12 - ابومحمد حسن فحّام
سامرّائى ، فرزند محمد بن يحيى ، كسى كه شيخ طوسى در امالى خويش مجلس
دهم و بخشى از مجلس يازدهم را از او كفايت مى كند.(240)
13 - عثمان بن سعيد عمرى كه عسكرى نيز خوانده مى شود، بزرگمردى كه
اولين نائب خاص از نواب اربعه مولا ولى عصر روحى فداه مى باشد.
14 - ابوالحسن على بن محمد سمرى يا سامرّائى ، آخرين نائب خاص از
نائبان چهارگانه حضرت بقيّة الله عجل الله تعالى فرجه .
15 - عبدالرحمان بن احمد بن جبرويه ، معروف به ابومحمد عسكرى ، از
متكلمان شيعه كه خوشنويس (حسن التصنيف ) و زبان آور (جيدالكلام ) بود،
از جمله كتابهايش : كتاب الكامل در امانت و كتاب حسن است .
16 - ابوزكريّا يحيى بن عبدالحميد حمّانى ، خطيب بغدادى پس از آن كه او
را با اوصافى چون : صدوق ، ثقه مى ستايد مى گويد كه از او نقل شده كه
گفت :
مات
معاويه على غير ملة الاسلام ؛ معاويه در حالى از دنيا رفت كه
مسلمان نبود.
سپس مى نويسد: حمّانى در سال 228 ق در ماه رمضان ، در سامرّا وفات يافت
و او نخستين كس از محدثان متقدم بود كه در سامرّا درگذشت .(241)
هنگامى كه متوكّل عباسى از امام هادى عليه السلام مى پرسد: شاعرترين
شاعران كيست ؟
امام عليه السلام مى فرمايد: حمّانى ، چنان كه مى گويد:
لقد فاخرتنا من قريش عصابة |
|
بمطّ خدود و امتداد الاصابع |
فلما تنازعنا المقال قضى لنا |
|
عليهم بما يهوى نداء الصوامع |
فاءنّ رسول الله احمد جدّنا |
|
و نحن بنوه كالنجوم الطوالع |
گروهى از قريش با ريش دراز و انگشترى بزرگ با ما مفاخره مى كنند و فخر
مى فروشند.
و هنگامى كه با ما نزاع مى كنند و سخن را به درازا مى كشند، صداى اذان
است كه از ماءذنه هاى مسجدها بلند مى شود و به بحث خاتمه مى دهد.
چرا كه رسول خدا حضرت احمد صلى الله عليه و آله جد ماست و ما پسر آن
حضرتيم كه چون ستارگان مى درخشيم و نور مى دهيم .
متوكّل گفت : منظور از ((نداء الصوامع
)) چيست ؟
امام فرمود:
اشهد
ان لا اله الا الله و اءشهد اءنّ محمدا رسول الله ، جدّ من ، نه
جد تو...)).(242)
17 - ابراهيم بن عباس صولى كاتب (176 - 243 ق ) از شاعران بزرگ شيعى و
از ستايشگران آل عدالت عليهم السلام ، شاعر امام رضا عليه السلام كه
حضرت به او بيش از دعبل خزاعى التفات مى فرمود و ابراهيم را بر او مقدم
مى داشت و دعبل خزاعى نيز مى گفت : اگر ابراهيم به شعر روى آورد، ما را
جا خواهد گذاشت ، ديگر براى ما جايى در عرصه شاعرى نخواهد ماند.
اين بزرگ مرد را با الفاضى چون : اعجوبه عصر خويش ، بهترين نويسنده
عباسى و... ستوده اند.
علامه شوشترى پس از آن مى گويد: ((صول
)) مردى بود از نژاد ترك كه ابراهيم صولى به او
نسبت مى برد، مى نويسد:
((ابراهيم صولى نويسنده اى حاذق و بليغ و فصيح و
مبتكر بود)) مرقدش را نيز در حول و حوش آستان
قدس عسكريين عليهم السلام نوشته اند.(243)
18 - على بن محمد بن احمد مصرى ، در سال 257 ق در سامرّا متولد گشته و
در سال 338 ق از دنيا رفته است ، وى را پارسا، زاهد، فقيه ، عارف به
حديث خوانده اند و بيش از بيست كتاب و رساله اش را نام برده اند.
19 - على بن جعفر مدنى ، از اهل علم و راويان و حافظان حديث در سامرّا،
پس از 72 سال عمر، در سال 234 درگذشته است .
20 - جعفر بن على الهادى عليه السلام معروف به جعفر كذاب و نواب .(244)
21 - سيد احمد، پسر امام هادى عليه السلام .
22 - زيد بن على ، پسر امام هادى عليه السلام .
23 - عبدالله بن على ، پسر امام هادى عليه السلام .
24 - سيد على ، پسر امام هادى عليه السلام .
25 - موسى بن على ، پسر امام هادى عليه السلام .
26 - عليّه دختر امام هادى عليه السلام .
27 - ابوالعباس احمد نجاشى ، نويسنده كتاب معروف ((رجال
نجاشى )) كه به اعتقاد بعضى بهترين و معتبرترين
كتاب در علم رجال است . اين بزرگ رجالى شيعه - كه رحمت خدا بر او باد -
در سال 372 متولد و در سال 450 در مطيرآباد متوفّى گشته است ، مطيرآباد
يا ((مطيره )) روستايى
است در نواحى سامرّا.
28 - افشين از سرسپردگان و سپاهيان بنى عباس كه به دست آنها نيز زندانى
شد تا دارش زدند و جسدش را سوزانيدند.
29 - بابك خرّم دين .
30 - بغاء تركى (درگذشته 248) از سركردگان سپاه بنى عباس كه با آل على
عليه السلام ميانه خوبى داشت و به فقراى سادات احسان بسيار مى كرد.
31 - مازيار، فرمانرواى طبرستان ، كه پس از زندانى شدن و شكنجه در
سامرّا جان باخت .(245)
32 - حافظ حسن فرزند عرفة بن يزيد، ابوعلى عبدى بغدادى ، (م 357) وى كه
از علماى عامّه و از راويان حديث غدير است پيش علماى سنى موثّق و مورد
اعتماد است ، او پس از 110 سال عمر، در سامرّا درگذشته است .(246)
شاهد عينى
در تاءييد اين موضوع جا دارد سندى را بياوريم كه يكى از فضلا بالعيان
موفق به مشاهده قبور ستارگان ديگر شده است .
حضرت حجة الاسلام و المسلمين سيد جعفر حسينى شاهرودى طى نامه اى اين
گونه نگاشته اند:
حضور محترم دانشمند ارجمند جناب حجة الاسلام و المسلمين آقاى ربّانى
خلخالى
احتراما به عرض مى رساند در راستاى توفيقات الهى حضرت عالى نسبت به
تاءليف كتاب گران بهايى در خصوص امامين عسكريين عليهماالسلام در سامرّا
به عرض مى رساند كه در زمان مرجعيت مرحوم آيت الله العظمى شاهرودى از
آنجايى كه دولت وقت در رسيدگى و توجه به بقاع متبركه امامان معصوم
عليهم السلام مخصوصا مدفون در شهر سامرّا ستم مى كردند، لذا در آن زمان
مرحوم والد اين جانب آيت الله حاج سيد على شاهرودى بر اماكنى كه زياد
توجه نمى شد، عنايت خاصى را مبذول مى داشتند.
از آن جمله به دستور مرحوم آيت الله العظمى حاج سيد محمود شاهرودى و
تحت اشراف و توجه فرزند برومندشان مرحوم آيت الله حاج سيد على شاهرودى
به كمك جمعى از شيعيان و بازارى هاى بازار آن روز بغداد كمك هاى
فراوانى جهت تعميرات روشنايى و غبارروبى آن بقاع متبركه انجام مى شد كه
سالانه يك بار توسط اين جانب حاج سيدجعفر شاهرودى و تعدادى از طلاب و
فضلاى حوزه نجف و بعضى از برادرانم
(247) به دستور مرحوم والد به سامرّا رفته و در بعضى
وقت ها كليدهاى حرم زيرزمين غيبت را شبانه روز در اختيار ما قرار مى
دادند تا اين كه به وضع روشنايى آنجا و همچنين غبارروبى و بعضى وقت ها
تعميراتى جزئى انجام بدهيم و اميدواريم ان شاء الله ذخيره آخرت قرار
بگيرد.
در راستاى تعظيم از شعائر مذهبى و توفيقات ربّانى اين جانب را بر آن
داشت كه در جوار آستان قدس علوى اميرالمؤ منين عليه السلام و اشتغال به
دروس حوزوى در نجف اشرف بعضى از ايام تعطيل حوزه علميه نجف اشرف را
مشرف به شهر مقدس سامرّا بشوم و سر به آستان مقدس امامان غريب امام
هادى و امام حسن عسكرى عليهماالسلام بگذارم و در سال هاى طولانى عتبه
بوسى باشم و نواقص موجود در حرم مقدس به امر آيت الله العظمى آقاى سيد
محمود رحمة الله ترميم به همراه جمعى ديگر از فضلا و علما اصلاح نماييم
.
در اين رابطه اطلاع يافتم كه در سرداب مطهر زير ضريح عسكريين
عليهماالسلام حدود 22 صورت قبر از خاندان امام هادى عليه السلام وجود
دارد. بنا شده بود كه سرداب عميق و تعمير گردد، ولى متعصبينى از اهل
تسنن به بغداد تلگراف زدند كه شيعه ها مى خواهند قبر جعفر را باز كنند
و جسمش را بيرون از حرم ببرند، بر اين اساس از بغداد ماءمور آمد و راه
هاى منتهى به سرداب را بستند.
مردم سامرّا عموما اهل تسنن مى باشند. يكى از مراجع بزرگ شيعه حفظه
الله مى فرمودند: اهل سامرّا اكثرا از اولاد امام هادى عليه السلام مى
باشند، چون جعفر كثيرالاولاد بوده و بيش از صد نفر فرزند داشته است .
سه ستاره ديگر
در ميان خلفاى عباسى ، متوكّل بيش از همه به خاندان رسالت عليهم السلام
و شيعيان سخت مى گرفت ، چنان كه 17 بار به دستور او آستان قدس حسينى
را در كربلا خراب كردند.(248)
و فدك را كه در زمان ماءمون دوباره به فرزندان فاطمه عليه السلام
برگردانده شده بود به زور از آنها گرفت ، وى نه تنها خود، زندانها و
سياه چال هاى سامرّا و اطراف را پر از سادات علوى و شيعيان كرد، بلكه
هر يك از دشمنان آل على را حاكم شهرهاى شيعه نشين ساخت تا در آن شهرها
كسى جراءت ارتباط با آل عدالت را نداشته باشد.
ابوالفرج اصفهانى مى نويسد:
و ديگر از كارهاى متوكّل آن بود كه عمر بن فرج را بر مكه و مدينه حاكم
ساخت و او از فرزندان ابوطالب جلوگيرى مى كرد تا با مردم تماس نگيرند و
مانع از اين مى شد كه مردم نيز به آنها كمك و احسانى كنند و اگر مى
شنيد كسى به آنها كمكى كرده است هر اندازه هم آن كمك اندك بود آن شخص
را تحت شكنجه و آزار قرار مى داد و جريمه سنگينى برايش تعيين مى كرد،
همين سبب شد كه كار تنگدستى زن هاى علويه مدينه به جايى رسيد كه چند تن
از آنها يك پيراهن بيشتر نداشتند و ناچار بودند هنگام نماز آن پيراهن
را روى نوبتى بپوشند و نماز بخوانند....(249)
وى پس از آن ، براى پنج بزرگمرد از آل على فصلى از كتابش
((مقاتل الطالبيين )) را
باز كرده و به تفصيل به ذكر قيام و شهادتشان مى پردازد و از آنجايى كه
اين دليرمردان بيشتر در زندان هاى شهر سامرّا به شهادت رسيده اند، ما
نيز به طور خيلى خلاصه از ايشان نام مى بريم :
1 - محمد بن صالح بن عبدالله كه با پنج واسطه نسبت به امام حسن مجتبى
عليه السلام مى رساند، او يكى از دليرمردان علوى و از شاعران شيعى بود،
پس از آن يارانى دورش گرد آمدند خروج كرد ولى با دسيسه مزدوران متوكّل
دستگير و روانه زندان شد، بعد از سه سال و اندى كه در زندان بود، در
سامرّا از دنيا رفت .(250)
2 - محمد بن جعفر، از نوادگان امام سجاد عليه السلام كه در رى خروج كرد
و پس از دستگيرى در نيشابور زندانى شد و در زندان بود، تا اين كه وفات
يافت .
3 - قاسم بن عبدالله بن حسين بن على ؛ امام سجاد عليهماالسلام ايشان را
عمر بن فرج والى مدينه دستگير كرده و به سامرّا فرستاد، پس از مدتى كه
در آنجا زير نظر ماءمورين حكومتى بود مريض شد، خليفه به بهانه عيادت
او، پزشكى را به پيش قاسم بن عبدالله فرستاد و آن پزشك با طرز مرموزى
او را مسموم كرد، چنان كه پس از چند روز شهيد شد.
4 - احمد بن عيسى بن زيد، فرزند امام زين العابدين عليه السلام ، مردى
دانشمند و شجاع و فاضل و راوى بود كه پدرانش يكى پس از ديگرى قيام كرده
و هر يك عاشورايى به پا كرده بودند، او نيز پس از عمرى زندانى شدن و
شكنجه ديدن و سال ها دربه درى و مخفيانه زيستن ، بالاخره در زمان
متوكّل وفات يافت .
5 - عبدالله به موسى كه با سه واسطه نسب شريفش به امام حسن مجتبى عليه
السلام مى رسد، اين بزرگوار در زمان ماءمون متوارى گشت و تا عصر متوكّل
نيز پنهانى زندگى مى كرد و ماءموران خلافت شب و روز در تعقيبش بودند.
پس از شهادت امام رضا عليه السلام ماءمون نامه اى به عبدالله نوشت و از
او خواست كه خود را آشكار سازد و گفت كه در نظر دارم تو را به جاى امام
رضا عليه السلام ولى عهد خويش كنم ، اما عبدالله در نامه اى كه به
ماءمون نوشت ، تمام رشته هاى او را پنبه كرد.(251)
فصل چهارم : آستانه
سامرّا در عصر حاضر
پيشتر يادآور شديم كه شهر سامرّا در يكصد و بيست كيلومترى شمال
بغداد و در شرق نهر دجله واقع است و اساس آن را خليفه عباسى ، المعتصم
بالله در سال 221 ق نهاد.
در قلب اين شهر آستانه عظيم عسكريين عليهماالسلام واقع است . اين
آستانه يكى از مهم ترين زيارت گاه هاى شيعيان اثنى عشريه جهان محسوب مى
گردد.
حرم آستانه سامرّا كه در وسط صحن شريف در قرون گذشته تغييراتى يافته كه
در آن از آثار صفويه و قاجاريه تا دوران معاصر به هم آميخته گشته است .
قبر مقدس در وسط حرم آستانه واقع است . بر روى مزار مطهر صندوق نفيس
خاتم كارى نصب شده كه ساخته دست هنرمندان ايرانى است .
ضريح نقره اى و طلايى صندوق را در بر دارد كه در سال 1380 هجرى قمرى به
دست هنرمندان اصفهانى در اصفهان ساخته شده است .
حرم مطهر داراى گنبد طلائى عظيمى است كه از بزرگترين گنبدهاى جهان
محسوب مى گردد، هم چنين داراى رواق هاى متقارن و متحدالشكلى است و
تمامى سقف و ديوارهاى حرم و رواق ها در ربع قرن اخير به دست هنرمندان
ايرانى و با هزينه حاج على نقى كاشانى آيينه كارى شده است .
در مقابل در جنوبى حرم مطهر ايوان مستطيل شكل سرتاسرى واقع است كه
ديوارهاى آن كاشى كارى شده و دو طرف شرق و غرب ايوان كفش كن ، جهت ورود
به ايوان و بعد به حرم مطهر قرار دارد.
هم چنين در منتهى اليه غرب و شرق ايوان دو گلدسته بنا شده كه در سال
1387 هجرى قمرى توسط حاج على اصفهانى كهربائى طلاپوشى شده است .
در ضلع شمال غربى صحن شريف سرداب غيبت واقع است كه داراى گنبد كاشى
كارى مى باشد.
آستانه غيبت - يا سرداب غيبت - تا سال 1202ه .ق داخل خانه اى قديمى بود
و درب آن از پشت آستانه عسكريين عليهماالسلام باز مى شد. سپس احمدخان
برمكى آل دنبلى درب آن را تغيير داد و از طرف شمال غربى صحن مطهر باز
كرد و درب اول را بست و گنبدى براى سرداب بنا كرد و آن را كاشى كارى
نمود.
در عصر حاضر پس از ورود به حرم به يك درب قديمى برخورد مى كنيم كه از
آثار ناصرالدين خليفه عباسى است كه در سال 606 هجرى قمرى ساخته شده و
اين تاريخ بر روى آن با نقش هاى زيبا ذكر گرديده است . سپس از پلكان به
سرداب غيبت حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف مى رويم كه تمامى سقف
و ديوارهاى آن آيينه كارى و كاشى كارى است .(252)
آستانه سامرّا در سال
1427 هجرى قمرى
به راستى اين همه شكوه و عظمت در آغاز سال 1427 هجرى قمرى در
محرم الحرام يكباره به دست دشمنان اهل بيت عليهم السلام در برابر
ديدگان اشك آلود صاحب عصر و زمان حضرت مهدى عليه السلام و شيعيان و
دوستداران اهل بيت عليهم السلام هتك حرمت شد.
آيا عجيب نيست ؟
آيا عجيب نيست كه در ميان همه مقام ها و بارگاه هايى كه اهل ملل مختلف
در سراسر دنيا دارند، فقط بارگاه امامان شيعه در طول تاريخ مورد حملات
وحشيانه نظير آتش زدن و خراب كردن و آب بستن و با خاك يكسان كردن قرار
مى گيرد؟
روزگارى حرم امام حسين عليه السلام و زمانى مزار ائمه بقيع عليهم
السلام و روز ديگرى امام هفتم عليه السلام ، و روزى مشهدالرضا عليه
السلام تا امروز كه نوبت به سامرّا رسيد.
آيا عجيب نيست كه به يك حرم چنين حمله كنند، حمله اى كه به مقامات زنده
دنيا نمى كنند؟
آيا عجيب نيست كه دشمنان هيچ دين و ملتى براى نشان دادن قدرت خود به
بارگاه حمله نمى كنند، و اين فقط دشمنان شيعه هستند كه هر از چندگاه
افكار خود را جمع مى كنند و آخرين هدف خود را تخريب حرمها قرار مى
دهند؟
آيا عجيب نيست در جهانى كه حمله به مقدسات اقوام و ملل محكوم و نشانه
هتّاكى و بى آبرويى است ، باز هم دشمنان شيعه دست از اقدامات خود برنمى
دارند؟
آيا عجيب نيست كه دشمنان مسيحيت ، يهوديت و حتى فرقه هاى مختلف اسلام
دست به تخريب مقدسات آنان نزده اند، و اين فقط دشمنان شيعه اند كه
روزگارى با وسايل قديمى و امروز با مدرن ترين ابزار دست به تخريب اين
حرم هاى باعظمت مى زنند؟
آرى ، پرواضح است
آرى ، پرواضح است كه اين جا قبر نيست ، يك مقام زنده
و حى
عند ربّه ، از اين خانه دل هاى مردم را هدايت مى كند و بالاتر
از هدايت با آن جاذبه ذاتى ، قلوب را از راه هاى دور به سوى خود مى
كشد، و با پاى پياده روانه آن ديار مى كند.
آرى ، اين جا خاكى نيست كه مرده اى در ميان آن سپرده شده باشد، اين جا
بدن مطهر حجت پروردگار است كه زنده مى باشد و زائرانش را مى بيند و به
سلام آنان پاسخ مى گويد و حتى سلامى از راه دور را با محبت پاسخ مى دهد
و حوائج آنها را عنايت مى كند.
آرى ، اين جا مكان آمد و شد فرشتگان است و ستونى از نور تا آسمان بالا
مى رود و رحمت پروردگار را بر مردم سرتاسر جهان فرومى فرستد.
دشمنان چه اعتقاد به اين همه عظمت داشته باشند و چه نداشته باشند،
محكوم اند! چرا كه اگر اعتقاد دارند؛ پس چرا به مبارزه با نور خدا آمده
اند؟ و اگر اعتقاد ندارند براى چه آن را خراب مى كنند؟
اينان در عصرى كه آزادى بيان ، اعتقاد و فكر جزو اصول مسلم جوامع بشرى
است كارهايى از نوع قرون وسطايى مى كنند.
با يك سوال علامت تعجب ابدى را در برابر اين كينه توزان قرار مى دهيم
كه آيا واقعا با تخريب چنين بارگاه هاى باعظمتى به جنگ فكر و انديشه
مردم آمده اند؟!
آيا واقعا فكر مى كنند با چند آجر كه از روى هم فرو بريزد اعتقاد مردم
از بين مى رود؟
آيا بقيع را نمى بينند كه با آن كينه توزى تخريب شد، اما پس از حدود يك
قرن ، هنوز هزاران نفر كنار همان خاك با ادب و پابرهنه مى ايستند و با
همان اعتقاد به امامان خود سلام مى دهند و حوائج خود را مطرح مى كنند و
پاسخ مى گيرند؟
از بقيع تا سامرّا
آيا مى دانيد در طى چند سال حرم بقيع را دوبار تخريب كردند؟ پس
از تخريب مرتبه اول همه اماكن تخريب شده بازسازى شد. اما پس از چندسال
بار ديگر دشمنان اسلام و وهابيون تسلط يافتند و اقدام به تخريب حرم
نمودند.
اكنون بيش از هشتاد سال از آن روزها مى گذرد و سيل حجاجى كه وارد مدينه
مى شوند و زيارت آن مراقد متبركه را ترك نمى كنند و معتقد كه :
مِن
تمام الحج زيارة الامام
كامل شدن حج با زيارت امام است .
مبارزه با حقيقت فقط به تخريب حرم اختصاص ندارد، بلكه اطراف بقيع را
حصار مى كشند و از اطراف آن هم مردم را دور مى كنند. اما نور همچنان مى
تابد و چشم ها را خيره مى كند.
شيعيان با چشمانى اشكبار از هتل ها و ساختمان هاى بلند نگاه حسرت آميزى
به مراقد مطهر مى كنند و از همان جا با سيل اشك دلها را به زيارت مى
فرستند و با تجمع در نزديكترين محل ممكن به بقيع ، شروع به عزادارى ،
زيارت و اظهار ارادت مى كنند.
به اين نتيجه مى رسند كه بايد درهاى بقيع را باز كرد و بيش از اين به
جنگ حقيقت نرفت .
درها كه باز مى شود و هزاران زائر مشتاق با پاى برهنه روى خاك هاى بقيع
قدم مى گذارند و تا كنار حرم مطهر مى روند و زير نگاه هاى غضب آلود
نگاهبانان با رساترين صدا به امامان خود عرض ادب مى كنند.
آنان عملا نشان مى دهند سلامت و تخريب آن حرم هاى پاك هيچ گاه در
ارتباط آنان با ائمه معصومين عليهم السلام تاءثيرى نداشته و رابطه دل
ها با ايشان برقرار است .
امروز هم سامرّا چنين است . چه در گذشته كه آن گنبد نورانى خار چشم
دشمنان بوده و چه امروز كه ظاهر آن تخريب شده اما عظمت آن در همه دل ها
بيش از پيش جا دارد.
از راه هاى دور و نزديك بر اين جسارت اشك ها ريخته شد. ابراز تنفّر و
انزجار و لعن و تبرى از مسببين چنين حادثه اى اعلام شد و اديان و ملل
مختلف آن را محكوم كردند.
آرى ، بارگاه آن دو امام همام را ويران كردند، ولى در قلوب شيعيان و
مواليان اهل بيت عليهم السلام و آزادى طلبان جهان هزار مزار و بارگاه
ساخته شد.
بقيع چرا؟ سامرّا چرا؟
يك سؤ ال ديگر! چرا در بين حرم هاى مطهر ائمه عليهم السلام بقيع
و حرم عسكريين عليهماالسلام مورد حمله قرار گرفته و تخريب شده است ؟
پاسخ آن روشن است .
چرا كه بقيع به دست دشمنان افتاد و شيعيان نتوانستند از آن بارگاه مطهر
دفاع كنند و چه بسيار شيعيان دلسوخته اى كه در راه آن به شهادت رسيدند.
سامرّا نيز همين گونه شد. حرمى كه در محدوده دشمنان واقع است و شيعيان
قدرتى براى حفاظت آن ندارند. از اين رو دشمنان به راحتى توانسته اند
وارد حرم شوند و آن گونه كه خواسته اند، اقدام به تخريب آن كنند، آيا
دشمن اين را هنر خود مى داند؟
در زمانى كه شيعيان حتى براى زيارت نمى توانستند به شهر سامرّا سفر
كنند و در بين راه و خود شهر امنيت نداشتند، چگونه مى توانستند از حرم
امامانشان دفاع كنند؟
چه سزاوار است كه با سكونت و مهاجرت بيشتر شيعيان به شهر سامرّا و با
برنامه ريزى دقيق شيعيان جلوى چنين فجايع بزرگى را گرفت .
اينجا كجاست ؟
شيعه ، حرم عسكريين عليهماالسلام را به خوبى مى شناسد كه برايش اشك مى
ريزد. اين جا نه فقط مرقد مطهر دو امام معصوم عليهماالسلام حضرت امام
ابوالحسن على بن محمد الهادى النقى عليه السلام و حضرت امام ابومحمد
الحسن بن على الزكى العسكرى عليه السلام است ، بلكه چند نقطه درخشان از
تاريخ شيعه نيز در همين جا مى درخشد.
يكى قبر مطهر حضرت حكيمه خاتون خواهر مكرمه امام عسكرى و عمه امام
عليهم السلام .
و ديگرى حضرت نرگس خاتون مادر امام زمان عليهماالسلام كه در كنار مزار
دو امام قرار دارد.
سوم اين كه صحن و سراى حرم عسكريين عليهماالسلام در حقيقت ، خانه شخصى
آن دو امام بزرگوار بوده است و ما وقتى وارد آن صحن وسيع مى شويم و در
واقع قدم در خانه امامان مى گذاريم كه اكنون متعلق به امام زمان - عجل
الله تعالى فرجه الشريف - است .
و چه زيباست كه وقتى وارد آن حرم شريف مى شويم در واقع به خانه شخصى
حضرت بقية الله الاعظم عليه السلام وارد مى شويم كه پس از هزار و دويست
سال همچنان در ملك حضرت است .
چهارم سرداب مطهر غيبت كه يادگار هزار و دويست سال از خانه قديمى حضرت
است و آخرين بارى كه دشمنان پس از شهادت امام عسكرى عليه السلام در جست
و جوى امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشريف - بوده اند، آن حضرت را
در آن جا زيارت كرده اند.
سرداب غيبت
شيعه مى گويد:
اين خانه را ارج مى نهم چون آخرين بارى كه مردم امام زمانم را ديده اند
اين جا بوده است . بدين مكان مهر مى ورزم ، چون حضرت بقية الله الاعظم
- عجل الله تعالى فرجه الشريف - تا سن پنج سالگى در اين خانه زندگى
كرده اند و پس از آن از ديده ها پنهان شده اند.
روزى كه بدن مقدس امام عسكرى عليه السلام را براى نماز آوردند، امام
زمان عليه السلام جلو آمدند و بدون آن كه مردم و ماءموران بتوانند عكس
العملى نشان دهند بر بدن مبارك پدر نماز خواندند و به سرداب خانه
رفتند.
دشمنان كه به شدت در جست و جوى آخرين يادگار امامت و عصمت بودند، يقين
كردند امام عسكرى عليه السلام فرزندى دارد كه در همين خانه است ، اما
به او دسترسى نداشتند.
خانه را جست و جو كردند، ولى آن حضرت را نيافتند و خدا آن بزرگوار را
از چشم دشمنان پنهان داشت .
جاسوسان خبر از شنيدن صداى نماز وى از زيرزمين خانه دادند. دو نفر از
مقامات عالى رتبه مخصوصا ماءموريت خاصى يافتند كه براى يافتن حضرت شخصا
به آن جا بروند. وقتى وارد سرداب شدند كودكى پنج ساله را در حال نماز
ديدند، ولى هر چه سعى كردند قدرت نزديك شدن به آن حضرت را نداشتند. در
واقع خداى متعال مى خواست هم وجود حجت خود را نشان دهد تا شكى در دل ها
نماند و هم او را از شر دشمنان حفظ كند.
آخرين تصميم دشمنان بر آن شد كه عده اى سرباز را با فرماندهى به خانه
حضرت بفرستند و ضمن تفتيش كامل ، آن حضرت را دستگير كرده بياورند.
اين بار هم معجزه الهى به وقوع پيوست . در حالى كه در صحن خانه سربازان
در برابر فرمانده خود به صف ايستاده بودند و او دستور آماده باش به
آنان صادر كرده و در برابرشان ايستاده بود، همه سربازان شاهد بودند كه
كودكى پنج ساله از سرداب خانه بيرون آمد و پيش چشم همه به طرف درب خانه
به راه افتاد و از بين سربازان و فرمانده آنان عبور كرد و بيرون رفت .
لحظاتى بعد يكى از سربازان به خود جرئت داد و از فرمانده پرسيد: كدام
كودك ؟