آشنايى با نهج البلاغه امام على و پاسخ به چند شبهه

سيد جعفر حسينى

- ۲ -


محتواى عميق علمى و عرفانى و جامعيت نهج البلاغه

يكى از امتيازات فوق العاده ى 'نهج البلاغه' مساله ى جامعيت و تنوع عجيب و محتواى ژرف آن است و هر خواننده ى آگاهى در همان لحظات نخستين كه با آن آشنا مى شود نمى تواند باور كند كه چگونه يك انسان بتواند اين همه گفتار نغز و سخنان شيرين و حساب شده و دقيق در موضوعات كاملا مختلف بلكه متضاد را گردآورى كند و مسلما اين كار از غير شخصيتى همچون اميرالمومنين على بن ابى طالب عليه السلام كه قلبش گنجينه ى اسرار الهى و روحش اقيانوس عظيم علم و دانش است، ساخته نيست همان كسى كه مى فرمايد: 'علمنى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم الف باب من العلم و تشعب لى من كل باب الف باب'. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هزار باب علم به من آموخت كه از هر يك از آن درها برايم هزار در ديگر گشوده مى شود. [ كنزالعمال، جلد 6، ص 392 و 405. ]

در اين بخش نير به گواهى چند نفر از دانشمندان اشاره مى كنيم:

1- سيد رضى قدس سره گردآورنده ى نهج البلاغه گاهى در لابه لاى اين كتاب شريف اشارات كوتاه و پرمعنائى را در عظمت محتواى نهج البلاغه آورده است كه بسيار قابل دقت و ملاحظه مى باشد از آن جمله است: پس از ذكر خطبه ى "21"- '... فان الغايه امامكم و ان وراءكم الساعه تحدوكم، تخففوا تلحقوا فانما يتنظر باولكم آخركم...' 'رستاخيز در جلو شما است و مرگ همچنان شما را مى راند، سبكبار شويد، تا به قافله برسيد و بدانيد شما در انتظار بازماندگان نگهداشته شده ايد'- مى گويد: اين سخن اگر بعد از كلام خدا و كلام رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم با هر سخن ديگرى سنجيده شود، از آن برترى خواهد داشت و بر آن پيشى خواهد گرفت. [ نهج البلاغه، خطبه ى 21، ص 42، چاپ دارالثقلين- قم. ]

2- شارح معروف نهج البلاغه 'ابن ابى الحديد معتزلى' در جلد 11 ص 153 مى گويد: 'من بسيار درشگفتم از مردى كه در ميدان جنگ چنان خطبه مى خواند كه گواهى مى دهد طبيعيت همچون شيران دارد، سپس در همان ميدان هنگامى تصميم بر موعظه و پند و اندرز مى گيرد چنان سخن مى گويد، كه گوئى طبيعتى چون راهبان دارد كه لباس مخصوص رهبانى را بر تن كرده و در ديرها زندگى مى كند، نه خون حيوانى را مى ريزيد و حتى از گوشت هيچ حيوانى نمى خورد، گاه در چهره 'بسطام بن قيس' و 'عتيبه بن حارث' و 'عامر بن الطفيل' "سه قهرمان معروف ميدان نبرد در زمان جاهليت كه به آنها مثل زده مى شد"

ظاهر مى شود و گاه در چهره ى 'سقراط حكيم' و 'يوحنا' و 'مسيح بن مريم'، من سوگند مى خورم به همان كسى كه تمام امتها به او سوگند ياد مى كنند من اين "خطبه ى الهاكم التكاثر" [ نهج البلاغه، خطبه ى 221، ص 35، چاپ دارالثقلين- قم. ] را از پنجاه سال قبل تاكنون بيش از هزار بار خواندم و هر زمان كه آن را خوانده ام ترس و وحشت و بيدارى عميقى تمام وجود مرا در بر گرفت و در قلب من اثر عميقى گذاشت و لرزه بر اندامم انداخت. هر زمان در محتواى آن دقت كردم به ياد مردگان از خانواده و بستگان و دوستانم افتادم و چنان پنداشتم كه من همان كسى هستم كه امام در لابه لاى اين خطبه توصيف مى كند.

چقدر واعظان و خطيبان و فصيحان در اين زمينه سخن گفته اند و چقدر من در برابر سخنان آنها به طور مكرر قرار گرفته ام، اما در هيچ كدام از آنها تاثيرى را كه اين كلام در دل و حالم مى گذارد، نديده ام'. و همچنين در ج 16 صفحه ى 146 مى گويد: 'سبحان الله! چه كسى اين همه امتيازات گرانبها و ويژگيهاى شريف و ارزشمند را به اين مرد نمونه "على عليه السلام" بخشيده؟!!! چگونه مى شود يكى از فرزندان عرب مكه كه تنها در آن محيط زيسته و با هيچ يك از فلاسفه همنشين نبوده، در دقايق علوم الهيه و حكمت متعاليه، از افلاطون و ارسطو آگاهتر باشد. كسى كه با بزرگان عرفان و اخلاق هرگز معاشر نبوده در اين باب برتر از سقراط باشد، كسى كه در ميان شجاعان پرورش نيافته "چون اهل مكه صاحبان تجارت بودند نه جنگجو" با اين حال شجاعترين فردى باشد كه قدم بر روى زمين نهاده است...'.

[ [ براى اطلاع بيشتر مراجعه شود به :

- كتاب 'كشكول' تاليف شيخ بهائى قدس سره "جلد 3، ص 397".

- كتاب 'عبقريه الشريف الرضى' تاليف دكتر زكى مبارك "جلد 1، ص 396".

- كتاب 'العبقريات' تاليف عباس محمود العقاد مصرى "جلد 2، ص 138 و ص 144 و 145".

- كتاب 'مصادر نهج البلاغه' تاليف محمدامين نواوى "جلد 1، ص 90".

- كتاب 'اصول كافى' تاليف ثقه الاسلام كلينى قدس سره "جلد 1، ص 136".

- كتاب 'البيان' تاليف سيد ابوالقاسم خوئى قدس سره "صفحه ى 90". ] ]

جاذبه ى فوق العاده نهج البلاغه

پيروان اهل سنت و علماى شيعه و ساير دانشمندان اسلامى و علما و دانشمندان مسحيحى و تمام كسانى كه با نهج البلاغه سر و كار داشته اند و آن را با دقت مطالعه نموده اند بدون استثناء از جاذبه ى نيرومند نهج البلاغه سخن گفته اند و خود را تحت تاثير و نفوذ آن ديده اند. اين كشش و جاذبه ى نيرومند كه در خطبه ها و نامه ها و كلمات قصار امام على عليه السلام محسوس است انگيزه ى اصلى گروهى از دانشمندان براى شرح نهج البلاغه يا نوشتن كتاب و مقاله درباره ى شخصيت على عليه السلام بوده است.

و ما ذيلا به مهمترين دلائل روشن اين جاذبه مى پردازيم:

1- جذبه هاى اخلاقى و عرفانى نهج البلاغه به گونه ايست كه ارواح تشنه را با آب زلال معرفت سيراب مى كند. در بسيارى از خطبه ها از جمله خطبه ى اول و خطبه ى "91" خطبه ى اشباح هنگامى كه سخن از شناسائى خدا و جاذبه ى صفات جمال و جلال او است گفتارش چنان اوج مى گيرد كه خواننده احساس مى كند بر بال و پر فرشتگان سوار شده است و به دور دست ترين نقاطى كه انديشه ى انسانى از آن فراتر نتواند رفت عروج مى كند. و چهره ى يك فيلسوف بزرگ الهى در نظرش مجسم مى گردد كه ساليان دراز همه وقت سخن از توحيد گفته و آن چنان خدا را معرفى مى كند كه انسان با چشم دل او را همه جا، در آسمانها، در زمين و درون جان خود حاضر مى بيند و روحش سرشار از انوار معرفت الهى مى گردد.

2- در نهج البلاغه همه جا سخن از همدردى با طبقات محروم و ستمديده ى انسانها است همه سخن از مبارزه با ظلم و بى عدالتى و بيدادگريهاى استثمارگران و طاغوتها است، همه جا سخن از بسط و گسترش عدالت اجتماعى و رفع هر گونه ظلم و تبعيض است، همه جا سخن از قسمت عادلانه و بالسويه بيت المال و برتر نبودن خويشاوندان در آن است، تا آنجا كه در خطبه ى "224" [ نهج البلاغه، خطبه ى 224، ص 360، چاپ دارالثقلين- قم. ] مى خوانيم هنگامى كه عقيل "برادر آن حضرت" تقاضاى يك صاع "3 كيلو" از گندم بيت المال بيش از حقش را نمود با آهن گداخته شده پاسخ شنيد!!! اميرالمومنين على عليه السلام هشدار مى دهد كه هر جا نعمتهاى فراوانى روى هم انباشته شده است حقوق از دست رفته اى در كنار آن به چشم مى خورد 'ما رايت نعمه موفوره الا و بجنبها حقا مضيعا'. [ نهج البلاغه. ]

3- نهج البلاغه همه جا در مسير آزادى انسان از زنجيرهاى اسارت هوا و هوس كه او را به ذلت و بدبختى مى كشاند و همچنين اسارت ستمگران خودكامه و طبقات مرفه و پر توقع، گام برمى دارد و از هر فرصتى براى اين هدف مقدس استفاده مى كند و در خطبه ى شقشقيه "خطبه ى 3" هشدار مى دهد كه در بازگرداندن روح آزادى و مساوات و عدالت كمترين انعطافى نبايد نشان داد بلكه براى همين امر مقام والاى حكومت را پذيرفته است.

4- 'نهج البلاغه' و سخنان على عليه السلام در اعماق جان سالكان راه حق نفوذ مى كند و در آن تاثير وصف ناپذيرى به وجود مى آورد، مانند "همام" آن مرد زاهد و عارفى كه از مولاى متقيان تقاضاى بيان اوصاف متقين را نمود- ابتداء حضرت امتناع ورزيد، ولى او اصرار نمود- امام على عليه السلام آن خطبه ى عجيب و بى نظير و بى مانند را بيان فرمود و بيش از يكصد صفت از صفات متقين را براى او برشمرد، او پس از شنيدن آن خطبه صيحه اى زد و بر زمين افتاد و از دنيا رفت. [ نهج البلاغه، خطبه ى 193 "خطبه ى متقين" ص 317 -313 چاپ درالثقلين- قم. ]

اينگونه نفوذ سخن چيزى است كه در تاريخ سابقه ندارد. آنگاه امام على عليه السلام فرمود: 'اما والله لقد كنت اخافها عليه- ثم قال- اهكذا تصنع المواعظ البالغه باهلها؟' آه به خدا سوگند من از اين حادثه بر او مى ترسيدم آيا موعظه هاى رسا و نيكو به كسانى كه اهليت دارند اين چنين تاثير مى گذارد؟!!! سيد رضى قدس سره كه خود يكى از ادباى مشهور عرب به شمار مى آيد پس از نقل برخى از خطبه ها تعبيراتى دارد كه نشان مى دهد تا چه حد مردم با شنيدن اين خطبه ها مفتون و مجذوب مى شدند و يا خود او تحت تاثير امواج نيرومند جاذبه ى آن قرار گرفته است.

از جمله: "الف" در ذيل خطبه ى 83 "خطبه ى غراء" مى گويد: 'و فى الخبر انه لما خطب بهذه الخطبه اقشعرت له الجلود و بكت العيون و رجفت القلوب' در خبر آمده است، هنگامى كه على عليه السلام اين خطبه را ايراد فرمود، بدنها به لرزه درآمده، چشمها گريان شدند و دلها به اضطراب و تپش افتادند. [ نهج البلاغه، خطبه ى 83، ص 111 -99 چاپ دارالثقلين قم. ]

"ب" در ذيل خطبه ى 289 مى گويد: 'اگر سخنى باشد كه مردم را به سوى زهد بكشاند و به عمل كردن براى آخرت وادار سازد، همين سخن است كه مى تواند دلبستگى انسان را از آرزوهاى طولانى قطع كند و جرقه بيدارى و آگاهى و نفرت از اعمال زشت را در دل او بيفروزد'. ابن ابى الحديد معتزلى در شرح خطبه ى "109" مى گويد: 'تاثير و جاذبه ى اين خطبه چنان است كه اگر آن را بر انسان بى دين و ملحدى كه مصمم است رستاخيز و قيامت را با تمام قدرت نفى كند بخوانند قدرتش درهم مى شكند و دلش را در وحشت فرومى برد و اراده ى منفى او را تضعيف مى كند و تزلزل در بنياد اعتقاد او ايجاد مى نمايد. پس خداوند بزرگ گوينده اش را از اين خدمت به اسلام جزاى خير دهد، بهترين جزايى كه به وليى از اوليايش داده است، چه جالب بود ياريش براى اسلام، گاه با دست و شمشير و گاه با زبان و بيان و گاه با قلب فكرش آرى او 'سيد المجاهدين و ابلغ المواعظين و رئيس الفقهاء و المفسرين و امام اهل العدل و الموحدين' است"آقا و سرور مجاهدان، بهترين واعظان، رئيس فقيهان و مفسران و امام اهل عدل و موحدان مى باشد". [ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، صفحه ى 202. ]

اسناد نهج البلاغه

گرچه سيد رضى رحمه الله تمام 'نهج البلاغه' "خطبه ها، نامه ها و كلمات قصار" را جهت اختصار به صورت روايت 'مرسل' گردآورى كرده، يعنى اسنادى كه آنها را به طور متصل به اميرالمومنين على بن ابى طالب عليه السلام برساند ذكر نكرده است و همين ارسال و حذف اسناد خطبه ها سبب شده كه برخى در آن تشكيك كنند مخصوصا آنها كه تصور مى كردند وجود 'نهج البلاغه' به خاطر محتواى مستدل و بسيار عالى آن ممكن است سندى بر حقانيت مذهب شيعه و دليلى بر فضيلت و برترى امام على عليه السلام بر تمام صحابه گردد. و اين را بهانه و دستاويزى براى منزوى ساختن اين كتاب ارزشمند در افكار عمومى مسلمانان قرار دادند.

ولى از آنجا كه 'نهج البلاغه' داراى متنى قوى و محتوائى عالى است خوشبختانه اين وسوسه ها تاثيرى در افكار انديشمندان اسلامى نگذاشته و علماى اسلام "اعم از شيعه و سنى" زبان به توصيف و ستايش آن گشوده و اسرار و دقائق آن را تبيين كرده اند و همچنانكه قرآن كريم را مفسران زيادى تفسير كرده و مترجمان بسيارى آن را به زبانهاى گوناگون ترجمه نموده اند، 'نهج البلاغه' را نيز بسيارى از علماى شيعه و اهل سنت شرح داده اند و به زبانهاى متعددى ترجمه شده است.

هر كس در خطبه ها، نامه ها و كلمات قصار نهج البلاغه دقت كند و در مضامين آن بينديشد و به گوشه اى از اسرار آن آگاه شود، اعتراف خواهد نمود كه اينها سخن يك انسان معمولى نيستند، اينها سخنانى است شبيه سخنان پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم و يا شخصيتى همانند او. و به همين جهت درباره ى آن گفته شده 'برتر از كلام مخلوق و پائين تر از كلام خالق است'. از آنچه گذشت به اين نتيجه مى رسيم كه:

محتواى عالى و قوت مضامين نهج البلاغه دليل روشن بر صدور آن از اميرالمومنين على بن ابى طالب عليه السلام است و به مقتضاى 'آفتاب آمد دليل آفتاب' در صحت انتساب آن به آن حضرت هيچگونه شك و ترديد نخواهيم كرد.

چه كسى احتمال مى دهد كه يك فرد عادى يا دانشمندى توانا آنها را جعل كرده و به آن حضرت نسبت داده باشد؟! زيرا اگر آن شخص اهل تقوى باشد اين كار حرام و خلاف شرع را هرگز مرتكب نخواهد شد و اگر اهل تقوى نباشد، در اين كار چه سودى عائد او مى گردد؟!! بلكه اگر كسى توانائى انجام جنين كار مهمى را داشته باشد قطعا آن را به خودش نسبت مى دهد كه افتخارى بس بزرگ براى خود و فرزندانش خواهد بود!! و بدين وسيله بر تمام خطبا و فصحاى عالم برترى خواهد جست.

از آن گذشته با شناختى كه از شخصيت و وثاقت و تقوا و بزرگى مقام سيد رضى رحمه الله داريم مى دانيم تا او 'خطبه ها، نامه ها و كلمات قصار' را در منابع معتبر نديده و يا از اشخاص موثق و مورد اعتماد نشنيده باشد محال است اينگونه قاطعانه آنها را به اميرالمومنين على بن ابى طالب عليه السلام نسبت دهد!!! او در سر تا سر نهج البلاغه به طور قطع و يقين مى گويد: 'و من خطبه له عليه السلام' از خطبه هاى آن حضرت است 'و من كتاب له عليه السلام' از نامه هاى آن حضرت است 'و من كلام له عليه السلام' از سخنان آن حضرت است.

چگونه ممكن است دانشمندى پارسا و متقى و عالمى بزرگوار همچون سيد رضى رحمه الله سخنانى را به جد بزرگوارش و امام معصومش نسبت دهد بدون اينكه اسناد معتبر و موثقى براى آن پيدا كرده باشد؟!!!