فرمان حكومتى پيرامون مديريت

محمود قوچاني

- ۵ -


شرم و حياء

از اسباب موثر در موفقيت يك موسسه و يا اداره آنست كه مدير و مسئول آن موسسه انسان با شرم و حيائى باشد كه شئونات جامعه و افراد ملت و همچنين شئونات خود را حفظ كند و از دريدگى و درندگى خوددارى نمايد و احترام متقابل افراد را نگهدارد و با اشخاص در حد خودشان برخورد نمايد كه اينگونه رفتار تاثير بسزائى در جذب و سازماندهى خواهد داشت.

پاكى و صلاحيت خانوادگى

همچنانكه در علم روانشناسى گفته اند صلاحيت و پاكى خانوادگى اثر بسزائى در تربيت افراد و فرزندان خواهد داشت قهرا فرزندان تربيت شده به هر خلق و خو آثار خلقى خود را در بزرگى به ظهور مى رسانند آنانكه در خانواده پست و تنگ نظر و كوته بين و كينه دار و بدخلق و. و. و. تربيت و بزرگ شوند خواه ناخواه اگر مسئوليتى را بپذيرند با ديد پست و تنگ نظرى و كوته بينى و كينه توزى با افراد تحت امر يا مافوق خود برخورد خواهند نمود به خلاف آنكه اگر فرد در خانواده بلند مرتبت، دل و ديده باز، داراى سعه صدر، دورانديش، بلندنظر، باگذشت، خوشرفتار و اخلاق و. و. و. بزرگ شود و رشد پيدا كند طبعا آثار نيك او در هر پست و مقامى كه باشد به زيردستان و مقامات بالا تراوش و سرايت خواهد نمود و علاوه بر حسن مديريت وى و سامان دادن به تشكيلات سازمانى خود افراد معاشر با وى به وسيله عمل نيك او تربيت و تزكيه خواهند شد و يك مبلغ و مربى عملى در يك سازمان گسترده خواهد بود.

اين يك صفت و خصلت را كه امام عليه السلام در شرايط گزينش مطرح مى فرمايد در حقيقت يك نكته و يك امر كوچكى نيست بلكه با مراعات نمودن اين مطلب نيروهاى كارگزار در يك سازمان اتوماتيك وار تربيت و فعال گرديده و آنچنان به كار گرفته مى شوند كه تغيير چشم گيرى را در سازمان بوجود خواهند آورد.

سابقه مسلمانى

از جمله ''و القدم فى الاسلام المتقدمه'' به دلالت تضمنى و دلالت منطوقى دو مطلب استفاده مى شود:

1- اينكه مدير و مسئول و اصولا كارگزارى كه تحت امر او افرادى به كار اشتغال دارند بايد مسلمان باشد و نمى توان غير مسلمان را "اعم از اهل كتاب و غيره" در پست و مسئوليت حساس و كليدى گمارد زيرا كه در آن پست و مقام، آمريت بر ديگران كه مسلمان هستند پيدا مى كند و آيه شريفه ''لن يجعل الله للكافرين على المسلمين سبيلا'' [ سوره نساء آيه 141. ] اجازه نمى دهد كه غير مسلمان آمريت و فرماندهى بر مسلمان داشته باشد.

2- اينكه مدير و مسئول تازه مسلمان نباشد "يعنى از كسانى كه پس از انقلاب چهره مسلمانى به خود گرفته اند و يا انقلابى نما شده اند" بلكه از كسانى باشد كه قبل از انقلاب و در زمان طاغوت دلش براى اسلام ميطپيد و از گسترش فساد و ظلم و ستم و كفر رنج مى برد و براى اسلام سرمايه گذارى مى نمود و نسبت به انقلاب فداكارى داشت كه اينگونه افراد قدر اسلام و انقلاب را مى دانند و فعلا براى آن ارج مى نهند نه آن كسانى كه قبلا بى تفاوت بوده و فعلا كه سفره اسلام گسترده شده است سر سفره حاضر و اظهار دلسوزى براى اسلام و انقلاب مى كنند و در واقع نان را به نرخ روز مى خورند و امام عليه السلام هشدار مى دهد كه اگر اوائل انقلاب فريب انقلاب نمائى منافقين را خورديد مراقب باشيد دوباره به خوش بينى و خوش گمانى خود اكتفا نكنيد زيرا مومن طبق فرموده رسول اكرم "ص" نبايست دوبار از يك راه و منفذ مورد ضربه و حمله قرار گيرد. [ لا يلدغ المومن من حجر مرتين'' نهج الفصاحه ص 530 شماره 2552. ] و قطعا اگر روزى خداى ناكرده زمانه به اسلام و انقلاب پشت كند آنها را باكى نيست و اصلا دلسوزى براى اسلام و انقلاب نخواهند داشت.

كارآيى بيشتر

يكى از اوصاف و شرايطى را كه امام عليه السلام در كارگزار مد نظر قرار داده و به جناب مالك "ره" سفارش مى فرمايد اين است كه هنگام گزينش فردى را انتخاب و به كار گيرد كه كارائى بيشتر براى جامعه و مردم داشته و از خود آثار و نتايج بيشترى را به جاى گذاشته باشد زيرا كه هدف از به كارگيرى افراد و انتخاب كارگزاران خدمات شايسته آنان است نسبت به جامعه و ملت. و مسئوليت دادن به مديران و مسئولان كشورى صرفا جهت اداره نظام و فعاليت و خدمت به ملت و رعيت مى باشد و بس، لذا در نظر گرفتن كارائى در مديران و مسئولان و كارگزاران از مسائل بسيار مهم و سرنوشت ساز در انتخاب و گزينش مى باشد.

چهره امانتدارى

آخرين شرط در اين دو فراز مساله امانتدارى مدير و مسئول و كارگزار است. طبيعى است كه در اختيار يك كارگزار نظام بسيارى از اموال و ناموس و حيثيت و شرف و آبرو و مسائل حياتى مردم و ملت قرار داده شده است كه آن كارگزار مسئوليت نگهدارى آن امانات و حفظ آنچه كه به دست او سپرده شده است دارد و امانتدارى نه فقط در بعد مسائل مالى است بلكه تمام آنچه كه شمارش شد حتى پست و مقام كه آن هم امانت بسيار بزرگى است از ناحيه نظام به او واگذار شده و كارگزار موظف است در تمام اين ابعاد ايفاء مسئوليت كه امانتدارى است بنمايد و امام عليه السلام مى فرمايد آن كسى كه در رابطه با امانتدارى چهره درخشانترى را كسب نموده و به اين صفت از ديگران برترى دارد و معروفيت بيشترى كسب نموده او را بر ديگران هنگام گزينش ترجيح دهد.

نكته جالبى كه امام عليه السلام به جناب مالك "ره" تذكر مى دهد مساله استعلام و درخواست سوابق كارى و شغلى يك كارگزار از محل خدمت وى در گذشته است. بدين معنى كه اگر يك مسئول و كارگزار قرار انتقال از يك سازمان به جاى ديگرى داشته باشد مسئول گزينش سازمان بعدى موظف است از محل خدمت اسبق آن كارگزار سوابق خدمتى و شغلى وى را استعلام كند و بدون توجه به آن از فرد استفاده ننمايد بلكه همچنان كه مى فرمايد ''و لكن اختبرهم بما و لو الصالحين قبلك'' [ از فراز دوم. ]

از سازمانهاى صلاحيت دار كه آن كارگزار در آنجا مشغول خدمت بوده است و اطلاعات كافى را دريافت نموده و بر اساس آن اطلاعات گزينش و از وى استفاده بنمايد.

آثار وجودى صفات ذكر شده در كارگزار

فانهم اكرم اخلاقا، و اصح اعراضا، و اقل فى المطامع اشرافا، و ابلغ فى عواقب الامور نظرا........... [ از فراز اول. ] ... فان ذلك دليل على نصيحتك لله و لمن وليت امره. [ از فراز دوم. ]

امام عليه السلام پنج اثر درخشان و چشمگير را از پديده ها و دست آوردهاى شرايط ششگانه گذشته كه لازم است در مدير و مسئول و كارگزار منظور گردد دانسته و شمرده است و چنين يادآور مى شود.

1- آن مدير و مسئول محترم كه داراى شرايط ششگانه گذشته باشد از اخلاق با فضيلت و والائى برخوردار است كه علاوه بر برخوردهاى نيك و شايسته با مردم و ملت و راه اندازى كار آنان مى تواند نسبت به اداره سازمان خود و حوزه ادارى تحت امر و پرسنل خدمتگزار آن اداره لياقت و شايستگى چشمگيرى نشان دهد كه هم مديريت خود را به بهترين وجه ايفاء و نيروهاى تحت امر را از نظر پرورش و بكارگيرى به بهترين شكل فعال و از آن استفاده مى نمايد.

2- از آثار وجود شرايط گذشته در يك مدير و مسئول اين است كه از ناموس سالمتر و بهترى برخوردار است و منظور از ناموس حيثيت و آبرو و شرف و شخصيت هر انسانى است كه در مظاهر مختلفى تجلى و تبلور پيدا مى كند و چنانچه كارگزار براى آبروى و حيثيت و شخصيت خود ارزش و اعتبار قائل باشد طبيعى است در محيط خدمت خود از نظر كارآئى و خدمت اجتماعى مفيدتر خواهد بود و مراقب آن است كه از وى خطا و اشتباهى تراوش و ظهور نكند و همواره از عرض و ناموس خود پاسدارى و نگهدارى مى كند آبروى سازمان خود را حفظ و پرسنل تحت امر را شديدا مراقبت و تشكيلات ادارى را كنترل مى كند.

3- وجود شرايط والاى انسانى در يك مدير و مسئول و كارگزار مستلزم جلوگيرى از طمع ديگران به وى مى باشد چنانچه انسان از صفات والائى برخوردار نباشد افراد خلافكار جهت گره گشائى و چشم پوشى از خلاف كارى خودشان متوسل به تطميع مدير و مسئول ذيربط مى گردند و اگر آن مسئول از صفات ياد شده برخوردار باشد خلافكاران چشم اميد به او ندارند و از اميد و طمع آنها به دور خواهد بود و هيبت و پاكى آن مسئول و مدير در جامعه آن چنان شايع مى گردد كه كمترين احتمال انحراف و خودفروشى نسبت به او در ذهن احدى پيش نخواهد آمد.

4- يكى از آثار وجود شرايط گذشته در يك مدير و مسئول دورنگرى و ژرف انديشى است به وضعيت امروز و فردا نمى نگرد و به آن بسنده نمى كند بلكه در رابطه با تشكيلات و سازمان ادارى خود و موفقيت در كار و پيروزى خودش در خدمت به جامعه و ملت هميشه روزهاى آينده و دور را در نظر مى گيرد و همواره جهت رسيدن به هدف كمر همت را محكم مى بندد همچنان كه مولاى متقيان على عليه السلام در جنگ جمل به فرزند خود محمد حنفيه مى فرمايد: ''تد فى الارض قدميك ارم ببصرك اقصى القوم و غض بصرك و اعلم ان النصر من الله'' [ بحار الانوار ج 32 ص 174 ''پاى خود را بر زمين محكم بكوب و با استقامت باش. آخرين افراد دشمن را در نظر گير، و دورترين نقطه را هدف خود قرار ده و چشمان را بر هم گذار كه موانع نزديك، تو را از تصميم باز ندارد، و بدان كه پيروزى از جانب خداى بزرگ است. ] و در جاى ديگر مى فرمايد: ''قدر الرجل على قدر همته'' [ نهج البلاغه فيض ص 1110. ]

ارزش انسان بستگى به مقدار و اندازه، همت او دارد.

5- امام عليه السلام در پايان فراز دوم التزام به مراعات صفات ياد شده را هنگام انتخاب و گزينش دليل بر صدق و خلوص و دلسوزى آن مدير و مسئول نسبت به نظام و تشكيلات و سازمان خود مى داند و اينكه اين روش حكايت مى كند از صداقت و خلوص وى نسبت به انجام وظيفه در پيشگاه خدا و خلق خدا و آن كسى كه ولايت امر را به وى تفويض نموده است و به هر مقدار كه در اين مسائل كوتاهى و سهل انگارى بورزد به همان اندازه سلامت شغلى خود را مخدوش و آلوده كرده است.

تقسيم كار و سازماندهى

و اجعل لراس كل امر من امورك راسا منهم، لا يقهره كبيرها، و لا يتشتت عليه كثيرها. و مهما كان فى كتابك من عيب فتغابيت عنه الزمته. [ نهج البلاغه فيض- ص 1016. ]

ترجمه:

و قرار ده در راس هر قسمت از پستها و مسئوليتهاى كليدى مسئولى را كه از نظر لياقت و شايستگى بحدى باشد كه كارها و پيشامدهاى مهم و بزرگ وى را به زانو ننشاند و از پا در نياورد و كارهاى متنوع و مختلف او را گيج و سردرگم نكند و زمام كار را از دست او خارج ننمايد و چنانچه در مسئولين تحت امر تو كوتاهيهائى و يا عيبهائى وجود داشته باشد و آنها را ناديده گرفته و يا چشم پوشى نمائى در نهايت به حساب تو گذارده خواهد شد.

نكات قابل توجه:

ضرورت وجود تشكيلات ادارى

كل امر من امورك

از اين جمله به دلالت تضمنيه استفاده مى شود در يك نظام جهت اداره كشور وجود تشكيلات از مسائل ضرورى است و اين كه كارها و مشاغل و مسئوليتهاى ادارى جهت جلوگيرى از هرج و مرج و مشخص شدن وظيفه هر مسئولى در مقابل اختيارات واگذار شده بايد به نحو جداگانه و مجزا دسته بندى و تقسيم گردد تا مسئول و كارگزار بداند در برابر خدا و خلق خدا چه مسئوليتى را به عهده گرفته و چه وظيفه اى را بايد ايفاء كند بنابراين اصل تشكيلات يك امر ضرورى و اجتناب ناپذير در اداره كشور مى باشد.

خوددارى از واگذارى چند مسئوليت به يك فرد

و اجعل لراس كل امر من امورك راسا منهم

امام عليه السلام در اين فراز از فرمان تاريخى خود به جناب مالك "ره" دستور مى دهد كه براى هر مسئوليت و پست و مقام اعم از وزارت، معاونت، و غير ذلك از مسئوليتها و پستهاى حساس و كليدى و غيره يك مسئول مستقل و منفردى را انتخاب و انتصاب نمايد كه در اين صورت و اينگونه سازماندهى تاثير بسزائى در پيشبرد اهداف و وظائف مسئولين امر خواهد داشت و چنانچه برخلاف اين روش عمل شود بدين معنى كه به يك نفر چندين مسئوليت واگذار گردد هر چند آن مسئول پرتوان و فعال باشد و تشكيلات هم منظم نمى تواند اين سازمان در اهداف خود موفق باشد و خواه ناخواه آثار ضعف و كم كارى يا در جا زدن، آشكار مى گردد و لذا امام "ع" مى فرمايد در راس هر كارى يك نفر را قرار ده نه در راس چند كار يك نفر.

دو شرط اساسى در مسئولين مشاغل كليدى

لا يقهره كبيرها، و لا يتشتت عليه كثيرها.

در پستها و مشاغل كليدى امام "ع" دو شرط بسيار حساس و ظريفى را مدنظر قرار داده است كه تاثير شايانى در موفقيت و پيشبرد كارهاى آن اداره و سازمان را دارد.

1- مدير و مسئول و كارگزار بايد آنچنان از توان و قدرت كارى برخوردار باشد كه در برابر كارهاى سنگين و بزرگ شانه خالى نكند و خميده نگردد زيرا اگر مسئول در راس از سنگينى كار خسته و ناتوان شود خستگى و كسالت به تمام كارگزاران زير دست سرايت خواهد نمود.

2- بايد مسئول و مديرى را انتخاب و انتصاب نمود كه بر اثر زيادى و تنوع و اختلاف رشته هاى كار گيج و سردرگم نشود و رشته كار از دست وى خارج و گسيخته نگردد و كار بر كارگزار مسلط نشود چه در غير اين صورت مسئول بلكه كل سازمان ناموفق و با شكست مواجه خواهد شد و رو به افول خواهد گذاشت.

بنابراين از اساسى ترين شرايط در موفقيت يك سازمان و سازماندهى انتخاب افراد شايسته و لايق در راس امور مملكتى و مسئوليتهاى حساس كليدى است.

پاسخگويى مسئول نسبت به كمبودهاى سازمان

و مهما كان فى كتابك من عيب فتغابيت عنه الزمته.

نكته قابل ملاحظه براى تمام مسئولين از رده هاى بالا تا پائين آخرين نكته اى است كه در جمله بالا به آن اشاره شده است و آن اين كه مسئول در راس اعم از وزير و معاون و مدير كل و. و. و. بايد پاسخگوى رفتار و كردار منفى كارگزاران تحت امر خود باشد و اين چنين نيست كه در پاسخ مدعى شود عيب و نقص از او نبوده و مربوط به فلان كارمند است، علاوه بر لزوم پاسخگوئى خود كارگزار مقصر، بايد مدير و مسئول در راس نيز پاسخگوى كوتاهيهاى كارگزاران باشد و عيب و اشتباه آنان گريبان گير وى نيز خواهد بود و يكى از پيامدهاى سازماندهى نامطلوب و مهره چينى هاى غير صحيح سنگينى نمودن بار و كار بر دوش و عهده مسئول در راس است و چه بسا مدير فرد شايسته اى باشد و افراد تحت امر بر اثر جهل و ناتوانى و يا بى توجهى و عدم احساس مسئوليت در كارها اختلال نمايند و عرصه را بر مسئول تنگ و وى را گرفتار مشكلات زياد و فراوانى بكنند.

نظارت و كنترل

ثم تفقد اعمالهم، و ابعث العيون من اهل الصدق و الوفاء عليهم، فان تعاهدك فى السر لامورهم حدوه لهم على استعمال الامانه. و الرفق بالرعيه. و تحفظ من الاعوان، فان احد منهم بسط يده الى خيانه اجتمعت بها عليه عندك اخبار عيونك ، اكتفيت بذلك شاهدا، فبسطت عليه العقوبه فى بدنه و اخذته بما اصاب من عمله، ثم نصبته بمقام المذله، و وسمته بالخيانه، و قلدته عار التهمه. [ نهج البلاغه فيض- ص 1012 -1011. ]

ترجمه:

سپس تمام كارهاى كارگزارانت را تحت نظر بگير و بازرسانى مخفى از كسانى كه اهل صدق و وفاء هستند بر آنان بگمار زير نظر داشتن امور كارگزاران به صورت پنهان و مخفى آنان را وادار به امانتدارى و مدارا با رعيت مى نمايد. و از تشكيل شبكه ى يارگرى در خلافكارى باز مى دارد. چنانچه يكى از آنان دست به سوى خيانت گشود و بازرسان مخفى تو به اتفاق كلمه آن خيانت را تاييد كردند نياز به شاهد ديگرى نخواهى داشت و به اطلاعات بازرسان، جهت اثبات جرم بسنده مى كنى و در مقام كيفر برمى آئى. اما كيفر.

1- عقوبت و شكنجه بدنى را بر او اجراء مى نمائى.

2- نسبت به آنچه كه خيانت نموده است از او باز پس مى گيرى.

3- وى را به موقعيت ذلت و خوارى مى كشانى و با نشان خيانت او را مشخص مى نمائى و ننگ تهمت را بر او آويزان مى كنى.

نكات قابل توجه:

ضرورت بازرسى

ثم تفقد اعمالهم

سازمانى كه از آن بازرسى نشود روز به روز رو به ضعف و نابودى مى رود و بالاخره آنچنان از درون مى پوسد كه پوسته ى روى آن هم لكه دار و احيانا سوراخ مى گردد به خلاف سازمانى كه داراى بازرسى باشد و در آن بازرسى انجام گيرد چنانچه در او ضعفى باشد وجود بازرسى اتوماتيك وار آن ضعف را برطرف خواهد نمود بلكه نام و هيبت وجود بازرس، كنترل كننده كردار و رفتار كارگزاران خواهد بود و به عنوان يك عامل پيشگير نقش بسيار موثر و مثبتى را دارد، لذا امام عليه السلام اصل بازرسى را به عنوان يك روش الزامى در محيط كار لازم مى داند و دستور صادر مى فرمايد.

نقش بازرسى

فان تعاهدك فى السر لامورهم حدوه لهم على استعمال الامانه. و الرفق بالرعيه و تحفظ من الاعوان

بازرسى در يك سازمان آثار و فوائد بسيار مطلوبى را در بر دارد كه امام عليه السلام فهرست وار به سه مورد آن اشاره مى فرمايد:

1- بازرسى "به ويژه بازرسى سرى" موجب محافظت بر امانتدارى و نگهدارى بيت المال و خوددارى از دست درازى به آن مى گردد.

2- بازرسى سبب التزام به مراعات و مداراى مردم و ارباب رجوع مى گردد به ويژه اگر بازرسى، سرى باشد كارگزار احتمال مى دهد هر ارباب رجوعى بازرس است، لذا از برخورد منفى با ارباب رجوع خوددارى مى كند. 3- وجود بازرسى بازدارنده از تشكيل شبكه و يارگيرى در موارد خلاف و خيانت است و در مجموع نقش بازرسى زنده نمودن سازمان و فعال نگهداشتن آن در ايفاء مسئوليتها و پيشگيرى از هر گونه جرم و خلاف است.

كيفيت بازرسى

و ابعث العيون.......... فان تعاهدك فى السر لامورهم

اصولا بازرسى به دو نحو و به دو صورت امكان پذير است يك: بازرسى رسمى و علنى دو: بازرسى سرى و مخفى.

بازرسى علنى و رسمى قطعا بى اثر نخواهد بود زيرا مسئول محترم پس از رسيدگى به عملكرد كارگزار تحت امر خود نسبت به وضعيت او مى تواند تصميم قطعى و شايسته اى را اتخاذ نمايد و گزارش بازرس تاثير بسزايى در اتخاذ تصميم مسئول و مدير خواهد داشت و ليكن اثر اين گونه بازرسى ها پس از وقوع جرم و خلاف ظاهر خواهد شد، و در واقع عامل بازدارنده اى از تكرار وقوع جرم است.

و اما بازرسى سرى و پنهانى كه نظر امام عليه السلام به آن معطوف است "به دليل جمله ''و ابعث العيون'' كلمه ''عيون'' بكار گرفته نمى شود مگر در موارد نيروهاى اطلاعاتى مخفى و جمله ''فان تعاهدك فى السر لامورهم'' صراحت در بازرسى سرى و پنهانى دارد" و قسم ديگرى از بازرسى مى باشد علاوه بر آثارى كه بازرسى علنى دارد ويژگيهاى ديگرى نيز در بر خواهد داشت زيرا همچنان كه امام عليه السلام بدان اشاره فرموده از ارتكاب و انجام كار خلاف پيشگيرى مى نمايد و چنانچه بازرس علنى احيانا از اعلام جرم در بعضى از موارد به عللى خوددارى كند بازرس مخفى و محرمانه گرفتار آن گونه موانع و محذورات نخواهد گرديد و مى تواند تمام حقائق را به مسئول و مدير، مطابق با واقع منعكس و گزارش نمايد.

شرايط و اوصاف بازرسان

من اهل الصدق و الوفاء عليهم

امام عليه السلام اولين ملاك را در صلاحيت بازرس، احراز صداقت و وفاء به اسلام و حكومت اسلامى و نظام مقدس اسلام قرار داده است كه طبعا در زمان معاصر وفاء به نظام جمهورى اسلامى خواهد بود. و طبيعى است بازرس در صورتى مى تواند مفيد باشد كه حتما داراى اين دو صفت باشد زيرا اگر اهل صداقت و راستى نباشد قهرا نتيجه بازرسى را آنطور كه لازم است به مقام مسئول فوق منعكس نخواهد كرد و اگر اهل وفاء و نسبت به نظام جمهورى وفادار نباشد بازرسى وى مورد اعتماد نخواهد بود و بهره دهى نخواهد داشت بازرسى در صورتى موثر است كه بازرس از دو ويژگى برخوردار باشد: يك وفاء. دو صدق و چنانچه يكى از دو خصلت را فاقد گردد بازرسى وى بى اثر خواهد بود.

اعتماد به بازرس

فان احد منهم بسط يده الى خيانه اجتمعت بها عليه عندك اخبار عيونك، اكتفيت بذلك شاهدا

از فرمايش امام عليه السلام در اين فراز از فرمان تاريخى به جناب مالك "ره" استفاده مى شود كه گفته بازرسان در صورتى كه وحدت گفتار و كلمه داشته باشند براى مدير و مسئول حجت است و براى اثبات جرم و تخلف ادارى نياز به شاهد نيست و بايست به گفته آنان اعتماد نمود و با توجه به اين اعتماد و بها دادن به بازرسان استنباط مى شود كه گفته بازرسان بايد اشخاصى باشند قابل اعتماد و وثوق كه گفته آنان انسان را از شهود ديگر بى نياز كند و نمى توان هر فردى را جهت بازرسى انتخاب نمود زيرا كه آبرو و حيثيت و شرف افراد و كارگزاران در اختيار قلم و گفته وى قرار خواهد گرفت.

برخورد با خطاكار

فبسطت عليه العقوبه فى بدنه و اخذته بما اصاب من عمله، ثم نصبته بمقام المذله، و وسمته بالخيانه، و قلدته عار التهمه.

فلسفه و هدف از بازرسى فسادزدائى و مبارزه با تخلفات ادارى و ارتكاب جرم از ناحيه كارگزاران است چنانچه پس از انجام بازرسى و انعكاس گزارش از طرف بازرس مدير و مسئول توجهى به آن ننمايد نه تنها تلاش و فعاليت بازرس بى فائده بوده و موجب نقض غرض مى گردد بلكه خود به تنهائى موجب تجرى و سركشى خلافكاران و جرات دادن به آنها در ارتكاب هرگونه جرم و خلاف ادارى است، لذا همان فلسفه اى كه اقتضاء ايجاد يك واحد بازرسى دارد همچنان اقتضاء دارد كه پس از وصول گزارش و اطلاع از تخلفات ادارى مدير و مسئول با كارگزاران متخلف خود شديدا برخورد نمايد و حالت بى تفاوتى از خود نشان ندهد، البته اتخاذ تصميم در مورد كيفر و عقوبت و برخورد با خلاف كار بر اثر تفاوت جرم متفاوت خواهد بود زيرا همه خلافها يكسان نيست و اين تشخيص به عهده مدير و مسئول فوق است و اجمالا برخورد و اتخاذ تصميم پس از وصول گزارش منفى يك امر ضرورى است وگرنه انجام بازرسى ضررش بيش از ترك بازرسى خواهد بود منتها كيفرها بر اثر اختلاف موارد بايستى متفاوت باشد.

ارزشيابى

امام عليه السلام در سه فراز از فرمان تاريخى خود به جناب مالك اشتر نخعى "ره" مساله ارزشيابى را تذكر مى دهد و اينكه مدير و مسئول عاليرتبه لازم است هم به اصل ارزشيابى و هم به نكات ارزشى كارگزاران توجه داشته باشد تا بتواند بهترين بهره بردارى را از آنان بنمايد.

فراز اول:

و انما يستدل على الصالحين بما يجرى الله لهم على السن عباده [ نهج البلاغه- فيض- ص 922. ]

ترجمه:

و شناسائى افراد پاك و صلاحيت دار به وسيله گفتارى است كه خداوند متعال بر زبان بندگانش جارى مى فرمايد "يعنى افراد پاك و صلاحيت دار به وسيله گفته هاى مردم و آنچه كه بر زبان آنان جارى مى گردد شناخته مى شوند".

فراز دوم:

ثم اعرف لكل امرى ء منهم ما ابلى، و لا تضيفن بلاء امرى ء الى غيره، و لا تقصرن به دون غايه بلائه، و لا يدعونك شرف امرى ء الى ان تعظم من بلائه ما كان صغيرا، و لا ضعه امرى ء الى ان تستصغر من بلائه ما كان عظيما. [ نهج البلاغه- فيض- ص 1008. ]

ترجمه:

سپس رنج و تلاش و كار هر يك از آنان را براى خودش منظور بدار، و رنج و زحمت كسى را به ديگرى نسبت مده. و هنگام پاداش دادن در مقدار استحقاق وى كوتاهى مكن. حيثيت و شرف و آبروى فردى، تو را وادار نكند بر بزرگ شمردن كارهاى كوچك وى. و همچنين بالعكس بى نامى و كوچكى فرد موجب نگردد كه تو كار و تلاش بزرگ وى را به چشم كوچك بنگرى و آن كار را كوچك شمارى.

فراز سوم:

و لا يكونن المحسن و المسى ء عندك بمنزله سواء. فان فى ذلك تزهيدا لاهل الاحسان فى الاحسان، و تدريبا لاهل الاساءه على الاساءه! و الزم كلا منهم ما الزم نفسه. [ نهج البلاغه- فيض- ص 1000. ]

ترجمه:

مبادا انسانهاى نيكوكار و بدرفتار نزد تو مساوى باشند، زيرا كه اين روش موجب دل سردى نيكوكاران در انجام كارهاى نيك است و رهگشا و مشوق بدكاران است بر انجام كارهاى زشت و ناپسند، بلكه بر عهده هر يك از كارگزاران خود قرار ده آنچه را كه وى انتخاب كرده است.

نكات قابل توجه:

ضرورت ارزشيابى

امام عليه السلام در اين سه فراز از فرمان تاريخى خود جناب مالك "ره" را موظف به ارزشيابى و نحوه ى آن و كيفيت برخورد با كارگزاران و اختلاف در برخورد بر اثر تفاوت كارى و ارزشهاى آنان فرموده است و از آنجائى كه عمل به اين مسئوليت خطير بدون به دست آوردن ارزشها و امتيازات موجود در افراد يا مطلع شدن بر نكات ضعف و قوت آنان امكان پذير نيست و آگاه شدن بر اين نكات و ارزشها نيز بدون ارزشيابى و سنجش مشكل بلكه امكان ناپذير خواهد بود، لذا امام عليه السلام اصل ارزشيابى را كه مقدمه برخورد صحيح با كارگزار به مقدار شايستگى وى مى باشد مورد توجه قرار داده و بر اساس آن به كيفيت ارزشيابى و آثار و نتايج آن اشاره مى فرمايد:

چگونگى ارزشيابى

و انما يستدل على الصالحين بما يجرى الله لهم على السن عباده [ از فراز اول. ]

يكى از راه هاى تشخيص صلاحيت يك مدير و مسئول و عموما كارگزار يك نظام و چگونگى ارزشيابى وى نظرخواهى از مردم و افراد آن مرز و بوم است. چنانچه مردم يك جامعه اى نسبت به يك مسئولى نظر مثبت اعلام دارند و وى را در كارهاى خود به هر علتى "توانائى، دانش، تخصص، تعهد و ايمان، پاكى دست و چشم، امانتدارى وفاء به عهد و. و. و." موفق دانند و شايستگى و صلاحيت وى را مورد تاييد قرار دهند و نيكيهاى زيادى را از وى يادآور شوند گفته هاى آنان بهترين سندى است براى صلاحيت آن مسئول و كارگزار و در صورت نياز مى توان از وى براى مسئوليتهاى سنگين تر استفاده نمود. و چنانچه مردم آن جامعه پس از نظرخواهى نظر منفى اعلام دارند و نكات ضعف مسئول را مطرح كنند مسئول ذيربط بايد براى نظر مردم ارج نهد و از نظرات منفى آنان كشف كند كه فرد مورد نظر لياقت و شايستگى مسئوليت واگذار شده را ندارد. حتى در ضرب المثل عربى گفته شده است: السنه الرعيه اقلام الحق سبحانه الى الملوك'' زبانهاى گوياى ملت قلمها و پيامهاى حق تعالى است براى پادشاهان "زمامداران".

پرهيز از بى تفاوتى پس از ارزشيابى

و لا يكونن المحسن و المسى ء عندك بمنزله سواء. فان فى ذلك تزهيدا لاهل الاحسان فى الاحسان، و تدريبا لاهل الاساءه على الاساءه! [ از فراز دوم. ]

يكى از فوائد و آثار مثبت ارزشيابى آن است كه برخورد مسئول و مدير با كارگزاران مختلف پس از ارزشيابى بايستى متفاوت باشد و افراد پركار و نيكوكار و تلاشگر را با افراد كم كار و بدرفتار و تنبل مساوى قرار ندهد و اگر قرار است به كارمندان خود پاداش بدهد با هر يك به اندازه لياقت و استحقاقش برخورد نمايد زيرا يكى از راه هاى قدردانى و دلگرمى كارگزار توجه مسئول مافوق به تفاوت كارآئى كارمندان تحت امر اوست. و چنانچه مسئول و مدير هر دو گروه را به يك ديد بنگرد و نيكوكار را با بدرفتار در پاداش و امتياز همسان قرار دهد اين برخورد موجب:

1- دلسردى نيكوكار در كارهاى نيك

2- جرات بدرفتاران در ادامه روش ناپسند و رهگشا براى ديگران در جهت پيروى از بدرفتاران است.

برخورد مناسب با كارگزار به مقدار كارآيى و ارزشها

ثم اعرف لكل امرى ء منهم ما ابلى، و لا تضيفن بلاء امرى ء الى غيره، و لا تقصرن به دون غايه بلائه. [ از فراز اول. ] و الزم كلا منهم ما الزم نفسه. [ از فراز دوم. ]

لازم است مدير و مسئول محترم پس از ارزشيابى و شناسائى افراد تحت امر خود با هر يك از آنان برخورد مناسب با كار و تلاش وى بنمايد بدين معنى به مقدار تحمل مشقتها و سختيها و رنجها در رابطه با انجام كار قدردانى از كار و رنج وى به عمل آورد. اگر زياد است زياد و چنانچه مختصر است مختصر و مبادا رنج و تعب شخصى را به پاى ديگر به حساب آورد و زحمت آن شخص را ناديده بگيرد. و هنگام پاداش و يا جايزه نسبت به حق شخص زحمت كش كوتاهى نورزد همچنان كه آيه شريفه مى فرمايد: ''ليس للانسان الا ما سعى'' [ سوره نجم- آيه 39. ]

هر كس را به اندازه كوشش و زحمت و سعى او پاداش مى دهند نه زياد و نه كم، و سعى و كوشش شخص به پاى ديگرى منظور نمى گردد.

عدم تاثير حسب و نسب در ارزشيابى

و لا يدعونك شرف امرى ء الى ان تعظم من بلائه ما كان صغيرا، و لا ضعه امرى ء الى ان تستصغر من بلائه ما كان عظيما. [ از فراز دوم. ]

ملاك در ارزشيابى دقيقا بايد رفتار و عملكرد افراد باشد نه شخصيت و اعتبار و وجاهت و كارگزاران يعنى مدير و مسئول محترم حق ندارد به اعتبار اين كه يكى از كارگزاران وى چون منتسب به يكى از شخصيتهاى مملكتى است به كار و عملكرد او ارج زيادى نهد و در ارزشيابى بهترين امتياز و نمره ها را براى وى منظور دارد و نسبت به فرد ديگر كه انتسابى به احدى ندارد گو اين كه كارهاى مفيد و سنگينى هم انجام مى دهد براى كار وى ارج و ارزشى قائل نشود. امام عليه السلام اينگونه عملكرد را شديدا محكوم مى فرمايد و مورد نكوهش قرار داده است و خط مشى مدير را پس از ارزشيابى دقيقا مشخص فرموده و حق انحراف و عدول از حق را براى وى باقى نگذارده است.

تصميم گيرى

نظرخواهى از بزرگان:

و اكثر مدارسه العلماء، و منافثه الحكماء فى تثبيت ما صلح عليه امر بلادك، و اقامه ما استقام به الناس قبلك. [ نهج البلاغه فيض- ص 1001. ]

ترجمه:

در جهت استحكام و استوار ساختن اصول و پايه ها و راه هاى اصلاحى كشوردارى و برپا داشتن اصولى كه ملتهاى پيشين و اسبق بر آنها تكيه نموده با علماء و دانشمندان و حكماء و انديشمندان گفتگو و تبادل نظر و هماهنگى و نظرخواهى بنما.

دو نكته:

نياز كشوردارى به اصول و مبانى

تثبيت ما صلح عليه امر بلادك، و اقامه ما استقام به الناس قبلك

اداره جامعه در ابعاد مختلف از بزرگترين مسئوليتهاى خطير و پرزحمت و بامشقتى است كه هر كس توانائى به عهده گرفتن آن را ندارد و شخصى كه لياقت آن را نيز داشته باشد به تنهائى نمى تواند اين بار را به سر منزل مقصود برساند بلكه در اين راستا بايد توجه به اصول و مسائلى داشته باشد كه بتواند به وسيله كمك و يارى آنها وظيفه و مسئوليت خود را انجام دهد و بدون مراعات آن اصول "كه ملتهاى اسبق به كمك آنها كشور را اداره مى نمودند و قطعا در اصلاح كشور موثر و مفيد خواهد بود" امكان پذير نيست و چشم بسته و يا با غفلت از اركان و اصول نمى توان هيچ كارى را انجام داد تا چه رسد به كشوردارى خطير و مشكل.