منازل الآخرة
(حكايات و روايات مرگ و عالم پس از مرگ)

خاتم المحدثين حاج شيخ عباس قمى (ره)

- ۴ -


شيخ ما ثقة الاسلام نورى (رحمه الله عليه ) در حال آن جناب فرمود سزاوار است كه انسان انديشه كند در مواظبت اين بزرگوار بر سنن و آداب و مناجاتش در اسحار و گريه و تذلل او براى پروردگار و مخاطبات او با نفس ‍ خود كه مى گفت : تو جعيفر بودى پس جعفر شدى پس شيخ جعفر گشتى پس شيخ عراق گشتى پس رئيس مسلمين شدى ؛ يعنى فراموش مكن اوائل خود را، او را از كسانى خواهى يافت كه حضرت اميرالمؤ منين (ع) او را براى احنف بن قيس توصيف فرموده است :

فقير گويد كه آن حديثى است طولانى در ذكر اوصاف اصحاب خود كه براى احنف بعد از قتال اهل جمل ؛ بيان فرموده است از جمله فقراتش اين است :

فلو راءيتهم فى ليلتهم و قد نامت العيون و هداءت الاءصوات و سكنت الحركات من الطير فى الوكور و قد نهتهم هول يوم القيمة و الوعيد عن الرقاد كما قال سبحانه : افاءمن اهل القرى اءن ياءتيهم بياتا و هم نائمون فاستيقظوا لها فزعين و قاموا الى صلواتهم معولين باكين تارة و اخرى مسبحين ، يبكون فى محاريبهم و يرنون ، يصطفون ليلة مظلمة بهماء يبكون ، فلو رايتهم يا احنف فى ليلتهم قد اشتدت اعوالهم و نحيبهم و زفيرهم اذا زفروا خلت النار قد اخذت منهم الى حلاقيمهم و اذا اءعولوا حسبت السلاسل قد صفدت فى اعناقهم فلو راءيتهم فى نهارهم اذا لراءيت قوما يمشون على الارض هونا و يقولون للناس حسنا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما، و اذا مروا باللغو مروا كراما، قد قيدوا اقدامهم من التهمات و ابكموا السنتهم ان يتكلموا فى اعراض الناس و سجموا اسماعهم ان يلجها خوض خائض و كحلوا اءبصارهم بغض البصر عن المعاصى ، و انتحوا دار السلام التى من دخلها كان آمنا من الريب و الاحزان .(25)

((يعنى اگر ايشان را در شبها ببينى ، در وقتيكه چشمها به خواب رفته و صداها ساكت شده و مرغها در آشيانه ها آرام گرفته اند، مى بينى كه هول روز قيامت ايشان را از خفتن باز داشته ، همچنانكه حق تعالى فرموده : ((آيا اهل قريه ها ايمن اند از اينكه در شب عذاب ما بر ايشان برسد در حالى كه در بستر خود آرميده اند در حالى كه بانگ كنند و گريه كنند و گاهى به تسبيح مشغول باشند در محرابشان مى گريند و فرياد مى كنند؛ قدمهاى خود را براى عبادت با حال گريه در شب تاريك سايه گسترانيده اند. اگر ايشان را ببينى كه در شبها روى پاها ايستاده اند، كمرهايشان خم شده اجزاء قرآن را در نمازشان ، مى خوانند فرياد و گريه و بانگشان شديد شده وقتى كه بانگ مى كنند خيال مى كنى تا حلقومشان آتش فرا گرفته است و وقتى كه صداى ايشان به گريه بلند شود گمان مى كنى كه گردنهايشان را در بند و زنجير كرده اند پس هر گاه ايشان را در روز ببينى مى بينى كه بر زمين به آهستگى و بردبارى راه مى روند و با مردم به خوبى سخن مى گويند و وقتى كه نادانان با ايشان سخن مى گويند پاسخ آنها سلام است و هر گاه بر لغوى بگذرند خود را از تهمت دور نگهدارند زبانهايشان از صحبت درباره نواميس مردم گنگ است و گوشهاى خود را از شنيدن باطل باز مى دارند و از گناهان چشم پوشى مى كنند و تصميم دارند در دارالسلام وارد شوند تا از ريب و احزان ايمن باشند.

اءقول : و يناسب هنا نقل كلام من راهب عظيم الشاءن و هو ما نقل عن قثم الزاهد قال : رايت راهبا على باب بيت المقدس كالواله فقلت له اوصنى فقال : كن كرجل احتوشته السباع فهو خائف مذعور يخاف ان يسهو فتفترسه و يلهو فتنهشه ، فليله ليل مخافه اذا اءمن فيه المفترون ، و نهاره نهار حزن اذا فرح فيه البطالون . ثم انه ولى و تركنى . فقلت له : زدنى . فقال : ان الظمئان يقنع بيسير الماء.

قثم زاهد گفت : راهبى را بر در بيت المقدس ديدم كه مردم بر او گرد آمده اند. به او گفتم : مرا وصيتى كن ! گفت : همچون مردى باش كه از درندگان به وحشت افتاده و خائف و ترسان است . مى ترسد كه اگر غفلت كند، بدرندش يا اگر آرام بگيرد، پاره پاره اش كنند. شب او، شب ترسناكى است ، هر چند كه فريب خوردگان ، در آن آرام گرفته اند و روزش ، روز غم انگيزى است ، هر چند كه بيكارگان در آن خوشحالند. سپس بازگشت و مرا ترك كرد. به او گفتم : بيش از اين بگوى ! گفت : تشنه به جرعه اى آب قناعت كند.

4- نقل است كه روزى صاحب بن عباد شربتى طلبيد؛ يكى از غلامانش ‍ قدح شربتى حاضر كرد و بدو داد. صاحب چون خواست بياشامد يكى از خواص او گفت : اين را مخور زيرا كه زهر در آن ريخته اند و غلامى كه قدح را به دست صاحب داده بود ايستاد بود. صاحب گفت : دليل بر صحت قول تو چيست ؟ گفت : تجربه كن ؛ اين را بده به همان كس كه به تو داده تا معلوم شود. صاحب گفت كه من اين را اجازه نمى دهم و حلال نمى دانم . گفت : پس تجربه كن به آنكه به مرغى بدهى كه بياشامد. گفت : حيوانى را عقوبت كردن جايز نيست . پس قدح را رد كرد و امر كرد بر زمين ريزند و به آن غلام فرمود كه از نزد من دور شو و از خانه ام بيرون برو ولى دستور داد كه ماهيانه او را بدهند و قطع نكنند، و فرمود: يقين را به شك دفع نبايد كرد و عقوبت كردن به قطع روزى كسى ، از ناكسى است .

مؤ لف گويد كه صاحب بن عباد از وزراى آل بويه و ملجاء عوام و خواص و مرجع ملت و دولت و از خانواده شرف و عزت بوده ، و همان كسى است كه در ادبيت و فضل و كمال و علم عربيت اعجوبه دهر و يگانه عصر خويش ‍ بوده .
نقل شده كه در وقتى كه مى نشست براى املاء؛ خلق بسيارى به واسطه استفاده از جنابش جمع مى گشتند به طورى كه شش نفر كلام او را به مردم مى رساندند، و كتب لغتى كه در نزد او بود در حال حمل و نقل محتاج به شصت شتر بود، و علويين و سادات و علما و فضلاء نزد او محلى منيع و مرتبتى رفيع داشتند و از علماء ترويج مى كرد و ايشان را به تصنيف و تاءليف تشويق مى نمود، و به دستور او جناب حسن بن محمد قمى ((تاريخ قم )) را تاءليف كرد، و شيخ اجل رئيس المحدثين جناب صدوق (رحمه الله عليه ) به خاطر او كتاب عيون اخبار الرضا (ع) را تصنيف فرمود و ثعالبى به جهت او يتيمة الدهر را جمع كرده است . و كثرت احسان او بر فقها و علماء و سادات و شعرا معروف است ؛ در هر سال پنج هزار اشرفى به بغداد براى فقهاى آنجا مى فرستاد، و در ماه رمضان بعد از عصر هر كسى بر او داخل مى شد نمى گذاشت برود مرگ بعد از آنكه نزد او افطار كند لاجرم در هر شب از شبهاى ماه رمضان منزلش از هزار نفر افطار كننده خالى نبود و عطا و صدقاتش در ماه رمضان به مقدار انفاق او در تمام سال به مردم بود و اشعار بسيار در مناقب اميرالمؤ منين سروده است وفاتش در 24 صفر سنه 385 به سفر در رى واقع شد، جنازه اش را به اصفهان حمل كردند و قبرش ‍ در اصفهان معروف و مزار است .

فصل هفتم : حسابرسى
از جمله مواقف مهوله ، موقف حساب است . خداوند در اين باره مى فرمايد: اقترب للناس حسابهم و هم فى غفلة معرضون . وقت حساب مردم نزديك شد مردم از انديشه و تفكر در آن غفلت داشته و از آن رو گردانند. و قال تعالى فى سورة الطلاق : و كاءيّنْ من قرية عتت عن امر ربها و رسله فحاسبناها حسابا شديدا. و بسا از قريه يعنى اهل قريه كه از فرمان پروردگار خود و پيغمبران خدا سركشى كردند و براى ايشان حساب و عذابى سخت خواهد بود، پس كفر كارهاى خود را چشيدند. لازم است كه در اينجا به چند حديث بسنده كنيم .

1- شيخ صدوق (ره ) از اهل بيت (عليهم السلام ) روايت كرده كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: روز قيامت قدمى برداشته نمى شود تا از او چهار چيز سئوال كنند: الف - از عمر او كه در چه چيزى صرف كرده ، ب - و جوانى خود را كه در چه چيزى سپرى ساخته ، ج - و از مالش كه از كجا پيدا كرده و در چه مواردى خرج نموده ح - و از محبت ما اهل بيت (عليهم السلام ).

2- شيخ طوسى رحمه الله عليه از حضرت امام باقر (ع) روايت كرده كه فرمود: اول چيزى كه از بنده حساب مى كشند نماز است ، پس اگر قبول شد چيزهاى ديگر هم قبول خواهد شد.

3- شيخ صدوق روايت كرده كه روز قيامت صاحب قرض مى آيد و شكايت مى كند، اگر آنكه قرض گرفته است حسنات دارد از براى صاحب قرض مى گيرند و اگر حسنه ندارد گناهان صاحب قرض را به او مى دهند.

4- شيخ كلينى از حضرت على بن الحسين صلى الله عليه و آله روايت كرده كه از براى اهل شرك ترازو نصب نمى شود، ايشان را فوج فوج بى حساب به جهنم مى برند زيرا نصب موازين و نشر دواوين از براى اهل اسلام است .

5- شيخ صدوق از حضرت صادق (ع) روايت كرده است كه چون روز قيامت شود و بنده مؤ من را از براى حساب باز دارند كه هر دو از اهل بهشت باشند، يكى فقير باشد و ديگر غنى در دنيا، فقير گويد: پروردگارا، از براى چه مرا باز مى دارى به عزت تو سوگند كه مى دانى به من ولايت و حكومتى نداده بودى كه در آن به عدل يا جور عمل كنم ، و مال زيادى به من نداده بودى كه حق تو در آن باشد و من نداده باشم ، و روزى مرا به قدر كفاف مى دادى به قدر آنچه مى دانستى كه مرا كافى است . پس خداوند جليل فرمايد كه راست مى گويد بنده مؤ من من ، بگذاريد تا داخل بهشت شود. و آن كه غنى باشد او را نگه مى دارند تا آنقدر عرق از او جارى شود كه اگر چهل شتر بياشامند آنها را كفايت كند پس از آن داخل بهشت شود. پس فقير به او گويد كه چه چيز تو را نگاه داشت ؟ گويد: طول حساب ؛ پيوسته چيزى بعد از چيزى از تقصيرات ظاهر مى شد و خدا مى بخشيد تا آنكه مرا به رحمت خود فرو گرفت و مرا به توبه كاران ، ملحق گردانيد پس تو كيستى ؟ گويد: من آن فقيرم كه با تو در محشر بودم گويد: نعمتهاى بهشت ، تو را تغيير داده است كه من تو را نشناختم .

6- شيخ طوسى از آن حضرت روايت كرده است كه چون روز قيامت شود حق تعالى ما را بر حساب شيعيان موكل گرداند پس آنچه از خدا است از خدا سؤ ال مى كنيم كه از براى ما ببخشد پس آن از ايشان خواهد بود، و آنچه از حق ماست ، بر ايشان مى بخشيم ؛ پس حضرت اين آيه را خواند: ثم ان الينا ايابهم ، ثم ان علينا حسابهم .(26)
7- شيخ كلينى از حضرت امام محمد باقر (ع) روايت كرده است كه فرمود: حق تعالى با بندگان در حساب روز قيامت به قدر آنچه در دنيا از عقل به ايشان داده دقت مى كند.

((حكايت :))
از خط شيخ شهيد (عليه الرحمة ) نقل شده كه احمد بن ابى الحوارى گفت كه آرزو كردم ابو سليمان دارانى (27) را در خواب بينم تا آنكه بعد از يكسال او را در خواب ديدم به او گفتم اى معلم ! حق تعالى با تو چه كرد؟ گفت : اى احمد! وقتى از باب صغير آمدم ، ديدم شترى از درمنه (و آن گياهى است كه به عربى آنرا شيح مى گويند) پس من يك چوب از آن كندم ، نمى دانم كه با آن خلال كردم يا نه ، الحال مدت يكسال است كه من مبتلا به حساب آن هستم .
مؤ لف گويد كه استبعاد ندارد اين حكايت بلكه تصديق مى كند آن را، آيه شريفه : يا بنى انها ان تك مثقال حبة من خردل فتكن فى صخرة او فى السموات او فى الارض ياءت بها الله و قول اميرالمؤ منين (ع) در يكى از خطبه هاى خود: اليست النفوس عن مثقال حبة من خردل مسئولة ؟ يعنى آيا چنين نيست كه از مردم از يك دانه خردل سؤ ال خواهد شد؟
و در كاغذى كه به محمد بن ابى بكر نوشته فرموده : واعلموا عباد الله ان الله عز و جل سائلكم عن الصغير من عملكم و الكبير اى بندگان خدا بدانيد كه خداوند از هر عمل كوچك و بزرگ شما سئوال خواهد كرد.

و در كاغذى كه به ابن عباس مرقوم داشته فرمود: اما تخاف نقاش ‍ الحساب آيا نمى ترسى از مناقشه در حساب ؟ و اصل مناقشه از (نقش ‍ الشوكة ) است يعنى بيرون كردن خار را؛ يعنى همچنانكه در بيرون آوردن خار از بدن كمال دقت و كاوش و باريك بينى را به عمل مى آورند تا آن را پيدا كرده و بيرون آورند، همين طور در حساب دقت و باريك بينى به عمل مى آورند. و بدان كه بعضى از محققين گفته اند كه نجات نمى يابد از خطر ميزان و حساب مگر كسى كه در دنيا از نفس خود حساب بكشد و با ميزان شرع اعمال و اقوال و خطرات و لحظات خود را بسنجد چنانكه در خبر وارد شده است كه فرمودند به حساب نفسهاى خود برسيد پيش از آنكه از شما حساب كشند و بسنجيد اعمال خود را، پيش از آنكه بسنجند اعمال شما را.

((حكايت :))
شخصى بود به نام توبة بن صمه ، نقل شده كه او نفس خود را در بيشتر اوقات شب و روز حساب مى كرد پس روزى ايام عمر خود را حساب كرد و متوجه شد كه شصت سال از عمرش گذشته است متوجه شد كه بيست و يكهزار و پانصد روز مى شود، گفت : واى بر من ، آيا من ملاقات خواهم كرد مالك را به بيست و يكهزار و پانصد گناه ، اين را گفت و بيهوش افتاد و در همان بيهوشى وفات كرد.
فقير گويد: روايت شده كه وقتى حضرت رسول صلى الله عليه و آله به زمين بى گياهى فرود آمد پس به اصحاب خود فرمود كه برويد هيزم بياوريد، عرض كردند يا رسول الله ما در زمين بى گياه هستيم كه هيزم در آن يافت نمى شود، فرمود: هر كس هر چه ممكنش مى شود بياورد پس هيزم آوردند و مقابل آن حضرت روى هم ريختند چون هيزمها جمع شد حضرت فرمود: همين طور گناهان شما جمع مى شود با اين كار حضرت ، اصحاب متوجه شدند كه در بيابانى كه از هيزم خبرى نبود ولى با جستجوى خود مقدار زيادى هيزم جمع شد و روى هم ريخته شد، همين طور گناه به نظر نمى آيد، چون جستجو و حساب شود گناهان بسيارى جمع مى شود چنانكه ((توبه بن صمه )) براى هر روز عمر خود يك گناه فرض كرد حساب كرد ((بيست و يكهزار و پانصد)) گناه كرده است .

فصل هشتم : تحويل نامه هاى اعمال
چنانچه حق تعالى در اوصاف قيامت فرموده : و اذا الصحف نشرت يعنى وقتى كه صحيفه ها منتشر و پهن مى شود؛ على بن ابراهيم (قمى ) گفته كه مراد صحيفه هاى اعمال مردم است . و نيز حق تعالى در سوره انشقاق مى فرمايد: فاءما من اوتى كتابه بيمينه فسوف يحاسب حسابا يسيرا يعنى آنكه نامه او به دست راستش داده شود پس به زودى از او حساب گرفته مى شود و اما آنكه نامه را از پشت سر به او مى دهند بزودى هلاك مى شود و در آتش افروخته مى سوزد.
عياشى از حضرت صادق (ع) روايت كرده است كه چون روز قيامت شود نامه او را به هر كس بدهند و گويند: بخوان پس حق تعالى هم كارهاى او از سخن گفتن و نگاه كردن و غير را به خاطر او مى آورد به نحوى كه گويا الآن گناهان را انجام داده و از قلم نينداخته است . پس مى گويد: اى واى بر ما، چه مى شود اين نامه را كه ترك نكرده است صغيره را و نه كبيره را مگر آنكه احصا كرده است .
ابن قولويه از حضرت صادق (ع) روايت كرده كه هر كس قبر امام حسين (ع) را در ماه رمضان زيارت كند و در راه زيارت بميرد، براى او حسابى نخواهد بود و به او مى گويند كه بدون خوف و بيم داخل بهشت شو.
علامه مجلسى (رحمه الله عليه ) در تحفه فرموده ، به دو سند معتبر منقول است كه حضرت امام رضا (ع) فرمود: هر كس مرا زيارت كند با آن دورى قبر من ، من در سه موطن روز قيامت به نزد او بيايم و او را از اهوال قيات آزاد كنم :
1- وقتى كه نامه هاى نيكوكاران را به دست راست ايشان و نامه هاى بدكاران را به دست چپ ايشان مى دهند.
2- نزد صراط،
3- نزد ترازوى اعمال .
و در حق اليقين فرموده كه حسين بن سعيد در كتاب زهد از حضرت صادق (ع) روايت كرده است كه چون حق تعالى بخواهد مؤ من را حساب كند نامه او را به دست راست او مى دهد و ميان خود و او حساب كند كه ديگرى مطلع نشود و گويند: اى بنده من فلان كار و فلان كار كردى ، گويد: اى پروردگار آرى من كرده ام ، پس خداوند كريم فرمايد آنها را از تو آمرزيدم و آنها را به حسنات بدل كردم . پس مردم گويند: سبحان الله ! اين بنده حتى يك گناه نداشته است ؛ و اين است معنى قول حق تعالى : هر كه نامه به دست راستش داده شود پس بعد از اين حسابش آسان خواهد شد و به سوى اهل خود مسرور و خوشحال بر مى گردد راوى پرسيد: كدام اهل ؟ فرمود: اهلى كه در دنيا داشته و اگر مؤ من باشد در بهشت خواهد بود. پس ‍ فرمود: اگر نسبت به بنده اراده بدى داشته باشد بطور آشكار در حضور مردم از او حساب مى گيرد و حجت را بر او تمام مى كند و نامه را به دست چپش ‍ مى دهند؛ چنانچه حق تعالى فرموده است : و اما آنكه نامه او را از پشت سر به او مى دهند پس ((وا ثبورا)) خواهد گفت و آتش افروز جهنم خواهد گرديد؛ به درستى كه در اهل خود شاد بود؛ يعنى در دنيا و گمان مى كرد كه به آخرت بر نخواهد گشت . و اين اشاره است به آنكه دستهاى منافقان و كافران را غل مى كنند و نامه ايشان را از پشت سر به دست چپ ايشان مى دهند. و به اين دو حال اشاره شده است در دعاهاى وضو در هنگام شستن دستها كه خداوندا بده نامه مرا به دست راست من و نامه مخلد بودن مرا در بهشت به دست چپ من و حساب كن مرا حسابى آسان . و خداوندا مده نامه مرا به دست چپ من و نه از پشت سر من و مگردان دستهاى مرا غل كرده در گردن من .(28)

مؤ لف گويد كه در اين مقام مناسب ديدم تبرك جويم به ذكر يك روايت :
سيد بن طاووس - رضوان الله عليه - خبرى نقل كرده كه حاصلش اين است كه چون ماه رمضان داخل مى شد حضرت امام زين العابدين (ع) غلام و كنيز خود را نمى زد و هر كدام كه تقصيرى در خدمت مى كردند در كتابى اسم آن غلام يا كنيز و نوع تقصير او را در آن روز معين مى نوشت بدون آنكه او را تاءديب و شكنجه كند و اين تقصيرات جمع مى شد تا شب آخر ماه رمضان ، آن شب آنها را مى طلبيد و به دور خود جمعشان مى كرد آنگاه نوشته را بيرون مى آورد و مى فرمود: اى فلان ، آيا به ياد مى آورى در فلان روز فلان تقصير را بجا آوردى و من تو را مجازات نكردم ؟ عرض مى كند بلى يابن رسول الله . پس به ديگرى اين را مى فرمايد و همچنين يك به يك خطاهاشان را به يادشان مى آورد و از آنها اقرار مى گيرد آنگاه در وسط ايشان مى ايستد و مى فرمايد: صداهاى خود را بلند كنيد و بگوئيد: اى على بن الحسين ، پروردگار تو هم هر چه كرده اى عمل ترا شمرده و ضبط كرده همچنانكه تو ضبط كرده اى و بر ما بر شمردى و نزد خدا كتابى است كه به حق نطق مى كند و عمل كوچك و بزرگ تو را از ياد نمى برد و هر چه را كه كرده اى ضبط كرده و در آن حاضر مى بينى پس ما را ببخش همانطور كه خود اميدوارى خداوند تو را ببخشد زيرا كه خودش فرمود: وليعفو وليصفحوا الا تحبون ان يغفر الله لكم بايد جرمى را كه از گناهكاران صادر شده عفو كنند و از انتقام بگذرند و چشم پوشى كنند، آيا دوست نداريد كه خدا شما را بيامرزد؟

و حضرت به آنها تلقين مى فرمود به اين نحو كلمات و ايشان اين كلمات را به حضرت مى گفتند و آن جناب در بين ايشان ايستاده بود و گريه مى كرد و مى گفت : پروردگارا تو به ما امر فرمودى آن كسى را كه به ما ظلم كرده ببخشيم ، پس ما عفو كرديم ، پس تو هم ما را عفو كن چون تو به عفو كردن از ما سزاوارتر هستى ، و به ما فرمان دادى كه سائل را از در خانه رد نكنيم . پروردگارا ما از روى سؤ ال و مسكنت به درگاه تو آمده ايم و اميد به احسان تو داريم پس بر ما منت گذار و ما را نوميد بر مگردان و از اين نوع كلمات مى گفت .

آنگاه رو مى كرد به غلامان و كنيزان خود و مى فرمود من شما را بخشيدم ، آيا شما هم مرا مى بخشيد من مالك شما و مملوك خداوند كريم و عادل هستم . غلامان و كنيزان عرض مى كردند: اى آقاى ما تو را بخشيديم ، تو به ما بدى نكردى ، مى فرمود: بگوييد: خدايا على بن الحسين را ببخش ‍ همچنانكه از ما گذشت و او را از آتش آزاد كن همچنانكه ما را از قيد بندگى آزاد كرد. آنها اين كلمات را مى گفتند و آن حضرت مى گفت : اللهم آمين رب العالمين اذهبوا فقد عفوت عنكم و اعتقت رقابكم رجاء للعفو عنى و عتق رقبتى . پس چون روز عيد مى شد، به ايشان به مقدارى كه آنها را حفظ كند و بى نياز گرداند جايزه مى داد و هيچ سالى نبود مگر آنكه در شب آخر ماه رمضان بيست نفر يا چيزى كمتر يا زيادتر از ايشان آزاد مى كرد و مى گفت : حق تعالى در هر شب ماه رمضان وقت افطار هفتاد هزار هزار نفر از آتش جهنم آزاد مى كند كسانى كه مستوجب آتش باشند و چون شب آخر شود به مقدارى كه در جميع ماه رمضان آزاد كرده آزاد مى فرمايد و من دوست دارم كه خدا مرا ببيند كه من بندگان خود را در دنيا به اميد آنكه مرا از آتش جهنم آزاد گرداند آزاد كردم .

فصل نهم : صراط يا پل عبور
يكى از جاهاى هولناك آخرت ((صراط)) است و آن جِسرى است كه بر روى جهنم مى كشند و تا كسى از آن نگذرد داخل بهشت نمى شود.

در روايات وارد شده است كه از مو باريك تر و از شمشير برنده تر و از آتش ‍ گرم تر است ، و مؤ منان خالص به راحتى مانند برق از آن مى گذرند و بعضى با دشوارى مى گذرند اما نجات مى يابند، و بعضى از عقبات آن ، به جهنم مى افتند و آن در آخرت ، نمونه صراط مستقيم دنيا است كه دين حق و راه ولايت و متابعت حضرت اميرالمؤ منين و ائمه طاهرين از ذريه او صلوات الله عليهم اجمعين است و هر كه از اين صراط عدول و ميل به باطل كرده است ، از گفتار يا كردار، از همان عقبه از صراط آخرت مى لرزد و به جهنم مى افتد و صراط مستقيم سوره حمد، اشاره به هر دو است .

علامه مجلسى (رحمه الله عليه ) در حق اليقين از كتاب عقايد شيخ صدوق (رحمه الله ) نقل كرده كه فرمود: اعتقاد ما در عقباتى كه در راه محشر است آنست كه هر عقبه اى اسم واجب و فرضى است از اوامر و نواهى الهى ، پس ‍ انسان به هر عقبه اى كه مى رسد اگر تقصيرى كرده است در آن عقبه او را هزار سال نگه مى دارند و حق خدا را از او مى خواهند اگر از عهده آن با عمل صالحى كه از پيش فرستاده بيرون آمد و يا رحمت خدا شامل حالش شد از آن نجات مى يابد و به عقبه ديگر مى رسد، پس پيوسته او را از عقبه اى به عقبه ديگر مى برند و نزد هر عقبه سؤ ال مى كنند از آنچه كه او انجام داده است پس اگر از همه سلامت بيرون رفت منتهى مى شود به دار بقاء، پس ‍ حياتى مى يابد كه هرگز مرگ در آن نمى باشد و سعادتى مى يابد كه شقاوت در آن نيست و در جوار خدا با پيغمبران و صديقين و شفعاء و صالحان از بندگان خداى تعالى ، ساكن مى شود و اگر او را در عقبه اى حبس كنند و از او حقى را كه تقصير در آن كرده بخواهند ديگر راه نجاتى نخواهد داشت و با لغزش قدمهايش به درون جهنم مى افتد و اين عقبات بر روى صراط است و نام يكى از اين عقبات ولايت است كه همه خلايق را نزد آن عقبه باز مى دارند و از ولايت اميرالمؤ منين (ع) و ائمه بعد از او (عليهم السلام ) سئوال مى كنند اگر به وظايف خود عمل كرده است نجات مى يابد و مى گذرد و گرنه به جهنم مى افتد چنانكه حق تعالى فرموده است : وقفوهم انهم مسئولون (29) و اهم عقبات ، ((مرصاد)) است ؛ ان ربك لبالمرصاد و حق تعالى مى فرمايد: به عزت و جلال خود سوگند ياد مى كنم كه ظالمى از آن نمى گذرد تا كيفر شود و عقبه ديگر رحم است ، و اسم ديگرى امانت است و اسم ديگرى نماز، و بنام هر وظيفه و تكليفى عقبه اى هست كه انسان را در آن نگه مى دارند و به بازرسى و پرس و جوى او مى پردازند.

از حضرت امام محمد باقر (ع) روايت كرده است كه چون اين آيه نازل شد: و جى ء يومئذ بجهنم يعنى و بياورند در آن روز جهنم را، از حضرت رسول صلى الله عليه و آله پرسيدند معنى اين آيه چيست ؟ فرمود كه روح الامين مرا خبر داده كه چون حق تعالى اولين و آخرين را در قيامت جمع كند، جهنم را با هزار مهار با صد هزار ملك در نهايت شدت و غلظت ، بكشند و بياورند و صدائى از آن برمى خيزد كه اگر خدا بخواهد همه را نابود مى كند و همه فرياد زنند: رب نفسى نفسى پروردگارا جان مرا جان مرا نجات ده . و تو اى پيغمبر خدا ندا كنى : امتى امتى و از براى امت خود دعا كنى . پس صراط را بر روى آن بگذارند، كه از مو باريكتر و از شمشير برنده تر، و در آن سه شاخه است بر يك شاخه مساءله امانت و صله رحم است ، و بر دوم نماز، و بر سوم عدالت پروردگار عالميان . سپس دستور مى دهند كه مردم از آنها بگذرند، پس در عقبه اول صله رحم و امانت ايشان را نگه مى دارد، و اگر از اين عقبه نجات يافتند عدالت الهى ايشان را نگه مى دارد؛ و اشاره به اين است آنچه حق تعالى فرموده : ان ربك لبالمرصاد ((هر آينه پروردگار تو بر سر راه يا كمينگاه است )) و مردم بر صراط مى روند و بعضى به دست چسبيده اند و بعضى يك پايش ‍ لغزيده با پاى ديگر، خود را نگه مى دارد و ملائكه بر دور ايشان ايستاده و دعا و ندا مى كنند كه اى خداوند حليم بردبار، به فضل و كرم خود آنها را ببخش و ايشان را سالم عبور ده و مى بينى كه مردم خطا كار در آتش جهنم مى ريزند، پس كسى كه به رحمت خدا نجات يافت و گذشت مى گويد: الحمد لله ، حمد مى كنم خداوندى را كه مرا نجات داد بعد از آنكه نااميد شده بود هر آينه پروردگار ما آمرزنده است .

ثقه جليل ، حسين بن سعيد اهوازى از حضرت امام محمد باقر (ع) روايت كرده كه مردى نزد حضرت ابى ذر رضى الله عنه آمد و او را به زائيدن گوسفندش بشارت داد پس گفت : اى ابوذر مژده باد تو را كه گوسفندانت اولاد آورده و بسيار شدند. فرمود: زيادى آنها مرا خوشحال نمى سازد و بهتر است كه تعداد آنها برايم كمتر باشد زيرا زيادى آنها مرا گرفتار مى سازد؛ همانا شنيدم كه پيغمبر خدا فرمود: بر دو طرف صراط، روز قيامت عقبه رحم و امانت است پس كسى كه صله رحم و اداء امانت كرده باشد، از آن بگذرد و آن دو طرف صراط نمى گذارند كه در آتش بيفتد. و در روايت ديگر است كه اگر خيانت كننده در امانت و قطع كننده رحم بخواهد بگذرد، با اين دو خصلت ، عملى ديگر او را نفع ندهد و صراط او را در آتش مى افكند.

((حكايت :))
سيد اجل اكمل مؤ يد، علامه نحرير بهاء الدين سيد على بن سيد عبدالكريم نيلى نجفى كه جلالت شاءنش بسيار و مناقبش بى شمار است و تلميذ شيخ شهيد و فخر المحققين است در كتاب ((انوار المضيئة )) در ابواب فضايل حضرت اميرالمؤ منين (ع) به مناسبتى اين حكايت را از والدش نقل كرده كه در قريه نيله كه قريه خوشان باشد شخصى بود كه توليت مسجد آن قريه با او بود روزى از خانه بيرون نيامد، او را طلبيدند عذر آورد كه نمى توانم ، چون تحقيق كردند معلوم شد كه بدن او با آتش سوخته غير از دو طرف رانهاى او تا طرف زانوها و ديدند درد و الم او را بى قرار كرده ، سبب آنرا از او پرسيدند، گفت : در خواب ديدم كه قيامت برپا شده و مردم به داخل جهنم مى ريزند و من از آن كسانى بودم كه مرا به بهشت فرستادند همين كه رو به بهشت مى رفتم به پلى رسيدم كه عرض و طول آن بزرگ بود، گفتند كه اين صراط است پس از آن عبور كردم و هر چه از آن طى مى كردم عرضش كم ، و طولش بسيار مى شد تا رسيد بجائى كه مثل تيزى شمشير شد، در زير آن نگاه كردم ديدم كه وادى بسيار بزرگى است و در آن آتش ‍ سياهى است ، و در آن ، جمره هايى مثل قله كوهها، و مردم بعضى نجات مى يابند و بعضى در آتش مى افتند و من شروع كردم به لرزيدن مثل كسى كه بخواهد بيفتد تا خود را رسانيدم به آخر صراط، به آنجا كه رسيدم نتوانستم خوددارى كنم كه ناگاه در آتش افتادم و در ميان آن فرو رفتم ، پس خود را رساندم به كنار وادى و هر چه دست انداختم دستم به جايى بند نشد و آتش با قوت جريان خود، مرا به پايين مى كشيد و من استغاثه مى كردم ، عقل از من پريده بود، پس ملهم شدم به آنكه گفتم : يا على بن ابى طالب ، پس نظر افكندم ديدم مردى به كنار وادى ايستاده ، در دلم افتاد كه او على بن ابى طالب (ع) است . گفتم اى آقاى من ، يا اميرالمؤ منين ، فرمود: دست خود را بياور نزديك ، پس دست خود را به جانب آن حضرت ، دراز كردم پس ‍ دستم را گرفت و كشيد و مرا بيرون آورد و با دست خود آتش را از دو طرف رانم دور كرد در اين محل وحشت زده از خواب جستم و اين حال خود را ديدم كه مى بينيد سالم نمانده بدن من از آتش مگر آنجائى كه امام دست ماليده ؛ پس مدت سه ماه مرهم كارى كرد تا سوخته ها بهتر شد. و بعد از آن كم بود كه نقل كند اين حكايت را جهت احدى مگر آنكه تب مى گرفت او را (انتهى ).
ذكر چند عملى براى سهولت گذشتن از اين عقبه ، غير از صله رحم و اداء امانت ، كه گذشت .
((روايت اول :))
سيد بن طاووس در كتاب ((اقبال )) روايت كرده كه در شب اول ماه رجب بعد از نماز مغرب ، بيست ركعت نماز كند به حمد و توحيد و بعد از هر دو ركعت سلام دهد تا محفوظ بماند خودش و اهل و مال و اولادش و از عذاب قبر در پناه باشد و از صراط بى حساب مانند برق بگذرد.
((روايت دوم :))
روايت شده كه هر كه شش روز از ماه رجب روزه بگيرد از ((آمنين )) باشد روز قيامت و بگذرد بر صراط به غير حساب .
((روايت سوم :))
و نيز سيد روايت كرده كه كسى كه در شب بيست و نهم شعبان ده ركعت نماز كند بخواند در هر ركعت ((حمد)) يك مرتبه و ((الهيكم التكاثر)) ده مرتبه ، و ((معوذتين )) ده مرتبه ، و ((توحيد)) ده مرتبه ، عطا فرمايد حق تعالى به او ثواب مجتهدين و سنگين كند ميزان او را از حسنات و آسان گرداند بر او حساب را و بگذرد بر صراط مثل برق جهنده .
((روايت چهارم :))
در فصل سابق گذشت كه هر كه زيارت كند حضرت امام رضا (عليه السلام ) را با آن دورى قبر شريفش ، آن حضرت بيايد نزد او در سه موطن روز قيامت تا او را خلاصى بخشد از اهوال آنها كه يكى از آنها ((صراط)) است .

خاتمه : عذاب جهنم
1- به سند صحيح از ابو بصير منقول است كه به خدمت امام جعفر صادق (ع) عرض كردم كه اى فرزند رسول خدا مرا بترسان از عذاب الهى كه دلم بسيار قساوت گرفته . فرمود: اى ابو محمد، براى زندگانى دور و دراز كه زندگى آخرت است آماده باش كه آنها را نهايت نيست و به فكر زندگى و توشه آن باش و بدان كه روزى جبرئيل به نزد حضرت رسول صلى الله عليه و آله رو ترش كرده و آثار اندوه در چهره اش ظاهر بود، و پيش از آن ، هر گاه مى آمد متبسم و خندان و خوشحال مى آمد پس حضرت فرمود كه اى جبرئيل چرا امروز چنين غضبناك و محزون آمده اى ؟ جبرئيل گفت كه امروز دم هايى را كه بر آتش جهنم مى دميدند از دست گذاشتند. فرمود: دم هاى آتش جهنم چيست اى جبرئيل ؟ گفت : اى محمد حق تعالى امر فرمود كه هزار سال بر آتش جهنم دميدند تا سفيد شد پس هزار سال ديگر دميدند تا سياه شد، و اكنون سياه است و تاريك ، اگر قطره اى از ضريع - كه عرق اهل جهنم است كه در ديگهاى جهنم جوشيده و به عوض آب به اهل جهنم مى خورانند - در آبهاى اهل دنيا بريزند همگى از بوى گندش بميرند و اگر يك حلقه از زنجيرى كه هفتاد ذرع است و بر گردن اهل جهنم مى گذارند بر مردم دنيا بگذارند از گرمى آن تمام مردم دنيا بسوزند و اگر پيراهنى از پيراهنهاى اهل آتش را در ميان زمين و آسمان بياويزند اهل دنيا از بوى بد آن هلاك مى شوند. چون جبرئيل (ع) اينها را بيان فرمود حضرت رسول صلى الله عليه و آله و جبرئيل هر دو به گريه در آمدند. پس حق تعالى ملكى به سوى ايشان فرستاد كه پروردگار شما سلام مى رساند و به شما مى فرمايد كه من شما را ايمن گردانيدم از آنكه گناهى كنيد كه مستوجب عذاب من شويد. پس بعد از آن ، هر گاه كه جبرئيل به خدمت آن حضرت مى آمد متبسم و خندان بود پس حضرت صادق (ع) فرمود كه در آن روز، اهل آتش ‍ عظمت جهنم و عذاب الهى را مى داند، و اهل بهشت عظمت بهشت و نعيم آن را مى داند؛ و چون اهل جهنم داخل جهنم شوند هفتاد سال سعى مى كنند تا خود را به بالاى جهنم برسانند چون به كنار جهنم مى رسند ملائكه گرزهاى آهنين بر كله ايشان مى كوبند تا به قعر جهنم بر مى گردند، پس پوستهاى ايشان تغيير مى كند و پوست تازه بر بدن ايشان مى پوشانند كه عذاب در ايشان بيشتر تاءثير كند. پس حضرت به ابى بصير گفت كه آنچه گفتم ، تو را كافى است ؟ گفت : بس است مرا و كافى است .

2- در خبرى از حضرت صادق (ع) منقول است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود كه در ليلة المعراج چون داخل آسمان اول شدم هر ملكى كه مرا ديد خندان و خوشحال شد تا آنكه رسيدم به ملكى از ملائكه كه عظيم تر از او ملكى نديدم با هيئتى بسيار زننده در حالى كه غضب از جبينش ظاهر بود پس آنچه ملائكه ديگر از تحيت و دعا نسبت به من بجا آوردند، او بجا آورد لكن نخنديد و خوشحالى كه ديگران داشتند او نداشت . از جبرئيل پرسيدم كه اين كيست كه من از ديدن او بسيار ترسان شدم ؟ گفت : گنجايش دارد كه از او بترسى و ما همه از او مى ترسيم ؛ اين خازن جهنم است و هرگز نخنديده است و از روزى كه حق تعالى او را سرپرست جهنم كرده تا امروز پيوسته خشم و غضبش بر دشمنان خدا و اهل معصيت زياده مى گردد، و خدا به اين ملك مى فرمايد: كه انتقام از ايشان بكشد، و اگر با كسى به خنده ملاقات كرده بود يا بعد از اين مى كرد البته بر روى تو مى خنديد و از ديدن تو اظهار فرح مى نمود. پس من بر او سلام كردم و او پاسخم را بشارت به بهشت داد، پس من به جبرئيل گفتم به سبب منزلت و شوكت او در آسمانها كه جميع اهل سماوات او را اطاعت مى نمودند به مالك بفرما كه آتش دوزخ را به من بنماياند. جبرئيل گفت : اى مالك ، به محمد آتش جهنم را بنمايان . پس مالك پرده را بر گرفت و درى از درهاى جهنم را گشود ناگاه از آن ، زبانه اى به آسمان بلند شد و به خروش ‍ آمد كه در بيم شدم . پس گفتم : اى جبرئيل بگو كه پرده را بيندازد.
فى الحال مالك امر فرمود آن زبانه را كه به جاى خود برگردد، پس ‍ برگشت .

3- به سند معتبر از حضرت صادق (ع) منقول است كه حق تعالى هيچ كس ‍ را خلق نفرموده مگر آنكه منزلى در بهشت و منزلى در جهنم برايش قرار داده است ، پس چون اهل بهشت در بهشت و اهل جهنم در جهنم ساكن مى شوند منادى ، اهل بهشت را صدا مى زند كه به سوى جهنم نظر كنيد پس ‍ به سوى جهنم نظر مى كنند و منزلهاى ايشان را در جهنم مى بينند كه اين منزلى است كه اگر معصيت الهى مى كرديد داخل اين منازل مى شديد؛ پس ‍ ايشان را آنچنان فرح و شادى روى دهد كه اگر مرگ در بهشت باشد از شادى آنكه از چنين عذابى نجات يافته اند بميرند. پس منادى اهل جهنم را ندا كند كه به جانب بالا نظر كنيد، چون نظر كنند منازل ايشان را در بهشت و نعمتهائى كه در آنجا مقرر شده ببينند به ايشان بگويند كه اگر اطاعت الهى مى كرديد اين منازل در اختيار شما بود؛ پس ايشان را اندوه فرا گيرد كه اگر مرگ باشد بميرند. پس منازل اهل جهنم را در بهشت به نيكوكاران دهند و منازل اهل بهشت را در جهنم به بدكاران دهند و اين است تفسير آيه كه حق تعالى در شاءن اهل بهشت مى فرمايد، كه ايشانند وارثانى كه بهشت را به ميراث برند و در آن مخلد و پايدار خواهند بود.

4- و نيز از آن حضرت مرويست كه چون اهل بهشت داخل بهشت شوند و اهل جهنم به جهنم در آيند منادى از جانب خداوند ندا كند كه اى اهل بهشت و اى اهل جهنم ، اگر مرگ به صورتى از صورتها در آيد خواهيد شناخت ؟ گويند: نه . پس مرگ را به صورت گوسفند سياه و سفيدى در ميان بهشت و دوزخ بياورند و به ايشان گويند: ببينيد، اين مرگ است . پس حق تعالى امر فرمايد كه آن را ذبح كنند آنگاه مى فرمايد كه اى اهل بهشت ! هميشه در بهشت خواهيد بود و مرگى براى شما نيست ، و اى اهل جهنم ، هميشه در جهنم خواهيد بود و براى شما مرگ نيست ؛ و اين است قول خداوند عالميان كه فرمود و انذرهم يوم الحسرة اذ قضى الامر. بترسان ايشان را از روز حسرت در روزى كه كار هر كس منقضى شده و به پايان رسيده باشد و ايشان از آن روز غافلند. حضرت فرمود: مراد اين روز است كه حق تعالى اهل بهشت و جهنم را فرمان مى دهد كه هميشه در جاى خود باشند و مرگ براى ايشان نباشد و در آن روز اهل جهنم حسرت برند ولى سودى ندهد و اميد ايشان قطع گردد.