الهام از گفتار على (عليه السلام )

سيد محمد تقى حكيم

- ۶ -


فلسفه فروع دين
على (عليه السلام ) فرمود:
فرض الله الايمان تطهيرا من الشرك ، والصلاة تنزيها عن الكبر، و الزكاة تسبيبا للرزق ، و الصيام ابتلاء لاخلاص الخلق ، و الحج تقوية للدين ، و الجهاد عزا للاسلام ، والاءمر بالمعروف مصلحة للعوام ، والنهى عن المنكر ردعا للسفهاء.
ترجمه روايت شريفه :
خداوند ايمان را واجب گردانيد تا مردم را از آلودگى شرك (توجه بغير خدا) پاك كند. نماز را واجب نمود تا از تكبر منزه شوند.
زكاة را واجب كرد تا روزى فقرا تاءمين شود. روزه را واجب نمود تا اخلاص مردم امتحان شود. حج را براى تقويت دين و جهاد را براى عزت و شوكت اسلام ، امر بعمروف را بمنظور اصلاح توده مردم و نهى از منكر را براى بازداشتن اشخاص نادان و سبك مغز از خطا، واجب كرده است .

شرح :
از احكام و دستورات الهى چه مى خواهيد و جوياى چه هستيد؟ البته مى خواهيد منافعى معنوى در بر داشته باشند مى خواهيد حكمت در آنها باشد، مى خواهيد اسرار و عللى موجب مقرر داشتن آنها شده باشد، مى خواهيد با دقت كردن در آنها بفهميد كه با دانش و منطق ، مطابقت كامل دارند و بالاخره مى خواهيد خاطرتان آسوده باشد كه دستورات مذهبى همه عقلائى هستند! اينرا مسلما بدانيد هر يك از دستورات دين مقدس ‍ اسلامى اعم از كلى و جزئى داراى منافعى بيشمار است ، منتها ما حكمت بعضى از آنها را كم و بيش فهميده و حكمت بعضى را نفهميده ايم . آنهائى كه هنوز حكمتشان معلوم نشده و بصورت مبهم در مقابل ما قرار دارند يقينا فلسفه اى دارند اما بايد تحقيق نمود و يا صبر كرد تا با پيشرفت علوم و پيدايش نظريات صائب رفع ابهام شود، و واضح و آشكار گردند، و هيچ دليلى ندارند كه ما منكر آنها بشويم و بگوئيم فائده اى در آنها نيست .

قانون تجارت
على (عليه السلام ) فرمود:
من اتجر بغير فقه فقد ارتطم فى الربا.
ترجمه روايت شريفه :
كسيكه بدون ياد گرفتن احكام تجارت ، داد و ستد كند در ورطه ربا (نزول و سود پول ) مى افتد.

شرح :
در فقه اسلامى مباحثى مستدل و منطقى راجع به آداب و شرائط خريد و فروش ، انواع بيع ، موارد فسخ معامله و مسائلى مربوط به معاملات نقد و نسيه وجود دارد كه در همه آنها حقوق طرفين معامله در نظر گرفته شده است ، هر تاجر مسلمان پيش از شروع به تجارت بايد آنها را ياد بگيرد تا در معاملات خود از آن دستورات پيروى و بر طبق آنها داد و ستد خود را تنظيم نموده و از حدود شرع تجاوز نكند و اگر بدون بصيرت و آگاهى از نكات دقيق شرعى معاملات ، بكسب و تجارت مشغول شود، چه بسا نادانسته معامله اى انجام دهد و منافع غير مشروعى بدست آورد و همان سود نامشروع سبب هلاكت او گردد. حضرت اءميرالمؤ منين (عليه السلام ) هر وقت به بازار تشريف مى برد با آواز بلند اين مطلب را به بازرگانان تذكر مى داد و سفارش مى كرد كه پيش از كسب ، معلومات نامبرده را كسب نمايند.

قدر خود را بدانيد
على (عليه السلام ) فرمود:
هلك امرؤ لم يعرف قدره .
ترجمه روايت شريفه :
كسيكه قدر خود را نشناخت هلاك گرديد.

شرح :
آدمى اگر خود را بشناسد مى تواند خداى خود را بشناسد كه گفته اند: من عرف نفسه فقد عرف ربه - كسيكه خود را شناخت خداى خود را شناخته است )). چنانچه انسان با فكر و حساب منظمى ، بماهيت خويش پى برد، و بسجايا و خصال خود واقف گرديد و خلاصه فهميد كه واقعا چه هست و چه نيست ، پايه و منزلت خويش را در يافته است . و كسيكه رتبه خود را تشخيص داد بايد بهمان مقياس ، وظيفه خود را بشناسد و بداند كه كجا برود، چه بكند و چه بگويد؟ و البته در اين صورت نزد همه افراد محترم است و خوشبختى را براى خود بدست آورده است . و اگر اصلا در صدد نبود كه بمقام خود آشنا شود و يا انديشه و محاسبه اش در اين راه غلط باشد و خلاصه بدون در نظر گرفتن موقعيت خود، وظيفه اش را ندانست و هر چه خواست كرد و گفت ، و هر جا ميلش كشيد رفت ، بگمراهى مى افتد و احترامى ندارد.

قضاوت از راه گمان
على (عليه السلام ) فرمود:
ليس من العدل القضاء على الثقة بالظن .
ترجمه روايت شريفه :
از عدالت نيست كه شخص مورد اعتماد را با گمان بد محكوم كنند.

شرح :
مردم همه يك طور نيستند، بعضى شرور و بدطينت و بعضى نيك نفس و خوش طينت مى باشند. مردم پاك دامن بدون اينكه اراده تظاهر داشته باشند، بوظيفه خويش عمل مى كنند، و بى آنكه نزد اين و آن تعريف و تمجيدى از خود نمايند، عملا صداقت و امانت خود را در جامعه ثابت كرده و نام نيكى براى خود كسب نموده اند. اين اشخاص مورد اطمينان مردم مى شوند و چون آبرومند هستند كارهاى مفيدى بوسيله آنها انجام مى گيرد، و در رفع مشكلات مردم موفق مى شوند. حال اگر درباره اين قبيل اشخاص ، حرفهاى ناروائى شنيده شد و يا شبهه و گمان بدى حاصل گرديد آيا بايد نسبت بآنها سوءظن پيدا كرد؟ و باحدس و گمان و احتمال ، سوابق نيك و قطعى آنها را ناديده گرفت و يا اينكه بآن حرفها ترتيب اثر نبايد داد، مگر اينكه بمرحله يقين برسند؟ در اين مورد نيز عجله نكنيد، صبر كنيد على (عليه السلام ) داد سخن دهد و تكليف شما را روشن نمايد.

قناعت
على (عليه السلام ) فرمود:
اءلقناعة مال لا ينفد.
ترجمه روايت شريفه :
قناعت ثروتى است كه تمام نمى شود.

شرح :
حرص يكى از صفات ناپسند و عبارت از آنست كه انسان براى بدست آوردن مال ، بيمورد و زائد از متعارف تلاش نمايد. و قناعت يكى از صفات پسنديده و عبارت از آنست كه آدمى بآنچه در اختيار دارد و بدست آوردن آن براى او ممكن است راضى باشد.
كسى كه اسير حرص شد هر چه دارد به نظرش كم و هر چه بدست آورد در مقابل درياى بيكران آز او ناچيز است . اما آنكه قناعت پيشه كند دائره آمال او محدود است بهريك از خواسته هاى خود دست يابد، گوئى بر نعمتى بزرگ دست يافته است . خدا را بر آن نعمت سپاس مى گويد و با شادى خاصى سفره زندگى خويش را با آن رنگين مى كند و بهمان خوشنود است . آدم قانع با نادارى مى سازد و با درآمد جزئى خود را خوشبخت و دارا مى داند، خلاصه عالمى دارد كه بيشتر مردم از آن خبرى ندارند.

كار خوب و كار بد
على (عليه السلام ) فرمود:
شتان ما بين عملين : عمل تذهب لذته و تبقى تبعته ، و عمل تذهب مؤ ونته و يبقى اءجره .
ترجمه روايت شريفه :
چقدر تفاوت است ميان دو عمل : عملى كه لذت آن از بين مى رود و عذاب آن باقى مى ماند و عملى كه رنج آن از بين مى رود و پاداش آن باقى مى ماند.

شرح :
كار خوب همان كارى است كه عقل و شرع آنرا تجويز كرده و صلاح فرد و اجتماع در آن باشد ولى ممكن است انسان ميل و رغبتى بآن نداشته باشد و مستلزم رنج و زحمتى هم باشد. كار بد، كارى است كه عقل و شرع آنرا نكوهش كرده و از نظر فرد و اجتماع اقدام بآن صلاح نباشد ولى ممكن است انسان مايل بآن باشد.
انسان كارى خوبى كه انجام داد خدا را خشنود كرده وجدان خويش را هم راضى نموده است . و رنج و زحمت آن كار هم فراموش مى شود. ولى وقتيكه انسان كار بدى انجام داد خدا را از خود خشمناك كرده ، وجدان خويش را نيز ناراحت نموده و پشيمانى هم بايد بكشد. و اگر آن كار بد، لذتى هم داشته باشد لذتش آنى و زود گذراست .
چنانچه انسان در موقع ارتكاب هر عملى يك چنين حساب و بررسى بكند و عقل خويش را قاضى قرار دهد دامن پاك خويش را آلوده به زشتيها نمى كند و در آتش ندامت هم نميسوزد.

كار نيك
على (عليه السلام ) فرمود:
افعلوا الخير، و لا تحقروا منه شيئا، فان صغيره كبير، و قليله كثير، و لا يقولن اءحدكم : ان اءحدا اءولى بفعل الخير منى ، فيكون و الله كذلك .
ترجمه روايت شريفه :
كار نيك كنيد، و هيچ كار نيكى را كوچك مشمريد زيرا كوچك آن بزرگ و كم آن هم بسيار است . و هيچ كس از شما نگويد كه ديگرى بانجام دادن كار نيك از من سزاوارتر است ، چه بخدا سوگند آن ديگرى سزاوارتر مى شود.

شرح :
اشخاص نيك كار نيك را دوست مى دارند و هر وقت كار نيكى براى آنها پيش آمد خوشحال مى شوند و آن را غنيمت مى دانند و بفال نيك مى گيرند و بيدرنگ آنرا انجام مى دهند. ولى بعضى از مردم در مورد كار نيك همت ندارند و براى آنكه شانه از زير بار آن خالى كنند پاى ديگران را بميان كشيده و مى گويند: چرا فلانى اين كار خير را انجام انجام ندهد او كه سزاوارتر است ؟ اثر اين دون همتى آنستكه آن ديگرى كه انتظار مى رود كار نيك را انجام دهد اين فرصت با ارزش براى او دست مى دهد و موفق بآن كار نيك مى شود و از اين شخص بى همت توفيق آن كار سلب مى شود.

كشتى گرفتن باحق
على (عليه السلام ) فرمود:
من صارع الحق صرعه .
ترجمه روايت شريفه :
كسيكه با حق كشتى گيرد، حق او را بر زمين مى كوبد.

شرح :
مبناى آفرينش موجودات برپايه حق است باين معنى كه همه آنها را خداوند بمقتضاى حكمت ايجاد فرموده است . حق مانند روز روشن واضح و چون كوه پابرجا و ثابت است . مردم بينا چون حق را بنگرند بدنبال آن روند و با ايمان به موفقيت ، درباره آن فداكارى كنند ولى اشخاص كوتاه فكر و كسانيكه در امور تعمق كامل نمينمايند و تنها ظاهر فريبنده را مى بينند، از حق روى مى گردانند و طرفدارى از باطل مى كنند، بعضى هم لجاجت را بيشتر كرده باحق بمبارزه برخيزند. مثل چنين اشخاصى كه باحق جنگ مى كنند درست مثل كسى است كه با مشت گره كرده بكوه حمله كند، بخيال اينكه كوه را درهم شكند، اما كوه همچنان استوار و او خود از پاى در آمده است ، مخالفين حق نيز خود را خسته مى كنند. پس از خاتمه كار زار آن هنگام كه در مقابل جلوه حق قرار گرفتند متوجه مى شوند كه حق باحق است و حق مخالفين خود را شكست داده است .

كم گوئى
على (عليه السلام ) فرمود:
اذا تم العقل نقص الكلام .
ترجمه روايت شريفه :
هرگاه عقل كامل شد، گفتار كم مى شود.

شرح :
آدم عاقل : وقتيكه صلاح باشد سخن مى گويد، درباره خود آن سخن فكر مى كند، مناسبت مقام را در نظر مى گيرد، وضع و موقعيت شنونده يا شنوندگان را ملاحظه مى كند و آنچه مى گويد مختصر و مفيد خواهد بود.
سخنى كه اين نكات الهام بخش آن باشند براى هميشه و همه كس جالب است . هيچ كس از شنيدن آن خسته نمى شود و حداكثر استفاده را از آن ميبرد.
البته رعايت شرائط نامبرده كار آسانى نيست و با پرگوئى فراهم نمى شود، از اين جهت كسيكه مقيد باشد جهات فوق الذكر را منظور بدارد، قهرا كمتر حرف ميزند. اما آدمى كه از عقل بهره كافى ندارد در موقع حرف زدن هيچيك از اين نكات را ملاحظه نمى كند و هر چه بر زبانش آمد مى گويد. طبعا گفتار چنين كسى بسيار است .

محبوبيت
على (عليه السلام ) فرمود:
خالطوا الناس مخالطة ان متم معها بكوا عليكم ، و ان عشتم حذوا اليكم .
ترجمه روايت شريفه :
با مردم چنان رفتار كنيد كه اگر با آن رفتار بميريد بر شما بگريند و اگر زنده باشيد مشتاق شما باشند.

شرح :
اشخاصى مى بينيم كه تازنده اند مردم با عشق و علاقه آنها را دوست دارند و در مرگ آنان متاءثر و سوگوار مى شوند، ميدانيد اينها چه كرده اند كه محبوب شده اند؟ اينها روش صحيحى براى معاشرت انتخاب كرده اند يعنى بيخود و بى جهت كسى را از خود نيازرده اند و كوشش نموده اند آنچنانكه شايسته است حقوق ديگران را رعايت كنند و دلها را از خود شاد نمايند. شما هم اگر مى خواهيد محبوب شويد و مردم نسبت بشما علاقمند گردند بايد براى نيل باين مقصود هنگام تماس با مردم رويه خردمندانه اى در پيش ‍ گيريد.

محل اقامت
على (عليه السلام ) فرمود:
ليس بلد باءحق لك من بلد، خير البلاد ما حملك .
ترجمه روايت شريفه :
هيچ شهرى براى تو شايسته تر از شهر ديگر نيست بهترين شهرها شهرى است كه وجود ترا تحمل كند.

شرح :
انسان به اين جهان آمده است تا خود را بكمال برساند و از وجود خويش ‍ بهره مند گشته و هنگامى كه شايستگى پيدا كرد، ديگران را نيز از پرتو خود سودى بخشد. البته محيط و فضائى لازم است تا آدمى در آن محيط و فضا براى رسيدن بآرمانهاى فوق پروبالى بزند و موقعيتى بايست تا در سايه آن . وسائل زندگى و آسايش او تاءمين شود، و موانعى براى پيشرفت او وجود نداشته باشد در هر جا چنين موقعيتى فراهم شد، آدمى بايد آنجا را مركز زندگى و جنبش خويش قرار دهد. پيشوايان ماهم بهمين لحاظ گاهى از موطن خود كوچ كرده و در شهرهاى ديگر اقامت گزيده اند. پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله از مكه به مدينه و على (عليه السلام ) از مدينه بكوفه هجرت فرموده اند.

مراتب علم
على (عليه السلام ) فرمود:
اءوضع العلم ما وقف على اللسان ، و اءرفعه ما ظهر فى الجوارح و الاءركان .
ترجمه روايت شريفه :
پائين ترين مرتبه علم آنستكه بر زبان متوقف گردد و بالاترين مرتبه علم آنستكه اثر آن در اعضا و جوارح آشكار شود.

شرح :
علم يكى از مواهب عاليه پروردگار جهان است . بشر باين موهبت مفتخر شده است تا در تاريكيهاى زندگى مشعلى فروزان ، فرا راه خويش و ديگران داشته باشد. آيا سزاوار است آدمى با داشتن چنين راهنمائى ، خود را اصلاح نكرده و بفضائل اخلاقى آراسته نسازد؟ و فقط اندوخته هاى علمى خويش را بر زبان جارى ساخته و در هر مجلس و محفل كه قدم نهد، با بيان و گفتار خويش اين گوهر گرانبها را بديگران ارزانى دارد؟
خير! بلكه سزاوار است كه دانش و بينش ، اعمال و رفتار آدمى را در جهت صحيحى رهبرى كند و مفاسد و معايب او را مرتفع سازد و خلاصه از حركات و سكنات آدمى آثار دانش و بينش مشهود باشد. كسانيكه اين استفاده را از علم خود نكنند، بخودشان و علم ستم كرده و قدر و مرتبه علم را آنطورى كه شايد و بايد نشناخته اند.

ميدان امتحان
على (عليه السلام ) فرمود:
الولايات مضامير الرجال .
ترجمه روايت شريفه :
حكومت و فرمانروائى ها ميدان آزمايش مردان است .

شرح :
از قديم گفته اند: ((هنگامى كه آدمى امتحان شد ارزش او معلوم مى شود.)) يكى از موارد امتحان حكومت بر مردم است . بعضى اشخاص موقعى كه منصبى بآنان واگذار شد و قدم در ميدان فرمانروائى نهادند و حوزه اى در اختيار داشتند، با تدبير و كاردانى ، گوى سبقت را از همكاران خود مى ربايند و ارزش اجتماعى خويش را بالا برده و لياقت و شايستگى را در اداره كردن امور مربوطه ثابت مى كنند و چنان مردم را شيفته اخلاق و سياست و پشت كار خود مى نمايند كه هيچوقت مردم راضى نيستند محل ماءموريت خود را ترك گويند. ولى بعضى بواسطه ناپختگى ، از گردانيدن چرخ رياست عاجز و بعلت نداشتن سياست لازم اوضاع و احوال آن منطقه را دستخوش اغتشاش نموده و نميتوانند افراد را قانع و راضى نگهدارند، اينست كه با خشم و نارضايتى مردم روبرو شده و در نتيجه شكست خورده بايستى از ميدان حكومت و فرمانروائى بدر روند.

ميزان ستايش
على (عليه السلام ) فرمود:
الثناء باءكثر من الاستحقاق ملق ، والتقصير عن الاستحقاق عى اءو حسد.
ترجمه روايت شريفه :
ستودن بيش از آنچه سزاوار است چاپلوسى ، و كمتر از آنچه شايسته است ، نشانه درماندگى در سخن و يا رشك بردن است .

شرح :
آدم بايد حساب هر كارى را بكشد، و در هر مورد اندازه نگهدار باشد. اندازه اى كه با عقل و منطق مطابق باشد و از حدود خود تجاوز نكند، مثلا اگر مى خواهد از كسى تمجيد كند و زبان بستايش او بگشايد و كمالات او را بشمرد بايد مقام و فضيلت او را كاملا در نظر بگيرد و مزايا و خصوصيات واقعى او را ياد آور شود و آنطورى كه شايسته است او را مدح گويد. اگر رعايت اين جهت را ننمايد و بدون توجه بآن موضوع ، شخص مورد نظر را معرفى كند خواه ناخواه از جاده مستقيم خارج شده و افراط يا تفريط نموده است . اگر بطرف افراط منحرف گرديد يعنى بيشتر از حد لازم و مناسب او را ثنا گفت ، تملق كرده و خود را آدم پست و متملقى شناسانده است و چنانچه بطرف تفريط متمايل شد يعنى كمتر از ميزان لياقتش او را ستود باز عيب خود را ثابت كرده است . زيرا معرفى ناقص مى رساند كه يا گوينده قدرت بيان ندارد و نمى تواند درباره شخص ممدوح داد سخن دهد، و يا درباره او حسادت مى ورزد و نمى خواهد او را بتمام معنى معرفى كند.

ناتوان ترين مردم
على (عليه السلام ) فرمود:
اءعجز الناس من عجز عن اكتساب الاخوان و اءعجز منه من ضيع من ظفر به منهم .
ترجمه روايت شريفه :
ناتوان ترين مردم كسى است كه نتواند دوستانى بدست آورد، و ناتوان تر از او كسى است كه دوستانى را كه بدست آورده از دست بدهد.

شرح :
مردم بانشاط كه ميل دارند از همه مزاياى زندگى بهره مند شوند، با بكاربردن صفات انسانى ، دوستانى براى خود فراهم مى كنند، و بمنظور حفظ و نگهدارى آنها آنچه لازمه صداقت و صميميت است انجام داده و باصطلاح با آنها يكرنگ مى شوند. اما مردم سست و بيحال كه عمر خود را بدون برنامه مى گذرانند و خودشان هم نمى دانند براى چه زنده اند، چندان مقيد نيستند كه دوستانى بدست آورند و اگر تصادفا كسانى با آنها دوست شدند وجود دوستان براى آنها چنان بى تفاوتست كه در رعايت حقوق دوستى كوتاهى كرده و نسبت بآنها بى اعتنا مى شوند و سرانجام آنها را از دور خود پراكنده مى سازند.

نشانه هاى ستمكار
على (عليه السلام ) فرمود:
للظالم من الرجال ثلاث علامات : يظلم من فوقه بالمعصية ، و من دونه بالغلبة ، و يظاهر القوم الظلمة .
ترجمه روايت شريفه :
ستمكار سه علامت دارد: با سركشى بما فوق خود ستم مى كند و اطاعت او نمى نمايد، بزير دست خود ظلم مى كند و او را شكست مى دهد و از ستمكاران پشتيبانى و جانبدارى مى كند.

شرح :
كسيكه از جاده حق و عدالت منحرف شد و رعايت نظم زندگى فردى و اجتماعى نكرد ظالم محسوب مى شود آدم ستم پيشه تا هر جا كه دستش ‍ رسيد ظلم مى كند و بهر كس كه توانست ستم روا مى دارد، بى پروا حق ديگران را ضايع مى كند و وظيفه اى كه نسبت به سايرين دارد انجام نمى دهد. شخصى كه در اين مسير خطرناك و انحرافى قرار گرفته نشانه هائى دارد كه شما مى توانيد از روى آن نشانه ها او را بشناسيد. اينك علائم وى : 1- مطابق مقررات بايد از اشخاصى كه بر او تفوق و برترى و حق فرمان دارند فرمانبردارى كند ولى زيربار نمى رود و از فرمان آنها سرپيچى مى نمايد و باين وسيله بر آنها ظلم مى كند 2- اشخاصيكه زير دست او هستند و او بر آنها تسلط و اقتدارى دارد و بايد حق آنها را رعايت كند حاضر نيست و از مقام و مرتبه خود سوء استفاده كرده و بر آنها ستم مى كند 3- علاوه بر اينها چنانچه توانست غير مستقيم هم ظلم مى كند، باين معنى كه ستمكاران را در مورد ظلم كمك مى دهد و با آينده نافرجام آنها شريك مى گردد.

نيل بمقصود
على (عليه السلام ) فرمود:
من طلب شيئا ناله اءو بعضه .
ترجمه روايت شريفه :
كسيكه چيزى را بجويد (و براى دست يافتن بآن كوشش كند) بهمه يا بعضى از آن نائل مى شود.

شرح :
كسى كه عزم سفر دارد پس از تصميم بايستى اسباب سفر بربندد و حركت كند و مسافتى را به پيمايد تا بمقصد خويش برسد، و الا بدون اين مقدمات ، محال است بمحل مقصود وارد گردد. كسيكه منظورى دارد نيز بايد تصميم بگيرد و كمر همت بربندد و بسوى خواسته خويش گام بردارد تا بهدف برسد. كسانيكه در راه رسيدن بمقصود فعاليت كرده و موانع را از پيش پاى خود بر داشته اند فاصله اى كه تا مقصود دارند طى كرده و سرانجام موفق گشته اند و اگر بهمه خواسته خويش دست نيافته اند بقسمتى از آن نائل شده اند. پس كوشش آدمى در هر كار بى نتيجه نبوده و مسلما ثمر بخش ‍ خواهد بود. در قرآن مجيد است : وان ليس للانسان الا ماسعى - براى آدمى جز آنچه سعى و كوشش ميكند نخواهد بود)) و گفته اند:
((عاقبت جوينده يابنده بود)).

وصى خودت باش
على (عليه السلام ) فرمود:
ياابن آدم ، كن وصى نفسك ، و اعمل فى مالك ما تؤ ثر اءن يعمل فيه من بعدك .
ترجمه روايت شريفه :
اى فرزند آدم ! خودت وصى خودت باش ، و آن انفاقى كه ميل دارى بعد از تو از مال تو انجام شود (تا زنده هستى ) خودت بجاى آر.

شرح :
بعضى از مردم مطيع اوامر و نواهى الهى هستند، و عبادات بدنى و مالى را كه خداوند فرموده است بجا ميآورند ولى بعضى از مردم چنان غرق در ماديات هستند كه سر از پاى خويش نميشناسند. گفتار و رفتار آنها از حريم و حدود دنيا نمى گذرد. اصلا مثل اينكه يادشان نيست كه بايد خدا را عبادت كنند و وظائف مذهبى را انجام دهند، گوئى خودشان را از اين مراسم معاف مى شمرند. گروهى هم از مردم ، كم و بيش عبادت بدنى را مانند نماز بجا ميآورند اما بعبادات مالى (خمس ، زكاة ، صدقات و خيرات مستحب ) كه رسيدند بخل مى ورزند و حاضر نيستند به مستحقين كمك كنند و بعضى هم وصيت مى نمايند كه پس از مرگشان حقوق شرعيه مالشان را بدهند و براى آنها كار خير كنند ولى اين اشخاص بايد تا زنده هستند گذشت داشته و بدست خودشان كارهائى كه در نظر دارند انجام دهند و منتظر اقدامات ديگران بعد از خودشان نباشند. كسيكه دلسوز خودش ‍ نباشد ديگرى دلسوز او نخواهد بود.

وظيفه قاضى
على (عليه السلام ) فرمود:
لا يقيم اءمر الله سبحانه الا من لا يصانع ، و لا يضارع ، و لا يتبع المطامع .
ترجمه روايت شريفه :
حكم و فرمان خدا را كسى بر پا مى دارد كه عليه مظلوم راه مدارا و سازش را در پيش نگيرد و مانند تبه كاران رفتار نكند و مطيع خواهشهاى نفسانى نباشد.

شرح :
قضاوت و حكميت منصبى شريف و كار پيغمبران و اولياء خداست . راى قاضى و حكم در صورتى عادلانه و خدا پسند است كه هنگام راءى دادن ، خدا را در نظر داشته باشند به مسؤ وليتى كه بر عهده دارند توجه نمايند، روز قيامت را فراموش نكنند، خودشان را بجاى آن كسى كه مى خواهند درباره او حكم صادر كنند فرض نمايند، از راهنمائى و اطاعت وجدان سرپيچى نكنند، باطل را بصورت حق و حق را بصورت باطل جلوه ندهند، با ظالم توافق نكنند تا بدينوسيله حق مظلوم را پايمال نمايند، دام طمع ، آنان را از پرواز نمودن در فضاى عدالت و حق گوئى باز ندارد حاضر باشند دست از مقام و رتبه خود بردارند اما برخلاف شرع و وجدان حكمى نكنند.
حكم خدا هميشه بوسيله قاضيان و داوران پاكدامنى كه با اين وضع بكار خود مشغولند زنده و پاينده است .

همت عالى
على (عليه السلام ) فرمود:
الحلم و الاءناة تواءمان ينتجهما علو الهمة .
ترجمه روايت شريفه :
بردبارى و تامل قرين و تواءمند كه از همت عالى سرچشمه مى گيرند.

شرح :
بعضى از حالات و صفات انسان ، صفات ديگرى را به دنبال دارند. مثلا همت يكى از صفات و حالات بشر است كه ميتوان آن را به ((عزم راسخ و قوى )) تفسير كرد. همت موقعى كه در انسان محكم شد و بالا گرفت بكلى آدم را دگرگون مى سازد و صفات جالبى براى او بوجود ميآورد و او را زنده و پايدار نگه مى دارد، همه اشخاصى كه عظمت يافته و بجائى رسيده و نام و نشانى در اين جهان پهناور از خود بيادگار گذاشته اند بواسطه همت والاى آنها بوده است ، زيرا آدمى كه همتش عالى شد، در برخورد با مردم متانت دارد از خطاكاريكه باو توهين كرده صرف نظر مى كند، چه خود را بالاتر از افق او مى داند و اگر صلاح ديد او را تنبيه كند بدون عجله با فكر و نقشه صحيح او را خاموش مى كند. و معلوم است كه اين همه صفات خوب دست بدست هم داده و انسانى درست مى كنند كه آنچه لازمه انسانيت است در او موجود باشد و او را براى دست يافتن بمقاصد و خواسته هايش ‍ جلو برده و كمك مؤ ثر و شايانى باو مى نمايند.

همه كاره
على (عليه السلام ) فرمود:
من اءوماء الى متفاوت خذلته الحيل .
ترجمه روايت شريفه :
كسيكه بخواهد چند كار مختلف و دور از هم را اداره كند از چاره كار درمانده مى گردد.

شرح :
انسان ، باهوش و استعداد و قدرتى كه در نهاد خويش دارد مى تواند در كارهائى اقدام و براى خود و جامعه خود بلكه نوع بشر خدمات ذى قيمتى انجام دهد كه تا خورشيد و ماه بوضع فعلى ببشر نور مى دهند همچنان خدمات او مورد نظر و باارزش باشند. ولى بايد در نظر گرفتن توانائى و ورزيدگى خود، كارهائى انتخاب كند كه تا حدودى با هم متناسب باشند و اطلاعات كافى درباره آنها داشته باشد و بتواند بهمه آنها رسيدگى كند و هر كدام را آنطورى كه ميبايست بجا آورد، در غير اين صورت اگر چند كار مختلف و نامربوط بدست گرفت و خواست در همه آنها دخالت تام داشته باشد و دقت لازم در هر يك از آنها بكند از عهده آنها بر نميآيد و نمى تواند براى هر يك از آنها چاره اى بيانديشد و آنها را بآخر برساند، چنين آدمى وقت عزيز و نيروى خود را كه مى بايست در كارهاى مقدور صرف كند تا نتيجه بگيرد، بيهوده تلف كرده است .

ياد مرگ
على (عليه السلام ) فرمود:
نفس المرء خطاه الى اءجله .
ترجمه روايت شريفه :
هر نفس آدمى گامى است كه بسوى مرگ بر مى دارد.

شرح :
اول نيستى ! آخر هم نيستى . سرنوشت همه موجودات و فرجام همه هستيها. مرگ آرى مرگ ! مسيرى است كه همه بايد به پيمايند و استثنائى براى احدى (جز خدا) نيست . چه خوب بود اگر آدمى گاهى بآن توجه داشت تا از آن سركشى و قلدرى باز ايستد و از آنهمه پايكوبى و بى بند و بارى دست بردارد! و چه خوب بود بداند آنهمه تلاشهاى بيمورد به بن بست منفى مى رسد و آنهمه حسابهاى روا و ناروا بصفر منتهى مى گردد.
ولى افسوس ! مگر حرص و ولع مى گذارد كه آدم جز به زر و زيور دنيا نظرى افكند و جز به محدوده مادى خويش كارى داشته باشد؟ هيچ وقت بفكر مرگ نمى افتد و هيچگاه از اين سفر اجبارى يادى نمى كند و اگر هم در مواقعى و بمناسباتى نامى از مرگ بميان آمد خيلى زود، از خاطر او گذر كرده و هنوز اثرى در او نگذاشته جاى خود را بافكار متشتت ديگرى مى بخشد.