آشنايى با نهج البلاغه امام على و پاسخ به چند شبهه

سيد جعفر حسينى

- ۶ -


شبهه ى 4

در نهج البلاغه سخن از- وصايت و وصيت- و وصى بودن على بن ابى طالب عليه السلام آمده است و اين گونه واژه ها تنها در سخنان سيد رضى است و قبل از او به كار نمى رفته و اين خود دليل آن است كه نهج البلاغه به على بن ابى طالب عليه السلام نسبت داده شده است و از سخنان او نمى باشد. [ 'اثر التشيع فى الادب العربى'، ص 56 و 'الامام على' تاليف احمد زكى صفوت ص 131. ]

پاسخ:

موضوع وصيت كردن پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و وصى بودن اميرالمومنين على بن ابى طالب عليه السلام مطلب مشهورى است ميان مردم قبل از زمان سيد رضى رحمه الله و پس از آن زمان. و در اغلب كتب تفسير و حديث و تاريخ و كلام و شعر از آن نام برده شده است و موضوعى نيست كه بر كسى پوشيده باشد.

علامه ى امينى قدس سره در يازده جلد كتاب الغدير شعراء الغدير را از زمان خود رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم تا اين زمان گردآورى كرده و حديث غدير متواتر ميان شيعه و اهل سنت- و مورد قبول تمام مسلمانان- يكى از قوى ترين ادله وصى بودن على عليه السلام است.

اگر در اسلام بر هر مسلمان لازم است نسبت به مال و ثروت و ديون خود وصيت كند و وصى تعيين نمايد- تا آنجا كه در صحيح بخارى "ج 3 ص 2" و صحيح مسلم "ج 4 ص 10" آمده است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: 'هيچ مسلمانى- اگر ثروتى داشته باشد- حق ندارد دو شب بر او بگذرد مگر آنكه وصيتش را نوشته و نزدش باشد'.

و در صحيح مسلم افزوده: ابن عمر گفت: از آن زمانى كه اين حديث را از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم شبى بر من نگذشت مگر آنكه وصيتم نزدم بود.

- پس چرا وصيت را نسبت به خلافت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و شريعت ماندگار اسلام و آنچه موجب تامين سعادت دنيا و آخرت مسلمانان است انكار كنيم بويژه آنكه مردم قدرت تشخيص و انتخاب آن فرد صالح و شايسته اى جانشينى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و زعامت مسلمين را ندارند. پس بناچار بايد رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم با انتخاب خداى متعال كه 'علام الغيوب' است جانشين و خليفه ى پس از خود را تعيين كند و امامانى "همچون خود پيامبر اسلام" معصوم از هر گونه گناه و خطا تا روز قيامت پرچم داران اسلام و مفسران قرآن و مبيان احكام الهى و شريعت آسمانى بوده باشند.

آيا معقول است گفته شود ابوبكر از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به مصالح امت اسلامى آگاه تر بوده لذا وصيت كرد كه عمر پس از او خليفه ى مسلمانان باشد؟

آيا ممكن است بگوئيم 'عائشه' ام المومنين از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نسبت به مصالح مسلمانان دلسوزتر بوده لذا به عبدالله بن عمر مى گويد: فرزندم سلام مرا به پدرت برسان و به او بگو امت محمد را بدون سرپرست نگذارد و كسى را به جانشينى خود تعيين كند چونكه من مى ترسم اگر آنها را به حال خود رها سازد دچار فتنه و آشوب شوند. 'الامامه و السياسه' تاليف ابن قتيبه دينورى، ج 1 ص 22.

آيا عبدالله بن عمر مثل ترك جانشين را بهتر از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى داند ابن سعد در "طبقات ج 3 ص 249" از عبدالله بن عمر نقل مى كند كه به پدرش گفت: كسى را به جانشينى خود تعيين كن، عمر گفت: چه كسى را خليفه ى خود بگردانيم؟ عبدالله گفت: تلاش كن كسى را پيدا كنى تو كه خداى آنها نيستى ؟ آيا اين چنين نيست كه اگر تو سرپرست زمينهاى كشاورزى خود را فراخوانى، آيا دوست ندارى كسى را به جانشينى خود بگمارد تا زمانى كه به آجا بازگردد؟ عمر گفت: آرى عبدالله بن عمر گفت: آيا اگر چوپان گوسفندانت را فراخواندى، آيا دوست ندارى كسى را به جانشينى خودش تعيين كند تا زمانى كه برگردد؟ لذا عمر تصميم گرفت شوراى شش نفرى جهت انتخاب رهبر تشكيل دهد.

آيا معاويه بن ابى سفيان ترس آن را دارد كه امت محمد را همچون گوسفنداان بدون شبان رها كند و لذا به جانشينى يزيد وصيت مى كند؟ ولى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نسبت به آينده ى امت خود بى تفاوت بود و اين ترس را نداشت؟ 'تاريخ طبرى، ج 6، ص 170'.

آيا ممكن است رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم اسلام نوپا و امت مسلمان را رها ساخته باشد و آنان را همچون گوسفندان بدون شبان به حال خود واگذاشته باشد؟ هرگز بلكه او به فرمان خدا وصيت كرده و جانشين خود را تعيين نموده.

خداوند متعال به رسولش مى فرمايد: "يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته...". 'اى پيامبر آنچه از جانب پروردگار به سوى تو نازل شده ابلاغ كن و اگر نكنى پيامش را نرسانده اى و خدا تو را از گزند مردم نگاه مى دارد...' [ سوره ى مائده، آيه ى 67. ]

اگر بخواهيم در اينجا احاديثى را كه در مورد وصيت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به على بن ابى طالب عليه السلام آمده است ذكر كنى و در اين باره به تفصيل سخن گوئيم دهها جلد كتاب خواهد شد ولى به عنوان نمونه به ذكر يك حديث و به قطره يا از دريا اكتفا مى كنيم:

ابن شهرآشوب در 'مناقب آل ابى طالب' ج 3 ص 47 به نقل از كتاب 'الولايه' تاليف محمد بن جرير طبرى روايت مى كند كه سلمان فارسى گفت: به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سمل گفتم يا رسول الله هيچ پيامبرى نبوده جز آنكه وصى و جانشين داشته، پس وصى و جانشين شما كيست؟ فرمود: وصى و خليفه من و بهترين كسى كه من پس از خود به جا مى گذارم آنكه ديون مرا مى پردازد و به وعده ها من عمل مى كند "اگر به كسى وعده داده ام كه به او چيزى را بدهم او آن را خواهد داد" على بن ابى طالب است.

محقق ارجمند جناب آقاى سيد عبدالزهراء حسينى خطيب در كتاب ارزشمند 'مصادر نهج البلاغه و اسانيده' "ج 162 -142" بيش از هفتاد حديث از كتابهاى اهل سنت نقل كرده كه در آن لفظ وصى و وصايت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به على بن ابى طالب عليه السلام آمده است.

و همچنين علامه امينى قدس سره در كتاب معتبر 'الغدير' نام دهها كتاب را كه تاليف برخى از آنها پيش از تولد سيد رضى رحمه الله بوده از قرن اول هجرى تاكنون به نام 'الوصيه' و 'الولايه' تاليف شده ذكر نموده است.

آيا بعد از اين همه احاديث اشعار و كتابهايى كه قبل از زمان سيد رضى رحمه الله و پس از آن پيرامون وصيت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمده است هيچ عاقلى به خود اجازه مى دهد كه چنين شبهه اى را مطرح كند و بگويد: نهج البلاغه سخنان سيد رضى است چونكه او اول كسى است كه از وصيت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به على بن ابى طالب عليه السلام سخن گفته.

[ [ 1- البته پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم با وصى و جانشين خود اين عهد و پيمان را بسته بود كه آماده ى پيمان شكنى و خيانت امت باشد و اينكه امامت او را نخواهند پذيرفت.

خطيب بغدادى در تاريخ بغداد "ج 11 ص 216" به سند خود از اميرالمومنين عليه السلام نقل كرده كه فرموده: 'از آنچه پيامبر با من عهد كرده اين است كه پس از من به تو خيانت خواهد شد "مما عهد الى النبى صلى الله عليه و آله و سلم ان الامه ستغدر بك من بعدى" حاكم در مستدرك ج 3 ص 142 -140 پس از نقل اين حديث آن را صحيح شمرده است و حديث ديگرى را نقل كرده كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به على عليه السلام فرمود: 'پس از من مشكلات فراوانى خواهى داشت على عليه السلام گفت: آيا دينم سالم خواهد بود؟ فرمود: 'آرى همراه با سلامت دينت مى باشد' حاكم و ذهبى اين حديث را صحيح شمرده اند.

علامه ى امينى رحمه الله در 'الغدير' ج 7 ص 173، از 'كنوز الدقائق' تاليف مناوى ص 188 نقل كرده كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به على عليه السلام فرمود: يا على پس از من تو گرفتار خواهى شد ولى با آنان نجنگ.

براى اطلاع بيشتر به كتابهاى ذيل مراجعه شود: 'المراجعات' تاليف سيد شرف الدين 'اصل الشيعه و اصولها' تاليف كاشف العظاء، 'عقائد الاماميه' تاليف محمد رضا مظفر، 'ثم اهتديت' تاليف تيجانى و... ] ]

شخص سخنران بوده كه بر اطاله ى سخن يا كوتاه سخن گفتن برحسب شرايط تصميم مى گرفته است. و حتى خود كسانى كه اين شبهه را مطرح كرده اند به اين حقيقت معترفند كه هيچ دليلى بر نفى خطبه هاى طولانى ندارند و مى گويند: 'ما هيچ وقت نمى گوئيم كه طولانى بودن خطبه به اين اندازه از نظر عقلى ممنوع است...' بلكه 'جاحظ' در "البيان و التبيين ج 1 ص 50" مى گويد: 'روايت كرده اند كه قيس بن خارجه بن سنان، روزى از صبح تا شب خطبه خواند و هيچ يك از سخنانش تكرارى نبود نه در لفظ و نه در معنى'.

زكى مبارك در 'النثر الفنى' جلد 1 ص 59 مى گويد: سحبان وائل [ يكى از سخنرانان معروف زمان معاويه كه در شام مى زيست. ] همان سخنرانى كه طولانى بودن سخنرانيهايش معروف بوده و گاهى نصف روز سخنرانى مى كرده و در عين حال خطبه هاى كوتاهى نيز از او نقل شده است.

بنابراين خطيبان- در صدر اسلام و پس از آن تا زمان حاضر- طبق فطرت و بر اساس شرايط زمانى و مكانى بر اطاله ى سخن يا كوتاهى آن تصميم مى گرفتند. خطبه ها و نامه هاى على بن ابى طالب عليه السلام نيز همين گونه بوده است گاهى همچون عهدنامه ى مالك اشتر در اثر شرايط حاكم بر مصر مصلحت بر اطاله ى سخن است و گاهى شرايط اقتضا مى كند كه كوتاه سخن گويد. و جاحظ مى گويد: 'عمر اهل خطبه هاى طولانى نبود و صاحب خطبه هاى طولانى على بن ابى طالب است' پس اين شبهه و اشكال نيز نادرست است.

شبهه ى 5

در نهج البلاغه با دقت تمام اوصاف طاووس، مورچه، خفاش و ... بيان شده و اصطلاحات فلسفى همچون (اين) و (كيف) و مانند آن به كار رفته و علما و ادبا و شعراى صدر اسلام از اين معانى دقيق و اصطلاحات جديد چيزى نمى‏دانستند و مسلمانان پس از ترجمه كتابهاى حكمت و داستانهاى يونان و فارس - در دوران عباسى - آنها را آموختند و اينگونه خطبه‏ها به زمان سيد رضى رحمه الله بيشتر متناسب است تا زمان امير المومنين عليه‏السلام. - [ مقدمه شيخ محى الدين عبدالحميد بر شرح نهج البلاغه شيخ محمد عبده. ]

پاسخ:

كسانى كه اين شبهه را مطرح كرده‏اند هيچ دليل علمى بر آن ندارند آيا مى‏توان گفت كه دقت تخيل و زيبائى توصيف منحصر به اين قوم و يا آن قوم است؟ آيا اشعار عرب جاهلى و صدر اسلام مملو از اينگونه دقتها و تخيلات نيست؟ آيا كسى كه از كودكى ملازم پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بوده و در هر زمان و هر مكانى هر آيه‏اى كه بر رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل مى‏شد آن را به خوبى فرا مى‏گرفته و تفسير آن را از آن حضرت مى‏آموخته و كلمات حكيمانه پيامبر را مى‏شنيده، بر ديگران برترى ندارد؟ آيا كسى كه همه روزه سحرگاهان يك ساعت اختصاصى داشته كه رسول خدا صلى الله عليه و آله اسرار الهى را به او مى‏آموخته، همانند ديگران است؟ - [ خصائص امير المومنين على بن ابى طالب - كرم الله وجهه -، ص 168، باب 37 حديث 1 و (چاپ دارالثقلين - قم). ]

البته ممكن است گفته شود ما مى‏پذيريم كه خطبا و شعراى جاهليت و صدر اسلام در اثر ذوق سرشار توان توصيف اسب و شتر و حتى مورچه و ملخ را داشتند، ولى از كجا مى‏توانستند طاووس را توصيف كنند، يا اينكه در مدينه طاووسى وجود نداشت و چگونه امير المومنين عليه‏السلام در خطبه 165 در توصيف طاووس و كيفيت جفت‏گيرى آن مى‏فرمايد:

احيلك من ذلك على معاينه ...

بنابراين هيچ مانعى ندارد كه امير المومنين على عليه‏السلام از چيزهايى همچون كسى كه با چشم خود ديد، خبر دهد و از آن به تفصيل سخن گويد در حالى كه ديگران هيچ اطلاعى از آن ندارند.

بنابراين، اين شبهه نيز ناتمام است.