صد درس اعتقادى از نهج البلاغه

سيد رضا حبوباتي

- ۲ -


ريا

و اعلموا ان يسير الرئاء شرك

در خطبه 85 مى فرمايد: و بدانيد اندك رياء و خودنمائى "در عبادت" شرك است "زيرا هر كه در عبادت غير خدا را در نظر گيرد او را شريك خدا داشته است"

يكى از مراتب توحيد كه در علم كلام از آن بحث مى شود توحيد در عبادات است كه مسلمان نبايد در عبادات براى خدا شريك قرار دهد، خواه آن شريك، بت باشد، يا پرستش مخلوق، كه از آن جمله ريا نمودن است كه معنى لغوى آ ن، اين است كه خود را بنيكى بخلق بنماياند كه در مقابل مردم عبادت را بهتر انجام دهد كه مردم او را بنيكى بشناسند، و خلاصه در عبادت خود نمائى كند، كه در قرب الاسناد از پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" روايت كرده فرمود: براى ريا كار سه علامت است هر گاه تنها باشد "عمل را" با كسالت انجام مى دهد و چون نزد او كسى باشد با شادمانى انجام مى دهد، و دوست دارد كه در تمام كارهايش ستايش شود.

ريا حرام است و ريا كار نزد خدا دشمن است و آيات و روايت در مذمت آن بسيار است. در سوره ى كهف آيه 110 مى فرمايد: فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعباده ربه احدا "پس كسى كه اميد مى دارد ملاقات پروردگارش را، پس بايد كار شايسته انجام دهد و بعبادت و پرستش پروردگارش احدى را شريك نسازد" در مجموعه ورام از پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" روايت شده فرمود: بدرستى كه ترسناكترين چيزى كه بر شما مى ترسم شرك اصغر است، گفتند: اى رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" شرك اصغر چيست؟ فرمود: رياء، خداى عزوجل روز قيامت چون بنده ها را باعمالشان جزا دهد "بريا كاران" مى فرمايد: برويد بسوى كسانى كه در دنيا "برايشان" ريا مى كرديد پس نظر كنيد آيا نزد ايشان جزا و پاداش مى يابيد؟ و باز فرمود: بدرستى كه ريا كار روز قيامت ندا مى شود، اى فاجر و تباهكار، اى بى وفا، اى رياكننده، عملت ضايع شد و پاداشت باطل شد، برو پاداشت را از كسى كه براى او عمل مى كردى بگير. و باز فرمود: بدرستى كه خدا عملى را كه در آن بمقدار مثقال ذره از ريا باشد نمى پذيرد. در محاسن برقى از امام باقر "ع" روايت شده فرمود: اگر بنده عملى را انجام دهد كه بآن رضايت خدا و خانه آخرت "بهشت" را طلب كند و در آن رضايت يكى از مردم را داخل كند مشرك است "كه همان شرك خفى است" در اصول كافى امام صادق "ع" فرمود: هر گونه ريائى شرك است، هر كه براى مردم كار كند پاداشش به عهده مردم است و هر كه براى خدا كار كند ثوابش بر خداست. در همان كتاب امام باقر "ع" فرمود: نگهداى عمل از خود عمل سخت تر است، رواى عرض كرد: نگهدارى عمل چست؟ فرمود: شخصى براى خداى يگانه بى شريك بخششى و انفاقى مى كند برايش عمل پنهانى نوشته شود "كه خدا پذيرفت" سپس آن را بزبان مى آورد، پس پاك كرده شود و برايش آشكار نوشته مى شود "كه ثوابش كمتر است" باز هم بزبان مى آورد "و بكسى مى گويد" پس آن را محو كرده برايش ريا مى نويسند:

گنه كار انديشناك از خداى   بسى بهتر از عابد خودنماى

در علل الشرايع بسندش از موسى بن جعفر از پدرانش عليهم السلام روايت كرده فرمود كه رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" فرمودند: امر كرده مى شود اشخاصى را بسوى آتش برند، پس خداى جل جلاله به مالك دوزخ مى فرمايد: بگو به آتش قدمهاى ايشان را نسوزان، كه بمساجد مى رفتند، و صورتهاى ايشان را نسوزان، كه وضوء را تمام مى آوردند، و دستهاى ايشان را مسوزان، كه بسبب دعا بلند مى كردند آنها را، و زبانهاى ايشان را مسوزان كه زياد تلائت قرآن مى كردند. فرمود: پس خازن جهنم بايشان مى گويد: اى بدبختان، حال شما ه بود؟ گويند: عمل مى كرديم براى غير خدايتعالى، پس گفته شد بما: پاداشتان را از كسى كه عمل مى كرديد براى او بگيريد.

ملائكه

فملاهن اطوارا من ملائكته

در خطبه 1 مى فرمايد: آسمانها را باصناف و انواع مختلفه از ملائكه و فرشتگان خود پر كرد.

مسلمان بايد عقيده داشته باشد كه ملائكه وجود دارند، و وجود ملائكه را بايد بدليل نقل عقيده داشته باشد يعنى پس از اينكه بدليل نقل و عقل، خداى تعالى و پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" و ائمه "ع" را قبول كرد طبق قرآن و احاديث بايد بملائكه، و مختلف بودن آنها، و چگونگى خلقت آنها، و شغل آنها عقيده داشته باشد، كه در بحار الانوار علامه مجلسى "ره" مى فرمايد: اجماع اماميه بلكه جميع مسلمين جز كمى از آنها اين است كه ملائكه اجسام لطيفه نورانيه هستند كه داراى دو، سه، و چهار بال و بيشترند، و مى توانند به اشكال مختلفه درآيند، كه خداوند ايشان را بهر شكل و صورتى بر حسب حكمتها و مصلحتها كه بخواهد در آورد و براى ايشان حركات بالا رفتن و پائين آمدن است و ايشان را انبياء و اوصياء "ع" مى بينند. در علم كاملند " كه خدا بآنها اضافه فرموده" و كارهاى سخت را مى توانند انجام دهند، كار آنها اطاعت حق است و مكانشان آسمانهاست و ايشان داراى عصمت هستند. ملائكه نمى خورند و نمى آشامند و نكاح نمى كنند ولى خواب دارند. در سفينه البحار پرسيده شد از حضرت صادق "ع" از ملائكه، آيا مى خورند و مى آشامند و نكاح مى كنند؟ فمرود: نه؟ بدرستى كه ايشان بنسيم عرش زندگى مى كنند. گفته شد: علت خوابشان چيست؟ فرمود: براى اينكه بين ايشان و خداى عزوجل فرق است زيرا كسى كه خواب سبك "چرت" و خواب گران نگيردش، او خداست. در همان كتاب از تفسير على بن ابراهيم قمى از امام صادق "ع" سوال شد: ملائكه بيشترند يا بنى آدم؟ فرمود: بآن كسى كه جانم بقدرت اوست هر آينه ملائكه خدا در آسمانها از عدد خاك در زمين بيشترند، در آسمان جاى قدمى نيست مگر در آن ملكى تسبيح و تقديس او را مى كند، و در زمين درختى و كلوخى نيست مرگ بر آن ملكى است كه موكل بآنست كه هر روز بعملش نزد خدا آيد در حالى كه خدا بآن آگاه است، و نيست از ايشان احدى مگر هر روز بولايت ما اهل بيت بسوى خدا تقرب مى جويد و براى محبين ما طلب آمرزش مى كند، و دشمنان ما را لعن مى كند و از خدا مى خواهد كه بر ايشان عذاب زيادى بفرستد. و باز از امالى شيخ طوسى از حضرت صادق "ع" روايت كرده فرمود: نيافريد خدا خلقى را كه بيشتر از ملائكه باشد، و هر روز هفتاد هزاز ملك به بيت المعمور فرود مى آيند آن را طواف مى كنند، چون آن را طواف كردند به كعبه فرود آيند طواف كنند، چون آن را طواف كردند نزد قبر پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" اين بر او سلام كنند، سپس نزد قبر اميرالمومنين "ع" آيند بر او سلام كنند، سپس نزد قبر حسين "ع" آيند بر او سلام كنند، سپس بالا روند، و مثل ايشان فرود مى آنيد هميشه تا روز قيامت.

ملائكه

منهم سجود لا يركعون، و ركوع لا ينتصبون، و صفون لا يتزايلون، و مسبحون لا يسامون

در خطبه 1 مى فرمايد: بعضى از ايشان "فرشتگان" در حال سجودند، ركوع نمى كنند، و برخى در ركوعند، برپا نمى ايستند، و گروهى در صف ايستاده اند از جاى خود بيرون نمى روند، و بعضى تسبيح گوينده اند كه خسته نمى شوند.

آيات و اخبار در تسبيح كردن ملائكه و ساير عبادتهاى ايشان بسيار است. در سوره صافات آيه 164 مى فرمايد: و ما منا الا له مقام معلوم و انا لنحن الصافون و انا لنحن المسبحون "و نيست از ما گروه ملائكه احدى مگر براى او مقام معلوم و معينى است و بدرستى كه مائيم هر آينه صف زنندگان، و بدرستى كه مائيم هر آينه تسبيح كنندگان"

در ذيل اين آيه در مجمع البيان مى فرمايد: صف زنندگان اطراف عرش هستيم منتظر امر و نهى از خداى تعالى هستيم، و گفته شده: يعنى قيام كنندگان در صفهائى در حالت نمازند و تنزيه كنندگان پروردگار را از آنچه لايق باو نيست. در سفينه البحار از كافى از ابى بصير روايت كرده گفت امام صادق "ع" فرمود: اى ابا محمد بدرستى كه براى خداى بزرگ ملائكه اى است كه گناهان را از پشت هاى شيعيان ما مى افكنند همانطور كه باد برگ را از درخت هنگام افتادنش مى افكند و آن فرمايش خداى عزوجل است يسبحون بحمد ربهم و يستغفرون للذين امنوا "تسبيح مى كنند بستايش پروردگارشان، و آمرزش مى طلبند از براى آنان كه گرويدند" و خدا باين آمرزش غير شما را اراده نفرموده. و در همان كتاب از رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" روايت كرده فرمود: خدا از نور صورت على بن ابيطالب "ع" هفتاد هزار ملك آفريده كه براى آن حضرت و براى دوستداران آن حضرت تا روز قيامت استغفار مى كنند.

در تفسير نور الثقلين از تفسير على بن ابراهيم قمى روايت كرده كه حضرت صادق صلوات الله عليه فرمود: بدرستى كه براى خداى عزوجل ملائكه ايست كه در حال ركوعند تا روز قيامت، و براستى كه براى خداى عزوجل ملائكه ايست كه در حال سجده اند تا روز قيامت.

در تفسير مجمع از پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" روايت كرده فرمود: بدرستى كه براى خداى تعالى ملائكه ايست در آسمان هفتم كه از روز آفريده شدنشان تا روز قيامت در حال سجده هستند و از خوف خداى تعالى مضطرب و پشتشان مى لرزد قطره اى از اشكشان نمى چكد مگر ملكى مى گردد پس چون روز قيامت شد سرهاشان را بردارند و گويند عبادت نكرديم ترا حق عبادتت.

حضرت اميرالمومنين "ع" بعد از جمله هاى فوق مى فرمايد: لا يغشاهم نوم العيون "نمى پوشد ايشان را خواب چشمها" نفرمود لا ينامون "نمى خوابند" كه جمع بين اين جمله با حديثى كه در درس قبل امام صادق "ع" فرمود خواب دارند اين است كه خوابشان مانند خواب پيغمبر و امام "ع" است كه در خواب هم درك مى كنند و الله اعلم.

ملائكه

و منهم الحفظه لعباده و السدنه لابواب جنانه

در خطبه 1 مى فرمايد: و بعضى از ايشان "ملائكه" نگهبان براى بندگان او، و دربان براى بهشتهاى او هستند.

طبق تفسير آيات سوره ق با وجود اينكه خداوند از رگ گردن به بنده نزديك تر است و عمل بنده را مى داند، و مطلع است از آنچه از آندو ملك نگهبان مخفى است، و نيازى بآن دو ملك نگهبان ندارد، ولى براى حكمتى كه اقتضا مى كرد كه بنده را از معصيت دور كند و تاكيدى باشد كه بنده بداند اعمال او براى پاداش ضبط است، بنابر اين دو ملك نگهبان، همنشين او كرده، يكى از طرف راست اوست كه نوينسده حسنات است، و يكى از طرف چپ اوست كه نويسنده سيئات و بديهاست كه در تفسير صافى از پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" روايت شده فرمود: نوينسده حسنات بر راست شخص، و نويسنده سيئات بر چپ اوست، و صاحب راست امير بر صاحب چپ است، پس چون كار خوبى انجام داد ملك راست آن را ده تا نويسد، و چون بدى انجام داد، صاحب راست به صاحب چپ گويد هفت ساعت مهلت بده او را، شايد تسبيح و استغفار كند "يعنى اگر استغفار كند نمى نويسد".

در معالم الزلفى از امالى و مجالس مفيد بسندشان از حنان بن سدير از پدرش روايت كرده گفت: نزد امام صادق "ع" بودم كه نزد آن حضرت از مومن و آنچه از حق او واجب است ياد شد، پس حضرت صادق "ع" بمن توجه نموده فرمود: اى اباالفضل آيا حديث نكنم تر از حال مومن نزد خدا؟ عرض كردم: بلى، حديث كن مرا فدايت شوم، فرمود: چون خدا روح مومن را قبض فرمايد، دو ملك او بسوى آسمان بالا روند، پس گويند، اى پروردگار بنده تو خوب بنده ى بود بسوى طاعتت سرعت مى كرد، و در معصيت تو سرعت نمى كرد و درنگ مى كرد، او را بسوى خودت قبض كردى، پس ما را از بعد او چه امر مى فرمائى، پس خداى بزرگ جبار مى فرمايد: بسوى دنيا فرود آئيد و نزد قبر بنده من باشيد و تمجيد و تسبيح و تهليل "لا اله الا الله گفتن" و تكبير گوئيد مرا، و بنويسيد آن را براى بنده من تا برانگيزم او را از قبرش.

اما درهاى بهشت طبق احاديث هشت در است درى از آن پيغمبران و صديقين داخل مى شوند، و درى از آن شهدا و صالحين داخل مى شوند، پنج در شيعيان و محبين ائمه "ع" داخل مى شوند، و درى از آن ساير مسلمين كه بغض اهل بيت نداشته باشند داخل مى شوند كه براى هر كدام از آنها دربانى است و براى هر غرفه اى كه مومنى در آن نشسته هزار در است كه هر درى دربانى دارد كه بقسمتى از حديث حضرت باقر "ع" در تفسير صافى اشاره مى كنيم فرمود: سپس خداوند هزار ملك را بتهنيت و مبارك باد او ببهشت، و حور العين برمى انگيزد پس بدر اول از بهشتهاى او مى رسند به ملك موكل به درهاى جنان مى گونيد اجازه بخواه براى ما از ولى خدا، زيرا خداوند ما را مبعوث فرموده بجهت آنكه تهنيت بولى خدا گوئيم، آن ملك گويد صبر نمائيد تا آنكه بحاجب اعلام نمايم، و ميان آن ملك تا حاجب سه جنان فاصله باشد، چون بحاجب اعلام نمايد كه خداوند هزار ملك بتهنيت ولى خدا فرستاده است و بر در اول از درهاى جنان ايستاده طلب اذن مى نمايند، حاجب گويد: عظيم است بر من كه اجازه دهم بارى احدى بر ولى خدا، و حال آنكه با زوجه خود مى باشد و بين حاجب و ولى خدا دو جنت ديگر فاصله است، پس حاجب داخل بر قيم شود و اعلام نمايد او را بر واقعه مذكوره، و مى گويد كه اجازه بخواه از ولى خدا، پس قيم اعلام نمايد خدام را بحقيقت امر، و خدام اذن حاصل نمايند از ولى خدا، چون اذن حاصل شد داخل شوند آن هزار ملك در آن غرفه كه ولى خدا در آن نشسته، و از براى آن غرفه هزار در باشد و از هر درى ملكى داخل شود و بتليع رسالت پروردگار را باو نمايد و تهنيت گويند اين است معنى فرمايش خداى تعالى و الملائكه يدخلون عليهم من كل باب "و ملائكه داخل مى شوند بر ايشان از هر درى" يعنى از درهاى غرفه سلام لعيكم بما صبرتم فنعم عقبى الدار "سلام بر شما بسبب آنچه صبر كرديد پس خوب است انجام آن سراى"

ملائكه

و منهم امناء على وحيه، و اسنه الى رسله، و مختلفون بقضائه و امره

در خطبه 1 مى فرمايد: و بعضى از ايشان "ملائكه" امين بر وحى خدا هستند، و سوى رسولان او زبانها و ترجمانانند، و بواسطه حكم و فرمان او آمد و رفت كنندگانند.

يكى از ملائكه كه آورنده وحى بر انبياء بوده جبرئيل است كه در مجمع البحرين نقل شده: كه پنجاه مرتبه بر حضرت ابراهيم "ع" نازل شده، و چهار صد مرتب بر موسى "ع" و ده مرتبه بر عيسى "ع" و بيست و چهار هزار مرتبه بر محمد "صلى الله عليه و آله و سلم" نازل شده اما در سفينه البحار از مناقب نقل مى كند كه جبرئيل شصت هزار مرتبه بر رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" نازل شد.

و از جمله كسانى كه وحى را بر پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" نازل كردند روح است كه در اصول كافى ابو بصير گويد از امام صادق "ع" پرسيدم از فرمايش خداى تعالى "در سوره شوى آيه 52 و همچنين روحى از امر خود را بسويت وحى كرديم تو نمى دانستى كتاب و ايمان چيست" فرمود: روح مخلوقيست از مخلوقات خداى عزوجل، بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل، كه همراه پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" است باو خبر مى دهد و رهبريش مى كند و همراه امامان پس از وى هم مى باشد. و در همان كتاب موسى بن جعفر "ع" فرمود: فرشته ى نيست كه خدايش براى امرى بزمين فروفرستد جز اينكه ابتدا نزد امام آيد و آن امر را باو عرض كند، و رفت و آمد ملائكه از نزد خداى تبارك و تعالى بسوى صاحب الامر است. و در همان كتاب ابوبصير گويد از امام صادق "ع" راجع بفرمايش خداى تعالى "در سوره اسراء آيه 85 از تو درباره روح مى پرسند بگو روح از امر پروردگار من است" پرسيدم: فرمود: آن مخلوقى است بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل كه همراه رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" و همراه ائمه "ع" است و آن از عالم ملكوتست "يعنى آسمانى و روحانى است"

در سوره شعراء آيه 192 و 193 مى فرمايد نزل به الروح الامين على قلبك لتكون من المنذرين "فروآورد آن را روح الامين بر دلت تا بوده باشى از بيم دهندگان" كه در تفسير الميزان مى فرمايد: روح الامين مراد جبرئيل است كه خدا او را به امين وصف كرد براى دلالت كردن بر اينكه او امانت دار و اعتماد كرده شده از طرف خداى تعالى است بسوى پيغمبرش، كه چيزى از كلام خداى تعالى را تغيير نمى دهد بتبديل يا تحريف كردن از روى عمد يا سهو و نسيان، همانطور كه در آيه ديگر او را به قدس توصيف فرموده كه اشاره بهمان است.

در تفسير صافى در ذيل ايه قل نزله روح القدس من ربك بالحق "بگو روح القدس فرود آوردش از پروردگارت بحق" از حضرت باقر "ع" روايت مى كند كه روح القدس، او جبرئيل است و قدس يعنى طاهر و پاك كننده، تا ثابت گرداند آنان را كه گرويدند، ايشان آل محمد صلوات الله عليهم هستند. و از عياشى از حضرت صادق "ع" نقل مى كند: بدرستى كه خداى تبارك و تعالى روح القدس را آفرى، پس خلقى را نيافريد كه از روح القدس بسوى او مقرب تر باشد. الخ.

حج

و فرض عليكم حج بيته الحرام

در خطبه 1 مى فرمايد: خداوند حج بيت الحرامش را "خانه ى كه بر واردين آن بسيارى چيزها حرام است" بر شما واجب فرموده.

از جمله اركان دين حج است و بر هر كسى كه شرائط آن در او جمع شود واجب است و آن از ضروريات است كه منكر آن كافر است، همچنين كسى كه آن را عمدا ترك كند براى سبك شمردن، بمنزله كافر است، و ترك كردن آن كه از روى سبك شمردن نباشد از گناهان كبيره است. در عقاب الاعمال از امام صادق از پدرش "ع" روايت كرده كه فرمود: در وصيت اميرالمومنين "ع" است كه فرمود: حج خانه ى خدا را ترك مكنيد كه موجب هلاكت شما خواهد شد، و فرمود: هر كس حج خانه ى خدا را براى انجام حاجتى از حاجات دنيا ترك كند، حاجيان با سرهاى تراشيده از حج باز گردند و هنوز حاجت او انجام نشده باشد.

در عقاب الاعمال ذريح گويد از امام صادق "ع" شنيدم مى فرمود: هركس حج بر او واجب شود و انجام ندهد بدون اينكه نادارى و تنگدستى او را از انجام آن باز دارد يا بمرضى مبتلا شود كه نتواند بحج برود و يا صاحب قدرتى او را از رفتن مانع شود و حج نكرده از دنيا برود، پس بايد بميرد اگر خواست يهودى و اگر خواست نصرانى "يعنى بدين اسلام از دنيا نرود او در زمره ى يهود و نصارى است"

در وسائل الشيعه از معويه بن عمار روايت كرده گفت از امام صادق "ع" پرسيدم: از از مردى كه براى او مال است و هرگز حج نكرده، فرمود: او از جمله كسانى است كه خداى تعالى فرمود و نحشره يوم القيمه اعمى "و او را روز قيامت نابينا برمى انگيزيم" گفت: عرض كردم سبحان الله نابينا كند؟ فرمود: خدا او را از طريق حق نابينا كند. اما چرا اين خانه حرام ناميده شده، و چرا حج واجب شده، به اين دو حديث توجه فرمائيد:

در علل الشرايع بسندش از حنان روايت كرده گفت: بامام صادق "ع" عرض كردم: چرا بيت الله، حرام ناميده شد؟ فرمود: براى اينكه داخل شدن آن بر مشركين حرام است. و در همان كتاب امام صادق "ع" فرمود: چون خداى تبارك و تعالى خواست توبه آدم "ع" را قبول كند جبرئيل را بسوى او فرستاد پس گفت باو السلام عليك اى آدم صبركننده بر بلاى خود، و توبه كننده از خطاى خود، بدرستى كه خداى تبارك و تعالى مرا بسوى تو فرستاده است كه بتو مناسك را بياموزم كه خدا مى خواهد توبه تو را به سبب آنها قبول كند، و جبرئيل دستش را گرفت و او را بنزد مكان كعبه آورد پس ابرى از آسمان نازل شد "و برابر مكان كعبه آمد و بقدر بناى كعبه سايه افكند" پس جبرئيل گفت: بپاى خود هر كجا كه اين ابر سايه افكنده خط بكش، و بعد از اينكه مكان بيت را خط كشيد مسجد الحرام را خط كشيد "حديث مفصل است كه او را به عرفات و منى آورد و قربانى كرد و سر تراشيد و رمى جمره كرد و او را به بيت آورد هفت مرتبه طواف كرد" جبرئيل باو گفت: خداى تبارك و تعالى تو را آمرزيد و توبه تو را قبول كرد و زوجه تو بر تو حلال شد. براى اينكه به اهميت حج بيشتر پى ببريم مطالبى در چند درس پيرامون آن گفته خواهد شد.

حج

الذى جعله قبله للانام

در خطبه 1 مى فرمايد: كسى كه آن را "خانه خود را" قبله ى مردم قرار داد.

قبله كه مسلمين در نماز بطرف آن بايد بايستند خانه كعبه است كه اول خانه ايست كه در زمين بنا شده كه در تفسير مجمع از مجاهد نقل مى كند كه گفت: مسلمين با همديگر فخر مى كردند، يهود گفتند: بيت المقدس افضل و بزرگتر از كعبه است زيرا مهاجرت انبياء بوده و زمين مقدسه ايست. مسلمين گفتند: بلكه كعبه افضل است پس خداى تعالى اين آيه را نازل فرمود ان اول بيت وضع للناس للذى ببكه "بدرستى كه اول خانه ى كه بنا نهاده شد از براى مردامان هر آينه آنست كه بمكه است" از ابى ذر روايت شده كه گفت: از رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" پرسيدند كه اول مسجدى كه در زمين براى عبادت مردم ساختند كدام است؟ فرمود: مسجد الحرام و بعد از آن بيت المقدس.

اول كسى كه اين خانه را زيارت كرده حضرت آدم "ع" بوده كه در من لا يحضره الفقيه امام باقر "ع" فرمود: آدم "ع" هزار مرتبه اين بيت را پياده آمد هفتصد مرتبه حج و سيصد مرتبه عمره. الخ.

در مجمع البيان از على بن ابراهيم بسندش روايت كرده از حضرت صادق "ع" كه فرمود: بعد از آنكه پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" سيزده سال در مكه بسوى بيت المقدس نماز گذارد، و بعد از مهاجرتش به مدينه هفت ماه "بروايتى هفده ماه" بسوى بيت المقدس نماز گذارد، قبله به كعبه برگشت، فرمود: پس خدا صورت او را بسوى كعبه كرد، و آن براى اين بود كه يهود رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" را سرزنش مى كردند و باو مى گفتند: كه تو تابع ما هستى به قبله ما نماز مى گذارى، پس رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" اندوهگين شد از آن، اندوه شديدى، و در دل شب خارج شد به كرانه هاى آسمان نگاه مى كرد، از خداى تعالى آن امر را انتظار داشت چون صبح داخل شد و وقت نماز ظهر نزديك شد آن حضرت در مسجد بنى سالم بود دو ركعت نماز ظهر را گذارد جبرئيل بر او نازل شد بازوان آن حضرت را گرفت بسوى كعبه برگرداند و بر او نازل كرد قد نرى تقلب وجهك فى السماء فلنولينك قبله ترضيها فول وجهك شطر المسجد الحرام "بسا كه مى بينيم گرديدن رويت را در آسمان پس هر آينه روى ترا بجهتى كه مى خواهى آن را مى آوريم پس بگردان رويت را بجانب مسجد الحرام" پس دو ركعت بسوى بيت المقدس نماز گذارد و دو ركعت بسوى كعبه بود "در حديث وسائل است اول نمازشان به بيت المقدس بود و آخرش بكعبه، پس آن مسجد ناميده شد مسجد دو قبله. كه امروزه آن را ذوقبلتين مى گويند".

بعضى اين سوال را مى كنند كه اگر ما يك سانت از قبله منحرف شويم تا كعبه چندين كيلومتر منحرف مى شويم چون فاصله ما تا كعبه زياد است. جواب آن يك حديث و مسئله اجمالى فقهى است اما حديث در وسائل الشيعه امام صادق "ع" فرمود: بيت قبله مسجد است و مسجد قبله مكه، و مكه قبله حرم، و قبله دنياست. حرم داخل در ميقاتهاى پنجگانه است. اما از نظر مسئله فقهى، كسى كه از مكه دور است اگر طورى بايستد كه بگويند رو بقبله نماز مى خواند كافى است و معتبر نيست كه از محل ايستادن هر نماز گذار خطى به كعبه متصل شود بلكه مقابل عرفى كافى است كه بحث تفصيلى آن بيانش در اينجا لزومى ندارد.

حج

جعله سبحانه علامه لتواضعهم لعظمته، و اذعانهم لعزته

در خطبه 1 مى فرمايد: خداوند سبحان آن را "خانه خود را" براى فروتنى مردم در مقابل بزرگى او، و براى تصديق كردن آنان بعزت و قوت و چيرگى او علامت و نشانه قرار داد.

خداوند خانه خود را براى تواضع و فروتنى ثروتمندان نشانه قرار داد كه وقتى استطاعت پيدا كردند سفر حج را برايشان واجب فرمود كه بروند و خانه اى را كه خدا براى عبادت بندگانش بخود نسبت داده ببينند كه در دامنه كوهها نيست بلكه در پست ترين نقطه شهر مكه است تا ثروت ايشان را بطغيان نيندازند.

سفر حج، يك سفر عبادى سياسى است كه از جهت سياست بايد مسلمانان كه اعضاء يك بدن هستند از حال هم مطلع شده و با تشريك مساعى هم بتوانند ناراحتى هاى همديگر را بر طرف نموده، و يد واحده شوند تا كسى نتواند ايشان را ذليل و خوار كند.

و از جهت عبادت هم، يك سفر روحانى است كه دو موضع در آن بايد مورد توجه قرار گيرد. اول پاك كردن قلب از زنگ گناه. دوم خالص كردن نيت، كه اگر نيت خالص نباشد جز زحمت چيزى براى انسان نمى ماند، يا يك استفاده جسمى و حيوانى كرده، مانند بسيارى از حجاج، كه از تعريف آنها معلوم مى شود كه براى تفريح و شكم رفته اند. اما اگر نيست خالص شد استفاده هاى معنوى بسيارى مى كند، مثلا قصد مى كند خانه خدا برود و در آنجا توبه كند، به خانه خدا برود تا صفاى باطن و نورانيتى پيدا كند، به خانه خدا برود تا بمقام انبياء پى ببرد، و اطاعت و فرونى ايشان را ببيند كه در مقابل امر پروردگار حتى در كشتن فرزندشان هم حاضر مى شوند، بخانه خدا برود تا عظمت خانه باعث شود نسبت به دين اهميت بيشترى بدهد، و بداند كه اين دين بسادگى بدست او نرسيده. بزيارت يكى از دوستان كه از حج بازگشته بود رفتم، در ضمن صحبتهاى معنوى كه مى كرد گفت: بعد از اعمال حج بكوه حرا رفتم، تمام سنگهاى آن سياه اما با سياهى يك برق و صفائى داشت، وقتى روى كوه قرار گرفتم لحظه اى بفكر فرو رفتم، كه اينجا بود كه بر پيغمبر ما وحى نازل شد، ديدم گوئيا از دل سنگهاى اين كوه صدا بلند است اقرء باسم ربك الذى خلق آيا اين شخص با آن شخصى كه از حج مى آيد تمام صحبت او از خوراك مرغ و پرتقال و موز است يكى است؟ در صورتى كه حج يك درس كامل انسان سازى است كه انشاء الله در درس بعد به برخى از اسرار آن اشاره مى شود.

حج

فرض حجه، و اوجب حقه

در خطبه 1 مى فرمايد: و حج آن را "خانه خود را" واجب كرد و احترامش را لازم دانست.

حج بر سه قسم است تمتع و قران و افراد، حج تمتع بر كسانى واجب است كه از مكه دورند، و قران و افراد بر كسانى كه نزديك مكه هستند. حج تمتع به دو قسمت، عمره تمتع و حج تمتع تقسيم مى شود كه بحث ما مناسك حج نيست، آن مربوط به مراجع است. بحث ما مختصرى از اسرار حج است.

عمره تمتع اين است كه از يكى از ميقاتها بايد محرم شويم، ميقات در واقع مرز خانه خداست كه از اينجا وارد حرم مى شويم، كه از ميقات تا مكه فرسخهاى فاصله است، در ميقات مستحب است غسل كنيم، و واجب است محرم شويم يعنى لباس احرام كه دو قطعه پارچه براى مردها است بپوشيم و تلبيه يعنى ذكر لبيك را بگوئيم، كه هر كدام از آنها فلسفه هاى بسيارى دارد كه به برخى از آنها اشاره مى شود. چون اين محل اول محلى است كه اجتماعا بايد عمل حج را انجام دهيم براى طهارت باطنى، و طهارت ظاهرى، كه نظافت از ايمان شمرده شده، اسلام در اينجا غسل را مستحب كرده تا در ميان آنها امراض شايع نشود، و چون ما دعوت شده پروردگاريم از اين رو، بايد باين دربار، با نظافت ظاهر و باطن وارد شويم.

اما دلائل احرام بسيار است كه به چند دليل اشاره مى شود اول براى اينكه اجتماع مصون از شيوع بيمارى شوند اسلام دستور داده كه لباسهاى آلوده را در اينجا بريزيد و لباس پاكيزه احرام را كه دو قطعه پارچه است بپوشيد. دوم در در دربار الهى كه جز دربار او، و پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" و ائمه "ع" كه انتسابشان باوست دربارى وجود ندارد، لباس رسمى اين دربار دو پارچه است كه يكى بكمر ببندند و يكى ر روى شانه بياندازند. سوم مستحب است احرام سفيد باشد چون ميكروب از روشنى گريزان است براى اينكه آلودگى كمتر باشد. چهارم اين لباس را اسلام دستور داده كه بدانيد هيچ فرقى بين شما نيست سياه و سفيد، شاه و گدا، رئيس و مرئوس، بازرگان و باربر، همه بايد همين لباس را بپوشند تا مردم دنيا بدانند كه اسلام عملا اختلاف طبقاتى را از بين برده، و هيچ فرقى بين افراد نگذاشته، بزرگى و كرامت را در تقوى مى داند كه مى فرمايد: گرامى ترين شما نزد خدا پرهيزكار ترين شماست. پنجم اسلام براى اينكه از تكبر و خود پسندى جلوگيرى كند دستور داده كه لباس احرام را ندوزيد "زنها هم دوخت ساده بى مدل" كه اگر اين دستور را نداده بود هر كس مى خواست يك مدلى احرام را بدوزد، و در دوخت لباس بر ديگرى فخر كند لذا براى اينكه همه يكسان باشند اسلام دستور دارده كه نبايد احرام را بدوزيد. ششم همانطور كه لباسهاى آلوده بميكروب ظاهرى را مى ريزيم بايد لباسهاى آلوده به ميكروب باطنى كه لباس حيوانيت باشد بريزيم، و با پوشيدن احرام لباس انسانيت را ببر كنيم، بنابر اين 24 يا 25 چيز بر شخص محرم حرام مى شود كه اينها بجز چند چيز آن از قبيل سرمه كشيدن، نگاه كردن در آئينه، حنا ماليدن، عطر استعمال كردن، ناخن گرفتن، كه براى احترام خانه است كه وقتى محرم شديم نبايد بخود مشغول باشيم و تمام توجه بايد بحق باشد، بقيه آنها درس كامل انسانيت است از آن جمله، دورغ گفتن، فحش دادن، قسم به خدا خوردن، خون از بدن خود بيرون آوردن "حتى به بدن خود نمى تواند ظلم كند" استمناع كردن، و نظائر آنها، كه اين چند چيز اخيرا گر چه در همه حال جاير نيست، اما در حال احرام جز خون از بدن بيرون آوردن، به بقيه كفاره وجوبى يا استحبابى تلعق مى گيرد.

اما علت تلبيه- وقتى حضرت ابراهيم "ع" با مرحق خانه كعبه را بنا كرد، خدا باو وحى كرد كه بالاى كوه ابو قبيس برود و مردم را دعوت به حج كند، و اين ذكر كه با "بلى" شروع مى شود جواب آن دعوت است. و ديگر اينكه در علل الشرايع از سليمان بن جعفر نقل مى كند: از تلبيه و علت آن از حضرت رضا "ع" پرسيدم، فرمود: چون مردم احرام بستند، خداى تعالى ايشان را ندا مى كند مى فرمايد: اى بنده هاى من، هر آينه "بدن" شما را بر آتش البته حرام كنم همانطور كه براى من احرام بستيد، پس مى گويند: لبيك اللهم لبيك كه جواب براى خداى عزوجل است كه ايشان را ندا مى فرمايد. بقيه عمره در درس بعد انشاء الله خواهد آمد.

حج

جعله سبحانه و تعالى للاسلام علما، و للعائذين حرما در خطبه 1 مى فرمايد: خداوند سبحان آن خانه را علامت و نشانه ى اسلام، و پناه پناهندگان قرار داد.

در درس قبل اجمالى از فلسفه اعمال ميقات گفته شد اما بقيه اعمال عمره، وقتى به مكه وارد شديم مستحب است غسل نموده و به خانه خدا برويم، اينجا خانه خدا و قبله مسلمانان است، اينجاست كه وارد شدن در آن وارد شدن در رحمت خدا، و بيرون رفتن از آن، بيرون رفتن از گناهان است، اينجاست كه خداوند مى فرمايد و من دخله كان امنا كسى كه در اين خانه وارد شود در امان ماست. در اينجا بايد هفت دور بدور كعبه بگرديم كه نام آن را طواف مى گويند، و اين براى آنست كه مى خواهيم بگوئيم خدايا چون تو ديده نمى شوى، خانه ات را كه خودت قرار دادى، بدور آن خانه مى گرديم و خود را فداى آن خانه مى كنيم، يا بقول يكى از بزرگان پنج دور براى حواس پنجگانه يك دور براى عقل و يك دور براى ساير اعضاء، يعنى آنچه داريم از توست و فداى تو باد. در علل الشرايع از ابى حمزه ثمالى از على بن الحسين "ع" روايت شده گفت: عرض كردم چرا طواف هفت دور گرديد؟ فرمود: زيرا خداى تبارك و تعالى به ملائكه فرمود: بدرستى كه من در زمين خليفه قرار دهم پس رد كردند بر خداى تعالى و گفتند: آيا قرار مى دهى در زمين كسى را كه در آن فساد كند و خونها بريزد؟ خداوند فرمود: بدرستى كه من مى دانم آنچه شما نمى دانيد، و ايشان را از نور خود محجوب نمى كرد ولى هفت هزار سال ايشان را از نور خود محجوب كرد پس هفت هزار سال بعرش پناه بردند تا رحم كرد برايشان، و توبه ايشان را پذيرفت و براى ايشان بيت المعمور را قرار داد كه در آسمان چهارم است و آن را محل بازگشت "ملائكه" قرار داد و بيت الحرام را زير بيت المعمور قرار داد پس آن را محل بازگشت و ثواب و امن براى مردم گردانيد پس بر بنده ها هفت دور طواف واجب شد براى هر هزار سال "ملائكه" يك دور.

بعد از طواف دو ركعت نماز در مقام حضرت ابراهيم "ع" مى خوانيم و بعد به صفا و مروه مى رويم و سعى صفا و مروه را كه از صفا به مروه رفتن، كه يك مرتبه مى شود و از مروه به صفا برگشتن، كه مرتبه دوم حساب مى وشد هفت مرتبه انجام مى دهيم و اين عمل را براى آن انجام مى دهيم كه وقتى حضرت ابراهيم "ع" هاجر و اسماعيل را در سرزمين مكه آورد و آنها را گذاشت به نزد ساره برگشت و توكل بر خدا كرد، بر اثر بى آبى شير مادر خشك شد، حضرت اسماعيل تشنه شد و حال او خيلى بد شد كه از فط تشنگى مشرف بمرگ شد، وقتى مادر حال طفل را بانيگونه مشاهده كرد برخاست و بطرف صفا كه آبى بچشم مى خورد دويد و همينطور فرياد مى زد: كوانيسى، كو مونسى، خدايا من جز تو كسى را ندارم، وقتى بصفا رسيد ديد از آب خبرى نيست بلكه سرآب بوده، براى اينكه ببيند بچه اش در چه حال است بطرف بچه دويد، ديد بچه حالش خيلى بد است ولى نيمه جانى دارد، باز آبى بچشمش خورد، دويد باز دى از آب خبرى نيست، همينطور هفت مرتبه رفت و برگشت، مرتبه هفتم كه نزد بچه آمد، ديد پاى خود را به زمين سائيده و از زير پايش آب بيرون آمده، ريگها را دور آن جمع كرد، و گفت زمزم كه بزبان عبرى يعنى بايست، در اينجا بايد بياد آن حالتى كه هاجر داشت بمروه و صفا مى رفت و برمى گشت، اين عمل را انجام دهيم و در واقع بگوئيم خدايا جز تو كسى را نداريم، موسى نداريم، توئى كه بواسطه توكل حضرت ابراهيم "ع" و هاجر آب براى اسماعيل بيرون مى آورى، خودت ما را از مهلكه ها نجات بده، بعد از سعى صفا و مروه تقصير مى كنيم يعنى ناخن يا قدرى از موى خود را مى چينيم و از احرام خارج مى شويم اين عمره تمتع است.