مقدمه مولف
بسم الله الرحمن الرحيم
نحمدك اللهم يا من مننت علينا بالاسلام و جعلتنا من امه سيد رسلك خير الانام و
اكرمتنا بالتمسك بولايه وصيه اميرالمومنين و اولاده الكرام و نصلى و نسلم عليهم
مادام النور يكشف الظلام.
شايد برخى از خوانندگان عزيز آگاه باشند كتابى پيرامون نهج البلاغه و برخى از
مطالب آن با شركت گروهى از اهل نظر و تحقيق در دست تاليف است كه نويسندگان در بحث و
بررسى هر اندازه توفيق يابند، خدمت ارزنده اى به معارف و راهنمايى نسل معاصر به
حقايق و فرهنگ و علوم اسلامى خواهد بود.
از اينجانب نيز دعوت شد كه پيرامون يكى از موضوعات، مقاله اى تقديم كنم كه به
علت اهميت موضوع و عدم قابليت خود، از قبول آن با وجود اصرار و دعوت مكرر خوددارى
كردم.
حقير با توجه به عجز و قصورى كه دارم جسارت ورود در اين امر بزرگ را نداشتم و
واقعا دور از ادب مى ديدم كه در اين ميدان وسيع و بى كرانه اى كه تهمتنان و
پهلوانان، توانايى عرض وجود ندارند ضعيفى چون من قدم گذارد.
نهج البلاغه را با آن الفاظ و كلمات اعجاز آميز و مطالب و مضامين بلند، و حقايق
متعالى در رشته هاى مختلف علمى و دينى، و عميق ترين مباحث فلسفى و الهى، برنامه ها،
و هدايتهاى بى نظير اجتماعى، سياسى، حكومتى، اخلاقى، صلح و جنگ كه پس از كلام خدا و
گفتار رسول خدا- صلى الله عليه و آله- مافوق گفتار تمام فلاسفه، و هر گوينده اى است
در عرش اعلى مى ديدم و خود را در خاك مسكنت و فقر علمى و نيازمندى، پس به جاى اينكه
قدمى براى قبول اين دعوت به پيش گذارم هزاران فرسنگ عقب مى نشينم من كجا و هوس
پرواز به آسمان بلند انديشه هاى تابناك على- عليه السلام- كجا؟! من كجا و ارتباط با
كتابى كه هر چه توسن انديشه ى محققان و متفكران تندتر مى رود كرانه آن دورتر به نظر
مى رسد و بر وسعت آن افزوده مى شود!.
اين چه كتابى است كه حقايق و معانى متعاليش تمام نمى شود، و هر چه بگويند و
بنويسند باز هم پيرامون آن ناگفته ها بسيار، و هر دوره و هر عصر بگونه اى ديگر جلوه
دارد، و خردمندان روشن ضمير، و دانشمندان زحمت كشيده را به مبانى و حقايق ديگر جلب
مى كند.
الله اكبر از غيب وجود على كه منبع اين حقايق، و دركهاى متعالى است! الله اكبر
از زبان گويا و بيان رسا و شيوايش كه اين حقايق نامتناهى را در قالب الفاظ و كلمات
و حروف متناهى به گوش بشريت خواند و رمز: 'انى اعلم ما لا تعلمون' [ سوره ى بقره،
آيه ى 30. ] را آشكار و معنى: 'ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا' [ سوره ى
فاطر، آيه ى 32. ] و مصداق: 'و من عنده علم الكتاب' [ سوره ى رعد، آيه ى 43. ] را
نشان داد.
نه فقط ضعيفانى چون مرا يارايى نزديك شدن به قله شامخ مقاصد على نيست بلكه
دانشمندان و متفكران بزرگ كه سالها در اين وادى، اسب تلاش و كوشش و طلب رانده و شب
و روزشان را با نهج البلاغه گذرانده و به تفكر و تامل پرداخته اند، عجز خود را از
وصول به آن بيشتر درك كرده اند.
پس چه بايد كرد و چه بايد گفت و نوشت؟ آيا نبايد قلم به دست گرفت و زبان باز كرد
و سخنى گفت، چون مقال و كلامى در خور اين موقف متعالى نداريم؟ يا بايد گفت و نوشت،
و در زمره و گروه خريداران يوسف نشست، كه سزاوار است هر كس به گمان خود قطره اى از
اين اقيانوس بيكران بردارد يا دانه اى از اين خرمن بيحد و حصر برگيرد و آن را در
معرض نظر ديگران قرار دهد كه از آن استفاده كنند و بهره مند شوند و يا آن را بررسى
نمايند.
بالاخره آنان كه در نهج البلاغه مطالعه و مراجعه دارند آشنايى و ارتباطى با اين
كتاب كريم عظيم پيدا كرده اند كه ديگران ندارند آيا بهتر نيست كه همين آشنايى و
ارتباطى را كه در حد معرفت و سرمايه علمى خودشان حاصل كرده اند در اختيار ديگران
بگذارند تا آنان نيز معلومات و تحقيقات خود را بر آن بيفزايند و به طور جمعى و با
همكارى يكديگر به سوى مقاصد نهج البلاغه سفر نمايند؟ يقينا اين بهتر است.
بنابراين، اين ناچيز نيز به خود جرات داد و از خداوند تعالى استخاره نمود و از
موقع رفيع ولايت حضرت مولى- عليه السلام- ضمن عرض معذرتهاى شايان، استجازه كرد كه
موروار، ران ملخى را به درگاه چاكران آن سليمان ملك ولايت هديه نمايد و: 'ان
الهدايا على مقدار مهديها'.
چرا بحث الهيات را انتخاب كردم؟
البته از ميان بحثهايى كه مطرح شده بود مباحث متعددى با اشتغالات فعلى اين جانب
و تحقيقاتى كه در آن رشته ها دارم مناسبتر بود و بسا كه آن مباحث را جامعتر و
كاملتر مى نگاشتم و هم اكنون در آن مباحث نوشته هايى دارم ولى چون آن مباحث را قبلا
انتخاب كرده بودند. بحث 'اليهات در نهج البلاغه' را با اين كه اهميت آن از تمام
مباحث بيشتر، و اشتباه و خطاى در آن از اشتباه و خطا در بحثهاى ديگر عظيمتر و
خطرناكتر است. براى بررسى و تحقيق برگزيدم.
بديهى است عجز و ناتوانى كسى چون من در اين بحث بسيار حساس علمى، دقيق، وسيع،
مفصل، و پيچيده به مراتب بيشتر از ساير مباحث است، و تا چه حد از عهده برآيم خدا
داناست، فقط از خداوند متعال مى خواهم كه فكر و علم مرا از خطا و لغزش در اين مبحث
حفظ فرمايد، و از دانشمندان تقاضا دارم كه هرگونه نواقص معنوى و لفظى اين مقاله را
با قلم اصلاح تكميل فرمايند. اميد است بررسى دانشمندان و فضلاء، در آينده اين بحث
را زنده تر و مايه دارتر در معرض افكار عموم بگذارد.
ناگفته نماند كه نكته مهم ديگرى كه مرا بر نوشتن اين بحث تشويق كرد، فايده ى آن
از نظر تقريب بين مذاهب اسلامى، و رفع اختلاف، و ايجاد اتفاق و تفاهم است كه همواره
آن را در نظر داشته و در نوشته هايم مثل: 'مع الخطيب فى خطوطه العريضه' و: 'امان
الامه من الضلال و الاختلاف' و: 'صوت الحق و دعوه الصدق' زيانهاى اختلاف، و راه هاى
تقريب و حصول اتحاد را تذكر داده ام در اين جا هم اگر تعصب را كنار بگذاريم و
منصفانه بررسى نماييم اين فايده ى بزرگ حاصل مى شود، زيرا از مهمترين نكته هاى حساس
كه به شهادت تاريخ باعث فتنه ها، خونريزيها و جنگها و دستاويز سياستها گرديد و منجر
به ضعف مسلمين و تشتت و تفرق، و مذاهب مختلف شد و تا امروز هم باقى است و اشاعره و
معتزله را سرگرم جدال، نزاع و تكفير يكديگر كرد، مسائل مربوط به الهيات و صفات
خداست مثل عدل، كلام، علم، نفى تشبيه، نفى جسميت، نفى محل، نفى تناهى و معنى سمع،
بصريد، عين، جنب و ساير مطالبى كه در آن اختلاف واقع شد و طرفين را به تكفير، تفسيق
و تحميق يكديگر واداشت.
در اين منازعات و مجادلات بدون شك كلام اميرالمومنين- عليه السلام- بهترين حاكم
و قاطع ترين وسيله ى حل اختلاف است. و اگر همه به آن حضرت رجوع نمايند جايى براى
اين همه اختلافات و كشمكشها باقى نخواهد ماند، زيرا پيروى از على به اتفاق فريقين
موجب نجات و رستگارى است و كسى از اشاعره، حنابله، معتزله، سلفيه و غير هم نيست كه
بتواند على را در مذهبى كه در الهيات و در تفسير و شرح آيات قرآن و معانى اسماء و
صفات داشته است به خطا نسبت دهد و او را در عقايدش- العياذ بالله- بر طريق باطل
بداند.
پس چه بهتر كه فرصت را غنيمت شمرده و با همه ى فرق اسلامى برادرانه به سوى كلام
على- عليه السلام- برويم و به او بگرويم و الهيات و حقايق درست و معانى و مفاهيم
صحيح اسما و صفات را از آن حضرت فراگيريم و بجاست كه اين مثل را كه ابن ابى الحديد
در ضمن شرح خطبه اشباح گفته است و سپس به بيان فضيلت و مدح على پرداخته، ما نيز
بگوييم كه: 'اذ جاء نهر الله بطل نهر معقل' وقتى على در الهيات و مباحث توحيدى سخن
فرموده باشد و حقايق را روشن كرده باشد و وقتى نهج البلاغه در اختيار مسلمين باشد
جاى مراجعه به حسن بصرى، واصل بن عطاء، ابوالحسن اشعرى، امام الحرمين، ابوبكر
باقلانى، اسفراينى، ابن تيميه، ابن قيم و ديگران نيست كه: اذ جاء نهر الله بطل نهر
معقل.
اگر مسلمانان همان حديث ثقلين متواتر را گرفته بودند و سياستهاى حكام، آنها را
از اخذ علم از على- عليه السلام- و ساير اهل بيت باز نداشته بود، علم كلام با اين
همه مجادلات خودرايان بى معرفت، عريض و طويل نمى شد و عقايد سخيف غير معقول نسبت به
خدا و ماوراء الطبيعه در مسلمين ظاهر نمى گرديد. اينك كه آن سياستها تا حدى از بين
رفته يا از اهميت افتاده است سزاوار است مسلمانان پس از چهارده قرن از علوم اهل بيت
پيغمبر منتفع شوند و الهيات را از مكتب على- عليه السلام- بياموزند.
عجب است از شارح نهج البلاغه شيخ محمد عبده! با اين كه نهج البلاغه را قطعى
الصدور از على مى داند در رساله ى توحيدش از على- عليه السلام- اقتباس نكرده و در
موارد متعدد همان اشتباهات و مجادلات گذشتگان را تكرار كرده است و جاى تاسف است كه
در اين عصر هم فرقه اى به نام 'وهابى' كه بر اساس سياست نفتى استعمارگران انگليسى
در حرمين و عربستان حكومت يافته اند و فعلا بر اساس سياست استعمار آمريكا از آن
محافظت مى نمايد، همان سخنان نامعقول مجسمه را در الهيات، با اصرار هر چه تمامتر
عنوان مى كنند و جمال زيباى توحيد و معارف الهى اسلامى را با سخنان نامعقولشان به
عكس جلوه مى دهند و ضمن عقايد فاسد خود، يهوديت و مسيحيت كنونى را ترويج و اعتراضات
معقولى را كه مسلمانان به يهود و نصارا داشتند به خود متوجه مى كنند. و به نظر من
اين بزرگترين خطرى است كه از جانب وهابيها جامعه مسلمين و عقايد فطرى و منطقى و
قابل باور آنها را تهديد مى كند، يعنى اگر كسى در دنيا عقايد اسلامى را از چشم يك
نفر وهابى كه در تجسم خدا اصرار دارد و در الفاظ و ظواهر كتاب و سنت غير عرفى ترين
جمود را به كار مى گيرد و خدا را صاحب تمام اعضاء و جوارح مى خواند ببيند، منظرى
بسيار خرافى و غير معقول خواهد ديد.
لطف الله صافى گلپايگانى
الهيات
علم الهى و الهيات به معناى مصطلح و مفهوم عرف فلسفه و كلام، مباحثى است مربوط
به شناخت خدا و اثبات وجود باريتعالى و صفات جلال و جمال او، از ثبوتيه و سلبيه و
صفات ذات و فعل. و مى توان آن را به معنايى وسيعتر مطرح كرد كه فايده ى آن اكمل،
اوسع و اشمل باشد يعنى بگوييم كه در الهيات بحث مى كنيم از اثبات خدا و ادله اى كه
بر وجود او اقامه شده است و نيز صفات كماليه ى او و افعال تكوينى و تشريعى او كه بر
حسب حكمت و لطف، صدور آن از او به اراده و اختيار واجب است. و همچنين بحث مى كنيم
از سنتهاى الهى در عالم خلقت و تكوين و عالم تشريع و تكليف و نتايج و غايات افعال
الهى و از افعالى كه از او صادر نمى شود و عنايات عامه و خاصه ى او نسبت به بندگان.
در اين مفهوم، تمام مباحث توحيدى، نبوت و شرايع و فلسفه ى تشريع و معاد و هر چه
از جنود غيبى و ظاهرى اوست، يعنى تمام علوم اسلامى وارد مى شود. بنابراين اگر
الهيات در نهج البلاغه در اين سطح وسيع بررسى شود همه ى موضوعاتى كه در نهج البلاغه
مطرح شده است زير اين عنوان قرار مى گيرد، زيرا هيچيك از موضوعات از اين دايره خارج
نيست.
البته اين بحث، محتاج به استقصاء وسيع است و در اين جا فقط اين نكته شايسته تذكر
است كه امكان توسعه بحث با عنوان الهيات بسيار است پس اگر ما به يارى خدا برخى از
مباحث را كه در كتب كلام و فلسفه و اصول دين عنوان مستقل ندارند در اين بحث وارد
كرديم از موضوع خارج نشده ايم.
الهيات در نهج البلاغه
دين اسلام دين معرفت، خداشناسى، توحيد و پرستش خداى يگانه است در عين آنكه تمام
آيات قرآن در هر رشته اعجاز، درخشان و نور است الهيات آن، درخشندگى و جلوه اى خاص
دارد.
كلمه 'اسلام' كلمه توحيد است. و دعوت اسلام از اين كلمه آغاز مى شود و همه
برنامه هاى قرآن و اسلام بر اين اساس قرار دارد كه خدا را به يگانگى بشناسند و فقط
او را معبود و مستحق پرستش بدانند و غير او را پرستش نكنند و به حكومت غير خدا گردن
ننهند و در برابر هيچ قانون، برنامه، مسلك و مرامى جز شريعت الهى خاضع و تسليم
نباشند.
يكى از شوون توحيد باريتعالى اين است كه: حكم و قانونگذارى مخصوص خداست: 'ان
الحكم الا لله امر الا تعبدوا الا اياه' [ سوره ى يوسف، آيه ى 40. ] و ديگران "هر
كس باشد" فرد يا ملت يا جامعه يا اكثريت حق و صلاحيت قانونگذارى ندارند و كسى كه
براى خود حق قانونگذارى معتقد است يا ديگرى غير از خدا را صاحب اين حق مى داند به
شرك رو كرده و از توحيد برگشته است.
معرفت و خداشناسى در اسلام براساس تحقيق، تفكر و تامل قرار دارد و قرآن همه را
به تفكر و تعقل دعوت فرموده است و آيات معرفت و راهنماى خداشناسى از آيات محكم قرآن
است. مانند اين آيات:
'و الهكم اله واحد لا اله الا هو الرحمن الرحيم'. [ سوره ى بقره، آيه ى 163. ]
'ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار و الفلك التى تجرى فى البحر
بما ينفع الناس و ما انزل الله من السماء من ماء فاحيا به الارض بعد موتها و بث
فيها من كل دابه و تصريف الرياح والسحاب المسخر بين السماء و الارض لايات لقوم
يعقلون'. [ سوره ى بقره، آيه ى 164. ]
'و هو الذى مد الارض و جعل فيها رواسى و انهارا و من كل الثمرات جعل فيها زوجين
اثنين يغشى الليل النهار ان فى ذلك لايات لقوم يتفكرون و فى الارض قطع متجاورات و
جنات من اعناب و زرع و نخيل صنوان و غير صنوان يسقى بماء واحد و نفضل بعضها على بعض
فى الاكل ان فى ذلك لايات لقوم يعقلون'. [ سوره ى رعد، آيه ى 3 و 4. ]
'ان الله فالق الحب و النوى يخرج الحى من الميت و مخرج الميت من الحى ذلكم الله
فانى توفكون فالق الاصباح و جعل الليل سكنا و الشمس و القمر حسبانا ذلك تقدير
العزيز العليم و هو الذى جعل لكم النجوم لتهتدوا بها فى ظلمات البر و البحر قد
فصلنا الايات لقوم يعلمون'. [ سوره ى انعام، آيه ى 97 -95. ]
'و من اياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم موده و رحمه
ان فى ذلك لايات لقوم يتفكرون و من اياته خلق السموات و الارض و اختلاف السنتكم و
الوانكم ان فى ذلك لايات للعالمين و من اياته منامكم بالليل و النهار و ابتغاوكم من
فضله ان فى ذلك لايات لقوم يسمعون'. [ سوره ى روم، آيه ى 23 -21. ]
'و فى الارض ايات للموقنين و فى انفسكم افلا تبصرون'. [ سوره ى ذاريات، آيه ى
21. ]
'افرايتم ما تمنون ءانتم تخلقونه ام نحن الخالقون'. [ سوره ى واقعه، آيه ى 58 و
59. ]
'افرايتم ما تحرثون ءانتم تزرعونه ام نحن الزارعون'. [ سوره ى واقعه، آيه ى 63 و
64. ]
منطق قرآن در الهيات فوق العاده جاذب و نافذ و خردپسند است هيچ گفتارى حلاوت و
تاثير و نفوذ اين منطق را ندارد.
اين منطق، عالى، بى نظير و معجزه بود كه مومنان و موحدانى چون حمزه، جعفر،
ابوذر، سلمان، مقداد، عمار، حذيفه و شهداى غزوات اسلام و مجاهدين بزرگ را در طول
تاريخ اسلام پرورانيد تا آنجا كه مراتب علم اليقين، عين اليقين و حق اليقين را حائز
شدند.
و اين منطق است كه مسلمانان را از بشر پرستى و عبوديت بت و مجسمه و از خضوع در
برابر حكومتهاى غير الهى و رژيمهاى مصنوعى بازداشت و آنها را چنان آزاد، قوى و محكم
پرورش داد كه كاخها، تشريفات، مراسم و جلال و عظمتهاى ظاهرى فرمانروايان ايران و
روم، در چشم آنها جلوه نمى كرد و به صاحبان آن سلطه ها و قدرتها همانطور نگاه مى
كردند كه به يك فرد عادى و زحمتكش و بى زور و زر و زيور نگاه مى كردند.
على- عليه السلام- معلم نمونه و برجسته ى مكتب خداشناسى اسلام، شاگرد اول پيغمبر
و نخستين خداشناس مكتب اسلام بود. در اسلام، خداشناسى از على روشنتر ، آگاهتر، با
سابقه تر و مومن تر به شهادت تاريخ و به شهادت همين خطبه هاى نهج البلاغه، نداريم.
او بود كه فرمود: 'لو كشف الغطا ما ازددت يقينا' [ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد،
صفحه ى 550، جلد 2، شرح خطبه هماميه. و صد كلمه جاحظ كه بر آن شروح متعدد نوشته شده
است. مثل شرح ابن ميثم و شرح عبدالوهاب و شرح رشيد و طواط. ] سخنان توحيدى و عرفانى
على جلوه مقام عرفان و تجلى روح الهيات مكتب قرآن و وحى اسلام است كه براى هيچ جمله
اى از آن نمى توان ارزش معين كرد جمله هايى كه هر كدامش دليل بر اوج بلند روح
گوينده و سرشار از حكمت و معرفت است.
على اولين رجل الهى و موحد واقعى مكتب اسلام است كه تماس، ارتباط و اتصالش با
پيغمبر بزرگ اسلام آن معلم عاليقدر مدرسه الهيات قرآن به قدرى محكم و استوار بود كه
ترديدى نيست كه او آيينه ى تمام نماى رسول خدا و تجسم كامل تعاليم اسلام است.
اصولا آن مكتب تربيت و تعليم كه شخص اول عالم امكان محمد- صلى الله عليه و آله-
را به دنيا تحويل داد با مكتبى كه على را پروراند يكى بود در آن مكتبى
كه معلم شديدالقواى الهى حضرت خاتم الانبياء- صلى الله عليه و آله- را تعليم مى داد
على نيز حضور داشت و آن تعليمات را مى شنيد و وحى بر او منكشف مى گشت با اين تفاوت
كه پيغمبر- صلى الله عليه و آله- مخاطب و مامور به تبليغ و رسالت بود و على مستمع و
پيغمبر على را از آنچه بدون واسطه جبرئيل تلقى مى كرد آگاه مى فرمود تا على نسخه اى
مطابق اصل شد. در خطبه قاصعه مى فرمايد:
'و قد علمتم موضعى من رسول الله- صلى الله عليه و آله- بالقرابه القريبه و
المنزله الخصيصه و ضعنى فى حجره و انا ولد يضمنى الى صدره و يكنفنى فى فراشه و
يمسنى جسده و يشمنى عرفه. و كان يمضغ الشى ء ثم يلقمنيه و ما وجدلى كذبه فى قول و
لا خطله فى فعل و لقد قرن الله به- صلى الله عليه و آله- من لدن ان كان فطيما اعظم
ملك من ملائكته، يسلك به طريق المكارم و محاسن اخلاق العالم ليله و نهاره و لقد كنت
اتبعه اتباع الفصيل اثر امه يرفع لى فى كل يوم من اخلاقه علما و يامرنى بالاقتداء
به و لقد كان يجاور فى كل سنه بحراء فاراه و لا يراه غيرى و لم يجمع بيت واحد يومئذ
فى الاسلام غير رسول الله- صلى الله عليه و آله- و خديجه و انا ثالثهما ارى نور
الوحى و الرساله و اشم ريح النبوه.
و لقد سمعت رنه الشيطان حين نزل الوحى عليه- صلى الله عليه و آله- فقلت: يا رسول
الله ما هذه الرنه؟ فقال: هذا الشيطان قدايس من عبادته انك تسمع ما اسمع و ترى ما
ارى الا انك لست بنبى و لكنك لوزير و انك لعلى خير'. [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام،
خطبه ى 234 "قاصعه" ص 811. ]
پس با اين سوابق و با اين اتصال به پيغمبر بزرگ خدا و آشنايى به نور وحى، عجيب
نيست اگر الهيات قرآن را چنان بازگو و تفسير كند كه از هيچيك از صحابه ، آن شرح و
تفسير و بسط و توضيح شنيده نشده باشد.
و عجيب نيست اگر على در الهيات داراى مرتبه اى باشد كه مافوق آن براى بشر متصور
نباشد و هر كس به هر مقام از خداشناسى برسد بيشتر از آنچه على او را شناخته و توصيف
كرده است نخواهد رسيد تا آنجا كه مى گوييم فراسوى مرتبه اى كه على داشت و خدايش را
مى ستود و مى خواند و مى شناساند، در خداشناسى نيست.
اين فلاسفه الهى هستند كه هر چه پيرامون وجود خدا و صفات او بگويند و گفته باشند
كلامى قاطع تر از كلمات على نخواهند گفت و خدا را برتر و منزه تر از شناخت على
نخواهند شناخت هر كلام، شعر، نثر، نيايش و ستايشى در خداشناسى كه از قرآن و كلمات
على الهام گرفته و با آنها هماهنگ باشد دلچسب و دلپسند مى شود چون همان عرفان فطرى
است و همان است كه بشر در اعماق وجود و نهان هستيش، احساس مى كند كه خدا همان است و
غير از آن نيست.
اينجا مقامى است كه هر چه بشر جلوتر برود بر تحيرش افزوده مى شود و به عجز و
ناتوانى و فقر و نياز خود بيشتر آگاه مى گردد و هر قدر به فقر امكانى و نواقص ذاتى
ممكنات واقف شود، به بى نيازى و به علم و قدرت ذات بارى آشناتر مى شود و على- عليه
السلام- آنقدر كه ممكن بوده در اين ميدان جلو رفته است.
اگر كسى بخواهد على را بشناسد از همين بيانات اعجازآميز در الهيات مى تواند
بشناسد كه على در معرفت به كجا رسيده و پايه ى قدرش تا چه حد رفيع و بلند است.