پيشگفتار
موضوع كتاب
اين كتاب يكى از دوره كتابهائى است كه در شرح و تفسير پاره اى از سخنان پيامبر و
امامان تاءليف كرده ام . در اين كتاب يكصد و ده سخن كه به حساب ((ابجد))
مطابق شماره حروف ((على )) است . از
سخنان اخلاقى ، تربيتى و اجتماعى على (عليه السلام ) با ترجمه و تفسير آورده ام تا
با نمونه هائى از افكار جاويدان آن مرد بزرگ آشنائى حاصل شود و از دستورات عالى آن
پيشواى عظيم الشاءن كه راه و رسم صحيح زندگى را نشان مى دهد پيروى گردد، چه وى
راهبرى است كه هيچگاه رهرو را به ورطه هلاكت نمى كشاند و جز به سر منزل امن و امان
به كسى راه نمى نماياند.
روش
معمولا شرح و تفسير هر سخن و نوشته را بعد از آن مى آورند ولى در اين كتاب روشى نو
و سبكى تازه به كار برده شده است . به اين معنى كه پيش از ذكر اصل سخن ، در صفحه
سمت راست كتاب ، مقدمه مطلبى را عنوان كرده و درباره آن به بحث پرداخته ايم تا آنرا
به موضوع سخن على (عليه السلام ) نزديك نموده و پس از آنكه زمينه را براى آوردن سخن
آن حضرت آماده ساختيم بحث را به سخن آن بزرگوار مرتبط نموده و به آن استناد مى
نمائيم . و آنگاه اصل سخن را با ترجمه در صفحه چپ كتاب ذكر مى كنيم .
ترجمه
كوشش فراوان مبذول شده است تا ترجمه فارسى هر سخن از سخنان على (عليه السلام ) در
عين حالى كه بازگو كننده منظور اصلى و هدف والاى آن حضرت است از سلاست و سادگى نيزه
بهره كامل داشته باشد و در اين راستا گاهى از آوردن كلمه يا جمله اى در بين
الهلالين كمك گرفته ايم .
تنظيم نهج البلاغه
خوانندگان عزيز مستحضرند كه كتاب ((نهج البلاغه
)) در سه بخش تنظيم شده ، بخش اول خطبه هاى بخش دوم نامه
ها و بخش سوم سخنان كوتاه على (عليه السلام ). هر كدام از خطبه ها، نامه ها و سخنان
كوتاه ، شماره گذارى شده و در شماره آنها اندك اختلافى در نسخ نهج البلاغه مشاهده
مى شود. سخنان كوتاه را اغلب 480 سخن ذكر كرده ولى در شرح نهج البلاغه ابن ابى
الحديد چاپ مصر، تعداد آنها 485 سخن است .
ماءخذ
به منظور آنكه خواننده عزيز اطمينان بيشترى داشته باشد، سخنان على (عليه السلام )
را از كتاب نهج البلاغه بخش سوم (سخنان كوتاه ) كه از مدارك معتبر مى باشد، انتخاب
و براى حفظ اصالت و قداست كلام ، متن عربى نيز آورده شده و ضمنا شماره آن سخن از
نهج البلاغه در فهرست مقابل هر عنوانى كه مربوط به آن سخن است قيد گرديده است . نهج
البلاغه اى كه ماءخذ بوده عبارت است از نهج البلاغه با تصحيح و تنظيم فهرست هاى
متنوع از دكتر صبحى صالح چاپ مصر كه در تهران از روى آن افست شده است .
چاپهاى كتاب
اين كتاب در آبان ماه 1341 تاءليف گرديد و چاپهاى آن بترتيب زير انجام گرديد:
چاپ اول بهمن ماه سال 1346 بوسيله مؤ لف با قطع جيبى .
چاپ دوم دى ماه 1350 بوسيله شركت انتشار با قطع رقعى كه بعد با همان قطع چاپ آن
ادامه يافت .
چاپ سوم تا پنجم از ارديبهشت 1353 تا شهريور سال 1358 بوسيله مؤ لف .
از چاپ ششم چاپ و نشر آن به ((انتشارات اسلامى
)) واگذار شد كه چاپ ششم آن در تاريخ شهريور 1361 و چاپ هفتم
آن در ارديبهشت 1363 انجام پذيرفت .
تجديد نظر و تغييرات
اكنون كه كتاب براى چاپ هشتم آماده مى شود تجديد نظر و تغييرات كلى در پيشگفتار آن
بعمل آمده است ، بدين ترتيب كه مستند مطالب آن به صورت پاورقى در ذيل هر صفحه آمده
و در پايان پيشگفتار منابع و مشخصات آنها تماما ذكر شده است .
اينست على بن ابيطالب (عليه السلام )
قدى متوسط، صورتى زيبا و نورانى ، چهره اى گندم گون ، ابروانى كمانى ، چشمانى نافذ،
گردنى نقره فام ، محاسنى انبوه ، شانه هائى پهن ، استخوانى درشت ، بازوانى ستبر،
روئى شكفته ، لبى خندان و قيافه اى جذاب
(1).
شجاعى رؤ ف ، والا مقامى متواضع ، انسانى نيرومند، مجاهدى بى نظير، شخصيتى باهيبت ،
سياستمدارى پرهيزگار، مردى حق طلب ، بردبارى متين ، بخشنده اى مشهور، حكيمى بيعديل
، دانشمندى بى مانند، سرچشمه فيوضات ، معدن علوم و بركات ، اصل عرفان ، اساس معرفت
.
زاهدى اكمل ، پارسائى افضل ، عابدى بى ريا، نمازگزارى مخلص ، داورى دادگر، حكمى
امين ، مصلحى بزرگ ، اميرى عادل ، فرمانروائى مهربان . دشمن ظالم ، دوست مظلوم ،
نخستين مرد مؤ من به پيغمبر (ص )، اولين حامى اسلام ، نظرش بلند، همتش عالى ، گذشتش
بى سابقه ، دستش دهنده ، جود و سخاوتش زبانزده خاص و عام
(2).
سخنورى فصيح ، ناطقى بليغ ، گفتارش در متانت ، اتقان و شيوائى بى همتا، سخنانش
سرآمد سخنان و سرمشق سخنوران ، همچنانكه خود او پيشواى مردمان ، فرمايشاتش به
اعتراف دوست و دشمن ، پس از قرآن مجيد بى نظير، كلماتش داروى شفابخش دردها، گفته
هايش در ميان گفته ها چون ماه درخشان در ميان ستارگان و جملاتش در هر جا مانند آيات
قرآن از ساير جملات ممتاز و نمايان
(3).
اينست على بن ابيطالب (عليه السلام ) راد مردى كه در همه عمر پاك زيست و پاك از
جهان رفت .
دريائى بيكران
على است و جانى از فضائل ، على است و دريائى بيكران از امتيازات .
كيست كه به اعماق صفات او برسد؟ و چه كسى است كه بزواياى زندگى او دست يابد؟
هر چند اهل تحقيق بتكاپو افتند، بررسى كاملى از حالات او چنانچه شايسته است نتوانند
كرد و نويسندگان هرچه دقيق باشند نيست كه فراموش شود و يا حق او ادا گردد. از اين
جهت مى بينيد هرچند وقت نغمه هائى جديد درباره على بگوش مى رسد و با ديد تازه اى
بزندگى وى توجه مى شود.
آرى قضاوت است و تحقيق ، بررسى است و مطالعه درباره مردى بى پايان كه واقعا از خود
گذشت و در راه خدا و اعلاء كلمه حق كوشش فراوان كرد. مردى جاويدان كه ظلم راحتى بر
مورچه اى روا نداشت و لقمه اى حرام از گلويش پائين نرفت . مردى هميشگى كه از منظره
ديدار مستمندان و يتيمان رقتى بيمانند باو دست مى داد و با تمام قواى خود مى كوشيد
بزندگى آنان سرو سامانى داده شود. مردى كه در تقسيم مقررى بيت المال ، ميان خويش
و بيگانه تفاوتى نمى گذاشت و از اداء حق ذره اى فرو گذارى نمى نمود.
مردى كه صفات متضاد او تحير آور و اخلاق كريمه اش همه را مات و مبهوث ساخته است .
و بالاخره مردى كه انسانيت بتمام معنى برازنده اوست بلكه اوست كه به انسانيت شرف و
افتخار داده است .
براى شناسائى بهتر
نام مباركش على و كنيه او ابوالحسن و لقب مشهور او امير المؤ منين و مرتضى بود(4).
روز جمعه 13 ماه رجب سى سال پس از عام الفيل در خانه كعبه متولد و اين امتياز براى
هميشه به او تخصيص داده شد(5).
پدرش ابوطالب عموى پيامبر اكرم (ص ) بود كه تا قدرت و نيرو داشت از پيغمبر حمايت
كرد و از او دفاع نمود(6).
مادرش فاطمه دختر اسد بن هاشم بن عبدمناف بود كه پيامبر اكرم (ص ) او را بمنزله
مادر خود مى دانست و هميشه از محبتهاى او ياد مى كرد و از نيكوئيهاى وى سپاسگزارى
مى نمود.(7)
على از كودكى در دامان تربيت پيامبر نشو و نما كرد(8).
و ده ساله بود كه به پيغمبر ايمان آورد(9).
على اولين مردى بود كه دين اسلام را پذيرفت و دعوت پيامبر را اجابت نمود(10).
على بعد از بعثت پيغمبر سيزده سال با آن حضرت در مكه و پس از جريان هجرت ده سال با
آن بزرگوار در مدينه بود(11)،
على بعد از رحلت پيامبر سى سال زندگى كرد. دو سال و چهار ماه در خلافت ابوبكر، ده
سال و هشت ماه در خلافت عمر، دوازده سال ، در خلافت عثمان ، و حدود پنج سال هم
خلافت خود آن حضرت طول كشيد.(12)
على (عليه السلام ) هنگام هجرت پيامبر در رختخواب آن حضرت خوابيد و جان خويش را در
خطر انداخت تا دشمنان از تصميم و خروج پيامبر آگاه نشوند.(13)
على (عليه السلام ) در همه جنگهاى پيامبر با دشمنان ، شركت داشت بجز جنگ تبوك كه
پيامبر او را بعنوان جانشين و نماينده خويش در مدينه باقى گذاشت .(14)
على (عليه السلام ) در جنگهاى بدر، احد، خندق ، خيبر، حنين و ساير جنگها رشادتها از
خود نشان داد و در بعضى از آنها عامل اساسى پيروزى بشمار مى رفت .(15)
على (عليه السلام ) در سال دوم هجرى با فاطمه دختر پيامبر اكرم ازدواج نمود و از
اين پيوند زناشوئى حضرت امام حسن ، امام حسين ، زينب و ام كلثوم بوجود آمدند.(16)
در سال دهم هجرى هنگامى كه پيامبر اكرم از آخرين سفر حج خود بازگشت مى نمود، در
محلى بنام غدير خم على (عليه السلام ) را بجانشينى و وصايت خود معرفى و اولويت و
امارت او را بر مسلمين اعلام فرمود(17).
على (عليه السلام ) در مدت خلافت خويش برخوردهائى با دشمنان خود داشت باين ترتيب :
1- جنگ جمل . اين جنگ بتحريك طلحه و زبير و اقدام ((عايشه
)) بمنظور خونخواهى عثمان كه على را متهم بقتل او كرده بودند
پيش آمد نمود و على (عليه السلام ) در اين جنگ پيروز شد و پس از آن كوفه را مقر
حكومت خود قرار داد.
2- صفين . طرف على (عليه السلام ) در اين جنگ معاويه بود و هنگامى كه داشت پيروزى
على (عليه السلام ) نمودار مى گشت با نيرنگ عمروعاص كار بحكميت واگذار شد و در
نتيجه اين غائله بنفع معاويه پايان يافت .
3- جنگ نهروان . مخالفان على ، در اين جنگ عده اى بنام ((خوارج
)) بودند كه از مساءله حكميت در پايان جنگ صفين ناراضى
بودند. آنان در اين جنگ شكست خوردند و على (عليه السلام ) پيروز گرديد(18).
على (عليه السلام ) سال چهلم هجرى مطابق 661 ميلادى در سن شصت و سه سالگى بوسيله
يكى از خوارج بنام ((عبدالرحمن بن ملجم ))
با شمشيرى زهر آگين در حال نماز مجروح شد و دو روز بعد در اثر همان زخم در گذشت .
بدن مطهر آن حضرت در زمينى غير معمور بنام ((غرى
)) (نجف كنونى ) بخاك سپرده شد و اكنون قبه و بارگاه وى كه
در مركز شهر نجف در عراق قرار دارد زيارتگاه عموم شيعيان و علاقمندان است .(19)
ناخدائى بهتر از على (عليه السلام )
صحنه زندگى جلوه هاى مختلفى دارد در اين ميان آدمى در برابر احساسات و غرائز
گوناگون قرار گرفته ، متحير است نمى داند چه بگويد و كجا برود؟ از فرمان عقل خويش
پيروى نمايد و يا اميال نفسانى و آرزوهاى شهوانى خود را دنبال كند، كشمكشى عجيب در
مى گيرد و امواجى هولناك كشتى زندگى را به اين سوى و آن سوى مى كشاند، ناخدائى لازم
است تا اين كشتى طوفان زده را در مسير صحيحى هدايت كند، دليلى لازم است تا در ميان
اين راه و بيراه راه صواب را تشخيص دهد.
چه خوشبخت مردمى كه دليلى راهدان بيابند و به ناخدائى كاردان توسل جويند تا خود را
به ساحل نجات برسانند و از خطر طوفانهاى هولناك در امان باشند، آيا ناخدائى بهتر از
على و راهنمائى برتر از اين رادمرد بزرگ سراغ داريد؟
سيد محمدتقى حكيم
پائيز 1367
صحنه زندگى جلوه هاى مختلفى دارد
صحنه زندگى جلوه هاى مختلفى دارد. در اين ميان آدمى در برابر احساسات و
غرائز گوناگون قرار گرفته متحير است ، نمى داند چه بگويد و كجا برود؟ از فرمان عقل
خويش پيروى نمايد و يا اميال نفسانى و آرزوهاى شهوانى خود را دنبال كند؟ كشمكشى
عجيب در مى گيرد و امواجى هولناك ، كشتى زندگى را باين سوى و آن سوى مى كشند.
ناخدائى لازم است تا اين كشتى طوفان زده را در مسير صحيحى هدايت كند. ليلى لازم است
تا در ميان اين راه و بيراه شاهراه صواب را تشخيص دهد.
چه خوشبخت مردمى كه دليلى راهدان بيابند و به ناخدائى كاردان توسل جويند. درا ين
وقت است كه خود را به ساحل نجات برسانند و از خطر طوفانها هولناك در امان باشند.
آيا ناخدائى بهتر از على و راهنمائى برتر از اين رادمرد بزرگ سراغ داريد؟
آبرو
على (عليه السلام ) فرمود:
ماء وجهك جامد
يقطره السؤ ال ، فانظر عند من تقطره .
ترجمه روايت شريفه :
آبروى تو (مانند يخ ) منجمد است . خواهش و سؤ ال كردن ، آن را آب مى كند و مى ريزد.
پس بنگر نزد چه كسى آبروى خويش را مى ريزى .
شرح :
آدمى داراى حيثيت و آبروست و مسلما ميل دارد در نگهدارى حيثيت و شخصيت خود نهايت
كوشش را بعمل بياورد. مادامى كه تقاضا و خواهشى از كسى نكرده و دست ذلت بجانب كسى
دراز ننموده آبروى او محفوظ است و خود او با عظمت و هيبت جلوه مى كند ولى وقتيكه
خواهشى كرد خود را كوچك نموده و آن ابهت را از دست داده است منتها طرفى كه از او
خواهشى كرده اگر شخص بزرگ و شرافتمندى است بدون اينكه باين و آن بگويد در صورت
امكان ، تقاضاى او را مى پذيرد، و در نتيجه ، خواهش كننده بمقصود خود رسيده و فقط
نزد يكنفر باشاءن و شرافت خود را كوچك كرده است ، و البته كوچكى در برابر بزرگ
منشان آنهم در مورد لزوم ، قابل تحمل است و چندان بر طبع دشوار نيست ، اما چنانچه
طرف ، آدم فرومايه و بيمقدارى باشد، يا خواهش او را اصلا عملى نمى كند و يا اگر
بكند ممكن است جريان حاجتمندى او را نقل مجالس ساخته و براى خود نمائى سر و صدا راه
بيندازد و بالنتيجه تقاضا كننده يا بمقصود نرسيده و يا نزد عده اى خفيف و سبك گردد.
آزمايش مردم
على (عليه السلام ) فرمود:
فى تقلب
الاءحوال ، علم جواهر الرجال .
ترجمه روايت شريفه :
در تحول اوضاع ، چهره هاى واقعى انسانها معلوم مى شود.
شرح :
سؤ ال : باطن مردم را از كجا بايد شناخت ؟
جواب : از متانت و اقدام بجاى آنها يا حركات و مسامحه بى مورد آنها. در چه وقت
متانت و اقدام بجا يا حركات و مسامحه بى مورد، معلوم مى شود؟ در مواقع عادى يا در
مواقعى كه استعداد و زمينه براى فعاليتهاى ضد و نقيض موجود باشد و بعبارت ديگر
هنگامى كه ميدان براى تاخت و تاز وجود داشته باشد؟: مسلما در وضع عادى ، چيزى
دستگير انسان نمى شود. زيرا شرائطى وجود ندارد كه افكار و مرامهاى موافق و مخالف ،
بمعرض ظهور برسد و يا عملياتى كه حاكى از عقيده و مسلكى خاص باشد از كسى سربزند، و
يا اخلاق و روشى كه نمودار سجايا، فضائل و رذائل شخص باشد از آدمى آشكار گردد. ولى
وقتى كه اوضاع دگرگون شد و فراز و نشيبى در محيط اجتماع و يا زندگى افراد بعمل آمد،
بهترين فرصت براى شناسائى مردم ست . زيرا در آن انقلابات سرشت آنها آشكار مى شود و
هر آنچه هستند ظاهر مى گردند و پرده از روى حقيقت آنها برداشته مى شود.
آفرينش انسان
على (عليه السلام ) فرمود:
اعجبوا لهذا
الانسان ينظر بشحم ، و يتكلم بلحم ، و يسمع بعظم ، و يتنفس من خرم .
ترجمه روايت شريفه :
از اين انسان تعجب كنيد كه با قطعه اى پيه (چشم ) مى بيند و با قطعه اى گوشت (زبان
) سخن مى گويد و با تكه استخوانى (دستگاه شنوائى ) مى شنود و از سوراخى (مجراى بينى
) نفس مى كشد.
شرح :
انسان ، آرى انسان ! اعجوبه خلقت ، و شاهكار صنع پروردگار!. اگر كسى خلقت انسان را
مورد مطالعه قرار دهد و در باره دستگاه بدن آدمى بدقت تفكر كند و قواى ظاهرى و
باطنى او را تا آنجا كه اطلاعات بشرى اجازه مى دهد زير نظر بگيرد و در نظم و ترتيب
خاصى كه در كارخانه بدن آدمى حكم فرما است انديشه نمايد و در موادى كه در آن بدن
بكار رفته تا باين شكل و هيئت در آمده و از آن همه مزاياى انسانى بهره مند گرديده
تاءمل كند قطعا مات و مبهوت مانده و در دريائى از شگفتى و حيرت غوطه ور مى گردد و
بناچار اقرار و اعتراف خواهد كرد كه انسان موجودى عجيب است .
آهسته و پيوسته
على (عليه السلام ) فرمود:
قليل مدوم عليه
، خير من كثير مملول منه .
ترجمه روايت شريفه :
كار كمى كه ادامه داشته باشد، بهتر است از كار بسيارى كه آدم از آن خسته و ملول
شود.
شرح :
گاهى در نظر انسان كارى خوب و پسنديده ميآيد و تصميم مى گيرد بآن كار ادامه داده و
آن را روش هميشگى خود قرار دهد، ولى چون آن كار سنگين و پر مشقت است بزودى از انجام
آن خسته شده و از ادامه آن باز مى ماند و ممكن است سرانجام از كار نيك بطور كلى
متنفر و باصطلاح ((زده )) شود. در
صورتى كه اگر آن كار را سبك تر بگيرد بطورى كه بتواند هميشه آن را انجام دهد و
احساس خستگى نكند بهتر است ، زيرا با اين ترتيب دست او از عمل خير كوتاه نشده و چه
بسا بكارهاى نيك ديگرى هم موفق شود.
البته بايد توجه داشت كه اين قائده عقلى در همه جا قابل پيروى است حتى در عبادات كه
هر چه بسيار باشند مطلوب هستند، نيز جارى مى باشد.
ابزار رياست
على (عليه السلام ) فرمود:
آلة الرياسة سعة
الصدر.
ترجمه روايت شريفه :
ابزار رياست ، سعه صدر (يعنى حلم و حوصله بسيار) است .
شرح :
كسيكه بمقام رياست رسيد، و بر مسند حكومت تكيه زد و عده اى از مردم را تحت فرمان
خويش داشت كار پرزحمت و دشوارى را بعهده گرفته است . زيركى كاردانى و از همه مهمتر،
حوصله زيادى ، لازم دارد، تا آن بار سنگين را بمنزل برساند. زيرا رئيس ، بايد، 1-
منصب خود را حفظ كند، باين معنى كه مراقب مخالفين باشد، و كارشكنى هاى آنان را بى
اثر نمايد. 2- وظائف خود را بنحو احسن انجام دهد 3- بتوقعات و انتظارات مراجعين با
در نظر گرفتن امكانات توجه كند، و تا حدودى كه ممكن است آنها را انجام دهد و چنانچه
راهى براى خواسته هاى آنان وجود نداشته باشد، با خوشروئى و منطق آنان را قانع كند.
4- بكارهاى شخصى خود هم برسد. كسيكه كم طاقت باشد نمى تواند در برابر اين كارها
استقامت كند، زود عصبانى مى شود، خستگى باو دست مى دهد و بالاخره اجبارا بايد مقام
خويش را ترك گويد. اما آدم بردبار، يك تنه اين امور را اداره مى كند و ناراحت نمى
شود و خشمناك هم نميگردد.
ادب آموختن
على (عليه السلام ) فرمود:
كفاك اءدبا
لنفسك اجتناب ما تكرهه من غيرك .
ترجمه روايت شريفه :
براى اينكه خود را مؤ دب كنى كافى است كه آنچه را از ديگران نمى پسندى ترك نمائى .
شرح :
انسان از لحاظ فطرت اصلى خود، مايل بخوبى و از بدى متنفر و بيزار است . در ضمن قوه
تشخيصى هم در او هست كه غالبا مى تواند بفهمد و قضاوت كند كه اين كار خوب و آن كار
بد است . از بعضى اشخاص كارهائى مى بيند و يا سخنهائى مى شنود كه وجدان او آن ها را
مى پذيرد و واقعا خوشش مى آيد، برعكس از بعضى مردم حركاتى مشاهده مى كند كه بنظرش
زننده و ناروا هستند و روحا آزرده مى شود. پس با اين مقدمات ، كه آدمى طبعا خواهان
خوبى است و ميزانى براى پى بردن بخوبى در دست او هست ، چه بهتر كه انسان براى
پيشرفت اخلاقى خود از كارهاى پسنديده ديگران پيروى و از اعمال زشت آنان دورى كند.
از لقمان حكيم پرسيدند: ادب از كه آموختى ؟ گفت از بى ادبان كه هر چه از ايشان در
نظرم ناپسند آمد از انجام آن پرهيز كردم .
ارزش انسان
على (عليه السلام ) فرمود:
قيمة كل امرى ما
يحسنه .
ترجمه روايت شريفه :
ارزش هر مردى ، بسته به كارى است كه آنرا بخوبى مى داند و انجام مى دهد.
شرح :
در انسان قوا و استعدادهاى عجيبى بوديعت نهاده شده است . اگر كسى آن استعدادها را
بحال خود نهفته و راكد بگذارد بخود بلكه مى توان گفت بديگران نيز ظلم كرده و چنانچه
قوا و استعدادهاى نهانى را بمرحله بروز و ظهور در آورد، يعنى با پشتكار و حوصله ،
از تعليم و تربيت صحيح بهره ياب شد و در يك يا چند رشته سودمند دانشى تحصيل كرد و
خلاصه از آن منابع درونى خويش بنحو شايسته اى بنفع خود و ديگران استفاده نمود، در
اين جهان پهناور از پرتو وجود خويش نام و رتبه اين بدست آورده است .
و اما بعد از اين حركت و مقام يابى ، ارج و بهاى اين آدم چه اندازه است ، مربوط
بفضيلت و كمالى است كه از او بمرحله ظهور رسيده و مردم از آن استفاده مى كنند تا به
بينيد مهارت و تخصصى كه در رشته و كار خود دارد بچه ميزان است ؟ و آن كار مفيدى كه
از او ساخته است چيست ؟ و ميزان بهره مندى اجتماع از او تا چه پايه است ؟ از محاسبه
و برآورد اين مراتب ، بخوبى پى بارزش او خواهيد برد.
افتخار و تكبر
على (عليه السلام ) فرمود:
ضع فخرك ، واحطط
كبرك ، و اذكر قبرك .
ترجمه روايت شريفه :
افتخار خود را واگذار و از تكبر خويش دست بردار و گورت را بيادآر.
شرح :
انسان موجودى شريف و در صورت انجام وظيفه اشرف موجودات است . اما اگر منصب ها و
علاقه ها و اعتبارات خويش را كنار بگذارد و اول و آخر خود را ملاحظه كند خواهد ديد
كه در شمار موجودات ذره اى بيش نيست و در عين داشتن آن مقام و شرافت ، ضعيف است .
پس براى اينكه خود را گم نكند و مسير خود را عوض ننمايد و از راهى كه شايسته و
بايسته است منحرف نگردد، مى سزد كه آغاز و فرجام خويش را هيچگاه فراموش نكند و پا
از حد خود بيرون ننهد. چه اگر غير از اين كند و خواسته باشد بمباهات و افتخار چنگ
زند دامنه خيال وسيع است و توهمات نابجا حد و حدودى ندارد، در نتيجه ادعاى بيخود
نموده و راه تكبر و خودستائى در پيش مى گيرد، راه خطائى ، كه صد در صد بضرر او تمام
شده و بدون شك او را به سقوط و تباهى نزديك مى كند.
افكار عمومى
على (عليه السلام ) فرمود:
من اءسرع الى
الناس بما يكرهون ، قالوا فيه بما لا يعلمون .
ترجمه روايت شريفه :
هر كس بر خلاف ميل مردم گام بردارد، مردم درباره او ندانسته هر چه بر زبانشان آمد
مى گويند.
شرح :
در هر اجتماعى مقام يكى بالا، يكى پائين ، يكى رئيس ، ديگرى مرئوس ، يكى كار فرما و
ديگرى كارگر مى باشد. هر كسى در رشته خود بر سر كار آمد و منصبى را احراز كرد و
توانست كارهائى انجام دهد ديگران از او انتظار دارند تا حدودى به آرزوهاى آنان جامه
عمل پوشانده و رفاه و آسايش آنها را تاءمين نمايد. البته نقطه مقابل اين خواسته ها
امورى است كه بهيچ وجه در نظر افراد، خوش آيند نبوده و آنها را نمى پسندند. و
چنانچه به بينند كه باين كارهاى ناپسند عمل مى شود خشمگين مى گردند و از كسى كه به
آن اعمال اقدام كرده متنفر و منزجر مى شوند و چه بسا باو تهمت زده و پيرايه مى
بندند.
اقدام كنيد
على (عليه السلام ) فرمود:
اذا هبت اءمرا
فقع فيه ، فان شدة توقيه اءعظم مما تخاف منه .
ترجمه روايت شريفه :
هر گاه از كارى ترسيدى ، خود را در آن بيفكن زيرا سختى ترس آن ، از سختى وارد شدن
در آن كار بيشتر است .
شرح :
دور نماى بعضى از كارها هولناك است . هر چه آدمى درباره آنها بينديشد، جز اشكال
چيزى از آنها نمى يابد و غير از عجز خود اثرى مشاهده نمى كند. گاهى اين قبيل كارها
اينقدر فكر انسان را مغشوش مى نمايد كه هيچ راه اصلاح و انجامى براى آنها بنظر
نميرسد، و تنها ياس در برابر انسان جلوه گر مى شود. در اين صورت تكليف آدمى با آن
كارها چيست ؟ آيا عقب بكشد و آنها را ترك گويد؟ يا هر طور هست در انجام آنها كوشش
نمايد؟
عقلا و اهل نظر، نظر داده اند: راه موفقيت در اين كارها اينست كه انسان اطراف و
جوانب كار را خوب بررسى ، و مقدمات آن را فراهم كند، و از هر حيث خود را مجهز سازد،
و با يك جهش دليرانه و قلبى مملو از اميد به پيروزى ، در آن كار، اقدام كند. با اين
وضع مسلما موفق مى شود و آنوقت مى فهمد، كه كار با پيش بينى قبلى و ساز و برگ لازم
، آسان است . و ترس و وحشت از آن موردى ندارد.