چهره هاى درخشان چهارده معصوم عليهم السلام

سيد عبدالله حسينى دشتى

- ۵ -


سه چيز مايه نجات است : زبان خود را نگه دارى ، بر گناه خويش گريه كنى و در خانه خويش مقام گيرى .
5 - اغتنم خمسا قبل خمس شبابك قبل هرمكَ و صحّتك قبل سُقمك و غِناك قبل فقرك و فراغك قبل شغلك و حيوتك قبل موتك ؛(153)
پنج چيز را پيش از پنج چيز غنيمت شمار: جوانى پيش از پيرى ، تندرستى پيش از بيمارى ، ثروت پيش از تهيدستى ، فراغت پيش از اشتغال و زندگى پيش از مرگ .
چهره درخشان حضرت فاطمه زهرا عليها السلام
خلاصه اى از زندگانى حضرت فاطمه زهرا عليها السلام
حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام چهارمين دختر پيامبر، در روز جمعه بيستم جمادى الثانى سال پنجم بعثت در شهر مكه به دنيا آمد. پدر بزرگوارش حضرت رسول صلّى الله عليه و آله و سلم و مادر گراميش ‍ امّالمؤ منين حضرت خديجه عليهاالسلام است .
حضرت خديجه عليهاالسلام از نجيب ترين زنان عصر خود و محبوب ترين زنان نزد پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلم بود و تا زمانى كه خديجه زنده بود پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله و سلم همسر ديگرى اختيار نكرد.(154)
حضرت زهرا عليهاالسلام در سالهاى آغاز زندگى در مكه ، دوران سختى را تجربه كرد. در سال هفتم بعثت ، در حالى كه 2 سال بيشتر نداشت محاصره اقتصادى تلخى را چشيد كه سه سال به طول انجاميد. هنوز يك سال از سختى و رنج محاصره اقتصادى نگذشته بود كه از دست دادن مادر روح لطيفش را فسرد. او گاه و بيگاه از فراق مادر اشك مى ريخت و در جستجوى مادر از هر كسى سراغ مى گرفت . وقتى پدر، حضرت خديجه عليهاالسلام را به خاك سپرد و به خانه برگشت ، حضرت فاطمه عليهاالسلام دور پدر مى گشت و مى گفت : پدر جان ! مادرم كجاست ؟ پيغمبر صلّى الله عليه و آله و سلم متحير بود چه جوابى بدهد كه جبرئيل نازل شد و گفت : در پاسخ فاطمه بگو: مادرت با كمال آسايش و راحتى در كاخى از زبرجد زندگى مى كند.(155)
حضرت فاطمه عليهاالسلام در 8 سالگى همراه اميرالمؤ منين على عليه السلام از مكه به سوى مدينه هجرت كرد. در 9 سالگى ازدواج كرد و حاصل اين پيوند خجسته ، پنج فرزند بود كه به ترتيب ولادت عبارتند از: حضرت امام حسن عليه السلام ، حضرت امام حسين عليه السلام ، حضرت زينب عليهاالسلام ، حضرت امّكلثوم عليهاالسلام ، و حضرت محسن عليه السلام .
در 28 صفر سال 11 هجرى پدر خود را از دست داد و اين آغاز مصيبت ها و حوادث جانكاه بعدى بود. در همان سال ، نخستين شهيد را در راه اميرالمؤ منين عليه السلام تقديم نمود و بسيار زود خود نيز به شهادت رسيد و قربانى ولايت گرديد. تاريخ شهادت آن بانوى گرامى را سيزدهم جمادى الاولى و برخى سوم جمادى الثانية گفته اند.
بنا به وصيت آن حضرت ، اميرالمؤ منين على عليه السلام شبانه ايشان را غسل داد و كفن كرد و به خاك سپرد زيرا راضى نبود كه دشمنانش در تشييع و تدفينش شركت كنند.(156) يكى از نشانه هاى مظلوميت حضرت اين است كه قبر وى مخفى است .
چگونگى ولادت
مفضل از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام چگونگى ولادت حضرت فاطمه عليهاالسلام را پرسيد. آن حضرت در آغاز سخن فرمود: ((نعم )) - گفتن اين كلمه در شروع سخن ، نشانگر عظمت موضوع و مويد اين است كه طرح اين سؤ ال ، بسيار ارزنده است و مجال بحث و گفتگو دارد و مطلبى است گفتنى و داستانى است شنيدنى - آنگاه در ادامه فرمود: بعد از آنكه خديجه با پيامبر اكرم ازدواج كرد، زن هاى مكه از او دورى جستند، و ديگر به خانه او نمى آمدند و در هنگام ملاقات با حضرت خديجه عليهاالسلام از سلام كردن به او خوددارى مى كردند و از رفتن زنان به خانه او جلوگيرى مى نمودند، به اين جهت قلب حضرت خديجه عليهاالسلام را براى خطرى كه جان پيامبر را تهديد مى كرد، غم و وحشت فراگرفت .
هنگامى كه حضرت خديجه عليهاالسلام به حضرت فاطمه عليهاالسلام باردار شد، حضرت فاطمه عليهاالسلام در شكم او مونس و هم صحبت مادر بود و با او سخن مى گفت و حضرت خديجه عليهاالسلام را به صبر و بردبارى دعوت مى كرد. حضرت خديجه عليهاالسلام اين موضوع را از پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله و سلم مخفى مى كرد تا اين كه يك روز رسول خدا وارد خانه شد و شنيد كه حضرت خديجه عليهاالسلام با كسى سخن مى گويد، از خديجه سؤ ال فرمود: با چه كسى سخن مى گفتى ؟ عرض ‍ كرد: اين كودكى كه در شكم من است ، هم صحبت و مونس تنهايى من است .
پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله و سلم فرمود: اى خديجه عليهاالسلام ، اكنون جبرئيل به من خبر مى دهد كه اين كودك دختر است . و اصل و ريشه نسب مبارك و پاكيزه من است ، كه خداى تبارك و تعالى سلسله فرزندان مرا از او قرار داده است و امامان پاك و خلفاى روى زمين بعد از پايان دوران وحى من از نسل اويند.
حضرت فاطمه عليهاالسلام تا هنگام ولادتش با خديجه سخن مى گفت و مونس و هم صحبت مادر بود. وقتى كه زمان تولدش نزديك شد، حضرت خديجه عليهاالسلام به زنان قريش و بنى هاشم پيغام داد كه زمان وضع حمل من نزديك است ، نزد من بياييد و مرا در زايمان نوزادم يارى كنيد؛ ولى آنان پاسخ دادند: اى خديجه چون تو درباره ازدواجت گفتار ما را نپذيرفتى و از سخنان ما سرپيچى نمودى و محمّد يتيم را كه فقيرى تهيدست است ، به همسرى برگزيدى ، ما نيز هرگز نزد تو نمى آييم و در هنگام زايمان ، يار و پرستارت نخواهيم بود. حضرت خديجه عليهاالسلام از جواب ردّ آنان سخت غمگين و آزرده شد، اما در هنگام زايمان ناگهان چهار زن همانند زنان بنى هاشم ، وارد خانه حضرت خديجه عليهاالسلام شدند حضرت خديجه عليهاالسلام از ديدار آنان هراسان شده بود، كه يكى از آن چهار زن به او گفت : اى خديجه ! غم مخور، پروردگارت ما را براى يارى تو فرستاده است ، ما خواهران و ياوران تو هستيم ، من ساره هستم ، اين آسيه همسر فرعون است ؛ رفيق بهشتى تو است ، اين مريم دختر عمران ، و اين كلثوم خواهر موسى بن عمران است ، خدا ما را براى كمك به تو فرستاده است تا ياور و پرستار تو باشيم . يك نفر از آن چهار زن در سمت راست خديجه عليهاالسلام ، دومى در طرف چپ او، سومى در پيش رويش و چهارمى پشت سر او نشستند.
فاطمه عليهاالسلام پاك و پاكيزه تولد يافت و چون آن نوزاد مقدس بر زمين فرود آمد، نورى از چهره اش درخشيد كه پرتو آن تمام خانه هاى مكه را در برگرفت و در شرق و غرب زمين محلى نماند كه از آن نور بى بهره باشد. در آن هنگام ده حورالعين ، كه در دست هر يك آبريزى بهشتى ، پر از آب كوثر و يك طشت بهشتى بود، وارد شدند و به بانويى كه پيش روى خديجه نشسته بود تقديم كردند و آن بانو، حضرت فاطمه عليهاالسلام را با آب كوثر شست وشو داد و سپس در ميان پارچه اى سفيدتر از شير و خوشبوتر از مشك و عنبر پيچيد و از همان پارچه مقنعه اى براى سر مبارك او آماده كرد آنگاه حضرت فاطمه عليهاالسلام چنين سخن آغاز فرمود: ((شهادت مى دهم كه خدايى جز الله نيست و اين كه پدرم فرستاده خدا و سيد و سالار پيامبران است و اين كه همسرم سيد اوصياء و فرزندانم سيد و سالار نوادگان رسولان خدا هستند.))
سپس فاطمه به هر يك از آن چهار زن با ذكر نامشان سلام داد، و آنان شاد و خندان به سلام او پاسخ گفتند.
حوريان بهشتى كه در آنجا حضور داشتند ولادت حضرت زهرا عليهاالسلام را به يكديگر تبريك گفتند، و دامنه اين شور و سرور به آسمان ها كشيده شد، و ساكنان آسمان هر يك در بشارت و تهنيت بر ديگران پيشى مى گرفت ، نور بسيار درخشانى در ميلاد حضرت فاطمه عليهاالسلام در آسمانها پديدار شد. نورى كه قبل از آن ، هرگز فرشتگان مانند آن را نديده بودند.
آن چهار بانو نوزاد را نزد خديجه آوردند و گفتند: اى خديجه فرزند خود را بگير كه پاكيزه و مطهر و مبارك است و بركات بى پايان الهى در وجود او و نسل اوست حضرت خديجه - با كمال سرور و شادمانى - نوزاد را در آغوش گرفت و براى نوشاندن شير بر سينه اش نهاد.(157)
نامهاى مبارك حضرت
شيخ صدوق به سند معتبر از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه : حضرت فاطمه عليهاالسلام نزد خداوند متعال نه اسم دارد:
1 - فاطمه 2 - صديقه 3 - مباركه 4 - طاهره 5 - زكيه 6 - راضيه 7 - مرضيه 8 - محدثه 9 - زهرا.(158)
علامه مجلسى رحمة الله در توضيح اين روايت مى گويد:
صديقه به معناى معصومه است ؛ مباركه يعنى صاحب بركت در علم و فضل و كمالات و معجزات و فرزندان برتر؛ طاهره يعنى پاكيزه از صفات نقص ؛ زكيه يعنى نموكننده در كمالات و خيرات ؛ راضيه يعنى راضى به قضاى الهى ؛ مرضيه يعنى پسنديده خدا و دوستان خدا؛ محدثه يعنى ملك با او سخن مى گفت ؛ و زهرا يعنى نورانى به نور ظاهرى و معنوى .(159)
كنيه هاى حضرت
در بين عرب رسم بود كه علاوه بر اسم خاص ، كنيه و لقبى هم براى افراد معين مى نمودند.
كنيه ، اسم و نشانه اى است كه در ابتداى آن براى مردان ((اءب )) و براى زنان ((اُم )) آورده مى شود.
هر يك از كنيه هاى حضرت زهرا عليهاالسلام داراى معنا و مفهوم خاصى است كه در اينجا به نقل آن كنيه ها و مفاهيم ، و البته مفصل تر از آنچه در كتاب ((شفيعه محشر يا مظلومه پيامبر)) آورديم ، مى پردازيم :
1 - امّالحسن : مادر امام حسن عليه السلام ، و يا چون فاطمه عليهاالسلام ريشه هر نيكى در جهان هستى است و يا به اعتبار آنكه فرزندانش همه درياى حسن و زيبايى بودند.
2 - امّالحسين : مادر امام حسين عليه السلام .
3 - امّالمحسن : مادر محسن شهيد و يا به معناى اساس هر نيكى كننده است ، زيرا همه نيكى ها به علم و هدايت پيامبر اسلام و ائمه عليهم السلام برمى گردد و حضرت فاطمه عليهاالسلام حلقه اتصال ولايت و رسالت است .
4 - امّالاخيار: مادر نيكان و نيكوكاران .
5 - امّالائمة الاطهار: مادر امامان معصوم .
6 - امّالنّجباء: مادر شرافتمندان .
7 - امّالنّقباء: مادر بزرگان پيشرو.
8 - امّالفضائل : مادر فضيلت ها.
9 - امّالسبطين : مادر دو نواده پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلم .
10 - امّالهنا: مادر گوارايى ؛ حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود: (( در اين مدت كه زهرا در خانه من بود از او هيچ ناگوارى نديدم و هرگز مرا به خشم نياورد))
پس او اساس گوارايى و شيرينى براى پدر، شوهر، فرزندان و شيعيان خود مى باشد.(160)
11 - امّالاسماء: مادر اسامى ، چون حضرت اسامى زيبا و متعددى دارد كه هر يك نشان دهنده صفات عالى و مناقب متعالى اوست .
12 - امّالمؤ منين : مادر مؤ منان .
13 - امّالعلوم : مادر علم و دانش ، شادى اين نام به جهت ارتباط جبرئيل با ايشان است كه نتيجه آن كتاب صحيفه فاطميّه است . اين كتاب در بردارنده همه علوم است و نزد ائمه معصومان عليهم السلام مى باشد.
14 - امّالازهار: مادر شكوفه ها.
15 - امّاءبيها: شايد علت ذكر اين كنيه به آن حضرت آن بوده است كه پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلم گاهى رفتارى با آن حضرت داشتند كه فرزند نسبت به مادرش دارد و همچنين او نيز با حضرت رسول صلّى الله عليه و آله و سلم رفتارى مادرانه داشت . چنان كه تاريخ و روايات اين مطلب را تاييد مى كند.
در روايات فراوانى آمده است كه حضرت رسول صلّى الله عليه و آله و سلم دست او را مى بوسيد و هرگاه كه از سفر برمى گشت فقط از او ديدار مى كرد و در تمام مسافرتها با آخرين كسى كه خداحافظى مى كرد حضرت زهرا عليهاالسلام بود. گويا با اين ديدار از آن سرچشمه صاف و گوارا براى مسافرت خود بهره اى عاطفى و توشه اى احساسى ذخيره مى نمود؛ همان گونه كه فرزند صالح از مادر خود چنين بهره اى را مى گيرد. از سوى ديگر آن حضرت بسان مادرى دلسوز، رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلم را در آغوش مى گرفت و از او نگهدارى مى كرد، جراحت ها و زخم هايش را مرهم مى گذاشت و دردها و رنج هايش را كاهش مى داد.
خلاصه آنكه هرگونه عاطفه دلسوزى ، انس و محبتى كه فرزند از مادرش ‍ احساس مى كند پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلم آنها را در فاطمه مى يافت و گويا او مادرش بود.(161)
لقب هاى حضرت
در قواعد علمى اصلى وجود دارد به اين بيان كه : كثرة الاسامى تدلُّ على شرف المسمّى يعنى پرتعداد بودن نام هاى يك شخص و يا يك چيز دلالت بر شرافت و اهميت صاحب آن نام دارد.
براى فاطمه زهرا عليهاالسلام با توجه به آيات قرآن ، روايات دينى و گفتار عالمان و اشعار اديبان ، لقب هاى گوناگون و پرشمارى بيان شده است كه هر يك از اين لقب ها به وجهى از وجوه شخصيتى حضرت زهرا عليهاالسلام اشاره دارد و بعدى از ابعاد وجودى آن ملكه آسمانى را معرفى مى كند.
در كتاب ارزشمند ((فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفى )) 104 لقب براى حضرت زهرا عليهاالسلام آورده شده و ما نيز در كتاب ((شفيعه محشر يا مظلومه پيامبر)) 85 لقب را به همراه معانى آن ذكر كرديم كه در اينجا از آوردن آنها خوددارى كرده و تنها به لقب هايى اشاره مى كنيم كه در آنجا آورده نشده بود:
1. سيدة نساء: بزرگ بانوى زنان .
2.موطن الهدى : جايگاه هدايت .
3.مهجة قلب المصطفى ؛ خون قلب مصطفى .
4.حنانه : غمخوار و بامحبت .
5. بقية النبوة : بازمانده پيامبرى .
6. برة : نيكوكار.
7. شفيقة : دلسوز و مهربان .
8. انانة : دردمند.
9. غرة غراء: سپيدروى نورانى .
10. درة بيضاء: گوهر تابناك .
11. عين الله : ديده خدايى .
12. مكينة فى عالم السماء: دارنده جايگاه در عالم آسمان .
13. درة بحر العلم و الكمال : گوهر درياى دانش و كمال .
14. قطب رحى المفاخر السنيّة : محور آسياى افتخارات والا.
15. مجموعة المآثر العليّة : گردآورنده يادگارهاى برين .
16. زجاجة : چراغدان نورانى براى نور الهى .
17. كعبة الآمال لاءمل الحاجة : كعبه آرزوهاى نيازمندان .
18. ليلة القدر: شب قدر.
19. ابنة من صلّت به الملائكة : دختر آن كسى كه فرشتگان بر او اقتدا كرده و نماز گزارده اند.
20. سرّ العظمة : راز بزرگى و بزرگوارى .(162)
شعب ابى طالب و حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام
با آشكار شدن دعوت پيامبر، اذيت و آزار دشمنان شدت يافت . رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلم را اذيت مى كردند، مسلمانان را تحت شكنجه قرار مى دادند. بعضى را مقابل آفتاب سوزان حجاز روى ريگ هاى داغ مى خواباندند و سنگ هاى سنگين روى سينه شان قرار مى دادند و بعضى را مى كشتند.
مسلمانان به قدرى سختى و عذاب كشيدند كه به سطوح آمده ، جانشان به لب رسيد. به طورى كه ناچار شدند از خانه و زندگى خود دست بردارند و به كشور ديگرى هجرت كنند. گروهى از مسلمانان با اجازه رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلم رهسپار حبشه شدند.(163)
وقتى كفار با اذيت و آزار نتوانستند از پيشرفت و توسعه اسلام جلوگيرى كنند و دريافتند كه مسلمانان اذيت و آزار را تحمل مى كنند ولى دست از عقيده شان برنمى دارند، انجمنى برپا ساختند و همگى تصميم گرفتند كه محمّد صلّى الله عليه و آله و سلم را به قتل برسانند.
ابوطالب كه از تصميم خطرناك آنان آگاه شد براى حفظ جان رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلم آن حضرت را با گروهى از بنى هاشم به دره اى كه (شعب ابوطالب ) ناميده مى شد روانه ساخت . ابوطالب و ساير بنى هاشم در حفظ و حراست رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلم كوشش ‍ مى نمودند. حمزه عموى پيغمبر شبها با شمشير برهنه اطرافش پاس ‍ مى داد. دشمنان وقتى از كشتن رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلم نااميد شدند، ساكنان شعب ابوطالب را در فشار اقتصادى قرار دادند و خريد و فروش با آنان را ممنوع ساختند.
برخى قصه شعب را اينگونه نقل كرده اند(164) كه سران قريش پس از مشاوره و مذاكره به تعهدنامه اى راءى دادند كه داراى اين مواد بود:
1 - هيچ نوع از مواد غذايى به محمّد صلّى الله عليه و آله و سلم و پيروانش ‍ نفروشند.
2 - هيچ چيز از آنها خريدارى نشود و هيچ نوع معامله اى با آنها ننمايند.
3 - با محمّد صلّى الله عليه و آله و سلم و پيروان وى هيچگونه رابطه و معاشرتى نداشته باشند.
4 - نه به آنها دختر بدهند و نه از آنها دختر بگيرند.
5 - در هر حادثه اى كه براى آنها رخ داد به طرفدارى از مخالف آنها قيام كنند.
ابوسفيان و تمام حاضران پس از امضاى اين تعهدنامه از جا برخاسته و در حاليكه جمعيت به دنبال آنان مى آمدند، به سوى كعبه روان شدند و ورقه عهدنامه را داخل كعبه آويزان كردند و در مقابل بتها، قسم ياد نمودند كه هميشه مواد آن عهدنامه را مورد توجه داشته باشند. همچنين تصميم گرفتند به ساير بزرگان قريش و قبايل عرب هم بگويند كه به مكه آمده و امضاى خود را پاى آن ورقه بگذارند، اين پيمان شوم ، از طرف كفار به طورى جدى مورد اجرا قرار گرفت .
خريد و فروش و داد و ستد و هرگونه رابطه مردم با پيغمبر و پيروانش قطع گرديد، حتى ديگر آذوقه هم به آنها نمى فروختند.
سكوت اجبارى پيغمبر صلّى الله عليه و آله و سلم و اصحابش در درّه ، سه سال طول كشيد، تمام آنها از بى غذايى بيمار و ناتوان شده بودند و اين مدت براى آنها و كودكانشان بى تلفات جانى نبود، صورت كودكان معصوم از گرسنگى رنگ خاك گرفته بود؛ بدنشان مانند گنجشك بال شكسته اى مى لرزيد. در اين درد و غم ، دردانه رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلم زهرا عليهاالسلام كه دو سال بيشتر نداشت سهيم بود حضرت خديجه عليهاالسلام مادرى كه اين دختر آسمانى را از جانش گرامى تر مى داشت ، از گرسنگى و بى غذايى فرزند در سوز و گداز بود. چهره ماهرنگ دختر را مى ديد و اشك مى باريد. گاهى دختر از شدت گرسنگى و رنج بى غذايى به مادر پناه مى برد؛ گاهى خود را به دامن پدر مى انداخت و زمانى هم در اين مقاومت پى گير به اجراى رسالت آسمانى فكر مى كرد؛ گويا از اين صحنه هاى رقت بار براى آينده خود درس پايدارى مى گرفت .
در يكى از روزها كه ديگر گرسنگى رمقى در اعضاى او نگذارده بود، با صورت رنگ پريده دامن پدر را گرفت با صداى ضعيف و دلخراشى ناله مى كرد: يا اءبت الجوع پدر گرسنه ام .
بى گمان ديدن اين منظره براى يك پدر بسيار تاءثرآور است به خصوص ‍ هنگامى كه در خود قدرت تهيه غذايى كه بتواند گرسنگى فرزند دلبندش را برطرف كند نبيند. از اين رو رسول خدا صلى الله عليه وآله در مقابل اين خواسته دختر، سخت ناراحت شد و مجبور شد از نيروى آسمانى و ولايت تكوينى خود استفاده كند؛ دست مبارك را بر سينه فرزند محبوبش گذاشت ، سر را به طرف آسمان بلند كرد، لبان مبارك را به حركت درآورد و همراه با يك توجه غيبى فرمود:
اءللهمّ مشبع الجاعة و رافع الوضعة لا تجع فاطمة ؛
اى خداى سيركننده گرسنگان و فرازنده فروافتادگان ! دخترم فاطمه را گرسنه مگذار.
عمران بن حصين كه يكى از ناظران جريان بود، مى گويد: ديدم بى درنگ زردى چهره حضرت زهرا عليهاالسلام برطرف شده و گونه هاى مباركش ‍ گلگون شد. و از خود آن بانو نقل شده كه فرمود: بعد از آن دعاى پدرم هيچ گاه گرسنه نشدم .(165)
بالاخره حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام در سن پنج سالگى به همراه پيامبر و بنى هاشم از تنگناى شعب نجات يافت .
در سوگ مادرى مهربان
اما افسوس و صد افسوس كه روزگار خوشى حضرت فاطمه عليهاالسلام دوامى نداشت .
تا خواست در محيط آزاد خارج شعب نفس راحتى بكشد، مادر مهربانش ‍ حضرت خديجه عليهاالسلام را از دست داد، هنوز يك سال نبود كه پيغمبر صلى الله عليه وآله و يارانش از زندان شعب آزاد شده بودند كه خديجه از دنيا رفت .(166)
اين حادثه جانگداز نه تنها موجب حزن و اندوه بسيار پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم گرديد، بلكه روح حساس حضرت فاطمه عليهاالسلام را نيز متاءثر كرد و نهال اميدش را پژمرده ساخت .
گاه و بى گاه از فراق مادر اشك مى ريخت و در پى مادر خود از هر كسى سراغ مى گرفت . وقتى پيغمبر صلى الله عليه وآله حضرت خديجه عليهاالسلام را به خاك سپرد و به خانه برگشت ، حضرت فاطمه عليهاالسلام به دامان او آويخت و گفت : پدر جان ! مادرم كجاست ؟ پيغمبر متحير بود كه در پاسخ دختر نازنين خود چه بگويد؟ جبرئيل نازل شد و گفت : در پاسخ بگو: مادرت با كمال آسايش و راحتى در كاخى كه از زبرجد ساخته شده ، زندگى مى كند.(167)
در سال دهم بعثت ، ابتدا حضرت ابوطالب عليه السلام و به فاصله 3 يا 35 روز حضرت خديجه عليهاالسلام از دنيا رفتند، اين دو حادثه ناگوار به قدرى در روح پيغمبر صلى الله عليه وآله تاءثير كرد كه آن سال را ((عام الحزن )) ناميدند.(168) زيرا از يك طرف بزرگترين يار و غمخوار و مشاور داخلى و شريك زندگى و مادر فرزندان خويش ، حضرت خديجه عليهاالسلام را از دست داد و از طرف ديگر بزرگترين حامى و پشتيبان او در مقابل دشمنان ، يعنى حضرت ابوطالب عليه السلام از دنيا رفت به طورى كه اوضاع داخلى و خارجى آن حضرت يكباره دگرگون شد و به علت فقدان اين دو حامى بزرگ ، اذيت و آزار دشمنان شروع شد.
گاهى به او سنگ مى زدند، گاهى خاك به صورت مباركش مى پاشيدند، گاهى ناسزا مى گفتند، گاهى بدنش را خون آلود مى كردند و در بيشتر وقت ها، هنگامى كه با چهره اى غمناك و محزون به خانه مى آمد، با چشم هاى اشكبار دختر عزيزش كه در فراق مادر مى گريست روبرو مى شد.
حضرت فاطمه عليهاالسلام وقتى از خانه خارج مى شد شاهد حوادث تلخى بود. گاهى مى ديد پدرش را اذيت مى كنند و ناسزايش مى گويند. يك روز دشمنان را ديد كه در مسجدالحرام نشسته اند و براى قتل پدرش نقشه مى كشند، با چشم اشكبار به خانه بازگشت و تصميم دشمنان را به اطلاع پيامبر رساند.(169)
روزى يكى از مشركان ، پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله را در كوچه ديد و مقدارى خاكروبه و كثافت بر سر و صورت آن جناب پاشيد. پيامبر چيزى نگفت و با همين حال وارد خانه شد. دخترش به استقبالش شتافت ، آب آورد و با چشم گريان سر و صورت پدر را شست ، پيامبر فرمود: دخترم ! گريه نكن ، مطمئن باش كه خدا پدرت را از شر دشمنان محفوظ مى دارد و پيروز مى گرداند.(170)
آرى ، زهراى عزيز در همان خردسالى اين چنين حوادث ناگوار را مى ديد و به يارى پدر مى شتافت و براى پدر، مادرى مى كرد.
با رحلت حضرت خديجه عليهاالسلام ، برخى از كارهاى خانه نيز بر دوش ‍ حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام افتاد، زيرا آن نخستين خانه توحيد، كدبانوى بزرگ خود را از دست داده بود و به غير از او در خانه يادگارى نداشت .
تاريخ اين موضوع را روشن نكرده است كه در آن دوران سخت در خانه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله چه مى گذشته و زندگى آنان چگونه اداره مى شده است .
پيغمبر صلى الله عليه و آله ، كه بعد با زنى به نام سوده ازدواج نمود، با زنان ديگرى نيز ازدواج كرد. آنان هم كم و بيش به حضرت فاطمه عليهاالسلام علاقه نشان مى دادند اما نامادرى هم هرچه خوب و مهربان باشد مهر و محبت بى شائبه مادر را ندارد. تنها مادر است كه به وسيله نوازش هاى گرم خويش دل كودك را آرام مى كند و به او نيرو مى بخشد. به اين دليل هرچه محروميت حضرت فاطمه عليهاالسلام زيادتر مى شد، اظهار محبت پيغمبر هم به همان ميزان بيشتر مى گشت . و شايد از همين روست كه در روايات وارد شده كه : حضرت رسول صلى الله عليه وآله تا صورت فاطمه را نمى بوسيد به خواب نمى رفت .(171)
هجرت فاطمه عليهالسلام به سوى مدينه
در سال سيزدهم بعثت حضرت رسول صلى الله عليه وآله ناچار شد مكه را ترك كند و به سوى مدينه هجرت نمايد. هنگام حركت ، با حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام و حضرت فاطمه عليهاالسلام خداحافظى كرد و به اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: ((امانت هاى مردم را برگردان ، سپس ‍ فاطمه دختر مرا و فاطمه مادر خودت را و فاطمه دختر عمويم حمزه را با عده ديگرى بردار و به سوى مدينه بشتاب كه من در انتظار شما هستم )) سپس به سوى مدينه حركت نمود.
حضرت امير عليه السلام به دستور پيامبر صلى الله عليه وآله حضرت فاطمه عليهاالسلام را با چند تن ديگر از زن ها سوار كرد و رهسپار مدينه شد. در بين راه ، ابوواقد كه ماءمور راندن شترها بود، آنها را با سرعت مى برد، على بن ابى طالب عليهما السلام فرمود: با زنها مدارا كن و شترها را آهسته تر بران ، زيرا زنان ناتوانند و تاب تحمل سختى را ندارند.
ابوواقد گفت : مى ترسم دشمنان در تعقيب ما باشند و به ما برسند.
حضرت پاسخ داد: پيغمبر صلى الله عليه وآله به من فرمود: از طرف دشمنان به شما آزارى نخواهد رسيد.
وقتى به نزديكى ((ضجنان )) رسيدند، هشت سوار از پشت سر به آنان رسيدند. حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام زنان را در پناهگاهى پياده نمود و با شمشير بر دشمنان حمله كرد و پراكنده شان ساخت . آنگاه بانوان را سوار كرد و رهسپار مدينه شد.
حضرت رسول صلى الله عليه وآله وقتى به قبا رسيد 12 روز توقف كرد تا آنكه حضرت امير عليه السلام به اتفاق سه فاطمه و سايرين به آن حضرت پيوستند.(172)
حضرت رسول صلى الله عليه وآله در مكه (و به روايتى در مدينه )، سوده را به عقد خويش درآورد و فاطمه عليهاالسلام را به خانه او برد سپس ام سلمه را عقد كرد و حضرت فاطمه عليهاالسلام را به او سپرد تا از وى نگهدارى و سرپرستى كند.
ام سلمه مى گويد: پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله حضرت فاطمه عليهاالسلام را به من سپرد تا در تربيتش كوشش كنم . من هم از تربيت و راهنمايى او دريغ نداشتم ؛ ولى به خدا سوگند او از من باادب تر و داناتر بود.(173)
ازدواج حضرت زهرا عليهاالسلام
حضرت فاطمه عليهاالسلام پس از 9 سال كه در خانه باصفاى پدر زندگى كرد و علوم و معارف الهى را از سرچشمه زلال نبوت دريافت و به طور كامل از مكتب تربيتى اسلام بهره مند شد و پرورش يافت و ايمان و تقوا با وجودش آميخته شد، به ازدواج حضرت امير عليه السلام درآمد.
از آغاز معلوم بود و همه مى دانستند كه كسى جز حضرت على عليه السلام همسر، همتا و هم شاءن حضرت فاطمه عليهاالسلام نيست ، با اين وجود بسيارى آرزوى چنين افتخارى را در دل داشتند. در ((مناقب ابن شهرآشوب )) از ابن عباس و ابن مسعود و ديگران روايت كرده است كه : ابوبكر و عمر از جمله كسانى بودند كه پس از استقرار پيامبر صلى الله عليه وآله در مدينه ، حضرت فاطمه عليهاالسلام را از وى خواستگارى كردند.
پيامبر با اين سخن به ايشان پاسخ مى داد: من منتظر فرمان خدا درباره او هستم .
عبدالرحمن بن عوف و عثمان بن عفان ، كه هر دو از ثروتمندان بزرگ بودند، نيز براى خواستگارى خدمت حضرت رسول صلى الله عليه وآله رسيدند.
عبدالرحمن گفت : يا رسول الله ! اگر فاطمه را به عقد من درآوردى حاضرم يكصد شتر سياه آبى چشم كه بارهايشان پارچه هاى كتان اعلاى مصرى باشد و ده هزار دينار، مهريه اش كنم .
عثمان نيز گفت : يا رسول الله ! من هم به همين مهر نيز حاضرم و به عبدالرحمن نيز برترى دارم زيرا زودتر مسلمان شدم .
پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله از سخن آنان سخت خشمناك شد و مشتى سنگريزه برداشت و به سوى عبدالرحمن پاشيد و فرمود: تو خيال مى كنى من بنده پول و ثروتم و به وسيله ثروت خودت بر من فخر و مباهات مى كنى و مى خواهى به وسيله پول ، مرا وادار به اين ازدواج كنى ؟(174)
اما در اين ميان شرم و حياى حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مانع مى شد كه براى خواستگارى حضرت فاطمه عليهاالسلام خدمت رسول خدا صلى الله عليه وآله برسد. پس از آنكه عده اى او را به اين كار تشويق كردند و نيز معلوم شد كه رسول خدا صلى الله عليه وآله حضرت فاطمه عليهاالسلام را براى اميرالمؤ منين عليه السلام در نظر دارد، حضرت امير عليه السلام خدمت پيامبر شرفياب شد، اما شرم مانع از بيان خواسته اش شد. رسول خدا صلى الله عليه وآله فهميد كه على عليه السلام چه منظورى دارد. از اين رو به او فرمود كه موضوع را با فاطمه در ميان خواهد گذاشت .
پيامبر موضوع را با حضرت فاطمه عليهاالسلام در ميان گذاشت ، ابن سعد در ((طبقات )) نقل كرده است كه : رسول خدا صلى الله عليه وآله به دخترش فرمود: من از پروردگارم خواسته ام تا تو را به همسرى بهترين آفريده اش و آنكه بيش از همه دوستش مى دارد درآورد. سپس فرمود: و تو دخترم ، على و ويژگى ها و فضيلت هايش را مى شناسى ، او امروز به خواستگارى تو آمده است ، نظرت چيست ؟
حضرت فاطمه عليهاالسلام سكوت كرد و چيزى نگفت . پيامبر سكوت ايشان را علامت رضاى او دانست و مسرور شد و صداى تكبيرش بلند شد.(175 )
اربلى در ((كشف الغمة )) از ابن شهرآشوب از انس بن مالك روايت كرده است : پيامبر صلى الله عليه وآله مسلمانان را گرد آورد و براى آنان سخن گفت و در ضمن سخنانش فرمود:
خداوند به من فرمان داده كه دخترم فاطمه را به همسرى على درآورم و من او را به پانصد درهم (و به نقلى چهارصد درهم ) نقره به ازدواج على عليه السلام در آوردم . آنگاه به على فرمود: آيا به اين ازدواج راضى هستى ؟
على عليه السلام گفت : راضى هستم و سپس به عنوان شكرگزارى به درگاه پروردگار سجده كرد. پيامبر فرمود: خداوند مبارك گرداند و از شما بسيار و پاك بروياند.
اربلى سپس اضافه مى كند: و به خدا سوگند كه چه بسيار و پاك از ايشان برويانيد.(176)
از امام صادق عليه السلام نيز روايت شده كه فرمود: اگر خداوند متعال اميرالمؤ منين عليه السلام را نيافريده بود بر روى زمين همسرى برازنده حضرت فاطمه عليهاالسلام يافت نمى شد.(177)
و در حديث قدسى ، خداوند متعال خطاب به پيامبر چنين فرمود:
لو لم اءخلق عليّا لما كان لفاطمة ابنتك كفو على وجه الارض ؛
اگر على را نمى آفريدم ، هرگز براى دخترت فاطمه در زمين هم شاءنى نبود.(178)
حضرت امير عليه السلام كه چيزى ، جز يك شمشير و يك زره و شترى براى آبكشى نداشت ، به فرموده پيامبر زره را به بازار برد و فروخت . در روايات مختلف بهاى آن بين 400 و 480 و 500 درهم بيان شده است .
حضرت امير عليه السلام پول ها را در اختيار پيامبر گذاشت تا وسايل لازم فراهم شود. حضرت رسول صلى الله عليه وآله بدون شمردن ، مشتى از آن را به بلال و مشتى ديگر را به سلمان و قدرى از آن را به اسماء داد و بقيه را به ام سلمه سپرد تا جهيزيه حضرت زهرا عليهاالسلام را آماده كنند.
جهيزيه حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام
وسايلى كه در جهيزيه دختر رسول خدا صلى الله عليه وآله بود چنين است :
1 - يك پيراهن زنانه به مبلغ هفت درهم .
2 - روسرى بزرگ به مبلغ چهار درهم .
3 - قطيفه سياه خيبرى .
4 - يك تخت از ليف خرما.
5 - دو رختخواب از پارچه كتانى درشت بافت مصرى كه در يكى ليف خرما و ديگرى پشم گوسفند بود.
6 - چهار عدد متكا از پوست دباغى طائف .
7 - پرده نازك پشمى .
8 - يك قطعه حصير، براى مفروش كردن اتاق .
9 - يك دستاس .
10 - يك طشت مسى .
11 - يك مشك كوچك آب .
12 - يك كاسه چوبى .
13 - يك آفتابه .
14 - يك سبوى سبز.
15 - چند كوزه سفالين .
16 - يك سفره از پوست .
17 - يك عباى بافته شده از پنبه .
در تاريخ آمده است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله با دست مبارك و بيان مقدس خود اين جهيزيه را تبرك و تيمن بخشيد و از اين رو همين جهيزيه ساده و مختصر را بايد گرانبهاترين و باشكوه ترين جهيزيه عالم بشرى دانست .
آرى هنگامى كه اين وسائل ساده به عنوان جهيزيه عروس فراهم شد، آنها را به حضور پيامبر صلى الله عليه وآله آوردند، رسول اكرم صلى الله عليه وآله چند لحظه آن اشياء را با دست مبارك خود زير و رو كرد و پس از مشاهده تمام آنها، با لحن پرشكوه و مقدسش فرمود: بار الها! اين ازدواج را بر اين خانواده ، كه بيشتر ظروفشان گلين و سفالين است ، مبارك فرما!
مورخان نوشته اند كه اميرالمؤ منين عليه السلام براى روز عروسى اش اين وسايل را تهيه و خريدارى كرده بود:
1 - يك چوب لباسى براى آويختن لباس ها و مشك آب .
2 - يك قطعه پوست گوسفند.
3 - يك عدد متكا.
4 - يك مشك آب .
5 - يك غربال .(179)
پس از آن پيغمبر به اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: در عروسى بايد وليمه داده شود، من دوست دارم امتم در عروسى ها وليمه بدهند. از اين رو گوسفندى كشتند و با همان گوسفند، چهار هزار نفر را پذيرايى كردند.
به سوى حجله
زنان پيغمبر صلّى الله عليه و آله و سلم حضرت فاطمه عليهاالسلام را زينت كردند، عطر و بوى خودش بر او پاشيدند، پيغمبر صلّى الله عليه و آله و سلم اميرالمؤ منين عليه السلام را فراخواند و در سمت راست خود نشانيد. حضرت زهرا عليهاالسلام را نيز در طرف چپ نشانيد. سپس عروس و داماد را به سينه خودش چسبانيد. پيشانى هر دو را بوسيد، دست نوعروس را گرفت و در دست داماد گذاشت . به حضرت امير عليه السلام فرمود: فاطمه همسر خوبى است . و به حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود: على شوهر خوبى است .
سپس به زنان فرمود: عروس و داماد را با شور و شادى به حجله ببريد، ولى چيزى نگوييد كه خدا ناراضى گردد.
زنان پيغمبر صلّى الله عليه و آله و سلم با شور و شادى ، الله اكبر گويان ، فاطمه و على را تا حجله عروسى بدرقه نمودند. رسول خدا نيز از پشت سر آنان وارد حجله شد و دستور داد ظرف آبى حاضر كردند. قدرى از آب ها را بر بدن مبارك حضرت فاطمه عليهاالسلام پاشيد و دستور داد با بقيه آن وضو بگيرد و دهانش را بشويد. سپس ظرف آب ديگرى خواست ، قدرى از آن را بر تن مبارك اميرالمؤ منين عليه السلام پاشيد و دستور داد با بقيه آن وضو بگيرد.
سپس روى عروس و داماد را بوسيد. دست به سوى آسمان برداشت و گفت : خدايا اين عروسى را مبارك گردان و نسل پاك و پاكيزه اى از ايشان به وجود آور.
وقتى خواست از حجله خارج شود حضرت فاطمه عليهاالسلام دامنش را گرفت و گريه كرد. فرمود: دختر عزيزم ! من تو را به بردبارترين و دانشمندترين مردم سپردم .
سپس برخاست و تا در حجله آمد. چوب در را با دو دست مبارك گرفت و فرمود: خدا شما و نسلتان را پاك و پاكيزه گرداند. با دوستان شما دوست هستم و با دشمنانتان دشمن اكنون وداع مى كنم و شما را به خدا مى سپارم .
آنگاه در حجله را بست و به زنان فرمود: به منزل هاى خودتان برويد و كسى اينجا نماند.
تمام زنها متفرق شدند. وقتى پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلم خواست خارج شود ديد يكى از زن ها باقى مانده است . پرسيد: كيستى ؟ مگر نگفتم همه بايد خارج شوند؟!
زن گفت : من اسماء هستم . شما فرموديد خارج شويد، اما من در اين باره عذر دارم ؛ زيرا هنگام رحلت حضرت خديجه عليهاالسلام در خدمتش ‍ بودم ، ديدم گريه مى كند. گفتم : آيا شما هم گريه مى كنيد؟ با اين كه بهترين زنان جهان و همسر رسول خدا هستى و به شما وعده بهشت داده است .
فرمود: گريه من از اين جهت است كه مى دانم هر دخترى در شب زفاف محتاج به زنى است كه محرم اسرارش باشد و نيازهايش را برآورده سازد، من از دنيا مى روم ولى مى ترسم فاطمه ام در شب زفاف محرم راز و ياورى نداشته باشد.
در آن وقت من به خديجه گفتم : اگر من تا شب زفاف حضرت فاطمه عليهاالسلام زنده ماندم ، قول مى دهم كه نزدش بمانم و برايش مادرى كنم .
وقتى پيامبر نام حضرت خديجه عليهاالسلام را شنيد بى اختيار اشكش ‍ جارى شد و فرمود: تو را به خدا براى همين كار مانده اى ؟ گفت : آرى . پيغمبر فرمود: پس به وعده ات عمل كن .(180)