مقدمه
بسم الله الرحمن الرحيم
پس
از حمد و سپاس خداوند تبارك و تعالي و تقديم خالصانه ترين صلوات و سلام بر رسول خدا
و ائمه هدي(صلوات الله عليهم اجمعين)، و درود بر روان تابناك
شهداي اسلام، لازم به تذكر است كه:
كتابي كه در پيش رو داريد، حاصل20 در س از جلسات سخنراني حجه الاسلام و المسلمين،
استاد مظاهري است كه به همت و درخواست مركز بررسي و تحقيقات در ماه مبارك رمضان
1404"ه . ق." در دانشكده تربيت مربي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، تشكيل شده، و سپس
توسط اين مركز مستقيماً از نوار پياده
و به
وسيله شوراي نويسندگان مركز ويرايش و بازنويسي شده، و پس از باز بيني استاد معظم به
چاپ رسيده است.
استاد مظاهري امهات مسائل،«معاد»
را با بياني شيوا و شيرين با تمسك به آيات و روايات شريف، و آميخته با حكايات
آموزنده و خواندني مطرح فرموده اند.
در
ضمن از ذكر مواعظ و مسائل اخلاقي و مطالب ذوقي و عرفاني در حد اين كتاب كوتاهي نشده
است.
در
كتاب حاضر، كيفيت سير و حركت انسان از دار غرور به عالم امن و سرور، زندگي درر
برزخ، حقيقت مرگ، علل ترس از مرگ، عذابها و لذات بررحي، حل شبه آكل
ماكول، تجسم اعمال، حشر، منازل معاد از احتضار تا ورود به بهشت و خلود در دوزخ،
شفاعت ائمه اطهار(ع)، كوثر و ... را خواهيد خواند.
البته لازم به تذكر است به علت ضيق وقت و رعايت حال مستمعين بناي استاد مظاهري در
اين بيست گفتار بر اختصار بوده، براي اطلاع بيشتر و جامعتر درباره هر كدام از موضوع
هاي طرح شده در اين كتاب، مي توانند به كتب
ذيل مراجعه فرمايند.
1-
«معاد
شناسي»،10جلد، تاليف آقاي سيد محمد حسين حسيني تهراني،(انتشارات حكمت).
2-
«معاد
از نظر روح و جسم»،2جلد، تاليف آقاي محمد تقي فلسفي،(هيئت نشر معارف اسلامي).
3-
«حيات
پس از مرگ»، تاليف علامه فقيد مرحوم سيد محمد حسين طباطبائي،(انتشارات اسلامي)،
4-
«زندگي
جاويد يا حيات اخروي»، تاليف شهيد مطهري،(انتشارات صدرا).
5-
«معاد»، تاليف آقاي محسن قرائتي،(انتشارات اسلامي).
6-
«بسوي
جهان ابدي»، تاليف آقاي زيت العابدين قرباني(انتشارات شفق).
در
اينجا با آرزوي توفيق روز افزون براي استاد بزرگوار و عرض تشكر از اينكه همواره ما
را مشمول عنايات و الطاف خويش قرار داده اند، تذكر دو نكته را لازم مي دانيم.
1- در پياده نمودن نوارها سعي فراوان شده كه مطالب به همان صورت اوليه تنظيم و تدوين
شود. فقط در موارد ضروري مبادرت به تغيير جمله بندي، و حذف بعضي از مطالب تكراري
شده است. و تا جائي كه مقدور بوده اسناد و مدارك آيات و روايت شريف را در پاورقي ها
ذكر نموده ايم. و اگر نقصي در آن مشاهده مي شود آن را از ما دانسته و اميدواريم كه
سروران عزيز با ديده اغماض بنگرند.
2- در رابطه با بعضي از موضوعات عمومي كتاب، كه برادران سپاهي مستقيماً مخاطب قرار
گرفته اند، بايد گفت: اين كتاب ابتدا براي چاپ در سطح آموزش سپاه تنظيم شده بود و
چون بعداً قابل استفاده براي عموم تشخيص داده شد، حق نشر آن از طرف استاد، به
«انتشارات
شفق» واگذار گرديد.
اميد است برادران عزيري كه در پياده كردن
مطالب نوار، تنظيم و ويرايش كتاب، تلاش فراواني نموده اند، مراتب تشكر و امتنان ما
را بپذيرند.
در پايان ضمن آرزوي پيروزي نهائي براي سلحشوران
غيور سپاه اسلام و تقاضاي طول عمر براي امام امت، اميدواريم كه اينگونه خدمات ناچيز
مقبول ساحت مقدس ولي الله الاعظم حضرت بقيه الله، ارواحنا له الفداء و هم چنين
ظفرمندان عرصه پيكار و شرف قرار بگيرد.
(و
السلام علي عباد الله الصالحين)
جلسه اول
آغاز سخن
بحث
معاد بسيار جالب و شيرين است و دانستنش براي هر مسلماني لازم و بلكه واجب است.
در اين
بررسي در پيچ و خمهاي اصطلاحات فلسفي وارد نميشويم و تلاش ميكنيم كه مطالب ،
فراخور فكر برادران عزيز سپاهي ارائه شود. از اين رو ،
بحث را تنها از نظر آيات قرآن شريف دنبال ميكنيم و هنگام نياز از روايات اهل بيت
عصمت و طهارت(ع) مدد ميگيريم ، و از ورود به بحث فلسفي خود داري ميكنيم.
اما،بايد توجه داشت كه بحث از «معاد» و «سرنوشت انسان پس از مرگ» بحثي پيچيده و مشكل
است كه دشواري بحث را ميتوانيد با مطالعه و بررسي پيرامون آياتي كه در اينجا
بدانها استناد مي شود و تتبع در كتب تفسيري بر خود هموار كنيد.
با
عنايات پروردگار و تأييدات حضرت بقيه الله (ع) بحث را به صورت فشرده تا مراحل نهائي
دنبال ميكنيم تا مورد استفاده برادران پاسدار ،
خاصه عزيزان سنگر نشين جبههها، قرار بگيرد.
انسان
داراي دو بعد است: الف ،
بعد معنوي به نام «روح»- ب ،
بعد مادي به نام «جسم».
غرايز
مادي مربوط به «جسم» و بعدد مادي انسان است و تمايلات رواني از «روح» وي سر چشمه مي
گيرد. اين دو «بعد» در درون انسان در كارزارند. كارزاي چنان دشوار كه پيامبر(ص)
«جهاد اكبر» نامش نهاد. در حديث آمده است:
اِن الله تعالي
خلق الملائكه و ركب فيهم العقل و خلق البهائم و ركب فيها الشهوه و خلق بني ادم و
ركب فيهم العقل و الشهوه،
فمن غلب
عقله علي شهوه فهو اعلي من الملائكه و من غلب شهوته علي عقله فهو ادني من البهائم.[1]
خداوند«فرشتگان»
را بيافريد و عقل در آنها نهاد و«حيوانات» را خلق كرد و «شهوت» را در آنها كار
گذاشت.و «انسان» را آفريد و «عقل» و «شهوت» را در او قرار داد. پس،
هر آن كس
كه عقلش بر شهوتش پيروز شود از فرشتگان بالاتر است،
و آن كس
كه شهوتش بر عقلش ظفر يابد از حيوانات پست تر است.
وجود
ملائكه نوراني و به دور از اميال نفساني است و آنان زنده به عشق الهياند. بر خلاف
حيوانات كه از عقل و دانش و معرفت نصيبي نبرده اند و تنها در تلاش براي خوردن و
خوابيدن و ارضاء شهوات خود هستند. ام ،
انسان به لطف باريتعالي با تركيبي از دونيروي «عقل» و «شهوت» پاي به جهان هستي
نهاده است. از اين رو ،
به نيروي عقل از فرشتگان فراتر خواهد رفت و با پيروي از شهوات از ددان فروتر مي
شود. يعني ،
وجود آدمي عرصه پيكار اين دو نبرد است و پهنه «جهاد اكبر». چون انسان در اين «جهاد
اكبر» بر قواي شهواني پيروز شود و آن را به اختيار خود در آورد ،
در بارگاه خداوند متعال مقام شامخي پيدا ميكند و هم نشين پيامبران خواهد بود.
و من يطع الله و
الرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و
الصالحيتن و حسن اولئك رفيقا.[2]
آنان كه از
خدواند و رسول(ص) پيروي كنند با كساني كه باري تعالي به آنها لطف و عنايت كامل
فرموده است، يعني: «پيامبر» و «صديقان» و «شهيدان» و «نيكوكاران»، برانگيخته
خواهند شد و اينان رفيقان نيكوئي هستند.
و خداوند به او مي فرمايد.
يا ايتها النفس
المطمئنه ارجعي الي ربك راضيه مرضيه فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي[3].
اي نفس قدس مطمئن
و دل آرام، امروز
به حضور پروردگارت بازآي كه تو خشنودي و او از تو خرسند است.(بازآي) و به ميان
بندگان خاص خود درآي و در بهشت من داخل شو.
رسد
آدمي به جائي كه به جز خدا نبيند
بنگر كه
تا چه حد است مقام آدميت
اگر اين
درنده خوئي ز طبيعتت بميرد
همه عمر
زنده ماني به روان آدميت
طيران
مرغ ديدي، تو ز پاي بند شهوت بدرآي
تا
ببيني طيران آدميت
اگر
انسان در جهاد اكبر پيروز شود، به
پرواز و سير الهي در مي آيد. اين پرواز معنوي و الهي به هيچ وجه قابل توصيف نيست و
كسي نمي تواند لذت ين پرواز را در يابد، مگر بدان دست يابد.
فلا تعلم نفس ما
اخفي لهم من قره اعين جزاء بما كانو يعملون.[4]
هيچ كس نمي داند
كه چه نعمت و لذتهاي روشني بخش ديده (دل) به عنوان پاداش نيكوكاري ها در عالم غيب
براي او ذخيره شده است.
ولي ،اگر
انسان در جبهه دروني پيروز نود و در دام بعد مادي خويش و شهوت رياست طلبي ،پول
پرستي و هوي و هوس گرفتار آيد ،از
حيوان فروتر خواهد بود.
اولئك
كالانعام بل هم اضل.[5]
آنها مانند
چهار پايانند ،بلكه
بسي گراه ترند.
ان شر
الدواب عند الله الصم البكم الذين لا يعقلون.[6]
بدترين جانوران
نزد پروردگار كساني هستند كه (از شنيدن و گفتن حق) كر و لال اند و اساساً تعقل نمي
كنند.
يعني، نيرويعقل
انها از نيروي شهوتشان شكست خورده است.
راه
پيروزي در جهاد اكبر
براي
اينكه بعد معنوي ما بر بعد مادي غلبه پيدا كن و بر جنبه ملكوتي ناسوتي حاكم شود، بايد
«عواملي» را به مدد «روح» خويش بسيج كنيم.
در اين
باره، علماي اخلاق و سير و سلوك نظريات فراواني اظهار
كرده اند. فلاسفه پيش از اسلام هر كدام در اين باره عقايذي دارند و روانشناسان نيز
در حوزه دانش خويش به نظرياتي دست يافته اند. اما، به
طور خلاصه بايد گفت «عوامل» پيروزي در نبرد دروني انسان از نظر علما متفاوت است.
به گونه اي كه عده اي از آنها «عقل» را قادر به پيروزي در جبهه دروني مي دانند و
«عقل» را به عنوان عامل اساسي اين پيروزي معرفي مي كنند.
برخي
نيز «علم » را عامل اساسي پيروزي در جهاد اكبر مي دانند. «افلاطون» و شاگردانش از
اين دسته اند و معتقدند هر اندازه كه «علم» انسان بيشتر باشد ،امكان
پيروزي اش بيشتر است.
دسته
ديگر كساني هستند كه عامل اساسي پيروزي را «وجدان اخلاقي» و يا به تعبير قرآن «نفس
لوامه» معرفي مي كنند. آنها مي گويند اگر «وجدان اخلاقي» انسان بيدار شود ،به
خوبي نفس اماره را كنترل مي كند.
دسته
چهارم گفته اند«تربيت صحيح» عامل موثر است و چون انسان تربيت شود در «جهاد اكبر»
بر نيروي مادي غلبه خواهد كرد.
دسته
پنجم بر اين عقيده اند كه پيروزي در اين جنگ تنها به وسيله «قانون» ممكن است.
دسته
ششم «نظارت ملي»[7]
را عامل پيروزي پنداشتند.
اين بحث
بسيار دامنه دار است و ما قصد نداريم كه بيش از اين پيرامون آن سخن بگوئيم. همانقدر
ميگوئيم كه اسلام عوامل ياد شده را در كنترل فرد وو جامعه موثر مي داند، اما هيچ
كدام از آنها را در «تهذيب نفوس» كافي نمي داند و در مراحل حساس و طوفاني كارزار
دروني، آنها را كار ساز نمي يابد.
از اين
رو، اين عوامل در حالت عادي قادرند كه بعد معنوي را به پيروزي برسانند. اما، در غير
آن قاصرند.
دو گانه بودن غرايز انسان
براي
روشن شدن بحث، اين تقسيم را ياد آور مي شويم كه تمايلات و غرايز
انسان دو حالت دارد:
الف-
حالت عادي و طبيعي، هم چون سنگي بر تشنگي طبيعي قابل كنترل
است.«مثلاً »رياست طلبي، پول دوستي، غريزه جنسي، دوستي دنيا و ... در حد طبيعي و در
حالت عادي به وسيله همان«عوامل» تعديل مي شوند.
ب- حالت
بحراني، گاهي غرايز انسان طغيان مي كند از حد طبيعي خود تجاوز مينمايد. در اين
حالت هيچ كدام از عوامل ياد شده نميتواند از اين سركشي پيشگيري كند.
عقل از نظر اسلام
«اسلام»
عوامل ياد شده را موثر مي داند به طوري كه قرآن شريف درباره عقل فرموده است:
فبشر عباد
الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه اولئك الذين هديهم الله و اولئك هم اولوالالباب.[8]
بشارت ده بندگاني
را كه به سخنان گوش فرا مي دهند و از بهترين آن پيروي مي كنند. اينان كساني هستند
كه خداوند آنها را هدايت فرموده است و هم آنان به حقيقت خردمندان عالمند.
در آيه
مبارك به بندگان خردمند مژده سعادت داده شده است.[9]
علم از نظر اسلام
درباره«علم» نيز «اسلام » نظر و عنايت دارد و در هيچ مكتب و عقيده اي به آن اندازه
كه مكتب انسان ساز اسلام به علم و تحصيل اهميت داده و براي آن ارزش قائل شده است،
ارزش و اهميت داده نميشود.
...يرفع
الله الذين امنوا منكم و الذين اوتو العلم درجات و الله بما تعملون خبير.[10]
خداوند درجات
مومنان و خردمندان شما را بالا ميبرد و باري تعالي به آنچه انجام ميدهيد آگاه
است.
در
اسلام هم چنان كه ميدانيد، برتري انسان ها بر اساس حسب و نسب مقام و رياست، ثروت
و... نيست. همه امتيازها و برتري هاي زمان جاهليت زير پا گذاشته شده است. اما، علم
سبب برتري و تشخص ميشود و عالمان عامل درجات فراواني دارند و احترام آنان بر همه
مردم واجب شده است.
از
بزرگان نقل شده است:
«العلم
دليل المعرفه»
علم
راهنماي معرفت پروردگار است. يعني، علم جنبه راهبري دارد.
نظر اسلام درباره وجدان اخلاقي
در
قرآن«وجدان اخلاقي» با روز قيامت يك جا ذكر شده است و خداوند متعال به «نفس لوامه»
كه تعبير ديگري از وجدان اخلاقي است ياد كرده .
لا اقسم
بيوم القيامه و لا اقسم بالفس اللوامه.[11]
در بكار
بردن «نفس لوامه» با «قيامت» نكته دقيقي نهفته است و آن اين است كه هم چنان كه در
روز قيامت مقام، ثروت، رشوه و زور بكار نميآيد كه:
لا تجزي نفس عن
نفس شيا و لا يقبل منها شفاعه و لا يو خذ منها عدل و لا هم ينصرون.[12]
ضربات و
تازيانه «وجدان اخلاقي» و به تعبير قرآنم شريف «نفس لوامه» به گونه اي است كه با
زور و حيله گري آرام نمي شود. از اين رو،«وجدان اخلاقي» نگاهبان و حافظ بسيار خوبي
است و كاربرد موثري دارد. به طوري كه قبل از ارتكاب گناه هشدار مي دهد و پيوسته
عاقبت سوء دنيوي و اخروي گناه را گوشزد مي كند. در حين ارتكاب گناه نيز گناهكار را
از ادامه معصيت باز مي دارد. پس از انجام گناه به سرزنش كردن ميپردازد و از اين
جهت است كه از آن به«نفس لوامه» تعبير شده است.
«وجدان
اخلاقي» داراي بعد ديگري نيز هست. اين جهت انسان را پيش از انجام نيكي ها و در ضمن
و پس از آن، تشويق و ترغيب ميكند و بنابراين، زمينه انجام اعمال شايسته را فراهم
ميسازد. از اينجا اهميت اين عامل روشن مي شود و سوگند خوردن قرآن بدان در لا
اقسم القيمه و لا اقسم بالنفس اللوامه.[13]
دليل اهميت دادن به اين عامل در«جهاد اكبر» است.
عامل
تربيت از نظر اسلام
در
اسلام به اين عامل نيز اهميت بسياري داده شده است. به طوري كه در سوره تحريم
ميفرمايد:
يا ايها
الذين امنوا قوا انفسكم و اهليكم نارا و قودها الناس و الحجاره.[14]
اي كساني كه
ايمان آورده ايد(در طاعت حق بكوشيد) خود و خانواده خويش را از آتش دوزخ نگاه داريد،
چنان آتشي كه مردم و سنگ خار ،آتش
افروزآنند.
آيه
شريفه به اين نظر دارد كه با تربيت الهي خود وخانواده ميتوان از آتش دوزخ رهائي
يافت.
در جاي
ديگر فرموده است:
قل ان الخاسرين
الذين خسروا انفسهم و اهليهم يوم القيامه الا ذلك هو الخسران المبين.[15]
زيانكاران كساني هستند كه خود و خانواده
خويش را در روز قيامت به خسران افكنند، اين همان زياني است كه بر همه آشكار است.
يعني ،
در روز قيامت دسته اي از مردم در زيانكاري و شقوت آشكاري هستند. اينها كساني هستند
كه در دنيا از خود و زن و فرزندشان مواظبت نكردند، به تربيت و اصلاح خويش نپرداختند
و يا اين كه سوء تربيت داشته اند. از اين دو نمونه آياتي كه ياد آور شديم اهميت اين
عامل نيز آشكار است.
اسلام و قانون
پوشيده
نيست كه اسلام داراي يك سلسله قوانين است. اين قوانين در تمام زمينه هاي لازم از
جمله موضوعات حقوقي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي، خانوادگي، عبادي و... است.
قرآن بر
رعايت اين قوانين تأكيد فراوان كرده و تعدي از آنها را ظلم خوانده است.
و من يتعد
حدود الله فاولئك هم الظالمون.[16]
كساني كه از
احكام و قوانين الهي سرپيچي كنند، آنها به حقيقت ستم كارند.
البته،
خداوند هيچگاه ستمكاران را هدايت نميكند و آنان از رحمت و عنايت و هدايت الهي
محرومند.
از اين
رو،
اين عامل نيز مورد تأييد اسلام قرار گرفته است.
اسلام و نظارت ملي
نظارت
ملي تعبير ديگري از امر به معروف و نهي از منكر است و ميدانيم كه امر به معروف و
نهي از منكر از فروع دين مقدس اسلام است .
كنتم خير امه
اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تومنون بالله.[17]
شما مسلمانان
نيكوترين و بهترين امتي هستند كه قيام كردند تا مردم را به نيكوكاري فراخوانند و از
كار زشت بازدارند و ايمان به خدا آورند.
يعني ،
جامعه هنگامي واقعاً اسلامي است كه در آن امر به معروف و نهي از منكر عملاً تحقق
داشته باشد.
در جاي
ديگر آمده است:
و المومنون و
المومنات بعضهم اولياء بعض يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر ...[18]
مردان و زنان
مومن همه ياور و دوستدار يكديگرند، خلق را به كار نيكو فرا ميخوانند و از كار زشت
باز ميدارند.
با اين
اندك، اهميت«نظارت ملي» يا «امر به معروف و نهي از منكر» روشن ميشود.
محدوديت حوزه عمل ششگانه
اشاره
شد كه«نفس اماره» به وسيله عقل، علم، وجدان اخلاقي، تربيت، قانون و نظارت ملي در
حال عادي قابل كنترل و نگاهداري است و همانگونه كه گفتيم اسلام به اين عوامل ششگانه
اهميت فراواني داده است تا جائي كه درباره هر كدام از آنها علماي اسلام كتب متعدد و
متنوع و بسيار با ارزشي تأليف كرده اند و تحقيقات بسيار دامنه دار و مفيدي در اين
زمينه ها به جاي مانده است. اما، همانگونه كه پيشتر نيز گفتيم حوزه عمل اين«عوامل»
به مواقع عادي و غير بحراني،
محدود ميشود و به هنگام شدت يافتن مبارزه دروني
و سركشي قواي حيواني و غرايز شهواني هيچ يك از اين عوامل به تنهائي،
بلكه همگي آنها نيز، توانائي مقابله با جنود شيطاني نفس اماره را ندارند. بنابراين،
عاملي ديگر بايد تا از سركشي و طغيانهاي نفس اماره و طوفاني شدن آن جلوگيري كند.
زيرا، چون انسان را خشم بگيرد،
نتوان طغيان گذارد، در اين حال حتي فرزندان خود را قرباني ميكند. در چنين بحراني
عوامل مذكور كي ميتواند انسان را حفظ كند؟!
محدوديت علم
امروزه
مگر دنيا علم ندارد؟! پس چرا موشكهاي خانمانسوز بر سر مردم بي دفاع فرود ميريزد؟!
مگر
شكافتن اتم نتيجه پيشرفت علم نيست. پس چگونه با وجود پيشرفت علم ارزشهاي انساني مسخ
ميشود، ثمره پيشرفتهاي علمي«بمب» مي شود ،
بر سر مردم بي دفاع هيروشيما و ناكازاكي فرو ميبارد و قريب صد هزار بي گناه را به
خاك و خون ميكشد؟!
اينجاست
كه به جناب افلاطون بايد عرض كرد اگر چه علم توانس اتم را بشكافد ،
ولي هرگز نتوانست نفس شرور آدمي را رام كند، از طغيان تنسان جلوگيري كند و حتي به
درنده خوئي و خونخواري او نيز كمك كرد.
محدويت تربيت و قانون
امروزه
«تربيت» از مشخصه هاي دنياي يه اصطلاح متمدن است ،
به طوري كه حتي براي حمايت از حيوانات نييز قوانين وضع شده است. ام ،
در اين جهاني كه قانون از حيوانات حمايت و محافظت ميكند ،
بر سر مردم ستمديده و مسلمان افغانستان ،
لبنان و ايران و ساير مستضعفان بمب فرو ميريزد و
مستكبران ،
مردم بي دفاع جهان را غارت مي كنند.
پيداست
كه «قانون» و «تربيت» هر دو وجود دارد ،
ولي عامل بازدارنده غارتگري و درنده خوئي نيست. زير ،اين
دو عامل نيز ،
همچون عوامل ديگر تنها در قلمرو محدودي قادر به عملند و چون سركشي غرايز از آن حد
تجاوز كند تأثير اين عوامل نيز از ميان ميرود.
«معاد» عامل اساسي در كنترل انسان
عدم
توانائي عوامل ياد شده و محدوديت حوزه عمل آنها را بايد در طغيان غريزه «حب دنيا»
جستجو كرد. زير ،
همه گناهان ريشه در «حب دنيا» دارد و چون اين شهوت سركشي كند، هر قساوتي ممكن مي
شود. تنها عامل نيرومند ياراي مقابله با آن را دارد و هيچ يك از عوامل فوق را اين
توان نيست. اين عامل همانا«اعتقاد به مبدأ و معاد»است.
يقين
داشتن به عالم برزخ و حساب و كتاب و بهشت و دوزخ عامل اساسي در كنترل و هدايت انسان
است.
جلسه دوم
علت انكار معاد
لا
اقسم بيوم القيمه و لا اقسم بالنفس اللوامه ايحسب الانسان النم نجمع عظامه بلي
قادرين علي ان نسوي بنانه بل يريد الانسان ليفجر امامه يسئل ايان يوم القيمه.[1]
قسم به روز بزرگ
قيامت و نفس بسيار سرزنش كننده، آيا انسان ميپندارد كه استخوانهايش را باز جمع
نميكنيم؟(و به روز محشر زنده نميگردانيم؟) بلي قادريم كه سر انگشتان او را هم
درست كنيم، بلكه انسان ميخواهد آنچه را كه خداوند درباره بهشت و دوزخ وعده داده
است، تكذيب كند. از اين رو پيوسته ميپرسد كه روز قيامت چرا فرا نميرسد؟!
انكار و
تكذيب روز قيامت و حساب و كتاب براي اين است كه انسان ميخواهد هر كاري را كه دوست
دارد انجام بدهد و در برابر كارش سد و مانعي وجود نداشته باشد.
آيات
نخست سوره مباركه قيامت اجمالاً به اين اشاره دارد كه اعتقاد به معاد و حساب و كتاب
عامل كنترل غرايز و طغيان اميال نفساني انسان است.
هم چنين
در سوره مطففين مي خوانيم كه«انسان اگر به معاد ظن داشته باشد، در خود نيروي كنترل
كننده اي مي يابد» و به طريق اولي، يقين داشتن به معاد عامل اساسي براي كنترل اميال
نفساني است.
ويل للمطففين
الذين اذا اكتالوا علي الناس يستوفون و اذا كالوهم او وزنوهم يخسرون الا يظن اولئك
انهم مبعوثون ليوم عظيم.[2]
واي به حال كم
فروشان، آنانكه چون از مردم چيزي بستانند، تمام بستانند و چون چيزي به كسي دهند
كمدهند. آيا آنها گمان ندارند كه برانگيخته ميشوند؟! و آن روز روز بسيار بزرگي
است؟!
البته
تنها«كاسب» مصداق آيه مباركه نيست، بلكه پاسداران كم كار و كارمنداني كه به وظيفه
خود عمل نميكنند، و همه كساني كه در برابر حقوقي كه دريافت ميكنند كار لازم را
انجام نمي دهند مصاديق اين حكم كلي هستند. بديهي است، چون انسان به سختي جان كندن،
كه اولين مرحله حيات اخروي است ايمان داشته باشد، هرگز سركشي نميكند. در اينجا به
دو نمونه از جان كندن اشاره ميكنيم تا گوشه اي از سختي مرگ را بنمايانيم.
نمونه اول
در كتاب
لقاءالله آمده است كه مرده اي حالت خود را هنگام قبض روح و جان كندن با حضرت سلمان
اينگونه بيان كرد:
«اي
سلمان اگر بدن مرا قيچي مي كردند و با اره استخوانهايم را ميبريدندد برايم آسانتر
از يك لحظه جان كندن بود، با آنكه من از اهل خير و سعادت بودم. او به سلمان گفت: در
هنگام مرگ، ناگاه شخص تنومندي را در ميان آسمان و زمين ديدم. او نگاهي تند داشت.
همين كه به چشم و زبان و گوش من اشاره اي كرد كور و كر و لال شدم... با آنكه فرشته
مرگ مرا مژده داد كه از نيكوكاران هستم، اما آن شخص به من نزديكتر شد و گرفتن روح
از هر يك از اندامم را آغاز كرد. اين لحظات چنان سخت بود كه گوئي از آسمان به زمين
مي افتادم، سر انجام به سينه ام رسيد و روحم را يكباره از پيكرم بيرون كشيد. اين
مرحله آن چنان دشوار و شكننده بود كه اگر بر كوهها واقع ميشد از شدت آن آب
ميشدند».
نمونه دوم
شيخ
مفيد(ره) از امام صادق(ع) روايتي بدين مضمون نقل ميكند: چون خداي تعالي بخواهد روح
فاجري را بگيرد، به فرشته مرگ دستور ميدهد كه با همكاران خود به نزد دشمن خدا برود
و روح خبيثش را بگيرد و به دوزخش بيندازد. آنگاه ملك الموت با چهره خشمناك و پر
هيبت و تاريك مي آيد و در حاليكه نفسش مانند شعله هاي آتش و چشمانش همچون برق جهنده
است و صدايش به رعد كوبنده مي ماند. سرش در آسمان و پاهايش در هواست. يك پا در مشرق
دارد و پاي ديگر در مغرب. به دست ميله هايي با شاخه هاي بسيار دارد و پانصد نفر از
فرشتگان به همراه اويند. همراهان هر يك تازيانه اي آتشين به دست و بالاپوشي سياه و
درشت باف به تن دارند. آنان به اتفاق«سحقطائيل» مامور عذاب كه قطعه اي از آتش دوزخ
به همراه دارد، به فاجر نزديك مي شوند و جرعه اي از شراب دوزخ در گلويش مي ريزند.
عقلش حيران ميشود، شروع به ناليدن ميكند و با التماس ميگويد:«مرا به دنيا باز
گردانيد». ولي پاسخ ميشنوند كه هرگز! بازگشت به دنيا ممكن نيست. پس«ملك الموت»
سيخهائي را كه در دست دارد در بدنش فرو ميكند و با آنها گرفتن روحش را از قسمت پا
آغاز ميكند. وقتي روحش به زانو ميرسد، فرشته موكل از حركت باز ميايستد و به مدد
كارانش دستور ميدهد كه به او تازيانه بزنند تا سختي جان كندن را حس كند. سپس كندن
را از سر ميگيرد و هنگاميكه روح به گلوگاهش ميرسد او را به زير شلاق ميگيرند و
اين آيات الهي را تلاوت ميكنند.
اخرجو انفسكم
اليوم جزون عذاب الهون بما كنتم تقولون علي الله غير الحق و كنتم عن آياته
تستكبرون.[3]
جانهاي خويش را
خارج كنيد كه امروزه كيفر شما عذاب خوار كنندهاي است. زيرا درباره خداي تعالي
سخنان نا حق گفتيد و از آيات و حكم او گردن كشي و تكبر نموديد.
پس از
گرفتن جانش، بدن او را در زير پتك ميگذارند و استخوانهايش را از نوك انگشتان تا
حدقه چشمانش خرد مي كنند. پس آنگاه بوي تعفن از او بر ميخيزد. به طوري كه اهل
آسمان آزرده ميشوند و به نفرين فاجر كه خداي تعالي لعنتش كرده است ميپردازد.
چرا از
قوانين الهي سر پيچي مي كنيم
اندك
انديشهاي پيرامون اينگونه روايات موجب ميشود كه انسان به خود آيد و از سركشي
اميال نفساني خويش پيش گيري كند. زيرا اگر تنها احتمال وقوع اين حوادث را بدهيم از
هواهاي نفساني پيروي نخواهيم كرد. با اين بيان جاي اين سؤال است كه چرا در ميان ما
اين همه ظلم و مخالفت فرمان ياري تعالي يافت مي شود؟!
پاسخ
روشن است: چون به روز قيامت يقين نياورده ايم. يقين و علم دو چيز است. علم، دانستن
است ولي يقين؛ اطمينان قلبي پيدا كردن به چيزي است.
تقسيمات
علم
الف:
علومي كه به عقل مربوط است. مثل تفكرات عقلي و ارائه براهين و استدلالاتي است كه در
ضمن بحث براي اثبات معاد از آنها مدد ميگيريم. علم به معاد و استدلالات عقلي براي
اثبات معاد اگر چه لازم است ولي در حركت انسان به سوي خدا كاربرد چنداني ندارد و
علم به تنهائي هرگز كنترل كننده انسان نيست.
ب:
علومي كه به دل مربوطند و به آنها معرفت نيز گفته مي شود. اين قسم بر خلاف دسته اول
به واسطه تعلم به دست نميآيد، بلكه ذوقي و معنوي است و وسيله دست يافتن بدان تنها
عمل است. اين علم از اشراقات انوار التهيه است و آن را «يقين» خوانند. پس يقين به
قلب مشاهده كردن است نه به چشم.
يقين در
كلام امام زين العابدين(ع)
در دعاي
ابوحمزه ثمالي ميخوانيم:
اللهم اني اسئلك
ايمانا تباشر به قلبي و يقينا صادقا حتي اعلم انه لن يصيبي الا و رضني من العيش بما
قسمت لي يا ارحم اراحمين.[4]
بار الها از تو
مي خواهم كه به من ايماني عطا كني تا هميشه در قلبم برقرار باشد و يقيني كامل، تا
بدانم كه جز آنچه قلبم تقدير تو نگاشته است مرا نخواهد رسيد و در زندگاني هر چه را
قسمتم كردي بدان خوشنود ساز، اي مهربانترين مهربانان.
امام
سجاد، عليه السلام، از خداوند ايماني ميطلبد كه يقيني و قلبي باشد نه عقلي. زيرا
باور دل است كه حركت مي آفريند و براي انسان مفيد و كارساز است، نه علم داشتن تنها
به معاد.
غفلت از مرگ
فراموشي
شب اول قبر، قيامت و صف محشر مردم را سخت به خود مشغول كرده است و وقتي بيدار
ميشوند كه آنها را در قبر ميگذارند.
الناس نيامم
فادا ماتوا انتبهوا.[5]
زبان
قرآن در اين باره چنين است:
الهيكم التكاثر
حتي زرتم الماقابر كلا سوف تعلمون ثم كلا سوف تعلمون كلا لو تعلمون علم اليقين
لترون الجحيم ثم لترونها عين اليقين ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم.[6]
(به هوش آئيد كه)
بسياري اموال و عشيره و فرزندان شما را سخت(از ياد خدا و مرگ) غافل داشته است، تا
آنكه به ديدار(اهل) قبور رفتيد(ولي به جاي اينكه عبرت بگيريد به قبور مردگان خود
فخر فروشي كرديد) چنين نيست(از اين غرور برگرديد) زيرا به زودي خواهيد دانست(كه در
قيامت با چه غذابهايي مواجه خواهيد شد) اگر به طور يقين ميدانستيد كه چه حادثه
بزرگي در پيش رو داريد هرگز در دنيا به بازي، از آخرت غافل نميشديد، البته دوزخ را
مشاهده خواهيد كرد و سپس به چشم يقين آن را مي بينيد و آنگاه است كه از نعمت ها از
شما سؤال ميشود.
اگر
انسان غافل نبود و مرتبهاي ضعيف از يقين به معاد و حوادث بعد از مرگ و عالم قبر و
برزخ داشت، زمام امور خود را به دست اميال نفساني نميسپرد و فرداي قيامت كه از
نعمت هاي الهي و نعمت بزرگ ولايت اهل بيت عصمت و طهارت (ع) و امنيت و سلامتي و عقل
پرسيده ميشود، شرمنده نخواهند شد.
حكايت
حكايت
شده است در شهري قحطي پيش آمد. مردم شهر به فلاكت و بينوائي رسيده بودند. زن سيده
مؤمني با چند فرزند در ميان شهر در قحطي به سر ميبرد و شبي كه كودكانش را از
گرسنگي در حال مرگ ديد، به ناچار از آهنگري مدد جست تا طعامي براي فزندانش تهيه
كند. اما، آهنگر از زن تقاضاي نامشروعي كرد. زن با ناراحتي بسيار به خانه بازگشت.
شب بعد دوباره كودكان را كام مرگ ديد و باز بسوي مرد آهنگر شتافت، اما با همان
درخواست رو برو شد. روز سوم، كودكان را رمقي نمانده بود و زن مجبور شد كه ديگر بار
نيز منت مرد آهنگر را بكشد. اين بار هم سخن آهنگر همان بود. لاجرم زن گفت به شرطي
مي پذيرم كه به جائي رويم كه جز من و تو هيچ كس ديگر نباشد.
مرد
آهنگر كه نفس شيطانيش طغيان كرده و ايمان از دل او رخت برجسته بود، خوشحال شد.
سرانجام آن مرد زن را به دورن خانه خود برد، ناگاه زن شروع به لرزيدن كرد و به مرد
آهنگر گفت پس چرا به شرطت وفا نكردي؟!
آهنگر
با تعجب پرسيد مگر غير از من و تو در اينجا كس ديگري هست؟
زن
گفت:آري! جز من و تو خدا حاضر و اهد و ناظر است، و در كنار هر يك ما دو ملك مقرب
پروردگار موكل به ثبت اعمال ما هستند.
ما يلفظ من
قول الا لديه رقيب عتيد.[7]
انسان سخني بر
زبان نميآورد مگر همان دم«رقيب»و«عتيد» (دو فرشته مامور الهي) بر آن سخن گواه
هستند.
ناگاه،
آتش شهوت مرد خاموش شد، بدنش به لرزه افتاد و از تقاضاي خويش پشيمان شد و به خدا
پناه برد و توبه كرد.
آنگاه
زن مؤمن او را دعا كرد و گفت: همان طور كه آتش شهوتت را خاموش كردي اميدوارم آتش
دنيا و آخرت بر تو خاموش بشود.
مينويسند سرانجام مرد آهنگر چنين بود كه براي بيرون آوردن آهنهاي سرخ از كوره آتش،
دستانش را در كوره فرو مي كرد و آهنهاي گداخته را با دست بيرون ميكشيد بدون آنكه
آسيبي ببيند.
اين
نتيجه معرفت و يقين به مبدأ و معاد است و هيچ چيز جز غريزه مذهب و ايمان و يقين به
خداوند و روز جزا، نمي تواند انسان را كنترل كند.
معاد در
سوره هاي مكي
از اين
رو ميبينيم آيههائي كه در مكه نازل شده است چون براي تحكيم پايه و اساس اسلام
بوده، غالباً درباره معاد و روز قيامت و بهشت و دوزخ است. يا عذابهاي جهنم را بيان
ميكند يا صف محشر و روسوائيها را بازگو ميكند. يعني پيامبر(ص) در مكه اسلام را
پايه ريزي ميكرد و براي اين امر از معاد ياري ميجست.
حصول
يقين
گفتيم
علم به معاد از خواندن كتب فلسفي، كلامي، تفسير، روايات و... پيدا ميشود. اما،
داراي كاربرد اساسي نيست، و آنچه مؤثر است باور كردن معاد و يقين به روز جزا و بهشت
و جهنم است. ولي اين باور از راه آموزش و كلاس و درس حاصل نميشود و تنها به
وسيله«عمل» به دست ميآيد. يعني«يقين» ريهن نمازه اول وقت و با حضور و خشوع خواندن
نو روزه داشتن است. «روزه»اي كه چنين اثري دارد، «روزه خاص» است. روزه خاص گرفتن به
معني نگهداري خويشتن از هر چه مخالفت رضاي حق تعالي است. چنانكه در اين روزه، روزه
دار گوش و چشم و زبان و دل و قلب و اخفي نقاط وجود و ضمير خود را روزه ميدارد. از
اين نيز بالاتر، از مشاهده غير باري تعالي امساك ميكند. اين روزه است كه «عيد» به
دنبال دارد و حقيقت و مباركي اين عيد رسيدند به مقام توحيد افعالي و معرفت و يقين
پيدا كردن است.
يا ايها الذين
امنو كتب عليكم الصيام كما كتب علي الذين من قبلكم لعلكم تتقون.[8]
اي اهل ايمان بر
شما هم روزه گرفتن فرض شد، همانگونه كه بر امتهاي پيشين و اين دستور براي آن است كه
پاك و پرهيزكار شويد.
يعني
اگر براستي انسان يك ماه روزه بگيرد و تمام اعضاء و حتي نيات و قلب و فكرش را نيز
روزه بدارد، در او ملكه پرهيزكاري ايجاد مي شود و عيد اين روزه معرفت و يقين به
معاد خواهد بود.
هم
چنين، بيداري در دل شب و نماز خواندن و با دعاهاي افتتاح، ابوحمزه، خمسه عشر،
شعبانيه، كميل، ندبه و ... به درگاه الهي مناجات كردن است كه دل را نوراني مي كند و
قلب را «موقن».
از اين
رو بر شما لشكريان امام زمان(ع) است كه با دوري از گناه«يقين» را به درون قلب خود
فراخوانيد و پيوسته اين آيه شريفه را زمزمه كنيد:
و قل اعملوا
فسيري الله عملكم و رسوله و المومنون و ستردون الي عالم الغيب و الشهاده فينبئكم
بما كنتم تعملون.[9]
و بياد
داشته باشيد كه همواره در محضر پروردگار، پيامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) از جمله امام
زمان(ع) هستيم و بايد حرمت اين حضور را نگاه داريم. براي نگاهداشت اين حرمت علماي
علم اخلاق و سير و سلوك به «مشارطه»،«مراقبه»،«محاسبه» و «معاقبه و معاتبه» دستور
داده اند كه اجمالاً به آن اشره ميكنيم.
مشارطه
مؤمن
سپيده دم كه از خواب برميخيزد پس از اداي نوافل و فرائض بايد اندكي با خود نشيند و
با نفس خويش به «مشارطه» بپردازد، يعني مرگ و عقابت آن را به ياد بياورد و به حسرت
پس از مرگ و عذابهاي طاقتفرساي روز قيامت و گرزهاي آتشين دوزخ، كه نتيجهي اعمال
سوء و معصيت است، انديشه كند. همچنين با تمام اعضاء خويش، خاصّه چشم و گوش و زبان
«مشارطه» كند و آنها را از گناه بر حذر دارد، تا در مسير الهي قدم بگذارد و به
سعادت دنيا و نجات آخرت نائل شود.
مراقبه
دومّين
ركن حركت الهي براي انسان مؤمن «مراقبت» است. يعني انسان يقين پيدا كند كه خداوند
مراقب اعمال اوست: «ان الله كان عليكم رقيبا. خداوند مراقب اعمال شما است.»
بنابراين، اگر انسان به اين يقين دست يافت و به احاطه علم خداوند و بر تمام عالم
وجود و آگاهي كامل حضرتش از اسرار و ضمائر و نيات پنهان ايمان آورد، همواره مراقب
اعمال و رفتار خود خواهد بود.
نقل
شده است كه مردي از يكي از اولياء خدا سئوال كرد، «چه كنم تا بتوانم به نامحرم
نگاه نكنم؟»
او گفت:
« بدان كه پيش از آن كه چشم تو به نامحرم بافتد، چشم ديگري نگران تو است.»
محاسبه
آنانكه
خواهان قرب به درگاه خداوند و رستگاري دنيا و آخرت هستند بايد شب هنگام، بلكه در
تمامي اوقات، اعمال و رفتار و گفتار خود را به «محاسبه» بكشند و دائماً كارهاي
روزانهي خود را رسيدگي كنند. چنانكه از حضرت امام موسي بن جعفر، عليهما سلام، نقل
شده است كه فرموده اند:
ليس منا لم
يحاسب نفسه في كل يوم.[10]
از ما نيست كسي
كه هر روز به حساب خود رسيدگي نكند.
معاتبه و معاقبه
معاتبه
آن است كه اگر انسان پس از محاسبه گناهي از خود ديد، نفس را مورد عتاب قرار دهد و
«مشارطه» را به ياد او بياورد، خود رار سرزنش كند كه چرا طغيان كردي و پيمان
شكستي، و حدود الهي را زير پا گذاشتي؟ به نفس خود بگويد كه چرا مرا در مقابل خدا و
رسولش و هم چنين ائمه(ع) رو سياه نمودي؟ چرا لكه سياهي بر قلب من نشاندي؟ مرا طاقت
آتش جهنم و بدتر از آن خجالت از روي پروردگار نيست.
آن قدر
اين ملامت و«معاتبه» را ادامه دهد تا آثار سوء معصيت زدوده شود. اما «معاقبه» از پي
«معاتبه» مي آيد. يعني اگر عتاب بر نفس كارگر نيفتاد، او را «معاقبه» و هر يك از
گناهان را با عقوبتي تدارك كند. يعني اگر غيبتي كرده باشد، با خود عهد كند كه،مثلاً
چند روز از سخنان غير ضروري جداً خودداري كند و يا اگر پرخوري و شكم پريتي كرده
باشد، چند روزي روزه بگيرد و...
اميد
است كه با استمرار عمل به امور ياد شده دري از عالم معنا و ملكوت بر دل ما باز شود،
و اشراقات انوار الهي بر قلبمان بتابد.
پىنوشتها:
1.حديث شريف
با اندك تفاوتي در الفاظ در جلد11 وسائل شيعه صفحة164، آمده است.
7. نظارت ملي،
همان امر به معروف و نهي از منكر است.
9. منظور
از«عقل» همان است كه امام صادق(ع) در پاسخ پرسش «ما العقل» بيان فرموده
است:
قال:
قلت له ما العقل؟ قال(ع):« ما عبد به الرحمان و اكتسب به الجنان».
قال:
قلت فما الذي كان في معاويه: فقال(ع) :« تلك النكراء الشيطه و هي شبيهه
بالقعل و ليست بالفعل».(كافي جلد1 صفحه11)
شخصي از امام
صادق(ع) پرسيد عقل چيست، فرمود چيزي است كه به وسيلة آن خدا پرستش ميشود و
بهشت بهدست ميآيد، آن شخص گويد: پس، آنچه معاويه داشت چه بود؟ حضرت
فرمود: آن نيرنگ است، شيطنت است كه به عقل شباهت دارد، ولي عقل نيست.
12. سوره بقره،
آيه48. بترسيد از آن روزي كه در آن روز كسي به جاي ديگري مجازات نميشود. و
هيچ شفاعتي از كسي پذيرفته نميگردد. و فدا و عوض هم قبول نكنند.
13. سوره
قيامت، آيات3-1.
17. سوره آل
عمران، آيه110.
23. علم اليقين
فيض ره، جلد2، صفحة852.