فرمان حكومتى پيرامون مديريت

محمود قوچاني

- ۸ -


ويژگيهاى منفى

داشتن مسئوليت در نظام طاغوت

ان شر وزرائك من كان للاشرار قبلك وزيرا، و من شركهم فى الاثام فلا يكونن لك بطانه، فانهم اعوان الاثمه، و اخوان الظلمه. و انت واجد منهم خير الخلف ممن له مثل آرائهم و نفاذهم. و ليس عليه مثل آصارهم و اوزارهم و آثامهم [ از فراز سوم. ]

امام عليه السلام در اين فراز از فرمان تاريخى خود مشخصه ى بسيار جالب و حساسى را براى گزينش و تصدى پستهاى كليدى و مشاغل مهم ادارى كشور بيان مى فرمايد و آن، نداشتن همكارى با نظام ظلم و طاغوت است، پس چنانچه فردى در نظام طاغوت، مسئوليتى كه به نحوى از انحاء در تحكيم پايه هاى آن موثر افتاده، پذيرفته باشد ديگر نمى تواند در حكومت اسلامى هم مهره و كارگزار مشاغل كليدى و حساس باشد كه اينان ياران جنايتكاران و برادران ستمكاران بوده اند و اين خود، نقطه ضعف بزرگى است بر دامان ايشان، لذا امام عليه السلام مى فرمايد اى مالك كسانى را براى اين مسئوليتها انتخاب كن كه صلاحيت و شايستگى را از لحاظ عمل و نظر داشته باشند در عين اينكه از حيث جامعيت همانند و يا بهتر از اسلافشان باشند علاوه بر آن نقاط ضعف آنها را از قبيل آلودگى دامن به گناه و ظلم و ستم نداشته باشد و به پاك دامنى مشتهر باشد.

مستى و غرور برخاسته از مسئوليت

ممن لا تبطره الكرامه، فيجترى ء بها عليك فى خلاف لك بحضره ملاء [ از فراز دوم. ]

يكى از نكات منفى و ضعف كه در اكثر انسانها وجود دارد مستى و غرورزدگى برخاسته از پستها و مشاغلى است كه به آنان واگذار مى گردد، وه كه اين ميز و مسئوليت چه آفت زا و بلائى است براى كسانى كه نتوانند خود را دريابند حال آنكه آدمى براى ميز و مقام ساخته نشده بلكه اين ميز و مقام است كه براى انسانها آن هم نه به عنوان هدف كه به عنوان وسيله پديد آمده است آن چنانكه انسان والا هيچگاه خود را اسير آن نمى كند كه ميز و مقام همه رفتنى است و آنچه دنباله او مى ماند نام نيك و شخصيت و سابقه است.

به عبارت بهتر اين جوهر انسانى است كه بر اين عوارض سايه افكنده و به آنها اعتبار مى بخشد، لذا امام عليه السلام در منشور خود به جناب مالك "ره" يادآور مى شود:

مسئوليتها را به كسانى وامگذار كه تشنگى غرور آنها را مست و لا يعقل كند تا بر اثر آن سوداى مخالفت با تو را در سر بپرورانند و به خود اجازه دهند كه احيانا در حضور سران و مسئولان عالى رتبه سر به مخالفت بردارند كه اين روش، تجرى ديگران و ضعف حكومت را در پى خواهد داشت. كه يكى از روشهاى موفقيت در اداره ى كشور. حفظ قدرت و سطوت زمامداران است. چنانچه به هر علت اين قدرت تضعيف گردد پايه هاى نظام خواه ناخواه به سستى خواهد گرائيد.

ناآگاهى به شخصيت خود

و لا يجهل مبلغ قدر نفسه فى الامور. فان الجاهل بقدر نفسه يكون بقدر غيره اجهل. [ از فراز دوم. ]

يكى از عوامل موفقيت انسان در زندگى، خودشناسى و جامعه شناسى است كه در اين صورت مى تواند خود و مسئوليت خود را در مقايسه با ديگران ارزشيابى كند اين شناخت بدين معنى است كه نه آنقدر به خود خوش بين باشد كه خود را در هاله غرور گم كند و دست از پا نشناسد و از حد خود تجاوز كند [ عن على عليه السلام: ''رحم الله امرءا عرف قدره و لم يتعد طوره'' از اميرالمومنين عليه السلام نقل شده است كه فرمود: خدايش بيامرزد كسى را كه قدر خويش بداند و پا را از گليم خود بيرون نگذارد. غررالحكم ص 408. ] و نه آنچنان از خود مايوس باشد و با چشم حقارت و بدبينى به خود بنگرد كه بر اثر آن دست به كارهاى پست زند كه موجبات سقوط او را در انظار و جامعه تدارك ببيند و چنانچه به هر دليل از ارزش و شخصيت و قدر خود غافل باشد و نسبت به آن درك و شناختى نداشته باشد قهرا نمى تواند مردم و جامعه و ديگران را نيز بشناسد و آنان را درك كند و قدر و ارزش آنها را بداند و اين خودشناسى در اسلام و تعاليم بزرگان به اندازه اى از اهميت برخوردار است كه آن را نردبان بام معرفت الهى دانسته اند، لذا امام عليه السلام مى فرمايد:

آن كس كه نسبت به خود شناخت نداشته باشد و جاهل بقدر و ارزش خود باشد قهرا نسبت به ديگران نيز جاهل خواهد ماند و ارزش آنان را درك نخواهد كرد.

بنابراين لازم است از واگذارى مسئوليتهاى سنگين و مشاغل كليدى به اينگونه افراد پرهيز و خوددارى شود همچنان كه امام عليه السلام نيز در شرايط گزينش و واگذارى مسئوليتها به اين شرط مهم اشاره مى فرمايد:

چاپلوسى

ثم رضهم على الا يطروك و لا يبجحوك بباطل لم تفعله، فان كثره الاطراء تحدث الزهو، و تدنى من العزه. [ از فراز سوم. ]

ثناگوئى گرچه بر حق باشد در صورتى كه به مرحله ملق و چاپلوسى برسد از ديدگاه اسلام مذموم و مورد ملامت قرار گرفته است. از پيامبر اكرم "ص" نقل است كه فرمود:

''احثوا فى وجوه المداحين التراب'' [ بحارالانوار ج 70 ص 294. ]

بر چهره ثناگويان خاك بپاشيد و اين گفتار عام است هم ثناگويان راستگو و هم غير صادقين را فرامى گيرد زيرا اگر تبجيلگر صادق باشد و گفتارش مطابق با واقع اين عمل به غرور مدح شونده مى انجامد و مداح نيز در زمره ى چاپلوسان قرار مى گيرد كه آن هم از ديدگاه اسلام ناپسند است و چنانچه در سخن و گفتار خود صادق نباشد مدح شده را گمراه ساخته و خود نيز مرتكب گناه بزرگ دروغگوئى شده است. بنابراين در هر دو صورت اين عمل، زشت و ناروا است، لذا امام عليه السلام جناب مالك "ره" را موظف به پيشگيرى از تبجيل فرودستان نسبت به فرادستان مى فرمايد:

بى توجهى به نامه ها و گزارشها

و لا تقصر به الغفله عن ايراد مكاتبات عمالك عليك، و اصدار جواباتها على الصواب عنك، فيما ياخذ لك و يعطى منك [ از فراز دوم. ]

از مسائل بسيار حساس در كارآئى يك سازمان توجه به مكاتبات آن است كه در حقيقت نمايانگر روش، عكس العمل و شايستگى رئيس آن سازمان نسبت به مراجعات درونى و برونى آن است و كسى كه مسئوليت اين كار را به عهده گرفته است نبايد كمترين كوتاهى در ايفاء مسئوليت خود روا بدارد و به خود اجازه ى بى اعتنائى در سه اصل: سرعت، دقت و صحت نامه نگارى را ندهد و كسى را كه فاقد چنين پشتكارى تشخيص دهد بدين مهم نگمارد.

ناتوانى در برابر قراردادها

و لا يضعف عقدا اعتقده لك [ از فراز دوم. ]

دستيار شايسته كسى است كه در برابر تعهداتى كه به نمايندگى از طرف مافوق خود امضاء كرده است در وفاء به عهود و عقود كه از شرايط اوليه هر مسلمان است با قدرت تمام عمل كند و اجازه ندهد تعهداتى را كه از طرف مسئول مافوق برعهده گرفته است بلا اثر بماند.

ناتوانى در فسخ قراردادها

و لا يعجز عن اطلاق ما عقد عليك [ از فراز دوم. ]

معاون و كارگزار عالى رتبه كسى است كه اگر از جانب فرادست خود با امضاء، قراردادى را بر ذمه گرفت، در صورت اقتضاء پيش آمدهاى غيرمنتظره قدرت الغاء و فسخ آن قرارداد را داشته باشد و چنان نباشد كه با تحمل ضرر و زيان زياد زير بار قرارداد و تعهد باقى بماند.

ويژگيهاى معنوى

خلوت با خدا

و اجعل لنفسك فيما بينك و بين الله افضل تلك المواقيت، و اجزل تلك الاقسام، و ان كانت كلها لله اذا صلحت فيها النيه، و سلمت منها الرعيه. وليكن فى خاصه ما تخلص به لله دينك: اقامه فرائضه التى هى له خاصه، فاعط الله من بدنك فى ليلك و نهارك، و وف ما تقربت به الى الله من ذلك كاملا غير مثلوم و لا منقوص، بالغا من بدنك ما بلغ. [ نهج البلاغه ص 1022. ]

ترجمه:

براى خلوت با خدا بهترين اوقات و شايسته ترين آنها را اختصاص ده گرچه همه اوقات و لحظات عمر تو در صورتى كه با نيت شايسته و صالح بگذرد و رعيت در آن اوقات در آسايش باشند عبادتى است براى خدا. و بايد برپا داشتن واجبات كه براى خدا است و بس در آن دسته از كارهائى باشد كه براى خدا با نيت خالص انجام مى دهى. پس حق تلاش بدنى را كه بايد به خدا ادا شود در شب و روز ادا كن و آن اعمالى را كه موجب تقرب تو به سوى خدا مى شود به طور كامل و بدون خلل و نقصان به جاى آور و در اداى اين حق بدنى از هيچ تلاشى دريغ مدار.

نكات قابل توجه:

روش عبادى شدن كليه فعاليتها

و ان كانت كلها لله اذا صلحت فيها النيه، و سلمت منها الرعيه.

در نگاه اوليه فعاليتهاى انسانها به دو دسته تقسيم مى گردد: عبادى و غيرعبادى، كه در اصطلاح آنرا ''تعبدى'' و ''توصلى'' مى نامند. آنچه كه در او نيت عبادت و تقرب به سوى خدا "و انجام آن به قصد اطاعت فرمان حق تعالى" شرط باشد آنرا تعبدى مى نامند و آن كارى كه در او نيت قربت شرط نباشد و اگر بدون نيت تقرب انجام گيرد هدف و مقصود حاصل مى گردد آنرا توصلى مى گويند.

وليكن با دقت و توجه بيشتر مى توان به تمام كارها و فعاليتها چهره عبادى داد و آن در صورتى است كه انسان كار را براى خدا و رضاى او انجام دهد نه بدون هدف و نه براى نفس يا اغراض ديگر.

پيامبر گرامى "ص" طبق نقل شيعه و اهل سنت مى فرمايد: ''انما الاعمال بالنيات و لكل امرى ء مانوى'' [ وسائل الشيعه ج 1 باب- 5- ابواب مقدمه العبادات- ح 10 و سنن النسائى ج 1 ص 58. ]

روح و ارزش هر عملى بستگى به هدف و نيتى دارد كه انگيزه حركت به سوى آن كار و عمل را ايجاد كرده است. چنانچه انسان در كارهاى خود و فعاليتهاى اجتماعى سياسى نظامى، اقتصادى، علمى پژوهشى تحقيقى، خدماتى تربيتى، تبليغاتى، فرهنگى و. و. و. خدا را در نظر داشته و براى رضاى او حركت كند و كار را انجام دهد و عمل را به گونه اى به او پيوند دهد آن كار و عمل كلا عبادت خواهد بود و اگر كار را براى غير او انجام داد حتى عملى كه به صورت عبادى است از جنبه عبادى ساقط و باطل خواهد شد.

پس آنچه كه به عمل ارزش و رونق و جهت مى دهد همان نيت و هدف انسانها است چه بسا مشكلترين كارها بى ارزشترين كارها باشد و يا كوچكترين كارها مقدسترين فعاليتها به شمار آيد و از تمامى اعمال انسان پرارزشتر باشد.

بنابراين مسئول و مدير محترم و هر انسانى مى تواند به تمام كارها و فعاليتهاى خود جهت عبادى و ارزشى بخشد و صرفا به بعد مادى آن و يا حركتهاى فيزيكى اكتفاء نكند لذا امام عليه السلام مى فرمايد تمام اوقات و لحظات و افعال در صورتى كه هدف و نيت در آن مقدس و شايسته باشد و ملت از جهت آن در آسايش قرار گيرد كلا براى خدا خواهد بود و بعد عبادى را كسب خواهد نمود.

انسان زيرك و عاقل كه مشمول عنايات حق تعالى قرار گرفته است مراقب است كه كمترين فرصت و امتياز را از دست ندهد و از هر كار و عملى را كه انجام مى دهد حداكثر استفاده را بكند، لذا علاوه بر آثار ظاهرى كه بر اعمال افراد مترتب است در صدد تحقق بخشيدن آثار معنوى و روحانى عمل برآمده و با مقدس نمودن هدف و نيتهاى رحمانى به اعمال خود چهره عبادى و رونق معنوى مى بخشد تا بجائى مى رسد كه خوردن و آشاميدن، و خوابيدن وى هم عبادت و براى رضا خدا انجام مى گيرد.

اهميت خلوص در فرائض الهى

وليكن فى خاصه ما تخلص به لله دينك: اقامه فرائضه التى هى له خاصه

خلوص تنها عاملى است كه به عمل، ارزش قبولى و به عامل و مخلص لياقت طى مدارج علوى و كمالات روحانى و معنوى ارزانى مى دارد و به وسيله آن به درجه اى نائل مى گردد كه شيطان ديگر بدانجا راه نخواهد داشت. ''الا عبادك منهم المخلصين'' [ سوره حجر- آيه 40. ] و بر اثر خلوص در عمل، خداوند تبارك و تعالى چشمه هاى حكمت و دانش و معرفت را بر زبان وى جارى مى فرمايد ''من اخلص لله اربعين صباحا جرت ينابيع الحكمه من قلبه على لسانه'' [ بحارالانوار ج 67 ص 242 شماره 10 و ص 249- شماره 65. ]

و در اين باب سخن بسيار است كه اين مختصر گنجايش بحث آن را ندارد.

و اجمالا ملاك قبولى و عدم قبولى فقط خلوص و منظور داشتن حق تعالى در هنگام عمل است ''و ما امروا الا ليعبدوا الله مخلصين له الدين'' [ سوره بينه- آيه 5. ]

و از اين جهت است كه امام عليه السلام جناب مالك "ره" را سفارش مى فرمايد حداقل در فرائضى كه از ناحيه پروردگار بر تو لازم گرديده است سعى كن خلوص را در آن منظور دارى و آنها را طورى انجام ده كه از هرگونه شائبه و آلودگى ها پاك و خالص باشد تا اين كه لياقت و شايستگى پذيرش و قبولى درگاه الهى را كسب نمايد.

توجه به اسباب تقرب

و وف ما تقربت به الى الله من ذلك كاملا غير مثلوم و لا منقوص، بالغا من بدنك ما بلغ

طبيعى است اعمالى كه از انسانها صادر مى شود داراى آثار مختلفى است. احيانا از نظر بعد و قرب الهى هيچگونه نقشى ندارد و از هر دو طرف مساوى است و گاهى آن عمل سبب بعد و دورى از درگاه و ساحت اقدس الهى مى گردد و سخط و غضب خدا را به دنبال خواهد داشت. و احيانا عمل انسان موجب قرب الهى و سعادتمندى و رضاى پروردگار را در بر خواهد داشت. امام عليه السلام در اين فراز از فرمان تاريخى خود به جناب مالك "ره" مى فرمايد نسبت به اين قسم از اعمال كوشا باشد و سعى كند آنچه كه موجب قرب الى الله مى گردد با تمام و كمال انجام دهد و مواظبت نمايد كه نقصان و كمبودى به آن راه نيابد. گرچه بدن او در زحمت و مشقت قرار گيرد خواه آن عمل از كارهاى عبادى باشد "كه نيت تقرب در آن شرط است" يا غير عبادى از قبيل خدمت به جامعه و افراد مستمند و. و. و. كه ملاك فقط يك چيز است و آن تقرب و نزديك شدن به ساحت اقدس الهى كه در آن سعادت ابدى خواهد بود.

اختصاص دادن بهترين اوقات را به راز و نياز

و اجعل لنفسك فيما بينك و بين الله افضل تلك المواقيت، و اجزل تلك الاقسام

ارزنده ترين لحظات زندگى انسان لحظه اى است كه او با معبود و محبوب و خداى خود سخن مى گويد و راز و نياز مى كند، لذا انصاف آن است كه بهترين اوقات خود را از 24 ساعت اختصاص به راز و نياز دهد و در وقتى با او به سخن برخيزد و مشغول عبادت و راز و نياز گردد كه شريفترين اوقات باشد. طبق روايات رسيده از ائمه معصومين سلام الله عليهم وقت سحر و هنگام فرارسيدن اوقات نماز بهترين اوقات براى اين جهت معرفى شده است و بهترين حال انسان زمانى است كه حال توجه و خشوع داشته باشد و دل و قلب او در حال اقبال و التجاء و تضرع و زارى باشد.

بنابراين در يكى از اين دو وقت مناسب است انسان سعى كند با خداى خود خلوت نمايد و فرصت را از دست ندهد.

پس مسئول و مدير محترم لازم است بداند هنگام فرارسيدن وقت نماز نبايد فرصت را از دست دهد و هر كارى را كه دارد رها كند و به نماز روى آورد و چنانچه در وقت ديگر براى او حالى و اقبالى و خشوعى پيش آيد آن حال را نيز غنيمت بشمارد و فرصت را از دست ندهد.

استفاده از نيروى بدنى در راه خدا

فاعط الله من بدنك فى ليلك و نهارك

يكى از نعمتهاى بزرگ و والاى پروردگار عالم نسبت به انسان عنايت صحت و سلامت و نيروى بدنى همراه با قواى مختلف نهفته در او است. و اصولا شكرانه هر نعمتى بكارگيرى صحيح آن نعمت در راه خود و بهره بردارى از آن نعمت به طور صحيح مى باشد. و شكرانه نعمت صحت و سلامت و نيروهاى مختلف نهفته در انسانها آن است كه آن نيروها را در راه ولى نعمت خود يعنى ذات اقدس ربوبى در شب و روز بكار گيرد و در آنچه كه رضاى حق تعالى است از آن نيرو بهره بردارى كند و اجازه ندهد كه بيهوده مصرف شود و يا در راه معصيت و يا كارهاى ناشايسته بكار گرفته شود و شكى نيست كه اين گونه رفتار و عملكرد موجب تامين سلامتى و بيمه انسان مى گردد ''لئن شكرتم، لازيدنكم'' [ سوره ابراهيم "ع" آيه 7. ]

شكر نعمت نعمتت افزون كند.

عبادتهاى اجتماعى

و اذا قمت فى صلاتك للناس، فلا تكونن منفرا و لا مضيعا، فان فى الناس من به العله و له الحاجه. و قد سالت رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- حين وجهنى الى اليمن كيف اصلى بهم؟ فقال: ''صل بهم كصلاه اضعفهم، و كن بالمومنين رحيما''. [ نهج البلاغه فيض ص 1023. ]

ترجمه:

و هنگامى كه براى نماز جماعت با مردم ايستادى آنقدر طولانى مكن كه موجب نفرت و رنجش و فرار مردم از نماز جماعت گردد و آن مقدار هم به اختصار برگزار مكن كه موجب تضييع نماز شوى زيرا در ميان مردم بيمار و داراى حاجتى است كه نمى توانند زياد درنگ كنند و من از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم موقعى كه مرا به يمن فرستاد پرسيدم چگونه با آنان نماز گذارم؟ فرمود در نماز ناتوانترين آنان را در نظر بگير و به مومنان مهربان باش.

نكات قابل توجه:

مراعات ميانه روى در عبادات دسته جمعى

و اذا قمت فى صلاتك للناس، فلا تكونن منفرا و لا مضيعا

يكى از دستورات و اخلاق اسلامى كه بسيار به آن اهميت داده شده و تاكيد گرديده است مساله ميانه روى در كردار و رفتار و اعمال انسانى است چه در كارهاى انفرادى و چه در فعاليتهاى اجتماعى و بالعكس از تندرويها و تك تازيها نيز نكوهش و نهى گرديده است مخصوصا اگر آن كار جنبه همگانى داشته باشد از قبيل برپا داشتن نماز به صورت جماعت چنانچه انسان خود به تنهائى نماز طولانى انجام دهد و مستحبات عديده را در نماز بجا آورد دستور وارد شده است كه هنگام اقامه جماعت از روش انفرادى خود منصرف و بنحوى آن عبادت را انجام دهد كه حالت ميانه روى داشته باشد نه به قدرى آنرا سريع و دست و پا شكسته انجام دهد كه از آن تعبير به ''نقر الغراب''- نك زدن كلاغ- شدن است و نه آنقدر طولانى كند كه در آينده ديگران در آن جماعت شركت نكنند و لذا مى فرمايد آن گونه انجام دهد كه موجب فرار و نفرت مردم نگردد و سبب تضييع و اهمال نماز نباشد و ميانه روى در تمام كارهاى انسان مخصوصا در كارهاى دسته جمعى همانند نماز جماعت بايد مدنظر گرفته شود.

مراعات عدم تحميل بر جامعه

فان فى الناس من به العله و له الحاجه. و قد سالت رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- حين وجهنى الى اليمن كيف اصلى بهم؟ فقال: ''صل بهم كصلاه اضعفهم، و كن بالمومنين رحيما''

از آنجائى كه خداوند تبارك و تعالى انسانها را با استعدادهاى مختلفى خلق فرموده و در هر يك از آنها استعداد خاص و روحيه اى مخصوص به وديعه سپرده، لذا هر فردى براى خود خط مشى و روش خاصى را انتخاب كرده و مى كند. انسانها در مقدار التزام به انجام مستحبات، مختلف مى باشند و چنانچه فردى در خلوت با خداى خود روشى را انتخاب نموده باشد اين روش فقط براى خود او قابل عمل است و بايد مراقب باشد كه اين روش را بر ديگرى تحميل نكند مبادا طرف از ميدان فرار و موجب رنجش او گردد زيرا هر كس داراى شرايط خاصى است كه ديگرى آن شرايط را نمى پذيرد، بنابراين انسان اگر مسئوليت حساسى داشته باشد نبايد روش خود را بر ديگرى تحميل نمايد بلكه سعى كند طبق شرايط ديگران عمل نمايد و خود را با آنان تطبيق دهد چون كه در جامعه افرادى مريض و ناتوان هستند كه نمى توانند با افراد سالم همراهى كنند، لذا لازم است انسان سالم مراعات حال انسان مريض را بنمايد. و همچنين افرادى كه گرفتار و داراى مشغله هاى فورى هستند. چنانچه حال آنان مراعات نشود از عبادتهاى دسته جمعى خواه ناخواه كناره گيرى مى كنند و به خاطر آنكه جامعه اجتماعات خود را از دست ندهد و مسلمانان عبادات خود را دسته جمعى انجام دهند امام عليه السلام جناب مالك "ره" را از طولانى نمودن عبادت و نماز دسته جمعى برحذر مى دارد و ايشان را به شركت در جماعت و اقامه نماز جماعت با روش كوتاه ترى تشويق مى فرمايد و از اين كه شيوه خود را بر مردم تحميل نمايد، بازمى دارد.

مراعات حال اضعف افراد

فقال: ''صل بهم كصلاه اضعفهم''

مسئول و مدير محترم بلكه يك امام جماعت نه تنها از تحميل عبادت طولانى خود بر ديگران مورد نهى و نكوهش قرار گرفته بلكه مامور و موظف گرديده است هنگام عبادت دسته جمعى مراعات حال ضعيفترين افراد و مامومين را بنمايد و با اين روش مى تواند تمام افراد را در عبادت دسته جمعى و كليه كارهاى اجتماعى جذب و شركت دهد و آنان را فراخواند و جهت شركت تشويق كند به خلاف آنكه اگر حال آنان را مراعات نكند قهرا ضعفاء از شركت محروم خواهند ماند و اجتماع لكه دار مى گردد، لذا پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم در پاسخ اميرالمومنين عليه الصلاه و السلام كه سئوال نمود چگونه با آنان نماز گزارم مى فرمايد:

نماز خود را همانند نماز ضعيف ترين آنان انجام ده.

آفات مديريت

غرور و تكبر

اميرالمومنين على عليه السلام در دو فراز از فرمان تاريخى خود جناب مالك "ره" را از غرور مى هراساند و به وى هشدار مى دهد و روش پرهيز از غرور را به او تعليم مى فرمايد.

فراز اول:

و اذا احدث لك ما انت فيه من سلطانك ابهه او مخيله، فانظر الى عظم ملك الله فوقك، و قدرته منك على ما لا تقدر عليه من نفسك، فان ذلك يطامن اليك من طماحك، و يكف عنك من غربك، و يفى ء اليك بما عزب عنك من عقلك!

اياك و مساماه الله فى عظمته، و التشبه به فى جبروته، فان الله يذل كل جبار، و يهين كل مختال. [ نهج البلاغه ص 993. ]

ترجمه:

و چنانچه بر اثر پست و مقامى كه به تو داده شده است در تو تكبر به وجود آيد و در خود احساس خودبينى نمائى فورا به ياد بياور عظمت ملك خداوندى را كه فوق تو است به قدرت و سلطه خداوندى و ضعف خود توجه داشته باش، اين توجه و نگرش است كه سركشى و تمرد را از تو مى گيرد و تندى تو را فرومى نشاند و آن عقل را كه از مغزت بيرون رفته بود به تو باز مى گرداند.

پرهيز كن از برابرى با عظمت خداوند متعال و از همانند بينى خود با او در جبروت ربوبى زيرا خداوند متعال هر جبارى را ذليل و هر متكبرى را پست و خوار مى سازد. فراز دوم:

و اياك و الاعجاب بنفسك، و الثقه بما يعجبك منها، و حب الاطراء، فان ذلك من اوثق فرص الشيطان فى نفسه ليمحق ما يكون من احسان المحسنين. [ نهج البلاغه فيض ص 1030. ]

ترجمه:

به پرهيز از خودپسندى و باليدن به خود و از تكيه به چيزى كه تو را به خودپسندى وادارد. از اين كه دوست بدارى مردم تو را بسيار بستايند، زيرا اين صفات پليد از مهمترين دامهاى شيطان است تا نيكى نيكوكاران را در آن محو سازد.

نكات قابل توجه:

پست و مقام، غرورآفرين و علت تكبر است

و اذا احدث لك ما انت فيه من سلطانك ابهه او مخيله [ از فراز اول . ]

نوعا بشر بر اثر غفلت از حقيقت و سابقه خود به مجرد رسيدن به پست و مقام متاسفانه گرفتار غرور و خودبينى و تكبر مى شود و اين گرفتارى بر اثر اين است كه آن فرد براى خود فى نفسه ارزشى نمى پنداشته و تمام ارزش را به انسان صاحب مقام مى دهد و حال آن كه آنچه داراى حقيقت مى باشد انسان است و پستها و مسئوليتها تماما اعتبارى است و چه بسا مسئوليتها به وسيله انسانهاى بافضيلت و كمال، با ارزش و پربها مى شوند و بر اثر استعدادهاى موجود در مسئول قدرت ها به سوى آن پست و مقام متوجه و منعطف مى گردد و انسانهاى آگاه و آن افرادى كه خود را اسير پست و مقام نمى كنند بلكه ميز و پست را تابع خود مى دانند هر مسئوليتى كه به آنان داده شود از گرفتار شدن به غرور و تكبر به دور هستند، و از همين جهت است كه اسلام با نغمه هاى مختلف انسانها را از رياست طلبى برحذر داشته زيرا كه بسيار اندكند كسانى كه بتوانند بر نفس خود فائق آيند.

پرهيز از غرور و خودپسندى و خودخواهى

و اياك و الاعجاب بنفسك، و الثقه بما يعجبك منها، و حب الاطراء [ از فراز دوم. ]

يكى از مسائل مهم كه همواره انسان با او درگير است مبارزه وى با نفس خود در زمينه غرور و خودپسندى و خودخواهى است. چنانچه انسان بخواهد هميشه پيروز و موفق باشد حتما بايد سعى كند از اين صفات پليد به دور باشد زيرا اين صفات انسان را با شكست روبرو مى كند و هر كس گرفتار غرور گردد بالاخره غرور او را سرنگون و از پا درمى آورد زيرا غرور اجازه نمى دهد كه انسان به نقص خود پى برد و در صدد رفع آن برآيد، لذا به تدريج نقيصه ها افزون و طرف مقابل در كمين نشسته در مقام رفع نقيصه هاى خود بوده و روزى فرامى رسد كه به علت عيبها و نقيصه هاى موجود مغلوب حريف خود و به تدريج از صحنه خارج گردد.

و همچنين خودپسندى و يا خودخواهى موجب سقوط انسان مى گردد چه آنكه انسان خودخواه مى كوشد هر چه كه به مصلحت او است انجام دهد و مصلحت خويش را بر مصلحت ديگران و جامعه ترجيح مى دهد و با تداوم اين روش جامعه در مقام سرنگونى او برمى آيد.

روش مبارزه با غرور

فانظر الى عظم ملك الله فوقك، و قدرته منك على ما لا تقدر عليه من نفسك [ از فراز اول. ]

امام عليه السلام توجه به عظمت و قدرت پروردگار را راه مبارزه با صفت غرور كه از پست و مقام و يا از هر علت ديگر نشات گرفته، قرار مى دهد و انسان را متوجه نكته اى مى گرداند كه او يك مخلوق كوچك و عاجز و ناتوان و تحت امر پروردگار است در مقابل عظمت و بزرگى و قدرت و توانائى حق تعالى جل اسمه و با توجه به اين نكته و التفات به عظمت او ناخودآگاه غرور انسان شكسته و به كلى منتفى و يا تخفيف مى گردد و قطعا به حال خود باقى نمى ماند همچنان كه امام عليه السلام مى فرمايد:

''فان ذلك يطامن اليك من طماحك و يكف عنك من غربك و يفى ء اليك بما عزب، عنك من عقلك''

عرض اندام در برابر عظمت پروردگار

اياك و مساماه الله فى عظمته، و التشبه به فى جبروته، فان الله يذل كل جبار، و يهين كل مختال. [ از فراز اول. ]

يكى از اسباب و عوامل سرنگونى و نابودى انسان عرض اندام در برابر حق تعالى است و افتخار نمودن به قدرتها و نيروهاى دنيوى و يا هر چيزى كه تصور مى كند از آن او است.

اولا بايد توجه داشت كه انسان هيچ قدرت و نيروئى از خود ندارد و هر چه در عالم وجود هستى يافت مى شود فقط از آن پروردگار است لاغير ''له ملك السموات و الارض'' [ سوره حديد آيه 2. ] ''له ما فى السموات و ما فى الارض'' [ سوره بقره آيه 255. ]

و اين قدرت و نيرو و استعداد و هوش و شعور و عقل و دست و پا و هر عضوى را كه انسان دارا است تمامى اينها از عنايت و الطاف او است كه اگر يك لحظه فيض خود را قطع كند انسان هيچ چيز ندارد كه خود او هم هيچ خواهد بود به قول حضرت امام "قدس سره": ''انسان هيچ اين الهيچ است'' و كسانى به اين مطلب رسيده اند و اين را درك مى نمايند كه به مرحله اى از معرفت رسيده باشند و درك نموده باشند كه خود هيچ ندارند بلكه خود و عالم هستى كلا در برابر او نيست است و هر چه هست او است به قول هاتف اصفهانى "قدس سره": كه يكى هست و هيچ نيست جز او

وحده لا اله الا هو

ثانيا با توجه به قوام بالغير يعنى التفات به وابستگى او به لطف و عنايت پروردگار و اين كه تمام هستى انسان از ذات اقدس الهى است "قدرت از او. نيرو از او. عقل از او. هوش از او. درك از او. شعور از او. قلب از او. چشم از او. پا از او. دست از او. همه چيز از او" به حكم عقل و قانون عبوديت به انسان اجازه داده نمى شود كه در برابر ولى النعمه مطلق خود عرض اندام كند و عنايات او را ناديده بگيرد بلكه حق بندگى و مراعات حق نمك، انسان را وادار مى كند كه شئونات بندگى و نيازمندى را در برابر مولى و معبود و ولى نعمه خود مراعات نموده و سر فقر و ذلت را در برابر حق تعالى فرود آورد نه اينكه عرض اندام كند.

ثالثا چنانچه خداى ناخواسته انسانى گرفتار غرور گردد و در برابر او عرض اندام نمايد بايد بداند غير حق اجازه نمى دهد كه بندگان ناچيز در برابر قدرت مطلقه او عرض اندام كنند بلكه او هر جبارى را به خاك ذلت مى نشاند و سرنگونى او قطعى خواهد بود. همچنان كه در تاريخ و قرآن مجيد داستانهاى مختلف از فرعون و فرعونيان آمده است.

امتياز دادن به اطرافيان

ثم ان للوالى خاصه و بطانه، فيهم استئثار و تطاول، و قله انصاف فى معامله، فاحسم ماده اولئك بقطع اسباب تلك الاحوال. و لا تقطعن لاحد من حاشيتك و حامتك قطيعه، و لا يطمعن منك فى اعتقاد عقده، تضر بمن يليها من الناس، فى شرب او عمل مشترك، يحملون موونته على غيرهم فيكون مهنا ذلك لهم دونك، و عيبه عليك فى الدنيا و الاخره. [ نهج البلاغه فيض ص 1025. ]

ترجمه:

سپس براى زمامدار "مسئول- مدير" خواص و نزديكانى است كه داراى صفت خودخواهى و برتر شمردن خود بر ديگران و دست درازى و كم انصافى در معاملات مى باشند. با قطع عوامل صفات مزبور ريشه اين خواص و نزديكان را از بن بركن، و هرگز به كسى از اطرافيان و خويشاوندان خود قطعه زمينى را از زمينهاى مسلمانان اختصاص مده و مبادا اين افراد در بستن معاهده اى كه ضرر به حق ديگران وارد مى سازد "مانند سوء استفاده از حقابه يا از عمل مشتركى كه زحمت و مخارجش بر عهده ديگران است" با تكيه بر تو طمع كنند. كه در نتيجه خوشى و امتياز اين خطاكارى براى آنان و عيب و ننگش در دنيا و آخرت از آن تو خواهد بود.