نظرات سياسى در نهج‏البلاغه

دكتر محمدحسين مشايخ فريدنى

- ۳ -


فرمان مالك اشتر

مفصل‏ترين و بااهميت‏ترين دستورالعمل على عليه السلام فرمانى است كه براى مالك بن حارث نخعى ملقب به‏«اشتر» سردار دلير و پاك اعتقاد خود، هنگامى كه او را مامور استاندارى و فرماندهى ارتش و پيشكارى‏دارايى و مسؤوليت عمران مصر و رفاه حال مصريان نموده بود، نوشته است. در اين فرمان كه جامع آراءسياسى و نخستين برنامه و دستور حكمرانى در اسلام است، امام با نظم منطقى و با استناد به آيات قرآنى وسنت رسول الله‏صلى الله عليه وآله وسلم به مالك اشتر- و از طريق او به همه زمامداران مسلمان- فلسفه و آيين حكومت الهى‏را توصيه كرده و نشان داده است كه چگونه ممكن است در عين زهد و بى‏اعتنايى به دنيا امور كشور را به‏صورتى كه موجب رضاى خدا و خشنودى و آسايش و افتخار خلق باشد، اداره نمود.

محققان مسلمان و بيگانه از ديرباز در ستايش اين سياستنامه مقالات بسيار نوشته و هر يك جلوه‏اى ازاين آفتاب عالمتاب را توصيف كرده‏اند. آنچه همگان در آن اتفاق نظر دارند، اين است كه در زبان عربى‏هرگز نظير چنين شاهكارى به وجود نيامده است و اين منشور كبير نه تنها دليل عظمت و اصالت‏سياست‏اسلامى است‏بلكه در فصاحت و بلاغت نيز ايت اعجاز و تالى تلو قرآن است.

نگاهى اجمالى‏به مندرجات فرمان مالك اشتر

على عليه السلام در اين فرمان، مانند ساير نوشته‏ها يا نامه‏ها خطبه‏ها، سخن را با نام خدا و توصيه به طاعت وتقوى آغاز مى‏كند و مالك را به ضبط نفس و خوددارى در برابر طغيان هوس دستور مى‏دهد و او را به نيكى‏و مهربانى نسبت‏به مردم سفارش مى‏فرمايد. همچنين او را به تواضع و اجتناب از گردنكشى مى‏خواند و به‏مروت و انصاف و عطوفت دعوت مى‏كند و از عواقب غرور و ستمكارى بر حذر مى‏دارد و به او خاطر نشان‏مى‏سازد كه هميشه شخصا مراقب جزئيات كار اوست.

به مالك سفارش مى‏كند كه هميشه طرفدار حق باشد و مبادا با توجه و عايت‏خواص و اشراف، از كارتوده مردم غافل بماند. بايد كه از عيبجويان بپرهيزد و كمبودهاى مردم را پرده‏پوشى كند و كينه را به دل‏نگيرد و حرف سخن‏چينان را نپذيرد و با بخيلان و آزمندان مشورت نكند و سخن ترسوها و بزدلان رانشنود.

درباره همكاران و مشاران، به مالك توصيه مى‏كند از وزيران و مشاورانى كه سابقا با نابكاران همكارى‏داشته‏اند، بپرهيزد و همكارانى خردمند و پاكنهاد و آزموده و كارآمد برگزيند كه با ستمكاران يار نباشند ونمك روى زخم بندگان خدا نپاشند و حرف حق را گرچه تلخ باشد، بشنوند و در روى او بگويند و براى‏كارى كه نكرده است، او را نستايند و گفتار و كردار ناپسند او را تصديق نكنند و ...

همچنين به مالك يادآور مى‏شود كه هيچ چيز چون نيكى به خلق و كاستن از عوارض و ماليات و پايين‏آوردن هزينه زندگى و زدودن زنگار غم از چهزه مردم و جلب اطمينان ايشان، براى استوارى اساس دولت‏مؤثر نيست. بايد كه در همه امور سنتهاى درست پيشينيان را حفظ كند و بدعتهاى زيان‏آور نگذارد، تارشته‏هاى الفت محكم شود و كار رعيت‏به سرانجام رسد. و بايد كه براى بهبود امور ملك و ملت ازخودكامگى و استبداد دورى جويد و از مشورت با دانشمندان و خردمندان بهره‏مند گردد.

امام در اين فرمان جامعه را طبقه‏بندى كرده و خاطرنشان فرموده است كه همه مردم از يك رسته و يك‏دسته نيستند و از نظر نوع و اهميت مشاغل و سنخيت و سطح معرفت‏با هم مختلف‏اند. او جامعه را به‏سپاهيان خدا، نويسندگان، بخشهاى عمومى و خصوصى، دادرسان و ماموران عدالت، ماموران دولت،پيشكاران دارايى و ماموران جمع‏اورى خراج، بازرگانان و پيشه‏وران و صنعتگران، و طبقه نادار و نيازمند وتهيدست تقسيم كرده و سپس وظيفه هر دسته از ماموران و خصالى را كه بايد داشته باشند و شرايطى را كه‏براى انتخاب آنان لازم است‏به تفصيل شرح داده است.

در بخشى از اين فرمان كارهايى را كه مالك اشتر بايد شخصا و با كمال دقت انجام بدهد، مشخص‏فرموده و گفته است: بايد خود او، و بدون واسطه، با دادخواهان روبرو شود و به مردم مجال و ميدان بدهدكه او را ببينند و بى‏ترس و بيم با او حرف بزنند و حق ندارد با مردم تندى كند; بايد عطاى مردم را با روى‏گشاده بدهد و اگر به كارى برخورد كه مطابق ميل او نيست، آن را از سر وا نكند; بايد پاسخ گزارشهايى را كه‏دبيران از عهده بر نمى‏آيند، شخصا بنويسيد و نيازمنديهاى مردم را همان روز كه باخبر مى‏شود، برآورد وكار امروز را هرگز به فردا نيندازد.

سفارش عمده امام به مالك درباره مواظبت در انجام فرايض دينى است. مى‏فرمايد كه بايد بهترين‏بخش از اوقات خود را صرف راز و نياز با خدا كند و اداء واجبات دينى را با اخلاص توام سازد و عبادت‏خدا را بدون رياكارى انجام دهد و اگر با مردم نماز مى‏گزارد، آن را به درازا نكشد.

امام به مالك دستور مى‏دهد كه حتى‏المقدور اوقات خود را در بين مردم بگذراند تا از هر حق وباطلى‏آگاه گردد و امور بر وى مشتبه نشود. در كارهاى مهم نبايد به اطرافيان و خواص اعتماد كند، زيرا بعضى ازآنان گردنكش و بى‏انصافند. نبايد به خويشان و نزديكان ملك و زمينى به تيول دهد تا به رعيت اجحاف‏نشود. بايد كه از عدالت، گرچه تلخ به نظر برسد، روى برنتابد و اگر مردم در او گمان ستمكارى بردند، بايدكه شخصا حقايق را برايشان روشن كند و آنان را از بدگمانى بيرون آورد.

على عليه السلام به مالك امر مى‏كند كه اگر دشمن به او پيشنهاد آشتى و سازش كرد بپذيرد، اما بعد از ترك‏مخاصمه از كيد او برحذر باشد، مبادا غافلگير شود. چون با دشمن پيمان صلح بست‏بايد كه بر سر عهدخود باشد، زيرا هيچ چيز بهتر از درست پيمانى نيست. به او مى‏فرمايد:

و ان عقدت بينك و بين عدو لك عقدة او البسته منك ذمة فحط عهدك بالوفاء، وارع ذمتك بالامانة،واجعل نفسك جنة دون ما اعطيت، فانه ليس من فرائض الله شى الناس اشد عليه اجتماعا مع تفرق‏اهوائهم و تشتت ارائهم من تعظيم الوفاء بالعهود، وقد لزم ذلك المشركون فيما بينهم دون المسلمين لمااستوبلوا من عواقب الغدر، فلا تغدرن بذمتك، ولا تخيسن بعهدك، ولا تختلن عدوك، فانه لا يجترى على‏الله الا جاهل شقى. و قد جعل الله عهده و ذمته امنا افضاه بين العباد برحمته، و حريما يستفيضون الى‏منعته، و يستفضون الى جواره، فلا ادغال ولا مدالسة ولاخداع فيه، ولا تعقد عقدا تجوز فيه العلل، ولا تعولن‏على لحن قول بعد التاكيد والتوثقة، ولا يدعونك ضيق امر لزمك فيه عهدالله الى طلب انفساخه بغير الحق،فان صبرك على ضيق امر ترجو انفراجه و فضل عاقبته خير من غدر تخاف تبعته، و ان تحيط بك من الله فيه‏طلبة لا تستقيل فيها دنياك ولا اخرتك.

اياك والدماء و سفكها بغير حلها، فانه ليس شى ادعى لنقمة، ولا اعظم لتبعة، ولا احرى بزوال نعمة،وانقطاع مدة، من سفك الدماء بغير حقها، والله سبحانه مبتدئ بالحكم بين العباد فيما تسافكوا من الدماءيوم القيمة، فلا تقوين سلطانك بسفك دم حرام، فان ذلك مما يضعفه و يوهنه بل يزيله و ينقله، ولا عذرلك‏عندالله ولا عندى فى قتل العمد، لان فيه قودالبدن‏مبادا به عهدى كه بسته‏اى و به زينهارى كه داده‏اى پشت پا بزنى و دشمن را فريب دهى، زيرا خداوند زينهاخود را براى بندگان حريمى مطمئن و استوار قرار داده است. هرگز قرارداد مبهم و دو پهلو امضا نكن و يچ‏وقت‏بعد از سخن جدى تبسم بر لب نياور. از ريختن خون ناحق حذر كن كه عمر را كوتاه مى‏سازد و نعمت‏را به زوال مى‏كشد. در قتل عمد نزد خدا و نزد من مسؤول مى‏شوى و هيچ عذر و بهانه‏اى از تو پذيرفته‏نيست، و در قتل خطا بايد كه خونبهاى مقتول را بپردازى.

سپس مى‏فرمايد:

اى مالك، در هيچ كارى شتاب مكن و چون فرصتى به دستت افتاد، سستى و كاهلى را جايز مشمار. اگردر كارى گره و فروبستگى ديدى، لجاجت و ستيزه را كنار بگذار. هر كار را در وقت‏خود انجام بده و هر چيزرا در جاى خود بگذار. مهار خشم و تندى و دستيازى و زبان‏درازى خويش را بكش و از دشنام و هرزه‏گويى‏اجتناب كن و در وقت طغيان غصب، چندان خاموش بمان تا خشمت فرو نشيند. اين رهنمودها را بدقت‏به‏كار بند و هر وقت هوس يا انديشه ناپخته‏اى در سرت پيدا شد، به ياد اين سخنان بيفت و هرگز جانب‏خردمندى را رها مكن...

سرفصلهاى مباحث فرمان مالك اشتر

فرمان مالك اشتر عميق‏تر و جامع‏تر از آن است كه شرحش در سطور معدود اين مقال بگنجد. آنچه ذكرشد، به منزله قطره‏اى از دريا و پرتوى از خورشيد است، تشنگان فيض هدايت مى‏توانند به شروح و حواشى‏و ترجمه‏هاى بى‏شمار آن مراجعه كنند. شايد بتوان مباحث اصلى ادارى و سياسى آن را در سرفصلهاى ذيل‏بررسى نمود:

1. شخصيت ماموران عاليرتبه دولت و شرايط انتخاب آنان.

2. لزوم استقلال دادگاه و دادرس

3. اگر در صدور حكم بين دادرسان اختلاف پيش آمد چه بايد كرد؟

4. راه اصلاح ماموران دولت.

5. آموزش كارمندان و برنامه‏ريزى در كارهاى ادارى.

6. كارنامه ماموران دولت و نظام ادارى در عهد اميرالمؤمنين عليه السلام

7. طبقه‏بندى مشاغل دولتى.

8. طبقه‏بندى ملت اسلام و تعيين وظايف هر طبقه و ويژگيهاى آنها.

9. سرفرماندهى ارتش.

10. آثار ايمان و خداشناسى در پرورش روح سلحشورى.

11. جنگ و صلح.

12. معاهدات در اسلام و لزوم پايبندى مقامات دولتى به عهد خويش.

13. مقايسه‏اى بين عهدنامه‏هاى اميرالمؤمنين عليه السلام با پيمانهاى منطقه‏اى و بين‏المللى امروزى.

14. عقد پيمان وظيفه رئيس قوه مجريه است.

15. مسؤوليت وزيران و مقامات عاليه دولت.

16. اصل تفكيك قوا.

17. زيان ياران و نزديكان بد حكمران.

18. عوامل ايجاد اعتماد بين رئيس حكومت و مردم.

19. موضوع عدالت اجتماعى و مقايسه فرمان مالك اشتر با قوانين اساسى رژيمهاى دموكراسى وسوسياليستى.

20. اساس سيادت ملل و سلطه آراء عمومى.

21. تاثير فرمان مالك اشتر در تدوين قوانين اساسى عصر حاضر.

22. مطمئن‏ترين و غنى‏ترين خزانه براى دولت كيسه افراد ملت است.

23. مقايسه علمى بين قوانين ماليه عصر حاضر با آنچه در فرمان مالك آمده است.

24. اهميت‏بازرگانان و صنعتگران و پيشه‏وران در اقتصاد ملتها.

25. نظريه انساندوستى و نيكوكارى در فرمان مالك.

26. احتكار و زيانهاى همگانى آن.

27. كارگران و مساله كارگر.

28. تاثير فرمان مالك در قوانين جديد مالى و اقتصادى.

29. حفظ حقوق كارگران و مستضعفان بهترين نگهبان امنيت اجتماعى است.

30. راه درمان مساله فقر در نظر امام.

31. بايد قوى و ضعيف در مقابل حق و قانون برابر باشند.

32. رو نشان ندادن و فاصله گرفتن والى از مردم به عدم رضايت عمومى مى‏انجامد.

33. ويژگان والى و نزديكان او مردم را ناراضى مى‏كنند.

34. خون ناحق موجب ويرانى كشور و زيان دولت است.

35. لزوم حفظ سنتهاى پسنديده پيشين در اداره كشور.

از اين فرمان و از ساير مندرجات نهج‏البلاغه بر مى‏آيد كه استانداران و فرمانداران در عين اشتغال به‏وظايف ادارى و سياسى و فرماندهى نظامى و پيشكارى دارايى، بايد پاسدار شريعت و رئيس روحانى وامام جمعه و جماعت و اسوه ديگران در سادگى و قناعت و ايثار و عبادت باشند.

امام ميل داشت مردم علاوه بر وحدت دينى و سياسى و حقوقى، در زبان و فرهنگ هم وحدت داشته‏باشند. او علم نحو را براى بين‏المللى كردن زبان عربى وضع نمود.

در نظر على عليه السلام مقام انسان تا حدى والاست كه از او به «عالم اكبر» و «خليفة‏الله‏» تعبير شده است. اوتنها يك جانور گويا- چنانكه فلاسفه يونان مى‏گفتند- يا يك ماشين- آن گونه كه فلاسفه مادى عقيده‏دارند- نيست. بنابراين، مقام رهبرى انسانها وظيفه‏اى است الهى و از سوى خدا.

اميرالمؤمنين عليه السلام فرموده است كه افراد ملت فقط براى فرمانبردارى و دادن ماليات خلق نشده‏اند، بلكه‏بايد در اداره كشور با واليان شريك باشند و حق اظهارنظر و بازخواست و چون و چرا دارند.

همه فرزندان آدم از نظر خلقت‏برابرند و برترى آنها بر يكديگر تنها بر اساس تقوى و شايستگى است.

همه مسلمانان عالم از هر مليت و اقليم و رنگ و نژاد با هم برابرند.

كافران ذمى هم حقوق سياسى و اجتماعى برابر با مسلمانان دارند.

در حكومت علوى جهان قابل تقسيم نيست. مردم يا مسلمانند و ذمى و يا دشمن و محارب با مسلمانان،و بلاد عالم يا دارالسلم است و يا دارالحرب. همه مسلمانان و هم‏پيمانان ايشان بايد از امنيت‏سياسى واجتماعى به طور مساوى بهره‏مند باشند و رهبرى و حكومت جهانى بر عهده «خليفة الله‏» است كه منصوب‏از سوى خدا و مجرى حدود و احكام الهى است.

كوتاه سخن

كوتاه سخن آنكه اميرالمؤمنين على بن ابى‏طالب عليه السلام در دوران كوتاه رهبرى سياسى، على‏رغم‏تنگ‏نظرى‏ها و كارشكنى‏هاى مخالفان، موفق شد بر اساس خرد و دين و دانش و دليرى، محور استوارى‏براى حكومت اسلامى بنا نهد و دولت‏خليفة‏اللهى را در جهان تاسيس كند وبا خطبه‏ها ونامه‏ها و كلمات‏حكمت‏بار خود رهنمودهايى باقى گذارد تا براى هميشه محك حكومت عدل و مساوات و چراغ راهنماى‏سالكان راه حق به سوى سرمنزل امن و رستگارى باشد.


پى‏نوشتها:

1) ضرار در قرآن عنوان مسجدى است كه منافقان در مدينه براى كارشكنى در مقابل اسلام ساخته بودند و به امر رسول الله‏صلى الله عليه وآله وسلم‏ويران گرديد و به آتش كشيده شد.

2) نهج‏البلاغه، خطبه‏هاى شماره 3 و 137 و كلام شماره 220.

3) اسرار خودى و رموز بيخودى، ص 46، چ بنياد فرهنگ ايران، به كوشش نويسنده اين سطور.

4) كنزالعمال، ج 12، حديث 1229 و 1230 و 1231 و 1234 و 1235 و ...

5) همان ماخذ و همان جلد، حديث 1232; سيره ابن هشام، ج 1، ص 245، چ مصر، 1375 ه.ق.

6) مناقب ابن حنبل، نسخه عكسى مجلس شوراى اسلامى، ورق 61; الغدير، ج 8، ص 87; و...

7) سيره ابن هشام، ج 1، ص 245 و ساير منابع.

8) كنزالعمال، ج 12، حديث 1205.

9) نظم درر السمطين، تاليف جمال‏الدين محمد بن يوسف زرندى، ص 94، چ تهران، به كوشش دكتر محمد هادى امينى.

10) كنزالعمال، ج 12، حديث 1247 و 1248 به روايت از عايشه ام المؤمنين.

11) همان ماخذ و همان جلد، حديث 1158 و احاديث فراوان ديگر.

12) همان ماخذ و همان جلد، حديث 1129: «انا دارالحكمة و على بابها- رواه الترمذى‏».

13) همان ماخذ، حديث 1130 كه به اتفاق مسلمانان حديثى است صحيح (پيغمبر فرموده است: «انا مدينة‏العلم و على بابها فمن ارادالعلم فليات الباب‏») در جزء دوازدهم، و جزء پانزدهم كنزالعمال و در كتاب الغدير، ج 6 و ساير كتب حديث روايات بسيارى در اين‏زمينه آمده است.

14) همان ماخذ و همان جزء، حديث 1151 «على عيبة علمى- رواه ابن عباس‏».

15) همان ماخذ و همان جزء، حديث 1230 و احاديث‏بسيار ديگر.

16) همان ماخذ و همان جزء، حديث 1297 به روايت ابن عباس.

17) به حكم آيه شريفه «انما وليكم الله و رسوله والذين آمنوا يقيمون الصلاة...» كه در شان على‏عليه السلام نازل شده و به همين جهت‏شيعيان مستحب مى‏دانند بعد از «اشهد ان محمد رسول الله‏» در اذان «اشهد ان عليا ولى الله‏» بگويند... (كنزالعمال، ج 15،حديث‏416)

18) مرحوم سردكتر محمد اقبال در منقبت اميرالمؤمنين‏عليه السلام گفته است:

دانم كه ادب به كتم راز است در دامن خامشى نياز است اما چه كنم مى تولا تند است‏برون جهد زمينا

19) كنوز الحقائق، تاليف عبدالرؤف مناوى، ص 43، چ اسلامبول; تاريخ بغداد، تاليف خطيب بغدادى، ج 2، ص 85، چ مصر;كنزالعمال، ج 12، حديث 1253.

20) كنزالعمال، ج 12، حديث 1285: «على خيرالبشر فمن ابى فقد كفر»، و حديث 1286: «من لم يقل على خيرالناس فقد كفر».

21) همان ماخذ و همان جلد، حديث 1361 و 1362 و 1363 و 1366 و دهها حديث ديگر

22) همان ماخذ و همان جلد، حديث 1269 و دهها حديث ديگر در همين معنا.

23) همان ماخذ و همان جلد، حديث 1181 و دهها حديث ديگر: «على منى و انا من على و على ولى كل مؤمن بعدى- رواه‏البريده‏».

24) همان ماخذ و همان جلد، حديث 1279: عايشه ام المؤمنين از رسول الله روايت كرده است كه: «النظر الى وجه على عباده‏» (نگاه‏به چهره على عبادت است).

25) همان ماخذ و همان جلد، حديث 1275: «لمبارزة على لعمرو بن عبدود افضل من اعمال امتى الى يوم القيامة‏» (مبارزه على باعمروبن عبدود در روز خندق ارزشمندترين و بالاتر از عبادات همه‏امت من تا روز قيامت است).

26) گرچه على عليه السلام به موجب نصوص غيرقابل انكار (شرح باب حادى عشر، چاپ قم، 1399، صص 75 به بعد) خليفه رسول الله‏بود، مع‏ذلك وقتى اين سمت را پذيرفت كه مهاجر و انصار به اتفاق او را به خلافت‏برگزيدند. على عليه السلام پيوسته در احتجاج با مخالفان‏بر هيمن اصل يعنى انتخابى بودن خود انگشت مى‏گذاشته است.

27) تاريخ العرب قبل الاسلام، تاليف دكتر جواد على، ج 6، ص 161، چ بغداد.

28) منهاج نهج‏البلاغه (به زبان اردو)، تاليف سيد سبط حسن الهندى، چ لكنهو، ص 16.

29) همان ماخذ ص 17.

30) همان ماخذ و همان صفحه

31) السنن الكبرى، تاليف بيهقى; كنزالعمال به نقل از جمع‏الجوامع سيوطى; منهاج نهج‏البلاغه، ص 18.

32) كنزالعمال، ج 15، حديث 463 و 467; مناقب ابن حنبل، ورق 4 و ساير احاديث.

33) كنزالعمال، ج 15، حديث 462.

34) خصايص اميرالمؤمنين على بن‏ابى‏طالب، تاليف امام نسائى، به اهتمام دكتر محمدهادى امينى، ص 60، چ تهران.

35) ابوعبدالله احمدبن محمدبن حنبل (164-241 ه.ق) امام مذهب حنبلى ايرانى تبار بوده است.

36) مناقب ابن حنبل، ورق 3.

37) منهاج نهج‏البلاغه، ص 18.

38) همان ماخذ و همان صفحه; شرح نهج‏البلاغه، ابن ابى‏الحديد، ج 1، ص 181، چ مصر.

39) نهج‏البلاغه، كلام 224.

40) نهج‏البلاغه، ص 373.

41) نهج‏البلاغه، ص 509.

42) نهج‏البلاغه، ص 189.

43) نهج‏البلاغه، ص 418.

44) نهج‏البلاغه، ص 136.

45) نهج‏البلاغه، ص 248.

46) كنزالعمال، ج 12، حديث 1255.

47) اميرعلى، ص 60.

48) برگردان فقرات نهج‏البلاغه به فارسى در مقاله حاضر از نويسنده اين سطور است گرچه كلام خدا و كلام على عليه السلام در هيچ زبانى وتعبير ديگرى نمى‏گنجد.

49) روايات بسيار از راويان شيعه و سنى آمده است مبنى بر اينكه اميرالمؤمنين عليه السلام قاتل و مقتل خويش را مى‏دانسته است (كنزالعمال، ج 15، حديث 470-474، 476، 478 و ...).

50) منهاج نهج‏البلاغه، ص 110; خصال ابن بابويه، ج 1، ص 149، چ ايران.

51) مالك بن حارث بن عبد يغوث نخعى از ياران صديق على‏عليه السلام و از سرداران شجاع اسلام بود كه در جنگ جمل و صفين خدماتى‏نمايان تقديم كرد و در راه ماموريت مصر در محل العريش مسموم و شهيد شد ( 37 ه.ق)و اميرالمؤمنين عليه السلام درباره او فرمود: «مالك‏براى من چنان بود كه من براى رسول‏الله بودم.» مالك را بدان سبب «اشتر» لقب دادند كه در جنگ يرموك زخمى بر صورت او آمد وپلك چشمش را چاك زد.

52) نهج‏البلاغه، ص 57.

53) نهج‏البلاغه، خطبه شقشقيه.

54) حلية‏الاولياء، ج 4، ص 134، چ مصر.

55) اين سخن را رسول الله‏صلى الله عليه وآله وسلم در جنگ خندق هنگام رويارويى على عليه السلام با عمروبن عبدود فرمود.

56) اين سخن را رسول الله‏صلى الله عليه وآله وسلم در جنگ بدر و ساير غزوات درباره على عليه السلام بر زبان مى‏آورد.

57) در خطبه جهاديه (نهج‏البلاغه) خطاب به لشكريان خود فرمود: «يا اشباه الرجال ولا رجال‏» (اى شبه‏مردها كه مرد نيستيد).

58) نهج‏البلاغه، ص 247.

59) نهج‏البلاغه، ص 279.

60) يعنى تورات و انجيل.

61) نهج‏البلاغه، صص 380-382.

62) نهج‏البلاغه، ص 55.

63) نهج‏البلاغه، ص 74.

64) نهج‏البلاغه، ص 188.

65) نهج‏البلاغه، ص 26.

66) نهج‏البلاغه، ص 356.

67) نهج‏البلاغه، ص 366.

68) همان ماخذو همان صفحه.

69) نهج‏البلاغه، ص 368.

70) نهج‏البلاغه، ص 371.

71) نهج‏البلاغه، ص 372.

72) نهج‏البلاغه، ص 373.

73) نهج‏البلاغه، ص 377.

74) نهج‏البلاغه، ص 376.

75) نهج‏البلاغه، ص 377.

76) همان ماخذ و همان صفحه

77) نهج‏البلاغه، ص 378.

78) نهج‏البلاغه، صص 380-382.

79) نهج‏البلاغه، ص 382.

80) نهج‏البلاغه، صص 383-385. گويند معاويه ان فرمان را دستورالعمل كار خود قرار داده بود و تحرير آن را به ابوبكر منسوب‏مى‏داشت.

81) نهج‏البلاغه، ص 407.

82) نهج‏البلاغه، ص 408.

83) نهج‏البلاغه، صص 410-411.

84) نهج‏البلاغه، ص 412.

85) نهج‏البلاغه، صص 412-413.

86) نهج‏البلاغه، ص 414.

87) نهج‏البلاغه، ص 415.

88) نهج‏البلاغه، صص 416-420. اين نامه از آن نامه‏هايى است كه هر دولتمرد مسلمان بايد آن را بخواند و به كار بندد.

89) نهج‏البلاغه، ص 421.

90) نهج‏البلاغه، ص 421.

91) نهج‏البلاغه، ص 424.

92) نهج‏البلاغه، صص 426-445.

93) نهج‏البلاغه، ص 447.

94) نهج‏البلاغه، ص 448-449.

95) نهج‏البلاغه، ص 449.

96) نهج‏البلاغه، ص 450.

97) نهج‏البلاغه، ص 451.

98) نهج‏البلاغه، ص 452.

99) نهج‏البلاغه، ص 453.

100) نهج‏البلاغه، ص 458.

101) نهج‏البلاغه، ص 460.

102) نهج‏البلاغه، ص 461.

103) نهج‏البلاغه، ص 462.

104) نهج‏البلاغه، ص 463.

105) نهج‏البلاغه، ص 465.

106) نهج‏البلاغه، ص 465.

107) نهج‏البلاغه، ص 466.