زندگانى چهارده معصوم عليهم‏السّلام
سير كوتاهى درباره اهل بيت عليهم السلام‏

آیة الله العظمی حسین مظاهری

- ۸ -


زندگى امام حسن عسگرى عليه‏السّلام‏

بحث كوتاهى درباره حضرت حسن بن على العسكرى؛ ابومحمد امام يازدهم عليه‏السّلام‏

اسم آن بزرگوار حسن و كنيه مشهورش ابا محمد و ابن الرّضا، و مشهورترين القاب آن بزگوار عسكرى است. ولادت با سعادت آن بزرگوار هشتم ربيع الثانى سال 232 - هجرت‏(304) و شهادت آن بزرگوار در هشتم ربيع الاول 260 - از هجرت (305) به دست معتمد عباسى اتفاق افتاده است. بنابراين عمر آن بزرگوار بيست و هشت سال،(306) و مدت امامت وى شش سال بود.

اين نكته مايه تأسف است كه حضرت عسكرى تقريباً تمام عمر را يا در زندان و يا در تبعيد به سر برد. دو سه ساله بود كه با حضرت هادى عليه‏السّلام به تبعيدگاه آمد و مدت بيست سال همراه با آن حضرت يا زندان يا تبعيد بود و بعداً تا شهادت خود آن حضرت هم كه تقريباً شش سال بود يا در زندان يا در تبعيد با مراقبت شديد قرار داشت. از اين جهت، اصحاب نمى توانستند خدمت ايشان برسند و مجبور بودند كه مسايل خود را در ميانه راه از ايشان سؤال كنند.

راوى مى گويد: مى خواستم از حضرت عسكرى عليه السّلام بپرسم كه حكم عرق جنب از حرام چيست؟ مانع بودند كه خدمت آقا برسم و به من گفتند: امروز خليفه حضرت را خواسته، تو مى توانى مسئله‏ات را ميانه راه سؤال كنى . مى گويد: ميانه راه ايستادم و چون حضرت دير كردند، كنار كوچه خسته شدم و به خواب رفتم. متوجه شدم كسى چوبدستى به شانه من نهاده است، بيدار شدم، ديدم حضرت عسكرى سوار بر قاطرى است. به من فرمودند: لا تصلّ فيه! نماز در عرق جنب از حرام نخوان.

چون حضرت تحت نظر بودند، نتوانستم بيشتر از اين با ايشان گفتگو كنم!

معجزات حضرت عسكرى به اين مسايل محدود نمى شود. مورخين براى آن حضرت معجزات بسيارى نقل كرده اند و از آن جمله قضيه ابى الاديان است كه صدوق رحمه الله نقل فرموده است. ابى الاديان مى گويد: حضرت عسكرى مرا خواست، و جواب نامه هايى را به من داد كه به مداين ببرم، و فرمود كه بعد از پانزده روز كه بر مى گردى، من شهيد شده ام. گفتم: يابن رسول الله وصيّ بعد از شما كيست؟ فرمودند: كسي كه بر جنازه من نماز بخواند. گفتم: باز هم علامتى بيان فرماييد! فرمودند: كسى كه نامه ها را از تو بخواهد و كسى كه بگويد در كيسه ها چه مقدار پول است. ابّهت امام عسكرى مانع شد كه زيادتر از اين سؤال كنم. به مداين رفتم و روز پانزدهم برگشتم. امام عسكرى شهيد شده بود و كنار قبرى مشغول غسل دادن آن حضرت بودند. طولى نكشيد كه به جعفر برادر امام عسكرى گفتند، جنازه مهيا است بياييد نماز بخوانيد! ابو الاديان ادامه مى دهد: من مى دانستم كه جعفر فاسق و جاهل است و لياقت امامت ندارد. در اين ميان كه بهت ابى الاديان را گرفته بود، جوانى چون پاره ماه پيدا شد و عمو را كنار زد و به جنازه نماز خواند و از اين كار همه را بهت گرفته بود؛ مخصوصاً جعفر را.

آن جوان بعد از نماز رو كرد به حسن و فرمود: جواب نامه ها را بده. طولى نكشيد چند نفر از قم آمدند و وصى حضرت حسن را خواستند. جعفر خود را معرفى كرد. آنها گفتند: ما پولها همراه داريم. نامه ها داريم، بايد بگويى نامه ها از كيست و در كيسه ها چه مقدار پول است و صاحب آن كيست؟ زيرا رسم حضرت عسكرى عليه‏السّلام چنين بود.

جعفر بهت زده گفت: يا للعجب مردم از من غيب مى خواهند!

در اين هنگام زنى از خانه امام عسكرى بيرون آمد و صاحب نامه ها و صاحب كيسه ها و مقدار پولها را از طرف حضرت بقيه الله تعالى فرجه الشريف گفت و پولها و نامه ها را گرفت و داخل خانه شد. (307)

و از همين زمان، براى خليفه و اطرافيان او حساسيت پيدا شد.

آنان حضرت عسكرى را كنترل كردند كه آن فرزندى كه وعده خداست به دنيا نيايد؛ ولى غافل از اينكه خداوند متعال حضرت موسى را براى نابودى فرعون زير تخت فرعون قرار مى دهد و در خانه فرعون به دست فرعون تربيت مى شود.

مطلبى كه مايه تأسف است اين است كه حضرت عسكرى با چندين خليفه زندگى كرد و از همه آنها مصيبت ديد: معتصم، واثق، متوكل، منتصر، مستعين، معتز، مهتدى ، و معتمد. مدت شش سال امامت را به سه خليفه معتز، مهتدى ومعتمد بود همه آنان از آن حضرت كرامتها ديدند؛ ولى نه تنها به امامت او معتقد نبودند، بلكه آن بزرگوار را مورد آزار قرار دادند. حضرت عسكرى در آن مدت شش سال يا در زندان بود يا در تحت مراقبت بود.

زندانبان معتمد مى گويد: چون به من امر شده بود كه شدت عمل به خرج بدهم، از اين جهت دو نفر را كه مشهور به قساوت و رذالت بودند بر زندان امام عسكرى گماردم. طولى نكشيد كه آن دو نفر افرادى شايسته شدند؛ اهل نماز و روزه مستحبى؛ اهل تهجّد؛ اهل وقار و سكينت؛ اهل خير و وفا. چون از آنها پرسيدم كه چرا به حسن بن على سخت نمى گيريد؟ گفتند در حق او چه بگوييم، كسى كه هميشه مشغول به عبادت خداوند است. روزها روزه مى گيرد، شبها تا صبح به عبادت است، كم حرف و پر وقار است، ابّهت او چنان است كه چون به ماه نگاه مى كند لرزه به اندام ما مى افتد!(308)

ولى آيا معتمدها، معتزها، متوكل ها پند مى گرفتند؟ نه، تا آنكه آن بزرگوار را شهيد كردند.

بشر اگر داراى اخلاق رذيله شد، از هر حيوانى حيوان تر و از هر درنده اى درنده تر است. پروردگار عالم در سوره والشمس يازده قسم مى خورد و بعداً مى فرمايد:

قد افلح من زكيّها و قد خاب من دسيّها.(309)

حتماً رستگارى براى كسانى است كه مهذب باشند؛ و همانا بدبختى و شقاوت براى كسانى است كه مهذب نباشند.

و علت اين تأكيد را در همين سوره بيان مى كند. تاريخ قوم صالح پيامبر را بيان مى كند كه از حضرت صالح معجزه خواستند. ناقه اى با بچه اش از كوه بيرون آمد؛ ولى آنان نه فقط ايمان نياوردند، بلكه ناقه را پى كردند و استحقاق عذاب الهى پيدا كردند. قوم صالح، بنى اميه، بنى عباس و.. فراوان اند و متعجب نباشيم كه در زيارت حضرت عسكرى مى خوانيم:

والامام الحسن بن على عليه السّلام الّذى طرح للسّباع فخلّصته من مربضها وامتحن بالدّواب الصّعاب فذلّت له مراكبها.(310)

امام حسن بن على كسى است كه نزد شيران انداخته شد پس تو او را از چنگال گرگها، شيرها نجات دادى و تو حيوانهاى چموش را براى او رام نمودى .

اين جمله اشاره به دو قضيه اى است كه براى حضرت عسكرى پيش آمده بود.

1 - زندانبان به امر خليفه، حضرت را نزد شيران انداخت و يقين داشتند كه آن حضرت نابود خواهد شد؛ ولى ديدند كه حضرت مشغول به نماز است و شيران با كمال تواضع در اطراف او مشغول طواف مى‏باشند.(311)

2 - خليفه استرى چموش داشت و كسى نمى توانست آن را رام كند. روزى خواست حضرت عسكرى را به دست خود حضرت نابود كند، گفت: استر چموشى دارم و مى خواهم كه شما آنرا را رام كنيد!

حضرت بلند شدند و دست ولايت بر سر استر نهاد و سوار شد و حيوان با كمال آرامش از حضرت عسكرى تمكين كرد. آن استر را به حضرت هديه داده‏اند.(312)

استر چموش؛ شير درنده؛ گرگ خونخوار و سگها در مقابل ولايت رام هستند؛ ولى اين انسان سركش، متوكلها، مستعين ها، معتزّها، معتمدها نه تنها رام نيستند؛ بلكه قاتل ولايتند. همه آنان، خليفه؛ پسر خليفه؛ وزير و سرلشكر به عظمت و شوكت و ابّهت و شخصيّت حضرت عسكرى اقرار دارند؛ ولى همه آنان بر توهين؛ زندان؛ تبعيد؛ مراقبت؛ گرفتن؛ بستن و بالاخره شهادت آن حضرت اتفاق كردند.

احمد بن عبدالله خاقان كه مى گويند ناصبى بوده است، درباره حضرت عسكرى مى گويد: حضرت عسكرى مردى بود عالم؛ زاهد؛ باتقوا؛ با وقار و سكينت، با عفت و حيا و شرافت و با ابّهت. ابّهت او در دل همه حتى خلفا، وزرا، سردمداران، جايگزين بود. از اين جهت نزد آنان قدر و منزلت و عظمتى داشت. روزى پيش پدرم وزير خلفا و همه كاره آنان نشسته بودم كه به او خبر دادند ابن الرضا آمد. پدرم او را استقبال كرد و دستش را بوسيد. او را به جاى خود نشانيد و مانند يك بنده ذليل در مقابل او نشست.

چون آن بزرگوار رفت، از پدرم سؤال نمودم كه اين آقا چه كسى بود؟ پدرم گفت: كسى در اين جهان استحقاق خلافت ندارد جز او! مردى است عالم، زاهد، داراى صفات انسانى و بالاخره يك انسان كامل، چنانچه پدر او نيز چنين بود.(313)

نظير اين كلمات از گفتار دشمن فراوان است، ولى فقط حرف است كه در آن فايده اى نيست. از امتيازهايى كه براى حضرت عسكرى نقل شده و خودى و بيگانه به آن اقرار دارند، ابّهت حضرت عسكرى است. گر چه در تاريخ ذكر شده است كه همه اهل بيت داراى ابّهت خاصى بوده اند؛ چنانچه گذشت كه فرزدق درباره امام سجاد عليه‏السّلام در نزد هشام گفت:

يغضى حياء و يغضى من مهابته *** فلايكلّم الاّ حين يبتسم

چشم فرو مى بندد به جهت حيايى كه دارد و چشم، فرو بسته مى شود در مقابل او به جهت مهابت و ابّهت‏ى كه دارد. و مخاطب نمى شود جز وقت تبسم او.

و درباره اميرالمؤمنين عليه‏السّلام نظير آن گذشت؛ ولى حضرت عسكرى ابّهت‏ى فوق العاده داشته‏اند. چنانچه گفته شد همه خلفاى زمان ايشان، همه سردمداران، همه كارگردانهاى خلافت در مقابل ايشان متواضع و از ايشان حساب مى بردند. ابّهت و شخصيت حضرت حسن عليه‏السّلام، همه آنان را به وحشت انداخته بود. حضرت عسكرى مظهر ابّهت پروردگار عالم بوده است. ابّهت حضرت عسكرى مظهر ابّهت اهل بيت عليهم‏السّلام بوده است.

ابّهت حضرت عسكرى، مصداق ابّهت اسلام و انسان كامل بوده است.

ابّهت حضرت عسكرى سر مشق براى همه بوده است. همه بايد بدانيم كه اگر رابطه ما با خداوند متعال كامل شد، ابّهت خدايى براى شخصى پيدا مى شود. درباره حضرت عسكرى عليه‏السّلام نوشته اند: موقعى كه پدرش از دنيا رفت، همه درباريها، خليفه زاده ها، وليعهدها، سركرده ها، غالب بزرگان بنى‏هاشم و بنى‏عباس غالب بزرگان شيعه جمع بودند كه ناگهان بدر ولايت؛ حضرت عسكرى با حال پريشان آمد. همه از جا برخاستند تا حضرت نشست و همه مقابل او نشستند. سكوتى سنگين مجلس را گرفت قبل از آمدن حضرت، آن مجلس پر ازدحام بود و به محض ورود حضرت صداها در گلو پيچيده و ابّهت حسنى سر تا پاى جلسه را گرفت؛ تا اينكه جنازه آماده حركت شد.(314)

شهادت حضرت عسكرى‏

مورخين نوشته اند موقعى كه معتمد عباسى كار خود را انجام داد و حضرت را مسموم كرد، چند نفر از علما و چند نفر از خواص و چند نفر طبيب ملازم خانه حضرت عسكرى كرد.(315) و اين كار براى اين بود كه كار ناشايسته او آشكار نشود. همين ترس، دليل بر شخصيت اجتماعى حضرت عسكرى است.

چون حضرت شهيد شد، در سامره قيامتى بر پا گرديد. از خليفه تا بازارى ، همه و همه در تشييع جنازه حاضر شدند. موقع نماز، ابو عيسى قضات و اشراف را جمع كرد و گفت: ببينيد كه حضرت عسكرى به مرگ خدايى از دنيا رفته است و بدين‏وسيله قتل را مخفى و شهادت آن بزرگوار را مثل خلافتش سر پوش گذاردند. لعنهم الله اجمعين.

جمله اى كه امام صادق فرمود، اينجا مصداق پيدا مى كند. اگر تجمّع مردم نبود، بنى اميه و بنى عباس ظالم و استثمارگر نمى توانستند حق اهل بيت حق مظلوم، حق مستضعف را پايمال كنند.

غلام حضرت مى گويد: اول اذان صبح روز جمعه هشتم ربيع الثانى سال 260 - هجرى، حضرت عسكرى شهيد شد. در آن وقت كسى جز من و مادر حضرت بقيه الله عجل الله تعالى فرجه الشريف و خود حضرت حجت خدمت آنحضرت نبودند حضرت عسكرى آقازاده خود را خواست و امر كرد كه آن حضرت را وضوء دهد. او دستمالى در دامن امام عسكرى پهن كرد و حضرت را وضوء داد و نماز صبح را به جا آورد و از اين دنيا به عالم قدس سفر نمود:

والسّلام عليه يوم ولد و يوم استشهد و يوم يبعث حيّاً.

حضرت عسكرى اصحاب خاصى دارد كه غالب آنها از بزرگان علماى شيعه هستند. برخى از آنها از اصحاب سرّ ائمه طاهرين هستند. وكلاى حضرت بقيه الله روحى فداه از اصحاب حضرت عسكرى نيز مى باشند.

از جمله اصحاب خاص امام عسكرى ، احمد بن اسحاق اشعرى قمى است كه از وكلاى حضرت نيز هست و مسجد امام حسن عسكرى در قم به دست ايشان و به امر حضرت ساخته شد. اين بزرگوار به قدرى بزرگ مرتبه است كه سعد بن عبدالله كه آن هم از بزرگان شيعه است مى‏گويد: احمد بن اسحاق از حضرت عسكرى كفنى خواستند. حضرت فرمودند: به تو خواهد رسيد. چون از خدمت آقا مرخص شديم، نزديك كرمانشاه او را تب گرفت. آخر شب دستور داد كه او را تنها بگذاريم. نزديك صبح غلام امام عسكرى عليه‏السّلام را ديدم كه به ما تعزيت مى گويد، و فرمود: از غسل و كفن احمد فارغ شديم. برخيزيد و او را دفن كنيد. او در نزد امام عسكرى عزيزترين و مقربترين شيعيان است؛ چون مقربترين افراد است نزد خدا و از ميان غايب شد.(316)

كلمات گوهر بار حضرت عسكرى

حضرت عسكرى كلمات بسيارى دارد كه ما به چند جمله از كلمات آن حضرت اكتفا مى كنيم. اميد است مايه سعادت و سر مشق همه ما باشد.

1 - اتّقوالله و كونوا لنا زيناً و لا تكونوا علينا شيناً اجلبوا لنا كل مودّه وادفعوا عنّا كلّ قبيح. (317)

يعنى: تقوا را پيشه كنيد و براى ما اهل بيت زينت باشيد و ننگ براى ما نباشيد. مودّت و محبّت مردم را به سوى ما جلب كنيد و قبح و زشتى را از ما دفع نمائيد.

نظير اين كلمات از ساير ائمه نيز ذكر شده است. چنانچه امام صادق عليه‏السّلام مى فرمود:

كونوا دعاه الى الله بغير السنتكم.(318)

دعوت مردم به سوى خدا به واسطه اعمال شما باشد.

2 - خصلتان ليس فوقهما شى ء الايمان و نفع الاخوان.(319)

دو صفت است كه بالاى آن صفتى و خويى نيست. ايمان به خداوند متعال و نفع رسانيدن به برادران مؤمن.

راستى اگر انسان اين دو صفت را دارا باشد همه چيز را دارا است. اگر رابطه اش با خدا محكم باشد و ايمان داشته باشد، ايمانى كه او را از گناه و تعدّى باز دارد، ايمانى كه او را به عبادت و خوبى وادارد؛ و رابطه اش با مردم نيز محكم باشد و سرلوحه زندگى او خدمت به ديگران باشد، و از خدمت به ديگران لذّت ببرد، سعادت دارين را قطعاً نصيب خود كرده است.

3 - ما اقبح بالمؤمن ان تكون له رغبه تذلّه.(320)

چه ننگ است براى مؤمن كه تمايل مذلّت آميز داشته باشد.

4 - من كان الورع سجيّته و الافضال حليته انتصر من اعدائه بحسن الثّناء عليه و يحضن بالذّكر الجميل من وصول النّقص اليه.(321)

هر كه ورع و تقوا پيشه او باشد و ديگرگرايى و كرم و سخاوت زينت او باشد يارى مى شود از دشمن به اينكه تعريف او كند و نگاه داشته مى شود از اينكه او را بر بدى ياد كند.

گويا حضرت مى فرمايند كه تقوا و سخاوت، اثر وضعى دارد و آن اثر و ضعى اين است كه دشمن به طور ناخود آگاه از او تعريف مى كند و از تنقيص او خود دارى مى كند.

5 - من ركب ظهر الباطل نزل به دارالنّدامة.(322)

هر كه باطل، سيره و روش او باشد منتهاى سير او نيست جز پشيمانى.

زندگى امام مهدى عجل الله تعالى فرجه

بحث كوتاهى درباره قطب عالم امكان و محور عالم وجود و واسطه بين غيب و مشهود؛ حضرت بقية الله عجل الله تعالى فرجه الشريف‏

اين بحث داراى يك مقدمه و شش فصل است. مقدمه حاوى سه مطلب است:

1 - فضايل آن بزرگوار

2 - قضيه امام زمان روحى فداه خرق عادت است نه جريان طبيعى‏

3 - اثبات وجود مقدس امام زمان.

و اما فصول:

1 - از تولد تا غيبت كبرى

2 - فوايد غيبت‏

3 - طول عمر

4 -كيفيت ظهور و چگونگى آن‏

5 - نحوه حكومت آن بزرگوار

6 - انتظار فرج و معنى انتظار فرج.

مقدمه‏

والعصر، انّ الانسان لفى خسر، الاّ الّذين آمنوا و عملو الصّالحات، و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.(323)

1 - اين مسئله محل اختلاف است كه پروردگار عالم از جمله والعصر چه اراده نموده است؟ و اين عصر كه خداوند به او قسم خورده است، كِى است و چيست؟ بعضى از مفسرين گفته اند: كه مراد نماز عصر است؛ زيرا نماز در اسلام از اهميت خاصى برخوردار است، خصوصاً نماز عصر كه نماز وسطى است و در قرآن به آن بيشتراهميت داده شده. فخر رازى در تفسيرش روايتى نيز از رسول اكرم براى تأييد اين قول آورده است. (324)

بعضى ديگر گفته اند كه مراد، عصر رسول الله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است.(325) به اين تقريب كه اگر بعضى از بزرگان داشته اند، رسول اكرم روزها و عصرها داشته است. روزى كه توانست دختركشى را از سرزمين حجاز بردارد، روز پيامبر است. روزى كه توانست رأفت، رحمت و مهربانى را جايگزين قساوت، ظلم و شقاوت كند، روز پيامبر بود. روزى كه توانست الله را به جاى بت منتشر كند، توحيد را به جاى شرك جايگزين كند و بتها را در خانه خدا بشكند روز رسول اكرم بود.

بعضى ديگر گفته اند مراد، عصر حضرت بقيه الله عجل الله تعالى فرجه الشريف است؛(326) زيرا او هم نظير رسول اكرم روزها دارد؛ روز انتشار عدل؛ روز رفع ظلم از جهان؛ روز برافراشتن پرچم توحيد روى زمين؛ روز بزرگ كردن مستضعف و كوبيدن مشرك؛ ملحد و استثمارگر. روز انتشار قوانين اسلام در جهان و...

قول چهارمى نيز هست و آن اينكه مراد، فشار دادن باشد؛ زيرا عصر به معنى فشار دادن است و همه سعادتها زير سر فشار است، مرهون اين ناموس است. اگر مخترع، مخترع مى شود، مرهون صبر، تحمل و قبول و فشار كار است. اگر عالم، عالم مى شود، زير سر اين ناموس طبيعت است. اگر پيامبر اكرم توانست اسلام را منتشر كند، مرهون تحمل زحمات طاقت فرساى او است. اگر انسان از خسران در مى آيد، مرهون قبول ايمان و عمل صالح و توصيه به حق و توصيه به صبر است.

ولى آنچه از اين معانى بهتر به نظر مى رسد، معناى ديگرى است و آن اينكه بگوييم مراد: عصاره عالم خلقت است و عصاره عالم خلقت، وجود مقدس حضرت بقيه الله روحى فداه است. چنانچه او سِرّ مستودع و سلالة النبيين است از نظر دعاها و زيارتها.

ما در تشريح فضايل مهدى روحى فداه به همين مقدار اكتفا مى كنيم؛ زيرا از آنچه گفته شد معلوم مى‏شود كه آنچه خوبان دارند، او تنها دارد.

شايد از اين جهت است كه پيامبر گرامى فرمود: شب معراج دوازده نور در ساق عرش ديدم و نور دوازدهمى مثل ماه در ميان ستارگان بود.

2 - قضيه مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف، يك قضيه خرق عادت است و ما در اين جهان، قضاياى خارق عادت فراوان داريم. ما نبايد قضيه مهدى روحى فداه را يك جريان طبيعى بدانيم، تا در توجيه و تفسير آن بكوشيم. قرآن شريف قضاياى خارق عادت زياد نقل مى كند و اگر كسى بگويد: يكى از علل اينكه قرآن قضاياى خارق عادت را نقل مى كند، اين است كه ما قضيه حضرت بقيه الله را بتوانيم بپذيريم و آن را شبيه همان قضاياى قرآن قرار دهيم ، بعيد به نظر نمى رسد.

قرآن قضيه حضرت عيسى را نقل مى كند كه او در گهواره چنين گفت:

انّى عبدالله آتانى الكتاب وجعلنى نبيّاً و جعلنى مباركاً اين ما كنت و اوصانى بالصّلاه والزّكوه مادمت حيّا و برّا بوالدتى و لم يجعلنى جبّاراً شقيّا والسّلام عليّ يوم ولدت و يوم اموت يوم ابعث حيّاً.(327)

همانا من بنده خدايم، او به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده وجود مرا براى انسانها مبارك و ميمون كرده است و نماز و زكات را به من توصيه نموده است. همچنين نيكويى به مادر به من توصيه شده و مرا ظالم شقى خلق نكرده است. درود بر من، روزى كه زاييده شدم و روزى كه مى ميرم و روزى كه زنده مى‏شوم!

اگر ما به قضيه مهدى رسيديم و گفتند كه: او حين تولد قرآن خواند و خبر از حكومت داد و اينكه او در طفوليت امام بود، استيحاش نكنيم و بدانيم كه نظير آن در عالم خلقت فراوان بوده است.

قرآن قضيه حضرت يونس را نقل مى كندوبالاخره درباره اومى فرمايد:

فلولا انّه كان من المسبحين للبث فى بطنه الى يوم يبعثون. (328)

اگر او نبود از تنزيه‏كنندگان، حتماً تا روز قيامت در شكم ماهى مى ماند. تا ما از طول عمر هزار سال، دو هزار سال، و بيشتر حضرت بقيه الله متعجب نباشيم. آن خدايى كه مى تواند حضرت يونس را تا روز قيامت در شكم ماهى زنده نگاه دارد، مى تواند وليّ خود را در قشر عصمت در اين جهان باقى بدارد.

قرآن قضيه اصحاب فيل را نقل مى كند و بالاخره مى گويد: پرستوها اصحاب فيل را مثل كاه جويده نمودند.(329)

تا ما بدانيم حضرت بقيه الله تعالى فرجه الشريف به واسطه امدادهاى غيبى مى تواند به آسانى بر اين جهان مسلط شود.

3 - شايد نتوان در اسلام قضيه اى پيدا كرد كه مشهورتر از قضيه مهدى باشد. قضيه مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف در صدر اسلام قضيه اى فوق العاده ضرورى و واضح است. علامه مجلسى در جلد سيزده بحار بيش ازپنجاه آيه (و مى گويند 130 - آيه) در شأن مهدى آورده است. روات اسلام از سنّى و شيعه قريب به ده هزار روايت براى مهدى نقل كرده اند.

صفتى كه پيامبر اسلام به مهدى داده است و ساير ائمه نيز فرموده اند چنين است:

به يملا الله الارض قسطاً وعدلاً بعد ما ملئت ظلماً و جوراً.

پروردگار عالم، به دست او زمين را پر از عدالت مى كند، بعد از آنكه پر از ظلم شده باشد.

اين روايت قطعاً از متواترات است. زيرا بيش از سيصد روايت داراى اين جمله است.

افرادى كه قبل از غيبت و بعد از غيبت به خدمت ايشان رسيده اند كم نيستند، افرادى عادى نيستند و اگر بشود آنان را انكار كرد، قطعاً مى شود انكار اصل وجود اسلام را نمود كه اصلاً پيامبرى نبوده و اسلام را نياورده است. هيچ كسى از سنّى و شيعه، منكر اين نيست كه قضيه مهدى قضيه اى است كه پيامبر از او خبر داده است و او است كه پرچم اسلام را روى كره زمين افراشته مى كند و عدالت سرتاسر جهان را فرا مى گيرد فقط و فقط ابن خلدون در مقدمه تاريخ خود منكر اين مطلب شده؛ اما او هم در اصل تاريخ آن را قبول داشته و اثبات مى كند، و تحليل سياسى از مقدمه او گوياى اين است كه انكار او جنبه سياسى دارد؛ زيرا در برابر فاطميين كه ادعاى مهدويّت كرده بودند انكار مهدويّت نموده است.

از تولد تا غيبت كبرى

تولد آن بزرگوار شب جمعه نزديك اذان صبح پانزده شعبان سال 255 - هجرى واقع شد. (330) عدد 255 - از نظر حروف ابجد مساوى با كلمه نور است.

مادر آن بزرگوار نرگس نام داشت كه دختر پادشاه روم و دست تقدير او را به امام عسكرى رسانيد.(331)

حكيمه خاتون دختر حضرت جواد عليه‏السّلام مى گويد: روز چهاردهم شعبان خدمت حضرت عسكرى بودم. حضرت فرمودند: امشب را پيش ما باش كه خداوند فرزندى به ما عنايت مى كند. چون اثر حمل در نرگس نديدم، تعجب كردم شب را خدمت آن بزرگوار بودم. آخر شب از خواب بلند شدم و با نرجس نماز شب خوانديم. نزديك طلوع فجر در دل گفتم: چه شد آنچه حضرت فرمودند؟! حضرت عسكرى از اتاق ديگرى فرمودند: عمه جان! وعده خداوند نزديك است.

طولى نكشيد كه لرزه‏اى به اندام نرگس افتاد و من او را بغل گرفتم. آثار وضع حمل در او پيدا شد و پاره ماهى به دنيا آمد كه به سجده رفت و انگشت سبابه خود را رو به آسمان بلند كرد و شهادتين گفت و اسماء ائمه را به زبان آورد تا به اسم خود رسيد سپس گفت: اى خدا! وعده خود را براى من منجّز كن و كارى كه به عهده من است به اتمام برسان و آنچه براى من فرموده‏اى، به اثبات رسان و با دست من جهان را از عدل پر كن.

و ديدم كه به دست راست او نوشته بود: جاء الحقّ و زهق الباطل انّ الباطل كان زهوقا.(332)

حق آمد و باطل نابود شد همانا باطل از بين رفتنى است.

حضرت عسكرى فرمودند: نور ديده ام را بياور.

بچه را پيش حضرت بردم، سلام كرد و فرمود:

وَ نُريدِ اَن نَمُنَّ عَلَى الّذِينَ استُضعِفُوا فِى الاَرضِ وَ نَجعَلَهُم اَئِمَّة وَ نَجعَلَهُمُ الوَارِثِينَ وَ نُمَكِّنَ لَهُم فِى الارضِ وَ نُرِىَ فِرعَونَ وَ هَامَانَ وَ جُنودَهُما مِنهُم مَا كَانُوا يَحذَروُنَ.(333)

اراده مى‏كنيم امر قطعى و مسلم است اينكه منّت گذاريم بر مستضعفين در اين زمين و آنان را پيشواى جهان قرار دهيم و آنان را وارث اين زمين قرار دهيم و نشان دهيم و فرعون و فرعونيان را، هامان و هامانيان را از آن مستضعفين از آنچه مى ترسند. (334)

گويا اين آيه شريفه مى فرمايد كه سنت حق تعالى اين است كه فرعون و فرعون صفتها به دست مظلومها نابود شده و مى شوند، و سرانجام زير دستان ظالمين، ظالم را بر سر جاى خود خواهند نشانيد. ما نبايد از اين قضيه تاريخى استعباد كنيم، زيرا خرق عادت است، ريشه قرآنى دارد.

چنانچه در مقدمه متذكر شديم حضرت بقيه الله پنج سال با پدر بود و در اين پنج سال تا آن اندازه كه ممكن بود حضرت ر ا معرفى نموده است.

محمد بن معاويه و محمد بن ايوب و محمد بن عثمان كه همه از بزرگان شيعه هستند، نقل مى كنند كه حضرت عسكرى به ما، كه چهل نفر بوديم، حضرت بقيه الله را معرفى نموده و فرمود: هذا امامكم من بعدى و خليفتى عليكم اطيعوه و لا تفرّقوا من بعدى فتهلكوا فِى اديانكم.(335)

اين امام شما است بعد از من. او را اطاعت كنيد، متفرق نشويد كه هلاك مى شويد.

سعد بن عبدالله از علماى بزرگ شيعه مى گويد: چهل مسئله مشكل خدمت حضرت عسكرى نوشتم و نزد احمد بن اسحاق، كه او هم از وكلاى امام عسكرى و از علماى بزرگ شيعه است، بردم كه خدمت امام برساند و جواب بياورد.

احمد بن اسحاق به من گفت: خودت بيا تا با هم خدمت حضرت عسكرى مشرف شويم. سعد بن عبدالله مى گويد: با احمد بن اسحاق خدمت حضرت عسكرى رسيديم و حضرت بقيه الله آنجا بود. صد و شصت كيسه وجوه بريّه‏اى را كه آورده بود خدمت امام عسكرى نهاد. حضرت عسكرى به نور ديده‏اش فرمود: بيا اين وجوه بريّه را بردار و حرام آن را از حلال و خوب آن را از مشتبه فرق بگذاز! حضرت بقيه الله صاحبان همه آن صد و شصت كيسه را نام برد. مقدار پول موجود در كيسه ها را فرمود و حلال را از حرام فرق نهاد. سپس مسايل مشكل مرا بدون تأمل جواب داد؛ حتى برخى از آنها را قبل از اينكه بپرسم جواب داد.(336)

پس از شهادت حضرت عسكرى عليه‏السّلام، امامت به حضرت بقيه الله منتقل شد و آن حضرت از ترس دشمن مجبور به غيبت شد؛ ولى در مدت هفتاد و چهار سال، خواص شيعه با حضرت تماس داشتند. تماس حضورى ، تماس مكتوب، تماس با واسطه وكلاى آن حضرت. در آن هفتاد و چهار سال از طرف آن بزرگوار چهار نفر به منصب وكالت خاصه منصوب بودند كه حضرت، غالب كارها را به واسطه آنان انجام مى داد. آن چهار نفر عثمان بن سعيد، محمد بن عثمان، حسين بن روح، على بن محمد سيمرى هستند. اين چهار نفر مورد اعتماد ائمه طاهرين و همه بزرگان شيعه بوده اند.

بعد از هفتاد و چهار سال، نامه اى از امام براى على بن محمد سيمرى آمد كه فرموده بود: همين چند روزه مى ميرى ، نيابت خاصه تمام شد و از اين به بعد نوبت غيبت كبرى است.(337) از اين جهت آن هفتاد و چهار سال را غيبت صغرى ناميدند.(338)

چون امر امّت اسلامى نبايد تعطيل شود، زمام امور را به دست مجتهد جامع الشرايط دادند. و در توقيعى كه براى ثقه الاسلام كلينى صاحب كافى از طرف حضرت بقيه الله نوشته شده بود، و آن توقيع را كلينى و صدوق و شيخ در كتب اربعه نقل فرموده اند، چنين مرقوم شده است:

و امّا الحوادث الواقعه فارجعوا الى رواه احاديثنا فانّهم حجّتى عليكم و انا حجه الله.

و امام پيشامدهايى را كه بايد به من مراجعه كنيد، به راويان احاديث ما مراجعه كنيد، زيرا آنان از طرف من حجت بر شما هستند؛ چنانچه من حجت براى شما از طرف خداوند مى باشم.

نظير اين روايات از امام صادق نيز صادر شده‏(339)و آن حضرت نيز امر امت اسلامى را موقعى كه دسترسى به امام معصوم نباشد. به دست مجتهد جامع الشرايط داده اند.

بحث از ولايت فقيه بحثى است ارزنده و مفصل و ما در كتاب مقايسه اى بين نظام هاى اقتصادى از آن بحث نموده ايم. طالبين مى توانند به آنجا مراجعه كنند.

اصل غيبت، سرّى از اسرار الهى است. از ائمه دين از سر غيبت سؤال شده است و فرموده اند كه غيبت سرّى از اسرار خدا است.(340)

اما صادق عليه السّلام فرموده است: جريان غيبت، نظير قضيه حضرت موسى و خضر است و چنانچه بعد از اتمام درس درس مخصوص كه براى موسى نهاده شده بود سر كارهاى حضرت خضر معلوم شد، سر غيبت نيز بعد از ظهور مهدى روحى فداه معلوم مى شود.(341)

بنابراين ما در سرّ غيبت بحث نمى كنيم، ولى آنچه مى دانيم بقيه الله علاوه بر اينكه رقيب موكل، نگهبان - بر عالمى است و قرآن مى فرمايد:

قل اعملوا فسيرى الله عملكم و رسوله والمؤمنون.(342)

بگو هر چه مى خواهيد به جا آوريد و لى بدانيد كه خدا ورسول او و ائمه طاهرين بر شما رقابت دارند. و خود ايشان بنابر توقيعى كه براى شيخ مفيد رحمه الله فرستاده اند، چنين فرموده‏اند:

انّا غير مهملين لمراعاتكم و غير ناسين لذكر كم و لولا ذلك لسلبتكم الاعداء.(343)

همانا ما شما را مهمل و بى سرپرست گذارديم و مراعات شما را مى كنيم، مواظبت از شما داريم و به ياد شما هستيم و شما را فراموش نمى كنيم و اگر نبود مراعات ما و اينكه به ياد شما هستيم، دشمن شما را نابود كرده بود.

آن حضرت واسطه فيض عالم هستى است ائمه طاهرين به اينكه آنان واسطه فيض عالم هستى مى باشند اشاره دارند.

رواياتى از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم‏(344) و امام صادق عليه‏السّلام‏(345) و حضرت بقيه الله‏(346) موجود است كه وقتى سؤال مى كنند: فايده امام غايب براى عالم هستى چيست؟ جواب مى دهند: امام غايب، نظير خورشيد زير ابر است. چنانچه خورشيد زير ابر مفيد براى عالم ماده است. گر چه مردم از آفتاب آن محروم هستند؛ همچنين است وجود امام غايب.

براى توضيح اين گونه روايات بايد گفت: براى هر چيزى در اين جهان محور و مركزى است. از اتم تا كهكشان، وجود محور و مركز براى آنها امرى ضرورى و قطعى است. پروردگار عالم براى هر دانه اتم محور مركزى قرار داده است و بقاء و هستى آن اتم وابسته به ذات ربوبى است.

همچنين است همه كهكشانها، وقتى چنين است قاعده استقراء مى گويد:

اگر جز اين جهان محور و مركز داشته باشد بايد همه جهان بر روى هم، محور و مركز داشته باشد تا جهان وابسته به او و جهان وابسته ذات ربوبى باشد. حضرت بقيه الله محور و مركز، همه جهان وابسته به او و او همه جهان وابسته به ذات خدا است.

اين معناى روايتى است كه مى گويد: امام زمان نظير خورشيد زير ابر است. ما اگر چه از آفتاب علم و فضايل امام زمان محروم هستيم؛ ولى وجود ما، وجود آسمان و زمين، وجود عالم هستى وابسته به او است. در زيارت خود حضرت مى خوانيم: بِيُمنِه رُزِقَ الورى و بوجوده ثبتت الارض والسّماء.

به واسطه وجود مقدس او به عالم هستى فيض داده مى شود و به واسطه او آسمان و زمين پا بر جا است.

در روايات فراوانى در وصف امام عليه‏السّلام چنين آمده است:

لولا الحّجه لساخت الارض باهلها.

اگر حجت خدا نباشد زمين پا بر جا نخواهد بود.(347)

در اين زيارت جامعه كبيره چنين آمده است.

بكم فتح الله و بكم يختم و بكم ينزّل الغيث و بكم يمسك السّماء ان تقع على الارض و بكم ينفّس الهمّ و يكشف الضرّ.

وجود عالم هستى از اول به پايان، به واسطه شما است. نزول باران، فيض خدا براى عالم هستى به واسطه شما است. بقاى عالم هستى به واسطه شما است، بر طرف شدن غمها و بلاها به واسطه شما است.

از همه اين فوايد كه بگذريم، زمينه رشد سياسى و فكرى كه مقدمه ظهور است، در زمان غيبت پيدا مى‏شود و اگر غيبت نباشد ظهور ممكن نيست. توضيح اين نكته در بحثهاى بعدى انشاء الله مى آيد.