جنگ و جهاد در نهج البلاغه

حسين شفائى

- ۴ -


جنگ راه رسيدن به هوى و هوس نباشد
با بحثى اگر چه كوتاه و فشرده در زمينه ((هدف داشتن جنگ )) معلوم گرديد كه ارزش جنگ بستگى به هدف آن ، و عظمت مبارزه مربوط به نيت آن است ، كه اگر به جهت هواى نفس ، جايگزين نمودن باطل ، رسيدن به مقام ، سلطه بر ديگران ... به دست آوردن مدال افتخار و گسترش خاك و از اين قبيل باشد، نه تنها ارزش و اهميت ندارد كه ستم ((ظلم و جنايت )) محسوب مى شوند.
لذا مى بينيم افرادى يك عمر مى جنگند، تلاش مى نمايند، شب و روز، گرما و سرما نمى شناسند. و در عين حال به عنوان انسان هاى جانى و ظالم در تاريخ ثبت مى گردند، زيرا براى هواى نفسى بوده و انسان هايى هم مشاهده مى گردد كه تنها چند صباحى يا چند ساعتى مى رزمند ولى در تاريخ به عنوان انسان هاى فداكار، ايثارگر، مبارز و انقلابى به شمار مى آيند و براى ديگران الگو، اسوه ، نمونه و سرمشق قرار مى گيرند، چون براى خدا و ((فى سبيل الله )) جنگيده اند و هدفشان رهائى از چنگال ستمگران و حاكميت قانون ((الله )) بوده است .
و بدين جهت است كه امام عليه السلام از جنگ براى رسيدن به خواسته هاى نفسانى و اهداف ناشى از خود خواهى ، نهى مى دارد:
((و لا تحركوا بايد كم و سيوفكم فى هوى السنتكم ، و لا تستعجلوا بما يعجله الله لكم )) (121) شميرهاى تان را در راه هوا و هوس و كلماتى كه از زبان تان بيرون مى آيد به كار نيندازيد.
يعنى وقتى اسلحه به دست مى گيريد و مى جنگيد سعى كنيد با فرمان الهى آغازگر باشيد و در محدوده فرمان الهى از سلاح و ابزار جنگى تان استفاده كنيد، بى خود شمشيرتان را به كار نبريد و بى مورد كسى را به قتل نرسانيد، نكند هواى نفس ، حب رياست ، عشق به مقام ، ترفيع رتبه ، علاقه بيش از حد به كشور و ملت ، اميد به دست آوردن غنيمت و يا غرور قدرت بر شما حاكم باشد و هر چه بخواهيد انجام دهيد و هر عمل دل تان خواست مرتكب شويد و خدا را فراموش و مقررات اسلام را زير پا كنيد.
و لذا مشاهده مى گردد كه هميشه امام امت خمينى كبير، قواى مسلح را در جنگ با رژيم عراق ، به رعايت معيارهاى اسلامى و ضابطه هاى انسانى تاءكيد مى فرمايد:
شما ارتشيان ، پاسداران ، بسيج ، ژاندارمرى ، شهربانى و تمامى نيروهاى مردمى مسلح و تمامى مردمى كه جانتان را براى اسلام و ايران فدا مى كنيد به هوش باشيد كه اسلام را معيار حركت هاى خود قرار دهيد. (122)
زيرا هنگامى كه معيار جنگ و مبارزه حكم خدا و ضوابط اسلامى باشد، مرتكب ستم و جنايت نمى گردد و بى گناهى را به قتل نمى رساند و زن و كودك را از بين نمى برد.
اتمام حجت بر دشمن
در هر كارى كه نياز به اتمام حجت داشته باشد، اتمام حجت خوب و خالى از فائده نيست ، اما در جنگ كه مساءله كشتن ، كشته شدن ، به خاك و خون كشيدن ، زير و رو كردن و ويرانى به بار آوردن و... مطرح است ، اتمام حجت واجب و لازم مى باشد، زيرا چه بسا كه اتمام حجت مؤ ثر واقع شود و از بروز جنگ جلوگيرى كند، فاجعه رخ ندهد و تلفات و خسارات مالى و جانى به وجود نيايد.
و بدين دليل است كه على عليه السلام قبل از شروع و آغاز جنگ و حتى در صحنه جنگ اتمام حجت مى نمايد تا شايد آتش جنگ شعله ور نگردد يا خاموش شود، به عنوان نمونه :
امام قبل از جنگ جمل براى اتمام حجت ((عبدالله بن عباس )) را نزد ((زبير)) فرستاد كه به تعهدى كه داشت بر گردد:
((ولكن الق الزبير فانه الين عريكه فقل له : يقول ابن خالك عرفتنى بالحجاز و انكرتنى بالعراق فما عدامما بدا؟)) (123)
بلكه با ((زبير)) ارتباط بگير كه نرم تر است ، به او بگو پسر دائيت مى گويد: در حجاز مرا شناختى و در عراق نشناخته انگاشتى ، چه شد كه از پيمان خود بازگشتى ؟!
و حتى نوشته اند كه در جنگ جمل در ميدان جنگ و در حال پيكار هنگامى كه امام با ((زبير)) روياروى شد از باب اتمام حجت به زبير فرمود: چه باعث شد كه اين غائله را بر پا نمائى ؟ زبير گفت : من خون ((عثمان )) را مطالبه مى نمايم ، على عليه السلام فرمود، تو و ((طلحه )) موجب ريخته شدن خون ((عثمان )) گشته ايد بعد فرمود: تو را به خدا سوگند آيا به ياد دارى كه روزى از پيش من عبور مى كردى و پيامبر صلى الله عليه و آله به دست تو تكيه كرده بود در حالى كه از نزد قبيله ((بنى عمرو بن عوف )) مى آمد، پيامبر به من سلام كرد و به روى من خنديد و من هم به او خنديدم ، تو گفتى : يا رسول الله فرزند ابى طالب شوخى را رها نمى كند. پيامبر (صلى الله عليه و آله ) و فرمود: ساكت باش ، فرزند ابى طالب اهل شوخى نيست ، آگاه باش تو اى زبير به زودى با على به جنگ و كشتار خواهى پرداخت در حالى كه توبه او ستمكارى ، زبير با شنيدن اين سخن استرجاع (انا لله و انا اليه راجعون ) نموده از تصميم جنگ با على عليه السلام منصرف شد. (124)
برخى از نويسندگان نوشته اند كه امام عليه السلام پيش از آغاز جنگ چندين نفر را جهت اتمام حجت و براى اندرز و نصيحت نزد اصحاب جمل فرستاد تا شايد مؤ ثر واقع شود، و آتش جنگ شعله ور نگردد، كه متاءسفانه نتيجه نبخشيد، كه آخر الامر امام عليه السلام ((انس ابن مالك )) را كه يكى از صحابه پيامبر و كسى بود كه نصايح پيامبر به طلحه و زبير و نهى آنها را از جنگ با امام عليه السلام و داخل شدن در فتنه ، خودش شنيده بود، براى اتمام حجت نزد آنها فرستاد، وى رفت با آنها ملاقات كرد منتهى آن سفارش هاى پيامبر را بازگو نكرد كه وقتى برگشت ، امام سوال فرمود: جريان اندرز پيامبر اكرم را بيادشان آوردى ؟ گفت : فراموش كردم كه بعد شخص ‍ امام لباس رزم را بيرون كرد تا خيال نكنند براى جنگيدن آمده ، نزد ((طلحه )) و ((زبير)) تشريف برد و آنها را نصيحت فرمود و بعد ((زبير)) را تنها به گوشه اى برد و آن جريان توصيه رسول خدا را به يادش آورد و او گفت فراموشم شده بود و از جنگ با شما منصرف شدم و اشك توبه چشمانش را پوشانيد. (125)
امام عليه السلام در رابطه با جنگ معاويه ، قبل از توسل به جنگ جهت اتمام حجت ، ((جرير ابن عبدالله بجلى )) را به شام فرستاد تا از معاويه بيعت بگيرد، و معاويه ((جرير)) را معطل كرد، تا اينكه حضرت اين نامه را براى ((جرير)) فرستاد كه ابلاغ كند: يا بيعت يا جنگ :
((اما بعد فاذا اتاك كتابى فاحمل معاويه على الفصل و خذه بالامر الجزم ، ثم خيره بين حرب مجليه ، او سلم مخزيه ، فان اختار الحرب فانبذ اليه ، و ان اختار السلم فخذ بيعته ، و السلام )) (126)
اما بعد! هنگامى كه نامه من به دستت رسيد ((معاويه )) را به حكم قطعى وادار كن ! و به او بگو! براى يكطرفى شدن ، عزمش را جزم كند. سپس او را بين جنگ بيرون كننده و يا تسليم دال بر عجز و رسوا گر مخير ساز اگر جنگ را اختيار كرد به او اعلام جنگ كن ! و اگر تسليم شد از او بيعت بگير! والسلام .
هنگامى كه ((معقل ابن قيس رياحى )) را فرمانده سه هزار ارتش تعيين و به سوى لشكر شام مى فرستاد، وصيت و سفارش هائى برايش نمود كه از جمله :
((و لا يحملنكم شنانهم على قتالهم قبل دعائهم والا عذار اليهم )) (127)
(متوجه باش ) پيش از آنكه آنها را به صلح و مسالمت و راه خدا دعوت كنى و راه عذرشان را در پيشگاه خداوند ببندى ، به خاطر عداوت خصوصى با آنها پيكار نكنى .
امام در جنگ صفين قبل از شروع درگيرى و جنگ به سربازانش رهنمائى مى فرمايد. و در ضمن سفارش مى نمايد كه شما آغازگر آتش جنگ نباشيد زيرا شما حجت (امام ) داريد و بگذاريد با شروع جنگ از ناحيه آنها، حجت ديگرى هم تمام شود:
((لا تقالوهم حتى يبدوكم ، فانكم - بحمدالله - على حجه و ترككم اياهم حتى يبدوكم حجه اخرى لكم عليهم )) (128)
با آنها نجنگيد (و شما آغازگر جنگ نباشيد) تا آنها پيشدستى كنند، چه اينكه شما بحمدالله (براى حقانيت خود) داراى حجت و دليل هستيد، و واگذاشتن شما تا آنها نبرد را شروع كنند اين حجت ديگرى است به سود شما و زيان آنان .
امام در نامه اى به ((محمد بن ابى بكر)) حاكم و استاندار مصرى وى را در كنار سفارش به تحرك در جنگ ، امر به دعوت به سوى خدا و اتمام حجت مى فرمايد:
((فاصحر لعدوك وامض على بصيرتك و شمر لحرب من حاربك وادع الى سيبل ربك و اكثر الاستعانه بالله يكفك ما اهمك و يعنك على ما نزل بك ان شاء الله )) (129)
(اكنون ) تو براى پيكار با دشمنت سپاه را بيرون آر و طبق بصيرت و فهمت در مبارزه با او حركت كن ، دامن جنگ را براى كسى كه با تو مى جنگد به كمر زن ، و مردم را در راه پروردگارت به مبارزه دعوت كن . از خداوند بسيار يارى طلب كه مشكلاتت را حل خواهد كرد. و در شدائدى كه بر تو نازل مى شود ياريت مى كند. انشاء الله .
و نيز حضرت قبل از جنگ جمل نامه اى به طلحه و زبير مى فرستد و در آن نصيحت مى نمايد كه از اين اقدام خود دست بكشند:
((فارجعا ايها الشيخان عن رايكما، فان الان اعظم امركما العارمن قبل ان يجتمع العار و النار)) (130)
اى دو پيرمرد و اى كسانى كه زمام امور عده اى را به دست گرفته ايد!
از راى و نظريه خود باز گرديد چرا كه الان بازگشت شما از اين راه خلاف تنها موجب ننگ است ، ولى ادامه اين راه ، هم ننگ و هم آتش دوزخ را براى شما فراهم مى سازد.
يعنى الان تنها مى گويند اينها پشيمان شدند و توبه كردند كه به عقيده شما عار و ننگ است ، ولى اگر جنگ را آغاز كنيد و به روى امام و رهبرتان سلاح كشيد، گرفتار عذاب الهى خواهيد شد.
اينكه امام عليه السلام پيش از آغاز هر جنگ چه توسط چه با فرستادن افراد اندرزگر و نصيحت كن ، چه با ارسال نماينده و چه خود شخصا حقايق را ابلاغ و براى طرفش بازگو و با اين شيوه ها، اتمام حجت فرمود و تا اين اندازه به اين مساءله اهميت مى داد، براى اين است كه به ما بياموزد كه هر كس اگر براى خدا و در راه ((الله )) اسلحه به دست گرفت و جنگيد لازم است قبل از شروع جنگ در هر موقعيت كه باشد اتمام حجت نمايد، زيرا چه بسا كه در ضمن اتمام حجت اشخاص فريب خورده به اشتباه هود پى ببرند و از كرده عمل خويش پشيمان و نادم شوند.
تضعيف روانى دشمن
پس از آنكه مساءله ((اتمام حجت )) مراحل خود را پيمود و مؤ ثر واقع نشد و نتيجه مطلوب نبخشيد، نوبت مى رسد به ((تضعيف روانى دشمن )) كه باز هم قبل از شروع جنگ انجام مى گيرد، و در صورت امكان بدين وسيله دشمن را از هدف ، تصميم و اراده اش كه جنگ است منصرف ، متقاعد و باز مى دارد، كه اگر هم منصرف نگرديد از نظر روانى تضعيف ، نگران و در فشار قرار مى دهد، كه اين امر در تصميم گيرى و نقشه دشمن ، دخيل و مؤ ثر است .
زيرا در حال تشويق روانى و از دست دادن آرامش انديشه ، قدرت تفكر و انديشيدن صحيح از وى زايل مى گردد، كه ديگر قادر به دادن نقشه درست و برنامه اى حسابى و ريختن طرح مؤ ثر نخواهد بود كه اين خود اولين پيامد و ثمره اين عمل است .
و لذا مشاهده مى شود كه در اثر جنگ ها و به خصوص شيوه اميرالمؤ منين عليه السلام اين بوده برنامه را انجام مى داده اند، چنانچه در جنگ با معاويه عمل كرد، زمانى كه معاويه حضرت را به جنگ فرا خواند، امام عليه السلام نامه اى به وى نوشت كه در قسمتى از آن چنين آمده :
((و قد دعوت الى الحرب فدع الناس جانبا و اخرج الى ، و اعفب الفريقين من القتال ليعلم اينا المرين على قلبه و المغطى على بصره ، فانا ابوالحسن قاتل جدك و خالك و اخيك شدخا يوم بدر و ذلك السيف معى و بذلك القلب القى عدوى .... فكانى قدرايتك تضج من الحرب اذا عضتك ضجيج الجمال بالا تقال ....)) (131)
مرا به جنگ دعوت كرده اى ؟ اگر راست مى گوئى مردم را كنار بگذار و يك تنه به مبارزه من بيا!! كار به دو لشكر نداشته باش و آنها را ازجنگ معاف دار تا معلوم شود گناه بر قلب چه كسى چيره شده و پرده بر چشم چه كسى افتاده است ؟! من ((ابوالحسن )) درهم كوبنده جد و برادر و دائى تو در روز بدرم ! همان شمشير با من است ، و با همان قلب پرتوان با دشمن روبرو مى شوم ...
گويا تو را مى بينم كه آنچنان از روياروئى در جنگ ضجه و ناله مى كنى كه شتران زير بارهاى سنگين ، و تو را مشاهده مى كنم كه با جمعيت خود از ضربات پى در پى و فرمان حتمى شكست ، و كشتگانى كه پشت سر هم بر روى زمين مى افتد ناله و فرياد برآورده اى ؛ و مرا به كتاب خدا دعوت مى كنى در حالى كه جمعيت تو كافرند و منكر، يا از جاده حق بر كنارند.
امام در نامه اى كه به اهل بصره مى فرستد، پس از آنكه به آنها ابلاغ مى كند كه از اعمال گذشته شما مى گذرم و گوشزد مى كند كه متوجه حركات آينده تان باشيد كه ديگر باز نخواهم بخشيد و.... تا اينكه مى نويسد:
((و لئن الجاتمونى الى المسير اليكم لا وقعن بكم وقعه يكون يوم الجمل اليها الا كلعقه لاعق )) (132)
و اگر مرا مجبور به حركت سازيد، حمله اى به شما بياورم كه جنگ جمل در برابر آن بسيار كوچك باشد.
حضرت در نامه ديگرى كه پاسخ به نامه معاويه است مطالبى را مى نويسد كه در ضمن همان مطلب گذشته را كه قاتل بستگان تو هستم تكرار مى نمايد، كه بيانگر مدعاى ما كه جهت تضعيف روانى دشمن است ، مى باشد:
((و عندى السيف الذى اعضضته بجدك و خالك و اخيك فى مقام واحد و انك - والله - ما علمت الا غلف ، المقارب العقل ...)) (133)
نزد من همان شمشيرى است كه بر پيكر جد و دائى و برادرت (در ميدان احد) كوبيدم .
به خدا سوگند من مى دانم تو مردى بى خرد و پوشيده دل هستى و سزاوار است درباره تو گفته شود: به نردبانى بالا رفته اى كه تو را به پرتگاه خطرناكى كشانده كه به زيان تو است نه به سود تو.
همچنين مى بينيم پيامبر بزرگ اسلام (صلى الله عليه و آله ) بعد از جنگ احد هنگامى كه دشمن را تا ((حمراء الاسد)) هشت ميلى ((مدينه )) تعقيب مى كند و شب آنجا موضع مى گيرند و چون مورد ديد دشمن بوده پيامبر دستور فرمود در تمام نقاط بيابان آتش روشن كنند تا دشمن تصور كند كه قدرت و نيروهاى جنگجوى مسلمان ها بيش از آن مقدار است كه در ((احد)) بودند. (134)
روشن است كه اصل اين تعقيب و اين عمل پيامبر تنها به جهت تضعيف روانى دشمن بوده است .
در نقش تضعيف روانى دشمن جاى سخن نيست ، زيرا تاريخ ثابت كرده و تجربه نشان داده كه چنانچه بتوانند دشمن را به هر وسيله ممكن دچار تضعيف روانى نمايد، دشمن خود را مى بازد، قدرت مقاومت و جنگ را از دست مى دهد و در وضعيت دفاعى قرار مى گيرد و دچار حالت سردرگمى عجيب مى گردد، شتابزده مى شود، هر ساعت يك تصميم مى گيرد و دوباره از آن صرف نظر مى كند، به هر سو مى دود به اين در و آن در مى زند نتيجه نمى گيرد، خلاصه گيج و متحير مى شود و نمى داند چه كند؟ چنانچه با پيروزى انقلاب اسلامى ايران به رهبرى بت شكن قرن امام خمينى (روحى فداه ) كه آمريكا منافعش را در ايران از دست داد، مستشارانش اخراج گرديد، و با حركت انقلابى دانشجويان پيرو خط امام و تسخير لانه جاسوسى آمريكا در تهران ، و به گروگان گرفتن عمال ((سيا))؛ آمريكا در چنين حالت قرار گرفته بود، كه نمى دانست چه كند.
از هر راهى وارد شد، هر توطئه اى كه كرد و نقشه اى كه ريخت نتيجه نگرفت ، بلكه اثر معكوس بخشيد؟ خواست با تحريم اقتصادى بر انقلاب اسلامى ايران فشار وارد سازد، نتيجه اى وارونه داد، و دولت و ملت را به فكر خود كفائى انداخت و در اين زمينه گام هاى مثبت برداشته شد. حمله نظامى به ((طبس )) انجام داد، در اثر امدادهاى غيبى و توجهات خاصه ولى عصر امام زمان (عج ) تعدادى از هواپيماهايش آتش گرفت و تعدادى با شكست و رسوايى بيش از گروگانهايش برگشت ، تا حدى كه ((كارتر)) (رئيس جمهور وقت آمريكا) از شنيدن اين شكست گريه مى كند.
بعد ((صدام )) را تحريك و تشويق به حمله عليه جمهورى اسلامى ايران ايران واقع شد، زيرا قدرت اسلام آشكار و ملت ايران ورزيده تر و مقاوم تر شدند، و آنگاه عمال شان در داخل را وادار به تررور انفجار نمود كه پيامدش ‍ وحدت و انسجام ملت و روشن شدن چهره نوكرى گروهك ها بود.
يا هنگامى كه با طرح كودتاى ماركسيستى ، مزدوران ((كرملين )) قدرت را در افغانستان به دست گرفتند تا مجريان دستورات ((مسكو)) باشند، ملت مبارز و سلحشور افغانستان با ضربات كوبنده ملهم از نيروى ايمان و اسلام ، امپرياليسم شوروى را دچار سرگيجى كرد كه هر برنامه پياده كرد، هر چه شعارهاى فريبنده سرداد، هر قدر مهره عوض كرد، هر اندازه بر مردم سخت گيرى نمود و ده ها هزار انسانهاى بى گناه را ناپديد ساخت ، بر مبارزين فشارش را زياد نمود و مناطق مسكونى و دهات را بمباران و به خون و آتش ‍ كشيد، نتوانست مردم را از هدفشان كه از بين بردن نظام كمونيستى ، به دست آوردن استقلال و تشكيل حكومت اسلامى ، باز دارد.
سپس اقدام به خريدن روحانى نمايان ((ضعيف الايمان )) سست عنصر و دنيا پرست نمود تا به نفع شان كار كنند، و بعد نوكرانش را به جبهات فرستاد تا ميان صفوف مبارزين آتش اختلاف و نفاق را روشن كنند، وحدت و يكپارچگى ملت را از بين ببرند و مجاهدين راه حق و آزادى را به خودشان مشغول و سرگرم نمايند كه بحمدالله چنانچه مى خواست چيزى عايدشان نشد. لذا ناچار و مجبور شد دست به اشغال نظامى زد و دوازده لشكر (حدود 120 هزار) و به قول مجله ((الاسبوع العربى )) چاپ بيروت صدونود (190) هزار ارتش سرخ فرستاد (135) تا در عين حال كه مسلمانان را با مدرن ترين سلاح ها شديدا سركوب كند، از نظر روانى هم آنها را تحت فشار قرار دهد و بدين وسيله ملت را مايوس كند كه نمى توانند با اين همه قدرت شوروى بجنگند، كه از اين طريق نيز كارى نتوانست .
وقتى در همه اين نقشه ها شكست خورد و مايوس شد، به مذاكره متوسل گرديد و... كه اكنون هم نمى داند چه كند، هر لحظه يك تصميم مى گيرد و متحير است چگونه آبرومندانه از افغانستان بيرون رود.
((قرآن )) هم به خاطر تضعيف روانى دشمن ، به تهيه و آماده نمودن سلاح جنگى توصيه مى نمايد:
((و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخيل ترهبون به عدو الله و عدوكم )) (136)
در برابر آنها (دشمنان ) آنچه توانائى داريد از ((نيرو)) آماده سازيد (و همچنين ) اسب هاى ورزيده ، تا به وسيله آن دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيد.
سفارش ((قرآن )) به مجهز شدن به وسائل جنگى پيشرفته روز، نه به خاطر توسعه طلبى ، ويرانى به بار آوردن و غارتگرى است ، كه به جهت ترساندن دشمن خدا و دشمن خود مى باشد.
اهميت دادن به وسايل جنگى
جنگى كه اسلام آن را تجويز و امضاء كرده ، صحنه از بين بردن نيروى باطل و ريشه كن نمودن ستم و فساد، ميدان پايان دادن به حيات ننگين جنايت كاران زورگو، و خاتمه بخشيدن به زندگى متجاوزين و اشغال گران ستم پيشه ، عرصه به اثبات رساندن ايثار، شجاعت ، مقاومت و فدا شدن در راه هدف و آرمان مقدس است ، كه زندگى جز عقيده و جهاد در راه آن نيست .
جهاد اسلامى تلاش در جهت به اجرا در آوردن عدالت ، قسط و داد و به نمايش گذاشتن قدرت ايمان است كه قوى ترين و نيرومندترين سلاح مجاهد مسلمان مى باشد كه به وسيله آن حماسه ها مى آفريند، و هيچ سلاحى آن توان و قدرت را ندارد.
در چنين ميدان مهم و سرنوشت آفرين كه انسان هاى مقاوم ، سلحشور و با ايمان وجود دارد، نبايد اهميت داشتن تجهيزات جنگى و ابزار رزمى را فراموش كرد و توانبخشى و كاربرد سلاح هاى مدرن و پيشرفته را ناديده گرفت و در جمع آورى و تهيه آن كوتاهى و بى اعتنائى نمود، كه هر يك اثر و خاصيت به خصوص دارد و حتما در ميدان نبرد و صحنه پيكار، از شخص ‍ با سلاح بى ايمان ، و از مؤ من تهى دست از سلاح ، چنانچه بايد، كارى ساخته نيست و در جمع هر دو (ايمان و سلاح ) است كه پيروزى ها مى آفرينند و افتخارات به ارمغان مى آورند.
اسلام به آن بسيار عنايت دارد و آيه كه بيان شد گوياى اين مطلب است :
((و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخيل )) (137)
در برابر آنها (دشمنان ) آنچه توانائى داريد از نيرو و قدرت آماده و مهيا سازيد (و نيز) اسب هاى ورزيده (براى ميدان نبرد).
در آيه كلمه ((ما استطعتم )) و واژه ((قوه )) نكرده است كه انواع وسائل جنگى و سلاح هاى مدرن و پيشرفته هر عصر و دوره را شامل مى گردد. و از اين رو هنگامى كه به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) در ايام جنگ ((حنين )) خبر دادند كه سلاح تازه و موثرى در ((يمن )) اختراع شده است ، پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فورا كسانى را به ((يمن )) فرستاد تا از آن سلاح براى ارتش اسلام تهيه كنند. (138)
و روى اين مبنا على عليه السلام قبل از حركت به سوى جنگ نهروان ، سربازانش را امر به آماده ساختن ابزار و مهمات جنگى مى نمايد:
((فخذوا للحرب اهبتها و اعدوا لها عدتها فقد شب لظاها و علا سناها)) (139)
شما آماده پيكار شويد و ساز و برگ آن را فراهم سازيد كه آتش آن زبانه كشيده و شعله هاى آن بالا گرفته است .
اين آيه و عمل رسول اكرم و فرمايش امام عليه السلام ، ضمن اينكه مى رساند كه مى خواهند مسلمانان توانا، نيرومند و قوى باشند، به اهميت دادن و توجه نمودن به تهيه وسائل و ابزار جنگى و مجهز شدن به سلاح روز سفارش مى نمايند، تا در سايه قدرت ايمان و برخوردار از سلاح هاى مدرن و پيشرفته بتوانند پوزه مخالف و متجاوز را به خاك زنند و چنان درس ‍ عبرت بدهند تا نه تنها ديگران هوس بيجا و نادرست را نكنند كه از ترس ، خواب در چشمانشان نيايد و از خوف ، خوش آمد گويى مسلمين گردند، زيرا دين اسلام آئين عزت آور و عزيز پرور است .
نقش اطلاعات در جنگ
در هر زمينه و پيرامون هر وضع اگر از روى علم و آگاهى اقدامى صورت پذيرد ، خالى از نقص و عيب خواهد بود، زيرا از لانه معلومات و اطلاعات رهنمائى و راه گشايى است .
در جنگ نيز از مهمترين كارها كه قبل از آغاز جنگ بايد به آن اهميت داد عبارتند از:
1 - به دست آوردن اطلاعات كافى از كميت ، كيفيت ، وضعيت و آمادگى رزمى نيروها، حالات روانى و كارايى فرماندهان مقدار و انواع اسلحه و ابزار جنگ و... از دشمن است ، طبق آن بايد برنامه و طرح ريخت و اقدام كرد.
2 - شناخت و آشنائى از محيط و مناطق جنگى ، تا در موقع و زمان جنگ يك رزمنده درست با منطقه آشنا و به راه و جاده اصلى و فرعى ، تپه ها، دره ها و ساير پيچ و خم محيط و پناه گاه ها و... وارد باشد تا بتواند در موقع فرار دشمن ، رديابى و تعقيب يا هنگام شكست ، خود را نجات دهد.
اين مطلب مساءله تازه نيست بسيار ريشه تاريخى دارد، فيلسوف اخلاقى مشهور چين ((سان نسو)) در قرن ششم قبل از ميلاد راجع به اهميت اطلاعات نوشته :
آنچه كه به يك فرمانرواى عاقل و دانا و يك فرمانده نظامى اجازه مى دهد كه به فتح و پيروزى نائل شود و غايت مقصود را در آغوش بگيرد آن است كه درباره حوادث احتمالى آينده كاملا شناسائى و اطلاع داشته باشد. (140)
بعد وقتى كه جنگ ها را بررسى مى نمائيم ، مى يابيم در بيشتر پيروزى ها و شكست ها اطلاعات و عدمش نقش و سهم داشته است .
در حمله ((آلمان ها)) به ((لهستان )) اسناد به دست آمده نشان مى دهد كه آلمانى ها به تربيت يك عده از مردان و زنان جاسوس و ستون پنجم زبردست اقدام نمودند و آنها را زبان لهستانى آموزش دادند و به لهستان فرستادند تا توسط آنها اطلاعات به دست آورند، كه راز موفقيت شان در همين بوده .
يكى از كارهاى جاسوسان آلمانى ، علاوه بر دادن گزارش به آلمان ، هدايت آلمانى ها در زمان حمله به لهستان تحت عنوان راننده تراكتور و كشاورز بوده كه به وسيله تراكتورها نقشه هائى در مزارع جهت رهنمائى هواپيماهاى ((آلمان )) مى كشيده اند.
خلبانان هواپيماهاى ((آلمان )) كه مى ديدند دائره خالى رسم كرده مى دانستند كه بايد آنجا را بمباران كنند.
اگر علامت ((ضرب در)) را در دائره مى يافتند مى فهميدند معنى اش اين است كه ستون پنجم در اين نقطه كمين گرفته است .
در زمينى كه مربع دائره دار رسم كرده بود هواپيماى آلمانى (شايد هليكوپتر بوده ) مى توانستند با اطمينان فرود آيند، و رمز و علامت هاى ديگر. (141)
همچنين كسانى كه جنگ سوم اعراب و اسرائيل را كه منجر به شكست اعراب گرديد ارزيابى و بررسى نموده اند، علل پيروزى اسرائيل را:
1 - برترى هوائى
2 - برترى اطلاعات (استراتژيكى و خبرى )
3 - روحيه قوى ارتش ، دانسته اند.
راجع به اطلاعات ، مدت چهارده سال مامورين اطلاعات اسرائيل در مصر رخنه كرده بود و از تمام خصوصياتش آگاه بود. و مهم تر آنكه مامورين اطلاعات اسرائيل (شين بت ) موفق شدند كه يك خلبان عراقى را خريده و او با هواپيماى ميگ 21 ساخت شوروى خود از فرودگاه ((الرشيد)) بغداد پرواز و به ((تل آويو)) پناهنده شد. اسرائيلى ها توانستند با شناسائى كامل جنگنده ميگ و اطلاع به نقاط ضعف آن پى برند. (142)
شاهد ديگر بر نقش اطلاعات ، وجود همين سازمان ها و شبكه هاى جاسوسى كشورها با اين طول و عرض است . مانند ((سيا)) در آمريكا ((كا. گ . ب )) در شوروى ، ((انتليجنت سرويس )) در انگليس و ((موساد)) در اسرائيل و... كه چه اندازه پول ها صرف مى گردد. به طور مثال : سازمان ((سيا)) در چند سال قبل تنها در ((واشنگتن )) پايتخت آمريكا ده هزار عضو داشته ، افرادى تربيت كرده كه به 23 زبان حرف مى زنند، دانشمندان را خريده اند كه در رشته هاى گوناگون داراى تخصص هستند. وسعت اين شبكه جاسوسى را شما مى توانيد از بودجه آن به دست آوريد، در سال 1961 (حدود 25 سال قبل ) بودجه يك ساله ((سيا)) يك ميليارد (000/000/1000) دلار پرداخت شده ، در حالى كه بودجه وزارت خارجه آمريكا 250 ميليون دلار بوده است . (143)
بعد مى رويم تا ديدگاه اسلام را به دست آوريم ، مى بينيم در صدر اسلام پيامبر بزرگ اسلام (صلى الله عليه و آله ) راجع به اين موضوع بسيار اهميت قائل بوده ، عده اى را موظف داشتند تا از تصميمات و كارهاى دشمن اطلاعاتى جمع آورى كنند، و در جنگ ها طبق اطلاعات رسيده و ارزيابى وضع دشمن ، طرح و برنامه مى ريختند.
در جنگ ((بدر)) اولين اقدامى كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود، چند نفر را براى كسب اطلاع از خط و مسير كاروان دشمن و تعداد نفراتى كه حفاظت كاروان را به عهده دارند، اعزام كردند، و بعد آنها گزارش ها تهيه نمودند كه كاروان بزرگى است و سرپرست آن ((ابوسفيان )) و تعداد چهل نفر پاسبانى آن را به عهده دارند و هزار شتر مال التجاره حمل مى نمايند.
بعد چون دشمن متوجه بود، نيرو و از مكه خواست و... لشكر اسلام رفت و در موضع مناسب قرار گرفت ، و دسته هائى مجدد براى كسب اطلاع از قريش و كاروان ، پراكنده شدند:
الف : خود پيامبر با يك سر باز دلاور مسافتى رفتند و بر رئيس قبيله اى وارد شدند و به او گفتند: از قريش و محمد و ياران چه اطلاعى داريد؟ گفت : به من گزارش داده اند كه محمد و ياران او چنين روزى از ((مدينه )) حركت كرده اند، اگر گزارش دهنده راستگو باشد، اكنون او و يارانش در چنين نقطه اى هستند (اشاره كرد به همان موضع لشكريان اسلام ) و نيز خبر داده اند كه قريش در فلان روز از مكه حركت كرده است . اگر گزارش رسيده صحيح باشد ناچار اكنون در فلان نقطه هستند (محل استقرار لشكريان قريش را اشاره كرد).
ب : يك گروه گشتى به فرماندهى على عليه السلام كنار آب ((بدر)) رفتند تا اطلاعات بيشترى به دست آوردند، كه به شتر آبكشى با دو غلام كه متعلق به قريش بودند برخورد و هر دو را دستگير و به محضر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) آوردند و از آنها تحقيقات نمودند.
ج : دو نفر مامور شدند تا وارد دهكده ((بدر)) شوند، به بهانه تشنگى كنار چاه رفتند ديدند دو نفر زن ، يكى به ديگرى مى گويد: چرا قرض و بدهى خود را نمى پردازى ؟ ديگرى پاسخ مى دهد: فردا يا پس فردا كاروان مى رسد و من براى آنها كار مى كنم سپس بدهى خود را ادا مى نمايم . (144)
همچنين در جنگ ((احد)) كه اگر نبود گزارشات گزارش گر پيامبر عمويش ‍ ((عباس ))، مشتركين ، مسلمين را غافل گير مى ساختند.
و در جنگ ((احزاب )) (خندق ) نيز مشاهده مى نمائيم كه مامورين زبر دست رسول خدا كه به اطراف كى گشتند تا از اوضاع آگاه گردند، اطلاع و خبر دادند كه : اتحاديه نظامى قوى و نيرومندى بر ضد اسلام تشكيل شده و در روز معينى حركت مى نمايند.
و بدين وسيله پيامبر بزرگ اسلام اطلاعات به دست مى آوردند و به آن تا اين حد اهميت قائل بودند.
سرانجام سرى به ((نهج البلاغه )) مى زنيم مشاهده مى كنيم كه آن حضرت در ميدان هاى جنگ : در دستور العمل هائى به فرماندهان و... روى اين مساءله تاءكيد و سفارش مى فرمايد و با اشاره و رمز (شايد به جهت آگاه نشدن دشمن با صراحت بيان نفرموده اند) اهميت آن را بيان مى دارند و در خطبه اى كه براى تشويق و ترغيب يارانش به جهاد، نزديكى خويش را به پيامبر و حقانيت را، و روش در پيش گرفته اش را بازگو مى نمايد، آنگاه دوستانش را به جنگ آگاهانه و توام با دقت امر مى فرمايد:
((فانفذوا على بصائركم )) (145)
با بينش خويش به سوى جهاد شتاب كنيد.
در مورد ديگر پس از شهادت رسيدن ((مالك اشتر)) حضرت نامه به ((محمد بن ابى بكر)) مى فرستد و او را براى بار دوم استاندار مصر تعيين مى نمايد، در ضمن به حركت به سوى دشمن از روى آگاهى سفارش ‍ مى فرمايد:
((فاصحر لعدوك و امض على بصيرتك )) (146)
جهت مبارزه با دشمن طبق بصيرت و فهمت حركت كن .
و در نامه ديگرى كه به ((عثمان ابن حنيف )) حاكم و فرماندار ((بصره )) مرقوم مى دارد به جهت شركت وى در مهمانى اشرافى او را نكوهش ‍ مى نمايد. در قسمت آخر نامه راجع به ((معاويه )) مى نويسد: اگر فرصت مناسب شد وى را به حسابش مى رسد و چنين مى فرمايد:
((و لو امكنت الفرض من رقابها لسارعت اليها)) (147)
اگر فرصت دست دهد كه بتوانم آن را مهار كنم به سرعت به سوى آنان خواهم شتافت .
همين جمله امام عليه السلام گوياى اين مطلب است كه حضرت اطلاعات كافى از حال دشمن در اختيار داشته و وضعيت دشمن را مى دانسته و دنبال فرصت مناسب بوده .
و در نامه اى به فرماندارش در شهر ((مكه )) مى نويسد:
((اما بعد فان عينى - بالمغرب ((كتب الى يعلمنى انه وجه الى الموسم اناس من اهل الشام ... فاقم على ما فى يديك قيام الحازم الصليب )) (148)
اما بعد! مامور اطلاعات من در مغرب (شام ) برايم نوشته و مرا آگاه ساخته كه گروهى از مردم ((شام )) به سوى ((حج )) گسيل داشته شده اند....
بنابراين آنچه در اختيار دارى سخت قيام كن ! قيام شخصى دور انديش و نيرومند.
بعضى مانند ((ابن ابى الحديد)) نوشته كه : معاويه گروهى را به مكه فرستاده بود تا مخفيانه مردم را به همكارى با او فرا بخواند و با شايعه پراكنى و بر چسب زدن هاى به على عليه السلام ، ملت را از حمايت نمودن حضرت ، باز دارند.
و برخى نوشته كه : معاويه نيروى مسلحى ، متشكل از سه هزار نفر را به مكه اعزام داشت ، تا زير پوشش انجام مراسم حج ، فرماندار اميرالمومنين عليه السلام را بر كنار نمايند و از مردم براى معاويه بيعت گيرند و...
كه امام عليه السلام با آگاه شدن از نقشه و توطئه معاويه ، فرماندار مكه را مطلع مى نمايد. (149)
تا حدودى روشن گرديد كه مساءله اطلاعات چه اندازه از اهميت برخوردار و تا چه حد در جنگ نقش دارد و چه مقدار راه گشا و مؤ ثر مى باشد.
انتخاب موضع جنگ
موضوع ديگرى كه در رابطه با جنگ مطرح و از اهميت زياد برخوردار و در جابجائى مهمات و نقل و انتقال نيرو، ميزان خسارات و تلفات ، مقدار لطمه خوردن و لطمه زدن و حتى در شكست و پيروزى نقش دارد، مساءله ((انتخاب موضع جنگ )) است .
زيرا موضع مناسب براى جنگ (به اصطلاح منطقه استراتژيكى و سوق الجيشى ) مى تواند در جلوگيرى از تحرك ، عمليات و قدر نمائى دشمن ، و در استتار و امنيت قرار دادن از ضربه آن مؤ ثر باشد، يا طرف ديگر قضيه :
موضع جنگ مى تواند در حركت بخشيدن به سوى مقصد، سوق دادن به طرف آرمان و رساندن به هدف ، كمك كننده خوب و بى خرج باشد. مى تواند براى تجديد قوا و آوردن نيروى تازه نفس و رساندن مهمات ، مفيد باشد.
با توجه به اين مطلب و فوائد و ثمرات ديگرى كه بر آن مترتب است امام عليه السلام به آن توصيه و سفارش مى فرمايد كه :
((فاذا نزلتم بعدو، او نزل بكم فليكن معسكر كم فى قبل الا شراف او سفاح الجبال او اثناء الانهار، كيما يكون لكم ردءا و دونكم مردا... و اياكم و التفريق ، فاذا نزلتم فانزلوا جميعا، و اذا ارتحلتم فارتحلوا جميعا، و اذا غشيكم الليل فاجعلوا الرماح كفه ، و لا تذوقوا النوم الا غرارا او مضمضه )) (150)
هرگاه به دشمن رسيديد و يا او به سراغ شما آمد، لشكرگاه خويش را در پيش تپه ها و خاكريزها، و يا دامنه كوهها، و يا در كنار نهرها و رودخانه ها قرار دهيد كه اين وسيله حفاظت و ايمنى شما است ، و از پيش رو بهتر مى توانيد به دفاع پردازيد...
از تفرقه و پراكندگى سخت بر حذر باشيد، هر كجا فرود آمديد همه با هم فرود آئيد، و هرگاه كوچ كرديد همه كوچ كنيد؛ آنگاه كه شب پرده سياهش را بر شما افكند نيزه داران با نيزه ها دائره اى اطراف لشكر به وجود آورند و خود در ميان آنها استراحت كنيد، اما خوابتان بايد بسيار سبك و كوتاه باشد همچون شخصى كه آب را جرعه جرعه مى نوشد و يا مضمضه مى كند.
لذا در تمام جنگ ها مشاهده گرديد كه دو طرف درگير هميشه در تلاش و كوشش بوده اند تا از نظر موضع جنگ و به اصطلاح استراتژيك ، جاى بهتر و مناسب تر را به دست آورند تا براى رسيدن به اهداف شان كمك و مؤ ثر باشد كه بتوانند با تلفات و خسارات اندك بر دشمن غالب گردند يا سريع تر دشمن را از پا درآورند، زيرا اين مساءله ثابت است كه چنانچه دو طرف جنگ از تمام جهات مساوى باشند تنها يكى از نظر سوق الجيشى در موقعيت بهتر قرار داشته باشد حتما پيروزى با آن است كه موضع خوبتر را در اختيار دارد.
گروه بندى زمان حمله
يكى از امورى كه رعايت آن در ميدان جنگ بسيار لازم و مهم است ، نظم ، ترتيب و صف بندى نيروهاى رزمنده در هنگام حمله و آغاز تهاجم است .
چه در جنگ چريكى (پارتيزانى ) كه به صورت دسته هاى چند نفرى به آنها وظيفه داده مى شود كه هر دسته اى مسووليت يك عمليات را به عهده دارد كه گروهى با دشمن تيراندازى و دشمن را مصروف و مشغول مى نمايد تا گروهى ديگر پيشروى نمايد و خود را به هدف برساند، يا در شيوه ها و تاكتيك هاى ديگر.
و چه در جنگ هاى ((كلاسيك )) و منظم كه ارتش ، نيروى دشمن را سنجيده و مطالعه نموده ، طبق آن نقشه مى ريزد و روى برنامه مى جنگند كه : صفوف لشكر منظم و گروه بندى شده ، وظيفه ها مشخص و معين ، كيفيت و جاهاى آغاز حمله معلوم كه چگونه و كدام نيرو، خط مقدم قرار و هجوم را آغاز و ((خط شكن )) كه گاهى به ((گروه ضربتى )) يا ((گروه حمله )) تعبير مى كنند، باشند، زيرا نيروئى كه قدرت حمله را به اندازه كافى داشته باشد صف مقدم قرار داده مى شود، و كدام دسته مسؤ ول پيشروى و كدام تيپ ، آنها را پشتيبانى و يارى كند و كدام تيپ مسؤ ول رسيدگى نيازمنديهاى آنها و...زيرا نظم به كارها سرعت مى بخشد و به نيروهاى رزمنده و روحيه و اميد مى دهد چون هر اندازه خود در وظيفه محوله به خودش موفق شود، خاطر جمع است ، لااقل همين اندازه بقيه همرزمانش موفق اند. يا اگر هم خودش ‍ كارى نتواند اميدوار است كه اين مشكلات و موانع براى ديگران پيش ‍ نيامده و بقيه توانسته اند به مواضع تعيين شده ضربه وارد سازند. لذا امام عليه السلام با اشاره به اين مطلب مى فرمايد:
((فقدموا الدارع و اخروا الحاسر، و عضوا على الا ضراس فانه انبى للسيوف عن الهام )) (151)
آنها را كه زره به تن دارند پيشاپيش قرار دهيد و آنها كه زره ندارند پشت سر آنها قرار گيرند؛ دندان ها را روى هم فشار دهيد كه اين كار تاءثير شمشير را بر سر كمتر مى كند.
يعنى نيروئى كه قدرت و توانائى حمله را به حد كافى داشته و از وسايل كه بتواند ضربات دشمن را خنثى و بى اثر نمايد، برخوردار باشد، صف مقدم قرار دهيد.
اگر هنگام حمله و زمان آغاز يورش بر دشمن ، نظم و گروه بندى وجود نداشته باشد، و تاكتيك و اصول جنگى رعايت نشود، و هر كس به دل خواه و طبق سليقه خود به نحوى و از موضعى هجوم و حمله را بدون هماهنگى شروع نمايد، غير از درد سر، و دادن تلفات چيز ديگرى نصيب شان نمى گردد، زيرا جنگ هم مانند ساير امور و كارها، رسيدن به هدف و پيروزى در آن بستگى به رعايت ضابطه هايش دارد.
لذا مشاهده مى نمائيم رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) قبل از آغاز جنگ ((بدر)) پس از تنظيم و صف بندى لشكريانش خطاب به آنها مى فرمايد:
صفوف تان را نشكنيد و پايدار باشيد، شروع به جنگ نكنيد تا اينكه دستور من صادر شود، مادامى كه دشمن در تيررس شما نيست ، تيرهاى خود را بيهوده مصرف نكنيد و...(152)
انتخاب زمان آغاز جنگ
هر عملى كه از روى مطالعه ، بررسى و دقت كافى انجام گيرد، جوانب قضيه حسابى و اساسى سنجيده شود، در مسائل ريز و ظريف آن به اندازه اى لازم بيانديشد، وقت و موقع عمل را درست ارزيابى و رعايت كند - شناخت وقت عمل ، كار ساده و آسان نيست - اثر مطلوب و نتيجه اى سودمند و چشم گير خواهد بخشيد و به عمل رونق ديگر خواهد داد.
يكى از چنين موارد كه دقت در موقع آن لازم و سودمند است ، مساءله اى ((دقت در انتخاب زمان آغاز جنگ )) مى باشد زيرا مسلم و ثابت است و تجربه نشان داده كه عمل به موقع ، آغاز جنگ در زمان مناسب ، نتيجه اش ‍ بيشتر، پيشروى و موفقيتش زيادتر و بازده اش افزون تر از وقت و فرصت ديگر است . چون ممكن است با رعايت زمان حمله دشمن را در خواب غفلت يا عدم آمادگى تسليحاتى ، يا در موضع ضعف نيروى انسانى غافل گير و بدين وسيله بدون دادن تلفات و خسارات مالى و جانى و تسليحاتى ، براى دشمن شكست ، ذلت و خوارى را قطعى و حتمى كند. لذا مشاهده كى فرمائيد امام عليه السلام به اين موضوع اهميت مى دهد:
((لو امكنت الفرص من رقابها لسارعت اليها، و ساجهد فى ان اطهر الارض من هذا الشخص المعكوس و الجسم المركوس )) (153)
اگر فرصت دست دهد و زمانش فرا رسد كه بتوانم آن را مهار كنم به سرعت به سوى آنان خواهم شتافت ، و به زودى تلاش خواهم كرد كه زمين را از اين شخص وارونه ! و اين جسم كج انديش (معاويه ) پاك سازم .
چنانچه اگر حمله و هجوم در زمان و فرصت مناسب انجام پذيرد، در مرحله اول ، نيروى دشمن را پراكنده و متفرق مى سازد و دشمن را در موقعيتى قرار مى دهد كه قدرت و توان دفاع و تاب مقاومت را از وى سلب مى كند و دچار حالت سردرگمى مى شود كه نمى داند چه كند؟ و چه عكس العمل نشان دهد؟ كه گاهى اقدام به حركتهاى ناشيانه مى نمايد كه نتيجه نمى بخشد.
يكى از بهترين جنگهائى كه مصر و سوريه با اسرائيل نمودند و ضربه اى اساسى بر اسرائيل وارد كردند، جنگ رمضان (مهر 1352 رمضان 1393) و به تعبير خودشان ((بدر)) دوم است . كه جنگ ((اكتبر)) به نام ماه مسيحى هم ياد مى گردد.
آنگونه كه نوشته اند: يكى از مسائل كه بسيار روى آن دقت و عنايت گرديد و به آن زياد اهميت داده شد، زمان حمله بود، و طورى برنامه را طرح نمودند كه زمان حمله ، روز تعطيلى رسمى ، ايام كه دريا از نظر جزر و مد متوسط و نور ماه براى اجراى عمليات شبانه مناسب باشد. (154)
لذا روز ((كيپور)) را كه يكى از ايام مذهبى بزرگ يهوديان و تعطيل است و دهم ماه رمضان را كه نور ماه خوب است ، برگزيدند و مسلم است رعايت اين مساءله در آن پيروزى عظيم نقش بسيار و چشم گير داشته است .
اذن كشتن دشمن
اسلام كه آورنده اش اشرف مخلوقات و خاتم پيامبران ، و خود ناسخ اديان ، جامع ترين دين و كامل ترين آئين كه الهام گرفته از سرچشمه وحى و مطابق با فطرت سالم بشر است پيروانش را به راءفت ، عاطفه ، مهر، علاقه به همنوع و انسان دوستى سفارش مى كند، و از قتل و كشتن انسانهاى بى گناه نهى و آن را حرام و گناه نابخشودنى مى داند و برايش كيفر سنگين وضع نموده ، ولى در موارد كه به اين امر نياز احساس شود و صلاح را در جنگ بداند و يا چاره اى غير از آن وجود نداشته باشد، نه تنها حرام نيست و عقاب ندارد كه اجر و ثواب خواهد داشت و گاهى به عنوان مسووليت واجب و فرض مى شود.
زيرا اينگونه افراد در حكم آن عضو بدن است كه مبتلا به مرض سرطان گرديده كه اگر قطع و نابود نگردد. و زير چاقوى جراج قرار داده نشود، به ساير اعضاء بدن سرايت نموده آن ها را مبتلا، گرفتار و سلامت شان را از بين خواهد برد و لذا بايد طبيب و دكتر دست مبتلا به سرطان را قطع كند تا تمام بدن گرفتار آن نشود، و انسانهاى ناپاك ، فاسد، ظالم ، جانى و خائن و... كه همين خاصيت را دارند اگر نابود و ريشه كن نشوند جامعه و ملت را به سقوط، تباهى و بدبختى خواهد كشيد كه بايد به جهت سلامت جامعه ، فرد يا افراد اينگونه را نابود ساخت .
و نيرويى هم كه براى مقاصد و اهداف شوم و ضد انسانى بر يك كشور هجوم مى برد، آزادى ، امنيت و استقلال آن دولت را به خطر مى اندازد و آسايش مردم را سلب مى نمايد نيز از همين تيپ و قماش اند، كه لازم است در برابرش ايستادگى و مقاومت كنند و جواب دندان شكن دهند اگرچه منجر به كشتن و نابودى و تار و مار كردن آنها شود.
از اين رو حضرت در جنگ ((جمل )) همه نيروى دشمن را ((جايز القتل ))، ((مباح الدم )) و اذن كشتن شان را امضاء مى فرمايد:
((فوالله لو لم يصيبوا من المسلمين الا رجلا واحدا معتمدين لقتله بلا جرم جره لحل لى قتل ذلك الجيش كله ، اذ حضروه فلم ينكروا، و لم يدفعوا عنه بلسان و لا بيد. دع ما انهم قد قتلوا من المسلمين مثل العدة التى دخلوا بها عليهم .)) (155)
به خدا سوگند! اگر جز به يك نفر دست نمى يافتند و او را عمدا و بدون گناه مى كشتند و قتل همه آن ها براى من حلال بود، زيرا آنها حضور داشته اند و انكار نكردند و از او نه با زبان و نه با دست دفاع ننمودند چه رسد به اينكه آنها گروهى از مسلمانان را به اندازه عده خود كه با آن وارد بصره شدند به قتل رسانيدند.
اينكه حضرت چگونه به جهت قتل يك نفر، تمام لشكريان دشمن را واجب القتل مى داند، شارحين ((نهج البلاغه )) در توحيد و تفسير اين فرمايش امام (عليه السلام ) سخن ها گفته اند:
1 - از آنجائى كه همه سپاه دشمن عقيده بر مباح بودن قتل يك نفر را داشته همه شان واجب القتل مى باشند.
2 - به خاطر عدم نهى از منكر لشكريان از قتل يك نفر، تمام شان واجب القتل گرديده اند.
3 - قتل يك نفر، روشنگر آن است كه تمام سپاه در مقام محاربه با خدا و رسول و افساد در روى زمين است .
4 - چون بر ضد حكومت عدل اسلامى قيام نموده اند واجب القتل هستند. (156)
آرى اگر بنا شود افرادى كه ستم ، ظلم و بى عدالتى به مستضعفين روا مى دارند و تجاوز، تعدى و فساد نسبت به محرومين انجام مى دهند، حقوق ديگران را پامال ، آزادى ديگران را سلب و استقلال ديگران را به خطر مى اندازند و حيثيت و آبروى ديگران را تهديد مى كنند، به سزاى اعمال شان نرسند، ((قاتلوهم يعذبهم الله بايديكم و يخزهم )) (157) (با آنها پيكار كنيد كه خداوند آنان را به دست شما مجازات مى كند و آنها را رسوا مى سازد) تحقق پيدا نمى كند، به علاوه راه نجات و رهائى از چنگال اينها در همين خلاصه مى شود، چون اينها در حكم دست مبتلا به سرطان و بدن سالم است كه علاجش در گذشتن از دست مى باشد.
پس بايد هم جراح عضو فاسد بدن را قطع كند و هم ملت عضو فاسد جامعه و بشريت را به كيفرش برسانند.

next page

fehrest page

back page