الهام از گفتار على (عليه السلام )

سيد محمد تقى حكيم

- ۲ -


انتخاب دوست
على (عليه السلام ) بفرزند ارجمندش حضرت امام حسن (عليه السلام ) فرمود:
يا بنى ! اياك و مصادقه الاحمق ، فانه يريد اءن ينفعك فيضرك ، و اياك و مصادقه البخيل ، فانه يقعد عنك اءحوج ما تكون اليه ، و اياك و مصادقه الفاجر، فانه يبيعك بالتافه ، و اياك و مصادقه الكذاب ، فانه كالسراب يقرب عليك البعيد و يبعد عليك القريب .
ترجمه روايت شريفه :
اى فرزند! از دوستى با احمق بر حذر باش ، چه او مى خواهد كه نفعى بتو برساند اما زيان مى رساند. از دوستى با بخيل بر كنار باش ، زيرا در هنگامى كه احتياج تو باو زيادتر است از كمك بتو دريغ مى نمايد. از دوستى با بد كار بدور باش كه ترا ببهاى اندكى مى فروشد. از دوستى با دروغگو حذر كن كه او مانند سراب ، دور را براى تو نزديك ، و نزديك را در نظر تو دور وانمود مى كند.

شرح :
انسان همانطورى كه در امر ازدواج براى انتخاب همسر خويش جستجوى فراوان مى كند و همانطورى كه براى انتخاب شريك ، مطالعه و تحقيق بسيار مى نمايد، بايد براى انتخاب دوست و رفيق ، نيز دقت زياد نمايد تا دوستانى شايسته پيدا كند و از مصاحبت آنان بهره مند شده و كسب كمال نمايد و اگر بدون احتياط و بررسى كامل ، دوستانى انتخاب كند و بدون در نظر گرفتن مصلحت ، با هر كس كه پيش آمد. طرح دوستى و رفاقت افكند، گذشته از آنكه از آن رفاقت ، فضيلتى عائد او نميشود زيانهاى مادى و معنوى باو رسيده و ممكن است خوى و عادات پسنديده اى كه در او هست بواسطه مصاحبت با رفقاى ناصالح از بين بروند.

انتقام يا عفو
على (عليه السلام ) فرمود:
اذا قدرت على عدوك فاجعل العفو عنه شكرا للقدرة عليه .
ترجمه روايت شريفه :
هنگامى كه بر دشمن خود دست يافتى بشكرانه پيروزى ، او را عفو كن .

شرح :
هنگامى كه انسان بر دشمن مسلط شد تكليفش چيست ؟ آيا بايد دشمن را كوبيد؟ يا بايد از او صرف نظر كرد؟ تا به بينيد دشمن چه كسى است . اگر كارشكنى و خرابكارى او به پايمال كردن حقوق مردم و مقدسات مذهبى جامعه تمام شود سركوبى او لازم و شايسته است ولى اگر فقط پاى منافع و حقوق شخصى در كار باشد، جوانمردى و بزرگوارى ايجاب مى كند كه در چنين موردى در راه دشمن كمين نكنيد، خطاى او را ناديده انگاريد، درصدد انتقام برنيائيد و با او معامله بمثل ننمائيد.

اندازه دوستى و دشمنى
على (عليه السلام ) فرمود:
اءحبب حبيبك هونا ما، عسى اءن يكون بغيضك يوما ما، و اءبغض بغيضك هونا ما، عسى اءن يكون حبيبك يوما ما.
ترجمه روايت شريفه :
دوست خود را بحد اعتدال دوست بدار، شايد روزى دشمن تو گردد. و دشمن خود را بدون زياده روى ، دشمن دار شايد روزى دوست تو گردد.

شرح :
خوبست كه آدم در هر كارى جنبه اعتدال و حد وسط را رعايت كند زيرا در طرف افراد يعنى زياده روى و در جانب تفريط يعنى كوتاه آمدن ، انسان زيان مى بيند حتى در مورد دوستى و دشمنى كردن با اشخاص بد نيست از اين قائده كلى تبعيت كند باين معنى كه دوست او هر چند صميمى و يكرنگ باشد صلاح نيست همه اسرار و رازهاى خويش را با او در ميان بگذارد، چه شايد روزى فرارسد كه سنگ تفرقه و دشمنى ميان آنان جدائى اندازد و آن دوست سابق از اسرار دوست خود، عليه او استفاده كند. برعكس قضيه هم همينطور، يعنى دشمن هر چند سرسخت باشد نبايد با او دشمنى و خصومت را از حد بدر برد بلكه ميسزد كه راهى براى آشتى با او بگذراد چون ممكن است آن دشمن روزى در شمار دوستان او در آيد و از دشمنيهاى گذشته كه با او كرده خجل و شرمنده گردد. اينها همه از افكار عالى و راهنمائيهاى با ارزشى است كه در قاموس سياست و اخلاق بى نظير على (عليه السلام ) يافت مى شود.

اهم و مهم
على (عليه السلام ) فرمود:
لا قربة بالنو افل اذا اءضرت بالفرائض .
ترجمه روايت شريفه :
در مستحباتى كه به واجبات زيان مى رسانند تقربى (بدرگاه خداوند) نيست (واجرى ندارند)

شرح :
در دين اسلام اعمال به پنج طبقه تقسيم شده اند: واجب ، مستحب ، حرام ، مكروه و مباح . ((واجب )) انجام آن حتمى ، ((مستحب )) بجا آوردنش بهتر. ((حرام )) لازم الاجتناب . ((مكروه )) تركش بهتر و ((مباح )) انجام دادن و تركش يكسان است . آدم موفق كسى است كه بتواند واجبات و مستحبات را بجا آورده و حرام و مكروه را ترك كند و اگر نتوانست مستحبات را انجام دهد بواجبات اكتفا نمايد. اين خود يك سيره و روش قابل قبولى است كه با آئين شرع تطبيق مى كند. ولى اگر كسى از اين مسير منحرف شد يعنى مثلا واجبات و مستحبات را بطور كلى ترك نمود مسلما مسئوول است و مؤ اخذه مى شود. و چنانچه مستحبات را اهميت داد بطورى كه نقصى در واجبات وارد آيد مثلا در هنگامى كه بايد فريضه را انجام دهد بمنظور درك ثواب مشغول به مستحبات شود، نيز مرتكب خلاف شده است . چه مستحبات در موقع مخصوص فرائض ، پاداشى ندارند.

ايمان
على (عليه السلام ) فرمود:
اءلايمان معرفة بالقلب ، و اقرار باللسان ، و عمل بالاركان .
ترجمه روايت شريفه :
ايمان شناختن با دل ، اقرار بزبان ، و عمل با اعضا و جوارح است .

شرح :
ايمان اگر حقيقت داشته باشد و در اعماق قلوب آدمى رسوخ كرده باشد همانند خرد، انسان را راهبرى مى كند و افكار و اعمال او را تحت تاءثير و نفوذ خود قرار مى دهد. هنگامى كه آدم براى كارى مى خواهد تصميم بگيرد روح ايمان بر فراز افكار او به پرواز در آمده و مراقب تصميمات او خواهد بود كار مورد نظر اگر خوب و شايسته است ايمان شروع به تحريك كردن مى كند تا انسان را باخذ تصميم جدى براى آن كار وادار نمايد و اگر آن كار، زشت است ايمان بفعاليت مى افتد تا فكر انسان را منقلب كند و او را از آن عمل منصرف سازد.
بنابراين ، اگر ما اشخاصى ديديم كه ظاهرا با ايمان هستند ولى از لحاظ كردار لاقيد هستند و پايبند به اصول ايمانى نمى باشند و رفتار آنان با مقررات اسلام وفق نمى دهد مى فهميم كه آنان ايمان حقيقى ندارند. معنى ايمان را از على (عليه السلام ) پرسيدند آن بزرگوار معنى ايمان واقعى را بيان فرمودند.

بالاترين بى نيازى
على (عليه السلام ) فرمود:
اءشرف الغنى ، ترك المنى .
ترجمه روايت شريفه :
بالاترين بى نيازى ، ترك آرزوها است .

شرح :
آرزوهاى آدمى دور و دراز، و خواسته هاى او بى پايان است . هر چه را نداشت مى خواهد، و هر چه را داشت بهتر و بالاتر از آن را خواستار مى شود. وقتى نيست كه وضع زندگى خويش را مرتب و آرزوهاى خود را برآورده به بيند. اگر در كسى اين نابسمانى بحد افراط برسد آن شخص هرگز در وادى آرام بى نيازى قدم نمى گذارد و هيچگاه آنچنان لذتى كه از داده خدا بايد ببرد نمى برد چندان تفاوتى ميان او و كسى كه از مزاياى او محروم است نيست . او با آن محروميت خود را محتاج مى داند. اين نيز با آن همه داشتن ، خويش را نيازمند مى نگرد. در صورتى كه اگر از بسيارى از آرزوهاى خود چشم پوشى كند، افكار خود را راحت كرده و بى نياز مى شود.

بامداد حقيقت
على (عليه السلام ) فرمود:
قد اءضاء الصبح لذى عينين .
ترجمه روايت شريفه :
بامداد (حقيقت ) براى كسيكه دو چشم (بينا) دارد هويدا و روشن است .

شرح :
در پس پرده ظاهر، باطنى است ؛ و در پشت اين صورت و سيماى بچشم خور، حقيقتى . اما آن باطن و حقيقت براى همه تجلى نمى كند و خود را در برابر هر ديده اى آشكار نمى سازد. مى خواهيد آن باطن و حقيقت ، براى كوردلان كه نيروى ديدشان از قشر تجاوز نمى كند و جز ظاهر چيزى نمى بينند. جلوه اى داشته باشد؟ چنين چيزى نيست ! كشف حقيقت در واقع ، براى روشندلان و كسانى است كه چشم بصيرت دارند، و بهر چيزى بدقت مى نگرند، و از همان نگاه اول متوجه عمق مطلب مى شنوند، و قضايا را تا آخر مى خوانند، اين اشخاص از نظر خودشان چيز مبهم و تاريكى نمى بينند. و چنان در اين امر مسلط بوده و به بينش خود اطمينان دارند، كه بدون ترديد قضاوت مى كنند و قضاوت خود را صائب مى دانند. و يقين دارند كه هر چه ديده اند درست ديده اند، و همينطور هم هست . زيرا براى بينايان در موضوع روشن و واضح ، شك و ترديدى نيست .

بخشش اندك
على (عليه السلام ) فرمود:
لا تستح من اعطاء القليل ، فان الحرمان اءقل منه .
ترجمه روايت شريفه :
از بخشيدن چيز كم ، شرم مكن ، چه محروم نمودن از آن كمتر است .

شرح :
وقتى كه انسان تشخيص داد در موردى ، بخشش سزاوار است و او مى تواند باين وظيفه انسانى عمل كند، بايد بى درنگ در آن مورد، بخشش نموده و از بذل مال دريغ ننمايد و چنانچه تشخيص داد، ولى باندازه نظر بلند خويش ، قدرت مالى نداشت و نتوانست آنطورى كه شايسته است كمك عمده اى بكند، و از كمك جزئى نيز خجالت مى كشيد.
آيا در اين مورد تكليف او چيست ؟ بكلى كمكى نكند و خود را از آن فيض و طرف را از آن بخشش ، محروم سازد؟ و يا بدون آنكه شرمنده و ناراحت شود باندازه توانائى خويش كمك كند؟
اينك جواب اين سؤ ال را از بيان ساده و عقلائى على (عليه السلام ) دريافت داريد:

بردبارى
على (عليه السلام ) فرمود:
الحلم عشيرة .
ترجمه روايت شريفه :
حلم قبيله اى است .

شرح :
يكى از صفات پسنديده ((حلم )) يعنى بردبارى است حلم آنست كه انسان از موضوعى كه ناراحت كننده است خشمگين نشود و با تاءمل و خونسردى از آن بگذرد. كسى كه داراى اين صفت باشد او را ((حليم )) يعنى بردبار مى گويند زيرا ناراحتى هائى كه از ناحيه ديگران بانسان ميرسد روح او را آزرده مى سازد و تحمل آنها مانند بارى كه بر دوش ‍ مى گيرد مشكل است ، بواسطه آنكه بايد بخود رنج دهد تا بتواند از آن ناملايمات گذشت داشته باشند. البته در مقابل تحمل اين سختى نتائج و آثار نيكى هم دارد و آن اينست كه آدم حليم چون در برابر اشخاص نادان بردبارى پيشه مى كند و مظلوم و ساكت مى ماند، قهرا حمايت ديگران را جلب مى نمايد و مردم دوستدار و پشتيبان او شده و همچون عشيره و فاميل بدفاع از او و سركوبى جاهل اقدام مى كنند از اين جهت گفته اند؛ حلم سپاه مجهزى است كه هر وقت لازم شد بكمك آدمى مى شتابد و هزينه اى هم ندارد.

بزرگترين بى نيازى
على (عليه السلام ) فرمود:
الغنى الاءكبر الياس عما فى اءيدى الناس .
ترجمه روايت شريفه :
بزرگترين بى نيازى ، نااميد بودن از چيزى است كه در دست مردم مى باشد.

شرح :
چرا انسان از ديگران انتظار داشته باشد! براى چه بدست مردم نگاه كند؟ مگر مردم چه مى كنند! يا چه مى توانند بكنند؟ كسيكه خودش محتاج باشد و از آينده خويش جز ظواهرى نمى تواند تشخيص دهد و اگر موانعى خرد كننده در سر راه او باشد قدرت مقاومت با آنها را ندارد چگونه مى تواند بديگرى برسد و كى سزاوار است باين آدمى با چنين عجز اعتماد كرد و چشم اميد به او داشت ! چه خوبست آدم از همه كس چشم طمع ببرد و همه را از بر آوردن حاجات خويش عاجز بنگرد و از همه قدرتها صورى و ظاهرى صرف نظر كرده و تنها بقدرت لايزال خداوندى تكيه نمايد و هر چه بخواهد از حضرت او بخواهد. انسان با اين اعتقاد و روش ، مستقل مى شود، خود را از همه بى نياز مى بيند، با نيروى الهى روى پاى خود ميايستد، زحمت مى كشد، رنج مى برد و بالاخره نتيجه مى گيرد، موفق مى شود، زنده مى شود، زندگى مى كند و شرافتمندانه مى ميرد.

بزرگترين عيب
على (عليه السلام ) فرمود:
اءكبر العيب اءن تعيب ما فيك مثله .
ترجمه روايت شريفه :
بزرگترين عيب آنست كه آن صفتى كه در خودت هست از ديگران عيب بشمارى .

شرح :
آدم فهميده و متين هميشه در صدد تهذيب خويش مى باشد و مايل است كه خود را از رذائل و نقائص پاك كند در ضمن مشغول انجام وظيفه اى كه انتخاب كرده و شغلى كه باو محول شده است مى باشد. اين آدم هيچگاه توجه به عيوب مردم پيدا نمى كند و هرگز حاضر نيست تجسس كند و به عيوب ديگران واقف شود. زيرا اين عمل ناپسند را منافى انسانيت و مروت مى داند. ولى آدم نادان و سبك مغز اصلا در فكر اصلاح خودش نيست و نمى خواهد معايب خويش را رفع نمايد. از خودش بكلى صرف نظر كرده اما چشم بديگران دوخته است كه به بيند چه عيبى در آنها وجود دارد تا از آنها انتقاد نمايد. اين آدم گاهى چنان سرگرم عيبجوئى از اشخاص مى شود كه از خود غفلت مى كند و همان عيبى كه از ديگران مى گيرد و آنرا وسيله سرزنش قرار مى دهد در خود او موجود است اين شخص بايد بداند كه خودش ببزرگترين عيبها دچار شده است .

بزرگوارى
على (عليه السلام ) فرمود:
من اءشرف اءفعال الكريم غفلته عما يعلم .
ترجمه روايت شريفه :
يكى از بهترين كارهاى شخص بزرگوار، آنستكه چيزهائى را كه مى داند ناديده انگارد.

شرح :
آدم پست ، هميشه درباره مردم كنجكاوى مى كند و مترصد است از ديگران عيبى ببيند و آن را فاش سازد و از دارنده آن تنفيذ نمايد. و اگر نقطه ضعفى ظاهرا كسى نديد كوشش مى كند از لابلاى كردار يا گفتار او بهانه اى براى سرزنش پيدا كند و اگر يقين به عيب كسى نداشته باشد باز باحتمال و يا گمان ، زبان بملامت مى گشايد ولى آدم بزرگوار اينطور نيست . او سرگرم كار خودش مى باشد و كارى بكار كسى ندارد. تجسس از اعمال و صفات مردم نمى كند، بيخود درباره مردم حرف نميزند و اگر هم بطور قطع ، بعيوب كسى پى برد و بر او ثابت شد كه نواقص او چيست كريمانه چشم پوشى مى كند و آن عيوب را باين و آن نمى گويد تا او را رسوا كند و چنانچه از كسى بى احترامى ببيند، بواسطه طبع بلندى كه دارد وجدانش راضى نيست كه او را در انظار، سرشكسته كند، از اين جهت نه به رخ خود طرف مى آورد و نه بديگران اظهار مى كند و از حق خودش صرف نظر مى نمايد.

پذيرش اعمال
على (عليه السلام ) فرمود:
لا يقل عمل مع التقوى ، و كيف يقل ما يتقبل .
ترجمه روايت شريفه :
هيچ عملى كه باتقوى همراه باشد كم نيست . چگونه عملى كه پذيرفته شده كم باشد!.

شرح :
خداوند متعال در قرآن مجيد فرموده است : انما يتقبل الله من المتقين - خدا منحصرا اعمال پرهيز كاران را مى پذيرد)) فلسفه اين مطلب اينست كه اشخاص پرهيزكار هر عملى كه انجام مى دهند براى خدا و تقرب بدرگاه اوست ، تظاهر، ريا و خودنمائى در آن ندارند، از اين جهت شرائط و آداب آن عمل را كاملا رعايت كرده و آنرا شايسته قبول مى نمايند ولى اشخاصى كه تقوى ندارند كارهائى كه بجا ميآورند، براى خودنمائى است نه براى امتثال امر پروردگار، از اين جهت شرائط لازمه آن عبادت را منظور نداشته و آن عمل را از درجه قبول ساقط مى نمايند.
بهر جهت ، عمل آدم پرهيزكار هر چند كوچك و جزئى باشد چون خداوند آنرا مى پذيرد با ارزش است و در نامه عمل او مى درخشد و روزى پاداش ‍ آنرا دريافت خواهد كرد اما عملى كه از آدم بى تقوى سرزند با توجه بتوضيح فوق هر چند زياد باشد بى ارزش است و نتيجه اى نزد خدا براى انجام دهنده آن نخواهد بود.

پيروزمند شكست خورده
على (عليه السلام ) فرمود:
ما ظفر من ظفر الاثم به ، و الغالب بالشر مغلوب .
ترجمه روايت شريفه :
كسيكه بخاطر پيروزى مرتكب گناه شده پيروز محسوب نمى شود، و هر كس كه از راه شر و بدى غالب گردد، (در واقع ) مغلوب است .

شرح :
بعضى از مردم با اصرار و پافشارى بسيار، مى خواهند بر دشمن خود مسلط شوند و او را از سر راه خواسته ها و هدفهاى خود دور كنند، اين اشخاص اگر با زيركى و كاردانى بدون تخطى از حدود و موازين دين ، بر دشمن فائق آمدند حقيقة موفق شده اند ولى اگر با وسائل غير مشروع دست باينكار زده و بناحق اقداماتى بكنند تا دشمن خود را از بين ببرند و توفيق هم حاصل نمايند، ظاهرا بمنظور خودشان رسيده و پيروز شده اند اما بايد بدانند كه در واقع شكست خورده اند، زيرا خود را بخشم الهى گرفتار و بعذاب دائمى پروردگار كشانيده اند و هر كارى كه از جاده حقيقت خارج شد دوامى نخواهد داشت و با بيدارى و هوشيارى ظالمانه نگهدارى آن براى هميشه ممكن نيست و سرانجام رسوائى ببار ميآورد.

پيشدستى در احسان
على (عليه السلام ) فرمود:
اذا حييت بتحية فحى باءحسن منها، و اذا اءسديت اليك يد فكافئها بما يربى عليها، والفضل مع ذلك للبادى .
ترجمه روايت شريفه :
هرگاه مورد تحيت و تكريم واقع شدى ، تو بهتر از آن ، تحيت بجاى آر! و اگر بتو احسان شد، بيشتر، آن را تلافى كن . و با وجود تلافى بيشتر، برترى از آن كسى است كه اول نيكى كرده است .

شرح :
آدمى بالطبع از احسان و كمك بديگران خوشش ميآيد و وجدان او در چنين موقعى سرافراز شده و مباهات مى كند و هنگامى كه انسان محبتى از كسى ديد اين طبيعت نامبرده در نهاد او بيدارتر شده و ميل دارد با اجازه امكانات و شرائط، بوجه احسن و وضع خوش آيندترى آن محبت را جبران كند.
ما فرض مى كنيم كسى بصورت بهترى كار نيكى را پاداش داد آيا در اين داد و دهش انسانى ، كدام يك فضيلت بيشترى نصيبش شده ؟ اولى كه احسان را شروع كرده يا دومى كه احسان بيشترى نموده است ؟ ظاهرا دومى كه در اين معامله زيادتر گذشت كرده . ولى در واقع و روى حساب ، اولى . زيرا اولى بوده است كه در نيكو كارى پيش قدم شده و باب احسان را افتتاح كرده و سبب شده است كه از دومى عمل خيرى بعنوان تلافى سرزند.

پيغام و نامه
على (عليه السلام ) فرمود:
رسولك ترجمان عقلك و كتابك اءبلغ ما ينطق عنك .
ترجمه روايت شريفه :
فرستاده تو مترجم (نماينده ) عقل تست و نامه تو رساتر چيزى است كه از طرف تو سخن مى گويد.

شرح :
انسان نمى رسد همه كارهائيرا كه دارد خودش انجام دهد، و بالاجبار براى بعضى از كارها بايد از وجود ديگران استفاده كند: مثلا لازم است با كسى راجع به موضوعى مذاكره نمايد و صلاح نمى بيند و يا اينكه نمى تواند شخصا او را ملاقات كند و حضورى مطالب خويش را باو بگويد، لابد كسى را نزد او مى فرستد، و مقاصد خود را بوسيله آن شخص بصورت پيغام باو مى رساند. البته بايد نماينده كه براى اين كار انتخاب مى كند شخص فهميده و سخن سنج باشد و تناسبى با مقام خودش داشته باشد زيرا دانائى و طرز تفكر فرستاده ، ملاك خرد و فكر فرستنده محسوب مى شود، و اگر مى خواهد كاملا احتياط كند و خاطر او جمع باشد كه پيغام حتما مطابق ميل و خواسته او بطرف مى رسد و از اين حيث هيچگونه نداشته باشد بايد راه ديگرى در نظر بگيرد و آنراه آنستكه طى نامه اى كه رعايت نكات ادبى و اخلاقى در آن شده است پيام خود را بطرف ابلاغ كند چه خطرهاى احتمالى كه در نماينده هست در نامه نخواهد بود.

تبليغ صحيح
على (عليه السلام ) فرمود:
اءلفقيه كل الفقيه من لم يقنط الناس من رحمة الله ، و لم يؤ يسهم من روح الله ، ولم يؤ منهم من مكر الله .
ترجمه روايت شريفه :
دانشمند كاملا فهميده ، كسى است كه مردم را از رحمت و لطف خدا ماءيوس نگرداند و آنها را از مجازات خداوند نيز ايمن نسازد.

شرح :
اشخاصى كه از روى مدارك متقن ، دستورات و معارف الهى را فهميده و مى خواهند آنها را بمردم برسانند وظيفه خطيرى بعهده دارند. زيرا بايد با بيدارى و هوشيارى كامل ، اندازه فهم و درك مردم را در نظر بگيرند و پايه تبليغات مذهبى خود را بر اساس صحيح و شايسته اى قرار دهند، بايد بيان آنها رسا و سخنان آنان براى هر شنونده اى جالب و دلپسند باشد.
هرگاه بخواهند مهربانى و يا خشم خداوند را بمردم تذكر دهند، مواظب باشند از افراط و تفريط دورى كنند نه اينكه تنها مردم را به لطف خدا و بهشت سرگرم كنند تا در پيروى از دستورات خدا مسامحه كرده و اعتماد بكرم او نمايند و نه با عذاب الهى و جهنم مردم را چنان تهديد كنند كه بكلى نااميد شوند، بلكه بايد تعادل بين دو جنبه فوق را حفظ كرده و افراد را هميشه در بيم و اميد نگهدارى كنند. با اين كيفيت ، اميد مى رود كه مردم از تبليغات مذهبى بهره كامل برده و موعظه مبلغين در اعماق قلوب آنان جايگزين شود.

تعليم و تعلم
على (عليه السلام ) فرمود:
ما اءخذ الله على اءهل الجهل اءن يتعلموا حتى اءخذ على اءهل العلم اءن يعلموا.
ترجمه روايت شريفه :
خداوند از نادانان پيمان نگرفت كه (دانش ) بياموزند مگر بعد از آنكه از دانايان پيمان گرفت كه (دانش ) ياد دهند.

شرح :
هيچ دينى باندازه دين اسلام درباره كسب علم و دانش تاءكيد نكرده است . با عباراتى فصيح ، بياناتى عالى و جملاتى تكان دهنده ، مردم را براى بدست آوردن گوهر دانش تحريص و ترغيب نموده است .
كيست كه اين دستورات را بشنود و با ديده تحسين بآنها ننگرد، و كدام است كه اين فرمانها و اوامر را مطالعه كند و در برابر حقيقتى كه از لابلاى آنها آشكار و هويدا است سر تسليم فرود نياورد. البته اسلام بهمين منوال كه به ((تعلم )) يعنى فراگرفتن دانش امر كرده به ((تعليم )) يعنى آموختن و ياد دادن دانش بديگران توصيه فرموده است و همين دو وظيفه حتمى است كه نادان و بى سواد را بفرا گرفتن و دانشمند و باسواد را به بذل علم واميدارد و با اين فعاليت دو جانبه ريشه درخت بى ثمر جهل و بيسوادى كنده شده و بجاى آن درخت خرم و بارور دانش نمو ميكند.
اجتماع بشرى در سايه و پناه اين درخت باوج تعالى رسيده و با استفاده صحيح از ((علم )) مرفه و محفوظ مى گردد.

تقوى
على (عليه السلام ) فرمود:
التقى رئيس الاءخلاق .
ترجمه روايت شريفه :
تقوى سرآمد اخلاق (نيكو) است

شرح :
تقوى در لغت بمعنى تحفظ و نگهدارى است و در علم اخلاق منظور آنستكه انسان از خدا بترسد و خود را از گناه حفظ كند. كسيكه قوه اى در او باشد كه بتواند بر نفس خويش مسلط شود و بخواهشهاى آن اعتنا نكند و تابع عقل و شرع باشد داراى صفت تقوى يعنى پرهيزكار مى گويند.
پرهيزكار صلاح خود را بخوبى تشخيص مى دهد و گوئى احساس يك راهنماى باطنى مى كند كه در همه مراحل باو امر و نهى مى نمايد. پرهيزكار، خود تنها، با دوستان باتوده مردم ، در مجالس و محافل و در هر كجا و در هر حال باشد بوظيفه دينى خود عمل مى كند و از رويه خويش دست برنمى دارد. آدم پرهيزكار بواسطه داشتن صفت تقوى ساير اخلاق نيك مانند جود، شجاعت ، حلم ، عفت و غيره را دارا مى باشد. بنابراين ، آيا چنين صفتى سرآمد صفات نيك و پسنديده نيست ؟.

تندرستى و بى نيازى
على (عليه السلام ) فرمود:
لا ينبغى للعبد اءن يثق بخصلتين : العافية و الغنى ، بينا تراه معافى اذ سقم ، و بينا تراه غنيا اذ افتقر.
ترجمه روايت شريفه :
سزاوار نيست كه آدمى به تندرستى و بى نيازى خود اعتماد كند چه مى بينى در حين تندرستى ناگهان بيمار و در حين بى نيازى ناگهان فقير مى گردد.

شرح :
تندرستى و بى نيازى دو نعمت بزرگ مى باشند و فرصتهاى باارزشى براى انسان بوجود ميآورند. آدم عاقل قدر آنها را مى داند و با داشتن آنها حداكثر استفاده مشروع را مى كند و چون هميشه بفكر آنروزى است كه شايد آن دو نعمت از او گرفته شوند، آنها را عزيز و گرانبها مى شمارد ولى آدم غافل از سلامت و ثروت مست و مغرور مى شود و هنگامى بخود ميآيد كه از آن دو نعمت محروم شود و بنگرد كه در روزگار سلامت و توانگرى بهره بردارى شايسته اى نكرده است .