انواري از نهج البلاغه

محمدجعفر امامى

- ۲ -


شناخت خالق در نهج البلاغه "1"

خطبه

1- و من لطائف صنعته، و عجائب خلقته، ما ارانامن غوامض الحكمه فى هذه الخفافيش التى يقبضها الضياء الباسط لكل شى ء، و يبسطها الظلام القابض لكل حى، و كيف عشيت [ كم سو شده. ] أعينها عن ان تستمد من الشمس المضيئه نورا تهتدى به فى مذاهبها، و تتصل بعلانيه برهان الشمس الى معارفها، وردعها بتلالو ضيائها عن المضى فى سبحات [ درجات و اشكال. ] اشراقها، و اكنها فى مكامنها عن الذهاب فى بلج ائتلاقها، [ لمعان و درخشش. ]، فهى مستدله الجفون بالنهار على حداقها، و جاعله الليل سراجا تستدل به فى التماس ارزاقها، فلا يرد ابصارها اسداف [ تاريكى. ] ظلمته، و لا تمتنع من المضى فيه لغسق دجنته. [ شدت تاريكى. ] فاذا القت الشمس قناعها، و بدت اوضاح [ سپيده دم. ] نهارها، و دخل من اشراق نورها على الضباب فى و جارها، [ لانه اش. ]، اطبقت الاجفان على ماقيها، [ قسمت پائين پلك- گوشه چشم. ]، و تبلغت [ قناعت مى كند. ] بما اكتسبته من المعاش فى ظلم لياليها. فسبحان من جعل الليل لها نهارا و معاشا، و النهار سكنا و قرارا! و جعل لها اجنحه من لحمها تعرج بها عند الحاجه الى الطيران، كانها شظايا الاذان، [ لاله هاى گوشها. ] غير ذوات ريش و لا قصب، [ نى پر. ]، الا انك ترى مواضع العروق بينه اعلاما [ آشكار. ] لها جناحان لما يرقا فينشقا، و لم يغلظا فيثقلا. تطير و ولدها لاصق بها لا جى ء اليها، يقع اذا وقعت، و يرتفع اذا ارتفعت، لا يفارقها حتى تشتد اركانه، و يحمله للنهوض جناحه، و يعرف مذاهب عيشه، و مصالح نفسه. فسبحان البارى ء لكل شى ء، على غير مثال خلا من غيره. [ بدون وجود غيرى تا برابرى با مخلوق خداوند كند. ]

ترجمه

آفرينش خفاش

از لطائف صنعتش و شگفتيهاى خلقتش همان اسرار پيچيده ى حكمتى است كه در وجود شب پره ها به ما نشان داده است.

همان جاندارانى كه روشنى روز با آنكه همه چيز را مى گشايد چشمانشان را مى بندد! پرده تاريكى شب كه همه چيز را در ظلمت خويش مى كشد چشمان آنها را باز و گسترده مى سازد، چگونه چشمهايشان به طورى نابينائى يافته كه نمى توانند از خورشيد نورانى استمداد جويند و به راههاى خويش هدايت گردند و با روشنى خورشيد به سر منزل مقصود خويش برسند؟ و چگونه خدا با درخشش نور آفتاب آنها را از حركت در ميان امواج روشنائى بازداشته؟ و در پنهانگاههاى خود از رفتن در دل نور مخفى ساخته، به هنگام روز پلكهاى چشمهاشان بر روى هم مى افتد و شب را براى خود چراغ روشنى قرار داده و در ظلمتگاه شبها روزى خود را جستجو مى كنند. نه تاريكى شديد شب چشم آنها را از ديدن باز مى دارد و نه ظلمت سختش آنها را از حركت در آن مانع مى گردد، اما آنگاه كه خورشيد نقاب را از چهره برگرفت و روشنائى روز آشكار گرديد و تا درون لانه بر سوسمارها نور خويش را پاشيد ناگهان پلكهاى چشم اين شب پره ها روى هم قرار مى گيرد. و به آنچه در تاريكى شب براى ادامه زندگى فراهم ساخته قناعت مى كنند. منزه است خداوندى كه شب را براى آنها روز و موقع به دست آوردن معاش. و روز را هنگام راحتى و آرامش قرار داد. از گوشتها براى آنها بالهائى آفريد تا بدان وسيله به هنگام نياز پرواز كنند. اين بالها گوئى لاله هاى گوشند ولى بالهاى بدون پر و بدون نى هاى در ميان آن.

اما مواضع رگها به روشنى پيداست. دو بال دارند نه آنقدر نازك كه بشكنند و نه آنقدر ضخيم كه سنگينى كنند! "عجيب اينكه" آنها مى پرند در حالى كه جوجه هايشان به آنها چسبيده و به مادرانشان پناه جسته اند. هر زمان مادران بنشينند همراه آنانند و هرگاه به پرواز درآيند با آنان در حركتند. و تا آن دم كه پر و بال و اعضاى پيكر اين جوجه ها محكم نگردد از آنها جدا نمى شوند و تا آندم كه بالهايشان قدرت حمل آنها را نداشته و راه و رسم زندگى و مصالح خويش را نشناسند جدا نمى گردند منزه است آفريدگار تمام اشياء كه در آفرينش آنها كسى از او سبقت نگرفته است.

شرح و توضيح

اين بخش از خطبه ى 155 به عنوان درس خداشناسى انتخاب شده است.

نكات لازم را مورد توجه قرار مى دهيم.

- در آغاز سخن از لطائف صنعت و خلقت خداوند و شگفتيهاى جهان مخلوقات به ميان آورده و شب پره را به عنوان يك مصداق معرفى كرده مى فرمايد: 'از لطائف صنعتش و شگفتيهاى خلقتش اسرار پيچيده اى است كه در وجود شب پره به ما ارائه كرده است'.

"و من لطائف صنعته و عجائب خلقته ما ارانا من غوامض الحكمه فى هذه الخفافيش".

به دنبال اين بيان شگفتى اسرار وجود اين موجود زنده را چنين توضيح مى دهد: 'همان جاندارنى كه روشنى روز با آنكه همه چيز را بسط و گشايش مى دهد، چشم آنها را مى بندد و تاريكى كه همه چيز را در ظلمت خويش مى كشد چشمان آنها را مى گشايد'.

"التى يقبضها الضياء الباسط لكل شى ء و يبسطها الظلام، القابض لكل حى". 'راستى چگونه است اين نور خورشيد كه در پرتوش موجودات زنده براى دست يافتن به رزق و روزى حركت مى كنند؟ اما چشمهاى اين شب پره ها به طورى نابينا است كه نمى توانند از اين خورشيد نورانى استمداد كنند و به راههاى خويش هدايت گردند و با روشنى آن به سر منزل خويش برسند'

"و كيف عشيت اعينها عن ان تستمد من الشمس المضيئه نورا تهتدى به فى مذاهبها و تتصل بعلانيه برهان الشمس الى معارفها".

و باز به عنوان سوال براى نشان دادن ظرافت، لطافت و پيچيدگى خلقت اين موجود مى فرمايد: 'چگونه با درخشش نور آفتاب آنها را از حركت در ميان امواج روشنايى بازداشته و در پناهگاههاى خود از رفتن در دل نور مخفى ساخته است'.

"و ردعها بتلالو ضيائها عن المضى فى سبحات اشراقها و اكنها فى مكامنها عن الذهاب فى بلج ائتلاقها".

- آن را چنان آفريده كه 'هنگام روز پلكهاى چشمهاشان بر روى هم مى افتد و شب را براى خود چراغ روشنى قرار داده، در ظلمتگاه آن، روزى خود را جستجو مى كنند'.

"فهى مسدله الجفون بالنهار على حداقها و جاعله الليل سراجا تستدل به فى التماس ارزاقها".

آنگاه توضيح مى دهد كه چشمان آنها چنان آفريده شده كه: 'نه تاريكى شديد شب آنها را از ديدن باز مى دارد و نه ظلمت سختش آنها را از حركت درآن مانع مى گردد'.

"فلا يرد ابصارها اسداف ظلمته و لا تمتنع من المضى فيه لغسق دجنته".

ولى با پايان گرفتن شب تمام تلاش و كوشش اينها تعطيل مى گردد و هر شكارى از چنگال آنها در امان مى ماند مى گويد: 'آنگاه كه خورشيد نقاب از چهره برگرفت و روشنائى روز آشكار گرديد و تا درون لانه سوسمارها نور خويش را پاشيد ناگهان پلكهاى چشم اين شب پره ها روى هم قرار مى گيرد'.

'فاذا القت الشمس قناعها و بدت اوضاح نهارها و دخل من اشراق نورها على الضباب فى وجارها اطبقت الاجفان على ماقيها". 'پس از پيدايش خورشيد و روشن شدن زمين اين حيوان ناچار است به آنچه در تاريكى شب براى ادامه زندگى فراهم ساخته قناعت كند'.

"و تبلغت بما اكتسبته من المعاش فى ظلم لياليها".

امام به اينجا كه مى رسد توجه مى دهد كه آفريننده ى اين موجود از تمام اسرار آگاه است و هيچگونه نقض و كاستى در او راه ندارد مى فرمايد: 'منزه است خداوندى كه شب را براى آنها روز وزمان به دست آوردن معاش، و روز را هنگام راحت قرار داد'.

"فسبحان من جعل الليل و النهار و معاشا، و النهار سكنا و قرارا!".

'به دنبال اين قسمت اشاره به وضع بالهاى اين حيوان نموده كه با بالهاى ديگر پرندگان تفاوت بسيار دارد مى گويد: "منزه است خداوندى كه" از گوشتهايشان براى آنها بالهائى آفريد تا بدان وسيله به هنگام نياز پرواز كنند، اين بالها گويى لاله هاى گوش است بدون پر و بدون نيهائى در ميان آن'.

"و جعل لها اجنحه من لحمها تعرج بها عند الحاجه الى الطيران، كانها شظايا الاذان غير ذوات ريش و لا قصب".

آنگاه وضع بالهاى اين پرنده شب گرد را چنين توضيح مى دهد: 'مواضع رگهاى بالهاى آنها را به روشنى مشاهده مى كنى، دو بال دارند نه آنقدر نازك كه بشكنند و نا آنقدر ضخيم كه بر آنها سنگينى كنند'.

"الا انك ترى مواضع العروق بينه اعلاما لها جناحان لما يرقا فينشقا و لم يغلظا فيثقلا".

پس از تعيين وضع شب پره گان به سراغ كيفيت توليد مثل و نگهدارى و تربيت جوجه هاى اين حويان رفته مى گويد: 'آنها مى پرند در حالى كه جوجه هايشان به آنها چسبيده و به مادرانشان پناه جسته اند هر زمان مادرانشان بنشينند همراه آنهايند و هرگاه به پرواز درآيند با آنان در حركتند'.

"تطير و ولدها لاصق بها لاجى ء اليها، يقع اذا وقعت، و يرتفع اذا ارتفعت".

اين وضع همچنان ادامه دارد 'و جوجه ها مادر را رها نمى كنند تا پر و بال و اعضاى پيكرشان محكم گردد و بالهايشان قدرت حمل آنها را داشته باشد و راه و رسم زندگى و مصالح خويش را بشناسند'.

"لا يفارقها حتى تشتد اركانه، و يحمله للنهوض جناحه و يعرف مذاهب عيشه، و مصالح نفسه".

در پايان اين قسمت بار ديگر به تنزيه خداوند از هر گونه نقص پرداخته مى گويد: 'منزه است آفريدگارى كه تمام اشياء را آفريد بدون اينكه مانند و نمونه اى قبلا وجود داشته باشد'.

"فسبحان البارى ء لكل شى ء، على غير مثال خلا من غيره!"

توضيح:

همانگونه كه ملاحظه شد براى نشان دادن آفرينش، يك مصداق شگفت انگيز را توضيح داده است. اكنون لازم است درباره ى 'خفاش' كمى توضيح دهيم تا شگفتى، پيچيدگى، عظمت و منزه بودن آفريدگار مبرهن تر گردد.

خفاش و هواپيماى بدون خلبان

در اينجا فقط به چگونگى پرواز اين حيوان اشاره مى كنيم:

بدون شك يكى از پرندگان عجيب 'شب پره' يا 'خفاش' است اين 'صياد شب' همه چيزش عجيب است اما پروازش در يكى از همه عجيبتر است!

'حرت سريع خفاش در تاريكى شب بدون برخورد به مانع' به قدرى جالب است كه هر قدر درباره ى آن بحث شود اسرار تازه اى از اين پرنده ى اسرارآميز به دست مى آيد، دانشمندان علوم طبيعى در اين باره زياد بحث كرده اند كه: چرا و چگونه اين حيوان عجيب الخلقه در ظلمت و تاريكى مطلق با آن شجاعت و جسارت به هر طرف پرواز مى كند بدون اينكه كوچكترين وحشتى از برخورد به مانع داشته باشد؟ او در ظلمت آنچنان پرواز مى كند كه كبوتر در پرتو نور آفتاب! اگر راستى او وسيله ى تازه اى براى اطلاع از وجود موانع بر سر راه خود نمى داشت حتما مى بايست دست به عصا! در آن ظلمت شب پرواز كند در حالى كه نه تنها دست به عصا پرواز نمى كند بلكه اگر او را در يك اتاق تاريك و ظلمانى كه چندين رشته سيم مختلف در جهت مختلف از هر طرف در آن كشيده شده است حبس كنند، او با كمال شجاعت بهر سو پرواز مى كند بدون اينكه به سيمها برخورد كند! و اگر او را در تونل تاريك و باريك و پر پيچ و خمى بفرستند از آن طرف تونل سر در مى آورد بدون اينكه حتى يكبار به ديوار تونل خورده باشد. اين وضع عجيب و استثنايى خفاش را معلول خاصيتى مشابه رادار در وجود او مى دانند و در حقيقت خفاش در اين سير و سياحت شبانه بيش از همه مديون گوشهاى خود مى باشد نه چشمهاى كم نور و ضعيفش اكنون توضيح بيشترى در اين زمينه بشنويد. يك دانشمند سوئيسى با تجربياتى ثابت كرده كه اگر گوشهاى خفاش را بردارند نمى تواند بدون برخورد با مانع در تاريكى پرواز كند در حالى كه اگر چشم او سالم نباشد "يا به كلى برداشته شود" حركت او با كمال مهارت انجم خواهد گرفت!

چند سال پيش دانشمند ديگرى اين مطلب اعجاب انگيز را كشف كرده كه پرواز خفاش هنگام شب درست مانند پرواز هواپيماهاى بدون خلبان است كه تنها به وسيله ى دستگاه رادار هدايت مى شود و به هر مقصدى كه بخواهند مى فرستند يا براى پيدا كردن هواپيماهاى دشمن از آن استفاده مى گردد.

بد نيست از طرز كار دستگاه رادار اجمالا با خبر شويم تا بتوانيم طرز پرواز خفاش را هنگام شب نيز از آن دريابيم.

در بحث صوت در فيزيك سخن از امواجى به ميان مى آيد به نام "امواج ماوراء صوت" اين امواج همان امواجى است كه تناوب و طول آنها به قدرى زياد است كه گوشانسان قادر به درك آن نيست و به همين جهت آنها را ماوراء صوت مى نامند هنگامى كه چنين امواجى را به وسيله ى يك مبدا فرستنده قوى در فضا ايجاد كنند اين امواج همه جا پيش مى رود ولى همين كه در يك نقطه از فضا به مانعى برخورد كند "مانند هواپيماهاى دشمن يا هر مانع ديگر" منعكس مى گردد و به سوى مبدا خود باز مى گردد درست مانند صدايى كه ما در برابر يك كوه يا يك ديوار مرتفع مى زنيم و به سوى ما بازمى گردد به اين ترتيب وجود مانع بر سر راه اين امواج "با تعيين نقطه و محل وجود مانع" كاملا مشخص مى گردد يعنى با محاسبه ى زمان بازگشت اين امواج و كيفيت آن مى توان محل و فاصله آن مانع را نيز حساب كرد. كشتيها نيز هنگام حركت شبانه در ميان اقيانوسها از رادار براى آگاهى از نزديك شدن ساحل يا كشتى ديگر به خوبى آگاه مى شوند اكنون كه با طرز كار دستگاه رادار اجمالا آشنائى حاصل كرديم بايد ببينيم اين پرنده شبگرد چگونه از اين وسيله در پروازهاى شبانه استفاده مى كند و آيا راسى در جثه ى كوچك اين پرنده چنين دستگاهى وجود دارد؟ باز در اينجا دانشمندان مى گويند اگر خفاشى را در اتاقى به پرواز درآوريم و در همان لحظه ميكروفن مخصوصى كه مى تواند امواج ماوراء صوت را به امواج صوتى كه براى ما قابل شنيدن است تبديل كند، به كار اندازيم ناگهان همهمه گوشخراش عجيبى سكوت آن اتاق را در هم مى شكند و معلوم مى شود اين پرنده آرام و بى سر و صدا در حال پرواز در هر ثانيه 30 الى 60 مرتبه امواج ماوراء صوتى از خود بيرون مى فرستد اگر اين آزمايش را درباره خفاش كه در حال استراحت است انجام دهيم مثلا آن ميكروفن مخصوص را نزديك لانه ى خفاش ببريم باز همان غوغا و سر و صدا را به طور خفيفترى مى شنويم و تجربه نشان مى دهد كه او در حال استراحت نيز مشغول پراكندن امواج ماوراء صوتى است و در هر ثانيه 10 مرتبه اين كار را تكرار مى نمايد بديهى است اين امواج مرتبا در فضا پراكنده مى شود و هرگاه به مانعى برخورد كند منعكس مى گردد و به سوى خود او بازگشت مى كند و وجود موانع را بر سر راه به او خبر مى دهد تنها سوالى كه در اين جا باقى مى ماند اين است كه اين دستگاه فرستنده همچنين دستگاه گيرنده امواجى كه منعكس مى گردد در كدام عضو خفاش قرار دارد؟

دانشمندان از اين راز پرده برداشته و مى گويند به احتمال قوى اين امواج به وسيله ى حنجره ى خفاش توليد مى شود و ساختمان عجيب جنجره او با عضلات نيرومند آن كه او را از تمام پستانداران ديگر ممتاز ساخته شاهد اين نظريه است خفاش هنگامى كه اين امواج را با حنجره بزرگ خود ايجاد كرد از راه سوراخهاى بينى به خارج مى فرستد و به وسيله گوش خود انعكاس امواج را به خوبى ضبط مى كند، ساختمان فوق العاده عجيب گوش او هم حاكى از اين است كه وظيفه بسيار سنگين و مهمى بر عهده دارد، آرى وظيفه ى آن ضبط انعكاس امواج است شما فكر كنيد كسى كه اين دستگاه عجيب و حيرت انگيز را در جثه ى كوچك و ناچيز اين پرنده ى شب گرد به وجود آورده است به علاوه طرز استفاده از اين دو دستگاه دقيق را به او آموخته و در پناه اين وسيله ى مطمئن او را از خطرات فراوانى كه حركت شبانه ى او در تاريكى در بر دارد حفظ كرده است آيا مى تواند فاقد شعور و عقل باشد؟

آيا تصديق نمى كنيد كه ربنا الذى اعطى كل شى ء خلقه ثم هدى. شايسته ستايش آن آفريدگارى است

كارد چنين دلاويز نقشى زماء وطينى [ به كتاب در جستجوى خدا مراجعه فرمائيد. ]

سوال و تحقيق

1- چند حيوان يا حشره ديگرى مى توانيد نام ببريد كه داراى ساختمان شگفت انگيز بدنى باشند؟

2- بيش از آنچه گفته شد در مورد خفاش چه شگفتيهائى سراغ داريد؟

3- لطفا لغات پيچيده اين بحث را جدا كنيد و با مراجعه به كتب لغت و شروح نهج البلاغه معانى آن را مشخص فرمائيد.

4- در صورت امكان اين قسمت از خطبه را حفظ فرمائيد.

شناخت خالق در نهج البلاغه "2"

خطبه

منها فى صفه خلق اصناف من الحيوان

و لو فكروا فى عظيم القدره، و جسيم النعمه، لرجعوا الى الطريق، و خافوا عذاب الحريق، ولكن القلوب عليله، و البصائر مدخوله! الا ينظرون الى صغير ما خلق، كيف احكم خلقه، و اتقن تركيبه، و فلق له السمع و البصر، و سوى له العظم و البشر! [ پوست بدن انسان. ] انظروا الى النمله فى صغر جثتها، و لطافه هيئتها، لا تكاد تنال بلحظ البصر، و لا بمستدرك الفكر، كيف دبت على ارضها، و صبت على رزقها، تنقل الحبه الى جحرها، و تعدها فى مستقرها تجمع فى حرها لبردها، و فى وردها لصدرها، [ بازگشت پس از ورود. ]؛ مكفول برزقها، مرزوقه بوفقها، [ مناسب طبعش. ]؛ لا يغفلها المنان، و لا يحرمها الديان، و لو فى الصفا [ سنگ صاف و جامس مساوى جامد. ] اليابس، و الحجر الجامس! و لو فكرت فى مجارى اكلها، فى علوها و سفلها، و ما فى الجوف من شراسيف [ آخر دنده ها كه منتهى به شكم مى شود. ] بطنها، و ما فى الراس من عينها و اذنها، لقضيت من خلقها عجبا، و لقيت من وصفها تعبا! فتعالى الذى اقامها على قوائمها، و بناها على دعائمها! لم يشركه فى فطرتها فاطر، و لم يعنه على خلقها قادر. و لو ضربت فى مذاهب فكرك لتبلغ غاياته، ما دلتك الدلاله الا على ان فاطر النمله هو فاطر النخله، لدقيق تفصيل كل شى ء، و غامض اختلاف كل حى. و ما الجليل و اللطيف، و الثقيل و الخفيف، و القوى و الضعيف، فى خلقه الا سواء.

خلقه السماء و الكون

و كذلك السماء و الهواء، و الرياح و الماء، فانظر الى الشمس و القمر، و النبات و الشجر، و الماء و الحجر، و اختلاف هذا الليل و النهار، و تفجر هذه البحار، و كثره هذه الجبال، و طول هذه القلال [ جمع قله. ] و تفرق هذه اللغات، و الالسن المختلفات. فالويل لمن انكر المقدر، و جحد المدبر! زعموا انهم كالنبات مالهم زارع، و لا لاختلاف صورهم صانع، و لم يلجووا [ تكيه نكرده اند. ] الى حجه فيما ادعوا، و لا تحقيق لما اوعوا، [ حفظ كرده اند. ] و هل يكون بناء من غير بان، او جنايه من غير جان!

ترجمه

قسمتى ديگر از اين خطبه پيرامون آفرينش حيرت انگيز بعضى از جانداران

اگر در عظمت قدرت و بزرگى نعمت او مى انديشيدند به راه راست باز مى گشتند. و از آتش سوزان مى ترسيدند اما دلها بيمار و چشمها معيوب است.

آيا به مخلوقات كوچكش نمى نگرند كه چگونه آفريش آنها را استحكام بخشيده و تركيب و بهم پيوستگى آنها را متقن گردانيده است و گوش و چشم براى آنان به وجود آورده و استخوان و پوستشان را نظام بخشيده. به همين مورچه با آن جثه كوچك و اندام ظريفش بنگريد كه چگونه لطافت خلقتش با چشم و انديشه درك نمى گردد: نگاه كنيد چگونه روى زمين راه مى رود و براى به دست آوردن روزيش تلاش مى كند. دانه ها را به لانه نقل مى نمايد، و در جايگاه مخصوص نگهدارى مى كند. در فصل گرما براى زمستان و به هنگام امكان. براى زمانى كه جمع كردن برايش ممكن نيست، ذخيره مى كند. روزيش تضمين گرديده و خوراك لازم و موافق طبعش آفريده شده خداوند منان از او غفلت نمى كند و پروردگار پاداش ده محرومش نمى سازد. گو اينكه در دل سنگى سخت و صاف و يا در ميان صخره اى خشك و بى رطوبت باشد اگر در مجارى خوراكى، و قسمتهاى بالا و پائين دستگاه گوارشش و عضلات و اعضائى كه براى حفظ اين دستگاه آفريده، و چشمها و گوشهايش، انديشه نمائى در تعجب فرورفته و به شگفتى خلقتش اعتراف خواهى كرد. و از توصيف آن به زحمت خواهى افتاد! "و خواهى گفت" خداوندى كه مورچه را بر روى دست و پايش برقرار، و پيكره ى وجودش را با استحكام خاصى بنا گزارده، از همه چيز برتر و بالاتر است، هيچ آفريننده اى در آفرينش اين حشره با او شركت نداشته!... و هيچ قدرتى در آفرينش آن وى را يارى نكرده.

اگر طريق و راههاى خود را بپيمائى و تا به آخر برسى دلايل به تو مى گويند كه آفريننده اين مورچه كوچك همان آفريدگار درخت عظيم الجثه ى خرما است زيرا با تمام تفاوتهائى كه دارند هر دو ساختمانشان دقيق و پيچيده است 'به هر حال' موجودات بزرگ و كوچك سنگين و سبك، توانا و ناتوان همه در خلقتش يكسانند "و در برابر قدرت او بى تفاوت".

آفرينش آسمان و جهان:

همين گونه است آفرينش آسمان و هوا و باد و آب، اكنون به خورشيد و ماه، گياه و درخت آب و سنگ و اختلاف اين شب و روز، و جريان درياها و كوههاى فراوان و بلندى قله ها و تفرق و جدائى اين لغات و زبان هاى گوناگون بنگر، "تا خدا را بشناسى" واى بر آن كس كه نظام و مدبر اينها را انكار كند گروهى مى پندارند كه آنها همچون گياهند و زارعى ندارند و براى اشكال گوناگون آنها آفريننده اى نيست. اينها براى ادعاى خود دليلى اقامه نكرده اند و براى آنچه در مغز خود پرورانده، تحقيقى به عمل نياورده اند. آيا ممكن است ساختمانى بدون سازنده، و يا حتى جنايتى بدون جنايتگر پديد آيد؟!

شرح و توضيح

در اين بخش از خطبه 185 نيز درباره ى شناخت خداوند بزرگ بحث شده و از مطالب فراوانى سخن به ميان آمده است ما نخست جمله هاى اين بخش از خطبه را اجمالا تفسير مى كنيم و به دنبال آن توضيحات لازم را خواهيم داد.

در آغاز مى گويد: 'اگر انسانها در مورد قدرت عظيم خداوند و بزرگى نعمتهايش مى انديشيدند به راه راست بازمى گشتند و از آتش سوزان مى ترسيدند'.

"و لو فكروا فى عظيم القدره و جسيم النعمه، لرجعوا الى الطريق و خافوا عذاب الحريق".

ما را به تفكر درباره ى عظمت آفرينش كه از قدرت او سرچشمه گرفته، و نعمتهاى فراوان خداوندى راهنمايى مى كند زيرا فكر كردن در اينباره انسان را تسليم استدلال و عظمت مى كند، مى انديشد كه اين همه دستگاهها در اين خلقت عظيم بى هدف آفريده نشده و بدون مقصود نيستند پس وجود ما نيز براى هدفى آفريده شده و بايد به سوى آن گام نهيم و اگر از آن طريق حركت نكنيم مسلما گرفتار مجازات خواهيم شد.

به دنبال اين قسمت دليل عدم تفكر انسانها را چنين بيان مى دارد 'ولى دلها بيمار و چشمها معيوب است'

"ولكن القلوب عليله، و البصائر مدخوله!".

هنگامى كه قلب و عقل انسان بيمار شد نمى تواند از اين دستگاه ادراك كننده استفاه كند.

و زمانى كه بصيرت و بينائى انسان معيوب گرديد نمى تواند حقايق و واقعيات خارجى را به خوبى ببيند اما اينكه چرا قلبها بيمار و بينائيها معيوب شده خود دلايلى دارد كه فعلا جاى بحث آن نيست.

آنگاه براى روشن شدن، انسان را به تفكر و تدبر درباره ى مخلوقات بسيار ريز خداوند وادار مى كند مى فرمايد: 'آيا به مخلوقات كوچك خداوند نمى نگرند كه چگونه آفرينش آنها استحكام بخشيده و تركيب و بهم پيوستگى اجزاى آنها را متقن گردانيده است'.

"الا ينظرون الى صغير ما خلق كيف احكم خلقه و اتقن تركيبه". انسان را به اين نكته متوجه ساخته كه هر موجود زنده اى نياز به وسايل و ابزارى دارد كه از آنچه در اطرافش مى گذرد مطلع باشد، دستگاه شنوايى و بينايى از مهمترين ابزار لازم موجود زندهاست امام توجه مى دهد تا انسان بيانديشد كه اين دستگاهها چگونه در اين موجود ريز آفريده شده مى فرمايد: '"آيا نمى نگرند" كه چگونه گوش و چشم براى آن به وجود آورده است'

"و فلق له السمع و البصر".

تعبير به 'فلق' كه به معنى شكافتن است به اين نكته اشاره دارد كه در موجود ريز آنچنانى چگونه شكافى براى قرار دادن دستگاه شنوايى و بينايى ايجاد شده مگر همه وجود اين موجود چقدر است؟!

بعد از آن انسان را متوجه نحوه استخوان بندى و ايجاد پوست بر بدن اين موجود ريز كرده مى گويد: '"چرا نمى نگرند" كه چگونه خداوند استخوان و پوست اين موجود زنده را نظام بخشيده است'

"وسوى له العظم و البشر".

راستى مسئله تركيب بندى استخوان در يك موجود ريز بايد بسيار مورد توجه قرار گيرد:

آنگاه از اين بحث اجمالى، امام يكى از موجودات ريز و كوچك عالم خلقت كه با چشم معمولى براى همه قابل رويت است را به عنوان مثال معرفى كرده مى گويد: 'همين مورچه با اين كوچكى جثه اش و اندام ظريفش كه درست به چشم نمى آيد و با انديشه درك نمى گردد بنگريد'.

"انظروا الى النمله فى صغر جثتها و لطافه هيئتها لا تكاد تنال بلحظ البصر و لا بمستدرك الفكر".

آنگاه برخى از موارد مطالعه و فكر درباره اين موجود ريز را برمى شمرد مى گويد: 'ببينيد چگونه روى زمين راه مى رود'.

"كيف دبت على ارضها".

سنگلاخها و پستيها و بلنديهاى زمين را مورد توجه قرار دهيد دست و پاهاى نازك و ظريف آن را بنگريد آنگاه تناسب پاهاى ظريف و پستى و بلنديهاى سنگ و خاك را لحاظ كنيد و فكر كنيد با چه قدرتى اين جاده را مى پيمايد ان هم با بارهاى سنگينى كه بر دوش مى كشد؟!.

و باز توجه مى دهد كه بنگريد 'چگونه براى به دست آوردن روزيش تلاش مى كند'.

"وصيت على رزقها".

راستى اين مورچه كوچك از ميان اين همه دانه و مواهب مختلف طبيعت چگونه غذاهاى لازم و هماهنگ با بدن خويش را تشخيص مى دهد؟ چگونه انتخاب مى كند؟ و با چه قدرتى قطعات آن را جدا مى كند؟!

'و چگونه دانه ها را به لانه اش منتقل مى سازد'.

"تنقل الحبه الى جحرها."

مسئله حمل و نقل ارزاق و نيازمنديها، امروز از مسائل مهم زندگى بشر است و بسيار اتفاق افتاده كه با اعتصاب دستگاههاى حمل و نقل، حكومتى ساقط شده است حال بينديشيد اين بار عظيم خوراك را آنها چگونه حمل و نقل مى كنند.

از مسئله حمل و نقل مواد غذائى كه بگذريم مسئله انبارها و نگهدارى در جايگاههاى مخصوص خود از مسائل بسيار مهم ارزاق است لذا امام توجه مى دهد كه بنگريم چگونه 'آنها را در جايگاه مخصوص نگهدارى مى كند'.

"و تعدها فى مستقرها".

راستى مورچه در دل اينزمين كه همواره برف و باران بر آن مى بارد چگونه با چه موادى انبارهاى غله خود را مى سازد كه آب در آن نفوذ نكند و دانه ها خراب نشود چه كسى آنها را در انتخاب مصالح و تركيب ساختمان سازى چنين سيلوهائى راهنمائى كرده، در كدام دانشگاه تحصيل نموده اند و پايان نامه ى خود را از كجا گرفته اند؟!

و باز مسئله زمان جمع آورى مواد غذايى بسيار حساس است كه در چه زمانى بايد اين مواد جمع آورى شوند امام مى فرمايد اين مورچه 'در فصل گرما براى زمستان و به هنگام امكان، براى زمانى كه جمع كردن برايش ممكن نيست ذخيره مى كند'.

"تجمع فى حرها لبردها و فى وردها لصدرها".

آرى اين حيوان 'روزيش تضمين گرديده و خوراك لازم موافق طبعش آفريده شده'.

"مكفوله برزقها مرزوقه بوفقها".

اين مسئله كه هر موجودى كه آفريده شده مواد لازم براى رشد و نمو او در عالم خلقت مهيا گرديده و به او شناسانده شده نيز از مسائل قابل مطالعه است لذا امام اضافه مى كند:

'خداوند منان او را مورد غفلت قرار نمى دهد و پروردگار پاداش ده محرومش نمى سازد'.

"لا يغفلها المنان و لا يحرمها الديان".

به دنبال اين قسمت اين نكته را يادآور مى شود كه روزى اين حيوان در هر كجا كه باشد 'گو اينكه در دل سنگى سخت و صاف و يا در ميان صخره اى خشك و بى رطوبت' به او خواهد رساند.

"ولو فى الصفا اليابس و الحجر الجامس".

و بار ديگر دست ما را گرفته و عجائب ديگرى از اين حشره را يادآور مى شود مى گويد: 'اگر در مجارى خوراك و دستگاه گوارش اين موجود بينديشيد. هم در قسمت بالاى اين دستگاه "كه غذا را تحويل مى گيرد" و هم در قسمت پائين دستگاه "كه مازاد آن را خارج مى سازد" و هم عضلات و اعضائى كه براى حفظ اين دستگاه آفريده شده و همچنين آنچه در سر اين موجود قرار دارد يعنى در چشمها و گوشهاى آن به خوبى انديشه نمائى در تعجب فرورفته و به شگفتى خلقتش اعتراف خواهى كرد و در توصيف آن به زحمت خواهى افتاد'.

"ولو فكرت فى مجارى اكلها فى علوها و سفلها و ما فى الجوف من شراسيف بطنها و ما فى الراس من عينها و اذنها لقضيت من خلقها عجبا و لقيت من وصفها تعبا!". راستى چشمها و گوشهايى كه در اين سر كوچك آفريده شده چه شگفت انگيز و حيرت آور است چه كسى مى تواند در مورد اين موجود اظهار نظر دقيقى كند لذا به دنبال ان مى افزايد: 'خداوندى كه مورچه را بر روى دست و پاهايش برقرار ساخته و پيكره ى وجودش را با استحكام خاصى بنا گذارده از همه چيز برتر و بالاتر است'

"فتعالى الذى اقامها على قوائمها و بناها على دعائمها".

وقتى اين موجود با اين همه پيچيدگى و ظرافت را مورد دقت قرار دهى خواهى يافت كه 'هيچ آفريننده اى در آفريش اين حشره با او شركت نداشته و هيچ قدرتى در خلقت آن او را يارى نكرده است'.

"لم يشركه فى فطرتها فاطر و لم يعنه على خلقها قادر".

پس از اين توضيحات اضافه مى كند 'اگر تمام راههايى كه در اختيار انديشه است را بپيمايى تا به آخر برسى و بخواهى هدف آن را دريابى دلايل، تو را جز به اين معنى دلالت نخواهندكرد كه آفريدگار مورچه ى "كوچك" همان آفريننده ى درخت "عظيم الجثه" 'خرما' است.'

"و لو ضربت فى مذاهب فكرك لتبلغ غاياته ما دلتك الدلاله الاعلى ان فاطر النمله هو فاطر النخله".

به دليل آنكه 'هر دو ساختمانشان دقيق و پيچيده است و موجودات زنده از يك نظم خاص برخوردارند كه دليل وحدت خالق است'.

"لدقيق تفصيل كل شى ء و غامض اختلاف كل حى".

و مى افزايد: 'به هر حال موجودات بزرگ و كوچك، سنگين و سبك، قوى و ضعيف همه در خلقتش مساوى "و در برابر قدرت او" يكسانند'.

"و ما الجليل و اللطيف و الثقيل و الخفيف و القوى و الضعيف فى خلقه الاسواء".

در بخش ديگرى از اين خطبه براى شناساندن خالق به موجودات عظيم عالم بالا اشاره كرده و انسانها را به تفكر و مطالعه در اين باره رهنمون مى شود مى فرمايد: 'و همچنين آسمان، هوا، باد و آب "آفرينش آنها شگفت انگيز و مورد دقت است'.

"و كذلك السماء و الهواء و الرياح و الماء".

آسمان با آن عظمتش، هوا با آن ارزش و كارسازيش، باد با آن بركاتش و... و مى افزايد: 'به خورشيد، ماه، گياه، درخت، آب، سنگ و اختلاف شب و روز بنگر'.

"فانظر الى الشمس و القمر و النبات و الشجر و الماء و الحجر و اختلاف هذا الليل و النهار".

و باز ما را رهنمون به يك سلسله از دلايل زنده ديگر خداشناسى مى شود كه 'به جريان اين درياها، كوههاى بسيار، قله هاى طولانى، لغات و گويشهاى متفاوت و زبانهاى مختلف "بنگريد و فكر كنيد"'.

"و تفجر هذه البحار و كثره هذه الجبال و طول هذه القلال و تفرق هذه اللغات و الالسن المختلفات".

هر كدام از اينها محل مطالعه و دقت است: آفرينش اينها، نعمتهاى خداوند كه به وسيله اينها به بشر مى رسد. اهدافى كه براى آنها آفريده شده اند همه جاى مطالعه است.

لذا به دنبال آن مى افزايد: 'واى بر آن كس كه مقدر و اندازه گيرنده را "در اين آفرينش" انكار نمايد و تدبيركننده اين آيات را منكر شود'.

"فالويل لمن انكر المقدر و جحد المدبر".

نكته مهم و قابل توضيح 'مقدر' و 'مدبر' است زيرا تقدير به معنى اندازه گيرى است و 'تدبير' اداره را معنى مى بخشد. چرا كه مى دانيم براى پيدايش يك چيز، شناخت اجزاء آن، اندازه، نحوه ى ارتباط و تنظيم و تركيب، كيفيت و شكل آن، بسيار مهم است آنكه مى خواهد بيافريند بايد هدف شى ء را بداند از تعداد اجزاء لازم، در كيفيتهاى خاص و به وزن خاص و ربط خاص آنها به خوبى آگاه باشد و سپس رابطه اين شى ء با ساير اشياء را بشناسد و تمام آثارى كه از اين ناحيه در طول زمان به وجود مى آيد و اين خود دليل علم و قدرت است پس از همه اينها و آفريده شدن، نوبت تدبير و اداره و رشد شى ء است كه بتواند براى رشد خويش و دست يابى به هدف خاص خود از ميان مواد موجود آنچه به نفع او است اخذ كند و آنچه به زيانش است از خود دفع نمايد.

امام با توجه دادن به اين همه شگفتى كه رهنمود شناخت خالق است.

به منطق پوچ ما ديگران اشارهكرده مى فرمايد: 'آنها گمان كرده اند همانند نبات و گياهند و زارع و بذرگرى ندارند، و اشكال و چهره هاى مختلفشان را صانع و خالقى نيست'.

"زعموا انهم كالنبات مالهم زارع و لا لاختلاف صورهم صانع".

چه خيال باطلى با اين همه 'براى ادعاى خود به حجت و دليلى تكيه نكرده اند، و براى آنچه در مغز خود پرورانده اند تحقيقى به خرج نداده اند'.

"و لم يلجووا الى حجه فيما ادعوا و لا تحقيق لما اوعوا".

هيچ نينديشيده اند كه همين ادعايشان هم غلط است چه هر گياهى مقدر و مدبرى دارد مگر مى شود قدرت و علم بكار گرفته شده در اين موارد را كسى انكار كند، راستى ريشه هاى موئين درخت و گياه با چه آگاهى مواد لازم را از خاك مى گيرند و چه دستگاهى در آنها تعبيه شده كه گلها و ميوه هاى گوناگون با رنگها و طعمهاى مختلف تحويل مى دهند. لذا در پايان به يك دليل روشن همگانى اشاره مى كند كه: 'آيا ممكن است هيچ ساختمانى بدون سازنده و يا حتى جنايتى بدون جنايت گر پديد آيد؟!'.

"و هل يكون بناء من غير بان او جنايه من غير جان!".

قلبهاى بيمار و چشمهاى نابينا

در يكى از جملات خطبه امام فرمودند: ولى قلبها بيمار و چشمها نابينا است "ولكن القلوب عليله و البصائر مدخوله". در قرآن كريم و روايات اسلامى در مورد موانع شناخت عواملى شمرده شده كه در سه بخش خلاصه مى گردد:

1- صفات و كيفيات روحى و اخلاقى كه حجاب ديده ى جان مى شود.

2- اعمال و كارهائى كه آئينه دل را تاريك مى سازد.

3- عوامل بيرونى كه روى فكر و عقل و عواطف و فطرت انسان اثر مى گذارد و پرده بر آن مى افكند.

فهرست بخشى از اين موانع را در اينجا مى آوريم و شرح و توضيح آن را به محل خود واگذار مى كنيم. حجاب هواپرستى، حجاب حب دنيا، حجاب كبر و غرور، حجاب جهل و غفلت حجاب نفاق، حجاب تعصب و لجاجت، حجاب تقليد كوركورانه، حجاب آرزوهاى دور و دراز، حجاب گناه، حجاب كفر و اعراض، حجاب سطحى نگرى، حجاب رهبران فاسد و گمراه حجاب دوستان گمراه، حجاب تبليغات محيط و... [ توضيح اين حجابها را در كتاب تفسير پيام قرآن مجيد بخوانيد. ]

توجه:

مى دانيم سخنان امام ناظر به آيات قرآن و سيراب شده از چشمه زلال آن است بنابراين براى توضيح پاره اى از كلمات آمده در خطبه، در درس بعد به آيات قرآن مراجعه مى كنيم.

سوال و تحقيق

1- لغات پيچيده خطبه را جدا سازيد و با استفاده از كتب لغت و شروح معنى آنها را مشخص نمائيد.

2- درباره ى مورچه و موريانه مطالعه فرمائيد، گروه بندى آنها و نحوه برخوردشان با زندگى و دفاع در برابر دشمن را توضيح دهيد.

3- دليل اينكه اين بخش از خطبه از مورچه شروع و به دنبال آن سخن از آسمانها به ميان آمده چه مى تواند باشد بنويسيد.

4- خطبه را در صورت امكان حفظ فرمائيد.