فرمان حكومتى پيرامون مديريت

محمود قوچاني

- ۷ -


برگزيدن اطاعت حق تعالى

و ايثار طاعته [ از فراز اول. ]

اطاعت فرامين و دستورات الهى يكى از وظائف اوليه هر مسلمانى است كه خواهان سعادت ابدى باشد و با توجه به اين كه انسانها در جامعه هر چه بار و مسئوليت سنگين ترى داشته باشند طبعا تكليف و وظيفه آنان شديدتر و سنگين تر خواهد بود.

لذا امام عليه السلام از جناب مالك "ره" و يا هر مسئول و مدير ايثار طاعت را خواسته است و وى را به ايثار سفارش مى فرمايد، يعنى مالكا مبادا خواسته اى را بر اطاعت پروردگار مقدم بدارى چه خواسته خود باشد يا خواسته پدر و مادر و يا خواسته دوست و رفيق و يا خواسته سفارش كنندگان "پارتى" و يا خواسته مسئول مافوق و غيرذلك ''لا طاعه لمخلوق فى معصيه الخالق'' [ وسائل الشيعه ج 11 ص 422. ]

و اين خواسته ها را در كنار اطاعت خدا نيز قرار مده و اطاعت او را بر تمام خواسته ها و سفارشات و اراده ها مقدم بدار و چيزى را در كنار اطاعت او مورد توجه خود قرار مده.

پيروى از قرآن

و اتباع ما امر به فى كتابه: من فرائضه و سننه، التى لا يسعد احد الا باتباعها، و لا يشقى الا مع جحودها و اضاعتها [ از فراز اول. ]

پيروى از فرامين و دستورات الهى كه در قرآن مجيد و كتاب آسمانى آمده است چه در تكاليف الزامى و واجبات و چه در كارهاى غيرضرورى كه از مستجبات بشمار مى آيد از مشخصات يك انسان مسلمان متعهد و مومن به خدا و روز رستاخيز است تا چه رسد به يك مدير و مسئول شايسته نظام زيرا تنها چيزى كه انسانها را به سعادت ابدى و هميشگى مى رساند همان متابعت از قرآن است كه نبى اكرم "ص" آنرا به عنوان يكى از دو ثقل پس از خود بجاى گذاشت و در كنار او ثقل دوم را كه اهل بيت عصمت و طهارت "ع" مى باشند سفارش فرمود و با كنار گذاردن قرآن و بى توجهى به آن غير از شقاوت و گمراهى و تحير و بيچارگى نصيب انسان نمى گردد.

بنابراين يك مدير و مسئول موفق و سعادتمند كسى است كه قرآن و دستورات وارده در آن را جهت پيروى و متابعت نصب العين خود قرار دهد و كمترين سرپيچى از فرامين قرآن نداشته باشد و پيروى و متابعت از قرآن را سرمشق زندگى خود قرار داده و بدهد.

يارى دين خدا

و ان ينصر الله سبحانه بقلبه و يده و لسانه، فانه جل اسمه قد تكفل بنصر من نصره، و اعزاز من اعزه [ از فراز اول. ]

قبل از پرداختن به شرط چهارم اشاره به چند نكته ضرورى است:

1- يارى كردن خدا به يارى نمودن دين و مكتب خاتم الانبياء و ائمه معصومين صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين است وگرنه خداوند متعال نياز به كمترين يار و ياور ندارد.

2- يارى و حمايت از دين همان يارى و پشتيبانى از مسلمانان راستين جامعه است زيرا كه حقيقت اسلام وجود خارجى ندارد و آنچه كه از اسلام ظهور پيدا مى كند در قالب اعمال و رفتار انسانها است و به وسيله افراد جامعه، تجلى و ظهور پيدا خواهد نمود.

بنابراين حمايت و يارى اسلام همان حمايت و يارى مسلمان است و پياده شدن احكام اسلام در رفتار انسانها و افراد جامعه تبلور پيدا مى كند.

3- يارى خواسته شده، در سه مرحله قابل اجراء است:

1- به وسيله دست

2- زبان

3- قلب، چنانچه بر اثر هر محذورى توانائى يارى به وسيله دست و زبان نبود به مرتبه ضعيفتر مى رسد و آن يارى و حمايت قلبى است كه هر كس قادر بر آن است و از احدى ساقط نخواهد بود و اين مرحله سهل ترين مراحل تكليف است.

با توجه به مطالب فوق مدير و مسئول محترم نظام نسبت به اين شرط مسئوليت بسيار خطيرى را به عهده دارد. زيرا توانائى و قدرت وى نسبت به يارى و پشتيبانى، به مراتب قويتر و بيشتر از ديگران خواهد بود. چنانچه ديگران قدرت يارى و حمايت را نداشته باشند يك مسئول عالى رتبه نمى تواند ادعاى ناتوانى را بنمايد. زيرا كه در اختيار او امكانات فراوانى قرار گرفته و وظيفه سنگين ترى را به عهده دارد، و او است كه مى تواند هر چه بيشتر مسلمانان را يارى و حمايت كند كه با يارى آنان خدا و دين او را يارى كرده است.

كنترل نفس

و امره ان يكسر نفسه من الشهوات، و يزعها عند الجمحات، فان النفس اماره بالسوء، الا ما رحم الله. [ از فراز اول. ] فاملك هواك، و شح بنفسك عما لا يحل لك، فان الشح بالنفس الانصاف منها فيما احبت او كرهت. [ از فراز دوم. ]

نفس هر انسانى همواره وى را به زشتى ها و منكرات دعوت مى كند و با رها نمودن، عنان و افسار نفس و پيروى از خواسته ها، انسان به منجلاب بدبختى و شقاوت ابدى خواهد افتاد و تنها راه نجات همان دستورى است كه امام عليه السلام صادر فرموده:

از اول صولت و هيمنت شهوت رانى را از نفس بگيرد و دماغ نخوت و غرور نفس را به خاك مذلت ماليده و قدرت او را بشكند تا در هنگام سركشى و طغيان بتواند بر او فائز و پيروز گردد و اين مساله در افراد عادى از جامعه وجود دارد تا چه رسد به كسانى كه مسئوليت سنگين را در يك نظام داشته باشند كه خواه ناخواه نفس سركش آنان بالطبع قويتر و طغيان او بيشتر خواهد بود، لذا امام عليه السلام نظر جناب مالك "ره" را، به اين نكته جلب مى نمايد و دستور مى دهد كه

1- حتما وى "يا يك مدير و مسئول شايسته" نفس سركش خود را به خاك مذلت بنشاند و قدرت او را شكسته تا نتواند در جاى حساس خودنمائى كند.

2- هوا و هوس خود را كنترل نمايد و زمام و اختيار او را صد در صد در دست داشته و رها نكند زيرا تمام گرفتاريها و مشكلات و آفتها از نفس و هواهاى او برمى خيزد، از خصائص نفس اين است كه اگر يكى از خواستهاى او را برآورد خواسته دوم و سوم و چهارم را به دنبال دارد و لحظه به لحظه تقاضا و تمايل او بيشتر مى شود و انسان را يك لحظه رها نمى كند و چنانچه او را كنترل نمايد و در خواسته اولى با نفس مبارزه كند و نفس را سركوب نمايد طبعا نسبت به خواسته هاى بعد فشار زياد وارد نخواهد كرد و چه بسا منصرف و عقب نشينى خواهد نمود.

3- قهرا انسان در امور شخصى و اجتماعى با مسائل مختلف روبرو مى گردد كه در برخى از موارد انجام آن كار حرام مى باشد.

امام عليه السلام در اين هنگام دستور بخل نسبت به آنرا صادر مى فرمايد يعنى هنگام روبرو شدن با يك حرام از حالت گذشت و بخشندگى نسبت به ارتكاب آن بايد خوددارى كند و حالت بخل و خوددارى از ارتكاب را بكار گيرد. و در مواردى كه نفس علاقه زيادى دارد و يا كراهت از انجام آنرا دارد انصاف و ميانه روى را انتخاب كند.

و در مجموع با مراعات اين نكات سه گانه انسان مى تواند نسبت به كنترل نفس و التزام به انجام وظائف اجتماعى و خدمت به مردم و آنچه كه رضاى خداى متعال در آن است موفق باشد.

بهترين پس انداز براى يك مسئول

فليكن احب الذخائر اليك ذخيره العمل الصالح [ از فراز دوم. ]

طبعا هر انسانى علاقه به يك نوع پس انداز دارد. برخى به اندوختن مال و ثروت علاقه مند هستند و بعضى به اندوختن آبرو و حيثيت و گروهى به اندوختن قدرت و ديكتاتورى و. و. و. كه بهترين اندوخته ها همان اندوخته، حيثيت و شرف و آبرو است. و اين جز با رفتار نيك و كارهاى شايسته و خدمات اجتماعى و خدمت به مردم و جامعه بدست نخواهد آمد و بر اثر همين اندوخته، مردم آن منطقه شايستگى وى را ابراز مى دارند و اعلام آنان سبب مى گردد كه وى در آينده نيز مسئوليتهاى بالاترى را عهده دار شود و در نتيجه پست و مقام چشمگيرى به او واگذار كنند بخلاف آن زمان كه خداى ناخواسته بر اثر علاقمندى به مال و ثروت يا قدرت و ديكتاتورى امانتدارى را مراعات نكند و يا ملاحظه روحيه هاى مردم را ننمايد كه در هر دو صورت مردم منطقه نظرات منفى خود را نسبت به آن كارگزار ابراز مى كنند.

شرايط مسئولان مشاغل كليدى

امام عليه السلام در سه فراز از فرمان تاريخى به جناب مالك "ره" به شرايط و اوصاف معاونان و متصديان كارهاى كليدى اشاره مى فرمايد، اين مسئولين گرچه در برخى از موارد فرماندهان ارتش و در مورد ديگر ''كتاب'' و سرانجام وزراء بوده اند، ليكن آنچه مسلم است خصوص اين افراد مورد نظر نبوده بلكه اين گونه شرايط و اوصاف بايد نسبت به تمامى كارگزاران مخصوصا متصديان كارهاى كليدى ملحوظ گردد.

فراز اول:

فول من جنودك انصحهم فى نفسك لله و لرسوله و لامامك، و انقاهم جيبا، و افضلهم حلما، ممن يبطى ء عن الغضب، و يستريح الى العذر، و يراف بالضعفاء، و ينبو على الاقوياء، و ممن لا يثيره العنف، و لا يقعد به الضعف.

ثم الصق بذوى الاحساب، و اهل البيوتات الصالحه، و السوابق الحسنه، ثم اهل النجده و الشجاعه و السخاء و السماحه، فانهم جماع من الكرم، و شعب من العرف. [ نهج البلاغه- فيض- ص 1005. ]

ترجمه:

پس براى كارهاى مهم و كليدى از سپاهيان و لشكريان خود كسى را انتخاب و مسئول بنما و به شخصى حكم فرماندهى و پست كليدى بده كه از ديگران گوى سبقت در سرسپردگى و اطاعت از خدا و رسول و امامش را ربوده باشد و بر ديگران در پيروى و جلب رضاى خدا، و رسول و امامش پيش قدم باشد و همچنين پاكدل ترين افراد و خوش سيره ترين و دورترين افراد از منكرات و كارهاى ناپسند باشد. از كسانى كه در برابر موجبات برافروختگى خشم و غضب بردبارترين افراد باشد، كسى باشد كه هنگام معذرت خواهى از وى با سينه باز و بزرگوارى عذر طرف را بپذيرد. نسبت به ضعيفان مهربان و با محبت باشد. در مقابل زورمندان و قدرتمندان سختگيرى و استقامت داشته باشد، از كسانى باشد كه در برابر دشواريها و پيش آمدهاى سخت و تلخ استوار و مصيبتهاى بزرگ وى را از پا ننشاند. فردى باشد كه هنگام ناتوانى و ضعف ديگران بر او ضعف و ناتوانى غالب نشود. و بر اثر بى خيالى ديگران بى تفاوت نگردد. سپس افراد شريف و اهل دودمان صالح را كه داراى سوابق نيك هستند جهت انتخاب و انتصاب درياب و به مردم بلند همت و آزاده و دلير و دست و دل باز و اهل مدارا بپيوند و ملحق شو، زيرا آنان جامع صفات با فضيلت و شعبه هائى از نيكوئى هستند.

فراز دوم:

ثم انظر فى حال كتابك، فول على امورك خيرهم، و اخصص رسائلك التى تدخل فيها مكائدك و اسرارك باجمعهم لوجوه صالح الاخلاق ممن لا تبطره الكرامه، فيجترى ء بها عليك فى خلاف لك بحضره ملاء، و لا تقصر به الغفله عن ايراد مكاتبات عمالك عليك، و اصدار جواباتها على الصواب عنك، فيما ياخذ لك و يعطى منك، و لا يضعف عقدا اعتقده لك، و لا يعجز عن اطلاق ما عقد عليك، و لا يجهل مبلغ قدر نفسه فى الامور. فان الجاهل بقدر نفسه يكون بقدر غيره اجهل. [ نهج البلاغه- فيض- ص 1015. ]

ترجمه:

سپس در حال كاتبانت بيانديش و شرايط ذيل را درباره آنان منظور دار

1- بهترين آنان را بر امور خود بگمار

2- رسيدگى و حفظ آن قسمت از مراسلاتت را كه چاره جوئى ها و امور محرمانه خود را در آنها ثبت كرده اى به كسى اختصاص ده كه در اخلاق فاضله از جامع ترين افراد باشد.

3- از كسانى باشد كه بر اثر پست و مقام و كرامت، مست و لايعقل نگردد كه سر مخالفت با تو را در حضور مردم بلند كند.

4- از تقديم و ارائه نامه هاى كارگزاران به تو غفلت نورزد و همچنين از ارسال پاسخهاى صحيح از سوى تو در آنچه براى تو دريافت مى كند و يا از طرف تو صادر مى كند كوتاهى و غفلت نكند.

5- از قراردادى كه براى تو مى بندد و تنظيم مى كند ناتوان نباشد.

6- از فسخ و منحل نمودن قراردادى كه از جانب تو منعقد نموده عاجز نماند.

7- ارزش خود را درك كند زيرا كسى كه به ارزش خويشتن نادان و جاهل باشد نسبت به ديگران نادانتر خواهد بود.

فراز سوم:

ان شر وزرائك من كان للاشرار قبلك وزيرا و من شركهم فى الاثام، فلا يكونن لك بطانه، فانهم اعوان الاثمه، و اخوان الظلمه. و انت واجد منهم خير الخلف ممن له مثل آرائهم و نفاذهم. و ليس عليه مثل آصارهم و اوزارهم ممن لم يعاون ظالما على ظلمه، و لا آثما على اثمه: اولئك اخف عليك موونه، و احسن لك معونه، و احنى عليك عطفا، و اقل لغيرك الفا. فاتخذ اولئك خاصه لخلواتك و حفلاتك،

ثم ليكن آثرهم عندك اقولهم بمر الحق لك، و اقلهم مساعده فيما يكون منك مما كره الله لاوليائه، واقعا ذلك من هواك حيث وقع.

و الصق باهل الورع و الصدق، ثم رضهم على الا يطروك و لا يبجحوك بباطل لم تفعله، فان كثره الاطراء تحدث الزهو، و تدنى من العزه. [ نهج البلاغه- فيض- ص 999. ]

ترجمه:

بدترين وزراء تو كسانى هستند كه در زمان گذشته وزير اشرار و در ارتكاب گناهان با آنان شريك بوده اند. هرگز آنان را از اطرافيان و خواص خود قرار مده زيرا آنها ياران گناهكارانند و برادران ستمكاران، و تو مى توانى جايگزينانى بهتر از آنان پيدا كنى كه نظرياتى همانند آنان داشته باشند و داراى نفوذ در كلام و عمل نيز باشند و در عين حال از وزر و وبال و گناهان آنان به دور باشند كسانى كه هيچ ستمكارى را در ستم ورزى و هيچ گناهكارى را در ارتكاب گناه كمك نكرده اند، زحمت و بار آنان نسبت به تو سبكتر و يارى آنان براى تو نيكوتر، و از نظر عطوفت به تو مايلتر. و با ديگران و اغيار كم جوشش تر هستند پس اين گونه انسانهاى ممتاز را براى مجالس سرى و محرمانه و علنى و آشكار خود اختصاص ده، سپس از ميان خواص خود آن فردى را به خود نزديكتر كن كه از نظر حقيقت گوئى- گرچه گفتار حق تلخ باشد- صراحت لهجه داشته باشد و در كمك دادن به تو در كارهائى كه خداوند آنها را براى اوليائش دوست ندارد كمترين باشد "خوددارى كند" چه با هوا و هوس تو تطابق كند يا نه. و همواره به مردمى كه اهل پرهيزكارى و صدق هستند بپيوند، سپس آنان را تمرين و تكليف كن كه در شان تو مبالغه نكنند و تو را به عدم ارتكاب باطل ستايش ننمايد، زيرا مداحى زياد، موجب غرور و وادار به كبر و نخوت مى كند.

اميرالمومنين على عليه السلام در اين سه فراز از فرمان تاريخى خود جناب مالك "ره" را نسبت به اوصافى كه لازم است در معاونان و متصديان مشاغل كليدى مراعات و منظور بدارد آگاه مى فرمايد، و اوصاف مثبت و منفى را براى وى شمارش نموده و تاكيد مى فرمايد كه نكات مثبت را حتما در آنان ملحوظ، و از واگذارى مسئوليت به كسانى كه داراى اوصاف منفى هستند پرهيز و خوددارى نمايد.

ويژگيهاى مثبت

تقوا و انقياد

فول من جنودك انصحهم فى نفسك لله و لرسوله و لامامك [ از فراز اول. ]

شرط اول آن است كه روح تقوى و انقياد و اطاعت بى چون و چرا از اوامر حق تعالى و پيامبر گرامى و امام "پيشوا و رهبر" بر او حاكم باشد به طورى كه چيزى را بر آن مقدم ندارد و برترى ندهد و خواسته ى الهى را هميشه بر خواسته هاى نفسانى ترجيح دهد و مبادا براى حفظ پست و مقام دست به كارى زند كه خشم خداوند را برانگيزد و خلاف رضاى او باشد.

ورع

و الصق باهل الورع [ از فراز سوم. ]

مرحله ورع با يك درجه بر مقام تقوى برترى دارد. متقى كسى است كه واجبات را به جاى مى آورد و از محرمات قطعى از مشتبهات و مشكوكات نيز پرهيز مى كنند و امام عليه السلام جناب مالك "ره" را براى تصدى پستهاى كليدى و حساس موظف به بهره بردارى از اين گونه افراد مى نمايد به گونه اى كه از آنان جدا نشود و گوئى كه به ايشان چسبيده باشد ''و الصق''.

صداقت

و الصق باهل........ و الصدق [ از فراز سوم. ]

صداقت و درستى در انسان از بهترين عوامل موفقيت در كار و حافظ آبرو و برآورنده ى وجاهت اجتماعى است. چنانچه آدمى در محيط كار و صحنه هاى اجتماعى از صداقت لازم برخوردار باشد موفقيت او حتمى است و در غير اين صورت حتى اگر فرضا هم در ابتداى كار و با اغفال ديگران رسوا نگردد اما سرانجام روزى با دريده شدن و به يك سو رفتن پرده ها، رازش آشكار خواهد شد. كه يك نفر را براى هميشه و چند نفر را براى چند وقت مى توان فريفت، اما همگان را براى هميشه، هيهات... و به جزء صداقت روش ديگرى نمى تواند ضامن موفقيت باشد و اين است كه امام عليه السلام نيز مالك "ره" را به تماس تنگاتنگ با اهل صدق مخصوصا در مسئوليتهاى سنگين سفارش مى فرمايد.

پاكدامنى و پاكدستى

و انقاهم جيبا [ از فراز اول. ]

كارگزار نظام مخصوصا در پستهاى كليدى بايد دست و دل و دامنى پاك داشته و از مقام و مسئوليت خود سوء استفاده نكند. زيرا مسئول مشاغل كليدى يك نظام كه خود پاسدار مال و ناموس مردم است اگر خود پاك چشم و پاك دست نباشد چگونه مى تواند از فرودستان خويش انتظار آنرا داشته باشد.

سعه صدر

و افضلهم حلما، ممن يبطى ء عن الغضب [ از فراز اول. ]

مسئول عالى رتبه ى يك نظام بايد آن چنان بردبار و بافضيلت باشد كه به هنگام عروض غضب، با تسلط بر اعصاب خود بتواند از ظهور خشم در چهره و بروز عواقب آن در عمل جلوگيرى كند در غير اين صورت از آنجا كه آدمى عمدتا با ناملايمات روبرو است بدون فروبردن خشم هميشه ناراحت و در كارهاى خود ناموفق خواهد بود .

اصالت خانوادگى

ثم الصق بذوى الاحساب [ از فراز اول. ]

اصولا چنانچه كارگزاران "به ويژه در مسئوليتهاى بالا" از خانواده هاى اصيل و ريشه دار باشند به لحاظ اهميتى كه به آبروى ديرپايشان مى دهند اين اجازه را به خود نخواهند داد كه مستى، نردبان مقامهاى زودگذر، او را چنان به خود مشغول دارد كه آبرو و حيثيت خانوادگى خود را از ياد برده و مرتكب سوء استفاده شوند زيرا فقط آبروى خود را در خطر نمى بيند كه صرفا از آن پاسدارى كند بلكه حفظ آبروى خانواده را نيز مدنظر قرار داده و بر عهده خود مى داند، لذا اينگونه افراد از ارتكاب تخلفات به مراتب دورترند تا كسانى كه از آبروى خانوادگى برخوردار نباشند.

دودمان صالح

ثم الصق ب...... اهل البيوتات الصالحه [ از فراز اول. ]

امام عليه السلام علاوه بر شرط ريشه دار بودن معاون، صلاحيت دودمان وى را هم مدنظر دارد زيرا فرزندان اين چنين افراد قهرا بر اثر تربيت صحيح به راه صلاح و سداد هدايت مى گردند و بالعكس در خانواده هاى غير سالم فرزندان ناصالح به بار خواهد آمد كه قهرا بايستى از آنها پرهيز نمود همچنانكه از پيامبر اكرم "ص" نقل شده است كه فرمود: اياك و خضراء الدمن فقيل، يا رسول الله و ما خضراء الدمن؟ فقال: المراه الحسناء فى منبت السوء'' [ وسائل الشيعه ج 14 ص 19 رسول اكرم "ص" فرمود: ''بپرهيز از سبزه هاى "چمن زارها" گنديده عرض شد يا رسول الله سبزه هاى گنديده چيست؟ فرمود زن زيبا در خانواده هاى بد''. ]

حسن سابقه

ثم الصق بذوى... السوابق الحسنه [ از فراز اول. ]

حسن پيشينه در كارگزار مخصوصا در احراز مقامات منيع و پستهاى كليدى از مسائل بسيار مهم و ضرورى است كه اگر قبلا به كارى اشتغال داشته است "لازم است چنين هم باشد زيرا مساله تجربه از اهميت ويژه اى برخوردار است" بايستى به اين سوابق عميقا نظر دوخت. آنچه كه امروزه نيز در نظامهاى مختلف جهانى يكى از شرايط استخدام به شمار مى رود. اما امام عليه السلام در اينجا نه تنها برنداشتن پيشينه بد، اصرار مى فرمايد، سهل است كه حسن سابقه را هم ملحوظ نظر داشته و آنرا يكى از شرايط انتخاب معاون و كارگزار عاليرتبه مى داند.

استقامت در برابر مشكلات

و ممن لا يثيره العنف، و لا يقعد به الضعف [ از فراز اول. ]

معاون محترم و مسئول مشاغل كليدى بايد كسى باشد كه فشار كار و دشواريها و فراز و نشيبهاى شغلى و تلخيها و سختيهاى آن وى را هيجان زده نكند و او را سركش نسازد و بالعكس، بايد كه در برابر ضعف و ناتوانى ديگران "چه فرودستان خود و چه ديگر ضعيفان كه در جامعه و يا در سازمانهاى ديگر وجود دارند" زمينگير و ناتوان نگردد و ضعف آنان به وى سرايت نكند، بلكه در برابر دشواريها چون كوه استوار و با استقامت باشد و در برابر سستى ها و كاستيها داراى صاحب عزم و اراده ى پولادين و پشتكار باشد.

بلند همت

ثم الصق بذوى.... اهل النجده

طبيعى است هر چه انسان از همت والاى بيشترى برخوردار باشد فعاليت و كارهاى بيشتر و چشمگيرترى انجام مى دهد و كارگزار بلند همت در كارها و مسئووليتهائى كه بر عهده گرفته است بسيار موفق تر از همگنان و يا پست همتان است، و اصولا ارزش انسان بسته به همت او است همچنان كه اميرالمومنين على بن ابيطالب عليه السلام مى فرمايد: ''قدر الرجل على قدر همته'' [ نهج البلاغه فيض- ص 1110. ] ''ارزش هر انسانى به اندازه همت او است''

شجاعت

ثم الصق بذوى...... الشجاعه [ از فراز اول. ]

شجاعت يكى از عوامل بسيار كارساز در موفقيت انسانها و رسيدن به اهداف است همچنانكه ترس يكى از موجبات عقب افتادگى و بى توفيقى است. اگر انسان در كارهاى خود باجرات قدم بردارد "گرچه در بعضى از موارد با بن بست روبرو گردد" غالبا سايه ى هماى سعادت و پيروزى بر سر او خواهد بود و همواره از زندگى خود لذت خواهد برد.

التذ بالعيش من كان جريئا

آنكس كه صاحب جرات است از زندگى خود لذت و بهره مى گيرد.

پوزش پذيرى

و يستريح الى العذر [ از فراز اول. ]

يكى از صفات پسنديده و مثبت مردان مومن آن است كه چنانچه فردى نزد او به عذرخواهى آمد، عذر او را بپذيرد و در مقام اصرار بر تخلفش برنيايد كه اين مطلب در مورد معاونان و مسئولان بلندپايه از اهميت بيشترى برخوردار است و اصولا كارگزار به ويژه مسئولين مشاغل كليدى بايد سينه اى باز و دلى بزرگ داشته باشد تا بتواند از لغزشها چشم بپوشد و عذرها را بپذيرد و دست رد بر سينه ى اين چنين كسان نزند، كه اين روش اثرى نيكو در جذب نيروها و وفاء بيشتر آنان نسبت به نظام و سازمان خواهد داشت.

البته اين نكته در مواردى صادق است كه تخلف، ارتباط به شخص پوزش پذير داشته باشد و يا تخلف جزئى باشد نه خلافهاى مهم مربوط به جامعه و بيت المال مسلمين كه در اين صورت كارگزار حق چشم پوشى نخواهد داشت.

مهربانى با مستضعفين و قاطعيت با قدرتمندان

و يراف بالضعفاء، و ينبو على الاقوياء [ از فراز اول. ]

مسئول و كارگزار شايسته كسى است كه نسبت به ضعيفان "ضعف چه از نظر مالى و يا امور اجتماعى و يا مسائل ديگر" مهربان و دلسوز بوده و بر آن باشد كه گرفتاريهايشان را با بستن كمر همت مردانه مرتفع سازد و با قدرتمندان "چه از نظر اعتبار و شخصيت و يا قدرت مالى و يا قدرت سياسى و امثال ذلك" قاطعانه برخورد كند و با استقامت و بدون انعطاف و تحت ضابطه اى خواسته هاى آنان را در نظر بگيرد.

مردم دار و باگذشت

ثم الصق بذوى...... السماحه [ از فراز اول. ]

مردم دارى و گذشت در پيش آمدهاى زندگى و كارى از خصايص بسيار مهم يك كارگزار موفق است به طورى كه جاذبه اش نه تنها قويتر از دافعه اش باشد، بلكه با تمامى وجودش نسبت به رفتار منفى ديگران و افراد جامعه چشم بخشايش و گذشت داشته باشد كه در اين صورت مى تواند هر چه سريعتر به هدفهاى ادارى و مكتبى خود دست يابد و پايه هاى حكومت نظام متبوع خود را مستحكم تر سازد.

دست و دل باز

ثم الصق بذوى......... السخاء [ از فراز اول. ]

گشاده دستى از عوامل محبوبيت انسان است در جامعه و قهرا موجب پيشرفت و موفقيت مدير در كار، بعكس تنگ چشمى كه زيان سازمان و تشكيلات را در پى خواهد داشت و چه بسا سبب افت و ركود در كار و عدم همكارى ديگر مسئولان با انسان مى گردد.

لذا امام عليه السلام سخاوت و گشاده دستى را از لوازم انتخاب كارگزاران دانسته است كه البته اين سنت فقط در مسائل مالى خلاصه نشده و سخاوت در كار، اخلاق، همكارى، و انديشه و.... را هم در بر مى گيرد.

كوشا در انجام وظائف

و احسن لك معونه [ از فراز سوم. ]

اصولا همچنان كه از واژه و كلمه معاون استفاده مى شود معاون كسى است كه دستيار فرداست باشد و در انجام وظائف و تكاليفى كه بر عهده ى مقام مافوق او است يارى توانا باشد و كوشاترين افراد و قويترين ياور در جهت معاونت مسئول فوق و بازوى فعال وى باشد نه اين كه صرفا به پست معاونت و نام آن اكتفا كرده و فقط بر مشكلات وى بيفزايد، كه يك معاون حقيقى در واقع كار جانشين را نيز انجام مى دهد.

مسئووليت پذيرى با دل و جان

و احنى عليك عطفا [ از فراز سوم. ]

معاونى باشد كه با دل و جان مسئوليت پذيرفته باشد و از روى مهربانى كارها را انجام دهد و در برابر مشكلات با سپر كردن سينه ناراحتى هاى مافوق خود را به جان و دل بخرد و بكوشد در حد امكان وى را نياز دارد.

دل به ديگران نبستن

و اقل لغيرك الفا [ از فراز سوم. ]

يكى از موجبات موفقيت انسان در كار و زندگى اميدوارى است چنانچه انسان دل به كارى را كه انتخاب كرده است ببندد بى گمان در آن كار موفق خواهد شد و بالعكس اگر در برابر آن به چيز ديگرى دلبستگى داشته باشد و با آن مانوس گردد طبعا در كار اصلى موفق نخواهد بود و مانع از حركت و تعالى انسان مى گردد. در شغل معاونت اگر دستيار در كنار معاونت خود مانوس به غير از فرادست خود گردد و دل به ديگرى و يا كار ديگرى بسته باشد قهرا از كار اصلى خود باز خواهد ماند.

صراحت لهجه در حق گوئى

ثم ليكن آثرهم عندك اقولهم بمر الحق لك [ از فراز سوم. ]

اصولا حقگوئى يكى از صفات بسيار ارزنده ى آدمى است و از واژه هاى مومن به شمار آمده است. حقگوئى كاشف از آزادى و شجاعت است و نشان از يكرنگى او كه در اسلام نيز تاكيد بسيارى بر اين مطلب شده است.

''قل الحق و ان كان مرا'' [ بحارالانوار ج 67 ص 107. ] و دوستى كه همواره حق مى گويد و دوست خود را از ناحق هر چند كه بدش هم آيد بازمى دارد دوست واقعى است و ارزش بسزائى دارد و دستور است انسان با شخصى رفاقت كند كه او را از لغزشها بازدارد و حق را پوشيده ندارد، لذا امام عليه السلام نيز يكى از صفات برازنده ى معاون را حقگوئى او دانسته و مى فرمايد كسى را براى مسئوليتهاى كليدى انتخاب كن كه از حقگوئى چشم پوشى نكند و مافوق خود را از نصيحت گرى و حق گرائى محروم ندارد.

سبكبار بودن

اخف عليك موونه [ از فراز سوم. ]

سبكبارى كه شامل بى توقعى و عدم انتظار بيجا و كمكهاى زياد و پاداشها و ازدياد حقوق و امكانات رفاهى و. و. و. است يكى از امتيازات مسئولان و معاونانى است كه هر روز از مسئول مافوق خواسته اى ندارد و بارى بر دوش او اضافه نمى كند و طبعا يك چنين فردى هم براى مافوق و هم براى سازمان و نظام آثار چشمگيرى خواهد داشت.

بازدارنده فرادست از خواسته هاى نفسانى

و اقلهم مساعده فيما يكون منك مما كره الله لاوليائه، واقعا ذلك من هواك حيث وقع [ از فراز سوم. ]

از آنجائى كه هر انسانى گرفتار هواجس نفسانى است و پيروى از آن و برآورده كردن خواسته هايش چيزى جز دورى از خدا و نورانيت نصيب انسان نمى كند شرع مقدس اسلام مبارزه با آن را در حكم جهاد اكبر دانسته و سعادت انسان را در مخالفت با خواسته هاى آن. چنانچه انسان نتواند شخصا بر تمايلات نفسانى فائق آيد، سزاوار است فردى را به عنوان معاون خود برگزيند كه وى را از پيروى خطرات شيطانى بازدارد و در آنچه خوشايند خدا نيست كمك نكند و رضايت خدا را بر رضايت وى برترى دهد به هر جا كه مى خواهد منجر گردد.

ياور ظالمان نبودن

ممن لم يعاون ظالما على ظلمه، و لا آثما على اثمه [ از فراز سوم. ]

همچنانكه ستمكارى از گناهان كبيره است كمك به ستمگر نيز در اين راستا از گناهان كبيره به شمار آمده است. انسان باوجدان هرگز ظالم و گنهكار را يارى نمى كند و دستور امام عليه السلام در انتخاب معاون اين است كه وى از ميان كسانى انتخاب شود كه يار ستمگران نبوده كه اين صفت حكايت از شخصيت پاك انسان مى كند و خلاف آن نشانه پستى و نداشتن صلاحيت اخلاقى و اجتماعى او در تصدى مناصب مهم مى باشد.

داراى اخلاق فاضله

و اخصص رسائلك التى تدخل فيها مكائدك و اسرارك باجمعهم لوجوه صالح الاخلاق [ از فراز دوم. ]

به لحاظ اين كه مقامات رده ى بالا و مسئولان مشاغل كليدى به نامه هاى محرمانه و سرى و بكل سرى دسترسى دارند "كه بايد هم داشته باشند" لازم است سعى شود متصديان اين گونه پستها و مسئوليتها از ميان كسانى انتخاب گردند كه از فضائل و ملكات اخلاقى برخوردار باشند و بكوشند، حال كه به اسرار كارها وقوف دارند به بركت اين نعمت خداداده اى آنها را نزد ديگران فاش نسازند همچنانكه مولانا مى فرمايد:

هر كه را اسرار حق آموختند
مهر كردند و لبانش دوختند

بهترين

ثم انظر فى حال كتابك، فول على امورك خيرهم [ از فراز دوم. ]

همواره عقل انسان را به انتخاب احسن در همه شئوون راهنمائى مى كند: انتخاب بهترين پزشك، مهندس، معمار، خياط، استاد، سخنران، و به همين دليل جارى و سارى، عقل تقليد از اعلم را واجب دانسته است و تقليد از غير اعلم را جايز نمى داند و با وجود پزشك حاذقتر و متخصص رجوع به پزشك عادى مورد نكوهش عقلى است حتى در بسيارى از روايات نه تنها به اين مطلب اشاره شده است كه اگر با وجود اعلم عالمى مردم را به خود دعوت كند كار او مورد سرزنش قرار گرفته است. [ بحارالانوار ج 2 ص 110 و 308. ] بنابراين لازم است سعى شود هنگام واگذارى مسئوليت، شايسته ترين انتخاب شوند نه آنكه چشم بسته مسئوليتها را به نور چشمان تفويض كنند و خداى ناكرده ضوابط در قربانگاه روابط ذبح شرعى شوند.