چهره هاى درخشان سامرّاء
حضرت امام هادى و امام عسكرى عليهماالسلام

على ربانى خلخالى

- ۱ -


نشسته خون به قلب قطب عالم
 

شنيدم سامره آماج غم شد   اسير كينه و ظلم و ستم شد
شنيدم سامره شد غرق ماتم   نشسته خون به قلب قطب عالم
دريغا بارگاه عسگريين   امامين همامين شريفين
شده ويران به دست قوم خونخوار   گروه ناجوانمرد ستمكار
روا باشد كه اشك خون بباريم   فغان از سينه و از دل برآريم
دريغا اى دريغا اى دريغا   كه شد آزرده خاطر صاحب ما
همان شيطان پرستانى كه پستند   دل مهدى زهرا را شكستند
فداى ديدگان اشكبارش   به قربان دل خونين و زارش
اَلا اى خسرو خوبان عالم !   دلت هرگز نگردد خانه غم
تو را مى گويم اى محبوب داور!   نگردد خاطرات هرگز مكدّر
تو آرام دل ما شيعيانى   چراغ افروز بزم عاشقانى
الهى خصم غدّارت بميرد   گل رويت غبار غم نگيرد
بيا مولا جهان در انتظار است   بيا مهدى كه دل ها بى قرار است
بيا اى مرد ميدان عدالت !   درآور ريشه ظلم و ضلالت
بيا با ذوالفقار مرتضايى   بپا كن پرچم عدل خدايى
بيا با نغمه ((الله اكبر))   بگير از روسياهان داد مادر
بيا اى دشمن دنياپرستان !   فدك را باز بستان از پليدان
بيا آقا كه وقت انتقام است   بيا هنگام شمشير و قيام است
يقين دان ((محسن صافى )) كه يزدان   زند آتش به جان كينه توزان
4/12/84 مطابق 24 محرم الحرام 1427 - محسن صافى
پيشگفتار
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على محمد و آله الطاهرين
و لعنة الله على اعدائهم و غاصبى حقوقهم و منكرى فضائلهم و مناقبهم
من الجن و الانس اجمعين من الاولين و الآخرين الى يوم الدين .

استعمارگران از خدا بى خبر از روز اول بناى مخالفت گذاشتند. آنگاه كه قصه سقيفه بنى ساعده را پى ريزى كردند، بنايشان بر اين بود كه از محمد و آل محمد عليهم السلام كسى را زنده نگذارند و همه را از صحنه روزگار بردارند. بعد از آن قصه بود كه دشمنان اهل بيت عليهم السلام در طول تاريخ همواره دست به جنايات هولناكى براى تخريب و از بين بردن آثار جاودان و ماندگار اهل بيت عليهم السلام زده اند... تا اين كه نوبت به تخريب بارگاه ائمه عليهم السلام در بقيع رسيد.
در تعاليم اسلامى حفظ آثار و معالم اسلامى باقى مانده از گذشته توصيه شده است .
گورستان بقيع كه يكى از مهمترين و مقدسترين مقابر نزد مسلمانان مى باشد. اين مقبره پوشيده از بوته هاى خاردار بود. نخستين شخصى كه در آن به خاك سپرده شد، عثمان بن مظعون بود كه در مراسم خاك سپارى اين صحابى ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم شركت نموده بود.
سپس در كنارش ابراهيم فرزند پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم دفن شد، از اين رو مسلمانان جهت دفن مردگان خود در آن تمايل نمودند.
بوته ها را قطع كردند و آن را به گورستان تبديل نمودند. پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم براى دفن شدگان در بقيع آمرزش مى طلبيد و مى فرمود:
السلام عليكم دار قوم مؤ منين و اءتاكم ما تدعون غدا مؤ جلون و اءنّا اءن شاء الله بكم لاحقون . اللهم اغفر لاءهل بقيع الغرقد.
شاخصترين و مشهورترين شخصيت هاى مذهبى كه در بقيع دفن شده اند عبارتند از:
1 - حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام .
2 - حضرت امام على بن الحسين زين العابدين عليهماالسلام .
3 - حضرت امام محمد باقر عليه السلام .
4 - حضرت امام جعفر صادق عليه السلام .
5 - به روايتى حضرت فاطمه عليهاالسلام .
6 - حضرت فاطمه بنت اسد عليهاالسلام .
7 - دختران پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم .
بقيع بر مبناى سيستم معمارى اسلامى و به شيوه اسلامى جالب و زيبايى بنا شده بود و هر بيننده اى شيفته آن مى گشت ، عده اى از سفرنامه نويسان مسلمان و عرب همچون ابن بطوطه و ابن جبير و سفرنامه نويسان خارجى و مستشرق ، در كتاب هاى خود آن را به زيبايى توصيف كرده اند، و زمامداران مدينه منوره در طول تاريخ به آبادانى آن اهميت ويژه اى مبذول مى داشتند.
هنگام برپايى نخستين دولت سعودى ، آل سعود در سال 1220 هجرى قمرى (1805 م )، براى نخستين بار بقيع را ويران كردند. هنگامى كه اين دولت توسط دولت عثمانى سرنگون شد، آنها با بهره گيرى از هميارى مسلمانان سرتاسر جهان ، بقيع را به شكل زيبايى بازسازى كردند.
در سال 1344 هجرى قمرى (1926 م ) آل سعود پس از برپا نمودن سومين دولت خود، شهر مدينه منوره را مورد يورش خود قرار دادند، به فتواى وعاظ سلاطين ، پس از اهانت به ساحت مقدس ائمه اطهار مزارهاى مقدس ‍ ائمه اطهار و اهل بيت عليهم السلام را ويران كردند. اين حادثه منجر به عكس العمل شديد مسلمانان در داخل جزيرة العرب ، عراق ، ايران ، مصر، هند، پاكستان و ديگر مناطق جهان گشت و مسلمانان خواهان بازسازى بقيع شدند. ابن سعود به دليل فشار مسلمانان وعده بازسازى بقيع را نمود، اما عملا هيچ گونه اقدامى در اين راستا ننمود.
بازگرداندن احترام و شكوه به مزار اهل بيت عليهم السلام و اصحاب پيامبر در بقيع و بازسازى آن مسئوليتى است كه برعهده تمام مسلمانان است .
آرى ، آن گاه كه فاجعه جانگداز سامرّا و تخريب حرم آل الله رخ داد، حرمت خدا را شكستند، آن روز كه جسارت به بقيع به گوش جهان اسلام رسيد، بسيارى بر اين باور بودند كه اين جنايت هولناك افراطى متعصبانه ديگر تكرار نخواهد شد.
اما باز اين حادثه دردناك تكرار شد، ولى جنايتكاران و دشمنان اهل بيت عليهم السلام به زودى از چنين جنايات خود پشيمان خواهند شد و از حوادث مشابه در عراق پرهيز خواهند كرد. اما رخدادهاى سال هاى اخير در برخى از كشورهاى اسلامى بويژه عراق نشان داد كه وهابى هاى پست مى خواهند با دين خدا عناد و لجاجت كنند و به خانه دو امام معصوم و مظلوم عليهماالسلام جسارت نمودند و حرمت خانه حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف را شكستند.
خداوند اين دشمنان قسم خورده را رسوا، سپس نابود خواهد فرمود.
ان شاء الله .
اين حوادث ما را بر آن داشت كه در اين مورد و براى آشنايى مسلمانان با آن بارگاه هاى باشكوه كتابى بنگاريم ، كتابى كه پيش روى شماست تلاشى در اين زمينه است .
اين كتاب در نه بخش تنظيم شده است :
بخش يكم : نگاهى كوتاه به زندگانى حضرت امام هادى عليه السلام .
بخش دوم : نگاهى كوتاه به زندگانى حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام .
بخش سوم : نگاهى كوتاه به زندگانى حضرت امام مهدى عليه السلام .
بخش چهارم : نگاهى به فضايل بانوى بزرگوار حضرت نرجس ‍ عليهاالسلام .
بخش پنجم : كراماتى از آستانه سامرّا.
بخش ششم : نگاهى كوتاه به كارنامه سياه ستمگران در هتك حرمت بارگاه امامان .
بخش هفتم : نگاهى كوتاه به تاريخچه سامرّا از گذشته تاكنون .
بخش هشتم : آستانه مقدسه سامرّا از گذشته تاكنون .
بخش نهم : ادب زائر در آستانه مقدسه سامرّا.
اميد است اين عرض ارادت كوچك مورد قبول مهدى موعود حجت بن الحسن العسكرى - عجل الله تعالى فرجه الشريف - واقع گردد، آمين رب العالمين .
اربعين حسينى عليه السلام سال 1428 ه .ق مطابق با اسفندماه سال 1385ه .ش
قم - حرم اهل بيت عليهم السلام
على ربانى خلخالى
گشت ويران خانه صاحب زمان
 
قلب قلب عالم امكان شكست   داربست خانه ايمان شكست
انبيا و اوليا در اضطراب   بارگاه عسكريين شد خراب
منهدم شد بيت رب العالمين   كعبه آمال خير المرسلين
گشت ويران مخزن كنز وجود   مدفن گنجينه غيب و شهود
زين مصيبت مى تپد عرش برين   گرد غم بنشسته بر رخسار دين
كاين خرابه مركز علم و هدى است   خانه مهدى موعود خداست
الاءمان از اين مصيبت ، الاءمان   گشت ويران خانه صاحب زمان
سراينده : حضرت آيت الله العظمى وحيد خراسانى ((مدظلّه ))(1)
گاهى به جمكران و زمانى به سامره
 
هر مؤ منى كه عاشق ديدار حضرت است   آزاد از خود است و گرفتار حضرت است
در خواب اگر كه يار نمايد عنايتى   عمرى رهين دولت بيدار حضرت است
پروانه وار در بر شمع وجود بار   خدمت گزار و ناشر آثار حضرت است
گاهى به جمكران و زمانى به سامره   چشمش به خانه و در و ديوار حضرت است
دار و ندار عاشق مهدى نه مال اوست   هر جا كه ساكن است سردار حضرت است
حبيب چايچيان - حسان
بخش يكم : نگاهى كوتاه به زندگانى حضرت امام هادى عليه السلام .
شخصيت والاى امام هادى عليه السلام
گوشه اى از كرامت ها و شگفتى هاى امام هادى عليه السلام
آغاز امامت
اجراى تقديرات الهى
هنوز تو در معرفت ما در اين پايه اى ؟!
و...
فصل يكم شخصيت والاى امام هادى عليه السلام
نخستين فرزند امام جواد عليه السلام در نيمه ماه ذى الحجه سال 212 هجرى ديده به گيتى گشود.
پس از پدر، درخشان ترين و شامخ ‌ترين شخصيت اسلام بود.
امام عليه السلام معاصر با خلفا و زمامدارانى بود كه آنان را محوشدگان مى نامند.
معتصم عباسى محو در خونريزى ، هارون و واثق پسرش محو در لذت طلبى و جعفر و متوكّل برادر وى ، محو در عقده هاى روانى بودند.
اسم شريف آن حضرت ((على )) و كنيه او ((ابوالحسن )) بود و چون در ائمه مكنى به اين كنيت بودند به جهت تعيين آن جناب را ((ابوالحسن الثالث )) مى گويند. القاب شريفه زياد و اشهر آنها ((نقى )) و ((هادى )) است . گاهى آن حضرت را ((نجيب )) عالم ، فقيه ، ناصح ، طيب ، و مؤ تمن ، مى گفتند.
چون آن حضرت و فرزندش امام حسن عليه السلام در سامرّا سكنى فرمودند و در محله عسكر بدين سبب آن بزرگواران به آن مكان منسوب شدند و ((عسكرى )) نام گرفتند.
آن حضرت در سال 254 هجرى (طبق روايات شيعه ) به دست پليد معتز، خليفه عباسى با سم به شهادت رسيده است .(2)
امام هادى عليه السلام در ايام خود با هفت تن از خلفاى عباسى : ماءمون ، معتصم ، واثق ، متوكّل ، منتصر، مستعين و معتز معاصر بوده است .
در عهد معتصم ، سال 220 بود كه پدر بزرگوارش در بغداد با سم شهيد شد.
حضرتش در مدينه بود و به امر خدا و معرفى امامان گذشته به امامت رسيد و به نشر تعاليم دينى مى پرداخت تا زمان متوكّل فرارسيد.
متوكّل در سال 243 در اثر سعايت هايى كه كرده بودند، به يكى از امراى دولت خود ماءموريت داد كه آن حضرت را از مدينه به سامرّا - كه آن روز پايتخت و عاصمه خلافت بود - جلب كند و نامه اى مهرآميز با كمال تعظيم (!!) به آن حضرت نوشت و تقاضاى حركت و ملاقات نمود.(3)
البته پس از ورود آن حضرت به سامرّا، در ظاهر اقداماتى به عمل نيامد. ولى در عين حال آنچه مى توانست در فراهم آوردن وسايل اذيت و هتك آن حضرت كوتاهى نمى كرد و بارها به منظور قتل يا هتك ، امام را احضار كرده و به امر وى خانه اش را تفتيش نمودند.
متوكّل در دشمنى با خاندان رسالت در ميان خلفاى عباسى نظير نداشت . به ويژه با حضرت اميرمومنان على عليه السلام دشمن سرسخت بود و آشكارا به حضرتش ناسزا مى گفت و مرد مقلّدى را موظف داشت كه در بزم هاى عيش تقليد آن حضرت را درمى آورد و خليفه مى خنديد.
وى در سال 237 هجرى امر كرد قبه و ضريح حضرت امام حسين عليه السلام را در كربلا، هم چنين خانه هاى بسيارى كه در اطرافش ساخته بودند، ويران و با زمين يكسان نمودند و دستور داد كه آب به حرم امام بستند و زمين قبر مطهر را شخم و زراعت كنند تا به كلى اسم و رسم مزار فراموش شود.(4)
در زمان متوكّل وضع زندگى سادات علوى - كه در حجاز بودند - به مرحله رقت بارى رسيده بود، چنان كه زن هاى ايشان هيچ گونه ساتر نداشتند و عده اى از ايشان يك چادر كهنه داشتند كه در اوقات نماز آن را به نوبت مى پوشيدند و نماز مى خواندند.(5)
نظير اين فشارها را به سادات علوى - كه در مصر بودند - نيز وارد مى ساخت .
امام هادى عليه السلام به شكنجه و آزار متوكّل صبر مى فرمود تا آن خليفه نابه حق در گذشت . و پس از وى ، منتصر، مستعين و معتز روى كار آمدند و به دسيسه معتز، آن حضرت مسموم و شهيد شد.
اغلب روات و مورخين گويند: آن حضرت در نيمه ذى حجه سال 212 در ((صريا)) - موضعى در حوالى مدينه - دنيا را به نور خود منور فرمود. بعضى دوم - يا پنجم - رجب را ذكر كرده است .
والده معظمه اش ((سمانه )) مغربيه و معروف به سيّده است كه و كانت من القانتات .
محدث قمى رحمة الله از ((جنات الخلود)) نقل مى نمايد كه آن مخدره در زهد و تقوى مثل و مانندى نداشت و بيشتر اوقات روزه بود.
شمائل امام هادى عليه السلام را اين گونه توصيف كرده اند:
حضرت متوسطالقامة بود، روى سرخ و سفيد، چشم هاى فراخ ، ابروهاى گشاده و چهره دلنشين داشت ، كه هر مغمومى كه بر روى مباركش نظر مى كرد، غم او زايل مى گشت و محبوب القلوب و صاحب هيبت بود، و در راه رفتن قدم ها را كوچك مى گذاشت ، و پياده رفتن بر آن حضرت دشوار بود.
نقش خاتم آن حضرت عليه السلام الله ربى و هو عصمتى من خلقه بود. انگشتر ديگرى داشت كه در آن نقش بود حفظ العهود من اخلاق المعبود.
سيد بن طاووس رحمة الله روايت كرده كه جناب عبدالعظيم حسنى گويد:
حضرت امام محمد تقى عليه السلام اين حرز را براى پسرش حضرت امام على النقى عليه السلام آنگاه كه آن حضرت كودك بوده و در گهواره جاى داشت نوشت و او را تعويذ مى كرد و آن حضرت اين تعويذ را به اصحاب خود امر مى كرد و آن حرز چنين است :
بسم الله الرحمن الرحيم لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم . اللهم رب الملائكة و الروح .
تمام اين تعويذ در ((مهج الدعوات )) آمده است و تسبيح آن حضرت هم اين گونه بود:
سبحان من هو دائم لا يسهو، سبحان من هو قائم لا يلهو، سبحان من هو غنى لا يفتقر، سبحان الله و بحمده .(6)
فصل دوم : گوشه اى از كرامت ها و شگفتى هاى امام هادى عليه السلام
امامان معصوم عليهم السلام به جهت مقام عصمت و امامت ، از ارتباط ويژه با خداى متعال و جهان غيب برخوردار بوده اند و مانند پيامبران الهى معجزات و كراماتى داشته اند كه مؤ يّد مقام امامت و ارتباط آنان با خدا مى بود. نمونه هايى از علم و قدرت الهى آن بزرگواران در موارد مناسب - باذن الله - بروز و ظهور مى كرد، و موجب پرورش و تربيت پيروان و اطمينان خاطر آنان مى شد و نيز حجت و دليل آشكارى بر حقانيت آن گراميان محسوب مى گرديد.
از امام هادى عليه السلام نيز كرامات و معجزات بسيارى مشاهده شد كه در كتاب هاى تاريخ و حديث ثبت شده است و نقل همه آنها به كتابى جداگانه نياز دارد. ما براى رعايت اختصار چند نمونه را ذكر مى كنيم .
آغاز امامت
امام هادى عليه السلام پس از شهادت پدر گراميش ، در سن هشت سالگى بر مسند امامت قرار گرفت و اين خود از روشن ترين كرامات و معجزات است ؛ چرا كه حيازت چنين مقام و مسئوليت خطيرى كه صرفا الهى است نه تنها از كودك كه حتى از مردان عاقل و بالغ نيز ساخته نيست . با توجه به اين كه علما و محدثان شيعه پس از شهادت و درگذشت هر يك از ائمه در مسائل گوناگون به امام بعدى مراجعه مى نمودند و حتى گاهى او را آزمايش ‍ مى كردند.
همچنين بزرگان از علويان و اقوام امام كه در سن كمال بودند به خانه امام رفت و آمد و با آن حضرت معاشرت داشتند؛ غيرممكن است جز به خواست و تاءييد خدا و جز در ارتباط با عصمت و علم و قدرت الهى ، كودكى بتواند اين مقام و مسند را در دست بگيرد و به همه سوالات پاسخ صحيح دهد و در مشكلات رهبرى كامل نمايد.
بديهى است كه حتى مردم عادى نيز كودك خردسال معمولى را از يك امام آگاه راهبر تميز و تشخيص مى دهند.
اجراى تقديرات الهى
خيران اسباطى مى گويد: از عراق به مدينه رفتم و خدمت امام هادى عليه السلام شرفياب شدم . آن گرامى از من پرسيد: واثق چگونه بود؟
عرض كردم : فدايت شوم در عافيت بود و من از ديگران اطلاع و آگاهى بيشترى دارم ، زيرا هم اكنون از راه مى رسم .
فرمود: مردم مى گويند: او مرده است .
چون اين موضوع را فرمود، دريافتم منظور از مردم خود امام مى باشد.
آن گاه به من فرمود: جعفر متوكّل چه كرد؟
عرض كردم : به بدترين وضعى در زندان بود.
فرمود: او خليفه خواهد شد.
آنگاه فرمود: ابن زيّات چه كرد؟
عرض كردم : مردم با او بودند و امر، امر او بود.
فرمود: رياست بر او شوم است .
سپس قدرى سكوت كرد و فرمود: چاره اى جز اجراى تقديرات و احكام الهى نيست . اى خيران ! بدان كه واثق مرد، جعفر متوكّل بر جاى او نشست و ابن زيّات كشته شد.
عرض كردم : فدايت شوم چه وقت ؟
فرمود: شش روز پس از بيرون آمدن تو.
هنوز بيش از چند روز نگذشته بود كه قاصد متوكّل به مدينه رسيد و جريان همان طور بود كه امام هادى عليه السلام فرموده بود.(7)
دعوت يا تبعيد؟
بديهى است با ترسى كه خلفاى ستمگر از نفوذ ائمه عليهم السلام در جامعه و توجه و علاقه مردم به آن بزرگواران ، داشتند ممكن نبود دست از امامان بزرگوار ما بردارند و آنان را به حال خود بگذارند. در مورد متوكّل اضافه بر اين هراس كه دامنگير همه گذشتگان او بود؛ كينه و دشمنى ويژه اش نسبت به خاندان اميرمومنان عليه السلام نيز بر مخالفت و سخت گيريش مى افزود؛ به همين جهت بر آن شد كه امام هادى عليه السلام را از مدينه نزد خود بياورد و از نزديك مراقب او باشد.
متوكّل در سال 243 هجرى امام را محترمانه از مدينه به سامرّا تبعيد كرد و آن گرامى را در منزلى در كنار اردوگاه نظامى خويش جاى داد. امام تا پايان عمر يعنى تا سال 254 در همان محل اقامت داشت و او همواره امام را تحت مراقبت شديد خود نگهداشت ، خلفاى پس از او نيز يكى پس از ديگرى آن بزرگوار را زير نظر داشتند تا آنگاه كه به شهادت رسيد.(8)
جريان تبعيد امام بدين گونه بود كه در زمان متوكّل شخصى به نام عبدالله بن محمد متصدى امور نظامى و نماز در مدينه بود. او به آزار امام هادى عليه السلام مى پرداخت و نزد متوكّل از آن گرامى سعايت مى كرد. امام از سعايت او مطلع شد و در نامه اى ، دروغ و دشمنى عبدالله بن محمد را به متوكّل تذكر داد. متوكّل دستور داد به نامه امام پاسخ دهند و او را محترمانه به سامرّا دعوت كنند.
متن پاسخى كه به امام نوشتند چنين است :
بسم الله الرحمن الرحيم
اما بعد همانا امير مقام شما را مى شناسد و خويشاونديت را مراعات مى كند و حقت را لازم مى داند... امير، عبدالله بن محمد را به جهت جهالتش به حق شما و بى احترامى و اتهام نسبت به شما از مقامش در مدينه عزل كرد. امير مى داند شما از اين اتهامات بركنار هستيد و در گفتار و كردار نيكتان صدق نيت داريد و خود را براى انجام موارد اتهام آماده نكرده ايد، و به جاى او محمد بن فضل را قرار داد و به او دستور اكرام و احترام و اطاعت از فرمان و نظر شما را داده است . ولى امير مشتاق شماست و دوست دارد با شما تجديد عهد نمايد.
پس اگر شما هم ملاقات و ماندن نزد او را دوست داريد، خود و هر كس از اهل بيت و دوستان و خادمان را كه مايل هستيد برگزينيد و در فرصت و وقت مناسب به سوى ما بياييد، وقت سفر و توقف در بين راه و انتخاب راه همه به اختيار شماست .
اگر مايل باشيد يحيى بن هرثمه ، دوست امير و سپاهيانش در خدمت شما حركت كنند، هر طور صلاح بدانيد، به او دستور داده ام از شما اطاعت نمايد.
پس از خدا طلب خير كن تا امير را ملاقات كنى . هيچ كس از برادران و فرزندان و افراد خاندان و نزديكانش نزد او از شما عزيزتر نيست . والسلام
بدون ترديد امام از سوء نيت متوكّل آگاه بود؛ ولى چاره اى جز رفتن به سامرّا نداشت ، زيرا سرباز زدن از دعوت متوكّل ، سندى براى سعايت كنندگان مى شد و متوكّل را بيشتر تحريك مى كرد و بهانه مناسبى به دست او مى داد. گواه آن كه امام از نيات متوكّل آگاه بوده و ناچار به اين سفر رفت چنانكه خود بعدها در سامرّا مى فرمود:
مرا از مدينه با اكراه به سامرّا آوردند.(9)
به هر حال امام نامه را دريافت كرد و عازم سامرّا شد. يحيى بن هرثمه نيز با آن گرامى همراه بود. و چون به سامرّا رسيدند، متوكّل نگذاشت امام همان روز داخل شهر شود و دستور داد او را در جاى نامناسبى به نام ((خان الصعاليك )) كه جايگاه گدايان و مستمندان بود جاى دهند. آن روز امام در آن جا ماند، آنگاه متوكّل خانه اى جداگانه براى آن حضرت در نظر گرفت و امام را به آنجا منتقل ساخت و به ظاهر او را مورد احترام قرار داد و پنهانى در صدد تضعيف و بدنام كردن امام بود؛ ولى توانايى آن را نداشت .(10)
آن حضرت رنج هاى بسيار ديد؛ به ويژه از سوى متوكّل همواره مورد تهديد و آزار قرار مى گرفت و با خطر رو به رو بود.
نمونه هايى كه ذيلا ذكر مى شود حاكى از وضع خطير امام در سامرّا و گواه بر تحمل و استقامت و سرسختى آن عزيز در برابر طاغوت هاى ستمگر است .
صفر بن ابى دلف مى گويد: هنگامى كه امام هادى عليه السلام را به سامرّا آوردند، من رفتم از حال او جويا شدم . زرّاقى دربان متوكّل مرا ديد و دستور داد وارد شوم .
من وارد شدم . پرسيد: براى چه كار آمده اى ؟
گفتم : خير است .
گفت : بنشين .
نشستم ، ولى هراسان شدم و سخت در انديشه رفتم و به خود گفتم اشتباه كرده ام كه به چنين كار خطرناكى اقدام كرده و براى ديدار امام آمده ام .
زرّاقى مردم را دور كرد و چون خلوت شد، گفت : چه كار دارى ؟ و براى چه آمده اى ؟
گفتم : براى كار خيرى .
گفت : گويا آمده اى از حال مولاى خود خبر بگيرى .
گفتم : مولاى من كيست ؟ مولاى من خليفه است !
گفت : ساكت شو، مولاى تو بر حق است و مترس كه من نيز بر اعتقاد تو هستم و او را امام مى دانم .
من خداى را سپاس گفتم ، و آنگاه او گفت : آيا مى خواهى نزد او بروى ؟
گفتم : آرى .
گفت : ساعتى بنشين تا صاحب البريد (پستچى ، پيام آور) بيرون رود. وقتى كه او بيرون رفت به غلامش گفت : او را به حجره اى كه آن علوى در آن زندانى است ببر...
آرى ، سرانجام حكومت ننگين متوكّل پايان يافت و به تحريك پسرش ، منتصر، گروهى از سپاهيان ترك ، او را به همراه وزيرش فتح بن خاقان در حالى كه به عيش و ميگسارى مشغول بودند به قتل رساندند(11) و جهان را از وجود پليدش پاك ساختند.
منتصر، صبح همان شبى كه متوكّل به قتل رسيد، خلافت را در دست گرفت و دستور داد برخى از كاخ ‌هاى پدرش را خراب كردند(12) او نسبت به علويان آزارى نداشت و راءفت و عطوفت از خود نشان داد و اجازه داد به زيارت قبر امام حسين عليه السلام بروند و به آنان نيكى و احسان مى كرد(13) و نيز دستور داد فدك را به اولاد امام حسن و امام حسين عليهماالسلام بازگردانند و اوقاف مربوط به آل ابى طالب را آزاد سازند.(14)
پس از او پسرعمويش مستعين ، نوه معتصم ، به خلافت رسيد و همان روش ‍ خلفاى سابق را در پيش گرفت ؛ در حكومت او گروهى از علويان قيام كردند و كشته شدند.