آشنايى با نهج البلاغه امام على و پاسخ به چند شبهه

سيد جعفر حسينى

- ۹ -


'... مردم در اينكه مقصود اميرالمومنين عليه السلام از اين برادر كيست؟ اختلاف كرده اند و سپس چندين احتمال را نقل كرده است و اين خود دليل آنست كه انتساب اين خسنان به اميرالمومنين عليه السلام مسلم بوده و شهرت داشته است و اگر اين سخنان به ابن المقفع نيز نسبت داده شده بود ابن ابى الحديد همچون ديگر موارد اختلاف، آن را بيان مى كرد.

و شايد به علت شهرت انتساب اين سخنان به اميرالمومنين عليه السلام و يا امام حسن عليه السلام ابن المقفع آن را در كتابش بدون انتساب نقل كرده و يا اينكه آن را با نسبت نقل كرده ولى دستهاى امين در چاپ كتابهاى گذشتگان آن را حذف كرده است.

و رابعا: سخنان اميرالمومنين عليه السلام آنچنان ميان مردم شهرت داشت كه سخنرانان و خطيبان آنها را در خطبه هاى خود مى خواندند و يا به بخشى از آن اكتفا مى كردند و به علت تقيه يا غفلت يا به جهت ديگرى نامى از آن حضرت نمى بردند.

شيخ محمد على ديوز يكى از اساتيد 'معهد "كالج" الحياه' در الجزائر كه خود او از فرقه ى 'اباضيه' مى باشد در كتاب 'تاريخ المغرب الكبير، ج 3 ص 588' به نقل از ابن الصغير مى گويد: 'دولتمردان اباضى در "دولت رستمى" به تمام مذاهب و فرق آزادى كامل داده بودند و از آنجا كه آنان محبت زيادى به على بن ابى طالب داشتند و از آن حضرت بسيار تجليل مى كردند و از فصاحت و بلاغت گفته هايش در شگفت بودند و لذا واعظان و خطيبان جمعه و جماعات بر فراز منابر خطبه هاى آن حضرت را مى خواندند...'.

بنابراين اگر ابن المقفع هم بخشى از سخنان آن حضرت را در كتابش آورده به همين دليل بوده كه از فصاحت و بلاغت و محتواى عالى آن در شگفت بوده به ويژه آنكه در اوائل كتاب 'الادب الصغير' خود گفته '... و قد وضعت فى هذا الكتاب من كلام الناس المحفوظ حروفا فيها عون علي عماره القلوب و صقالها...': [ به نقل از 'مدارك نهج البلاغه، ص 268'. ]

يعنى: من در اين كتاب از سخنانى كه مردم آن را از حفظ دارند "نزد مردم محفوظ مانده" كلماتى را آورده ام كه مايه ى زنده شدن دلها و صيقلى شدن و شفافيت قلبها است.

سخن استاد محمد على كرد على نيز گواه ديگرى بر اين مدعا است، وى در كتاب 'امراء البيان، ج 1، ص 10' مى گويد: 'ان ابن المقفع تخرج فى البلاغه يخطب على بن ابى طالب' ابن مقفع بلاغت را از خطبه هاى على بن ابى طالب آموخته است. بنابراين، اين شبهه درباره ى "حكمت 289" نيز ناتمام است. و در پاسخ به شبهه ى انتساب "خطبه ى 203" به سحبان بن وائل، مى گوئيم:

اولا: اهل فن مى دانند كه سخنان سحبان بن وائل از نظر محتوى و عبارات در اين حد نيست و اگر شنيده شده كه او اين خطبه را مى خوانده دليل آن نيست كه سروده ى خود او است.

و ثانيا: بزرگان محدثين قبل از سيد رضى رحمه الله نيز اين خطبه را از اميرالمومنين عليه السلام روايت كرده اند مانند:

شيخ صدوق رحمه الله در 'الامالى، ص 132، مجلس 23'.

و همچنين در'عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 298'.

و شيخ مفيد رحمه الله در 'الارشاد، ص 139'.

و شيخ طبرسى رحمه الله در 'مشكاه الانوار، ص 243'.

و شيخ ورام رحمه الله در 'مجموعه ورام، ص 66'.

بنابراين هيچگونه شك و شبهه اى در انتساب تمام نهج البلاغه به اميرالمومنين عليه السلام وجود ندارد. مطالب ارزنده و محتواى عالى و شيوه ى سخن گفتن، خود بهترين سند زنده ايست بر صحت استناد به آن حضرت.

شخصيت والاى گردآورنده ى نهج البلاغه سيد رضى

سيد رضى در سال 359 هجرى قمرى در بغداد ديده به جهان گشود، نامش 'محمد' بود و بعدها به 'شريف رضى' 'ذوالحسبين' شهرت يافت. پدر وى ابواحمد حسين بن موسى بن محمد بن موسى بن ابراهيم بن موسى بن جعفر عليه السلام كه از نسل امام موسى بن جعفر عليه السلام بوده در دو دولت عباسى و آل بويه منزلت عظيمى داشت كه ابونصر بهاءالدين به وى لقب 'الطاهر الاوحد' داد. ابواحمد پنج بار رياست و سرپرستى طالبيين "سادات" را عهده دار شد و در حالى كه عنوان 'نقيب' و 'بزرگ' سادات را داشت از دنيا رفت.

مادر وى فاطمه دختر حسين بن ابى محمد اطروش از نسل امام على عليه السلام بود كه نسبش با شش واسطه به آن حضرت مى رسد. [ فاطمه بنت الحسين بن ابى محمد الحسن الاطروش بن على بن الحسن بن على بن عمر بن على بن ابى طالب عليه السلام. ]

فاطمه زنى فاضله، پارسا، بلند نظر و با تقوا بود و به همين دليل توانست فرزندانى همچون سيد شريف رضى و سيد شريف مرتضى در دامان خود پرورش دهد. آرى سيد شريف رضى از چنين پدر و مادرى به دنيا آمد و در ميان چنين خاندان پاك و با شخصيتى پرورش يافت كه از كودكى آثار بزرگى، جلالت، مجد و عظمت از چهره اش نمايان بود.

ابن ابى الحديد معتزلى در كتاب 'شرح نهج البلاغه' ج 1، ص 41 داستان شاگردى سيد رضى و سيد مرتضى، نزد شيخ مفيد رحمه الله را نقل مى كند كه بسيار جالب و شنيدنى است:

'شيخ مفيد 'ابوعبدالله محمد بن نعمان' فقيه شبى در خواب ديد حضرت فاطمه ى زهرا عليهاالسلام دخت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم دست دو فرزند كوچكش، حسن و حسين را گرفته و وارد مسجد كرخ "يكى از محله هاى قديمى بغداد" شد و آنها را به وى سپرد و گفت "علمهما الفقه" به اين دو فرزندم فقه بياموز، شيخ مفيد شگفت زده از خواب برخاست، چون صبح شد مطابق معمول به آن مسجد رفت مدتى نگذشته بود كه ديد 'فاطمه' مادر پاك و پاساى سيد رضى همراه با خدمتكاران خويش وارد مسجد شد در حالى كه فرزندان كوچكش سيد رضى و سيد مرتضى را به همراه داشت، شيخ مفيد تا آنها را ديد از جا برخاست و به فاطمه سلام كرد، فاطمه رو به شيخ كرد و گفت: اى شيخ اين دو فرزندان منند، آنان را نزد شما آوردم كه به ايشان فقه بياموزى.

شيخ مفيد به ياد خواب شب گذشته ى خويش افتاد و گريه كرد و آنگاه داستان خواب خود را براى فاطمه بازگو نمود و بدينسان شيخ مفيد به تعليم و تربيت آن دو كودك همت گماشت و خداوند نيز بر آنان منت گذاشت و درهاى دانش و فضايل فراوانى را به روى آنان گشود و از آنان آثار ماندگار و مفيدى در روزگار به جاى ماند'.

مرحوم علامه امينى در كتاب ارزشمندى 'الغدير' ج 4، ص 181، درباره ى سيد رضى مى گويد: 'سيد رضى، از مفاخر خاندان پاك نبوى و پيشواى دانشمندان علم و حديث و ادب و قهرمانان عرصه ى دين و دانش و مذهب است.

آرى او در تمام آنچه از نياكان پاك خود به ارث برده بود پيشتاز و نمونه شد: از دانش جوشان و فروانان، روحيات بلند، نظر طائب و ثاقب، طبع بلند و اباى نفس، ادب برتر و حسب پاكيزه، او از نوادگان شجره ى نبوى و از شاخه هاى پربار ولايت علوى است، مجد و عظمتش را از حضرت فاطمه عليهاالسلام و بزرگى و سيادت را از امام موسى بن جعفر عليه السلام به ارث برده است.

وى صاحب دهها فضايل ديگر است كه قلم را ياراى نگارش همه آنها نيست...'. سپس علامه امينى رحمه الله نام بيش از چهل كتاب را كه درباره ى زندگى و شخصيت سيد رضى سخن گفته اند ذكر مى كند و مى افزايد: 'روحيات بلند او را مى توان در كتابى كه 'علامه شيخ عبدالحسين حلى' به عنوان مقدمه در جزء پنجم تفسير خود در 112 صفحه نوشته، خواند و شخصيت والاى او را در كتاب 'عبقريه الرضى' نوشته ى نويسنده معروف 'زكى مبارك' در دو جلد قطور مطالعه كرد و پيش از اين دو تن، علامه شيخ محمد رضا كاشف الغطاء نيز درباره ى وى كتابى نوشته است'.

مرحوم محدث قمى در كتاب 'تحفه الاحباب' ص 457، شماره 606 مى گويد: 'محمد بن الحسين الموسوى معروف به سيد رضى، برادر سيد مرتضى "رضى الله عنهما" ذوالحسبين نقيب علوى و شريف اشراف بغداد مشهور به عظمت شان و علو همت و فصاحت زبان و عذوبت شعر، جلالت شانش زياده از آنست كه ذكر شود و از براى او در شرف نفس و علو همت حكاياتى است كه مقام نقلش نيست.

در ششم محرم سنه ى 406 به سن چهل و هفت سالگى وفات فرمود و سيد مرتضى از كثرت جزع و مصيبت نتوانست جنازه ى او را مشاهده نمايد، تصانيف او همه ممتاز است...'.

تاليفات و كتابهاى سيد رضى

مرحوم علامه امينى در كتاب 'الغدير' نام 19 كتاب و اثر را از سيد رضى ذكر كرده كه مهمترين آنها كتابهاى زير است:

1- نهج البلاغه "كه مجموعه ايست از سخنان و نامه هاى حضرت على عليه السلام".

2- خصائص الائمه "كه سيد رضى در مقدمه نهج البلاغه به آن اشاهر كرده".

3- نامه هاى علمى او "در سه جلد".

4- مجازات الاثار النبويه

5- معانى القرآن

6- حقائق التاويل فى متشابه التنزيل و...

آنگاه صاحب 'الغدير' نام 81 كتاب را كه در شرح يا ترجمه ى نهج البلاغه تا زمان وى نوشته شده است، ذكر مى كند.

سيد رضى و شعر

سيد رضى در حالى كه هنوز به ده سالگى نرسيده بود قصيده اش غراء سروده كه در آن نسب عالى خود را بازگو مى كند و بسيارى از دانشمندان وى را شاعرترين فرد قريش مى دانند. خطيب بغدادى در 'تاريخ بغداد' ج 2، ص 246 مى گويد: 'از محمد بن عبدالله كاتب شنيدم كخه نزد يكى از بزرگان به نام 'ابوالحسين بن محفوظ' گفته بود: من از گروهى از دانشمندان ادبيات شنيدم كه مى گفتند: سيد رضى زبردست ترين شاعر قريش است.

'ابن محفوظ' در پاسخ گفت: آرى اين سخن درست است، سپس افزود: در ميان قريش كسانى بودند كه خوب شعر مى گفتنتد اما شعر آنان اندك بود، ولى كسى كه هم زيبا شعر گفته و هم زياد، جز سيد رضى كسى نبوده است'.

نقابت [ 'نقابت' منصبى بوده مردمى كه به شخصيت ممتاز و محبوب و عالم برجسته و با تقوى تعلق مى گرفت و مردم به طور طبيعى به دور او گرد مى آمدند و سرپرستى او را پذيرا بودند و خلفا و سلاطين وقت براى كسب وجهه و محبوبيت به چنين افرادى حكم مى دادند، صاحب اين منصب عهده دار امور ذيل بود: ]

1 - حفظ و نگهدارى آمار خانواده هاى سادات "شجره ى نامه ى سيادت.

2 - مراقبت بر صحت انتساب آنان و حفظ شاخه هاى سيادت نظير سادات هاشمى، طالبى، علوى، حسنى، حسينى، موسوى و...

3 - ثبت مواليد و فوت شده گان با دقت تمام.

4 - مراقبت افراد از نظر آداب و اخلاق.

5 - دور نگهداشتن آنان از مشاغل پست و نامشروع.

6 - بازداشتن آنان از ارتكاب گناه و بى حرمتى به قوانين اسلام.

7 - جلوگيرى از تعدى و تجاوز سادات به ديگران و پرهيز خودبرتر بينى.

8 - احقاق حقوق آنان "به عنوان وكيل مدافع.

9 - استيفاى حقوق آنان از خمس اموال.

10 - مراقبت بر ازدواج زنان و دختران آنان و ممانعت از ازدواج حتى بيوه زنان با ناپاكان و طاغوتيان.

11 - اجراى عدالت و موعظه ى خاطيان.

12 - نظارت بر موقوفات و استيفاى حقوق آنان از عائدات اموال وقف شده.

"نقل از 'الغدير' ج 4، صفحات 207 -205 با تلخيص". سيد رضى: سيد رضى در سال 380 هجرى قمرى توسط 'الطائع بالله' خليفه ى عباسى رياست طالبيين، سرپرستى حاجيان "امير الحاج" و سرپرستى ديوان مظالم را عهده دار شد و اين در حالى بود كه بيش از بيست و يك سال نداشت. و در 16 محرم سال 403 به ولايت و سرپرستى طالبيين در همه بلاد منصوب گرديد و به عنوان 'نقيب النقباء' خوانده شد.

سيد رضى به دليل كفايت و شايستگى كه داشت در زمان 'القادر بالله' خليفه ى عباسى، سرپرستى حرمين شريفين نير به وى سپرده شد. "ناگفته نماند: از آنجا كه سيد رضى نفوذ فوق العاده اى در ميان بنى هاشم و علويين داشت و بزر گ و معتمد آنان بود، لذا دستگاه خلافت چاره اى جز اين نداشت كه اينگونه منصبهاى اجتماعى را به اينگونه افراد بسپارد".

سبط ابن جوزى در 'المنتظم' ج 7، ص 279 مى گويد: 'رضى بزرگ طالبيين در بغداد بود، وى قرآن را در مدت كمى بعد از آنكه سنش از سى گذشته بود حفظ كرد و فقه را نيز به طور عميق و قوى شناخت و فراگرفت، او دانشمندى فاضل، شاعرى زبردست، داراى همت عالى و متدين بود روزى مقدارى پشم گوسفند از زنى خريد به پنج درهم و چون آن را به خانه برد و گشود در ميان آن مقدارى نوشته به خط 'ابى على بن مقله' يافت پس به دلال گفت تا زن را حاضر كند، چون زن حاضر گشت به وى گفت من در ميان پشمهايى كه از شما خريدم، نوشته اى به خط 'ابن مقله' يافتم، اكنون اختيار با شما است، كه اگر خواهى اين نوشته ها را بگير و يا قيمت آن- كه پنج درهم است- دريافت كن، زن پول را گرفت و براى سيد رضى دعا كرد و برگشت و همچنين سيد رضى داراى جود و سخاوت فراوان نيز بود'.

و به جهت رعايت اختصار در همين جا به اين مطلب خاتمه مى دهيم. و صلى الله على محمد و آله الطيبين الطاهرين و آخر دعوانا ان الحمدالله رب العالمين'.

سيد جعفر حسينى

15 /1 /1380