جلسه نوزدهم
منتهاي سير انسان
سير
نيكو كاران به بهشت و سير بدكاران به دوزخ ميانجامد. و از نظر قرآن جهنم و بهشت
انتهاي سير آنها است.
يا ايها الانسان
انك كادح الي ربك كدحاً فملاقيه.[1]
اي انسان همانا
تو با رنج و مشقت به سوي پروردگار خود در حركت هستي تا آن هنگام كه او را ملاقات
كني.
آية
شريفه ميفرمايد: اي انسان، در حركت خويش با تحمل هر رنج و مشقتي در راه خدا، در
نهايت سيرت ملاقات پروردگار است.
همچنين
آيات زير نيز بدين معنا اشاره دارد:
ـ ان الي ربك
الرجعي.[2]
و محققاً انسان
به سوي پروردگار باز خواهد گشت.
ـ و ان الي ربك
المنتهي.[3]
و كار خلق عالم
به سوي خدا منتهي ميشود.
ـ انا لله و انا
اليه راجعون.[4]
ما به فرمان خدا
آمده و به سوي او رجوع خواهيم كرد.
گاهي
سير انسان به رحمت الهي كه مظهرش« بهشت» است ميانجامد و، گاهي به مظهر قهر و غضب[5]
الهي «دوزخ» ميانجامد.
طبقات و درهاي دوزخ
«دوزخ»
داراي طبقات و درهائي است. قرآن در اينباره ميفرمايد:
لها سبعه ابواب
لكل باب منهم جزء مقسوم.[6]
دوزخ هفت در دارد
و هر دري براي ورود دستهاي از گمراهان معين شده است.
و نيز
در سورة زمر ميفرمايد:
و سيق الذين
كفروا الي جهنم زمرا حتي اذا جاوها فتحت ابوابها.
كافران را فوج
فوج به جانب دوزخ رانند و چون بدانجا رسند درهاي جهنم را بر رويشان بگشايند.
بدين
ترتيب، آنهائي كه حقالناس را ميخورند، از «در حقالناس» به دوزخ وارد ميشوند كه
ظاهراً پر ازدحامترين درهاي دوزخ است. زيرا، همه آنهائي كه حيثيت ديگران را لكهدار
ميكنند، شخصيت برادران ايماني را ميكوبند، مال ديگران را غصب ميكنند و... از اين
در به دوزخ وارد ميشوند.
در
روايات ميخوانيم كه اميرمؤمنان دستانشان را روي هم ميگذاشتند و ميفرمودند: جهنم
طبق طبقه است و در دعاي كميل ميفرمايد:
يتقلقل بين
اطباقها.
در ميان طبقات
دوزخ سرگردان است.
سقر
از
روايات نيز دانسته ميشود كه جهنم بسيار ژرف و داراي هفت طبقه است. طبقة اول آن
براي مردم عادي مهيا شده است، و طبقة آخر آن«سقر» جايگاه منافقين و ژرفترين طبقات
است به گونهاي كه در روايت مشهوري آمده است كه جبرئيل خدمت رسول خدا(ص) بود، ناگاه
صداي مهيبي به گوش رسيد. پيغمبر گرامي(ص)پرسيد اين چه صدائي است؟ عرض شد يا رسول
الله، هفتاد سالب پيش سنگي را در يكي از چاههاي جهنم انداختند كه هم اكنون به
انتهاي آن رسيد. استاد بزرگوار ما، رهبر عظيمالشأن انقلاب، در معناي اين روايت
فرمودند كه بعضي از انسانها دردنيا راه دوزخ را ميپيمايند، و پس از پايان 70 سال
عمر به اعماق دوزخ ميرسند. يعني، اين سنگي كه به قعر دوزخ رسيده است و چنين صداي
مهيبي از خود به جاي گذاشته است، دل چون سنگ انساني است كه در اثر ارتكاب معاصي و
غفلت از پروردگار، سخت و ظلماني شده و به ژرفاي دوزخ افكنده شده است.
مراتب
دوزخ
به نظر
ميرسد دوزخ هم مانند بهشت داراي مراتبي باشد. يعني، عذاب جهنم به تناسب گناه انسان
و غفلتش از خداي تعالي شدت و ضعف دارد. به اين اعتبار جهنم تنها يكي است، ولي داراي
مراتب بسياري است و درهاي جهنم همان درهايي است كه انسان با ارتكاب معاصي دردنيا به
روي خود باز كرده است.
ويل
از
روايات نيز استفاده ميشود كه جهنم داراي سلولهايي به نام «ويل» است كه چاههاي
دوزخند.
ويل لكل همزه
الذي جمع مالاً وعدده ...
[7]
امام
صادق(ع) در تفسير آيه شريفه ميفرمايد:
«ويل»
نام چاهي در دوزخ است،اين چاه جايگاه كساني است كه پشت سرديگران عيبجوئي
ميكنند،پول ميپرستند، زر و سيم مياندازند و به دنيا وابستهاند.
شدت
عذاب دوزخ
خلاصه
سخن اين است كه دوزخ جايگاه بسيار خطرناك و اسفبار است. همانطوري خداوند بسيار
بزرگ است، مظاهر رحمت و غضب او نيز عظيم و بزرگ است و جهنم، كه به يك معنا مظهر قهر
الهي است، طبيعتاً بسيار دهشتناك و عظيم است. از اينرو، در قرآن عذاب به «شديد»
توصيف شده و پروردگار ميفرمايد:« عذاب من شديد است».[8]
آنان را
بر حذر ميدارد و با بيان وعده و وعيد و بر شمردن صفات دوزخ و سختي عذاب مردم را بر
اين ميدارد كه از گرفتاري دوزخ و عذاب شديد برهند.
البته،
ميدانيد كه حقايق امور آخرت نظير بهشت، دوزخ، عذاب و نعمت را نميتوانيم درك كنيم
و تنها دورنمائي از آنها را تصور ميكنيم.
بهشت و
مراتب و طبقات آن
بهشت
نيز بمانند جهنم داراي مراتي و درجات و طبقات متفاوتي است.
و سيق الذين
اتقوا ربهم الي الجنه زمرا حتي اذا جاؤها و فتحت ابوابها.[9]
و انسانهاي خدا
ترس و اهل تقوا را فوج فوج به سوي بهشت ببرند و چون بدانجا رسند همة درهاي بهشت را
برويشان ب گشايند.
درهاي بهشت
بهشت داراي درهاي
فراواني است كه با اعمال صالح بر روي انسان گشوده ميشود. چنانكه پيامبر
گرامي(ص) فرمودند: در بهشت،
دري مختص شهداست كه ديگران ازاين در وارد بهشت نميشوند. درديگري نيز وجود دارد كه
به صابرين اختصاص دارد آنان كه به مصائب اين دنيا صبر كردند همچون خانواده محترم
شهدا و كساني كه گاه فقر، بيماري و. گرفتاري بردبارند و معلولان و مجروحاني كه براي
رضاي حق تعالي صبر ميكنند و آنا كه بر عبادت صابرند و در روبرو شدن با صحنههاي
گناه، به خدا پناه ميبرند و نفس خود را كنترل ميكنند.اينان كساني هستند كه
خدايشان فرمود:
انما يوفي
الصابرون اجرهم بغير حساب.[10]
پاداش صابران
بيرون از حساب است.
صابران
در آخرت آنقدر پاداش ميبينند كه ميگويند اي كاش در دنيا هر روز بدنمان را با قيچي
ميبريدند و ذره ذره ميكردند،و هفتاد سال بر اين مصيبت صبر ميكرديم تا اكنون به
پاداش بيشتري ميرسيديم.
مصاديق
صبر
صبر
مصاديق فراواني دارد. از جمله آنها اين است كه چون چشم انسان به زن نامحرمي بيفتد،
براي خدا چشم برهم نهد و چون صحنههاي شهواني پيش آيد،خود را نبازد و براي خدا صبر
كند. يا به هنگام گفت و شنود غيبت ديگران را نكند و غيبت نشنود و نيز گاه رياست فخر
نفروشد و چون پاي ارتزاق پيشآيد، از حلال تجاوز نكند و بر نفس اماره لگام بزند. چه
بسا با اين گونه صبر كردنها،ره صد سالة سلوك و قرب الهي را يك شبه توان پيمود.
درهاي
ديگر
عابدين
را دري جداگانه است. يعني، كساني كه در دل شبها به راز و نياز با خدا ميايستند روز
قيامت از در عابدين به بهشت وارد ميشوند.
در
ديگري نيز وجود دارد كه مخصوص خدمتگذاران به مردم است. اين در بسيار پرشكوه و عالي
است.
باب
الشيعه
«درشيعه» از دهاي پر ازدحام بهشت است. از اين در شيعيان به واسطة شفاعت رسول
گرامي(ص) وارد بهشت ميشوندو همچنين، كساني كه براي امام حسين(ع) عزاداري
كردهاند،و به هر حال وجه تشابه و تناسبي هر چند ضعيف، با آن مظلوم دارند مورد
شفاعت امام حسين(ع) نيز قرار ميگيرند و در حالي كه تعداد اين شفاعت شوندهها بسيار
زياد است، از در مخصوص به آن حضرت كه از ديگر درها پرازدحامتر است، پاي به بهشت
ميگذارند.
تذكر:
از اين
رو، بر شما عزيران است كه اهلبيت،خاصه حضرت سيد الشهداء(ع)، توسل جوئيد و براي
حضرتش گريه و عزاداري كنيد. همواره زيارت «عاشورا» و «وارث» رابر زبان و شوق زيارن
مرقد مطهرش ا در دل داشته باشيد و در زندگي به آن امام اقتدا كنيد.
باب
التوبه
يا عبادي الذين
اسرفوا علي انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله، ان الله يغفر الذنوب جميعاً ...
[11]
اي بندگان من كه
در گناه خود غرق شدهايد، ازرحمت خداوند نااميد مباشيد، زيرا، (اگر توبه كنيد)
پروردگار همة گناهان شما را ميآمرزد.
همة
گناهكاران به دوزخ ميروند جز آنان كه توبه كرده و به سوي خداوند بازگشته باشند
.[12]
در اين حال، خداوند گناهان آنان را به حساب حسنات تبديل كند و پروندة سياه اعمالشان
درخشندگي پيدا ميكند و به دست راست داده خواهد شد و فرجامشان نجات و سعادت و بهشت
است چون خداوند توبهكنندگان را دوست دارد.
باز آي،
بازآي، هر آنچه هستي بازآي
گر كافر
و گبر و بتپرستي بازآي
اين
درگه ما درگه نوميدي نيست
صد بار
اگر توبه شكستي بازآي
جلسه بيستم
دورنمائي از بهشت و دوزخ
بهشت
مظهر رحمت و دوزخ مظهر قهر خداوند تبارك وتعالي است. از اينرو بهشت نعمتي عظيم و
غير قايل وصف است و به عقول ما نگنجد. زيرا، رحمت خداوند نامتناهي و مظهر رحمتش
نيز، بينهايت است.
عذاب
جهنم نيز از آن جهت كه مظهر قهر الهي است، عظيم و غير قابل درك است. همانگونه كه
قبلاً اشاره شد، جهنم داراي طبقات و درجاتي است و هر كسي به مقتضاي حال و اعمالش در
طبقهاي و درجهاي خاص قرار ميگيرد و شدت عذابش به اعتبار اعمال، كردار، گفتار، و
رفتار او در دنيا ست.
سوختن
جسم و جان
از قرآن
دانسته ميشود كه آتش جهنم، تنها پوست بدن را نميسوزاند، بلكه استخوانها را درهم
ميشكند،جسم وروح را به آتش ميكشد و عذابش اليم است.
قرآن ،
در اينباره ميفرمايد:
كلما نضجت جلودهم
بدلناهم جلودا غيرها.
هر چه پوستهاي
بدنشان در آتش دوزخ ميسوزد، دوباره پوست تازهاي بر بدن آنها رويانديم.
و در
سورة همزه، دربارة سرايت آتش جهنم به استخوان، چنين ميخوانيم:
ويل لكل همزه
لمزه، الذي جمع مابلاً وعدده، يحسب ان ما له اخلده، كلا لينبذن في الحطمه، و ما
ادريك ماالحطمه، نار الله
الموقده، التي تطلع علي الافئده.[13]
واي بر هر عيبجوي هرزه زبان(آن كسيكه
پشت سر غيبت ميكند و در جلو رو خم زبان ميزند) همان كسي كه مال جمع كرده و همواره
به شمارش آنها سرگرم است. او پندارد كه مال و دارائي دنيا بدو عمر ابدي ميدهد.
چنين نيست، بلكه، حتماً به آتش دوزخ درخواهد افتاد. چگونه تصور سختي آن آتش را
تواني كرد؟! آن آتش را خدا برافروخته است، آتشي كه شعلههايش بر دلها زبانه ميكشد.
در
معناي «حطمه» آمده است، چيزي كه استخوان را درهم ميشكند، از اين رو، در حقيقت
معناي عبارت«لينبذن في الحطمه» اين است كه، او در آتشي ميافتد كه استخوانهايش درهم
شكسته و خردميشود.
احاطة
آتش بر دوزخيان
دوزخيان
كه در ميان شعلههاي اتش دوزخ افكنده ميشوند، چنان در ميان آتش قرار خواهند گرفت
كه آتش بدانها محيط خواهد بود و آية شريفه بر اين معنا حمل ميشود:
انما عليهم
موصده في عمد ممده.
يعني: آتش كه
آنها را از هر سوي سخت احاطه كرده و مانند ستونهاي بلند زبانه كشيده است.
به سخني
ديگر، آتش جهنم بردوزخيان مسلط است، آنچنان كه وقتي جهنمي رابه دوزخ افكنند، گوئي
او را در ميان ديگ سر بستهاي از آتش بنهادهاند و او را درون آتش بالا پائين شود:
يتقلقل بين
اطباقها.[14]
غل و
زنجيرهاي دوزخ
كسي كه
با اعمال زشت و گناه در دنيا، خود را از خدا و نتيجتاً از بهشت دور كرده و به دنيا
دلبسته شده است، براي او غل و زنجيرهاي بسيار محكم و بلندي مهيا است. در روز قيامت
خداوندش فرمايد:
خذوه فغلوه
ثم الجحيم صلوه ثم في سلسله ذرعها سبعون ذراعا فاسلكوه.[15]
و خطاب قهر رسد
كه او را بگيريد و در غل و زنجيرش كشيد، تا به دوزخ اندازيش. پس به زنجيري كه طولش
هفتاد ذرع است در كشيد.
يعني،
خودپسنديها، حسادتها، خودمحوريها، تكبرهاو... به غل و زنجير تبديل ميشود.
انا جعلنا في
اعناقهم اغلالا فهي الي الاذقان فهم مقمحون.[16]
ما هم بر گردن آنها غل و زنجيرهاي(عذاب)
نهاديم كه تا چانههاشان رسد، و سر آنها را به سوي بالا نگاه داشته است.
طعام دوزخيان
قرآن در
سورة واقعه از غذاي اهل دوزخ به«غسلين» تعبير فرموده است:
و لا طعام الا من
غسلين.[17]
و طعامي غير از
چرك و خون، يعني غسلين،[18]
نصيبش نيست.
همچنين در سورة واقع ميخوانيم:
لاكلون من شجر من
زقوم فما لئون منها البطون فشاربون عليه من الحميم فشاربون شرب الهيم، هذا نزلهم
يوم الدين.[19]
اهل دوزخ از درخت
زقوم تلخ جهنم خواهند خورد. تا آن كه شكمهاي خود را از آن پرسازند. آنگاه، همه از
آب گرم دوزخ ميآشامند، اين طعام و شراب كافران در روز جزا است.
دوزخيان، از فرط گرسنگي و تشنگي شديد، چونان شتر تشنه با وله بسيار از «آب حميم»
ميخورند ولي اين آب، وجودشان را ذوب ميكند و پس از هر بار ذوب شدن، دوباره زنده
ميشوند تا عذاب ببينند.
عطش و
جوع آنها، ناشي از جوع شهوت، رياست طلبي، خودمحوري، شخصيت كاذب پيدا كردن، به دنبال
عيب ديگران بودن، شخصيت آنها را كوبيدن و... است. يعني كساني كه در دنيا بر گناه
اصرار ميورزند، در دوزخ به مرض جوع گرفتار آيند و از :حميم» و «زقوم» كه از پيش
براي خود فرستادهاند خواهند خورد، ولي عطش و جوع آنها نه تنها فروكش نميكند، بلكه
شديدتر ميشود.
آنچه
رفت، تنها درونمائي بسيار ضعيف از دوزخ است. با مطالعه و تعمق در آيات قرآن، خاصه
از سورة مبارك واقعه تا به آخر قرآن ميتوان بيشتر به وصف جهنم و حالات اهل دوزخ
پيبرد و قلوب قاسيه خويش را نرم كرد.
هرگاه،
قلبها زنگار گرفت و قساوت پيدا كرد، بي درنگ به قرآن پناه بريد و يكي از اين
سورههاي آخر قرآن را با حال محزون و تفكر و تعمق تلاوت كنيد و اين را تكرار كنيد
تا كدورت و زنگار دلها زدوده شود. زيرا، اين تنها راه زدودن سياهي قلبهاست.
درونماي بهشت
اگر چه
حقيقت بهشت نيز براي ما فعلاً قابل درك و حتي تصور نيست، ولي با بهره گرفتن از آيات
قرآني، دورنمائي هر چند ضعيف و ناقص بدست ميدهيم.
قرآن ميفرمايد:
فلا تعلم نفس
مااخفي لهم من قره اعين جزاء بما كانوا يعملون.[20]
يعني، پاداش
اخروي نيكوكاريهاي انسان را نميتوان در اين دنيا درك كرد، زيرا بهشتها براي وي
مهيا شده است:
وعد الله
المؤمنين و المؤمنات جنات تجري من تحتها الانهار خالدين فيها و مساكن طيبه في جنات
عدن و رضوان من الله اكبر.[21]
خدا، اهل ايمان
از زنان و مردان را وعده فرموده است كه در بهشت خلد ابدي، كه زير درختانش نهرها
جاري است، جاي دهد و در عمارات نيكوي بهشت عدن سكونت بخشد و برتر و بزرگتر از هر
نعمت، مقام رضا و خشنودي خدا را به آنان كرامت فرمايد.
انواع
بهشت
قران در
آية شريفه ياد شده سه نوع بهشت را برشمرده است:
1- بهشت
2- بهشت عدن 3- رضوان الله.
البته،
اين سه نوع، بهشتهاي متفوتي نيست. بلكه، مراتب مختلفي از يك بهشت واحد است و تفاوت
اين مراتب به حسب اختلاف درجة اهل بهشت و شدت و ضعف ايمان و توحيد آنهاست.
لذتهاي
بهشتي
لذتهاي
بهشتي، دو نوع است: روحي و جسمي.
يكي از
ويژگيهاي نعم بهشتي اين است كه هيچ كس از نعمتهاي بهشتي وازده و خسته نميشود.
قرآن از دو گونه لذت در بهشت ياد ميفرمايد:
الف:
لذات جنسي مانند ميوههاي گوناگون، گوشت، آب، شربت، حورالعين و...
لذتهاي
معنوي
ب:
لذتهاي معنوي كه در آية:
لايسمعون
فيها لغواً و لا تأثيماً الا قيلاً سلاماً سلاماً.[22]
و نظاير
آن، بدانها اشاره رفته است. اين لذتها عبارتست از:
الف- در
آنجا اعل بهشت هيچ سخن لغو بيهودهاي نشنوند و هرگز به يكديگر فتنه و گناهي
برنبندند و جز سلام و تحيت و احترام،چيزي نگويند و نشنوند.
ب- آنجا
مقام وحدت و يگانگي و تجلي توحيد است و دوگانگي و اختلاف در كار نيست. زيرا،
دوگانگي و اختلاف، در موطن كثرت است نه در محل تجلي توحيد.
آن جهان جزباقي و آباد نيست
زان كه تركيب وي از اضداد نيست
اين تفاني از ضد آيد ضد را
چون نباشد ضد نبود جز بقا
نفي ضد كرد از بهشت آن بينظير
كه نباشد شمس و ضدش زمهرير[23]
يعني،
نقص، فسادف اختلاف، تضاد، مرگ و... درموطن كثرت و عالم اضداد، يعني دنيا، است و در
عالم روحاني و جهان بيرنگي، فساد و تضاد و مرگ و نقص نيست. آنجا بقاست، نور است و
تجلي وحدت حق تعالي[24].
سلام پروردگار
در
سورةع مبارك يس لذت معنوي را چنين بيان ميفرمايد:
ان اصحاب الجنه
اليوم في شغل فاكهون هم و ازواجهم في ظلال علي الارئك متكئون لهم فيها فاكهه و لهم
ما يدعون سلام قولا من رب رحيم.[25]
اهل بهشت در آن
روز خوشند و به وجد و نشاط مشغول هستن،آنان با زنانشان در ساية درختان بهشتي بر
تختها تكيه كردهاند و براي آنها ميوههاي گوناگون از هرنوعي كه ميخواهند آماده
است. فرشتگان رحمت بر آنان از خداي مهربان سلام رسانند.
دسترسي
و آماده بودن هر نوع ميوهاي كه اراده كنند و تكيه زدن بر تختها لذات جسماني است،
اما بالاتر از آن لذت روح است، يعني سلام رساندن خداي مهربان به آنها.
اين
درود را ملائك رحمت الهي از مقام قدس ربوبي براي بندگان مطيع بهشتي ميآورند و اين
از الذ لذات است. ايم لذات غير از لذت حورالعين ديدن و ميوهخوردن و مشاهدة باغهاي
زيباي بهشتي و... است.
مشاهدة انوار جمال
از لذات
پرارزش ديگر، مشاهدة تجليات اشراقات و انوار جلال و جمال الهي است.
اينهمان مقدماتي است كه ائمه طاهرين در دنيا بدان رسيده بودند چنانكه از مناجات
آنها پيداست.
ولاتحرمني
النظر الي وجهك.[26]
الهي مرا از
نظر به رويت محروم مفرما.
والحقني بنور
عزكم الابهج فاكون عارفا. [27]
الهي مرا به نور
عزتت، كه سرا پا بهجت است برسان، تا تو را بشناسم.
وانر ابصار
قلوبنا بضياء نظرها اليك حتي تخزق ابصار القلوب حجب النور فتصل الي معدن العظمه و
يصير ارواحنا معلقه بعز قدسك.[28]
خدايا، چشم دل ما
را به نوري كه بتواند به تو بنگرد منور فرما، تا جائي كه حجابهاي نور را دريده و به
كان عظمت برسد و جانهاي ما آنچنان شود كه به عزت قدست تعلق يابدو...
پيام پروردگار
درروايات مي خوانيم گاهي از طرف خداوند براي بندة بهشتياش نامهاي بدين مضمون
ميآيد:
من الحي الذي
لا يموت الي الحي الذي لا يموت.[29]
اين كه از سوي
جناب عز ربوبي نامهاي به بندهاش برسد و سلام حضرتش را در برداشته باشد و با عنوان
بالا شروع شود، حاكي از مقام بسيار والائي است و لذتي بالاتر از اين تصور نميشود.
شأن
بهشتيان
مسئله
مهم ديگري را كه از آية شريف« ان اصحاب الجنه اليوم في شغل» استفاده ميشود اين است
كه در روز قيامت عر كسي درشأن و مقام خودش متوغل است وبسته به اينكه در دنيا چه
كرده است و چه اعمال صالحي را انجام داده و به چه مقامات معنوي رسيده و همتش در
سلوك چگونه بوده است، آنجا هم مقام و شدنش عظيمتر خواهد بود.
شأن
عامه بهشتيان بندگاني هستمد كه شدنشان، تنها در اين حد است كه از نعم مادي بهشت
همچون انهار، اشجار، قصرها، حورالعينها، و... استفاده كنند. گاه گاهي خدا بدانها
سلام رساند و پيام بفرستد. اين شأن، شأن عامه مردم است كه به بهشت راه مييابند و
البته شأن بسيار بزرگي است و تصور لذت آن، ذوق و معرفت ميخواهد. با اين وصف، اين
مقام پائين بهشت است.
نغمار در عالم وحدت
دستة
دوم از اهل بهشت مقامي بالاتر از اين دارند. آنها شأنشان انغمار درعالم وحدت است و
كارشان تسبيح و تهليل و تمحيد ذات ربوبي است.
وقالوا
الحمدلله الذي اذهب عنا الحزن ان ربنا لغفور شكور.[30]
واهل بهشت به
سپاس آن نعمتهاي بيحساب زبان به ستايش خدا گشايند و گويند: حمد خدا را كه حزن و
اندوه ما ببرد. همانا خداي ما بسيار بخشنده و پاداش دهنده سپاس(شكرگزار) است.
در
روايات ميخوانيم: اينها آنقدر منغمر درعالم وحدت هستند كه هيچ توجهي به حورالعين
و قصر و نعم مادي ندارند.
دستة
سوم از بهشتيان با پيغمبر(ص) و ائمه طاهرين(ع) مأنوس هستند و لذت آنها مجالست با
ائمه طاهرين(ع) است(اين شايد همان جنات عدن باشد).
ومن يطع الله و
الرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين الصديقين و الشهداء والصالحين و
حسن اولئك رفيقاً.[31]
آنانكه خدا و
رسول ما را اطاعت كنند، البته با كسانيكه خدا بدانها لطف و عنايت كامل فرموده است،
يعني با پيامبران و صديقان و شهيدان و نيكومكاران محشور خواهند شد و اينان چقدر
نيكو رفيقاني هستند.
مؤانست
با رسول خدا(ص) و ائمه هدي(ع) واقعاً نعمت بزرگي است.
رضوان الهي
دستة
ديگري از اهل بهشت در مقام بالاتري از اين مقام هستند. آنها در جوارالله و رضوان
الله اند، يعني، نزد خدا و هم صحبت حق تعالي هستند. نظر خدا موجب سعة وجودي اينها
ميشود.
عنايت و
لطف حق به اينها باعث خشنودي و سرور اينها ميشود، قرآن ميفرمايد:
وجوه يومئذ
ناضره الي ربها ناظره.[32]
آن روز،
رخسار طايفهاي از شادي برافروخته و نوراني است و به چشم قلب جمال حق را مشاهده
كنند.
عبارت«
الي ربها» جار و مجرور است و تقدمش دلالت بر حصر ميكند،يعني عدهاي هستند كه
كارشان دربهشت تنها مشاهدة جمال جميل حق جل و علا است. آنها تنها به سوي وجهالله
نظر دارند و لذتشان دربهشت، مشاهدة وجهالله است.
اينكه
در روايات ميخوانيم «شهيد نظر به وجه خدا دارد» بدان معنا است كه شهيدان مصداق اية
شريف هستند كه فرموده است:
يا ايتها
النفس المطمئنه ارجعي الي ربك راضيه مرضيه فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي.[33]
در روايت معراج
منقول است كه رسول خدا(ص) از خداوند سؤال ميكند، اينها چه كسانياند خطاب ميشود:
المسجونون يعني، زندان شدگانند.
سپس
دربارة مسجونون اينطور بيان ميفرمايد:
الذين سجنوا
السنتهم من فضول الكلام و بطونهم من فضول الطعام.
اين ها
كسانياند كه در دنيا متوغل در مشتيهات نبودند، سخن بسيار نميگفتند و سخناني كه
نتيجة دنيوي داشته باشد و نه نتيجة اخروي بر زبان جاري نميكردند، در مجلسهائي كه
بيهودهگوئي ميشد، درنگ نميكردند. همچنين، بيجهت و بسيار نميخوابيدند، بسيار
نميخوردندو بيعلت استراحت نميكردند، بلكه كمر همت براي عبادت حق بستند و عمر خود
را درراه تحصيل علم و عمل به احكام مقدس شرع بهكار بردند، و در مكروهات غوطهور
نشدند و كارهايشان از روي ضرورت و احتياج بود. يعني، تعادل داشتند، نه افراط كردند
و نه تفريط.
تذكر
عزيزان
سورههاي آخر قرآن را، كه در وصف بهشت و جهنم است، بخوانيد. اين سور و آيات شريف
حالت خوف و رجاء را در انسا ايجاد ميكند و انسان در سير و سلوك الهي خود بايد
همواره اين دو حالت را حفظ كند و به نفس خود بدبين باشد و از گناهاني كه مرتكب شده
و يا در آينده با آنها مواجه شود، در هراس باشد و نيز به رحمت واسع خداوند اميدوار
باشد.
بايد
انسان توجه داشته باشد كه هرچند گناهانش بزرگ و مكرر باشد، رحمت الهي از آن بزرگتر
و عظيمتر است.
مكالمات دوزخيان و اهل بهشت
از قرآن
شريف معلوم ميشود كه بهشتيان، اهل دوزخ را و دوزخيان، اهل بهشت را ميبينند و با
هم گفت و شنود ميكنند. و هر دو دسته با خداوند سخن ميگويند. اهل بهشت از سخن گفتن
با پروردگار لذت ميبرند، ولي دوزخيان چون با خدا سخن ميگويند، مورد قهر الهي واقع
ميشوند تا جائي كه در برابر درخواست خروج از آتش، بدانها خطاب رسد:
... اخسؤا فيها
ولا تكلمون.[34]
پارهاي
ديگر از اين گفت و شنودها، سخن گفتن ملائك با اهل بهشت است كه با احترام فراوان
انجام ميگيرد، ولي چون با دوزخيان گفتوگو كنند با حالتي بياعتنا و پرخاش باشد.
اين همان چيزي است كه اهل دوزخ را بسيار ميآزارد.زيرا، دوزخيان از اينكه مورد
استهزاء خداوند و ملائك واهل بهشت قرار ميگيرند، بسيار دلآزرده هستند و البته
مسخره شدن در روز قيامت واقعاً عذابي بزرگ وشكننده است.
همچنين در سوره اعراف ميفرمايد:
و نادي اصحاب
الجنه النار ان قد وجدنا ما وعدنا ربنا حقاً فهل وجدتم ما وعد ربكم حقاً قالوا نعم
فاذن مؤذن بينهم ان لعنه الله علي الظالمين.[35]
و آنگاه كه
بهشتيان دوزخيان را ندا كنند كه آنچه را خدا به ما وعده داده بود، حق و حقيقت
يافتيم. آيا شما نيز بدانچه خدايتان وعده فرمود، گرفتار شديد؟ گويند: آري( ما هم به
سزاي خود رسيديم). سپس، ميان آنها منادي ندا كند كه لعنت خدا بر ستمكاران عالم
باد.
و نادي اصحاب
النار اصحب الجنه ان افيضوا علينا من الماء اومما رزقكم الله قالوا ان الله حرمهما
علي الكافرين.[36]
اهل دوزخ به
بهشتيان التماس ميكنند كه ما را از آبهاي گوارا و نعم بهشتي كه خدا به شما روزي
كرده است بهرهمند كنيد. ولي، اهل بهشت پاسخ دهند كه خدا اين آب و طعام را بر
كافرين حرام كرده است.
و اين
پاسخ آتشي از حسرت در دل آنها مشتعل ميكند. قرآن در بيان مكالمهاي ديگر
ميفرمايد:
في جنات يتسائلون
عن المجرمين ما سلككم في سقر قالوا لم نك من المصلين و لم نك نطعم المسكين و كنا
نخوض مع الخائضين.[34]
اهل بهشت كه در
باغهاي بهشتي در نعمتاند از احوال دوزخيان گنهكار ميپرسند كه چه عملي شما را به
عذاب دوزخ افكند؟ آنها در جواب گويند ما از نمازگزاران نبوديم و مسكيني را اطعام
وصدقه نداديم و با اهل باطل و گناه عمر خود را به بطالت و گناه گذرانيدم.
قرآن،
سپس ميفرمايد: در آن روز شفاعت شفيعان در حق آنها پذيرفته نميشود.
پايان سخن
خداي را
شكر كه اين بحث شريف را اجمالاً، به پايان رسانديم. شايد قطرهاي از درياي حقي كه
رزمندگان عزير بر گردن ما دارند، ادا شده باشد.
پىنوشتها:
5. البته،
دوزخ تنها يكي از مظاهر قهر و غضب الهي است.
8.سورة
ابراهيم، آية7: «اني عذابي لشديد».
سورة حجر،
آية50: «ان عذابي هو ااعذاب الاليم».
12. سورة
فرقان، آية 70: «الا من تاب و آمن و عمل عملاً صالحاً فاولئك يبدل الله
سيئاتهم حسنات».
13. سورة همزه،
آيات1 تا 7.
15. سورة حاقه،
آيات30-32.
18. غسلين را
به چرك و خون معني كردهاند.
19. سورة
واقعه، آيات52-56.
22. سورة
واقعه، آيات24-25.
24. چون خلق و
خوي و گوهر جان آدمي از عالم رب است، فطرتاً خواهان وحدت و رجوع به عالم
روحاني و بهشت است. اما دنيا، كه محل تضاد و تفاسد و تخالف است، بدورنگ زده
و پايبند او شده است و بال و پر او را شكسته و از پرواز بسوي موطن اصلاش
بازداشته است.
32. سورة
قيامت، آيات22 و 23.
33. سورة فجر،
آيات26 تا 30.
34. پروردگارا،
ما را از جهنم نجات ده، اگر ديگر بار عصيان تو كرديم بسيار ستمكاريم. باز
به آنان خطاب سخت شود كه اي سگان به دوزخ شويد و لب از سخن گفتن با من فرو
بنديد.
سورة مؤمنون،
آيه 107 تا 108.
37. سورة مدثر،
آيه40 تا 45.