نهج البلاغه موضوعى

عباس عزيزى

- ۱۴ -


1142. نقش يقين در عبادت
قد سمع رجلا من الحرورية يتهجد و يقرا فقال : نوم على يقين ، خير من صلاة فى شك ! .
چون شنيد كه مردى از خوارج حروارء شب را به عبادت و قرائت قرآن به سر مى برد، فرمود: خوابى كه همراه با يقين (به حق باشد، بهتر از نمازى است كه همراه با شك و ترديد (در حق ) بوده باشد. (1136)
1143. اينگونه نزد خدا برو!
اخرجوا الى الله بما افترض عليكم من حقه ، و بين لكم من وظائفه .
به ادى حقوقى كه خداوند براى شما مقرر داشته است و با عمل به وظايفى كه براى شما تبيين فرموده است به درگاه خدا برويد. (1137)
1144. سكوت معنى دار
اءن الله افترض عليكم الفرائض ، فلا تضيعوها... و سكت لكم عن اشياء و لم يدعها نسيانا، فلا تتكلفوها .
قطعى است كه خداوند بر شما واجباتى مقرر فرموده است ، پس آن ها را ضايع مسازيد و در مورد اشيايى براى شما سكوت كرده و سخنى نفرموده است ، اين سكوت از فراموشى نبوده است ، لذا خود را براى شناخت آن ها به مشقت نياندازيد. (1138)
1145. بر پايى حدود
فرض الله ... اءقامه الحدود اعظاما للمحارم .
بر پا داشتن خدود براى اهميت دادن به حرام هاى خداست . (1139)
1146. تعيين ساعت عبادت خدا
من كتبه للاشتر لما ولاه مصر -: وليكن فى خاصة ما تخلص به لله دينك : اقامه فرائضه التى هى له خاصة ، فاعط الله من بدنك فى ليلك و نهارك ، ووف ما تقربت به اءلى الله من ذلك كاملا غير مثلوم و لا منقوص بالغا من بدنك ما بلغ .
در فرمان حكومت مصر به مالك اشتر مى فرمايد: بايد در كارهايى كه براى خدا خالصانه انجام مى دهى برپاى داشتن واجباتى كه مخصوص اوست در راس كارها باشد، بنابراين در شب و روزت بخشى از نيروى جسمى ات را براى عبادت خدا در نظر بگير و آن چه را باعث نزديك شدنت به خداى عزيز مى گردد بدون كم و كاست اجرا كن ، هر چند تلاش تو موجب رنج بدنت گردد. (1140)
1147. ترغيب به انجام فرايض
الفرائض الفرائض ! ادوها الى الله تود كم الى الجنة .
واجبات را مراعات كنيد واجبات را. آن ها را براى خدا ادا كنيد، تا شما را رهسپار بهشت نمايد. (1141)
1148. والاترين عبادت
لا عبادة كاداء الفرائض .
هيچ عبادتى مانند، انجام فريضه ها و واجبات دينى نيست . (1142)
1149. يارى خواستن از خدا
اءكثر الا ستعانة بالله يكفك ما اءهمك ، و يعنك على ما ينزل بك ، اءن شاء الله .
هميشه از خداى بزرگ بسيار يارى بخواه تا تو را بى نياز گرداند و در مشكلاتى كه به تو رسيده است يارى ات كند، اءن شاء الله . (1143)
1150. فلسفه ايمان
فرض الله الايمان تطهيرآ من الشرك .
خداوند ايمان را براى پاك كردن و زدودن شرك فريضه و واجب ساخت . (1144)
1151. فلسفه عبادت
فى بيان فلسفة العبادات -: لما فى ذلك من تعفير عتاق الوجوه بالتراب تواضعا، و التصاق كرائم الجوارح بالارض تصاغرا، و لحوق البطون بالمتون من الصيام تذللا .
در بيان فلسفه عبادت فرمودند: به جهت ماليدن چهره هاى نازنين به خاك از روى تواضع و چسباندن اعضاى شريف بر زمين براى احساس حقارت در بارگاه الهى و چسبيدن شكم ها به پشت ها به جهت روزه دارى براى دريافت ذلت . (1145)
1152. عبادت به وقت
من كتابه الى الحارث الهمدانى -: خادع نفسك فى العبادة ، وارفق بها و لا تقهرها، و خذ عفوها و نشاطها، الا ما كان مكتوبا عليك من الفريضة ، فانه لا بد من قضائها و تعاهدها عند محلها .
امام على عليه السلام در نامه خود ره حارث همدانى مى فرمايد: به خودت براى عبادت حيله بزن و با خودت مداراكن . روح خود را تحت فشار قرار مده و به هنگام آزادى و نشاط او را (براى كارهاى مستحب ) درياب . فقط در كارهاى واجب نگاه به نشاط خود مكن ، زيرا بايد آن را به موقع انجام دهى (خواه نشاط داشته باشى يا نه ). (1146)
1153. زمان كنار گذاشتن مستحبات
اذا اضرت النوافل بالفرائض فارفضوها .
در ان هنگام كه مستحبات به واجبات ضرر وارد كند آن مستحبات را رها كنيد. (1147)
1154. مستحبات مضر
لا قربة بالنوافل اذ اضرت بالفرائض .
با آن عبادات مستحب كه به واجبات ضرر مى زند، نمى توان به خدا نزديك شد. (1148)
1155. تنها قدردان خوبى
لا يزهدنك فى المعرف من لا يشكره لك ، فقد يشكرك عيليه من لا يستمتع بشى ء منه ، و قد تدرك من شكر الشاكر اكثر مما اضاع الكافر، و اله يحب المحسنين .
تشكر نكردن ديگران از تو، نبياد تو را به خوبى كردن بى رغبت سازد؛ زيرا كسى كه از ان نيكى كم ترين بهره اى نمى برد (يعنى خداوند) از تو قدردانى مى كند و از سپاسگزارى اين سپاسگزار به بيش از آن چيزى مى رسى كه فرد ناسپاس فرو گذاشته است و خداوند نيكوكاران را دوست دارد. (1149)
بخش سوم : قرآن 
1156. اخبار موجود در قرآن
اءلا اءن فيه علم ما ياتى ، و الحديث عن الماضى ، و دواء دائكم ، و نظم ما بينكم .
آگاه باشيد! در اين كتاب الهى است علم هر آنچه كه خواهد آمد و حديث هر آنچه كه گذشته است و دواى درد شما و نظم آنچه كه در ميان شما بايد باشد. (1150)
1157. شفاعت قرآن
من شفع له القران يوم القيامة شفع فيه ، و من محل به القران يوم القيامة صدق عليه .
كسى را كه قران در قيامت شفاعت كند، شفاعتش قبول شود و كسى كه قرآن از او شكايت نمايد، شكايتش پذيرفته مى شود. (1151)
1158. نورى تابناك
اءنزل عليه الكتاب نورا لا تطفا مصابيحه و سراجا لا يخبو توقده ، و بحرا لا يدرك قعره ، و منهاجا لا يضل نهجه ، و شعاعا لا يظلم ضوءة ، و فر قانا لا يخمد برهانه ، و تبيانا لا تهدم اءركانه ، و شفاء لا تخشى اءسقامه ، و عزا لا تهزم اءنصارة ، و حقا لا تخذل اءعوانه .
خداوند قران را ر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرو فرستاد، در حالى كه نورى است كه قنديل هاى آن خاموش نمى شود و چراغى است كه افروختن آن فرو نمى نشيند و دريايى است كه ژرفاى آن پيدا نمى شود و راهى است كه رفتن در ان گمراهى ندارد و شعاعى تابان است كه روشنى آن پايان ندارد و جدا كننده حق و باطل است كه دليل و برهانش سست نمى گردد و بنايى است كه پايه هاى آن ويران نمى شود و شفابخشى است كه با وجود آن بيمارى ها موجب ترس و بيم نمى شود و ارجمندى است كه يارانش ‍ شكست نمى خورند و حقى است كه مددكاران آن مغلوب نمى شود. (1152)
1159. هدايت به طريقه اى محكم
اءيها الناس ! اءنه من استنصح الله وفق ، و من اتخذ قوله دليلا هدى (للتى هى اءقوم ) .
اى مردم ! كسى كه از خدا پند و خير خويش را مساءلت نمايد، موفق گردد و هر كس كه كلام خدا را براى خود راهنما اتخاذ كند به آن طريقه اى كه محكم تر و راست تر است هدايت شود. (1153)
1160. تكامل دين در قرآن
اءنزل عليك الكتاب تبيانا لك شى ء و عمر فيكم نبية ازمانا، حتى اءكمل له و لكم - فيما اءنزل من كتابه - دينه الذى رضى لنفسه .
كتاب قرآن را كه در آن هر چيزى توضيح داده شده است براى شما فرو فرستاده و پيامبرش را مدتى در ميان شما زنده نگه داشت تا دين خويش را كه در كتابش آورده است و مورد پسند و خشنودى اوست براى او و شما كامل كرد. (1154)
1161. بر طرف كننده تاريكى
لا تكشف الظلمات اءلا به .
تاريكى هاى نادانى و جهل جز به وسيله آن (قرآن ) رفع نشود. (1155)
1162. شفيعى مقبول
اعلموا! انه (القرآن ) شافع مشفع ، و قائل مصدق .
آگاه باشيد! قرآن شفاعت كننده اى است كه شفاعتش پذيرفته و گوينده اى است كه سخنش تصديق شد0. (1156)
1163. وسيله راه يابى
اءن لكم علما فاهتدوا بعلمكم .
حتمى است كه براى شما نشانه اى است با آن نشانه هدايت شويد! (1157)
1164. بهار دل
اءن الله سبحانه لم يعظ اءحدا بمثل هذا القران فانه حبل الله المتين ، و سببه الامين ، و فيه ربيع القلب ، و ينابيع العلم ، و ما للقلب جلاء غيره .
خداى سبحان هيچ كس را به چيزى چون قرآن اندرز نداده است ، زيرا آن ريسمان استوار خداست و واسطه امين و درستكار اوست . در قران بهار دل است و چشمه هاى دانش و براى دل جز آن صيقلى وجود ندارد. (1158)
1165. ريسمان محكم الهى
عليكم بكتاب الله ، فانه الحبل المتين ، و النور المبين ، و الشفاء النافع ، و الرى الناقع ، و العصمة للمتمسك ، و النجاة للمتعلق .
تمسك كنيد به كتاب خداوندى ؛ زيرا اين كتاب طنابى است محكم و نورى است آشكار و شفايى است سودمند و سيراب كننده اى است برطرف كننده تشنگى و نجات براى كسى است كه به آن در آويزد. (1159)
1166. همنشينى با قرآن
ما جالس هذا القرآن احد الاقام عنه بزيادةُ او نقصان : زيادة فى هدى ، اءو نقصان من عمى .
هيچ كس با اين قران همنشين نشد مگر اين كه زيادت يا نقصانى نصيب او ساخت افزايش در هدايت كاهش از نابينايى (1160)
1167. چنگ به ريسمان خداوندى
كتب عليه السلام الى الحارث الهمدانى : تمسك بحبل القران و استنصحة ، و اجل حلاله ، و حرم حرامه .
امام عليه السلام در نامه اى به حارث همدانى نوشته است : به ريسمان قرآن چنگ بزن و از آن پند بگير، حلالش را حلال شمر و حرامش را حرام (1161)
1168. عمل به قرآن
الله الله فى القران ، لا يسبقكم بالعمل به غير كم .
قسم به خدا، درباره قرآن مبادا ديگران در عمل به آن بر شما پيش گيرند. (1162)
1169. حكم زندگانى
فى القرآن نباء ما قبلكم ، و خبر ما بعد كم ، و حكم ما بينكم .
در قرآن است آنچه سرگذشت پيشينيان بوده و اخبار و حوادث آيندگان خواهد بود و بيان حكم ميان شما در زندگانى است . (1163)
1170. در خواست از خدا
فاساءلوا الله به ، و توجهوا اليه بحبه ، و لا تساءلوا به خلقه .
از خدا به وسيله قرآن مساءلت نماييد و متوجه باشيد با محبت قرآن به خدا، و به وسيله قرآن از مردم چيزى نخواهيد. (1164)
1171. بهترين گفته ها
تعلموا القران فانه احسن الحديث ، و تفقهوا فيه فانه ربيع القلوب ، و استشفوا بنوره فانه شفاء الصدور و اءحسنوا تلاوته فانه انفع القصص ، و اءن العالم العامل بغير علمه كالجاهلى الحائر الذى لا يستفيق من جهله ، بل الحجة عليه اءعظم ، و الحسرة له الزم ، و هو عند الله الوم .
قرآن را بياموزيد كه بهترين گفته هاست و در آن تفقه كنيد كه آن بهار (و نشاط بخش ) قلب هاست ، از روشنايى آن شفا بجوييد كه شفابخش بيمارى سينه هاست ، ان را به خوبى تلاوت كنيد كه سود بخش ترين داستان هاست ، و دانشمندى كه به غير علمش عمل كند، چون نادان سرگردانى است كه از جهالت به هوش نمى آيد؛ بلكه حجت و دليل بر او عظيم تر و حسرت و افسوس بر او ثابت تر و سرزنش او در پيشگاه خداوند بيشتر است . (1165)
1172. وجوه قرآن
لعبد الله بن العباس لما بعثه للاحتجاج على الخوارج -: لا تخاصمهم بالقرآن ، فان القرآن حمال ذو وجوه ، تقول و يقولون ، و لكن حاججهم بالسنة فانهم لن يجدوا عنها محيصا .
امام عليه السلام در سفارش خود به عبدالله بن عباس هنگامى كه وى را براى صحبت با خوارج مى فرستاد چنين مى فرمود: از روى قرآن با آنان صحبت مكن ؛ زيرا قرآن داراى معناهاى مختلفى است ، تو يك معنى را مى گويى و آن ها معنايى ديگر را، تو با روايت با آن ها بحث كن كه راه فرارى نخواهند يافت . (1166)
1173. كتاب هدايت
القرآن امر زاجر، و صامت ناطق ، حجة الله على خلقه . اءخذ عليه ميثاقه ، و ارتهن عليهم انفسهم . اءتم نوره ، و اءكمل به دينه .
قرآن امر كننده به كار نيك و باز دارنده از زشتى ها است ، خاموشى گوياست ، حجت خدا بر خلق اوست ، از آنان نسبت به قرآن پيمان گرفت و وجود باطنى آنان را در گرو اين قرآن نهاد، نور آن را تمام و دين خويش را به وسيله آن كامل فرمود. (1167)
1174. اى كاش غافلان بيدار مى شدند!
قد دارستكم الكتاب ، و فاتحتكم الحجاج ، و عرفتكم ما اءنكرتم ، و سوغتكم ما محجتم ، لوكان الاعمى يلحظ، اءو النائم يستيقظ! .
من قرآن را به شما آموختم و باب دلايل و براهين را به روى شما گشودم و آنچه را نمى شناختيد، به شما شناساندم و آنچه را كه از دهان به بيرون پرت مى كرديد، به مذاق شما گوارا ساختم . اى كاش كه نابينا، بينا مى گشت ، يا خفته بيدار مى شد. (1168)
1175. هادى بدون گمراهى
واعلموا اءن هذا القرآن هو الناصح الذى لا يغش ، و الهادى الذى لايضل و المحدث الذى لا يكذب .
بدانيد كه اين قرآن خير خواهى است كه خيانت نمى كند، هدايت كننده اى است كه گمراه نمى سازد، و محدثى است كه دروغ نمى گويد. (1169)
1176. دواى دردها
استشفوه من اءدوائكم ، و استعينوا به على لاوائكم فان فيه شفاء من اءكبر الداء و هو الكفر و النفاق ، و الغى و الضلال .
براى دردهايتان از قرآن شفا طلب كنيد و براى مشكلاتتان از آن كمك بگيريد؛ زيرا در قرآن شفاى بزرگ ترين دردهاست ، درد كفر، نفاق و گمراهى .(1170)
1177. شافع پذيرفته شده
اعلموا! اءنه شافع مشفع و قائل مصدق ، و اءنه من شفع له القرآن يوم القيامه شفع فيه ، و من محل به القرآن يوم القيامة صدق عليه .
بدانيد! قرآن شفاعت كننده اى است پذيرفته شده ، گوينده اى است تصديق شده ، كسى را كه قرآن در قيامت شفاعت كند، پذيرفته است و هر كس را كه قرآن از او بدگويى كند، گواهى اش بر ضد او قبول است . (1171)
1178. ثروت در پناه قرآن
اعلموا انه ليس بر احدى بعد از قرآن حاجت و نيازى ، و نه احدى را پيش از قرآن از دولتى .(1172)
1179. قران در قيامت
ينادى مناد قوم القيامة : (الا اءن كل حارث مبتلى فى حرثه و عاقبة عمله ، غير حرثُة القرآن ) فكونوا من حرثته و اءتباعه و استدلوه على ربكم و استنصحوه على اءنفسكم ، و اتهموا عليه اءراء كم ، واستغشوا فيه اءهواء كم .
در روز قيامت فريادگرى ندا دهد. اگاه باشيد! امروز هر كس گرفتار بذرى است كه افشانده و گرفتار عاقبت كارى است كه انجام داده ، مگر كسى كه بذر قرآن و پيروان آن باشيد. با قرآن خدا را بشناسد و خود را با آن نصيحت كنيد و هرگاه نظر شما با قرآن مخالف شد، راءى خود را متهم كنيد و خواسته هاى خويش را در برابر قرآن نادرست بشماريد. (1173)
1180. قرآن را گرامى بدار!
ياءتى على الناس زمان لا يبقى فيهم من القرآن الا رسمه ، و من الاسلام الا اسمه .
روزگارى برسد بر سر مردم كه از قرآن جز رسمى نماند و از اسلام جز اسمى (1174)
1181. همراهى على (ع ) با قرآن
اءن الكتاب لمعى ، ما فارقته مذ صحبته .
هميشه كتاب خدا با من است ، از زمانى كه همراه آن بوده ام ، هيچگاه جدانشده ام . (1175)
1182. عقاب استهزاء قرآن
من قراء القرآن فمات ، فدخل النار فهو ممن كان يتخذ آيات الله هزوا .
كسى كه قرآن خوانده سپس از دنيا رفته ، وارد جهنم شود، او از كسانى است كه آيات خدا را به تمسخر و استهزاء گرفته است . (1176)
1183. ظاهرى شگفت ، باطنى عميق
اءن القرآن ظاهرة اءنيق ، و باطنه عميق ، لا تفنى عجائبه ، و لا تنقضى غرائبه ، و لا تكشف الظلمات الا به .
قرآن داراى ظاهرى شگفت انگيز و باطنى عميق است . مطالب شگفت انگيز آن پايان ناپذير و عجايب آن كهنه ناشدنى است و تاريكى هاى جهالت جز با آن بر طرف نخواهد شد. (1177)
1184. قرآن نور جاويدان
اءنزل عليه (اى على النبى صلى الله عليه و آله ) الكتاب نورا لا تطفا مصابيحه ... فهو معدن الايمان و بحبوحته ، و ينابيع العلم و بحوره ، و رياض ‍ العدل و غدرانه ، و اءثاقى الاسلام و بنيانه .
خداوند بر پيامبر صلى الله عليه و آله قرآن را نازل فرمود نورى است كه چراغ هاى آن خاموش نمى شود... كه آن ايمان و كانون آن است ، بستان هاى عدالت و آبگيرهاى آن است ، سنگ بناى اسلام و بنيان آن است . (1178)
1185. حق تلاوت
اءنه سياءتى عليكم من بعدى زمان ليس فيه شى ء اخفى من الحق ، و لا اءظهر من الباطل ... و ليس عند اءهل ذلك الزمان سلعة ابور من الكتاب اذا تلى حق تلاوته ، و لا اءنفق منه اذا حرف عن مواضعه ، و لا فى البلاد شيى ء اءنكر من المعروف ، و لا اءعرف من المنكر! فقد نبذ الكتاب حملته ، و تناساه حفظته ، فالكتاب يومئذ و اءهله طريدان منفيان ... و من قبل ما مثلوا بالصالحين كل مثله .
و قطعى است كه پس از من روزگارى بر شما روى خواهد آورد كه چيزى پوشيده تر از حق و آشكارتر از باطل نمى باشد...و در نزد اهل آن زمان ، كالايى كسادتر از قرآن وجود نخواهد داشت ، اگر حق خواندن ان ادا شود و متاعى با رونق تر از كتاب الهى نخواهد بود، اگر از معانى و حقايق خود منحرف شود و در آن روزگار هيچ چيزى ناشناخته تر از معروف (يا زشت تر از نيكو) و شناخته تر از ناشناخته (يا نيكوتر از زشتى )ها وجود نخواهد داشت . در ان زمان ، آنان كه به كتاب الهى معتقد بودند و آن را با خود داشتند، آن را دور خواهند انداخت و حافظانش آن را فراموش خواهند كر (يا خود را به فراموشكارى خواهند زد) در آن موقع ، كتاب و مدافعان و معتقدان و عمل كنندگان به آن مطرود و مهجور از جامعه مى گردند. (1179)
1186. جلوه گاه رخ الهى
تجلى لهم سبحانه فى كتابه من غير اءن يكونوا راوه ، بما اءراهم من قدرته .
خداوند سبحان در كتاب خود براى آنان تجلى كرد بدون اين كه او را ببينند، به وسيله ارايه قدرتش و بيمناك ساختن از قدرت خود. (1180)
1187. قرآن در همه شئون زندگى
كتاب الله تبصرون به ، و تنطقون به ، و تسمعون به ، و ينطق بعضه ببعض ، و يشهد بعضه على بعض ، و لا يختلف فى الله ، و لا يخالف بصاحبه عن الله .
كتاب خداوندى است كه با آن مى بينيد، و با آن سخن مى گوييد و با آن مى شنويد و بعضى از آيات قرآنى بعضى ديگر را توضيح مى دهد و بعضى از ان (به تفسير و تاءويل ) بعضى ديگر شهادت مى دهد. در بيان الهيات هيچ اختلافى در ميان آياتش نيست و كسى كه با قرآن همدم باشد، از خدا منحرف نمى شود. (1181)
1188. حق تلاوت
اءين القوم الذين دعوا اءلى الاسلام فقبلوه ، و قراءوا القرآن فاحكموه .
كجا رفتند آن قومى كه دعوت به اسلام شدند آن را پذيرفتند. قرآن را خواندند و با كمال قدرت و استقامت عمل كردند. (1182)
1189. نزول قرآن و فغان شيطان
اءرى نور الوحى و الرسالة ، و اءشم ريح النبوة ، و لقد سمعت رنة الشيطان حين نزل الوحى عليه صلى الله عليه و آله .
من نور وحى و رسالت را مى بينم و شميم نبوت را مى بويم ، من آن گاه كه وحى بر رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل شد، فغان شيطان را شنيدم . (1183)
1190. عدم اختلاف در قرآن
الله سبحانه يقول : ما فرطنا فى الكتاب من شى ء و فيه تبيان لكل شى ء و ذكر اءن الكتاب يصدق بعضه بعضا و اءنه لا اختلاف فيه فقال سبحانه : و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا .
خداى سبحان مى فرمايد: ما در اين كتاب هيچ چيز را فرونگذاشتيم و در ان بيان همه چيز آمده است و يادآؤ ر شده كه آيات قرآن يكديگر را تصديق مى كنند و اختلاف و ناهمخوانى در آن وجود ندارد. خداى سبحان فرموده است : اگر از ناحيه غير خدا بود، هر آينه در آن اختلاف زيادى مى يافتند. (1184)
1191. حق مردم بر اهل بيت و پيامبر
لكم علينا العمل بكتاب الله تعالى و سيرة رسول الله صلى الله عليه و آله و القيم بحقه و النعش لسنته .
حق شما بر ما اين است كه به كتاب خدا و روش پيامبر صلى الله عليه و آله عمل كنيم و به حق او قيام كرده و احكام او را چون درفشى بر پا نگهداريم . (1185)
1192. على عليه السلام قرآن شناس
ذلك القرآن فاستنطقوه ، و لن ينطق ، و لكن اءخبر كم عنه .
آن است قرآن ، و او را به سخن گفتن وادار كنيد و هرگز (با شما) سخن نخواهد گفت ، ولى من براى شما از قرآن خبر مى دهم . (1186)
1193. حق تلاوت
اءوه على اءخوانى الذين تلوا القران فاءحكموه ، و تدبروا الفرض فاءقاموه ، اءحيوا السنة و اءماتوا البدعة . دعوا للجهاد فاءجابوا، و وثقوا بالقائد فاتبعوه .
آه ! افسوس بر آن برادرانم كه قرآن را تلاوت كردند و در عمل به آن استقامت ورزيدند و در تكاليف انديشيدند و آن ها را انجام دادند، سنت را احيا كردند و بدعت را نابود ساختند. دعوت به جهاد شدند، آن را اجابت كردند و به فرماندهشان اطمينان پيدا كردند و از او پيروى نمودند. (1187)
1194. پرهيز از تفسير به راءى
من كتاب له اءلى معاوية -: فعدوت على الدنيا بتاءويل القرآن .
امام عليه السلام در نامه خود به معاويه چنين نوشت : تو با تغيير و تفسير قرآن (مطابق ميل خود) در جستجوى دنيا هستى . (1188)
1195. نياز به مفسر
هذا القرآن اءنما هو خط مستور بين الدفتين ، لا ينطق بلسان ، و لا بد له من ترجمان .
اين قرآن خطى است نوشته شده ميان دو جمله كه به زبان سخن نمى گويد و ترجمان و مفسرى مى خواهد. (1189)
1196. ترتيل
اءما اليل فصافون اءقدامهم تالين لاجزاء القرآن يرتلونها ترتيلا. يحزنون به اءنفسهم و يستثيرون به دواء دائهم .
متقين كسانى اند كه شب هنگام راست بر پا مى ايستند و اجزاى قرآن را به بهترين وجه تلاوت مى نمايند. نفوس خود را با آيات قرآنى اندوهگين مى سازند و دواى درد خود را با آن كتاب الهى تحصيل مى نمايند. (1190)
1197. قرآن سير آبى تشنگان
جعله الله ريا لعطش العلماء و ربيعا لقلوب الفقهاء، و محاج لطرق الصلحاء، و دواء ليس بعده داء، و نور اليس معه ظلمة .
خداوند متعال قرآن را سيراب كننده تشنگى دانشمندان قرار داده است و بهارى بر دل هاى فقهاء و راه هايى واضح براى طرق صالحان ، و دوايى كه با داشتن آن دردى نمى ماند و نورى كه با وجود آن ظلمتى به حيات انسان ها راه ندارد. (1191)
1198. ثروتى كه بى آن توانگرى نباشد!
اعلموا! اءنه ليس على اءحد بعد القرآن من فاقة . و لا لاحد قبل القرآن من غنى ، فاستشفوه من اءدوائكم ، و استعينوا به على لاوائكم .
بدانيد! براى هيچ كس پس از فراگيرى قرآن و عمل به آن نيازى نباشد و براى هيچ احدى بدون قران ، بى نيازى امكان ندارد، براى دردهاى خود از قرآن شفا بطبيد و در مشقت ها از آن يارى بخواهيد. (1192)
1199. زينت دل
طوبى للزاهدين فى الدنيا، الراغبين فى الاخرة اءولئك قوم اتخذوا الارض بساطا، و ترابها فراشا، و ماءها طيبا، و القران شعارا، و الدعاء دثارا ثم قرضوا الدنيا على منهاج المسيح .
خوشا به حال زاهدين در دنيا و متوجهين و راغبين به آخرت ، آن ها گروهى هستند كه زمين را بساط و خاك را فرش و آب را شربت گوارا و قران را جامه زيرين (روش خويش و زينت دل ) و دعا را جامه رو (مانع حوادث ) قرار داده اند. پس به طريقه و روش حضرت مسيح عليه السلام دنيا را از خود جدا كردند. (1193)
1200. دژ استوار الهى
كتاب الله بين اظهركم ، ناطق لا يعيا لسانه ، و بيت لا تهدم اءركانه ، و عز لا تهزم اءعوانه .
كتاب خدا در ميان شما سخنگويى است كه هرگز زبانش (از گفتن حق ) خسته نمى شود و خانه اى است كه هيچ گاه پايه هاى آن درهم نمى ريزد و نيرومندى است كه يارانش شكست نمى خورند (1194)
1201. تمسك جوييد به كتاب الهى !
عليكم بكتاب الله (فانه الحبل المتين )، و النور المبين ، و الشفاء النافع ... من قال به صدق ، و من عمل به سبق .
تمسك جوييد به كتاب خداوندى ؛ زرا اين كتاب ، طنابى است محكم و نورى است آشكار، و شفايى است سودمند. هر كس به اين كتاب الهى قايل شد، راست گفت و راست گريد و هر كس به آن عمل كرد بر ديگران سبقت جست . (1195)
1202. بى اهميتى به قرآن
اءنه سياءتى عليكم من بعدى زمان ليس فيه شى ء اءخفى من الحق ، و لا اءظهر من الباطل فالكتاب و اءهله فى ذلك الزمان فى الناس و ليسا فيهم ، و عهم و ليسا معهم ! لان الضلالة لا توافق الهدى ، و ان اجتمعا فاجتمع القوم على الفرقه ، و افترقوا على الجماعة كانهم اءئمة الكتاب و ليس الكتاب اءمامهم ، فه يبق عندهم منه الا اسمه ، و لا يعرفون الا خطه و زبره .
قطعى است كه پس از من روزگارى بر شما روى خواهد آورد كه چيزى پوشيده تر از حق و آشكارتر از باطل وجود ندارد. در آن موقع كتاب خدا و مدافعان و معتقدان و عمل كنندگان به آن مطرود و مهجور از جامعه گشته ، در ان روزگار كتاب خداوند و معتقدان و عمل كنندگان به آن ، در ميان مردم خواهند بود، ولى از ان ان نخواهند بود و با آنان ديده خواهند شد؛ ولى با آنان نيستند، زيراگمراهى با هدايت ، توافق و هماهنگى ندارند! اگر چه دركنار يكديگر ديده شوند. در ان هنگام مردم به پراكندگى و جدايى از يكديگر، متفق مى شوند و براى به دست آوردن اتفاق و اجتماع از يكديگر جدا و پراكنده اند. گويى آنان هستند كه پيشوايان قرآن اند نه اين كه قرآن پيشواى آنان باشد. نمانده است از قرآن در ميان آنان مگر نامى از قرآن و نمى شناسند از آن كتاب الهى ، مگر خط و حروف نوشته شده آن را. (1196)
1203. حق تلاوت
اءشكو من معشر يعيشون جهالا و يموتون ضلالا، ليس فيهم سلعة ابور من اكتاب اذا تلى حق تلاوته ، و لا سلعة اءنفق بيعا و لا اءغلى ثمنا من الكتاب اذا حرف عن مواضعه ! .
از ملتى كه در ميان نادانان قرار گرفته اند به ناله افتاه ام ، اينان گمراه جان مى دهند، قرآنى كه خوب تلاوت شود در نظرشان بى ارزش ترين چيز است و چيزى در نظرشان با ارزش تر از قرآن ، آن موقعى كه تحريفش كنند، نيست .(1197)
1204. تازگى قرآن
و لا تخلقة كثرة الرد، و ولوج السمع .
از حق و حقيقت نمى لغزند تا به سوى حق برگردانده شو. فراوانى ورود قران به گوش ، آن را كهنه نمى گرداند. (1198)
1205. مجمل هاى قرآن
... مفسرا مجمله ، و مبينا غوامضه ، بين ماخوذ ميثاق علمه ، و موسع على العبد فى جهله .
مجمل هاى قرآن تفسير شده و مشكلاتش آشكار است و مطالب آن مشتمل است بر چيزهايى كه دانستن و يادگرفتن آن ها واجب است و نيز چيزهايى كه بندگان موظف به دانستن آن ها نيستند. (1199)
1206. راه حق
فاءين تذهبون ! و اءنى تؤ فكون ! و الا علام قائمة ! و الايات واضحة ؛ و المنار منصوبه ، فاءين يتاه بكم ! و كيف تعمهون ! و بينكم عترة نبيكم ! و هم اءزمة الحق ، و اءعلام الدين و اءلسنة الصدق ، فاءنزلوهم باءحسن منازل القرآن ، و ورود الهيم العطاش .
كجا مى رويد و چگونه از راه حق منحرف مى شويد؟در حالى كه درفش ها برپا و نشانه ها آشكار و چراغ هدايت در پيش است ، پس چگونه حيران مانده و راه را گم كرده ايد، در حالى كه عترت پيامبر، در ميان شمايند. پس ‍ بدانيد كه آنان راهنماى شما به سوى حق و پيشوايان دين و راستگويان هستند. پس آن ها را در بهترنى جايى كه قرآن را جاى مى دهيد جاى دهيد و همچون شتران تشنه كه به سوى آب مى شتابند، به سوى آن ها بشتابيد. (1200)
1207. شناخت راه حق
اعلموا! اءنكم لن تعرفوا الرشد حتى تعرفوا الذى تركه ، و لن تاءخذوا بميثاق الكتاب حتى تعرفوا الذى نقضه ، و لمن تمسكوا به ، حتى تعرفوا الذى نبذه .
بدانيد! شما هرگز راه راست را نخواهيد شناخت ، مگر اين كه كسى را كه آن را رها كرده است بشناسيد و هرگز به پيمان قرآن وفا نخواهيد كرد، مگر آن گاه كه كسى كه اين پيمان را شكسته است بشناسيد و هرگز به قرآن چنگ نخواهيد زد، مگر اين كه كسى را كه آن را كنار زده است بشناسيد. (1201)
1208. حدود الهى در قرآن
بين مثبت فى الكتاب فرضه ، و معلوم فى السنة نسخه ، و واجب فى السنة اخذه ،و مرخصى فى الكتاب تركه ، و بين واجب بوقته ، و زائل فى مستقبله ، و مباين بين محارمه ، من كبير اءوعد عليه نيرانه ، اءو صغير اءرصد له غفرانه ، و بين مقبلو فى اءدناه ، موسع فى اءقصاه .
قسمتى از احكام در اين كتاب (براى مدتى معين ) واجب شده و ناسخ آن در سنت پيامبر آمده و بعضى در سنت واجب شده ، در حالى كه قبلا در كتاب خدا (براى مدتى محدود) ترك آن مجاز بوده ، و بعضى در اوقات معينى واجب است و بعضى واجب بودنش در آينده از بين رفته است .
در اين كتاب بين محرمات نيز تفاوت است ، بدين گونه كه براى گناهان كبيره ، وعده عذاب داده و براى گناهان صغيره ، راه آمرزش را باز كرده است و در مورد كارهاى نيك كم آنها را پذيرفته و بسيار آن ها را شايسته و پسنديده مى داند كه تحميلى در مورد آن ها نيست . (1202)
1209. شروع فتنه
اءنما بدء وقوع الفتن اءهواء تتبع ، و اءحكام تبتدع ، يخالف فيها كتاب الله ، و يتولى عليها رجال رجالا، على غير دين الله .
همانا سر آغاز فتنه ها، پيروى از هواى نفس و حكم خلاف شرع است كه كتاب خدا با آن ها مخالفت مى ورزد و گروهى نيز از كسانى كه راهى جز راه دين خدا مى روند، (از آن فتنه ها و هواى نفس ) پيروى مى كنند. (1203)
1210. جامعيت قرآن
... كتاب ربكم فيكم . مبينا حلاله و حرامه ، و فرائضه و فضائله ، و ناسخه و منسوخه ، و رخصه و عزائمه ، و خاصه و عامه و عبره و اءمثاله ، و مرسله و محدوده ، و محكمه و متشابهه .
كتاب پروردگار شما در ميان شماست ، حلال و حرام ان آشكر، واجبات و مستحبات ، ناسخ و منسوخ ، مباح و ممنوع ، خاص و عام ، پندها و مثل ها، مطلق و محدودها و محكمات و متشابهات آن ، همه معلوم است . (1204)
1211. تطبيق امور با قرآن
كونوا من حرثته و اءتباعه ، و استدلوه على ربكم ، و استنصحوه على اءنفسكم ، و اتهموا عليه آراء كم ، و استغشوا فيه اءهواء كم .
شما از كشت كنندگان و پيروان آن بوده و آن را راهنماى خويش به سوى پروردگارتان قرار دهيد و از آن پند گيريد و افكارى كه برخلاف قرآن داريد متهم سازيد و خواهش هايى را كه مخالف آن است خائن بدانيد. (1205)
1212. موجبات عصمت
عليكم بكتاب الله ، (فانه الحبل المتين )... و العصمة للمتمسك .
بر شما باد به كتاب خدا؛ زيرا كه آن ريسمان محكم است ... و مايه حفظ كسى كه بدان چنگ زند. (1206)
1213. نور معنوى
جاء هم بتصديق الذى بين يديه ، و النور المقتدى به . ذلك القرآن .
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به سوى مردم آمد با تصديق و اعتراف آن چه در دست داشت و با نورى معنوى كه بايد از آن پيروى كنند و آن قرآن است . (1207)
1214. احياى قرآن
اءنما حكم الحكمان ليحييا ما اءحيا القرآن ، و يميتا ما اءمات القرآن ، و اءحياوه الاجتماع عليه ، و اءماتته الا فتران عنه .
اگر به آن دو نفر (ابوموسى الشعرى و عمروبن عاص ) حكميت داده شد، به خاطر اين بود كه آن چه را قرآن زنده دانسته ، زنده سازند و آن چه را محكوم به مرگ نموده ، از بين ببرند و احياى قرآن اين است كه با هم متحد شوند و به آن عمل كنند و از بين بردن قرآن اين است كه از آن جدا و پراكنده شوند. (1208)
1215. حال قرآن نزد ياوران مهدى عليه السلام
اءلا و اءن من ادركها منا يسرى فيها بسراج منير، و يحذو فيها على مثال الصالحين ، ليحل فيها ربقا، و يعتق فيها رقا، و يصدع شعبا، و يشعب صدعا، فى سترة عن الناس لا يبصر القائف اءثره و لو تابع نظر0. ثم ليشحذن فيها قوم شحذ القين النصل تجلى بالتنزيل اءبصارهم ، و يرمى بالتفسير فى مسامعهم ، و يغبقون كاءس الحكمة بعد الصبوح ! .
بدانيد آن كس از ما (حضرت مهدى عليه السلام ) كه فتنه ها را دريابد، در تاريكى ان ها با چراغ روشنى سير مى كند. و به روش نياكان رفتار مى نمايد تا گره فتنه ها را بگشايد و اسيران را آزاد سازد و جمعيت گمراهان را پراكنده ، نيكان را گرد آورد. او پنهان از مردم است و هيچ جوينده اى هر چند در پى او باشد و چشمش به دنبال او بگردد او را نمى يابد. پس گروهى در آن فتنه ها صيقل مى خورند و براى از بين بردن آن ها آماده مى شوند، همان گونه كه آهنگران شمشير را صيقل مى دهند و چشمان آن ها از نور قرآن روشنى مى گيرد و معانى آيات آن در گوش هايشان فرو مى ريزد و شامگاهان و صبحگاهان از جام حكمت و معارف الهى سيراب مى گردند. (1209)
1216. نظر اولياء الله به قرآن
اءن اولياء الله هم الذين نظروا الى باطن الدنيا اذا نظر الناس الى ظاهرها، و اشتغلوا باجلها اذا شتغل الناس بعاجلها، فاءموتوا منها ما خشوا اءن يميتهم ، و تركوا منها ما علموا اءنه سيتركهم ، و راءوا استكثار غير هم منها استقلالا، و در كهم لها فوتا، اءعداء ما سالم الناس ، و سلم ما عادى الناس ! .
همانا دوستان خدا كسانى هستند كه به باطن دنيا مى نگرند، هنگامى كه مردم به ظاهر آن نگاه مى كنند، و به پايان آن مى پردازند (گرفتارى كيفر الهى ) در حالى كه مردم به امروز آن سرگرم اند (و دنيا را مى جويند) پس آن چه را كه انجام آن آنان را مى ميراند (و گرفتار كيفر الهى ) از ميان مى برند، آن چه را ديگران بسيار مى بينند اينان اندك مى شمارند، و رسيدن به آن را از دست داده به شمار مى آورند و با آن چه دنيا پرستان آشتى كرده اند، اينان دشمن اند و آن چه را كه به دنيا شيفتگان دشمن دارند دوست مى دارند. (1210)
1217. همه چيز در اين كتاب
اءم انزل الله سبحانه دينا تاما فقصر الرسول صلى الله عليه و آله عن تبليغه و اءدائه ، و الله سبحانه يقول : ما فرطنا فى الكتاب من شى ء و فيه تبيان لك شى ء .
خداى سبحان دينى كامل فرستاده است و پيامبر صلى الله عليه و آله در تبليغ و اداى آن كوتاهى نكرده است ، در حالى كه خداى سبحان مى فرمايد: ما از بيان هيچ چيز در اين كتاب كوتاهى نكرده ايم و همه چيز در اين كتاب بيان شده است . (1211)
1218. خدا را خدا را در قرآن
الله الله ! اءيها الناس ! فيها استحفظكم من كتابه ، و استود عكم من حقوقه ، فان الله سبحانه لم يخلقكم عبثا .
خدا را، خدا را، اى مردم ! به خدا توجه كنيد! در ان چه رعايت آن را در كتاب خودش از شما خواسته است و در حقوقى كه شما را امانتدار آن كرده است ؛ زيرا خدواند سبحان شما را بيهوده نيافريده است . (1212)
1219. عمل به قرآن
اءن الله تعالى اءنزل كتابا هاديا بين فيه الخير و الشر. فخذوا نهج الخير تهتدوا، و اصدفوا عن سمت الشر تقصدوا .
همانا خداوند سبحان كتابى را فرو فرستاد كه هدايت كننده است و نيكى و بدى را در ان بيان فرموده است . پس راه خير و نيكى را در پش گيريد تا هدايت شوديد و از راه شر و بدى دورى كنيد تا به سر منزل حق برسيد. (1213)
بخش چهارم : توبه 
1220. گريه بر گناهان
طوبى لمن لزم بيته ، و اءكل قوته و اشتغل بطاعة ربه ، و بكى على خطيئته ، فكان من نفسه فى شغل ، و الناس منه فى راحة ! .
خوشا به حال كسى كه پايبند خانه خود شود و غذاى خود را بخورد و به اطاعت پروردگارش مشغول و بر گناهان خويش گريه كند، پس اوست كه به كار خود مشغول ، و مردم از او در آسايش اند. (1214)
1221. قبولى توبه در هر زمان
فتح لك باب المتاب ، و باب الاستعتاب ، فاذا ناديته سمع نداك .
خداى متعال در توبه و بازگشت و خشنودى خويش را براى تو گشوده است ، پس هر وقت او را بخوانى ندايت را مى شنود. (1215)
1222. آسان تر از توبه
ترك الذنب اهوان من طلب التوبة .
گناه نكردن ، آسان تر است از طلب قبول توبه . (1216)
1223. باز بودن در توبه
من وصاياه لابنه الحسن عليه السلام -: لم يشدد عليك فى قبول الانابة ، و لم يناقشك بالجريمة ، و لم يؤ يسك من الرحمة . بل جعل نزوعك عن الذنب حسنة ، و حسب سئيتك و احدة ، و حسب حسنتك عشرا، و فتح لك باب المتاب .
از وصيت هاى حضرت على عليه السلام به فرزندش حسن عليه السلام : در پذيرفتن توبه بر تو سخت نگرفته و به علت گناه تو را در تنگنا نيانداخته و از رحمت خويش نوميدت نكرده است ، بلكه خوددارى تو از گناه را حسنه به شما آورده و گناهت را يك و حسنه ات را ده به شمار آورده و در توبه و بازگشت را براى تو گشوده است . (1217)
1224. سكوت بهتر از سخن نابه جا
تلافيك ما فرط من صمتك اءيسر من ادراك مافات من منطقك ، و حفظ ما فى الوعاء بشد الوكاء .
تدارك خطايى كه از سكوت تو به وجود آمده است ، آسان تر است از جبران آنچه كه از سخنت فوت شده است و حفظ آنچه كه در ظرف است با بستن بندهايش . (1218)
1225. شفيع نافع
لا شفيع اءنجح من التوبة .
هيچ شفيعى رهاننده تر از توبه نيست . (1219)
1226. حسن توبه
لا خير فى الدنيا لرجلين : رجل اءذنب ذنوبا فهو يتداركها بالتوبة ، و رجل يسارع فى الخيرات .
در دنيا جز دو كس را خبرى نبود: يكى آن كه گناهى كند و با توبه جبران نمايد و ديگر كسى كه در كارهاى خوب شتاب ورزد.(1220)
1227. تاءخير در توبه
كل معاجل يساءل الانظار، و كل مؤ جل يتعلل بالتسويف .
هر كس كه مهلتش به سرآيد (براى جبران گذشته ) مهلتى مى طلبد و به هر كس كه مهلتى داده شود و در انجام كار امروز و فردا مى كند.(1221)
1228. اميد توبه
ما اءهمنى ذنب اءمهلت بعده حتى اءصلى ركعتين و اءساءل الله العافية .
گناهى كه بعد از آن مهلت دو ركعت نماز و درخواست عافيت از خدا داشته باشم برايم مهم نيست . (1222)
1229. بدون عمل اميد مدار به سعادت !
قال عليه السلام لرجل ساءله اءن يعظه : لا تكن ممن يرجو الاخرة بغير العمل ، و يرجى التوبة ، بطول الامل ... ان عرضت له شهوة اءسلف المعصية ، و سوف التوبه .
امام عليه السلام در پاسخ كسى كه تقاضاى موعظه كرد فرمود: از كسانى مباش كه بدون عمل اميد به سعادت آخرت دارند، و به واسطه آرزوهاى بلند اميد قبول توبه را دارند... اگر شهوت به او روى آورد نافرمانى پيش ‍ گرفته و توبه و بازگشت را پشت سر اندازد.(1223)
1230. استغفار چيست !؟
قال عليه السلام لقائل قال بحضرته : اءستغفرالله : ثكلتك اءمك ! اءتدرى ما الاستغفار؟ الاستغفار درجه العليين ، و هو اسم واقع على ستة معان : اءولها الندم على ما مضى ، والثانى العزم على ترك العود اليه اءبدا، و الثالت اءن تؤ دى الى المخلوقين حقوقهم حتى تلقى الله اءملس ليس عليك تبعه ، و الرابع اءن تعمد الى كل فريضه عليك ضيعتها فتؤ دى حقها، والخامس اءن تعمد الى اللحم الذى نبت على السحت فتذيبه بالاحزان ، حتى تلصق الجلد بالعظم و ينشاء بينهما لحم جديد، و السادس اءن تذيق الجسم اءلم الطاعة كما اءذقته حلاوة المعصية ، فعند ذلك تقول : اءستغفرالله .
امام عليه السلام به كسى كه در حضورش از خداوند طلب آمرزش مى كرد، فرمود: مادرت به عزايت بنشيند! آيا مى دانى استغفار چيست ؟ استغفار جايگاه والامقامان است و آن نامى است كه بر شش معنى نهاده شده است :
اول پشيمانى از (بدى هاى ) گذشته .
دوم : تصميم بر ترك بازگشت به آن (بدى ها) براى هميشه .
سوم : اداى حقوق آفريدگان خدا.
چهارم : توجه به هر واجبى كه تباه كردى و آن را ادا كنى .
پنجم : آب كردن گوشت هايى كه از خشم پروردگار روييده تا آن جا كه پوست بر استخوان بپيوندد و ميان آن دو، گوشت تازه برويد.
ششم : به تنت رج بندگانى را بچشانى آن گونه كه شيرينى گناه را چشانده اى ، پس در اين هنگام بگويى اءستغفرالله . (1224)

 

next page

fehrest page

back page