انواري از نهج البلاغه

محمدجعفر امامى

- ۱۲ -


تقوا در نهج البلاغه

خطبه

اوصيكم، عباد الله، بتقوى الله التى هى الراد و بها المعاد: زاد مبلغ، و معاد منجح. دعا اليها اسمع داع، و وعاها [ آن را حفظ كرد. ] خير واع. فاسمع داعيها، و فاز واعيها.

عباد الله، ان تقوى الله حمت [ جلوگيرى كرد. ] اولياء الله محارمه، و الزمت قلوبهم مخافته، حتى اسهرت لياليهم، و اظمات هواجرهم [ جمع هاجره مساوى شدت گرماى روز. ]، فاخذوا الراحه بالنصب، [ خستگى. ] و الرى بالظما، و استقربوا الاجل فبادروا العمل و كذبوا الامل فلاحظوا الاجل...

النصح بالتقوى

2- اوصيكم، عباد الله، بتقوى الله و طاعته، فانها النجاه غدا، و المنجاه ابدا. رهب فابلغ، و رعب فاسبغ، [ احاطه كامل- فراگير. ] و وصف لكم الدنيا و انقطاعها، و زوالها و انتقالها. فاعرضوا عما يعجبكم فيها لقله ما يصحبكم منها. اقرب دار من سخط الله، و ابعدها من رضوان الله!

3- اعلموا، عباد الله، ان التقوى دار حصن عزيز، و الفجور دار حصن ذليل، لا يمنع اهله، و لا يحرز [ حفظ نمى كند. ] من لجا اليه. الا و بالتقوى تقطع حمه [ نيش زنبور و عقرب و مانند آن. ] الخطايا، و باليقين تدرك الغايه القصوى.

4- اوصيكم، عباد الله، بتقوى الله، فانها الزمام [ افسار. ] و القوام، [ زندگى نيكان. ] فتمسكوا بوثائقها، و اعتصموا بحقائقها، تول بكم الى اكنان [ جمع 'كن' مساوى مخفى گاه- پناهگاه. ] الدعه [ زندگانى آرام بخش. ] و اوطان السعه، و معاقل [ قلعه ها. ] الحرز [ حفظ. ] و منازل العز.

الوصيه بالزهد و التقوى

عباد الله! اوصيكم بتقوى الله فانها حق الله عليكم، و الموجبه على الله حقكم، و ان تستعينوا عليها بالله، و تسعتينوا بها على الله: فان التقوى فى اليوم الحرز و الجنه، و فى غد الطريق الى الجنه. مسلكها واضح، و سالكها رابح، و مستودعها [ كسى كه تقوى نزد او وديعه است يعنى 'خدا'. ] حافظ. لم تبرح عارضه نفسها على الامم الماضين منكم و الغابرين، لحاجتهم اليها غدا، اذا اعاد الله ما ابدى، و اخذ ما اعطى، و سال عما اسدى. [ بخشش كرده. ] فما اقل من قبلها، و حملها حق حملها! اولئك الاقلون عددا، و هم اهل صفه الله سبحانه اذ يقول: 'و قليل من عبادى الشكور'.

ترجمه

1- اى بندگان خدا! شما را به تقوى توصيه مى كنم كه هم زاد و توشه است و هم پناهگاه، زادى كه انسان را به سر منزل مقصود مى رساند و پناهگاهى كه او را از خطرها نجات مى دهد، دعوت كننده به آن بهترين دعوت كنندگان و پاسدارش بهترين پاسداران و به همين دليل دعوت خود را به گوش همگان رسانيده و موجب رستگارى حافظان آن شده است. اى بندگان خدا! ترس از خدا دوستان خدا را از ارتكاب محرمات بازمى دارد و قلبهاشان را قرين خوف و خشيت قرار مى دهد آنچنان كه آنها را در دل شب بيدار مى دارد "و به راز و نياز با خدا برمى خيزند" و در روزهاى گرم و سوزان به روزه وامى دارد مشقت را به جاى راحتى و تشنگى را به جاى سيرابى انتخاب كرده اند پايان زندگى را نزديك شمرده و به انجام اعمال نيك مبادرت ورزيده اند آرزوها را تكذيب كرده و سرآمد زندگى را در نظر داشته اند "خطبه ى 114".

2- اى بندگان خدا! شما را به تقوى و اطاعت خداوند توصيه مى كنم كه موجب رستگارى فردا و نجات ابدى است.

"خداوند بزرگ" انذار كرده و به شدت ابلاغ فرموده و به آخرين حد ترغيب و تشويق نموده دنيا و پايدارى آن و زوال انتقالش را براى شما توصيف كرده، پس از اين زرق و برقهائى كه براى شما اعجاب انگيز است به خاطر كوتاهى دورانش چشم بپوشيد! دنيا نزديكترين منزل به خشم خدا و دورترين آن از رضا و خشنودى اوست. "خطبه ى: 161"

3- اى بندگان خدا! بدانيد كه تقوى قلعه اى محكم و نيرومند است اما بدكارى و گناه حصارى است سست و بى دفاع كه اهلش را از بدى بازمى دارد و كسى كه به آن پناهنده شود نگهداريش نمى كند، آگاه باشيد با تقوا مى توان زهر گناهان را از بين برد و با يقين به برترين درجه ى مقصود رسيد. "خطبه ى: 157"

4- اى بندگان خدا! شمارا به تقوا سفارش مى كنم! كه زمان عبادات و قوام زندگى پر سعادت و تقوا است پس به وسيله هاى مطمئن آن متمسك شويد و به تقواى حقيقى چنگ زنيد كه شما را به سرمنزل آرامش و منزلگاهى پروسعت و قلعه هاى محكم و سراهاى عزت مى رساند... "خطبه ى: 195".

5- اى بندگان خدا! شما را به قتوا و پرهيزگارى سفارش مى كنم زيرا كه آن حق خداوند بر شما است، كه خود موجب حق شما بر خداوند خواهد بود "كه در پرتو آن استحقاق پاداش خواهيد يافت" براى رسيدن به تقوا از خداوند يارى جوئيد و براى يافتن حق پاداش بر خداوند از تقوا كمك بگيريد، زيرا پرهيزگارى امروز سپر بلا است و فردا راه رسيدن به بهشت، جاده ى تقوا واضح و روشن و پوينده ى آن سود فراوان خواهد برد و امانت دارش "خدا" حافظ آن خواهد بود، پرهيزگارى همواره خود را به امت هاى گذشته و آينده عرضه مى دارد زيرا فرداى قيامت به آن نيازمندند. همان فردائى كه آفريدگار آنچه را آفريده بازمى گرداند و آنچه را عطا كرده باز مى ستاند و درباره ى همه نعمتها بازخواست مى كند.

آه! چه كم اند كسانى كه تقوا را بپذيرند و آنچنان كه بايد آن را تحمل كنند، آنها تعدادشان بسيار كم است و شايسته توصيفى هستند كه خداوند "در قرآن" مى فرمايد: 'و قليل من عبادى الشكور' "سبا: 13" "اندكى از بندگان من سپاس گذارند" "خطبه: 191".

اين درس را به عنوان بحث تقوى شروع مى كنيم و قطعاتى از نهج البلاغه ى امام را در اين باره مى آوريم.

شرح و توضيح

مى دانيم امام "ع" در اكثر سخنرانيهاى خود مردم را به تقوى و پرهيزگارى دعوت كرده است ولى در اين قطعاتى كه برايتان برگزيده ايم به خصوص روى تقوا، آثار و نتايج آن تاكيد كرده است. در نخستين قسمت مى فرمايد: 'اى بندگان خدا شمارا به تقوى توصيه مى كنيم كه هم زاد و توشه است و هم پناهگاه'.

"اوصيكم عباد الله بتقوى الله التى هم الزاد و بها المعاذ".

'زاد و توشه اى است كه انسان را به سر منزل مقصود مى رساند و پناهگاهى است كه از خطرها نجات مى دهد'.

"زاد مبلغ و معاذ منجح".

آنگاه به دعوت كننده ى اين راه اشاره كرده تا رهپويان با اطمينان كامل اين راه را بپيمايند، مى فرمايد: 'بهترين دعوت كننده، "انسانها را" به سوى آن دعوت كرده است و بهترين حافظان و پاسداران پاسداريش را برعهده گرفته اند'.

"دعا اليها اسمع داع و وعاها خير واع".

به همين دليل 'دعوت خود را به گوش همگان رسانده و موجب رستگارى حافظان آن شده است'.

"فاسمع داعيها و فازواعيها".

و باز مى فرمايد: 'بندگان خدا تقواى الهى دوستان خدا را از ارتكاب محرمات بازداشته و قلبهاشان را قرين خوف و خشيت قرار داده است'.

"عباد الله ان تقوى الله حمت اولياء الله محارمه و الزمت قلوبهم مخافته".

آثار تقواى الهى در درون جان اين بندگان آنچنان تاثير بخشيده كه 'آنها را در دل شب بيدار "به راز و نياز مشغول" و در روزهاى گرم و سوزان به تشنگى "روزه" واداشته است'.

"حتى اسهرت لياليهم و اظمات هواجرهم".

و به اينجا انجاميده كه 'مشقت را بجاى راحتى، تشنگى را بجاى سيرابى انتخاب كرده اند'.

"فاخذوا الراحه بالنصب و الرى بالظماء".

آنان به خوبى درك كرده اند كه زندگى اين جهان زودگذر، ممزوج با انواع مشكلات و بلاهاست و سرانجام همه چيز را گذاشتن و رفتن است لذا مى فرمايد: ' پايان زندگى را نزديك شمرده و به اعمال نيك مبادرت ورزيده اند آرزوها را تكذيب كرده و سرآمد زندگى را در نظر گرفته اند' "و همواره منتظر نتيجه در آن روزند ".

"و استقربوا الاجل فبادروا العمل و كذبوا الامل فلاحظوا الاجل" "خطبه ى: 114".

در بخش ديگر از خطبه ى ديگر باز هم بتقوا و آثار و علائم آن پرداخته مى فرمايد: 'اى بندگان خدا شما را به تقوى و اطاعت خداوند توصيه مى كنم كه موجب رستگارى فردا و نجات ابدى است'.

"اوصيكم عبادالله، بتقوى الله و طاعته، فانها النجاه غدا و المنجاه ابدا".

به دنبال آن مى افزايد "خداوند بزرگ" 'انذار كرده و به شدت ابلاغ فرموده، به آخرين حد، تبليغ و تشويق نموده و براى شما دنيا، ناپايدارى، زوال و انتقالش را توصيف كرده است'.

"رهب فابلغ، و رغب فاسبغ و وصف لكم الدنيا و انقطاعها و زوالها و انتقالها".

'بنابراين از زرق و برقهايى كه در دنيا براى شما اعجاب انگيز است به خاطر كوتاهى دورانش چشم بپوشيد'. "فاعرضوا عما يعجبكم فيها لقله ما يصحبكم منها".

آنگاه دنيا را از زاويه ديگر توصيف مى كند مى فرمايد: 'دنيا نزديكترين منزل به خشم خدا و دورترين آنها از رضا و خشنودى او است'.

"اقرب دار من سخط الله و ابعدها من رضوان الله" "خطبه ى: 161".

در قسمت سوم از خطبه ى ديگر مى فرمايد: 'بدانيد اى بندگان خدا كه تقوا قلعه اى محكم و نيرومند است'.

"اعلموا عبادالله ان التقوى دار حصن عزيز".

'اما بدكارى و گناه، حصارى است سست و بى دفاع، اهلش را از "بدبختى و بيچارگى " باز نمى دارد و كسى كه به آن پناهنده شود حفاظتش را به عهده نمى گيرد'.

"و الفجور دار حصن ذليل، لا يمنع اهله و لا يحرز من لجا اليه".

و سرانجام به يكى از نتايج ارزشمند تقوى اشاره كرده مى گويد: 'آگاه باشيد با تقوا مى توان نيش زهرآلود گناهان را از بين برد و با يقين به برترين درجات مقصود رسيد'.

"الا و بالتقوى تقطع حمه الخطايا و باليقين تدرك الغايه القصوى" "خطبه ى: 157".

در قسمت چهارم از خطبه اى ديگر چنين فرموده است: 'اى بندگان خدا! شما را به تقوى سفارش مى كنم كه زمام "عبادات" و قوام "زندگى" است'.

"اوصيكم عبادالله بتقوى الله فانها الزمام و القوام".

'بنابراين به وسيله هاى مطمئن آن تمسك بجوئيد و به حقايق تقوا چنگ بزنيد كه شما را به منزل آرامش، منزلگاههاى پروسعت، قلعه هاى محكم و سراهاى عزت خواهد رساند'.

"فتمسكوا بوثائقها، و اعتصموا بحقائقها، تول بكم الى اكنان الدعه و اوطان السعه و معاقل الحرز و منازل العز". "خطبه ى: 195"

در آخرين بخش از اين بحث كه آخرين قسمت را از خطبات آن حضرت دنبال مى كنم چنين مى خوانيم: 'اى بندگان خدا: شما را به تقواى الهى توصيه مى كنم، چه تقوا حق خدا بر شما است و خود موجب حق شما بر خدا خواهد بود':

"عباد الله! اوصيكم بتقوى الله حق الله اليكم و الموجبه على الله حقكم".

ولى از آنجا كه براى دست يافتن به هر كارى با تكيه به نيروى مادى كار ستوده و رشديابنده نيت مى فرمايد: 'و شما را سفارش مى كنم كه براى رسيدن به تقوى از خدا كمك بگيريد، و براى يافتن حق پاداش از تقوا استعانت جوئيد'.

"و ان تستعينوا عليها بالله و تستعينوا بها على الله".

پس از آن به دليل توجه لازم به تقوى چنين اشاره مى كند: 'زيرا تقوى امروز محل امن و سپر بلا، و فردا راه رسيدن به بهشت است'.

"فان التقوى فى اليوم الحرز و الجنه و فى غد الطريق الى الجنه".

و توجه مى دهد كه 'جاده تقوى واضح و روشن و پوينده آن سود فراوان خواهد برد و امانت دارش حافظ آن خواهد بود'.

"مسلكها واضح و سالكها رابح و مستودعها حافظ".

و از آنجا كه همه انسانها نيازمند تقوايند و خداوند بايد وسائل هدايت انسانها را در اختيارشان قرار دهد مى فرمايد: 'تقوى همواره خود را به امتهاى گذشته و آينده عرضه داشته و خواهد داشت زيرا فرداى قيامت به آن نيازمند خواهند بود'.

"لم تبرح عارضه نفسها على الامم الماضين منكم و الغابرين لحاجتهم اليها غدا".

آرى انسان به تقوا در فرداى قيامت نيازمند است 'همان فردائى كه آفريدگار آنچه را آفريده بازمى گرداند'.

"اذا اعاد الله ما ابدى".

'و آنچه را كه عطا كرده بازمى ستاند'.

"و اخذ ما اعطى".

'و از همه نعمتهائى كه بخشيده بازخواست مى نمايد'.

"و سال عما اسدى". امام وقتى به اينجا مى رسد گويا نگاهى به مردم عالم افكنده يكى يكى را از نظر مى گذراند و بعد مى گويد: 'آه چه كم اند كسانى كه تقوا را پذيرفته باشند'.

"فما اقل من قبلها".

'و چه اندكند آنها كه حق عمل آن را به جا آورده باشند'.

"و حملها حق حملها".

'آنها تعدادشان بسيار كم است'.

"اولئك الاقلون عددا".

'البته اينها شايسته توصيفى هستند كه خداوند "در قرآن" از آنها نموده فرموده است:

'تعداد اندكى از بندگان من سپاسگزارند'.

"و هم اهل صفه الله سبحانه اذ يقول: و قليل من عبادى الشكور". "خطبه ى: 191"

در اينجا بحثى درباره حقيقت تقوا مى كنيم تا روشن شويم.

حقيقت تقوا

قرآن بر اساس آيه 13 سوره حجرات بزرگترين امتياز را براى 'تقوى' قرار داده و آن را تنها معيار سنجش ارزش انسانها مى شمرد در يك جا تقوى را بهترين زاد و توشه مى شمرد مى گويد:

"و تزود و افان خير الزاد التقوى".

'زاد و توشه تهيه كنيد و بدانيد تقوا بهترين زاد و توشه است'.

"بقره- 197"

'و در جاى ديگر لباس تقوى را بهترين لباس براى انسان مى شمرد'.

"و لباس التقوى ذلك خير".

"اعراف- 26"

و در آيات متعددى يكى از نخستين اصول دعوت انبياء را تقوى ذكر كرده و بالاخره در جاى ديگر اهميت اين موضوع را تا آن حد بالا برده كه خدا را 'اهل تقوى' مى شمرد و مى گويد:

'هو اهل التقوى و اهل المغفره'.

"مدثر- 56"

قرآن 'تقوى' را نور الهى مى داند كه هر جا راسخ شود علم و دانش مى آفريند.

'واتقوا الله و يعلمكم الله'.

"بقره- 282"

و نيز نيكى و تقوى را قرين هم مى شمرد.

'و تعاونوا على البر و التقوى'.

"مائده: 2"

همچنين عدالت را قرين تقوى ذكر مى كند:

'اعدلوا هو اقرب للتقوى'.

"مائده: 8"

اكنون بايد ديد حقيقت تقوى اين سرمايه ى بزرگ معنوى و اين بزرگترين افتخار انسان با اين امتيازات چيست؟ قرآن اشاراتى دارد كه پرده از روى حقيقت تقوى برمى دارد، در آيات متعددى جاى تقوى را قلب مى شمرد از جمله مى فرمايد: اولئك الذين امتحن الله قلوبهم بالتقوى: "آنها كه صداى خود را در برابر رسول خدا "ص" پائين مى آورند و رعايت ادب مى كنند" 'كسانى هستند كه خداوند قلوبشان را براى پذيرش تقوى آزموده است'.

"حجرات- 3"

قرآن تقوى را نقطه ى مقابل 'فجور' ذكر كرده چنانكه در آيه ى 8 سوره ى شمس مى خوانيم: 'فالهمها فجورها و تقواها' خداوند انسان را آفريده و راه فجور و تقوى را به او نشان داد.

قرآن هر عملى را كه از روح اخلاص و ايمان و نيت پاك سرچشمه گرفته باشد بر اساس تقوى مى شمرد چنانكه در آيه ى 108 سوره ى توبه درباره ى مسجد 'قبا' كه منافقان مسجد 'ضرار' را در مقابل آن ساختند مى فرمايد: لمسجد اسس على التقوى من اول يوم احق ان تقوم فيه: 'مسجدى كه از روز نخست بر شالوده ى تقوى باشد شايسته تر است كه در آن نماز بخوانى'.

از مجموع اين آيات به خوبى استفاده مى شود كه تقوى همان احساس مسئوليت و تعهدى است كه به دنبال رسوخ ايمان در قلب بر وجود انسان حاكم مى شود و او را از فجور و گناه بازمى دارد به نيكى و پاكى و عدالت دعوت مى كند اعمال آدمى را خالص و فكر و نيت او را از آلودگيها مى شويد. هنگامى كه به ريشه لغوى اين كلمه بازمى گرديم نيز به همين نتيجه مى رسيم زيرا تقوا از 'وقايه' به معنى كوشش در حفظ و نگهدارى چيزى است و منظور در اينگونه موارد نگهدارى روح و جان از هرگونه آلودگى و متمركز ساختن نيروها در امورى است كه رضاى خدا در آن است بعضى از بزرگان براى تقوى سه مرحله قائل شده اند:

1- نگهدارى نفس از عذاب جاويدان از طريق تحصيل اعتقادات صحيح.

2- پرهيز از هرگونه گناه اعم از ترك واجب و فعل معصيت.

3- خويشتندارى در برابر آنچه قلب آدمى را به خود مشغول مى دارد و از حق منصرف مى كند و اين تقوى خواص بلكه خاص الخاص است. [ بحار الانوار جلد 70 ص 136. ]

اميرمومنان على "ع" همانطور كه در آغاز درس ملاحظه كرديد تعبيرات گويا و زنده اى پيرامون تقوى دارد و در بسيارى از خطب و نامه ها و كلمات قصار روى آن تكيه كرده است.

در يكجا تقوى را با گناه و آلودگى مقايسه كرده و چنين مى گويد:

"الا و ان الخطايا خيل شمس حمل عليها اهلها و خلعت لجمها فتقحمت بهم فى النار الا و ان التقوى مطايا ذلل حمل عليها اهلها و اعطوا زمتها فاوردتهم الجنه!".

'بدانيد گناهان همچون مركبهاى سركش است كه گناهكاران بر آنها سوار مى شوند و لجامشان گسيخته مى گردد و آنان را در قعر دوزخ سرنگون مى سازد. اما تقوى مركبى است راهوار و آرام كه صاحبانش بر آن سوار مى شوند زمام آنها را به دست مى گيرند و تا قلب بهشت پيش مى تازند.' [ نهج البلاغه خطبه 16. ]

مطابق اين تشبيه لطيف تقوى همان حالت خويشتندارى و كنترل نفس و تسلط بر شهوات است در حالى كه بى تقوائى همان تسليم شدن در برابر شهوات سركش و از بين رفتن هرگونه كنترل بر آنها است.

و باز در جاى ديگر مى افزايد:

"فاعتصموا بتقوى الله فان لها حبلا وثيقا عروته و معقلا منيعا ذروته":

'چنگ به تقواى الهى بزنيد كه رشته اى محكم و دستگيره اى است استوار و پناهگاهى است مطمئن.' [ نهج البلاغه خطبه 190. ]

از لابلاى مجموع اين تعبيرات حقيقت و روح تقوى به خوبى روشن مى شود.

اين نكته نيز لازم به يادآورى است كه تقوى ميوه ى درخت ايمان است و به همين دليل براى به دست آوردن اين سرمايه ى عظيم بايد پايه ى ايمان را محكم ساخت.

البته ممارست بر اطاعت و پرهيز از گناه و توجه به برنامه هاى اخلاقى ملكه تقوى را در نفس راسخ مى سازد و نتيجه ى آن پيدايش نور يقين و ايمان شهودى در جان انسان است و هر قدر نور تقوى افزون شود نور يقين نيز افزون خواهد شد و لذا در روايات اسلامى مى بينيم تقوى يك درجه بالاتر از ايمان و يك درجه پائين تر از يقين شمرده شده!

امام على بن موسى الرضا مى فرمايد:

"الايمان فوق الاسلام بدرجه و التقوى فوق الايمان بدرجه و اليقين فوق التقوى بدرجه و ما قسم فى الناس شى ء اقل من اليقين":

'ايمان يك درجه برتر از اسلام است و تقوى درجه اى است بالاتر از ايمان و يقين درجه اى برتر از تقوى است و هيچ چيز در ميان مردم كمتر از يقين تقسيم نشده است. ' [ بحارالانوار جلد 70 ص 136. ]

اين بحث را به شعر معروفى كه حقيقت تقوى را ضمن مثال روشنى بيان كرده پايان مى دهيم: خل الذنوب صغيرها

و كبيرها فهو التقى و اصنع كماش فوق ار

ض الشوك يحذر ما يرى لا تحقون صغيره

ان الجبال من الحصى گناهان كوچك و بزرگ را ترك گوى كه تقوى همين است.

و همچون كسى باش كه از يك خارزار مى گذرد لباس و دامان خود را چنان جمع مى كند كه خار بر دامانشان ننشيند و پيوسته مراقب اطراف خويش است!

هرگز گناهى را كوچك مشمر كه كوههاى بزرگ از سنگريزه هاى كوچك تشيكل كرده اند.

سوال و تحقيق

1- لغات پيچيده ى خطبه ها را با مراجعه به شروح و لغت معنى كنيد.

2- قطعات نقل شده درباره تقوا را حفظ فرمائيد.

3- به قرآن كريم و تفاسير مراجعه كنيد و درباره تقوا آياتى كه نازل شده رسيده نگاه فرمائيد و خلاصه تفسير آنها را در مقاله اى جمع آورى فرمائيد.

4- موارد ديگرى كه در نهج البلاغه از تقوا سخن گفته شده گردآورى نمائيد.

آرزو، صبر و معاشرت در نهج البلاغه

كلمات قصار

"قال عليه السلام: من جرى فى عنان امله عثر باجله".

'كسى كه در مسير آرزوها بشتابد در مرگ خواهد افتاد'.

"ايها الناس ان اخوف ما اخاف عليكم اثنان: اتباع الهوى و طول الامل، اما اتباع الهوى فيصد عن الحق، و اما طول الامل فينسى الاخره".

'اى مردم مخوفترين چيزى كه بر شما از آن مى ترسم دو چيز است: پيروى از هوا و هوسها و آرزوهاى دراز. چرا كه پيروى از هوسها شما را از حق بازمى دارد، و آرزوى دراز آخرت را به دست فراموشى مى سپارد'.

"قال عليه السلام: العجز آفه و الصبر شجاعه و الزهد ثروه و الورع جنه و نعم القرين الرضى".

'ناتوانى آفت است، شكيبائى، شجاعت، زهد ثروت، تقوى سپر و بهترين همنشين، رضايت و خشنودى است.'

"و عليكم بالصبر، فان الصبر من الايمان كالراس من الجسد، و لا خير فى جسد لا راس معه. و لا فى ايمان لا صبر معه".

'بر شما باد به صبر و استقامت كه صبر در برابر ايمان همچون سر است در مقابل تن، تن بى سر فايده اى ندارد. همچنين ايمان بدون صبر ناپايدار و بى نتيجه است'.

قال عليه السلام: 'خالطوا الناس مخالطه ان متم معهابكوا عليكم و ان عشتم حنوا اليكم.' 'با مردم آنچنان معاشرت كنيد كه اگر بميريد بر مرگ شما اشك بريزند و اگر زنده بمانيد به شما عشق ورزند'.

شرح و توضيح

1- آرزو

"قال عليه السلام: من جرى فى عنان امله عثر باجله".

'كسى كه در مسير آرزوها بشتابد در مرگ خواهد افتاد'.

"حكمت 19"

در اين سخن امام انسانها را از تبعيت از آرزوها برحذر داشته است.

مى دانيم انسان احساس بى نهايت نياز دارد و دوست دارد كه به همه آنها برسد، از طرفى امكانات دنيا محدوداست، اگر قرار باشد آرزوها به سمتى حركت كند و انسان نيز به همان سمت برود مطمئنا با خطرات بسيارى مواجه خواهد شد، چه آمال و آرزوها حد يقف ندارند، انسان آرزومند است: بهترين لباس، بهترين خانه، بهترين همسر، بهترين مركب، بهترين باغ، بهترين مزرعه، بهترين و بهترين را داشته باشد، از طرفى براى به دست آوردن اين بهترين ها لازم است بهائى پرداخت گردد، از سوى سوم مگر تلاشهاى يك انسان در شبانه روز و ماه و سال چه مقدار منفعت برايش به بار مى آورد؟ پس رفع آن نيازها از طريق حقيقى و واقعى امكان پذير نيست لذا بايست از طريق دزدى، تقلب، رشوه، استثمار افراد ناآگاه، كشت و كشتار و تصرف ثروت و امكانات مردم، و يا بردن منابع كشورها و... اقدام شود كسى كه در اين راهها به تلاش و كوشش پردازد، مطمئنا با نابودى و هلاكت روبرو خواهد بود، چون كسانى كه منافع خود را در قبال چنين فردى در خطر مى بينند ناچار به دفاعند لذا بهترين راه براى 'آرامش'- كه تمام تلاشها را انسان بدان خاطر انجام مى دهد- بى اعتنائى به آرزوها است. توضيح بيشتر اينكه:

بدون شك اميد و آرزو و يا به تعبير عرب 'امل' عامل حركت چرخهاى زندگى انسانها است، كه حتى اگر يك روز از دلهاى مردم جهان برداشته شود، نظام زندگى به هم مى ريزيد، و كمتر كسى دليلى بر فعاليت و تلاش و جنب و جوش خود پيدا مى كند.

حديث معروفى كه از پيامبر "ص" نقل شده:

"الامل رحمه لا متى و لولا الامل ما رضعت والده ولدها و لا غرس غارس شجرا".

'اميد، مايه رحمت امت من است، اگر نور اميد نبود هيچ مادرى فرزند خود را شير نمى داد و هيچ باغبانى نهالى نمى كاشت'. [ سفينه البحار جلد اول صفحه 30 "ماده ى امل". ]

اشاره به همين واقعيت است.

ولى همين عامل حيات و حركت اگر از حد بگذرد و به صورت 'آرزوى دور و دراز' درآيد بدترين عامل انحراف و بدبختى است و درست همانند آب باران است كه مايه حيات است اما اين آب اگر از حد گذشت مايه ى غرق و نابودى خواهد شد.

اين آرزوى كشنده همان است كه آيات قرآن روى آن تكيه كرده و آن را مايه ى بى خبرى از خدا و حق و حقيقت مى شمارد، آرزوها و اميدهاى دور و دراز چنان انسان را به خود مشغول مى دارد و غرق در عالمى از تخيل مى سازد كه از زندگى و هدف نهائيش به كلى بيگانه مى شود.

حديث معروف ديگرى كه امام در نهج البلاغه دارد نيز بيان گويائى براى اين واقعيت است مى فرمايد:

"ايها الناس ان اخوف ما اخاف عليكم اثنان: اتباع الهوى و طول الامل، اما اتباع الهوى فيصد عن الحق، و اما طول الامل فينسى الاخره".

'اى مردم مخوفترين چيزى كه بر شما از آن مى ترسم دو چيز است: پيروى از هوا و هوسها و آرزوهاى دراز. چرا كه پيروى از هوسها شما را از حق بازمى دارد، و آرزوى دراز آخرت را به دست فراموشى مى سپارد'. [ نهج البلاغه خطبه 22. ]

و به راستى چه افراد با استعداد و شايسته و لايقى كه بر اثر گرفتارى در دام آرزوى دراز، به موجودات ضعيف و مسخ شده اى مبدل گشتند كه نه تنها به حال جامعه ى شان مفيد نيفتادند، بلكه منافع شخصى خود را نيز پايمال كردند، و از هرگونه تكاملى نيز بازماندند آنچنانكه در دعاى كميل مى خوانيم:

و حبسنى عن نفعى بعد املى.

'آرزوى دراز مرا از منافع واقعيم محروم ساخت'!

اصولا آرزو كه از حد گذشت، دائما انسان را در رنج و تعب وامى دارد، شب و روز بايد تلاش كند به گمان خود دنبال سعادت و رفاه مى رود در حالى كه چيزى جز بدبختى و شقاوت براى او فراهم نمى شود و اينگونه افراد غالبا در همين حال جان مى دهند و زندگى دردناك و غم انگيزشان مايه عبرت است براى آنها كه چشم و گوش بينا و شنوا دارند.

اى عزيز تو نيز كمى بينديش ودقت كن؟!

2- صبر:

قال عليه السلام: العجز آفه و الصبر شجاعه و الزهد ثروه و الورع جنه و نعم القرين الرضى.

'ناتوانى آفت است، شكيبائى، شجاعت، زهد، ثروت، تقوى سپر و بهترين همنشين، رضايت و خشنودى است.' "حكمت 4"

شرح اجمالى:

در اين سخن امام از اثر پنج كلمه سخن به ميان آورده: 'عجز' را 'آفت'،

'صبر'، را 'شجاعت'، 'زهد' را 'ثروت'، 'ورع' را 'سپر' و 'قرين' و همنشين را 'رضا' خوانده است.

اكنون توضيح اجمالى اين كلمات:

آفت بيمارى و بلائى است كه وقتى بر زراعت يا ديگر اموال وارد مى شود آن را از پاى درمى آورد و نتيجه و بهره آن را نابود مى كند، در مورد انسان 'عجز و ناتوانى' آفت شمرده شده چه عجز بدنى و جسمى نيروهاى جسمى انسان را از بين مى برد و ثمرات وجود انسان را نابود مى كند. و عجز روحى به نتائج استعدادات و كمالات روحى انسان صدمه وارد مى سازد.

'صبر و استقامت'، 'شجاعت' به حساب آمده، شجاعت عبارت است از جرات اقدام در موارد سخت و خوفناك، منتهى با دقت و از روى حساب، استقامت در برابر مشكلات، عدم ترس و تحمل آنها با حساب، نيز درست همان نتيجه را دارد به عبارت ديگر شجاعت اقدام بجا و بدون خوف در مقطع مكانى است و استقامت، ايستادگى و تحمل شدائد در مقطع زمان است و هر دو نتيجه مطلوب مى دهد.

زهد ثروت است 'ثروت' بى نيازى و عدم احتياج به ديگران است و كسى كه نياز ندارد مى تواند همه نظريات و خواسته هايش را بدون ذره اى ملاحظه بگويد و بايستد در صورتى كه تهيدست نمى تواند چنين باشد.

اين نتيجه از زهد نيز به دست مى آيد زيرا زهد، بى علاقگى به مواهب و مقامات دنيائى است و كسى كه به چنين مرحله اى برسد از همگان بى نياز است و مى تواند حرف خود را در هر كجا، بزند.

ورع 'سپر' است. 'سپر' انسان را در برابر شمشير دشمن حفظ مى كند و از ضربات كارى بر سر يا كمر و پيكر جلوگيرى مى نمايد ورع كه عبارت است از 'ملازمت كارهاى نيك و دورى از رذالتها' همين اثر را دارد چه نيكوكاران هميشه از حمايت مردم برخوردارند و اجتناب ورزان از بديها خود به خود از تيررس هوا و هوس و.... كه در انتظار هر فرد شايسته اى است بسيار دور. بهترين قرين 'رضا' و خشنودى است. انسان همواره نيازمند يك يا چند دوست و رفيق صميمى است كه بتواند حرفهاى دلش را با آنها در ميان بگذارد و جانش را آرامش بخشد. امام مى فرمايد: 'رضا' و خشنودى به آنچه مقرر شده و پيش آمده بهترين همنشين و آرامش دهنده است چرا كه انسان هرگاه اقدامات لازم را در هر مورد نمود و تكاليف خود را انجام داد بايد مطمئن باشد كه آنچه واقع شود از ناحيه خداست و مسلما خداوند صلاح او را بهتر از خودش مى داند. چه انسان مصلحت خود را نمى داند و خالق او كه همواره به او رحيم و مهربان است رعايت حال وى را بهتر از خودش مى كند.

در پايان لازم است درباره 'صبر' و رضا و تسليم بيشتر سخن بگوئيم پس توجه فرمائيد:

در قرآن كريم راجع به صبر چنين مى خوانيم:

'يا ايها الذين آمنوا استعينوا بالصبر و الصلوه".

'اى كسانى كه ايمان آورده ايد از صبر و نماز كمك بگيريد'.

و با اين دو نيز 'استقامت و توجه به خدا' به جنگ مشكلات و حوادث برويد كه پيروزى از آن شما است.

"ان الله مع الصابرين".

'زيرا خداوند با صابران است'

"بقره: 153"

به عكس آنچه بعضى تصور مى كنند، 'صبر'، هرگز به معنى تحمل بدبختيها و تن دادن به ذلت و تسليم در برابر عوامل شكست نيست، بلكه صبر و شكيبائى يعنى پايدارى و استقامت در برابر هر مشكل و هر حادثه.

لذا بسيارى از علماى اخلاق براى 'صبر' سه شاخه ذكر كرده اند:

صبر بر اطاعت "مقاومت در برابر مشكلاتى كه در راه اطاعت وجوددارد".

صبر بر معصيت "ايستادگى در برابر انگيزه هاى گناه و شهوات سركش و طغيانگر".

و صبر بر مصيبت "پايدارى در برابر حوادث ناگوار، و عدم خودباختگى و شكست روحى و ترك جزع و فزع".

كمتر موضوعى را در قرآن مى توان يافت كه مانند 'صبر' مورد تاكيد قرار گرفته باشد، در قرآن مجيد در حدود هفتاد مورد از 'صبر'، سخن به ميان آمده كه بيش از ده مورد از آن به شخص پيامبر "ص" اختصاص دارد.

تاريخ مردان بزرگ گواهى مى دهد كه يكى از عوامل مهم يا مهمترين عامل پيروزى آنان استقامت و شكيبائى بوده است، افرادى كه از اين صفت بى بهره اند در گرفتاريها بسيار زود از پا درمى آيند و مى توان گفت نقشى را كه اين عامل در پيشرفت افراد و جامعه ها ايفا مى كند، نه فراهم بودن امكانات دارد و نه استعدادها و هوش و مانند آن.

به همين دليل در قرآن مجيد روى اين موضوع با موكدترين بيان تكيه شده است، آنجا كه مى گويد:

"انما يوفى الصابرون اجرهم بغير حساب".

"زمر- 10"

و در مورد ديگر بعد از ذكر 'صبر در برابر حوادث' مى خوانيم:

"ان ذلك من عزم الامور".

'اين كار از محكمترين كارها است'.

"لقمان- 17"

اصولا ويژگى استقامت و پايمردى، اين است كه فضائل ديگر بدون آن ارج و بهائى نخواهد داشت چرا كه پشتوانه همه آنها صبر است و لذا در 'نهج البلاغه' در 'كلمات قصار' مى خوانيم:

"و عليكم بالصبر، فان الصبر من الايمان كالراس من الجسد، و لا خير فى جسد لا راص معه، و لا فى ايمان لا صبر معه".

'بر شما باد به صبر و استقامت كه صبر در برابر ايمان همچون سر است در مقابل تن، تن بى سر فايده اى ندارد. همچنين ايمان بدون صبر ناپايدار و بى نتيجه است'. [ نهج البلاغه كلمات قصار شماره 82. ]

در روايات اسلامى عالى ترين صبر را آن دانسته اند كه به هنگام فراهم آمدن وسائل عصيان و گناه انسان مقاومت كند و از لذت گناه چشم بپوشد.

قرآن مخصوصا به مسلمانان انقلابى نخستين كه دشمنان نيرومند، خونخوار و بى رحم از هر سو آنها را احاطه كرده بودند، دستور داده است كه در برابر حوادث مختلف از قدرت صبر و پايمردى كمك بگيرند، كه نتيجه ى آن استقلال شخصيت و اتكاء به خويشتن و خوديارى در پناه ايمان به خدا است و تاريخ اسلام اين حقيقت را به خوبى نشان مى دهد كه همين اصل اساسى پايه ى اصلى همه پيروزيها بود.

بنابراين ما نيز نبايد فراموش كنيم كه صبر عامل اصلى پيشرفت است.

3- معاشرت:

قال عليه السلام: خالطوا الناس مخالطه ان متم معها بكوا عليكم و ان عشتم حنوا اليكم.

: 'با مردم آنچنان معاشرت كنيد كه اگر بميريد بر مرگ شما اشك ريزند و اگر زنده بمانيد به شما عشق ورزند'.

"حكمت 10"

شرح اجمالى:

در اين سخن امام دستور كيفيت معاشرت با مردم را مى دهد، چه، انسان موجودى است اجتماعى و موجود اجتماعى در رابطه با جامعه است، و چگونگى ارتباط با جامعه براى فرد تعيين كننده است، در چگونگى برخورد است كه امكانات افراد در اختيار يكديگر قرار مى گيرد و نحوه برخورد است كه نزديكترين و ساده ترين امكانات را از انسان سلب مى كند.

با توجه به اينكه نحوه ى برخورد، جهت بهره بردارى از امكانات افراد با توجه به اختلاف زمانها، مكانها، اختلافات جسمى و روحى افراد را نمى شود مشخص كرد امام از طريق ملاحظه آثار برخوردها، هدايت لازم را فرموده و معيار را ارائه داده است.

مى گويد: مقياس اين است: 'زندگى شما و رابطه با مردم آنگونه باشد كه اگر در قيد حيات نبوديد بر شما اشك بريزند و اگر بوديد به شما عشق ورزند'.

ممكن است بپرسيد بالاخره چه بايد كرد تا مردم چنين شوند پاسخ آن ساده است: الانسان عبيد الاحسان، 'انسانها بنده احسانند' همه كسانى كه امكانات مالى، اعتبارى، و مقامى خود را در راه منافع ديگران به كار گيرند از چنين نتيجه اى برخوردار خواهند شد. انسانها در تمام ساعات تلاش مى كنند كه نيازمنديهاى مختلف خود را برطرف كنند، لذا اگر ببينند كسانى از دسترنج خود به آنها بهره مى رساند، نسبت به اموال انها طمع ندارد، آنها را نمى فريبد و... پيوند روحيشان با او برقرار مى شود.

اسلام براى برقرارى چنين ارتباطى دستور مى دهد كه بايد مشكل گشا باشيم و در رفع گرفتاريهاى مردم بكوشيم اكنون به رواياتى كه در زمينه معاشرت رسيده توجه مى كنيم:

1- امام باقر "ع" مى فرمايد:

"من خالطت فان استطعت ان تكون يدك العليا عليه فافعل.".

'با كسى كه نشست و برخاست دارى اگر توانستى دست بالا "بذل و بخشش" از ناحيه تو باشد انجام ده'. [ ميزان الحكمه، ج 6 ص 314. ]

2- على "ع" مى فرمايد:

"صاحب الاخوان بالاحسان و تغمد ذنوبهم بالغفران". 'با برادران با احسان و نيكى مصاحبت كن و بديهايشان "نسبت به خود" را با لباس بخشش مستور دار'. [ ميزان الحكمه ج 6 ص 318. ]

3- على "ع" مى فرمايد:

"مباينه العوام من افضل المروئه".

'دور بودن از عوام برترين جوانمردى است'. [ ميزان الحكمه ج 6 ص 316. ]

اشاره به اينكه با غير عوام مجالست و معاشرت داشته باشيد.

4- ولى از آنجا كه در بسيارى از موارد مصاحبان و دوستان، انسان را فريب مى دهند امام باقر "ع" توجه مى دهد كه:

"صلاح شان الناس التعايش و التعاشر ملا مكيال: ثلثاه فطن و ثلث تغافل".

'صلاح امر انسان در زندگى و معاشرت با مردم است ولى معاشرت پيمانه پرى است كه دو ثلث آن زيركى و فطانت است و يك ثلث آن تغافل و خود را به بى توجهى و عدم آگاهى زدن'. [ ميزان الحكمه ج 6 ص 313. ]

5- لقمان نحوه برخورد با مردم را چنين بيان فرموده:

"يا بنى لا تكالب الناس فيمقتوك و لا تكن مهينا فيضلوك، و لا تكن حلوا فياكلوك... و لا تكن مرا فيلفظوك".

'با مردم همچون حيوانات درنده برخورد مكن كه مورد خشمشان قرار مى گيرى- در برابرشان خوار و حقير هم مباش كه گمراهت مى سازند. "زياد" شيرين هم نباش كه تو را خواهند خورد... و بالاخره تلخ هم مباش كه تو را از دهان پرتاب خواهند كرد "تو را از خود خواهند رانده"' "اين مطالب به خصوص در دوران عنفوان جوانى مى بايست بسيار مورد توجه باشد".

در اينجا بد نيست به آداب معاشرت از نظر اسلام اشاره اى داشته باشيم و محورهاى مهم اين امر را يادآور گرديم.

آداب معاشرت

آنقدر كه در روايات اسلامى به وسيله ى پيامبر "ص" و ائمه اهل بيت "ع" به مسئله تواضع، حسن خلق و ملاطفت در برخوردها و ترك خشونت در معاشرت اهميت داده شده است به كمتر چيزى اهميت داده شده.

بهترين و گوياترين دليل در اين زمينه خود روايات اسلامى است كه نمونه اى از آن را در اينجا از نظر مى گذرانيم.

1- شخصى نزد پيامبر "ص" آمد، عرض كرد:

"يا رسول الله اوصنى، فكان فيما اوصاه ان قال الق اخاك بوجه منبسط".

'مرا سفارش كن، پيامبر "ص" در ضمن سفارشهايش فرمود: برادر مسلمانت را با روى گشاده ملاقات كن'. [ 'بحارالانوار' جلد 74 صفحه 171. ]

2- در حديث ديگرى از پيامبر "ص" مى خوانيم:

"ما يوضع فى ميزان امرء يوم القيامه افضل من حسن الخلق!".

'در روز قيامت چيزى برتر و بالاتر از حسن خلق در ترازوى عمل كسى نهاده نمى شود'! [ 'اصول كافى' جلد 2 باب حسن الخلق صفحه 81 و 82. ]

3- در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام آمده است:

"البر و حسن الخلق يعمران الديار و يزيدان فى الاعمار".

'نيكوكارى و حسن خلق، خانه ها را آباد، و عمرها را زياد مى كند'. [ 'اصول كافى' جلد 2 باب حسن الخلق صفحه 81 و 82. ]

و نيز از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل شده:

"اكثر ما تلج به امتى الجنه تقوى الله و حسن الخلق":

'بيشترين چيزى كه سبب مى شود امت من به خاطر آن وارد بهشت شوند تقواى الهى و حسن خلق است'. [ 'اصول كافى' جلد 2 باب حسن الخلق صفحه 81 و 82. ]

4- در مورد تواضع و فروتنى نيز از على عليه السلام مى خوانيم: زينه الشريف التواضع:

'آرايش انسانهاى با شرافت فروتنى است'. [ 'بحارالانوار' جلد 5 صفحه 120. ]

5- و بالاخره در حديثى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم:

"التواضع اصل كل خير نفيس، و مرتبه رفيعه، و لو كان للتواضع لغه يفهمها الخلق لنطق عن الحقايق ما فى مخفيات العواقب... و من تواضع الله شرفه الله على كثير من عباده... و ليس لله عزوجل عباده يقبلها و يرضاها الاوبابها التواضع".

'فروتنى ريشه ى هر خير و سعادتى است، تواضع مقام والائى است، و اگر براى فروتنى زبان و لغتى بود كه مردم مى فهميدند بسيارى از اسرار نهانى و عاقبت كارها را بيان مى كرد... كسى كه براى خدا فروتنى كند، خدا او را بر بسيارى از بندگانش برترى مى بخشد.....

هيچ عبادتى نيست كه مقبول درگاه خدا و موجب رضاى او باشد مگر اينكه راه ورود آن فروتنى است'. [ 'بحارالانوار' جلد 75 صفحه 121 "بحث معاشرت از تفسير نمونه ج 17 صفحه 59 به بعد گرفته شده است". ]

سوال و تحقيق

1- كلمات حكمت آميز اين درس را حفظ كنيد.

2- لغات پيچيده ى آن را با توجه به شروح و كتب لغت معنى فرمائيد.

3- بر اساس هر كدام با توجه به آيات، روايات و... مقاله اى تنظيم نمائيد.