زندگى و حيات پس از مرگ

على محمد اسدى

- ۶ -


فصل پنجم ترسيمى از حيات برزخى

تشبيه حيات برزخى

مطالبى كه در اين سطور -از زبان اولياى دين- مى‏نگاريم، بيانگر شمه‏اى از حقايق شگفت انگيز جهان برزخى است.
در آغاز اين گفتار، توجه شما خوانندگان عزيز را به تشبيه برزخ با دنيا جلب مى‏كنيم؛ تا بتوانيم ترسيمگر چهره‏اى - هر چند ناقص - از حيات برزخى باشيم.
عالم و دانشمند ربانى، مرحوم «فيض كاشانى»(متوفى‏1091ه.ق) در كتاب نفيس و ارزشمند «الْمُحجَّةُ الْبَيْضاء في تَهْذيبِ الْإحياء» در اين‏باره چنين مى‏نويسد:
«دنيا، همچون زندان تاريكى است كه انسان در آن حبس باشد و برزخ همانند بستان وسيع و گسترده‏اى است كه انواع درختان سر به فلك‏كشيده، گلهاى زيباى عطرآگين، پرندگان خوش الحان و... در آن باشند».(1)
پيامبر گرامى(ص) با تعبيرى بسيار زيبا و دقيق -به مضمون زير- دنيا و برزخ را چنين تشبيه نموده است:
«مِثال مؤمن در دنيا، مثل جنين است در شكم مادر (چنان به آن خوگرفته است كه گويى عالمى برتر و با صفاتر از آن نيست).از اين رو پس از پايان عمر آن جهان، با اكراه و سختى، همراه با ترس و گريه، دل از آن مكان مى‏كند.
پس از اندكى كه با اين جهان انس گرفت، ديگر ميل بازگشت به وطن نُه ماهه خويش را ندارد.
مؤمن نيز چنان به دنيا خوگرفته است كه دل كندن از آن، برايش سخت و مرگ بر او ناپسند است؛ اما پس از مرگ، وقتى چشمش به جمال نعمتهاى فرحبخش و دل انگيز برزخى روشن شد، به هيچ وجه حاضر نيست به وطن چند ده ساله خويش بازگردد».(2)
ثواب و عذاب «عالم برزخ» را نيز مى‏توان به پاداش و كيفر «عالم رؤيا» تشبيه كرد. انسان، در خواب، امورى از قبيل: خوردن، آشاميدن، انديشيدن و... را انجام مى‏دهد و اين كارها به وسيله قالبى غير از قالب مادى صورت مى‏پذيرد؛ زيرا در هنگام خواب ديدن، بدن و قالب مادى در بستر خفته است.(3)
در حديث آمده است:
«هنگام خواب، قالب مادى باقى مى‏ماند و آنچه از انسان خارج مى‏شود، قالب برزخى اوست».(4)
طبق نظر فلاسفه الهى (از جمله ملاصدرا) انسان، داراى دو قالب و كالبد است:
1 - قالب مادى (چهره ظاهرى و بيرونى).
2 - قالب مثالى (چهره باطنى و درونى).

قالب مثالى چيست؟

چنانكه بيان شد، روح انسان همواره باقى است و فنا در آن راه ندارد. پس از مرگ، آنچه كه از انسان جدا مى‏شود، قالب مادى اوست و روح در عالم برزخى به واسطه قالب مثالى -كه با آن جهان، سنخيت دارد- سير خود را ادامه مى‏دهد.
مرحوم «فيض كاشانى» در اين‏باره چنين مى‏نويسد:
روح به واسطه مرگ، تغيير نمى‏كند؛ بلكه قالب مادى و اعضاى ظاهرى بدن دگرگون مى‏شود. روح پس از مرگ باقى است؛ رنجها و لذّتها را همانند دنيا (ليكن با قالب درونى و مثالى) درك مى‏كند.
قالب درونى و مثالى از جنس ماده نيست؛ بلكه مجرد(خالى) از طول و عرض (و ديگر خواص ماده) است».(5)
با آوردن دو مثال، كيفيت قالب مثالى را نسبت به قالب مادى بيان مى‏كنيم؛ تا فهمِ عبارات دقيق و حكيمانه فوق، آسان‏تر گردد:
مثال اول: سوار كارى را در نظر بگيريد كه پس از مرگ استرش، مركب ديگرى را بر مى‏گزيند.
مثال دوم: شخصى جامه‏اى به تن دارد، پس از مدتى كه كهنه و فرسوده شد، جامه‏اى ديگر مى‏پوشد.
روح انسان نيز پس از مرگ، بدن و قالب مادى را همانند استر مرده و لباس فرسوده كنار مى‏گذارد و سوار بر اسبى تازه‏نفس مى‏شود و جامه‏اى نو به تن مى‏كند كه از آن به قالب مثالى(بدن مثالى، قالب درونى و بدن برزخى) تعبير مى‏شود.
علامه مجلسى(ره) در «بحار الانوار»، بدن مثالى را به اجسام جن و ملائكه تشبيه نموده است؛(6) يعنى، همانگونه كه جن و ملائكه از قالبى لطيف(حتى لطيف‏تر از هوا) برخوردارند، قالب مثالى انسان در برزخ نيز به همين صورت است.


براى تبيين سيمايى روشن‏تر از قالب مثالى، رواياتى را در اين‏باره يادآور مى‏شويم:
از امام صادق(ع) چنين سؤال شد: آيا درست است كه مى‏گويند: «روح مؤمن، در سنگدان مرغهاى سبز رنگ قرار دارد؟»
امام صادق(ع) فرمود: «خير. مؤمن، در نزد خدا عزيزتر از آن است كه روحش را در قيافه يك مرغ جلوه دهد؛ بلكه در بدنهايى همانند دنياشان قرار مى‏گيرند».(7)
امام صادق(ع) فرمود: «هنگامى كه خداوند، مؤمنى را قبض روح كند او را در قالبى همانند دنيا قرار مى‏دهد كه با آن مى‏خورد، مى‏آشامد و اگر تازه وارد آشنايى بيايد، او را به همان شكل كه در دنيا بوده است، مى‏شناسد».(8)
امام صادق(ع) فرمود: «همانا ارواح مؤمنان در برزخ، مانند اجساد دنياشان از نعمتهاى بهشتى برخوردارند و كسانى كه در دنيا با هم آشنا بودند، اينك همديگر را مى‏شناسند و هنگامى كه تازه‏واردى از دنيا به ديار آنان قدم نهد، ابتدا گويند: رهايش كنيد؛ زيرا او اكنون راه سخت و دشوارى را پيموده است.
(پس از اينكه قدرى استراحت كرد) از او پرسند: فلان كس چطور است؟ فلان كس چه شد؟
اگر پاسخ دهد كه او را زنده ترك گفتم، اميد پيوستن به ايشان را دهند؛ و اگر پاسخ دهد كه او مرده است، گويند: هاى! هاى! هلاك شد».(9)

پاداش و كيفر حقيقى

عالم مِثال (برزخ)، برزخى است ميان موجودات مادى دنيا و موجودات مُجرّد آخرت؛ يعنى، مانند اين عالم مادى نيست؛ ليكن به صراحت تجرد آخرت هم نمى‏باشد و برخى از لوازم ماده (همچون شكل و عرض فعلى) را داراست.
از اينكه گفته مى‏شود «برزخ ماده ندارد»، برخى مى‏پندارند كه پاداش و كيفر جهان برزخى، وَهم و خيالى بيش نيست و هيچگونه وجود خارجى ندارد! اين پندار هم فى‏نفسه باطل است و هم انحرافى است در درك مقصود.(10)
على اىّ حال، وضع برزخ همان است كه در گفتارهاى پيشين بيان داشتيم و اينك، به چند حديث كه حقيقى و واقعى بودن پاداش و كيفر برزخ را با صراحت بيشترى بيان مى‏دارد، اشاره مى‏كنيم:
امام صادق(ع) فرمود: «ارواح مؤمنين در خانه‏هاى بهشتى زندگى مى‏كنند، از طعامهاى بهشتى مى‏خورند و از شربتهاى آن مى‏آشامند».(11)
امام صادق(ع) فرمود: «درى از آتش جهنم به روى مجرمين و كفار گشايند و آنها را در آب گرم جوشان اندازند».(12)
ابوبصير گويد كه از امام صادق(ع) پرسيدم: ارواح مشركين در برزخ چگونه است؟
امام صادق(ع) فرمود: «در آتش، عذاب مى‏شوند».(13)

ارتباط با ارواح

از جمله مسائلى كه در بحث «حيات برزخى» مورد اتفاق تمام مذاهب اسلامى است، گفت و گو و ارتباط با ارواح است.
روايات وارد شده در اين باب بسيار است كه از باب نمونه يك روايت را يادآور مى‏شويم:
«در جنگ بدر (نخستين نبرد مسلمانان با مشركان كه موجب پيروزى و سرافرازى سپاه اسلام گرديد) كشتگان قريش را به دستور پيامبر اكرم در چاهى انداختند. پيامبر بر سر آن چاه آمد و خطاب به سران كفار (ابوجهل، عتبه، شيبه، اميه و...) فرمود:
اى كفار! شما همسايگان خوبى براى پيامبر خدا نبوديد. او را از ديار خود بيرون رانديد و به ستيز و جنگ با او برخاستيد؛ من اينك وعده پروردگارم را حق يافتم. (شما چطور؟).
عمربن خطاب كه سخنان پيامبر را مى‏شنيد به آن حضرت اعتراض كرد: (اينها بدنهايى مرده و بى‏جانند) چگونه با آنان سخن مى‏گوييد؟
پيامبر(ص) فرمود: بس كن! سوگند به خدا كه تو از آنان شنواتر نيستى؛ آنان مى‏شنوند؛ ولى توانايى پاسخ گفتن را ندارند. اينك كه از آنان روى برگردانم، فرشتگان عذاب با گرزهاى آهنين بر سرشان مى‏كوبند».(14)

جهان بيدارى

از روايات استفاده مى‏شود كه برزخيان به اندازه مقام و منزلت خويش از دنيا ديدن مى‏كنند:
امام كاظم(ع) فرمود: «انسانهاى برزخى، در شكل پرنده‏اى لطيف به ديوار خانه‏هايشان فرود مى‏آيند. اگر كردار نيكى از خانواده‏هايشان ببينند، خوشحال مى‏شوند و اگر كردار بدى از خانواده‏هايشان سرزند؛ اندوهگين مى‏گردند».(15)
امام صادق(ع) فرمود: «وقتى مؤمن به ديدار خانواده‏اش مى‏آيد، آنچه كه او را خوش آيد، مى‏بيند و كارهاى ناپسند از او پوشيده مى‏گردد؛ امّا وقتى كافر به ديدار خانواده‏اش مى‏رود، آنچه كه او را غمين نمايد، بر او نمايان مى‏شود و كارهاى پسنديده از او پوشيده مى‏گردد».(16)
از امام كاظم(ع) سؤال شد: مؤمن چه مدت يكبار به ديدار خانواده‏اش مى‏رود؟
امام كاظم(ع) فرمود: «به قدر مرتبه و درجه خود به ديدار خانواده‏هايشان مى‏روند».
سؤال شد: چه هنگام؟
حضرت فرمود: «هنگام ظهر كه آفتاب از بلندى زدوده مى‏شود».
سؤال شد: در چه شكل؟
فرمود: «به شكل گنجشك يا كوچك‏تر از آن!».(17)
يادآورى مى‏شود كه برزخيان، چون از بدن لطيف مثالى(شبيه اجسام جن و ملائكه) برخوردارند؛ در هنگام ديدار خود از دنيا، ديده نمى‏شوند.(18)

حكايتى پندآميز

در پايان اين گفتار، با ذكر حكايتى به ترسيم سيماى روشن‏ترى از اين جهان مى‏پردازيم. ماجراى زير را از كتاب «خزائن» مرحوم علامه نراقى(ره) بيان مى‏كنيم. ايشان اين حكايت را از زبان يارى صديق و دوستى مورد اعتماد چنين بازگو مى‏نمايد:
«در ايام جوانى با پدرم و جمعى از دوستان، هنگام عيد نوروز، ديد و بازديد مى‏كرديم. براى ديدار يكى از آشنايان به طرف خانه‏اش -كه نزديك قبرستان بود- رفتيم. گفتند: خانه نيست.
يكى از همراهان، پيشنهاد كرد كه براى رفع خستگى و زيارت اهل قبور، سرى به قبرستان بزنيم. وقتى به آنجا رسيديم، يكى از رفقا به شوخى رو به قبرى كرد و گفت: اى صاحب قبر! در اين روز عيد به ديدار تو آمديم؛ از ما پذيرايى نمى‏كنى؟
ندايى برخاست كه هفته ديگر همه ميهمان من هستيد!
همگى شگفت‏زده شديم و گمان برديم كه تا هفته آينده بيشتر زنده نيستيم. به سروسامان دادن كارهاى خود پرداختيم؛ امّا در روز موعود از مرگ خبرى نشد. با هم به سر همان قبر رفتيم؛ گفتيم: شايد منظور چيزى غير از مردن بوده است.
يكى از ما گفت: اى صاحب قبر! به وعده خود وفا كن. صدايى آمد: بفرماييد! ناگهان، باغى در نهايت طروات و صفا، درختان سر به فلك كشيده، انواع ميوه‏ها، نهرهاى جارى و مرغان خوش الحان، نمايان گشت!
در وسط باغ به عمارت با شكوهى رسيديم كه شخصى در نهايت زيبايى آنجا نشسته و جمعى ماهرو، كمر خدمت او به ميان بسته؛ چون ما را ديد، از جا برخاست و خوش آمد گفت و از اينكه هفته گذشته مجاز به پذيرايى نبود، پوزش خواست.
پس از ساعتى كه با طعامها و شربتهاى گواراى آن سامان از ما پذيرايى شد، تا بيرون باغ بدرقه‏مان كرد.
پدرم در هنگام خداحافظى از او پرسيد: شما كيستى كه از چنين دستگاه گسترده‏اى بهره‏مندى؟
فرمود: من كاسب فلان محله هستم و به دو سبب بدين مقام دست يافتم: هرگز در كسبم كم‏فروشى نكردم و ديگر هيچگاه نماز اول وقت را ترك نگفتم».(19)

پى‏نوشتها:‌


1 . «المحجة البيضاء»، ج‏8، ص‏298:
«...يكون الدنيا بالاضافة اليه كالسجن و المضيق و يكون مثاله كالمحبوس في بيت مظلم، فتح له باب الى بستان واسع الاكناف، لايبلغ طرفه اقصاه، فيه انواع الاشجار و الازهار و الثمار فلايشتهي العود الى السجن المظلم».
2 . «المحجة البيضاء»، ج‏8، ص‏299:
قال رسول اللَّه(ص): «ان مثل المؤمن في الدنيا كمثل الْبجنين من بطن امه؛ اذا خرج من بطنها، بكى على مخرجه؛ حتى اذا رأى الضوء يحب ان يرجع الى بطن امه؛ فكذلك المؤمن يجزع من الموت؛ فاذا أفضى الى ربه، لم يحب ان يرجع الى الدنيا، كما لايحب الجنين ان يرجع الى مكانه».
3 . براى توضيح بيشتر، به گفتار دوم، مبحث«اصالت روح» مراجعه شود.
4 . «بحار»، ج‏61، ص‏43. «ميزان الحكمة»، ج‏4 ،ص‏30:
روي عن ابي الحسن(ع) يقول: «ان المرء اذا نام، فان روح الحيوان باقية في البدن؛ والذي يخرج منه روح العقل...».
5 . «المحجة البيضاء»، ج‏8، ص‏311:
«و هذا نص صريح في ان العقل لايتغير بالموت؛ انما يتغير البدن و الاعضاء فيكون الميت عاقلاً مدركاً عالماً بالالام واللذات كما كان في حياته لايتغير من عقله شي‏ء، و ليس العقل المدرك هذه الاعضاء بل هوشي‏ء باطن ليس له طول و لاعرض...».
6 . «بحار»، ج‏6، ص‏217:
«ثم تتعلق الروح بالاجساد المثالية اللطيفة الشبيهة بأجسام الجن و الملائكة».
7 . «الكافى»، ج‏3، ص‏244. «بحار»، ج‏6، ص‏268. «المحجة البيضاء»، ج‏8، ص‏300:
«عن ابي ولّادالحنّاط، عن ابي عبداللَّه(ع)، قلت له: جعلت فداك يروون انَّ ارواح المؤمنين في حواصل طيور خضر حول العرش!
فقال(ع): «لا. المؤمن اكرم على اللَّه من أن يجعل روحه في حوصلة طير؛ لكن في أبدان كأبدانهم».
8 . «لئالى الاخبار»، الشيخ محمد نبى التويسركانى، ج‏4، ص‏256، مكتبة المحمدية:
«فاذا قبضه‏اللَّه (عزوجل)، صير تلك الروح في قالب كقالبه في الدنيا، فيأكلون و يشربون؛ فاذا قدم عليهم القادم؛ عرفوه بتلك الصورة التي كانت في الدنيا».
9 . «الكافى»، ج‏3، ص‏244. «بحار»، ج‏6، ص‏269:
«ان ارواح المؤمنين في صفة الاجساد في شجرة في الجنة؛ تعارف و تسائل. فاذا قدمت الروح على الارواح، تقول: دعوها، فانها قد افلتت من هول عظيم. ثم يسألونها: ما فعل فلان؟ و ما فعل فلان؟
فإن قالت لهم: تركته حياً؛ ارتجوه، و إن قالت لهم: قدهلك؛ قالوا: قد هوى، هوى!».
10 . برگرفته از: «حيات پس از مرگ» ص 29 -30، علامه طباطبايى (دفتر انتشارات اسلامى).
11 . «كافى»، ج‏3، ص‏244. «بحار»، ج‏6، ص‏269:
« (ان ارواح المؤمنين) لفي حجرات في الجنة. يأكلون من طعامها و يشربون من شرابها».
12 . «امالى الصدوق»، ص‏229. «بحار»، ج‏6، ص‏223:
«... يفتحان له باباً إلى النار و وينزلان اليه الحميم من جهنم».
13 . «الكافى»، ج‏3 ص‏245 - «بحار»، ج‏6 ص‏270:
«عن ابي بصير، عن ابي عبداللَّه(ع)، قال: سألته عن ارواح المشركين. فقال(ع): «في النار يعذبون،...».
14 . «بحار الانوار»، ج‏6، ص‏254 - 255.
«سخن گفتن پيامبر گرامى با سران كفار قريش، از مسلمات تاريخ و حديث است؛ از ميان محدثان گروهى آن را نقل كرده‏اند كه به برخى اشاره مى‏كنيم:
الف - «صحيح بخارى»، ج‏5، ص‏97، 98 و 110 (در سرگذشت جنگ بدر).
ب - «صحيح مسلم»، ج‏4، ص‏77 (كتاب جنت).
ج - «سنن نسايى»، ج‏4، ص‏89 و 90.
د - «مسند امام احمد»، ج‏2، ص‏131.
ه - «سيره ابن هشام»، ج‏1، ص‏639.
و - «مغزى واحدى»، ج‏1، (غزوه بدر).
ز - «بحار الانوار»، ج‏19، ص‏346.
و... (نقل از: «اصالت روح از نظر قرآن»، ص‏158)
15 . «الكافى»، ج‏3، ص‏230. «بحار»، ج‏6، ص‏257:
«(يأتي الميت) في صورة طائر لطيف؛ يسقط على جدرهم، و يشرف عليهم؛ فإن رآهم بخير؛ فرح، و إن رآهم بشر و حاجة حزن واغتم».
16 . «الكافى»، ج‏3، ص‏230. «بحار»، ج‏6، ص‏256. «لئالى الاخبار»، ج‏4، ص‏256:
«ان المؤمن ليزورأهله؛ فيرى مايحب و يستر عنه مايكره. و إن الكافر ليزور أهله؛ فيرى مايكره و يستر عنه مايحب...».
17 . «الكافى»، ج‏3، ص‏231. «بحار»، ج‏6، ص‏257:
- يزور المؤمن اهله؟ قال(ع): «نعم».
- في كم؟ قال: «على قدر فضائلهم منهم من يزور في يوم و...».
- في اي ساعة؟ قال: «عند زوال الشمس».
- في اي صورة؟ قال: في صورة العصفور، أو أصغر من ذلك!».
18 . البته گاهى كه مصلحتى يا پند و عبرتى براى اهل دنيا در كار باشد (مانند اجسام جن و ملائكه كه بعضى مواقع به اذن خدا ظاهر مى‏شوند) چهره برزخيان نيز آشكار مى‏گردد.
19 . «خزائن»، ملا احمد نراقى، (به نقلِ «معاد»، ص‏35 - 36).