گلشن دوّم :
قلمرو دين در سنت علوي
درآمد سخن
قلمرو دين و گسترهي شريعت، يكي از مهمترين مسائل در حوزهي فلسفهي دين و كلام
جديد است كه دغدغههاي اجتماعي در نظامهاي اجتماعي و ديني را پاسخ ميدهد و با
استمداد از روششناسي صحيح دينپژوهي، دامنهي دين در عرصههاي گوناگون علوم طبيعي،
انساني، فلسفي و عرفاني را مشخص ميسازد. منابع دين اسلام به ويژه سنت علوي، به
پرسشهاي اين مسئله پاسخ ميدهد و قلمرو حداقلي يا حداكثري دين در حوزههاي مذكور
را تبيين مينمايد. فرضيهي نگارنده اين است كه سنت علوي علاوه بر مسائل اخروي،
فردي و روحي به مسائل دنيوي، اجتماعي و مادي نيز پرداخته و در دامنهي برخي از اين
پرسشها به صورت حداقلي و در پارهاي ديگر به شكل حداكثري پاسخ داده است. بنابراين،
نميتوان قلمرو دين در سنت علوي را به امور اخروي محدود ساخت و يا اين كه با اعراض
از عقل و تجربه، تمام نيازهاي خُرد و كلان آدميان را بدان مستند كرد.
طرح مسئلهي قلمرو دين در سنت علوي از زواياي گوناگون تئوريك و كاربردي براي
جامعهي علوي ضروري مينمايد؛ توضيح مطلب اين كه تعيين گسترهي شريعت، ساختار توزيع
قدرت در جامعه و نظام سياسي، فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي را مشخص ميسازد و محدودهي
دخالت عقل جمعي و آرا مردم را در كنار اوامر و نواهي الهي تعيين ميكند؛ به عبارت
ديگر، تشخيص دامنه دين در عرصههاي مختلف، منطقة الفراغي را براي فعاليت مردم بازگو
مينمايد. اين مطلب، ضرورت كاربردي بحث از قلمرو دين را روشن ميسازد.
تعيين تكليف مسئلهي رابطهي علم و دين و تعارض ظاهري گزارههاي علمي با گزارههاي
ديني، وابستگي زيادي به تعيين قلمرو دين دارد؛ زيرا چه بسا، گزارهاي جزء متون ديني
بوده و تعارض با علم داشته باشد وليكن در دامنه و قلمرو دين نگنجد و تعارض اين دو
حوزه، منتفي گردد.
و همچنين چند روشي بودن علوم به ويژه علوم انساني و پذيرش مقولهاي به نام علم
ديني نيز ضرورت بحث قلمرو دين را مضاعف مينمايد. توضيح اين ضرورت، نياز به مباحث
گسترده در فلسفهي علم و فلسفهي دين دارد. امروزه، بسياري از فيلسوفان بر اين
باورند كه ميتوان از علم ديني و علم سكولار سخن گفت و از نقش باورهاي ديني در
فرآيند تحقيقات علمي دم زد. در اين صورت، تعيين قلمرو دين در حوزهي قلمرو علوم
ديني و تمايز آنها از علوم سكولار، نقش به سزايي دارد
[1].
تعريف واژگان
دو واژهي اساسي در اين مسئله عبارتند: از واژهي «قلمرو» و واژهي «دين».
دين در لغت، به معناي اطاعت، جزا، خضوع، تسليم و مانند اينها است.
[2] و در اصطلاح متكلمان و عارفان و حكيمان مشرق و مغرب زمين از تعاريف گوناگون
ماهوي، غايت انگارانه، دين دارانه، كاركردگرايانه، روانشناختي و جامعهشناختي و
تركيبي برخوردار است. واژهي دين در قرآن بيش از نود بار در معاني جزا و پاداش و
اطاعت و بندگي و سلطنت و شريعت و قانون و ملت و تسليم و اعتقادات به كار رفته است.
[3] و در روايات نيز به معناي ايمان، يقين، حُب و بغض قلبي، عزت، نور، حيات،
اخلاق حَسَن و مانند اينها استعمال شده است.
[4]
منظور امام علي(ع) از دين حق، اسلام است؛ يعني تسليم در برابر حق تعالي، و مصداق
حقيقي تسليم، همانا دين اسلام است. به گفتهي امير كلام، «اسلام، دين خداوندي است
كه آن را براي خود برگزيد و با ديدهي عنايت پروراند. پس اسلام را بزرگ بشماريد. از
آن پيروي كنيد. حق آن را ادا نماييد و در جايگاه شايستهي خويش قرار دهيد».
[5]
«اسلام، همان تسليم در برابر خدا است و تسليم، همان يقين داشتن؛ و يقين، اعتقاد
راستين؛ و باور راستين، همان اقرار درست؛ و اقرار درست، انجام مسئوليتها؛ و انجام
مسئوليتها، همان عمل كردن به احكام دين است.»
[6]
«پس هر كس جز اسلام، ديني را انتخاب كند، به يقين، شقاوت او ثابت، و پيوند او با
خدا قطع شده و سقوطش سهمگين خواهد بود،
[7] بنابراين، دين حق در اين نوشتار به معناي اسلام در نظر گرفته شده و منابع
شناخت آن نيز عقل و كتاب و سنت است كه البته نگارنده در تعيين قلمرو دين اسلام، قصد
دارد تا از ديدگاه سنت علوي بدان بنگرد و آن را مورد كاوش قرار دهد».
بحث قلمرو دين به دو دليل به دين اسلام منحصر شده است:
نخست آن كه در اين نوشتار، تعيين قلمرو دين در سنت علوي بررسي ميشود و در سنت
علوي، دين حق به معناي دين اسلام گرفته شده است. دوم اين كه گرچه ميتوان از قلمرو
دين به عنوان قلمرو مطلق دين با روش برونديني سخن گفت، ولي اوّلاً اين رهيافت،
راه به جايي نميبرد؛ زيرا ارايهي تصوير جامع و مانع از مطلق اديان موجود ميسّر
نيست و تصوير صحيح از دين حق نيز همان دين اسلام است؛ ثانياً عنوان تحقيق، قلمرو
دين در سنت علوي است پس بايد حتماً با روش درونديني اين بحث دنبال گردد.
واژهي قلمرو در اين نوشتار، به همان مفهوم متعارف يعني گستره، دامنه، حدود و ثغور
به كار رفته و قلمرو دين نيز به معناي گستره و محدوده دين اسلام در حوزههاي
گوناگون علوم استعمال شده است.
روششناسي قلمرو دين در سنت
علوي
تبيين روش پژوهش در مسئلهي قلمرو دين، محققان را از خطا و انحراف باز ميدارد؛
بنابراين، در به كارگيري روش درونديني يا برونديني و يا جمع آن دو لازم است
شيوهي معيني گرفته شود. مراد ما از روش پژوهش، به كارگيري طريقهي منظم تحقيق و
فرآيند معيني جهت دستيابي به دستآوردهاي پژوهشي است. و مقصود از پژوهش، تلاش براي
شناخت اين واقعيت است كه دامنهي دين در عرصههاي مختلف چه مقدار است؟
پارهاي از محققان در جريان فرايند كشف گسترهي شريعت، تنها از روشهاي برونديني
بهره جستهاند و با مراجعه به روش تعقلي يا تجربي و يا كاركردگرايي، به پرسشهاي
اين حوزه پاسخ دادهاند و گروه ديگري، تنها به روش درون ديني و كتاب و سنت بسنده
نمودهاند. متفكران و دينپژوهان نسبت به عقل نيز از سه رويكرد گوناگون
برخوردارند. گروهي خردباوران افراطياند كه به زعم خود، دين را اسطوره و
خيالانديشي معرفي كردهاند و هرگونه انتظار از دين را منتفي ساختهاند و بر اين
باورند كه عقل، در رفع تمام حاجتهاي انساني توانا است. نهضت روشنگري در قرن
هيجدهم و نوزدهم ميلادي بر اين ادعا بانگ زده و بر حاشيه نشاندن دين فتوا دادند.
[8]
پارهاي از مورخان، چنين انديشهاي را به زكرياي رازي (251 - 313 ق) نيز نسبت
دادهاند. [9] در غرب نيز كساني چون
جان لاك، ديويد هيوم، كانت، ولتر و روسو اين طريقت را طي نمودند. رويكرد ديگر
عقلگرايان افراطي در پيروان مكتب اعتزال ظاهر است كه عليرغم جولان دادن به عقل در
حوزهي اعتقادات، از آموزههاي ديني در حوزهي فروعات غفلت نكردند؛ ولي در تأويل
آموزههاي اعتقادي نيز گرفتار افراط شدند.
گروه ديگر، خردستيزان افراطياند كه با نفي هرگونه رابطه ميان دينورزي و خردورزي،
شرط پذيرش دين را كنار نهادن عقل دانستهاند. اين دسته شعارشان اين است كه «در پي
آن مباش كه بفهمي تا ايمان آوري». [10]
ايمانگرايان در ميان مسيحيان مانند پاسكال، ويتگنشتاين و كييركگارد و نيز
نصگرايان و اهل حديث در ميان مسلمانان مانند احمد بن حنبل، ابن تيميه و تا حدودي
اخباريون از اين طايفهاند. [11]
سومين گروه، خردباوران معتدلاند كه به حريم عقل به عنوان نيروي ادراكي احترام
ميگذارند و آن را منبع استنباط احكام و معارف ميدانند و با حجيت عقل به حجيت شرع
و محدوديت عقل پي ميبرند و به نقش دين در هدايت عقل اعتراف ميكنند و عليرغم
پذيرش لغزشهاي عقل و ناتواني آن در كشف فروعات و جزئيات، عقل را مفتاح و مصباح دين
ميدانند.
اين طايفه، ناسازگاري واقعي ميان دليل شرعي قطعي و دليل عقلي قطعي را نميپذيرند و
در صورت تعارض، قطع را بر ظن مقدم ميدارند. در سنت علوي نيز عقلگرايي اعتدالي
مشهود است. و در كنار اين مدل عقلگرايي نسبت به روش تجربي و شهودي و وحياني تأكيد
ميورزد. و اينك از مدرسهي اميرمؤمنان علي(ع) در تبيين روششناسي قلمرو دين بهره
ميگيريم.
حضرت علي(ع) دربارهي قلمرو تجربه، از محدوديت تجربهي حسي سخن ميگويد و عليرغم
حضور حق تعالي در عمق رازهاي پنهان، ديدگان را از ديدهوري او ناتوان ميداند. و
تأكيد ميكند كه بر ويژگيهاي الهي پردهي پنداري فرو نيفتد و جستار هيچ قلبي در
فهم چگونگياش به پايان نرسد. بر ساحتش تجزيه و تبعيض را راهي نباشد و چشم و دلها
را توان احاطه يافتن بر او نيست. اميرمؤمنان در ساحتهاي ديگري از كلامش به تجربهي
حقايقِ برتر توسط حواس باطني اشاره ميكند و درك روشنايي وحي را نيز از اين طريق
جويا ميشود. قدرت عقلاني را از درك حسي قويتر ميداند، و ميفرمايد: هرگز
انديشهي خردمندانه را نميتوان با ديدن چشم و شناخت جسمي برابر دانست؛ چه بسا كه
چشمها به صاحب خود دروغ بگويند. اما آن كه از عقل راه بجويد، عقل به او خيانت
نخواهد كرد.
علي(ع) با وجود اين، تجربه را ارزشمند دانسته و آن را شرط رهبري و مديريت و از
عوامل رشد فرهنگي و راز موفقيت ميداند. تجارب تاريخي را پشتوانهي سنتهاي صحيح و
ثروتي ناشناخته معرفي ميكند و نسبت به بهرهگيري از تجارب ديگران توصيه مينمايد.
و غفلت و وابستگيهاي مادي را از موانع بهرهگيري از تجربه ميداند.
[12]
امام علي(ع) در نامه به مالك اشتر چنين سفارش ميكند:
«كارگزاران دولتي را از ميان مردمي با تجربه و با حيا و از خاندانهاي پاكيزه و
باتقوي كه در مسلماني سابقهي درخشاني دارند، انتخاب كن».
[13] و نيز در اهميت تجربه ميفرمايد:
«آن كس كه از آزمايشها و تجربههاي خدادادي سودي نبرد، از هيچ پند و اندرزي سود
نخواهد برد و كوتهفكري دامنگير او خواهد شد.»
[14] «حفظ و به كارگيري تجربه، رمز پيروزي است.»
[15] «همانا بدبخت كسي است كه از عقل و تجربهاي كه نصيب او شده، محروم ماند.»
[16]
تا اين جا روشن شد كه تجربه با معاني مختلفش يعني ادراك حسي، تجربهي عرفي و
اجتماعي و تجربهي مهارتي عليرغم محدوديتش نسبت به درك همهي حقايق، به ويژه ذات
اقدس اله، از اعتبار خوبي برخوردار است و امام علي(ع) ناسازگاري ميان دين و تجربه
را نميپذيرد. همين ارزش و اعتبار نيز به خِرد آدمي داده شده است. عقل، ابزار
دورانگذار از جاهليت به بعثت است و فلسفهي بعثت، راز شكوفايي خِرد.
[17]
شارع مقدس، براي حفظ خِرد، ترك ميگساري را رقم زد
[18]. خِرد، ثروتي مقايسهناپذير است و ميان عقل و ايمان، رابطهاي تنگاتنگ
وجود دارد. امير كلام از ارزشمندي عقل در ساحتهاي گوناگون فلسفي، عرفاني، اخلاقي،
سياسي، اقتصادي و مديريتي سخن گفته و مايه نگرفتن از آن را باعث شكست انسان در
عرصههاي مذكور ميداند. با وجود اين، لغزش عقل را نيز گوشزد ميكند و از
خوابآلودگي خِرَد، به خدا پناه ميبرد و محدوديت دامنهي شناخت عقلاني را مكرر
هشدار ميدهد و ميفرمايد: «پس در مسائلي كه نگاه به ژرفايش راه نيابد و انديشهها
در آن نفوذ نكند، رأي خويش را به كار مگير».
و نيز ميفرمايد: «تو نيز، به همان كه حوزهي فهم تو است، بسنده كن و با ميزانهاي
عقلي خود، خداي را مسنج؛ وگرنه از تباه شدگاني». حضرت علي(ع) آرزو، هوسزدگي،
وابستگيهاي مادي، وابستگيهاي گروهي، خودمحوري، بحران و تشنج، رفاه زدگي، آز، فقر،
معاشرت با نابخردان را از آفات عقل ميشمارد و مردم را از اين امور پرهيز ميدارد.
[19] اميرمؤمنان در باب اهميت عقل ميفرمايد: سرمايهاي از عقل سودمندتر نيست و
عقلي چون دورانديشي نـيست [20] و
بزرگترين فقر، بيخردي است [21].
عـقل تو را كـفايت كند كـه راه گـمراهي را از رستـگـاري نشانت دهد.
[22]
مطلب حايز اهميت اين است كه عقل جهت نجات از آفتها و آسيبها، به قلب حاجتمند است
حضرت علي(ع) در اين باره ميفرمايد: «عاقل با چشم دل سرانجام كار را مينگرد.»
[23] «خوشا به حال كسي كه قلبي سالم دارد و خداي هدايتگر را اطاعت ميكند.»
[24]
وليكن شرط سلامتي دل نيز تقوا و ترس از خداست. و »همانا تقوي و ترس از خدا داروي
بيماري دلها، روشنايي قلبهاي شما است.»
[25] «كسي كه پرهيزكاري او اندك است، دلش مرده و آن كه دلش مرده باشد، در آتش
جهنم سقوط خواهد كرد.» [26]
تا اين جا، روششناسي دينپژوهي و قلمروشناسي دين و اعتبار حس و تجربه و عقل در
كنار دين و وحي از منظر امير كلام روشن گرديد؛ ولي نكتهي مهم ديگر كه بايد مورد
توجّه قرار گيرد، اين است كه حضرت غير از بهره گرفتن از اين روشها در تعيين قلمرو
دين، از چه راههايي بهره گرفته است. به عبارت ديگر، محققان در شناخت قلمرو دين در
سنت علوي از چه راههايي بايد استفاده نمايند؟ به نظر نگارنده، در تشخيص گسترهي
شريعت از منظر سنت علوي ميتوان از راههايي مانند تعيين فلسفهي بعثت پيامبران،
بيان كاركردهاي دين، تبيين ويژگيهاي قرآن و سنت، گسترهي دين در عرصههاي مختلف
اقتصادي، سياسي، كلامي، فقهي و حقوقي، اخلاقي و تربيتي و غيره بهره گرفت.
پيش فرضهاي قلمرو دين
مسئلهي قلمرو دين، همانند هر مسئلهي كلامي و غيركلامي ديگر، مبتني بر پيش
دانستههايي است كه خوانندگان بايد بدان توجّه داشته و اثبات آنها را در موضع
ديگري جويا باشند. و اينك به مهمترين پيشدانستهها اشاره ميكنيم:
1. متون ديني علوي بر اساس فرايند وضع و اقتران لفظ و معنا، بر معاني عصر نزول
دلالت دارند و اين دلالتها در عصر حاضر دست يافتنياند؛ بنابراين، سنت علوي، ناطق
است نه صامت و بر مقصود الهي نيز دلالت دارد.
2. فهم متون علوي، مبتني بر پيش دانستههاي استخراجي و استفهامي است.
پيشدانستههاي استخراجي همانند طناب و چرخ چاه كه در استخراج آب چاه به انسان تشنه
مدد ميرسانند، فهمنده را ياري ميكنند. قواعدي مانند ادبيات عرب و قوانين
زبانشناختي به مفسِّر كمك ميكنند تا معنا و محتوا را از متون ناطق استخراج
نمايند. پيشدانستههاي استفهامي و پرسشي عبارتند از پرسشهاي جديدي كه فرا روي
مفسِّر ظاهر ميشوند و مفسّر تلاش ميكند تا پاسخ اين پرسشها را از متون ديني
استخراج نمايد؛ يعني پرسشها را از بيرون متن به دست ميآورد ولي پاسخها را از
درون متن جويا ميشود. [27] مفسران
كلام علوي اگر به جاي پيشفرضهاي استخراجي و استفهامي از پيشفرضهاي تحميلي
استفاده كنند، در قلمرو دين، اسير تأويل و تفسير به رأي ميشوند.
3. مفسّر متون علوي بايد تلاش كند تا از پيشدانستههاي تحميلي و تطبيقي، پرهيز
نمايد تا معناي متن را اصطياد كند، و اين امر نيز امكانپذير است.
4. فهم متون علوي ذومراتب است؛ يعني از مدلول مطابقي و مدلولهاي التزامي در طول
مدلول مطابقي برخورداراست.
5. اصل عقلايي و اولي در فهم الفاظ و كلمات و جملات متون علوي، شناختاري بودن آنها
است؛ يعني اوّلاً متون ديني علوي معنا دارند؛ ثانياً بر معناي شناختاري دلالت
ميكنند، يعني از واقع و نفس الامر حكايت ميكنند؛ ثالثاً اگر معناي سمبليك و
نمادين يا اسطورهاي و در يك كلام، غيرشناختاري داشته باشند، بايد با قرينهي قطعي
ثابت گردد. حكمت الهي كه در صدد هدايت انسانها است نيز اقتضا ميكند كه طبق زبان،
روش و اصول محاورهي اين عقلا، با مخاطبان سخن بگويد.
6. الفاظ ديني و علوي با مدلول سمانتيكي و معناي لفظي ارتباط دارند. مدلول سمانتيكي
يك لفظ، همان چيزي است كه با عنوان «مسما» معرفي ميگردد. بنابراين، معنا، چيزي جز
مدلول و محكي لفظ نيست و آن مدلول غير از مصداق و كاركرد معنا است؛ بلكه يك تصور
ذهني است كه براي عالمان به وضع لفظ و معنا آشنا است. اين تصور و ماهيت ذهني، مقيد
به قيد ذهني يا خارجي نيست پس مدلول الفاظ امام علي(ع)، مصداق يا تصور ذهني مقيد به
قيد ذهني يا خارجي نيست؛ بلكه معناي ذهني بدون قيد ذهني و خارجي است. اگر مصداق يا
معناي ذهني به قيد خارجي، مدلول الفاظ باشد، قلمرو ديني از كلام علي(ع) به دست
ميآيد كه براي دنياي امروز ما مفيد نخواهد بود.
7. منطق صحيح فهم سنت علوي اقتضا ميكند كه به مباني تفسير، قواعد تفسير، شرايط
مفسّر، علوم مورد نياز تفسير، شيوه و مراحل تفسير توجّه شود؛ زيرا بدون داشتن
معيارهايي روشن در باب شيوه تفسير متون علوي، نميتوان قلمرو دين را تعيين كرد.
8. وقتي گفته ميشود روش فهم سنت علوي، روش محاورهي عقلايي است. اين بدان معنا
نيست كه ظرافتها و دقايق از آموزههاي سنت علوي به دست نيايد. زيرا اين ظرافتها،
از مدلولهاي التزامي آموزههاي علوي اصطياد ميشوند و مدلولهاي التزامي نيز در
طول مدلول مطابقي كلام قرار دارند و مدلول مطابقي نيز با روش عرفي قابل اصطياد است.
9. همچنان كه فهمها و مدلولهاي سنت علوي به مطابقي و التزامي تقسيم پذيرند،
تفسيرهاي سنت علوي به ظني و يقيني نيز انشعاب مييابند؛ بنابراين، در تعيين قلمرو
دين در سنت علوي بايد به اين طبقه بندي نيز توجّه داشت.
10. دين، مجموعهاي از گزارههايي است كه به ابعاد و زواياي گوناگون زندگي بشر نظر
دارند. از اين رو، برخي از گزارههاي ديني، جنبهي اخباري و پارهاي، جنبهي انشايي
دارند و گزارههاي اخباري كه معناي شناختاري دارند، به گزارههاي اعتقادي و تاريخي
و معرفتي و گزارههاي انشايي به اخلاقي و فقهي و حقوقي انشعاب مييابند. برخي از
اين گزارهها به اعمال فردي و يا اجتماعي و دستهي ديگر به اعمال جوارحي و ظاهري يا
جوانحي و باطني مربوط ميشوند.
11. برخي براي تعيين قلمرو دين، از عنصر گوهر و صدف دين بهره ميگيرند و دين را به
دو ساحت ذاتي و عرضي يا گوهر و صدف منشعب ميسازند و امور عرضي دين را به امور
موقتي، محلي و تغييرپذيري تعريف نموده و بسياري از تصورات و تصديقات و آموزههاي
شارع، حوادث تاريخي در كتاب و سنت، پرسشهاي مؤمنان و مخالفان و پاسخهاي وارده بر
آنها، احكام فقهي و شرايع را عرضي دين و منحصر به زمان پيامبر و امام دانستند و
گوهر دين را در بندگي خدا و سعادت اخروي و حفظ مقاصد شريعت منحصر ساختند.
[28]
نگارنده در تعيين قلمرو دين در سنت علوي، با اين پيشفرض سخن نميگويد و اصولاً
گوهر و صدف، بدين معنا را نميپذيرد؛ گرچه پارهاي از آموزههاي ديني، مقدمهي
آموزههاي ديگرند و ليكن آنها، مقدمه در حدوث و بقايند و بنابراين تغييرات آنها
همانند جا به جايي احكام ثانوي و حكومتي و اولي است و هيچگاه تغيير دايمي در شريعت
اسلام جاري نيست؛ مگر آن كه دليل ديني بر نسخ آموزهي ديني دلالت نمايد. حال، اگر
پيشفرض برخي از روشنفكران معاصر پذيرفته شود و بخش اعظمي از دين، به عنوان عرضيات
دين شمرده شود، به ناچار در قلمرو دين، به دين حداقلي سوق مييابيم، ولي اگر اين
پيشفرض را نپذيريم، ميتوانيم فرضيهي نگارنده را كه در آغاز بحث بيان گرديد،
اثبات كنيم.
12. مسئلهي انتظار بشر از دين، مقدم بر قلمرو شريعت است؛ زيرا انتظار بشر از دين،
تنها به بيان نيازهاي انسان به دين ميپردازد؛ ولي قلمرو دين، تعيين حدود و دامنهي
نيازها را تبيين ميكند؛ بنابراين، پيش فرض كلامي اين نوشتار در حوزهي خواهشهاي
بشر از دين، عبارت است از اين كه دين به معناي آموزههاي الهي، برگرفته از كتاب و
سنت، تنها به پارهاي از نيازهاي آدميان در دنيا و آخرت پاسخ ميدهد و جهت رفع تمام
نيازهاي بشري به عقل و تجربه نيز حاجتمند است. بنابراين، اگر در رفع پارهاي از
مشكلات اقتصادي، سياسي، مديريتي، بهداشت و غيره به عقل و تجربه نياز داريم، نبايد
نتيجه گرفت كه آموزههاي كتاب و سنت به اين گونه مسائل نميپردازد. يا تنها در
دايره خدا و آخرت سخن ميگويد. همچنان كه نبايد از دين، چنين انتظار داشت كه بدون
مراجعه به عقل و تجربه، تمام نيازهاي بشري را مرتفع سازد. خلاصهي سخن آن كه دين،
ذاتاً جهت تأمين سعادت اخروي انسانها ارايهي طريق ميكند و به تبع به پارهاي از
نيازهاي دنيوي ميپردازد. احكام اين نيازها در طول اعصار گوناگون با شيوهي
اجتهادي، قابل اصطياد است.
از مطالب گذشته نكات ذيل استفاده ميشود:
الف. روش درونديني و برونديني در كشف حقايق و شناخت دين لازم و ضروري است.
ب. روش عقلي و تجربي در فهم آيات و روايات مؤثرند ولي عقل و تجربه نيز براي مصونيت
از خطا و انحراف به تقوا و دين و دينداري حاجتمند است.
ج. بيشك براي بهره گرفتن از روش درونديني و كتاب و سنت، ناچاريم از دليل عقلي
براي حجّيت كتاب و سنت مدد بگيريم.
د. كتاب و سنت از آن رو كه با زبان عربي و زبان عرفي با مخاطبان سخن گفته و الفاظ
آنها در فرايند وضع بر معاني خاصي دلالت دارد، بدين جهت صامت و ساكت نيستند و
كلمات و الفاظ آنها بازگوي معاني است. متأسفانه پارهاي از عالمان و مفسران و
عارفان و فيلسوفان، از معاني ظاهري عدول نموده و با پيشدانستههاي خود به تأويل
آموزهها و گزارههاي ديني اقدام نمودند.
هـ..متون علوي، ذومراتب و از مدلول مطابقي و مدلولهاي التزامي برخوردارند.
و. آموزههاي علوي گرچه نسبت مقدمه و ذيالمقدمه دارند ولي به ذاتي و عرضي بودن،
(به معناي هگلي) تقسيمپذير نيستند.
ز. دين اسلام از ابعاد و زواياي مختلف بشري سخن گفته است.
ح. در تعيين قلمرو دين از منظر سنت علوي ميتوان از راههاي تعيين فلسفهي بعثت
پيامبران، بيان كاركردهاي دين، تبيين ويژگيهاي قرآن و سنت و نيز گسترهي دين در
عرصههاي مختلف اقتصادي، سياسي، كلامي، فقهي و حقوقي، اخلاقي و تربيتي و... بهره
گرفت.
قلمروشناسي دين از راه
فلسفهي بعثت پيامبران
يكي از راههايي كه در تعيين گسترهي شريعت كارساز است، شناخت فلسفهي بعثت است.
امير كلام در موارد گوناگوني از فلسفهي بعثت رسول اكرم(ص) سخن گفته است و از اين
طريق دامنهي دين را مشخص ساخته است. در اين بخش به پارهاي از اهداف بعثت در كلام
علوي اشاره ميكنيم:
1. احياي فطرت توحيدي: انسانها در اثر پارهاي از حجابها و موانع فردي و اجتماعي،
گرفتار آسيبهاي سرشت و فطرت الهي ميشوند و از حقيقت الهي فاصله ميگيرند. بر اين
اساس، حق تعالي، پيامبراني را بر ميانگيزاند تا سرشت الهي انسان شكوفا شود. حضرت
علي(ع) در اين باره ميفرمايد:
«اين شيطانها را فرصتي دلخواه بود تا آدميان را از شناخت حق بازدارند و رشتهي
پيوند بندگيشان را با خدا بگسلند. چنين بود كه خداوند، فرستادگانش را در ميان آنان
برانگيخت و پيامبران خود را پي در پي به سويشان گسيل داشت تا ميثاق فطرت توحيدي را
از آنان مطالبه كنند و نعمتهاي از ياد رفتهي خداوندي را فرايادشان آرند و با
تبليغ توحيدي، احتجاج كنند و عقلهاي مدفون را رستاخيزي فراهم آرند و آيههاي دقيق
و سنجيدهاي را در خداشناسي برايشان نمايش گذارند.»
[29]
2. درمان دردهاي بيماران: پيامبران، در متون ديني اسلام به عنوان پزشكان روح و
درمان كنندهي دردهاي قلبها معرفي شدند. به همين دليل، بخشي از دين به بيان
آسيبشناسي روح و درمانشناسي آن اختصاص دارد.
امير سخن در اين باره ميفرمايند:
«او پزشكي است كه با ابزار و وسايل درمان در پي بيماران ميگردد. مرهمهايش را با
ضوابطي خدشهناپذير آماده ساخته، داغ و درفشهايش را به كمال گداخته است، تا آنها
را بر حسب نياز براي درمان قلبهاي كور، گوشهاي كر و زبانهاي لال به كار گيرد. با
داروهاي كارآمدش، جايگاههاي از خودبيگاني و پايگاههاي سردرگمي را جستوجوگر است
كه مردمش از پرتو هر حكمت محروماند و از درخشش چخماق هر دانش بينصيب. پس
چهارپايان چراگاهان و سنگهاي سخت كوهساران را مانندهاند.»
[30]
3. نجات دهندهي تاريكيها و اطاعتپذيري شيطان: دشمن آدميان در عرصهي دنيا، شيطان
است كه منشأ ورود انسانها به تاريكيها و انحرافها ميشود. بخش مهمي از دين بستگي
به وظيفه و هدف اساسي يعني نجات انسانها از انحرافها دارد. حضرت علي(ع) در اين
باره ميفرمايد:
«پس خداوند، محمد را ـ كه درود خداوند بر او و خاندانش باد ـ به حق برانگيخت تا
بندگانش را از ظلمات بندگي بتها به روشنايي بندگي خويش و از اطاعت شيطان به اطاعت
خود درآورد؛ با قرآني كه روشنگر و استوارش قرار داد تا بندگانش، از پس دوراني
جهالت، پروردگار خويش را باز شناسد و در پي موضعگيريهاي جهلآلود، به وجودش معترف
شوند.» [31]
4. آشكار ساختن عيبهاي دنيا: دنيا در قاموس اسلام از معاني گوناگوني برخوردار است:
گاهي دنيا به معناي غفلت از خدا به كار ميرود مولوي سروده است:
ني قماش و نقره و ميزان و زن |
چيست دنيا از خدا غافل بُدن |
امير كلام نيز در حكمتهاي گهربار خود، مكرر از مذمتهاي چنين دنيايي سخن گفته است
و مردم را به لهو و لعب و غرور و فريب و ضرررساني و رها كردن او هشدار داده است.
معناي ديگر دنيا، نعمتها و نقمتهاي دنيوي و پديدههاي عالم دنيا است كه چنين
حقيقتي براي راستان، سراي راستي، براي دنياشناسان، سراي عافيت، براي توشهگيران،
سراي بينيازي و براي پندپذيران، سراي پند و اندرز است. سجدهگاه دوستان خدا،
جايگاه ورود فرشتگان حق و فرود وحي الهي و سوداسراي اولياي خدا است. آنان در دنيا
رحمت به دست آوردند و در آن بهشت را سود بردند. اينك چه كسي ميتواند دنيا را نكوهش
كند؟! [32]
اين معناي از دنيا با دينداري تعارضي ندارد و به تعبير حضرت علي(ع)، اين نشدني است
كه مردم به سبب سامان بخشيدن به دنياشان، چيزي از امور ديني را وانهند و خدا دري
زيانبارتر از آن چه در مقام رفع آن بودهاند، بر آنان بگشايد. هر آن كه براي دينش
بكوشد، خداوند امر دنيايش را بسنده باشد.
[33]
آخرين معناي دنيا عبارت است از نيازها و پرسشهاي دنيوي. دين به پارهاي از نيازهاي
دنيوي پرداخته و تنها به آخرت و مسائل اعتقادي اختصاص ندارد.
آنچه در اين جا به عنوان فلسفهي بعثت پيامبران بيان ميگردد، عبارت است از
غفلتها و عيبها و كاستيهايي كه در دنيا وجود دارد و پيامبران، چهره از آن بر
ميافكنند و آن ضعفها را بر انسانها آشكار ميسازند؛ ضعفهايي كه از طريق عقل
بشري تحصيلپذير نيستند و اگر كشفپذير باشند، جبرانپذير نيستند. حضرت علي(ع) در
اين باره ميفرمايد:
همو است كه خلق خويش را در دنيا جاي داد و رسولان خويش را به سوي آدميان و پريان
برانگيخت تا پرده از چهرهي دنيا برافكنند و از آسيبهايش هشدارشان دهند؛ بر ايشان
مثلها آرند، چشمهاشان را بر عيبهاي دنيا بگشايند و سرانجام با هر چه مايهي عبرت
تواند بود، از دگرگوني تندرستي و بيماري، حلال و حرام، بهشت و دوزخ و كرامت و پستي،
كه خداوند براي فرمانبران و عاصيان آماده كرده است، بر آنان هجوم آورند.»
[34]
5. ارايهي بيم و اميد از كيفر امتهاي گذشته: حضرت علي(ع) در اين باره ميفرمايد:
«خداوند او حضرت محمد(ص) را با آييني پرآوازه، درفشي شناخته، كتابي نگاشته، فروغي
درخشان، شعاعي تابان و فرماني قاطع و بران، رسالت داد تا با حقايقي روشنگر، برهان
آورد و با آياتي اعجازآميز هشدار دهد و شبههها را بزدايد و با تكيه بر كيفر
امتهاي گذشته، مردم را بيم دهد و اميد ببخشد.»
[35]
6. نجات مردم از حيرت و جاهليت: انسانها در هر دوران، گرفتار حيرتها و
جهالتهايند. در عصر گذشته با حيرت و جهالت سنتي و در عصر حاضر، با حيرت و جهالت
مدرن روبهرو است. به تعبير امير كلام، به هنگامي كه مردم در وادي حيرت و سرگرداني،
راه به جايي نميبردند و در امواج فتنهها و بحرانها دست و پا ميزدند، و هوسها و
احساسات بر خردشان چيرگي يافته بود و كبريا و خود بزرگبيني، لغزشهاي پياپي را
تحميلشان ميكرد و جاهليت جهل آكنده، خالي و پوك و بيوزنشان كرده بود و
حيرتزدگاني بيثبات در سياست و گرفتار جهل مطلق بودند، او، كه درود خدا بر او بر
خاندانش باد، از سوي خداوند برانگيخته شد و با دلسوزي تمام رهنمودشان داد و بر
خطي روشن به پيششان برد و به پند و حكمت فرا خواندشان.
[36]
7. ايجاد همبستگي و رفع اختلافها: خداوند به وسيلهي آن حضرت، شكافهاي ناشي از
اختلاف را پر كرد و ميان خويشاوندان همبستگي و الفت به وجود آورد؛ آن هم در پي
شعلههاي عداوتي كه در سينهها افروخته شده بود و كينههاي نهفتهاي كه هر يك از
آنها در دلها جرقهاي ميزد. [37]
8. حضرت علي(ع) در خطبههاي ديگر نهجالبلاغه، به موارد ديگري از فلسفهي بعثت
اشاره كرده است. از جمله ميفرمايد:
گشايندهي گرههاي پيچيده، آشكار كنندهي حق بر اساس حق، دفع كنندهي جوش و خروش
باطل، درهم كوبندهي شوكت گمراهان، منتشر كنندهي انوار الهي، روشن كنندهي راه
حق، هدايت كنندهي دلها، ابلاغ كنندهي احكام نوراني اسلام، امين خداوند بر حقايق
و اسرار [38]، اجراي فرمان خداوند،
اتمام حجت بر مردم، بيم دادن مردم از زشتيها
[39] پيشواي پرهيزكاران، روشنيبخش چشم هدايت شدگان،
[40] نجات مردم از پرستش بتها، عبادت و پرستش خداي يگانه، بازداشتن مردم از
اطاعت شيطان و اطاعت و پيروي از خداوند، دعوت مردم به وسيلهي قرآن، معرفي و
شناساندن خداوند به مردم، اقرار كردن به وجود خدا بعد از انكار، اثبات كردن وجود
خداوند، [41] به سرمنزل نهايي رساندن
احكام و انذار و بشارت الهي، [42]
برداشتن جهل و ناداني، برحذر داشتن مردم از زيانكاري، پند دهندهي مردم، آگاه كردن
مردم به عيوب دنيا، طرح راههاي عبرتآموزي، تندرستيها و بيماريها، تبيين حلال و
حرام، شناساندن راههاي بهشت و جهنم و راههاي بزرگواري و خواري،
[43] از بين بردن بهانهها با ارايهي دلايل روشن و آشكار.
[44]
نتيجه اين كه، از طريق فلسفهي بعثت پيامبران در كلام علوي، قلمرو دين از يك زاويه
مشخص شد و آن اين كه دين تنها به آخرت نظر ندارد و عيبها و نقصهاي دنيا را نيز
بازگو ميكند. آسيبشناسي و درمانشناسي روح آدمي در دنيا و حيات اجتماعي را نشان
ميدهد و حيرت و جاهليت و بيم و اختلاف را از مردم ميزدايد و همبستگي، نجات، احيا
و معرفت را به ارمغان ميآورد. گفتني است كه هدف اصلي دين، سعادت اخروي است.
فلسفهي اصلي بعثت پيامبران نيز نجات و رستگاري اخروي انسانها است ولي از طريق
سعادت دنيوي اين امر تحقق مييابد بر اين اساس، فلسفهي بعثت پيامبران به اين حوزه
مهم يعني نيازهاي دنيوي نيز نظر داشته است.
قلمروشناسي دين از طريق
كاركردهاي دين
حضرت علي(ع) در فرمايشها و توصيههاي گهربارش به خدمات و ثمرات دين نيز اشاره
ميكند و از اين طريق، كاركردهاي دين را معرفي مينمايد. شايان ذكر است كه روش
كاركردي با روش كاركردگرايانه يا پراگماتيستي تفاوت دارد. در پيشفرض
كاركردگرايانه، صدق به معناي منفعتگرايي و فايدهگرايي، نه به معناي مطابقت با
واقع، به كار رفته است. به همين دليل، فيلسوفاني كه به غير شناختاري بودن زبان ديني
گرايش داشتهاند، به كاركردهاي دين، با نگرش كاركرد گرايانه، نگريستهاند.
اميرمؤمنان در خطبهها، نامهها و حكمتهاي ارزشمند و پرمغز و وزين خود به
كاركردهاي دين اشاره نموده است؛ ليكن روش كاركردگرايانه را نپذيرفته است؛ يعني
شناختاري بودن گزارههاي ديني و مطابقت آنها با واقع و نفسالامر را پذيرفته
آنگاه به آثار و پيآمدهاي مثبت آنها نيز پرداخته است. اين نگرش، از نظر
روانشناختي و جامعهشناختي بسيار راهگشا و كارآمد است. در آغاز بيان كاركردهاي
دين در سنت علوي به اين نكته اشاره شد كه كاركردهاي دين از يك جهت به كاركردهاي
دنيايي و اخروي و از جهت ديگر، به كاركردهاي فردي و اجتماعي منشعب ميشوند. وقتي
سخن از كاركردهاي دنيا به ميان ميآيد، مراد از دنيا، معناي غفلت از خدا نيست؛ بلكه
نيازهاي دنيوي است كه دين و آموزههاي ديني بدان پرداخته و آن را مقدمهي آخرت
شمرده است.
امير كلام در اين باره ميفرمايد: با اين خانهي وسيع در دنيا چه ميكني؟ در حالي
كه در آخرت به آن نيازمندتري. آري اگر بخواهي، ميتواني با همين خانه به آخرت برسي.
در اين خانهي وسيع، مهمانان را پذيرايي كني به خويشاوندان با نيكوكاري بپيوندي و
حقوقي كه برگردن تو است، به صاحبان حق برساني. پس آنگاه تو با همين خانهي وسيع،
به آخرت نيز ميتواني پرداخت... تو ميپنداري كه خداوند نعمتهاي پاكيزهاش را حلال
كرده اما دوست ندارد تو از آنها استفاده كني؟ تو در برابر خدا كوچكتر از آني كه
اين گونه با تو رفتار كند. [45] اينك
به پارهاي از كاركردهاي دين در سنت و سيره و كلام علوي اشاره ميكنيم:
1. معرفت خدا: يكي از خدمات دين به بشريت اين است كه خداوند متعال را به او معرفي
ميكند و شناخت صحيح و دقيقي به او عطا ميكند و از انحرافها و اعوجاجها
ميرهاند. همانگونه كه حضرت علي(ع) ميفرمايد: آغاز و بنياد دين، شناخت خدا است و
كمال اين شناخت، باورداشت هستي او و اوج اين باور، توحيد، و اوج توحيد، اخلاص و اوج
اخلاص، زدودن صفتها از او است. [46]
2. ايجاد همبستگي و رفع اختلافها: شكافها و اختلافهايي كه ميان خويشان پديد
ميآيد، به كمك دين به همبستگي و الفت بدل ميشود و شعلههاي عداوت خاموش ميگردد.
[47] البته اين كاركرد به عنوان فلسفهي بعثت پيامبران نيز بيان گرديد.
3. حيرت زدايي: آدميان در طول حيات فكري، گرفتار شك و ترديد و نسبيگرايي و حيرت
ميشوند. يكي از كاركردهاي دين آن است كه انسانها در حوزهي خردگريزي، حيرتزدايي
ميشوند و معرفت كامل را عطا ميكنند. حيرتزدايي به دنبالش زوال فتنهها، هوا و
هوسها، تكبرها و ساير لغزشها و جهالتها را به همراه دارد.
[48]
4. پشتيباني عقل در حوزهي ناتواني: عقل آدمي از ارزش معرفت شناختي والايي برخوردار
است؛ به همين دليل، شريعت به بهره گرفتن از آن توصيه فرموده است؛ ليكن در درك
پارهاي از حقايق ناتوان است. براي نمونه، شناخت چهرهي حقيقي دنيا، شيطانشناسي،
بيان احكام الهي و مانند اينها از حوزهي درك آدمي به دور است. امير كلام در
سرتاسر نهجالبلاغه از اين ابهامها پرده برداشته، آدميان را از آن حقايق آشكار
ساخته است.
5. كاركردهاي دين از طريق كاركرد احكام شرعي: تمام اوامر و نواهي الهي از حكمت
معيني برخوردارند؛ زيرا احكام الهي تابع مصالح و مفاسد واقعياند. حضرت علي(ع)
پارهاي از كاركردها و حكمتهاي احكام شرعي، كه در واقع، كاركردهاي دين هم به شمار
ميروند، را بيان فرموده است؛ براي نمونه، ميفرمايد: خداوند براي پاكسازي از شرك،
ايمان را رقم زد و براي وارستن از كبر، نماز را؛ براي رويش روزي، زكات را و براي
آزمايش اخلاص مردمان، روزه را، براي تقويت دين، حج را و براي عزت اسلام، جهاد را
واجب شمرد. [49] حضرت در جاي ديگري
جهاد با دشمن را مايهي برپا داشتن ستون دين معرفي ميكند
[50] و نيز فرموده است كه خداوند امر به معروف را براي اصلاح تودههايي ناآگاه
و نهي از منكر را براي بازداشتن بيخردان از زشتيها، صلهي رحم را براي فراواني
خويشاوندان و قصاص را براي پاسداري از خونها و اجراي حدود را براي بزرگداشت
محرمات الهي و ترك ميگساري را براي سلامت عقل و دوري از دزدي را براي تحقق عفت و
ترك زنا را براي سلامت نسل آدمي و ترك لواط را براي فزوني فرزندان و گواهي دادن را
براي به دست آوردن حقوق انكار شده و ترك دروغ را براي حرمت نگهداشتن راستي و سلام
كردن را براي امنيت از ترسها و امامت را براي سازمان يافتن امور امت و
فرمانبرداري از امام را براي بزرگداشت مقام رهبري، واجب كرد.
[51]
6. كاركرد دين در حوزهي اخلاق: ياد خدا و آخرت، در كنترل رفتار انسانها بسيار
مؤثر است. امير كلام در نامهي 53 خطاب به مالك اشتر ميفرمايد: «به مردم نگو به من
فرمان دادند و من نيز فرمان ميدهم و بايد اطاعت شود؛ كه اين گونه خود بزرگبيني دل
را فاسد و دين را پژمرده و موجب زوال نعمتها است. و اگر با مقام و قدرتي كه داري،
دچار تكبّر يا خود بزرگبيني شدي به بزرگي حكومت پروردگار كه برتر از تو است بنگر،
كه تو را از آن سركشي نجات ميدهد و تندروي تو را فرو مينشاند و عقل و انديشهات
را به جايگاه اصلي باز ميگرداند.»
7. كاركرد دين از طريق كاركرد ايمان: ايمان به خدا، در زندگي آدمي، آثار و نتايج
مثبت فراوان دارد؛ از جمله ميتوان به مبارزهي با حزن و اندوه، يافتن اميد، آرامش
دروني اشاره كرد. امام علي(ع) ميفرمايد: «بيگمان تو، نه ميتواني بر اجل خويش پيش
گيري و نه پيش از آن چه سهم مقدّر توست، از روزي بهرهمند ميشوي. اين حقيقت را
بشناس كه روزگار را دو روز متفاوت است: روزي بر تو و روزي با تو. و نيز بدان كه
دنيا سرايي است كه دست به دست ميگردد. آن چه به سود باشد، به رغم ضعفت، به سراغت
خواهد آمد و در مورد آن چه به زيانت باشد نيز، نيروي دفاع و بازداريات نتواند بود»
[52]. و نيز ميفرمايد:
«دين قويترين تكيهگاه است؛ [53]
دين شادماني است؛ [54] دين انسان را
حافظ و نگهبان است» [55].
تعيين قلمرو دين از طريق
شناخت ويژگيهاي قرآن و سنت
يكي ديگر از راههايي كه حضرت علي(ع) در تعيين قلمرو دين از آن بهره ميبرد، طريق
بيان و معرفي ويژگيهاي قرآن و سنت است كه در خطبهها، نامهها و حكمتهاي خويش
بدان پرداخته است. وي ضمن بيان صداقت و پنددهندگي قرآن، هدف آن را هدايتگري
انسانها معرفي ميكند و انسانها را در اين عرصه، نيازمند به قرآن توصيف ميكند.
سپس در ويژگيهاي آن ميفرمايد: «درمان خود را از قرآن بخواهيد و در سختيها از
قرآن ياري بطلبيد كه در قرآن، درمان بزرگترين بيماريها يعني كفر و نفاق و سركشي و
گمراهي است. پس به وسيلهي قرآن خواستههاي خود را از خدا بخواهيد و با دوستي قرآن
به خدا روي آوريد، و به وسيلهي قرآن از خلق خدا چيزي نخواهيد؛ زيرا وسيلهاي براي
تقرّب بندگان به خدا، بهتر از قرآن وجود ندارد. آگاه باشيد كه شفاعت قرآن پذيرفته
شده و سخنش تصديق ميگردد، آن كس كه در قيامت، قرآن شفاعتش كند، بخشوده ميشود و آن
كس كه قرآن از او شكايت كند محكوم است.»
[56]
«همانا خداوند سبحان، كسي را به چيزي چون قرآن پند نداده است. كه قرآن ريسمان
استوار خدا، و وسيلهي ايمني بخش است. در قرآن بهار دل، و چشمههاي دانش است. براي
قلب جلايي جز قرآن نتوان يافت؛ بهخصوص در جامعهاي كه بيداردلان در گذشته و غافلان
و تغافل كنندگان حضور دارند.» [57]
بنابراين، عرصههاي حضور قرآن عبارتند از: بيدار كردن و جلاي قلب؛ هدايتگري نسبت
به انسانها؛ درمان دردها به ويژه بيماريهاي قلبي؛ تقرب به خد.
حضرت علي(ع) در خطبهي ديگري، از كمال دين خبر ميدهد و آن را به كمال قرآن مستند
ميسازد و ميفرمايد. «آيا خداي سبحان، دينِ ناقصي فرستاده و در تكميل آن از آنها
استمداد كرده است؟ آيا آنها شركاي خدايند كه هر چه ميخواهند در احكام دين بگويند
و خدا رضايت دهد؟ آيا خداي سبحان، دين كاملي فرستاد و پس پيامبر(ص) در ابلاغ آن
كوتاهي ورزيد؟ در حالي كه خداي سبحان ميفرمايد: «ما در قرآن چيزي را فروگذار
نكرديم» و فرمود: «در قرآن بيان هر چيزي است» و يادآور شويم كه: بعض قرآن گواهِ
بعضي ديگر است و اختلافي در آن نيست. پس خداي سبحان فرمود: «اگر قرآن از طرف غير
خدا نازل ميشد اختلافات زيادي در آن مييافتند.« همانا قرآن داراي ظاهري زيبا و
باطني ژرف و ناپيدا است، مطالب شگفتآور آن تمام نميشود، و اسرار نهفته آن پايان
نميپذيرد، و تاريكيها بدون قرآن برطرف نخواهد شد.»
[58] امير كلام در خطبهي ديگري، مردم را به آموختن قرآن و نيك فهميدن آن توصيه
ميكند و آن را شفا دهندهي سينههاي بيمار معرفي ميكند.
[59]
در خطبهاي ديگر، از معارف قرآن خبر ميدهد و علم آينده و حديث روزگاران گذشته و
شفا دهندگي دردها و ساماندهي و نظم انسانها را به قرآن نسبت ميدهد.
[60] حضرت، كمال ديني را به كمال قرآن معرفي ميكند كه پيامبر نيز آن را به طور
كامل تبليغ فرمود. [61]
فرمايشات حضرت علي در باب كمال دين و كمال قرآن ظهور در اين دارد كه دين و قرآن در
امر هدايتگري انسانها كمال دارد و دامنهي آن در اين عرصه نيز حداكثري است و با
وجود اين، در حكمتهاي خويش به مردم توصيه ميكند كه حكمت را از هر كس ميخواهيد،
بگيريد. [62] يا در خطبهها و كلماتش
به بهرهگيري از عقل و تجربه توصيه ميكند. تا اين جا در باب گسترهي دين از طريق
تبيين دامنهي قرآن بهره گرفتيم. از راه تبيين حوزهي سنت نيز ميتوان در بارهي
قلمرو دين سخن گفت. از مجموعهي فرمايشات اميرالمؤمنين، قلمرو حداكثري در سنت علوي
استفاده ميشود؛ زيرا پيشوايان دين در اثر ارتباط با حق تعالي از علم لدني
بهرهمندند.
حضرت در سخنرانيهاي عمومي ندا سر ميداد كه «سلوني قبل ان تفقدوني»
[63]؛ پيش از آن كه مرا از دست بدهيد از من بپرسيد. مجموع اين گونه احاديث و
نيز رهنمودهاي علمي، فلسفي و عرفاني پيشوايان اسلام و علم لدني آنها بر اين حقيقت
دلالت دارد كه تمام علوم و معارف گذشته و حال و آينده در اختيار پيامبر و ائمهي
اطهار(ع) بوده است و بدين معنا قلمرو دين اسلام و قلمرو معارف و علوم در منابع دين
اسلام نامحدود و نامتناهي است. هر چند همهي اين حقايق به دست ما نرسيده باشد و يا
اين كه به دلايلي بيان نشده باشد. امام علي(ع) از همراهي خود با پيامبر خبر ميدهد
و ميفرمايند: «من هنگامي كه وحي بر پيامبر(ص) فرود ميآمد، نالهي شيطان را شنيدم.
گفتم اي رسول خدا، اين نالهي كيست؟ گفت: شيطان است كه از پرستش خويش مأيوس گرديد و
فرمود: «علي، تو آن چه را من ميشنوم، ميشنوي و آن چه را كه من ميبينم، ميبيني؛
جز اين كه تو پيامبر نيستي، بلكه وزير من بوده، به راه خير ميروي.»
[64]
و نيز فرمود: اي مردم پيش از آن كه مرا از دست بدهيد، از من بپرسيد. از راههاي
آسمانها سؤال كنيد كه من نسبت به آنها از راههاي زمين آگاهترم
[65] و همچنين اخبار غيبي فراواني از ائمه گزارش شده است كه بر مدعاي ما تأكيد
دارد. از جمله، امام علي(ع) در سر راه خود به سوي صفين به سرزمين كربلا رسيد و ندا
سر داد كه آه اي زمين كربلا، هر آينه مرداني از تو در روز قيامت محشور ميگردند كه
بدون حسابرسي وارد بهشت ميشوند». [66]
به كميل فرمود: اي كميل، اين جا علم فراواني است (به سينهاش اشاره كرد) اگر حاملان
و آموزندگاني مييافتم، به آنها عطا ميكردم».
[67]
امام از انتقام گرفتن مختار، خيانت عمرسعد، شهادت خويش، شهادت امام رضا، سرانجام
بني اميه و خوارج، خبر داده است.
مطالب دقيقي در باب حديثشناسي، [68]
انسانشناسي، [69] شگفتيهاي آفرينش،
[70] مردمشناسي، [71] علم
رياضي، [72] صرف و نحو،
[73] مسايل تربيتي، [74] فقه و
حقوق و قضا و رفتارشناسي [75] نيز از
امام گزارش شده است. خلاصهي سخن آن كه گرچه دايره علم پيشوايان دين از دايرهي سنت
وسيعتر است ولي با توجّه به علم لدني آنها ميتوان از دخالت دين در عرصههاي
اجتماعي دنيوي و اخروي، فردي و اجتماعي سخن گفت. هر چند بسياري از معلومات پيشوايان
دين، به دلايلي بيان نشده و يا در اختيار ما قرار نگرفته است. به اميد آن كه تمام
حقايق را از زبان مبارك امام عصر(عج) بشنويم.
قلمرو دين در عرصهي اقتصاد
اقتصاد در لغت به معناي ميانهروي و پرهيز از افراط و تفريط در هر فعاليتي است و در
اصطلاح از تعاريف گوناگوني برخوردار است. ارسطو، علم اقتصاد را علم تدبير منزل و
يكي از انواع حكمت عملي معرفي كرده و آدام اسميت، علم بررسي ماهيت و علل ثروت ملل
را پذيرفته است. و برخي، اقتصاد را علم بررسي روشهاي تخصيص منابع و عوامل محدود
(زمين، كار، سرمايه) جهت توليد منابع و محصولات به منظور ارضاي نيازمنديها و ترتيب
توزيع و مصرف آنها دانستهاند. حق مطلب آن است كه مباحث اقتصاد به دو بخش علم
اقتصاد يا اقتصاد توصيفي و مكتب اقتصاد يا اقتصاد توصيهاي تقسيم ميشوند.
[76] گسترهي دين در عرصهي اقتصاد از منظر سنت علوي، بهطور عمده به مكتب
اقتصاد و بايد و نبايدهاي اقتصادي و مسائل حقوقي و ارزشي اقتصاد، مانند تقسيم
ثروتهاي عمومي، محدوديتهاي مالكيت خصوصي، حدود اقتدار دولت در زندگي اقتصادي،
سياستها و اهداف اقتصادي اختصاص دارد و در موارد اندكي به بيان روابط اقتصادي بين
پديدهها اشاره شده است؛ زيرا روابط دائماً در حال سيلان و تغيير است و بايد در هر
جامعه و عصري به كشف اختصاص آن اقدام نمود. و اينك به پارهاي از بخشهاي اقتصاد
توصيهاي در سنت علوي اشاره ميكنيم.
الف. توجّه به آباداني و عمران و بالندگي كسب و تجارت: حضرت علي(ع) در اين باره
به مالك ميفرمايد: «بايد تلاش تو در آباداني زمين بيشتر از جمعآوري خراج باشد كه
خراج جز با آباداني فراهم نميگردد و آن كس كه بخواهد، خراج را بدون آباداني مزارع
به دست آورد، شهرها را خراب و بندگان خدا را نابود و حكومتش جز اندك مدتي دوام
نياورد». [77]
ب. عدالت ورزي: عدالت يكي از اصول و اركان مهم نظامهاي حكومتي است كه بدون شك بقاي
آنها بدان بستگي دارد. امام علي(ع) نيز از اهميت اين عنصر هشدار ميدهد و عدالت و
مهرباني با رعيت و مردم را مايهي خشنودي و اطمينان آنها نسبت به حكومت معرفي
ميكند. [78]
ج. حقگرايي: «حق را مال هر كس كه باشد، نزديك يا دور، بپرداز و در اين كار شكيبا
باش و اين شكيبايي را به حساب خدا بگذار؛ گرچه اجراي حق، مشكلاتي براي نزديكانت
فراهم آورد؛ تحمّل سنگيني آن را به ياد قيامت بر خود هموار ساز».
[79]
د. امنيت اقتصادي: عامل مهم رونق و شكوفايي اقتصادي، شيوهي برخورد دولت با تجّار و
توليد كنندگان و كارگران و برنامهريزي در جهت امنيّت اقتصادي است. اميرمؤمنان براي
ايجاد امنيت اقتصادي، توصيههاي ذيل را ارايه ميكند: «هرگز كسي را از نيازمندي او
باز نداريد و از خواستههاي مشروعش محروم نسازيد و براي گرفتن ماليات از مردم،
لباسهاي تابستاني يا زمستاني و مركبسواري و بردهي كاري او را نفروشيد و براي
گرفتن درهمي، كسي را با تازيانه نزنيد و دست اندازي به مال كسي (نمازگزار باشد يا
غير مسلماني كه در پناه اسلام است) نكنيد؛ جز اسب يا اسلحهاي كه براي تجاوز به
مسلمانها به كار گرفته ميشود.» [80]
«با ترس از خدايي كه يكتاست و همتايي ندارد حركت كن. در سر راه، هيچ مسلماني را
نترسان يا با زور از زمين او نگذر و افزونتر از حقوق الهي از او مگير. هر گاه به
آبادي رسيدي، در كنار آب فرود آي و وارد خانهي كسي مشو. سپس با آرامش و وقار به
سوي آنان حركت كن تا در ميانشان قرارگيري. به آنها سلام كن و در سلام و تعارف و
مهرباني كوتاهي نكن.» [81]
هـ . ضرورت برنامهريزي: «مؤمن بايد شبانه روز خود را به سه بخش تقسيم كند. زماني
براي نيايش و عبادت پروردگار و زماني براي تأمين هزينهي زندگي و زماني براي
واداشتن نفس به لذتهايي كه حلال و زيباست. خردمند را نشايد جز آن كه در پي سه چيز
حركت كند: كسب حلال براي تأمين زندگي يا گام نهادن در راه آخرت يا به دست آوردن
لذتهاي حلالي.» [82]
الف. گرفتن ماليات سنگين از مردم: امام در اين باره ميفرمايد: «اگر مردم شكايت
كردند از سنگيني ماليات يا آفتزدگي يا خشك شدن آب چشمهها يا كمي باران يا خراب
شدن زمين در سيلابها يا خشكسالي، در گرفتن ماليات به ميزاني تخفيف ده تا امورشان
سامان گيرد و هرگز تخفيف دادن در خراج، تو را نگران نسازد.»
[83]
ب. رانتخواري: «همانا زمامداران را خواص و نزديكاني است كه خودخواه و چپاولگرند
و در معاملات انصاف ندارند، ريشهي ستمكاريشان را با بريدن اسباب آن بخشگان و به
هيچكدام از اطرافيان و خويشاوندانت زمين را واگذار مكن و بهگونهاي با آنان رفتار
كن كه قراردادي به سودشان منعقد نگردد كه به مردم زيان رسانند؛ مانند آبياري مزارع
يا زراعت مشترك كه هزينههاي آن را بر ديگران تحميل كنند؛ در آن صورت سودش براي
آنان و عيب و ننگش در دنيا و آخرت براي تو است».
[84]
الف. رعايت حقوق محرومان: «سپس خدا را، خدا را، در خصوص طبقات پايين و محروم جامعه
كه هيچ چارهاي ندارد. از زمينگيران، نيازمندان، گرفتاران، دردمندان، همانا در اين
طبقهي محروم گروهي خويشتنداري نموده و گروهي به گدايي دست نياز بر ميدارند؛ پس
براي خدا پاسدار حقي باش كه خداوند براي اين طبقه معين فرموده است. بخشي از
بيتالمال و بخشي از غلههاي زمينهاي غنيمتي اسلام را در هر شهري به طبقات پايين
اختصاص ده». [85]
ب. تقويت بازرگاني و تجارت: شكوفايي اقتصادي يك جامعه و پيشرفت و توسعهي آن، به
رشد تجارت و تقويت بازرگانان صالح آن جامعه بستگي دارد. بر اين اساس، امير كلام(ع)،
مالك اشتر را به بازرگانان و صاحبان صنايع سفارش ميكند و آنها را منابع اصلي
منفعت و پديدآورندگان وسايل زندگي و آسايش معرفي ميكند و البته بر كنترل بازرگانان
تنگ نظر، بدمعامله، بخيل و محتكر سفارش مينمايد.
[86] در دعائم الاسلام، از امير المؤمنين(ع) روايت شده است كه آن حضرت در حالي
كه تازيانهاي به دست ميگرفت در بازارها به راه ميافتاد و كمفروشان و متقلبان را
تنبيه ميكرد. و به اصبغ بن نباته كه به امام عرض كرد اجازه بدهيد من به جاي شما
چنين كاري را انجام دهم فرمود: پيامبر بر مركب سوار ميشد و به بازار گوشتفروشان و
خرمافروشان و تاجران ميرفت و آنها را نصيحت ميكرد.
[87] سيرهي حضرت علي(ع) نيز بر اين روش پيامبر مبتني بود.
[88]
ج. پرهيز از مخلوط كردن جنس خوب و بد
[89]
د. پرهيز از قسم خوردن در معاملات [90]
هـ . تشويق به كشاورزي [91]
و. توجه به نيازمنديهاي يتيمان [92]
ز. توصيه به تلاش در توليد و كار و سازندگي
[93]
ح. توصيههاي مالياتي به مأموران دارايي
[94]
آنچه از سنت علوي و روايات و سيرهي امير مؤمنان بهدست ميآيد، اين است كه
حاكمان و زمامداران امور اقتصادي، وظايفي بر عهده دارند كه بايد با همّت خويش،
آنها را به انجام برسانند. آن وظايف عبارتند از:
مقابله با تجاوز به حريم بازار و حفظ امنيت آن؛ جلوگيري از احتكار، مراقبت و نظارت
بر قيمتها و دقيق بودن ترازوها، حل مشكلات بازار، نظارت بر ذبح حيوانات، ايجاد
امنيت در راههاي تجاري، جلوگيري از معاملهي اشيا ممنوع و حرام، منع داد و ستد در
مكانهاي غير مجاز و سدّ معبر و نظارت بر رفتار متوليان بازار
[95]، نظارت بر امور مالي كارگزاران، تقسيم مساوي بيتالمال، برخورد با سوء
استفادهها، ضرورت سادهزيستي حاكمان
[96] برخورد با سوء استفادهها [97].
قلمرو دين در عرصهي سياست
نظريهپردازان، در مورد سياست، تعاريف گوناگوني از سنخ توصيفي يا تجويزي و يا مختلط
ارايه نمودهاند و براي آن، شاخهها و زيربخشهايي را بيان كردهاند. از جمله
ميتوان به علم سياست، فلسفهي سياسي، كلام سياسي، فقه و حقوق سياسي، نظام سياسي،
نظريهي سياسي، انديشهي سياسي و جامعهشناسي سياسي اشاره كرد. علم سياست، دانشي
است كه پديدهها و روندهاي سياسي موجود و سازمانها و گروههاي جوياي قدرت و روابط
شهروندان و گروههاي گوناگون با دولت و روابط دولت با ديگر دولتها و سازمانهاي
بينالمللي را مطالعه ميكند. [98]
فلسفهي سياسي، تفكر منتظم دربارهي غرض و غايت حكومت و يا تنقيح مناط و تحليل
مفاهيم سياسي است كه به صورت انتزاعي ارايه ميگردد.
[99] حال اگر پرسشهاي مربوط به فلسفهي سياسي كه با روش انتزاعي و عقلي پاسخ
داده شود، از طريق وحي الهي و متون ديني پاسخ داده شود، كلام سياسي تحقق مييابد. و
فقه و حقوق سياسي، مجموعه مباحث حقوقي و فقهي كه به رفتار سياسي دولتها و مردم
ارتباط پيدا ميكنند مانند حقوق اساسي و حقوق بينالمللي. نظام سياسي، عبارت است از
مجموعهي نظريهها و آراء همآهنگ به شكل يك سيستم كه خطوط اصلي ارزشهاي مورد نظر
مكتب در زمينهي مباحث سياسي مثل فرد، دولت و عدالت را بيان ميكند.
جامعهشناسي سياسي، دانشي است كه به بررسي محيط اجتماعي سياسي ميپردازد و تأثيرات
جامعه، به طور كلي اعم از حوزهي روابط توليدي و اقتصادي، لايهبنديهاي اجتماعي و
فرهنگ، بر ساخت و فرايند و رفتار سياسي را مورد مطالعه قرار ميدهد
[100]. نظريه و انديشهي سياسي نيز در گذشته به معناي مجموعهي تفكرات فيلسوفان
سياسي همچون افلاطون، ارسطو و... به كار رفته است.
حال كه از چيستي سياست و زير مجموعههاي آن به اختصار سخن گفتيم، بايد توجه داشت كه
اولاً وقتي سخن از سياست علوي به ميان ميرود، به معناي نفي بهرهبرداري از عقل و
تجربه نيست. بيشك سياستمدار علوي در تصميمهاي سياسي بايد از روشهاي عقلاني جهت
تحقق اهداف سياسي علوي بهره بگيرند؛ ثانياً در سنت علوي كمتر به علم سياست به
عنوان تفسير روابط ميان رويدادهاي سياسي پرداخته شده است.
قلمرو سياست ديني در كلام علوي حداكثري است؛ ولي نه در علم سياست يا جامعهشناسي
سياسي، بلكه در حوزهي كلام سياسي و فقه و حقوق سياسي و انديشهي سياسي.
تعليمات علوي در عرصهي سياست، مشتمل بر چيستي سياست و حكومت، ويژگيهاي حاكم
اسلامي، روشهاي سياسي، آزادي و حقوق سياسي مردم، اهداف سياست اسلامي و مانند
اينها است.
گفتني است سياست علوي با نگرشي كه به آدم و عالم دارد و هستيشناسي، خداشناسي،
انسانشناسي و معرفتشناسي معيني را ارايه ميكند، رويكرد جديدي به مسائل سياسي
به ما عطا ميكند و مطالب مهمّي به عرصهي سياست ميافزايد.
و اينك به پارهاي از آموزههاي امير كلام در باب مسائل سياسي اشاره ميكنيم:
1. نگرش امام به سياستمداري و حكومتداري: «سوگند به خدايي كه دانه را شكافت و جان
را آفريد، اگر حضور فراوان بيعت كنندگان نبود و ياران، حجت را بر من تمام
نميكردند، و اگر خداوند از علما عهد و پيمان نگرفته بود كه برابر شكمبارگي
ستمگران و گرسنگي مظلومان، سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته،
رها مينمودم، و آخر خلافت را به كاسهي اوّل آن سيراب ميكردم. آنگاه ميديديد كه
دنياي شما نزد من از آب بيني گوسفندي بيارزشتر است».
[101] امام(ع) عليرغم اين نگرش، از ضرورت حكومت هم سخن ميگويد و وجود
زمامداري نيك يا بد را براي مردم لازم ميشمارد
[102].
2. ويژگي سياست اسلامي: يكي از ويژگيهاي سياست علوي، پيوند ناگسستني ميان ارزشهاي
اخلاقي و سياست اسلامي است. امام در نامهي 53 خطاب به مالكاشتر ميفرمايد:
«مهرباني با مردم را پوشش دل خويش قرار ده و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز،
چونان حيوان شكاري باشي كه خوردن آنان را غنيمت داني.»
«به مردم نگو به من فرمان دادند و من نيز فرمان ميدهم، بايد اطاعت شود، كه
اينگونه خودبزرگبيني، دل را فاسد و دين را پژمرده و موجب زوال نعمتها است.»
ويژگي ديگر در سياست اسلامي اين است كه حقوق دولت و مردم به صورت طرفيني است؛ يعني
هم مردم بر حاكم حق دارند و هم حاكم نسبت به مردم، صاحب حق است و اصولاً اگر حق به
سود كسي اجرا شود، ناگزير روزي به زيان او نيز به كار ميرود و چون به زيان كسي
اجرا شود، روزي به سود او نيز جريان خواهد داشت.
بنابراين حق و تكليف نسبت به يكديگر تضايف و همنشيني دارند و هر صاحب حقي را مكلف
و هر مكلفي را صاحب حق ميكند و تنها خداوند سبحان است كه صاحب حق و بدون تكليف است
و با قدرت و حكمت و عدالتش براي مردم حقوقي فرض كرد و در ميان حقوق الهي، بزرگترين
حق، حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است.
حضرت علي(ع) به همين دليل، اصلاح مردم و زمامداران را به يكديگر وابسته ميداند
[103]. ويژگي ديگر سياست علوي، پرهيز از حيله و نيرنگ است. در اين باب فرمود:
«سوگند به خدا، معاويه از من سياستمدارتر نيست، اما معاويه حيلهگر و جنايتكار
است، اگر نيرنگ ناپسند نبود، من زيركترين افراد بودم؛ ولي هر نيرنگي گناه و هر
گناهي نوعي كفر و انكار است. روز رستاخير در دست هر حيلهگري پرچمي است كه با آن
شناخته ميشود. به خدا سوگند من با فريبكاري غافلگير نميشوم و با سختگيري
ناتوان نخواهم شد». [104]
3. ويژگيهاي حاكم اسلامي: حضرت علي(ع) در سراسر نهجالبلاغه و ساير مجامع روايي از
مختصات حاكم اسلامي سخن گفته است كه به برخي از آنها اشاره ميشود:
الف. ضرورت خودسازي: حضرت در نامهي 53، مالكاشتر را به رامكردن نفس و كنترل
آرزوها و خودسازي توصيه ميكند. امام به همهي كارگزاران كشور، سفارش به خودسازي و
كنترل هواي نفس ميكند تا با خودسازي بتوانند به سياست توحيدي و اسلامي دست يازند.
امام در حكمتهاي خويش ميفرمايد: «كسي كه خود را رهبر مردم ساخته، بايد پيش از آن
كه به تعليم ديگران پردازد، خود را بسازد و پيش از آن كه به گفتار تربيت كند، با
كردار تعليم دهد، زيرا آن كس كه خود را تعليم دهد؛ و ادب كند، سزاوارتر به تعظيم
است از آن كه ديگري را تعليم دهد و ادب آموزد.»
[105]
ب. ضرورت علم و آگاهي حاكم اسلامي
[106]
ج. اجراي احكام الهي و زنده نگهداشتن سنت پيامبر و جاري ساختن حدود الهي بر مجرمان
و رساندن سهمهاي بيتالمال به طبقات مردم.
[107]
د. عدالتورزي و هدايتسازي و مقابله با بدعتهاي اجتماعي.
[108]
هـ . پرهيز از خودبزرگبيني و تعصب و تفاخر جاهلي و انكار نعمتهاي الهي و استناد
كارهاي نادرست به خداوند. [109]
و. بخيل و نادان و ستمكار نبودن حاكم: «همانا شما دانستيد كه سزاوار نيست بخيل بر
ناموس و جان و غنيمتها و احكام مسلمين، ولايت و رهبري يابد و امامت مسلمين را
عهدهدار شود، تا در اموال آنها حريص گردد. و نادان نيز لياقت رهبري ندارد تا با
ناداني خود، مسلمانان را به گمراهي كشاند، و ستمكار نيز نميتواند رهبر مردم باشد
كه با ستم، حق مردم را غصب و عطاهاي آنان را قطع كند».
[110]
حضرت در خطبهي 136 و 131، حفظ نواميس مردم، پاسداري از خون و بيتالمال، اجراي
احكام الهي، پرهيز از بخل و جهل و تعدي به حقوق و حيف و ميل و تبعيض و رشوهخواري،
عمل به سنت، خداگرايي، اصلاح مردم، دفاع و حمايت از مظلوم، مبارزه با ستمگران،
اجراي عدالت بر ستمگران، حقگرايي و قاطعيت را از ويژگيهاي سلبي و ايجابي حاكم
اسلامي ميداند. و نيز در نامهي 10 علل طرد معاويه از حكومت اسلامي را فرو رفتن در
زينتها، فريب خوردن از لذتها، اسير و مطيع دنيا شدن، رفاه و شيطان زدگي، عدم
لياقت رهبري، منافق و كوردل بودن، پذيرش مكروهانهي دين و دروغگو بودن معرفي
ميكند. در خطبهي 3 به عدم لياقت ابوبكر براي تصدي خلافت و نفي ويژگيهاي حاكم
اسلامي در عمر و عدم كاراي او و نيز بيلياقتي عثمان اشاره ميكند و آفات رهبري را
بيان ميفرمايد.
4. آزادي سياسي مردم: يكي از عناصر مهم در فلسفه و انديشهي سياسي، مقولهي آزادي
سياسي و اجتماعي مردم است كه از سنت علوي مشهود است. براي نمونه حضرت در ماجراي
بيعت، مردم را آزاد گذاشت و حتي از كساني چون عبداللَّه بن عمر، محمد بن عمر بن
مسلمه، اسامه بن زيد، حسان بن ثابت و سعد بن مالك نيز به زور بيعت نگرفت و يا مردم
رقه را جهت پلسازي در جنگ صفين مجبور نكرد؛
[111] ولي از افشاي ماهيت عالمنماها نيز كوتاه نميآمد. ماهيت عمروعاص
[112] و معاويه [113] و مغيره
[114] و اشعث بن قيس [115] را
براي مردم افشا كرد.
همچنين امام، به رغم پذيرش آزادي سياسي مردم، از هدايت منحرفان دست نميشست و با
سخنراني و موعظه به انحرافات آنها آگاهي ميبخشيد. براي نمونه خوارج را به فريب و
خدعهي معاويه آگاه كرد و كجيها و شبهات و تأويلات آنها را پاسخ داد.
[116]
همچنين در هدايت خليفهي اول و زبير تلاش فراوان نمود.
[117] امام به اهانتكنندگان و شكستخوردگان جنگ از خود عفو و گذشت نشان ميداد
و اهانتهاي خوارج را تحمّل ميكرد و با مخالفان خود، برخورد مسالمتآميز نشان
ميداد [118].
قلمرو دين در عرصهي مديريت
در اينكه امام علي(ع) در عرصهي مديريت سخن فرموده است و مديران خود را از
روشها، اصول و توصيههاي مديريتي آگاه ساخته است، ترديدي نيست پرسش اصلي در اين
مقال اين است كه گسترهي حضور سنت علوي در عرصه مديريت چهقدر است؟ آيا حضرت به
تمام زواياي مديريت يعني رهبري، برنامهريزي، نظارت، كنترل و... پرداخته است؟ قبل
از پاسخ به اين پرسش، در باب چيستي مديريت نگارش چند جملهاي ضرورت دارد.
تئوري پردازان مديريت، تعريفهاي گوناگوني براي دانش مديريت ارايه نمودهاند.
تعاريفي كه از رويكردها و رهيافتهاي متفاوت حكايت دارند؛ از جمله:
ـ مديريت، عبارت است از انجام عمليات براي حصول به هدف يا هدفهاي از پيش تعيين شده
از طريق هدايت و تلفيق مساعي افراد.
[119]
- مديريت علمي، مجموعهايي از قانونها، دستورها و اصول مشخص شناخته شده است كه
پيآمدهاي شگفتي را به ارمغان ميآورد. هدف اصلي مديريت، به دست آوردن بيشترين
نيك فرجامي براي كارفرما، همراه با بيشترين نيك فرجامي براي هر يك از كارگران
ميباشد. [120] امروزه شاهد
تئوريپردازيهاي فراوان در دانش مديريت هستيم. مكاتب مختلف كلاسيك و نظريههاي
جديد مديريت، زاييدهي اين تئوريهاست. مكتب مايوليسم، مكتب روابط انساني، نظريهي
ماري پاركرفالت، نظريهي چستر بارنارد، نظريهي هربت سايمون و نظريهي سيستمها
[121] كه در اهداف اصلي سازمان از قبيل رشد توليد، سود بيشتر، بهرهبري حداكثر
از ماشين و انسان، ارزش نهادن به انسان و نيازها و روابط انساني و همسنگ ندانستن
انسان با ماشين با يكديگر اختلاف دارند، نظامهاي مديريت علمي را متفاوت ساخته
است. با صرف نظر از اين اختلافها كه البته در فرمايشات امام علي و سنت علوي
ميتوان ديدگاههاي آن حضرت را بهدست آورد، آنچه مسلم است اين نكتهي مهّم است كه
مديريت جديد از اركان برنامهريزي، تصميمگيري، سازماندهي، همآهنگي، ارتباطات،
انگيزش، رهبري، كنترل و نظارت، اهداف سازماني و اخلاق كارگزاران و مديران شكل گرفته
است. [122]
نگارنده با تتبع در فرمايشات حضرت علي(ع) در بحث قلمرو دين در عرصهي مديريت نكات
ذيل را بهدست آورده است:
1. بر اهل فن پوشيده نيست كه انسانشناسي و جهانشناسي بر مديريت تأثير ميگذارد و
دانش مديريت از تئوريهاي آن علوم، مصرف ميكند. با توجه به اينكه در سنت علوي،
مباحث انسانشناسي و جهانشناسي بيان گرديده، در نتيجه ميتوان از مديريت علوي سخن
به ميان آورد.
2. سنت علوي مشتمل بر اهداف نهايي، متوسط و ابتدايي است كه در تعيين اهداف مديرت
نقش بهسزايي دارد.
3. اخلاق كارگزاران و ويژگيهاي رهبري نيز كه از مهمترين اركان مديريت است، در سنت
علوي يافت ميشود و اميرمؤمنان به صورت حداكثري به اين مباحث پرداخته است.
همچنانكه از آفات و آسيبها و كاستيهاي مديريت نيز فراوان سخن گفته است.
4. توصيهي حضرت به ساير اصول و اركان مديريت مانند نظارت، برنامهريزي، ارتباطات،
كنترل نيز در خطبهها، نامهها و حكمتها بر بالندگي مديريت علوي افزوده است.
با توجه به مطالب فوق، نبايد از يك نكتهي مهّم غفلت كرد و آن نكته اين است كه سنت
و سيرهي علوي نافي روشهاي علمي در زمينههاي برنامهريزي، نظارت، ارتباطات،
كنترل، سازماندهي و همآهنگي نيست. يعني با روشهاي تجربي و عقلاني بايد بر تقويت
مديريت علوي افزود.
خلاصهي سخن آنكه، فرمايشات مولاي متقيان از مباحث مديريت، بيگانه نيست؛
همچنانكه طرد كنندهي روشهاي ديگري عقلي و تجربي را در اين عرصه نميباشد.
بنابراين، مديريت، علاوه بر استفاده از روش علمي، نگرش سيستمي و بهكارگيري قواعد و
تئوريهاي علوم مختلف از جمله فيزيك، روانشناسي، جامعهشناسي، زيستشناسي، اقتصاد
و رياضيات از مباني انسانشناسي، جهانشناسي، وظيفهشناسي و هدفشناسي علوي نيز مدد
ميگيرد. و اينك به اختصار، به تبيين پارهاي از اركان مديريت در سنت علوي
ميپردازيم:
الف. اصل نظارت: نظارت يكي از اركان مهّم مديريت علمي است كه در تصميمگيري و رهبري
نقش مهمي را ايفا ميكند. امام علي(ع) در فرمايشات خود به نظارت فراگير بر امور
كارگزاران حكايت ميكند. بر اين اساس با فرماندار آذربايجان، (مصقله بن هبيره)
[123] برخورد ميكند و در مورد محمد بن ابيبكر، والي مصر، تصميم به جابهجايي
ميگيرد. [124] عمروبن ابي سلمه،
استاندار بحرين و فارس را جهت شركت در جنگ صفين منتقل ميكند و نعمان بن عجلان را
بهجاي وي منصوب ميدارد. [125]
همچنين زياد بن ابيه را به تذكّرات مكرّر خطاب ميكند
[126] كميل بن زياد، فرماندار شهر هيث را سرزنش مينمايد
[127] و منذر بن جارود را به جهت خيانت مالي عزل ميكند.
[128] تمام اين رفتارها و تصميمهاي مديريتي از اصل نظارت علوي سرچشمه گرفته
است. تشويق مديران و كارگزاران لايق و شايسته مانند تشويق سعد بن مسعود فرماندار
مدائن نيز زاييدهي اصل نظارت است.
حضرت در نامهي ارزشمند خويش به مالكاشتر نيز به اصول نظارت، تنبيه و تشويق تأكيد
فراوان دارد.
ب. اخلاق مديران و كارگزاران: امام علي(ع) در سراسر حكومتداري و ولايتمداري خويش
به بيان ويژگيها و اخلاق مديران و كارگزاران پرداخته است و زمامداران را به اين
اوصاف توصيه ميكند. براي نمونه ميتوان به موارد ذيل اشاره كرد. اداي امانت الهي،
سازگاري گفتار و كردار، نرم بودن با مردم و بياعتنايي نكردن، دروغ نگفتن، مهرباني
و نرمخو و گشادهرو بودن، وفاداري نسبت به حقوق مردم و مستمندان، امانتداري،
پرهيز از بزرگبيني و سركشي، حفظ جايگاه اصلي عقل، ترس از خدا در اسرار پنهاني و
اعمال مخفي، اطاعت الهي و انجام اعمال مطابق كتاب و سنت، بزرگ شمردن خداوند، رام
كردن نفس، خدامحوري و تقواگرايي، رعايت عدل و انصاف، مردمگرايي، تواضع و فروتني،
رعايت تساوي و عدالت رفتاري [129].
شناخت و آگاهي كامل نسبت به راه و هدف، ايمان كامل به هدف، محتوا و برنامهريزيها،
جلوگيري از اختلاف و افتراق و دعوت به وحدت و انسجام نيروها، صراحت بيان در هدف
نهايي و موازين خود، عجله نكردن و بهرهي كافي بردن از فرصت، استقامت در هدف و اصول
ثابت و نفي هرگونه تسامح، تصميمگيري و قاطعيت، تحمّل شاديها و پيروزيها، عفو و
بخشش و جلوگيري از انتقام، تحمّل افكار مخالف، حق خواهي و انتقاد پذيري، مشورت كردن
با خردمندان. [130]
ج. آفات مديريت: حضرت علي(ع) علاوه بر بيان شرايط مديريت و ويژگيهاي مديران به
آفات و موانع مديريت نيز پرداخته و به موانعي چون بد رفتاري، بيتدبيري يا بد
تدبيري، زورگويي و اجبار، بيدقتي در كارها، ناتواني در كار، فاصله گرفتن از
كارمندان و كارگران و كارگزاران، خودخواهي و افزونطلبي، تملّق و چاپلوسي نسبت به
خود و منّتگذاري نسبت به مردم، رابطهگرايي بهجاي قانونمند بودن، و شتابزدگي
تصريح كرده است. [131]
د. سبك و سلوك مديريتي: در مديريت علمي، طريقي كه مدير براي نفوذش در كسب اهداف
سازماني بهكار ميگيرد، سبك رهبري يا مديريتي نام دارد.
[132] اين پرسش كه چگونه ميتوان در ديگران نفوذ كرد، ذهن تئوريپردازان مديريت
را به خود جلب كرده است و به اموري چون تخصّص و مهارت، قدرت مقام و شخصي يا قدرت
تشويق و تنبيه پرداختهاند. به طور كلي در مديريت علمي، به دو سبك آمرانه و سبك
دمكراتيك اشاره شده است. در سبك آمرانه بر وظيفه و در سبك دمكراتيك بر روابط انساني
تأكيد ميشود. [133]
برخي از محققان مديريت، سبكهاي مديريت و رهبري را به سبك آمرانه محض، سبك
دلسوزانه، سبك مشاورهاي و سبك روابط انساني تفصيل دادهاند و تفاوت اين سبكها را
در اعتماد به زيردستان، تصميمگيري و سياستگذاري، فرآيند كنترل، ارتباط مدير با
زيردستان و رابطهي سازمان رسمي با سازمان غير رسمي ذكر كردهاند.
[134] حضرت علي(ع) با توجه به توصيههايي كه در باب عدالتورزي و پرهيز از ظلم
و ستم مديران، رسيدگي به احتياجات زيردستان، توجه دقيق به اطرافيان مدير و حاكم،
پرهيز از خودپسندي و ثناخواني، دور ساختن اتهام و بدبيني، مشاورت و مشاركت زير
دستان در تصميمگيري، اصولگرايي، بهرهگيري از وسايل مقدس حاكميت قوانين الهي و
شرافت انسان، [135] داشته است،
ميتوان سبك جديدي از مديريت را به آن حضرت نسبت داد و آن عبارت است از سبك انساني
الهي كه در آن، هم كارمندان در تصميمگيري مشاركت دارند؛ و هم احكام و شريعت الهي
حاكم است؛ هم احترام و ارزش نهادن به شرافت انساني مطرح است و هم قاطعيت و نظارت و
تشويق و تنبيه به كار گرفته ميشود.
هـ . توصيههاي امام علي(ع) در باب برنامهريزي مانند: «ظرافت و دقّت در
برنامهريزي بهتر از امكانات است؛
[136] «آباداني دولتها به تحقق برنامهريزي و چارهانديشي آنها است؛
[137] «امام به مالكاشتر توصيه ميكند كه در هر روز، كار همان روز را انجام
بده زيرا هر روز، كار مخصوص خود را دارد، از شتابزدگي در امور قبل از رسيدن وقت
آنها يا غرق شدن در آنها هنگام امكانشان و يا لجاجت در آنها هنگامي كه پيچيده
شدند يا سستي در آنها هنگامي كه روشن شدند، بپرهيز. پس هر چيزي را در جاي خويش
قرار ده و هر امري را به وقت خود انجام ده».
[138]
و. ساحتهاي گوناگون مديريت: امام علي(ع) در خطبهها و نامهها و حكمتهاي خويش، به
برخي مسائل مربوط به مديريت سياسي، مديريت نظامي، مديريت اقتصادي، مديريت دولتي و
مديريت خانواده پرداخته است. در مديريت سياسي به شيوههاي برخورد با فتنهها،
[139] اطلاعرساني صحيح سياسي،
[140] حقوق متقابل رهبر و مردم
[141] روش جلوگيري از سرپيجي و شورشگري
[142] آگاهي داده است. در مديريت نظامي مردم را از تحريكات نظامي سران جنگ جمل
آگاه ميسازد [143] و عوامل نظامي
و رواني و عقيدتي پيروزي در جنگ را به فرزندش محمد بن حنيفه آموزش ميدهد
[144] و مردم كوفه را از تحريكات نظامي فرماندهان نظامي معاويه مطلع ميسازد
[145] و آموزشهاي نظامي، فريب و نيرنگهاي نظامي را هشدار ميدهد.
[146]
در مديريت اقتصادي، به روشهاي صحيح استفاده از بيتالمال
[147] و بهره گرفتن از اموال شخصي تذكر ميدهد
[148] در مديريت خانواده به اصولي چون اصل تقسيم كار در خانواده، اصل مشورت،
اصل همآهنگي، اصل حفاظت، اصل مسؤليتپذيري، اصل سعهي صدر و تحمّل مشكلات، اصل
فرهنگ حجاب، اصل اعتدال خانوادگي، اصل مديريت مرد در خانواده اشاره ميكند.
[149]
قلمرو دين در عرصهي نظام
تربيتي
نظام تربيتي و دانش تعليم و تربيت، يكي ديگر از رشتههاي علوم انساني است كه سنت
علوي در اين عرصه نيز توصيهها و توصيفهايي نموده است.
تربيت، مجموعهاي از تلاشهايي است كه هدف آن برخوردار ساختن فرد از همهي قواي خود
و آماده كردن او براي استفادهي صحيح از آن است؛ به عبارت ديگر، تربيت، عبارت است
از فراهم كردن زمينهها و عوامل براي فعليت رساندن و شكوفا نمودن استعدادهاي انساني
در جهت مطلوب. [150]
نظام تربيتي، مجموعهي گزارهها و انديشههاي منظم و سازمان يافته دربارهي تربيت
است كه از مباني، اصول، هدف و روشهاي تربيتي شكل گرفته است توضيح مطلب اين كه:
1. مباني تربيتي عبارت است از گزارههاي بنيادين هستي شناسانه، انسان شناسانه، جهان
شناسانه و معرفت شناسانه، كه از وضعيت و جايگاه انسان در عالم و هستي گزارش ميدهد.
حضرت علي(ع) در فرمايشات خود به اينگونه مباحث پرداخته است؛ براي نمونه مباحث
انسانشناسي مانند تركيب انسان از بُعد مادي و مجرد، سرشت اوليهي انسان، نيازهاي
مادي و معنوي، فردي و اجتماعي او، شؤون وجودي انسان، گرايشهاي طبيعي و روحي،
ساحتهاي مختلف انسان و مباحث معرفتشناسي مانند اعتبار بخشيدن به حس و تجربه و
عقل، نيازمندي حس به عقل و عقل به وحي و مباحث هستيشاختي مانند ساحتهاي مختلف
هستي از جمله مجرد و مادي. [151]
2. اصول تربيتي عبارت است از قواعد كلي تربيتي كه با توجه به مباني و اهداف نظام
تربيتي به دست ميآيند و منشأ پيدايش روشها و شيوههاي تربيتي ميباشند. مانند اصل
تأثير و تأثّر شرايط محيطي و اجتماعي بر انسان، اصل عدالت، اصل عزت، اصل تعقلورزي،
اصل مسامحت و مانند اينها كه در خطبهها و نامهها و حكمتهاي ارزشمند امام
علي(ع) مورد تأييد قرار گرفتهاند.
3. اهداف تربيتي عبارت است از مقاصد و اهداف نزديك، متوسط و نهايي كه نظام تربيتي
آن را دنبال ميكند؛ مانند زنده نگهداشتن فطرت الهي و دينداري، تقويت فضايل
اخلاقي، شكوفايي عقل، هدايت و رستگاري و در نهايت قرب الهي كه در خطبهي اوّل و
ساير فرمايشات امام علي بدان آگاهي داده است.
4. روشهاي تربيتي عبارت است از شيوهها و راهكارهاي كاربردي كه انسان تربيت يافته
را به اهداف تربيتي نزديك ميسازد. مانند روش سخنراني و موعظه،
[152] روش نامهنگاري [153] و
روشهاي قصهگويي، پرسش، دادن بينش و بصيرت، پيشگيري، تمثيل و تشبيه، الگوگيري،
تبشير و تشويق، تكليف و امر كردن، همنشيني با صالحان، تغافل، انذار و تخويف، تنبيه
و جريمه كردن، محروم سازي و مانند اينها. بنابراين، در سنت و سيرهي علوي از اركان
چهارگانهي نظام تربيتي سخن به ميان آمده است؛ ولي اين مطلب بدان معنا نيست كه
متخصصان تربيتي، از روشها، الگوها و مهارتهاي تجربي در عرصهي مشاوره، آموزش و
پرورش و... بهره نگيرند.
قلمرو دين در عرصهي علوم طبي
و بهداشتي
دانش طب و علوم همگن آن، كه زاييدهي روش تجربي و عقلاني است، از گستردگي خاصي
برخوردار است. بيشك، اين ادعا كه تمام نيازهاي بشر در اين عرصه از سنت علوي
برآورده گردد، يك ادعاي غير قابل اثبات است. هر چند پيشوايان دين اسلام به جهت علم
لدني و ارتباط با عوالم غيبي از علوم گوناگون، همچون علم طب و بهداشت برخوردارند.
ولي در آنچه از سنت و سيره آنها بهدست ما رسيده است، نميتوان پاسخ تمام
پرسشهاي پزشكي را جويا شد؛ اما توصيههاي بهداشتي و درماني به صورت پراكنده در
منابع روايي ما يافت ميشود كه به پارهاي از آنها اشاره ميكنيم:
1. پرهيز از ظروف شكسته در آشاميدن: «از جاي شكستگي ظروف و از طرف دستهي ظروف، آب
نياشاميد كه شيطان در آنجا مينشيند.»
[154]
2. بهرهگيري از حمام: «چه خوب خانهاي است حمام كه گرماي آن انسان را به ياد جهنم
مياندازد و آلودگي را از بدن پاك ميكند.»
[155]
3. نابود كردن تارهاي عنكبوت: «خانه را از تارهاي عنكبوت پاك كنيد كه رها كردن
تارهاي عنكبوت در خانه عامل فقر است».
[156]
4. امام علي(ع) به اقسام خوابيدن و روش درست آن، روغن ماليدن به بدن و روش استفاده
از حمام، آداب آب نوشيدن [157] و
پرهيز غذايي توصيه ميكنند و تأكيد بر مسواك زدن تأكيد دارند.
[158]
5 . حضرت اميرمؤمنان به روشهاي درماني با داروهاي گياهي از جمله خرما، انگور،
كشمش، انار، سيب، گلابي، انجير، ادويه و فلفل، بالنگ و ترنج، هندوانه و خربزه،
گردو، تره، كدو، تربچه، قارچ، كاهو، گلپر، سير، عدس، عناب، كندر، بنفشه و
گلگاوزبان، اسپند، گل خطمي، حنا، موزه، عسل، گوشت، شير، ماهي، زعفران خالص، نبات و
استفاده از حجامت، توصيههاي بهداشتي و درماني مفيد ارايه كرده است.
[159]
قلمرو دين در عرصهي فقه و
حقوق
فقه شيعه دامنه و گسترهي وسيعي دارد و احكام دنيوي و اخروي را شامل است. فقهاي
شيعه مانند سلار بن عبدالعزيز ديلمي در «المراسم» و قاضي عبدالعزيز بن براج در
«مهذب»، احكام فقهي و شرعي را به عبادات و معاملات و معاملات را به عقود و احكام و
احكام را به احكام جزايي و غير جزايي منشعب ميكنند. محقق حلي نيز در «شرايع
الاسلام» فقه را به چهار بخش عبادات، عقود، ايقاعات و احكام تقسيم مينمايد.
[160] شهيد صدر با روش جديدي، مباحث فقهي را به چهار گروه تقيسم كرده است:
عبادات، اموال عمومي و خصوصي، سلوك و آداب و رفتار شخصي كه به عبادات و اموال ربطي
ندارد و به دو گروه روابط خانوادگي و اجتماعي انشعاب مييابد؛ آداب عمومي و رفتار و
سلوك نهادهاي حكومتي در مسائل حكومت، صلح و جنگ و روابط بينالملل.
[161]
امام علي(ع) در سيره و سنت علوي به احكام عبادات و احكام معاملات اعم از عقود و
ايقاعات و احكام جزايي پرداخته است و به صورت حداكثري آنها را بيان كرده است.
نكتهي قابل توجه اين كه امام علي(ع) در مباحث فقهي تنها به تكاليف اكتفا نكرده است
و حقوق طبقات گوناگون جامعه را نيز بيان نموده است؛ از جمله ميتوان به موارد ذيل
اشاره كرد؛ حقوق متقابل مردم و دولت مانند حق عدالت، حق رأفت، حق مشورت، حق
خيرخواهي، حق آموزش و پرورش، حق انتخاب و...؛
[162]
حقوق اجتماعي مردم مانند حق تعاون و تناصح، حق اصلاح و...؛
[163]
حقوق متقابل پدر و فرزند مانند حق اطاعت و حق تربيت؛
[164]
حقوق حيوانات مانند خسته نكردن آنها و عدالت در بهرهوري؛
[165]
حقوق دشمن در جنگ؛ [166]
حقوق كارمندان دولتي؛ [167]
حقوق اقليتهاي مذهبي؛ [168]
حقوق تجار و صاحبان صنايع؛ [169]
حقوق زن؛ [170]
حقوق محرومان؛ [171]
حقوق نظاميان؛ [172]
حقوق قضات؛ [173]
حقوق مراجعهكنندگان؛ [174]
حقوق خويشاوندان؛ [175]
حقوق حاجيان؛ [176]
حقوق يتيمان؛ [177]
حقوق همسايگان؛ [178]
قلمرو دين در عرصهي عقايد
سنت و كلام علوي در باب عقايد و معارف اسلامي به صورت حداكثري بيان گرديده است و
حقايقي را گزارش داده كه يا از دايرهي كسب عقلاني خارج است و يا با زمان طولاني
اكتسابپذير است.
در اولين خطبهي از نهجالبلاغه، سر آغاز دين را معرفت الهي دانسته و كمال معرفت را
تصديق و كمال تصديق را توحيد و كمال توحيد را اخلاص و كمال اخلاص را پيراستن او از
صفات زايد معرفي ميكند؛ هم مغاير با همه چيز است و هم از آنها بيگانه و جدا نيست،
خالق و آفرينشگر جهان هستي و حقايق آن از جمله فرشتگان و جن و انس و... است.
آفريدگاري است كه لحظه به لحظه به تدبير تكويني و تشريعي اشتغال دارد.
[179]
امام در مناجات خود در مسجد كوفه با مقايسهي انسان و خدا به طور جامع و
واقعبينانه، انسانشناسي و خداشناسي علوي را كه برگرفته از آموزش نبوي است ارايه
ميكند و خالق، حي و عالم بودن خدا و ساير صفات كمال او و نيز مخلوق و ميّت و جاهل
بودن انسان و ساير صفات نقص او را توصيف ميكند.
حضرت در مجامع روايي به ضرورت و حكمت بعثت پيامبران و نبياكرم(ص) و صفات آنها نيز
پرداخته است. [180] همچنين به
تفصيل در باب آخرت و احوال آن سخن فرموده است.
[181] مقام امامت و مصاديق آن نيز از مباحث مهم اعتقادي است كه در كلام علي(ع)
به تفصيل آمده است. [182]
در پايان لازم است به اين پرسش، پاسخ داده شود كه آيا تمام فرمايشات امام و
توصيهها و توصيفهاي آن حضرت، به ويژه در عصر حكومت علوي، به دين بماهو دين مربوط
است يا اين كه جنبه حكومتي داشته است. در صورت نخست، ميتوان از طريق بيانات امام،
قلمرو دين را تعيين كرد ولي اگر فرمايشات امام جنبهي حكومتي داشته باشد، داخل در
احكام متغير قرار ميگيرند و قلمرو دين را تعيين نميكنند. پاسخ اين مطلب اين است
كه اولاً در كلام امام و ساير پيشوايان دين، اگر ظهوري بر صدور احكام به نحو احكام
حكومتي نباشد، بايد فرمايشات آن بزرگواران را بر دوام حمل كرد و كلام آنها را جزء
دين شمرد؛ ثانياً اگر با قراين بتوانيم حكومتي بودن پارهاي از فرمايشات ائمه(ع) را
ثابت كنيم، نبايد احكام حكومتي آن حضرت را خارج از دين بدانيم؛ به عبارت ديگر، دين
در حوزهي فقه و حقوق در بردارندهي احكام اولي، ثانوي و حكومتي است و احكام
حكومتي، بخشي از احكام ديني شمرده ميشوند. البته معناي احكام حكومتي اين است كه در
همهي زمانها و حالات جريانپذير نيست و همانند احكام ثانوي، مقيد به عنوان خاصي
چون مصلحت است.
پىنوشتها:
[1] . ر.ك: به كلام جديد، گفتار علم
ديني.
[2] . مفردات راغب، مادهي دين.
[3] . سورهي فاتحه /4؛ ذاريات /6؛
زمر /11، بقره /193، انفال /39، كافرون /6، انعام /161، آل عمران /19، بقره /256.
[4] . ميزان الحكمه، ج 3، صص 372 -
395.
[5] . نهجالبلاغه، تحقيق صبحي
صالح، خطبهي 198.
[6] . همان، قصار 125.
[7] . همان، خطبهي 161.
[8] . سير تكامل عقل نوين، ج 1، صص
334 - 5، علم و دين، ص 77.
[9] . تاريخ فلسفه در اسلام، ج 1،
صص 627 - 9، ماجراي فكر فلسفي در جهان اسلام، ج 2، صص 94 - 6.
[10] . عقل و وحي در قرون وسطا، ص
10.
[11] . درء تعارض العقل و النقل،
ج 1، صص 5 - 6 و الحدائق الناضره، ج 1، صص 167 - 8.
[12] . عبدالمجيد معاديخواه،
فرهنگ آفتاب، ج 3، صص 1281 - 1276.
[13] . نهجالبلاغه، همان، نامهي
53.
[14] . همان، خطبهي 176.
[15] . همان، قصار 211.
[16] . همان، نامهي 78.
[17] . و يثيروا لهم دفائن
العقول، خطبهي اوّل.
[18] . و ترك شرب الخمر تحصيناً
للعقل، كلمهي قصار 252.
[19] . فرهنگ آفتاب، ج 7، صص 3667
3661.
[20] . نهجالبلاغه، تحقيق صبحي
صالح، قصار 113.
[21] . همان، قصار 38.
[22] . همان، قصار 421.
[23] . نهجالبلاغه، خطبهي 154.
[24] . همان، خطبهي 214.
[25] . همان، خطبهي 198.
[26] . همان، قصار 349.
[27] . ر.ك. عبدالحسين خسروپناه،
كلام جديد، گفتار قرائتهاي مختلف از دين.
[28] . عبدالكريم سروش، بسط
تجربهي نبوي، تهران، انتشارات صراط، ص 29 - 30.
[29] . عبدالمجيد معاديخواه،
فرهنگ آفتاب، ج 2، نشر ذره، چاپ اوّل، 1372، ص 772.
[30] . همان، ص 773.
[31] . همان، ص 774.
[32] . همان، ج 5، صص 2559 -
2560.
[33] . همان، ج 5، ص 2630.
[34] . همان، ج 2، ص 774.
[35] . همان، ص 777.
[36] . همان، ص 778.
[37] . همان، ص 795.
[38] . نهجالبلاغه، تحقيق صبحي
صالح، خطبهي 72.
[39] . همان، خطبهي 83.
[40] . همان، خطبهي 116.
[41] . همان، خطبهي 147.
[42] همان، خطبهي 91.
[43] . همان، خطبهي 91.
[44] . همان، خطبهي 81.
[45] . نهجالبلاغه، خطبهي 209.
[46] . فرهنگ آفتاب، ج 5، ص 2623.
[47] . ر.ك: همان، ج 2، ص 795.
[48] . نهجالبلاغه، خطبهي 95.
[49] . فرهنگ آفتاب، ج 5، ص 2638.
[50] . همان، ص 2637.
[51] . نهجالبلاغه، كلمهي 252.
[52] . عبدالمجيد معاديخواه،
خورشيد بيغروب: نهجالبلاغه، ص 180.
[53] . شرح غرر درر آمدي، ج 1، صص
36 و 132.
[54] . شرح غرر درر آمدي، ج 1، صص
36 و 132.
[55] . شرح غرر درر آمدي، ج 1، صص
36 و 132.
[56] . نهجالبلاغه، خطبهي 176.
[57] . همان.
[58] . نهجالبلاغه، خطبهي 18.
[59] . همان، خطبهي 110.
[60] . نهجالبلاغه، خطبهي 158.
[61] . نهجالبلاغه، خطبهي 183.
[62] . نهجالبلاغه، حكمت 79.
[63] . خطبهي 189.
[64] . خطبهي 192.
[65] . احقاق الحق، ج 7، ص 621.
[66] . ابن ابيالحديد، ج 1، ص
278.
[67] . حكمت، 147.
[68] . خطبهي 210.
[69] . خطبهي 1.
[70] . خطبهي 211.
[71] . خطبهي 234 و حكمت 87 و
147.
[72] . فروع كافي، كتاب القضاء
حديث 10.
[73] . محمد دشتي، امام علي و علم
و هنر ص 314.
[74] . محمد دشتي، امام علي و
مباحث تربيتي.
[75] . محمد دشتي، امام علي و
مسائل حقوقي.
[76] . حسن سبحاني، نظام اقتصادي
اسلام، سازمان تبليغات 73 چاپ اول، ص 44 – 47؛ سيد محمدباقر صدر، اقتصادنا، مكتب
الاعلام الاسلامي 1417 ق، الطبعه الاولي ص 281.
[77] . نهجالبلاغه نامهي 53.
[78] . همان.
[79] . همان.
[80] . نهجالبلاغه، تحقيق صبحي
صالح، نامهي 51 .
[81] . همان، نامهي 52.
[82] . حكمت 390.
[83] . نهجالبلاغه، تحقيق صبحي
صالح، نامهي 53.
[84] . پيشين.
[85] . نهجالبلاغه، تحقيق صبحي
صالح، نامهي 52.
[86] . نامهي 53.
[87] . دعائمالاسلام، ج 2، ص
538، حديث 183.
[88] . محمد دشتي، امام علي(ع) و
اقتصاد، ص 60 - 62.
[89] . وسائل الشيعه، ج 18، ص
151.
[90] . خوئي، شرح نهجالبلاغه، ج
9، ص 394.
[91] . وسائل الشيعه، ج 13، ص
216.
[92] . بحار الانوار، ج 41، ص 52.
[93] . سفينه البحار، ج 1، ص 413.
[94] . نهجالبلاغه نامهي 25.
[95] . جعفر مرتضي عاملي، السوق
في ظل الدوله الاسلاميه، ص 52.
[96] . نامهي امام علي به عثمان
بن حنيف فرماندار بصره، شرح ابن ابي الحديد، ج 11، ص 207.
[97] . مانند برخورد با
اندوختههاي قنبر، سربازان سپاه، سوء استفاده فرمانداران، برادرش عقيل، مصادرهي
زمينها.
[98] . عبدالرحمن عالم، بنيادهاي
علم سياست، نشر ني، چاپ سوم، ص 33.
[99] . آنتوني كوئين، فلسفهي
سياسي، ترجمهي مرتضي اسعدي، تهران: انتشارات الهدي، ص 4 و 48.
[100] . حسين بشيريه،
جامعهشناسي سياسي، تهران: نشر ني، ص 19.
[101] . نهجالبلاغه، خطبهي 3.
[102] . ابن ابي الحديد، شرح
نهجالبلاغه، ج 2، ص 308.
[103] . نهجالبلاغه، خطبهي
216.
[104] . خطبهي 200.
[105] . نهجالبلاغه، حكمت 73.
[106] . همان، خطبهي 3.
[107] . همان، خطبهي 105.
[108] . محمد دشتي، امام علي(ع)
و مسائل سياسي، ص 96 - 7.
[109] . همان، خطبهي 192.
[110] . نهجالبلاغه، خطبهي
131.
[111] . شرح ابن ابي الحديد، ج
1، ص 291.
[112] . خطبهي 84..
[113] . نامهي 17.
mso-bidi-font-size: 9.0pt"> [114]
. خطبهي 135.
[115] . خطبهي 19.
[116] . خطبهي 122.
[117] . نهجالبلاغه، حكمت 190.
[118] . علامه خويي،
منهاجالبراعه، بنياد فرهنگي امام، ج 16، ص 363؛ و مستدرك الوسائل ج 2، ص 251.
[119] . مهدي ايراننژاد پاريزي
و پرويز ساسان گهر، سازمان مديريت از تئوري تا عمل، مؤسسهي بانكداري ايران، چاپ
دوم، پاييز 1373، ص20.
[120]. فردريك و نيسلو تيلور،
اصول مديريت علمي، ترجمهي محمدعلي طوسي، مركز آموزش مديريت دولتي، ص 23.
[121] . ر.ك: به سازمان و
مديريت از تئوري تا عمل، فصل دوم و سوم.
[122] . ر.ك: گري دسلر، مباني
مديريت، ترجمهي داود مدني، نشر قومس و هرولد كونتز و ديگران، اصول مديريت، ترجمهي
محمدعلي طوسي و ديگران، مركز آموزش مديريت دولتي.
[123] . نهجالبلاغه، خطبهي
44.
[124] . همان، نامهي 42.
[125] . همان، نامهي 42.
[126] . نامهي 20.
[127] . نامهي 61.
[128] . نامهي 71.
[129] . نامههاي 19،47 ،27
،53، 26.
[130] . ر.ك: عبدالمجيد
معاديخواه، فرهنگ آفتاب، مدخل رهبري، انتشارات ذره، ج 5، صص 2842 - 2904؛ محمدرضا
حكيمي، الحياه، ج 1، ص 356 - 7؛ ميزان الحكمه، ج 6، ص 371؛ نهجالبلاغه، نامهي 33،
حكمت 176، خطبهي 216، نامهي 5.
[131] . نهجالبلاغه، حكمت 184،
نامهي 31،53، حكمت 339، نامهي 41 و غرر الحكم.
[132] . علي رضائيان، اصول
مديريت، انتشارات سمت، ص 200.
[133] . همان، صص 202 - 205.
[134] . همان، ص 207.
[135] . ر.ك: غرر الحكم ماده
عدل؛ نهجالبلاغه، نامهي 27 و 46 و 53 و خطبهي 209 و حكمت 153 و 164.
[136] . ميزان الكمه، ج 6، ص
551.
[137] . ميزان الحكمه، ج 2، ص
551.
[138] . نهجالبلاغه، نامهي
53.
[139] . نهجالبلاغه، خطبهي 5.
[140] . همان، خطبهي 6.
[141] . همان، خطبهي 34.
[142] . همان، خطبهي 39.
[143] . همان، خطبهي 10.
[144] . همان، خطبهي 11.
[145] . همان، خطبهي 256.
[146] . همان، خطبهي 121 و
124.
[147] . همان، نامهي 21 و 24.
[148] . همان، نامهي 21 و 24.
[149] . محمد دشتي، الگوهاي
رفتاري، امام علي و مديريت، ج 7، مؤسسهي فرهنگي تحقيقاتي امير المؤمنين، صص 70 -
90.
[150] . علياكبر سيف،
روانشناسي پرورشي، ص 14.
[151] . نهجالبلاغه، خطبهي
223،199 ،87 ،7، 1.
[152] . نهجالبلاغه، حكمت 130.
[153] . همان، نامهي 27.
[154] . وسائل الشيعه، ج 3، ص
310.
[155] . همان، ج 1، ص 361.
[156] . همان، ص 320.
[157] . حليه المتقين، باب ششم،
فصل هفتم و هشتم؛ باب هفتم، فصل چهارم و هفتم و نهم.
[158] . بحار الانوار، ج 73، ص
129، حديث 15 و مستدرك الوسائل، ج 16، ص 452، حديث 10.
[159] . محمد دشتي، الگوهاي
رفتاري، امام علي و بهداشت و درمان، مؤسسه فرهنگي تحقيقاتي امير المؤمنين، ج 14،
فصل هفتم، ص 163 - 256.
[160] . المحقق الحلي، شرايع
الاسلام في مسائل الحلال و الحرام، تعليق السيد صادق الشيرازي، تهران: انتشارات
استقلال، ج 1، ص 6.
[161] . محمدباقر الصدر،
الفتاوي الواضحه، ج 1، ص 132 - 4.
[162] . نهجالبلاغه، خطبهي 34
،170 ،229، 216 و نامهي 6، 53 ،50.
[163] . همان، خطبهي 216،
نامهي 27، حكمت 37.
[164] . همان، حكمت 399.
[165] . همان، خطبهي 224 167 و
نامهي 25.
[166] . همان، نامهي 14 و 29.
[167] . همان، نامهي 53.
[168] . همان، خطبهي 27 و
نامهي 19.
[169] . همان، نامهي 53.
[170] . همان، نامهي 31 و 14.
[171] . همان، نامهي 53.
[172] . همان، نامهي 53 و 50.
[173] . همان، نامهي 53.
[174] . همان، نامهي 53.
[175] . همان، خطبهي 23 و
نامهي 31 و 47.
[176] . همان، نامهي 67.
[177] . همان، نامهي 47.
[178] . همان، نامهي 47.
[179] . خطبهي 96 ،94 ،91،1.
[180] . خطبهي 147،109 ،100،72
،33،1.
[181] . خطبهي 112، 109،32.
[182] . خطبهي 109 ،100 ، 97.