معاد در نهج البلاغه

احمد باقريان ساروى

- ۴ -


بهشت به آسانى فراهم نمى‏گردد:

مثال معروف است كه ((گل چيدن بى‏خار نمى‏شود)) آنكه خواهان بهشت است ناگزير است كه براى رسيدن به آن تلاش و جديت فراوان نمايد و اگر سختى‏ها و دشوارى‏ها بر او روى آورد، در برابر آنها مقاومت نمايد. و به ديگر سخن براى رسيدن به بهشت به استقبال ناملايمات برود، چنانكه امام عليه‏السلام فرمود:

...الجنة تحت أطراف العوالى... (84)?

((...بهشت در سايه تير و نيزه فراهم مى‏گردد...))

و نيز چنين روايت نموده است:

...ان رسول الله (ص) كان يقول: ان الجنة حفت بالمكاره... (85)

((...پيامبر خدا صلى الله عليه و آله همواره مى‏فرمود: بهشت با دشوارى‏ها پيچيده شده است...))

نابرده رنج گنج ميسر نمى‏شود مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد

((سعدى))

خواهان بهشت نمى‏خوابد!

...ألا و انى لم أركالجنة نام طالبها. (86)

((...آگاه باشيد كه من چيزى جز بهشت را نديده‏ام كه خواهان جوينده آن در خواب غفلت فرو برود))

مقصود امام عليه‏السلام اين است كه انسان‏هاى جوياى بهشت، غالبا در اثر گرايش به دنيا آنچنان دچار غفلت و بى‏خبرى مى‏شوند كه همانند خوابيدگان، براى رسيدن به بهشت گامى بر نمى‏دارند، و كمتر كسى است كه در اين راه بيدار بوده و با تلاش و كوشش و دورى نمودن از هواهاى نفسانى و بريدن از دنيا خود را آماده بهشت مى‏نمايد.

حافظا خلد برين خانه موروث من است اندرين منزل ويرانه نشيمن چه كنم؟!

((حافظ))

فصل ششم: دوزخ

دوزخ، جايگاه كيفر بدكاران و ناشايستگانى مانند كافران، مشركان، منافقان و گناهكاران غير قابل آمرزش است، كه در نهج البلاغه غالبا با كلمه ((نار)) از آن سخن به ميان آمده است. انسان‏هاى دوزخى پس از محاكمه در دادگاه بزرگ قيامت و محكوم شدن، رهسپار دوزخ مى‏گردند، چنانكه امام عليه‏السلام فرمود:

...و أما أهل المعصية فأنزلهم شر دار. (87)

((...و اما معصيت كاران، پس خداوند آنان را در بدترين سراى فرود مى‏آورد...))

تصوير دوزخ:

به تصوير كشيدن و تبيين جايگاه نديده، و دور از جولانگاه عقل و انديشه آدمى كارى ناممكن است، از اين رو براى اين هدف بايد منابع مرتبط به وحى و عصمت را جستجو كرد و پس از قرآن كريم، نهج البلاغه بهترين و معتبرترين و جامع‏ترين كتاب براى اين منظور است، كه در موارد متعدد، آتش سوزان دوزخ و سختى‏ها و دشوارى‏ها و شكنجه‏هاى آن را به تصوير كشيده است:

1- ...فكانت معالجه القتال أهون على من معالجة العقاب، و موتات الدنيا أهون على من موتات الأخرة . (88)

((...پس درمان جنگ تحمل مشكلات آن بر من آسانتر از درمان كيفر خداوند آسانتر از كيفر اخروى است كه حاصل هماهنگى و تبعيت از انسان‏هاى مقام طلب و ناشايست مى‏باشد و مرگ‏هاى دنيا دشوارى‏هاى جنگ براى من آسانتر از مرگ عذاب‏ها ى آخرت است...))

2- و أما أهل المعصية فأنزلهم شر دار، و غل الايدى الى الأعناق و قرن النواصى بالأقدام و ألبسهم سراييل القطران و مقطعات النيران، فى عذاب قد اشتد حره، و باب قد أطبق على أهله، فى نار لها كلب و لجب و لهب ساطع و قصيف هائل، لا يظعن مقيمها، و لا يفادى اسيرها، و لا تفصم كبولها لا مدة للدار فتفنى و لا أجل للقوم فيقضى . (89)

((...و اما آنان كه اهل معصيت و نافرمانى در برابر خداوند باشند، خداوند آنان را در بدترين سراى جاى داده و دستان آنان را به گردنشان بسته و موهاى پيشانى آنان را به پاهايشان پيوند زند، و پيراهن‏هايى از قير و پاره‏هايى آتش بر آنان بپوشاند، در عذابى كه حرارت آن بسيار دشوار است، و در دروازه‏اى كه بر روى آنان بسته و در آتشى كه داراى زبانه‏هاى بلند و صداهاى ترساننده و شعله‏هاى افروخته و صداهاى بسيار بلند سرگردان كننده است، آنكه در آن آتش جاى بگيرد توانايى كوچيدن از آن را ندارد، و آنكه در اسارت آن باشد رها شدنى نيست، و زنجيرهاى آن بريده نمى‏شود، براى سراى دوزخ زمانى نيست كه سپرى گردد، و ساكنان آن براى سكونت در آن، وقت معينى ندارند كه به پايان برسد...))

3- و كفى بالنار عقابا و وبالا و كفى بالله منتقما و نصيرا . (90)

((...و همين اندازه بس است كه آتش دوزخ، كيفر و دشوارى براى گناهكاران و خداوند، انتقام گيرنده از آن گناهكاران و يارى دهنده براى نيكان باشد...))

4- ...نار شديد كلبها، عال لجبها، ساطع لهبها، متغيظ زفيرها، متأجح سعيرها، بعيد خمودها، ذاك و قودها، مخوف و عيدها، عم قرارها، مظلمة أقطارها، حامية قدورها، فظيعة أمورها... (91)

((...آتشى كه در بلعيدن سيرى ندارد، و پر اضطراب و متلاطم است و شعله آن بلند، و صداى آن هيجان آور و خشمناك و سوزندگى آن، زبانه دار و فرو نشستن شعله‏هاى آن بسيار دور، دير خاموش مى‏شود و هيزم آن پر شعله، و تهديد آن ترس آور و به سبب تاريك و ژرف بودن آن جايگاه آن براى دوزخيان فراگير، و همه اطراف آن، تاريك، و ديگ‏هاى آن داغ و سوزان، و كارها كيفرهايى كه در آن انجام مى‏گيرد، رسوا كننده است...))

5- ...و اتقوا نارا حرها شديد و قعرها بعيد و حلينها حديد و شرابها صديد . (92)

((...و بپرهيزيد از آتشى كه سوزش آن سخت و دشوار، و بسيار ژرفناك است و زيور آن آهن گداخته، و نوشيدنى آن، آب چركين است.))

آنچه خوانده‏ايد گوشه‏هايى از سخنان امام عليه‏السلام در تصوير آتش دوزخ و كيفرهاى آن بوده است.

عوامل گرفتارى به آتش دوزخ:

اكنون اين پرسش پيش مى‏آيد كه دوزخيان چه ويژگى‏هايى دارند، تا ما بدينوسيله بتوانيم خود را از آن ويژگى‏ها دور نماييم؟ و به ديگر سخن: چه عواملى موجب گرفتار شدن به آتش دوزخ مى‏شود تا با دانستن آنها، خود را از آنها دور نموده، تا در قيامت از دوزخيان نباشيم؟

پاسخ به اين پرسش در سخنان امام عليه‏السلام به روشنى بيان گرديده است. اين سخنان در اين نوشتار تحت عنوان‏هاى مخصوصى به خود تقديم خوانندگان گرامى مى‏گردد:

1- لغزش‏ها:

...ألا و ان الخطايا يا خيل شمس حمل عليها أهلها، و خلعت لجمها، فتقحمت بهم فى النار... (93)

((...آگاه باشيد كه خطاها بى‏تقوايى‏ها همانند اسبان سركش لجام گسيخته‏اى مى‏باشد كه صاحبان آنها بى‏تقوايان بر آنها سوار گرديده و همراه آنها در آتش دوزخ فرو افتند...))

2- اهميت ندادن به نماز:

تعاهدوا أمر الصلوة، و حافظوا عليها، و استكثروا، و تقربوا بها فانها ((كانت على المؤمنين كتابا موقوتا))، ألا تسمعون الى جواب أهل النار حين سئلوا ((ما سلككم فى سقر؟ قالوا: لم نك من المصلين)) سورة المدثر /42 و 43 و انها لتحت الذنوب حت الورق و تطلقها باطلاق الربق... (94)

((نماز را رعايت، و بر آن محافظت نماييد و آن را بسيار به جا آوريد، و به وسيله آن به خداوند نزديك گرديد، كه آن براى مومنان در هنگام مخصوصى واجب گرديده است، آيا پاسخ دوزخيان را نمى‏شنويد در آن هنگام كه از آنان پرسش مى‏شود: (چه چيز شما را به دوزخ كشانيده است؟ مى‏گويند: ما از نماز گزاران نبوده‏ايم)، به راستى كه نماز گناهان را مى‏ريزد، همانند ريخته شدن برگ درخت، و نماز انسان را از كيفر گناه رها مى‏گرداند همانند رها شدن زنجير از گردن انسان به زنجير بسته شده...))

3- نپرداختن زكات:

...ثم ان الزكاة جعلت مع الصلوة قربانا لأهل الاسلام، فمن أعطاها طيب النفس بها، فانها تجعل له كفارة، و من النار حجازا حجابا و وقاية... (95)

((...سپس پرداخت زكات اموال همراه با نماز براى مسلمانان به عنوان وسيله و ابراز نزديك شدن انسان به خداوند قرار داده شده است، پس هر كه به ميل و رغبت آن را بپردازد، سبب كفاره گناهان و مانع و نگهدارنده انسان در برابر دوزخ مى‏شود...))

4- خيانت در امانت:

...ثم أداء الأمانة، فقد خاب من ليس من أهلها... (96)

((...سپس اداى امانت است، پس آنكه اهل آن امانت نباشد، زيان نموده است...))

...و من استهان بالأمانة، و رتع فى الخيانة، و لم ينزه نفسه و دينه عنها، فقد أحل أخل بنفسه الذل و الخزى فى الدنيا، و هو فى الأخرة أذل و أخزى و ان أعظم الخيانة خيانة الامة و أفظع الغش غش الأئمة . (97)

((...و هر كه امانت را سبك بشمارد و همانند چهارپايان چراگاه خود را در وادى خيانت قرار بدهد، و خود و آيين خود را از آن پاك نگرداند، در دنيا خود را خوار زبون و پست و رسوا گردانيده و در روز واپسين خوارتر و رسواتر خواهد بود، و به راستى كه بزرگترين خيانت، خيانت به امت، و زشت‏ترين دغلكارى، دغلكارى زمامداران است.))

امام عليه‏السلام در اين نامه، كه آن را براى يكى از كارگزاران نوشته است، دايره امانت را توسعه بخشيده، و پس از بيان نتيجه خيانت در امانت در دنيا و آخرت، بزرگترين امانت براى كارگزاران را امانت امت اسلامى دانسته است. و در نتيجه، خيانت به اين امانت را بزرگترين خيانت به شمار آورده است.

5- سركشى و فساد در روى زمين:

...فلما نهضت بالأمر نكثت طائفة و مرقت أخرى و قسط آخرون، كأنهم لم يسمعوا كلام الله، حيث يقول: ((تلك الدار الاخرة نجعلها للذين لا يريدون علوا فى الأرض و لا فسادا و العاقبة للمتقين.)) سورة القصص/38بلى و الله لقد سمعوها و وعوها، ولكنهم حليت الدنيا فى أعينهم و راقهم زبرجها... (98)

((... پس چون به امر خلافت برخاستم گروهى پيمان بيعت خود با مرا شكستند از ناكثين اصحاب جمل شدند كه جنگ جمل را برپا كردند و گروهى ديگر از حق خارج گرديدند از مارقين خوارج شدند كه جنگ نهروان را پديد آوردند و گروهى بر حكومت حق على عليه‏السلام ستم روا داشتنداز قاسطين معاويه و يارانش شدند كه جنگ صفين را برپا كردند گويا آنان اين سه گروه سخن خداوند را نشيدند در آنجا كه فرمود: آن سراى آخرت را براى كسانى قرار مى‏دهيم كه در روى زمين نخواهند سركشى كنند و نخواهند فساد پديد آورند و سرانجام نيك از آن پارسايان است. آرى به خداوند سوگند كه اين آيه را شنيدند و آن را فهميدند، ولى دنيا در برابر ديدگان آنان زيبا جلوه كرد، و زيور دنيا آنان را فريب داد...))

اين سخن قسمتى از خطبه معروف ((شقشقيه)) است كه امام عليه‏السلام در آن، سه گروه را نام برده و مورد سرزنش قرار داده و آنان را مصداق منفى آيه‏اى از قرآن دانسته است كه خداوند در آن آيه بهشت را ويژه كسانى قرار داده است كه نخواهند در روى زمين سركشى و فساد نمايند، و سه گروه نامبرده با جنگى كه در برابر على عليه‏السلام به راه انداخته بودند از مصاديق سركشى در برابر خداوند و فسادگرى در روى زمين به شمار آمدند و در نتيجه از بهشت محروم گرديده و سرانجام آنان دوزخ خواهد بود.

6- لغزش و گريز از ميدان جهاد:

در مقام تشويق به جهاد و پيكار در راه خدا فرمود:

...لقد حملتكم على الطريق الواضح التى لا يهلك عليها الا هالك، من استقام فالى الجنة، و من زل فالى النار . (99)

((...من شما را بر راهى روشن جهاد در راه خدا فرا خوانده‏ام كه در برابر آن، تنها كسى به هلاكت مى‏رسد كه به سبب سرشت فساد آلود خود اهل هلاكت باشد، كسى كه در ميدان جهاد استقامت داشته باشد به بهشت مى‏رود، و كسى كه در اين راه بلغزد به دوزخ مى‏رود.))

و در مقام آموزش جنگيدن به يارانش كه گويا آن را در ليلةالهرير و يا آغاز جنگ صفين بيان كرده است، از جمله فرمود:

...فعاودا الكر، واستحيوا من الفر فانه عار فى الأعقاب و نار يوم الحساب... (100)

((...پس بر دشمن يورش پى در پى ببريد، و از گريختن از ميدان جهاد شرم نماييد، كه گريز از ميدان جهاد براى نسل آينده تان ننگ را، و براى روز حسابتان آتش دوزخ را در پى خواهد داشت...))

7- خشم:

در آن هنگام كه عبدالله بن عباس را به عنوان جانشين و كار گزار خود در بصره منصوب كرد به او نوشت:

سع منع الناس بوجهك و مجلسك و حكمك و اياك والغضب فانه طيرة من الشيطان. و اعلم أن ما قربك من الله يباعدك من النار، و ما باعدك يباعدك من الله يقربك من النار . (101)

((با مردم به هنگام روبرو شدن و نشستن و داورى كردن به نيكى برخورد كن با آنان گشاده روى و خوش برخورد و همنشين خوبى باشد و به هنگام داورى در اختلافات در ميان آنان از حق دورى مگزين و به داد و عدل داورى كن. و از خشم بر مردم بپرهيز! كه آن خشم گونه‏اى از سبك مغزى و ره آوردى از شيطان است، و بدان كه آنچه تو را به خداوند نزديك گرداند تو را از آتش دوزخ دور، و آنچه تو را از خداوند دور گرداند به آتش دوزخ نزديك مى‏گرداند.))

8- انكار حقانيت ائمه عليه‏السلام

پيش از اين درباره ويژگى‏هاى بهشتيان از امام عليه‏السلام نقل شد كه تنها كسانى در بهشت داخل مى‏شوند كه امامان معصوم عليه‏السلام را بشناسند و امامان عليه‏السلام نيز آنان را بشناسند،در ادامه آن سخن فرمود:

...و لا يدخل النار الا من أنكرهم و أنكروه... (102)

((و در دوزخ داخل نمى‏شود جز كسى كه آنان امام معصوم را به عنوان پيشوايان بر حق مسلمانان و جانشينان پاك پيامبر اسلام باور نداشته، و امامان نيز او را به عنوان انسان مؤمن و مسلمان درستكار پذيرا نباشند...))

از اين سخن به دست مى‏آيد كه دوزخ تنها جايگاه كسانى است كه امامان معصوم عليه‏السلام را به عنوان پيشوايان بر حق و جانشينان واقعى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله باور نداشته باشند و آنانكه امامان معصوم عليه‏السلام را باور داشته و بر اين باور آنگونه باشند كه امامان عليه‏السلام نيز آنان را تصديق نموده و بپذيرند در دوزخ داخل نمى‏شوند.

پاسخ به يك پرسش:

در اينجا اين پرسش به ذهن مى‏آيد كه آيا تنها باور داشتن براى نجات از دوزخ كفايت مى‏كند؟ ظاهر سخن امام عليه‏السلام با چشم پوشى از سخنان ديگر آن حضرت چنين است. ولى به همانگونه كه در آيات قرآن، آيه‏اى تفسير آيه‏اى ديگر واقع مى‏شود، سخنان امام على عليه‏السلام نيز، تفسير سخن ديگر آن حضرت واقع مى‏شود، از اين رو براى پاسخ به پرسش مزبور بايد سخنان ديگر على عليه‏السلام را از نگاه خود بگذرانيم، سخنانى كه در آن ويژگى‏هاى ديگر اهل دوزخ بيان گرديده است، چنانكه توجه به سخنانى كه براى ويژگى‏هاى بهشتيان بيان گرديده بود نيز براى يافتن پاسخ درست مؤثر است.

از اين رو با توجه به مجموعه ويژگى‏ها و اوصاف بهشتيان و دوزخيان كه بيان گرديده است، مى‏توانيم بگوييم كه انسان معتقد به امامان معصوم عليه‏السلام كسى است كه در ميدان عمل نيز به گونه‏اى باشد كه امامان عليه‏السلام او را به عنوان شيعه و پيرو واقعى مورد پذيرش و قبول خود قرار بدهند، و به ديگر سخن: سيره عملى او به ميزان تواناييش سيره عملى امامان عليه‏السلام باشد. البته موضوع شفاعت شافعان در مورد برخى از گناهان با حفظ باور و اعتقاد به حقانيت امامان عليه‏السلام را نمى‏توان از نظر دور نگه داشت. كه البته آن هم خود داراى شرايطى است كه از موضوع بحث ما در اين كتاب بيرون بوده و نيازمند بررسى مستقل و جداگانه است.

9- دشمنى با بندگان خدا:

ستم بر بندگان خداوند در آيين اسلام، بسيار ناپسند بوده و خداوند انسان ستمگر را در روز قيامت به دوزخ گرفتار مى‏نمايد، چه اينكه آن ستمگر خداوند را باور داشته و خود را پيرو آيينى همانند آيين اسلام بداند، و چه منكر بوده و آيينى را پايبند نباشد، كه اينك به فرازهايى از سخنان على عليه‏السلام در اين باره توجه مى‏نماييد:

بئس الزاد الى المعاد العدوان على العباد . (103)

((بدترين توشه براى روز رستاخيز، دشمنى و ستم بر بندگان خدا است.))

و لئن أمهل الله الظالم فلن يفوت أخذه و هو له بالمرصاد... (104)

((و اگر خداوند انسان ستمگر را مهلت دهد، هرگز از كيفر او دست بر نخواهد داشت و او خداوند در كمينگاهش قرار دارد...))

10- گناه پيشگى:

هر انسانى در زندگى دنياى خود هدفى را برگزيده و براى رسيدن به آن در ميدان مسابقه قرار مى‏گيرد، ولى برخى از انسان‏ها هدف را نادرست برگزيده و سراب را به جاى آب، و هواى نفس را به جاى خدا مقصود خود پنداشته‏اند، از اين رو گناهكاران كه با ارتكاب گناه، قصد بهره‏مند شدن از نعمت‏ها را به هر گونه كه بخواهند در سر مى‏پرورانند، در وادى سراب گام برداشته و هواى نفس خود را خداى خويش مى‏پندارند، و آنگاه كه به سراى ديگر رهسپار گردند، جايگاهشان در دوزخ خواهد بود، چنانكه امام عليه‏السلام فرمود:

...والنار غاية المفرطين... (105)-  ?

((...و آتش دوزخ، پايان مقصد حقيقى كسانى است كه در دنيا راه افراطگناه - را در پيش گرفته‏اند و آنچه را كه نبايد انجام بدهند، انجام مى‏دهند ...))

البته هر انسان معمولى غير از معصومين عليه‏السلام در زندگى خود احيانا دچار گناهانى مى‏شود، و مقصود على عليه‏السلام اين نيست كه همه گناهكاران به آتش دوزخ مى‏افتند، بلكه بسيارى از گناهان به توبه واقعى از ميان رفته و انسان گناهكار از آن گناه پاك مى‏شود و برخى از گناهكاران با شايستگى‏هايى كه دارند در روز قيامت مورد شفاعت شافعان قرار مى‏گيرند.

بنابراين مقصود امام عليه‏السلام از كلمه ((مفرطين)) آن گناهكارانى است كه در اثر گناهان بسيار، شايستگى توبه و شفاعت را از دست داده‏اند، گناهكارانى كه از انجام گناه باكى نداشته، و به آسانى آن را مرتكب مى‏شوند، و از ارتكاب آن دچار احساس ندامت نشده و توبه نمى‏نمايند و بر گناه خود اصرار مى‏ورزند.

و اينگونه انسان‏ها:

...ان من عزائم الله فى الذكر الحكيم التى عليها يثيب و يعاقب، و لها يرضى و يسخط، انه لا ينفع عبدا و ان أجهد نفسه و أخلص فعله أن يخرج من الدنيا لاقيا ربه بخصلة من هذه الخصال لم يتب منها: أن يشرك بالله فيما افترض عليه من عبادته، أو يشفى غيظه بهلاك نفس، أو يعر بأمر فعله غيره، أو يستنجح حاجة الى الناس باظهار بدعة فى دينه، أو يلقى الناس بوجهين أو بمشى فيهم بلسانين... (106)

((...و از حكم‏هاى قطعى و محكم و خلل‏ناپذير خدا كه صريح بوده و توجيه بردار نيست و در آن رجوع و نسخ راه پيدا نمى‏كنند كه در قرآن محكم خداوند آمده است، و او خداوند بر پايه آنها آن احكام پاداش مى‏دهد و به كيفر مى‏رساند، و اگر انجام بگيرند براى آنها خشنود و اگر انجام نگيرندخشمگين مى‏شود اين است كه بنده خداوند هر چند تلاش خود را در اجراى احكام اسلام به كار بگيرد و كار خود را براى خدا خالص بگرداند - در حالى از دنيا برود كه پروردگارش را با يكى از اين ويژگى‏ها ملاقات نمايد و از آنها ويژگى‏ها توبه ننمايد. و آن ويژگى‏ها عبارتند از: اينكه در بندگى كردن به خدا شرك در عبادت داشته باشد و يا با كشتن انسان ديگر، خشم خود را درمان نمايد و يا كار زشتى را كه ديگرى انجام داده است‏براى ديگران بيان كند گناهان ديگران را در ميان مردم بازگو كند و يا به وسيله آشكار نمودن بدعتى در دين خود براى بر طرف كردن نياز خود و حاجت خويشتن به مردم رو آور شود، و يا با دو چهره حالت نفاق و دو رويى با مردم برخورد كند، و يا با مردم با دو زبان نفاق سخن بگويد...)) حاصل اين سخن، چهار ويژگى ديگر براى دوزخيان است: 1- شرك به خداوند. 2- كشتن انسان بدون هيچگونه جرمى كه مستوجب كشته شدن باشد. 3- باز گو كردن گناه پنهانى و شخصى انسان گناهكار نزد ديگران پخش گناه. 4- بدعتگذارى در دين. 5- نفاق و دو رويى در گفتار و كردار. اين پنج ويژگى، افزون بر ده ويژگى ديگر كه براى دوزخيان ذكر گرديد هر يك عامل مستقلى براى ورود انسان به جهنم سوزان قيامت مى‏باشند، و او بايد از همه اين عوامل خوددارى نمايد، و در برابر؛ خود را به اوصاف بهشتيان بيارايد تا بتواند به سعادت جاويد آخرت نايل گردد.