معاد

حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ محسن قرائتى

- ۶ -


وضع آسمان ها 
قرآن در باره آسمان ها مى فرمايد: سَبعَاً شِداداً(349) ما هفت آسمان محكم را براى شما بنا كرديم و در جاى ديگر مى فرمايد: سَبعَ سَمواتٍ طِباقا(350) ما هفت آسمان را به صورت طبقه طبقه روى هم آفريديم .
آسمان هايى كه به دست قدرت خدا از كجى ها و شكاف ها و ناموزونى ها نگاه داشته شده است . فَسَوّاهُنَّ سَبعَ سَمواتٍ(351)
آسمان هايى كه به صورت يك سقف محفوظ آفريده شده اند، وَ جَعَلنَا السَّماءَ سَقفاً مَحفُوظاً(352) و به فرمان خداوند برپاست . ومِن آياتِهِ اءن تَقُومَ السّماءُ و الاَرضَ بِاءمرِه (353)
آسمان هايى كه روزنه و شكافى ندارند. و ما لَها مِن فُرُوجٍ(354)
آسمان هايى كه در آفرينش آنها نوآورى و ابتكار بسيارى است . بَدِيعُ السّمواتِ و الاَرضَ(355)
آسمان هايى كه خداوند آنها را بدون پايه هاى قابل ديد (بلكه بايك قدرت نامرئى ) بر افراشته و آفريده است . ...بِغَيرِ عَمَدٍ تَرَونَها...(356)
آسمان هايى كه با ستارگان آرايش داده شده است . اِنّا زَيَّنّا السَّماءَ الدُّنيا بِزِينِةٍ الكَواكِبَ(357)
آسمان هايى كه تحت حفاظت مخصوص خداوند است . وَ حَفِظناها مِن كُلّ شَيطانٍ رَجِيمٍ(358)
آرى ، اين آسمان هاى با اين اوصاف در هنگام بر پايى قيامت ، تمام ويژگى هاى خود را از دست مى دهند.
به جاى استحكام ، سست مى شوند. فَهِىَ يَومَئِذٍ واهِيَة (359)
به جاى انسجام ، گسسته مى شوند. اذا السّماء انشَقّت (360)
به جاى آن همه زيبايى ، به صورت دود درمى آيند. تَاءتِى السَّماءُ بِدُخان (361)
به جاى نعمت وآبرسانى ، همچون مس گداخته مى شوند. يَومَ تَكونُ السَّماءُ كَالمُهْل (362)
به جاى آن همه محكمى كه قابل كجى و شكاف نيست ، شكاف ها برمى دارند. و اذا السَّماءُ فُرِجَت (363)
به جاى آن همه استوارى ، از جا كنده مى شوند. واذا السَّماءُ كُشِطَت (364)
به جاى استقرار، حركت وسقوط پيدا مى كنند. يَومَ تَمورُ السَّماءُ مَوراً(365)
به جاى گستردگى ، همچون طومارى درهم پيچيده مى شوند. يَومَ نَطوِى السَّماء كطَىّ السِّجِلّ(366)
وضع خورشيد و ماه 
خورشيدى كه پرنور و حرارت بود. سِراجاً وَهّاجاً(367)
خورشيدى كه با نورش مورد سوگند خداوند بود. والشّمسِ و ضُحاها(368)
خورشيد و ماهى كه طبق حساب دقيق بكار خود مشغول بودند. والشّمسُ و القَمَرُ بِحُسبانٍ(369)
خورشيدى كه در مدارو مدّت و جايگاه ويژه خود در حركت بود. والشّمسُ تَجرِى لِمُستَقَرٍّلَها(370)
خورشيد و ماهى كه بارها قرآن درباره آنها فرمود: نظامشان موقّت است ، نه دائمى . كلُّ يَجرِى لا جَلٍ مُسَمّى (371)
در آستانه قيامت ، آن اءجل به سر آمده و آن نظام بهم ريخته ، خورشيد و ماه همچون آسمان و زمين دگرگون شده و تمام مدارها و حساب ها و نورافشانى ها و جنب و جوش هايى كه در سايه آن نورها و حرارت ها بوده از بين مى رود، چنانكه قرآن مى فرمايد: اذا الشَّمسُ كُوِّرَت (372) خورشيد به تاريكى مى گرايد و آن دامن نورانى وگسترده اش همچون طومار و پارچه اى درهم پيچيده مى شود.
ماه هم كه در نور و حركت تابع خورشيد است ، همين كه بساط آسمان و خورشيد بهم خورد، نمى تواند كوچك ترين استقامتى از خود نشان دهد، لذا آن هم نور خودش را از دست مى دهد. وَ خَسَفَ القَمَرُ(373)
در اين نظام حركت ها طورى تنظيم شده كه كرات آسمانى بهم نمى خورند و اصطحكاكى با هم ندارند، مثلاً خورشيد برخوردى با ماه ندارد، لاالشَّمسُ يَنبَغى لَها اءن تُدرِكَ القَمَرَ(374) ولى در زمانى كه قيامت به پا شود، اين نظام بهم خورده و خورشيد و ماه هر يك از مدار اصلى خود خارج و در يكجا جمع مى شوند. وَ جُمِعَ الشّمسُ والقَمَرُ(375)
وضع ستارگان 
ستارگانى كه قرآن در باره آن فرموده است : كلُّ فى فَلَكٍ يَسبَحون (376) هر يك از خورشيد و ماه و ساير ستارگان (377) در فلك و مدار مخصوص خود در حركت هستند، در آن روز از مدار خود بيرون آمده و همچون كشيدن زنجير از ميان دانه هاى گردنبند، همه متفرّق مى شوند، واذا الكَواكِبُ انتَثَرَتْ(378)
آرى ، هر چه در دنيا نظم و حساب بوده در آنجا نثر و از هم پاشيدگى است و هر چه در دنيا نور و زينت داشته اند، زَيّنّا السَّماءَ الدُّنيا بِمَصابِيحَ(379) در آنجا به تاريكى مى گرايند. واذا النُّجومُ انكَدَرَتْ(380)
هر چند ستارگان در دنيا راهنمايان بشر بودند و در خشكى و درياها وسيله هدايت و راه يابى و تشخيص قبله و جهت قرار مى گرفتند، و هوالَّذى جَعَل لَكم النُّجومَ لِتَهتَدوا بِها فى ظُلماتِ البَّرِ و البَحرِ(381) امّا به هنگام بر پايى قيامت ، نورشان گرفته و آثار هدايت آنها محو و نابود مى شود. فاِذَا النُّجومُ طُمِسَتْ(382)
وضع زمين و كوهها 
اين زمينى كه همچون گهواره حركتى آرام بخش دارد و يكى از نعمت هاى بزرگ خداوند نسبت به بندگان همين آرام بودن آن است ، اءلَم نَجعَلِ الاَرضَ مِهادا(383) به هنگام بر پايى قيامت چنان مى لرزد كه خداوند نام آن را زلزله بسيار بزرگ نهاده است ، اِنّ زَلزَلَةَ السّاعَةِ شَى ءٌ عَظيمٌ(384) و مى فرمايد: واذا زُلزِلَتِ الاَرضُ زِلزالَها(385) زمانى كه زمين ، لرزه اى وحشتناك پيدا كند.
اين زمينى كه با كمال راحتى روى آن راه مى رويم و از منابع آن استفاده مى كنيم و روى آن كشاورزى كرده و انواع ساختمان ها را بنا كرده ايم و به قول قرآن كه مى فرمايد: جَعَلَ لَكُمُ الاَرضَ ذَلولاً(386) زمين براى شما همچون مركب رامى است كه بر پشت آن سوار مى شويد، امّا در آن روز (همچون حيوانى كه چموش و سركش مى شود) ديگر آرام نيست ، بلكه اضطرابى پيدا مى كند كه نه تنها قابل استفاده نيست ، بلكه تمام ساخته ها و بافته ها بر باد مى روند، يَومَ تَرجُفُ الارضُ(387) روزى كه زمين به اضطراب بسيار شديدى مى افتد، آن روز زمين به شدّت درهم كوبيده مى شود. كلاّ اذا دُكَّتِ الاَرضُ دَكّاً دَكّاً(388)
اين زمينى كه هم تمام نعمت هاى طبيعى آن (نهرها، گياهان ، ساختمان ها و حيوانات و امثال آن ) و هم تلاشهاى شبانه روزى شما آن را زينت كرده بود،(389) اِنّا جَعَلنا ما عَلىَ الاَرضِ زِينَةً لَها(390)، امّا همه اين زينت ها با يك تكان شديد درهم مى ريزد، واذا رُجَّتِ الاَرضُ رَجّاً(391) و هر چه را در خود دفن مى كند، به هنگام قيامت پس ‍ داده و بيرون مى اندازد. وَاَخرَجَتِ الاَرضُ اَثقالَها(392) مرحوم علامه طباطبايى مى فرمايد: بهترين نظريه آن است كه مراد از اثقال همان انسان هاى دفن شده هستند.
همان زمينى كه او را ساكت و بى شعور مى پنداشتيم و هر كارى را روى آن انجام مى داديم ، در روز قيامت سرگذشت ميليون ها سالش را بازگو مى كند و تمام حوادث و خاطراتش را نقل مى كند و براى انسان ها همچون يكى از شاهدان آن روز در مى آيد. يَومَئذٍ تُحَدِّثُ اَخبارَها(393)
آرى ، بعد از آنكه (با اراده خدا) عصاى بى جان حضرت موسى به صورت افعى جاندار درآمد، مساءله جاندار شدن جمادات ديگر محال و ناشدنى نيست .
در روز قيامت ، (بخاطر آنكه كوهها از جاكنده و قطعه قطعه و سپس به صورت ريگ و پنبه نرم مى شوند،) همه جاى زمين مسطّح و يكنواخت مى شود، هيچ مانع و سدّ و ديوارى ، قطعات آن را از هم جدا نمى كند. وتَرَى الاَرضَ بارِزَة (394) كوهها كه برداشته شد، قهراً سطح زمين كشيده و بزرگتر به نظر مى آيد. واذا الاَرض مُدَّت (395)
زمين در آن روز شكافته مى شود وانسان ها از درون آن بيرون مى ريزند، يَومَ تَشَقَّقُ الاَرضُ(396) همان گونه كه در دنيا زمين شكافته و گياهان و دانه ها از درون آن سر در مى آورند، در قيامت نيز انسان ها از خاك سر برآورده و شتابان بسوى دادگاه الهى حاضر خواهند شد و خلاصه در قيامت زمين غير از اين زمين امروز است و تغييراتى كلّى و اساسى در آن رخ مى دهد. يَومَ تُبَدَّلُ الاَرضُ غيرَ الاَرضِ(397)
امّا كوهها 
قرآن در باره وضع كوهها در آستانه قيامت مى فرمايد: آنها در اثر زلزله شديد از جا كنده شده ، واذا الجِبالُ نُسِفَتْ(398) و حركت مى كنند، وسُيِّرَتِ الجِبالُ(399) و با شدّت بهم خورده و قطعه قطعه مى شوند. فَدُكَّتا دَكَّةً واحِدَةً(400) و سپس آن قطعات چنان بهم مى خورند كه همچون گردهاى پراكنده در مى آيند، فَكانَتْ هَباءً مُنبَثّاً(401) و آنگاه از شن و ماسه نرم تر مى شوند و به صورت پشم زده شده در مى آيند. وتَكونُ الجِبالُ كَالعِهنِ(402) و خلاصه آن عظمت و سنگينى و بزرگى چنان مى شود كه گويى اصلاً كوهى نبوده و به صورت سراب در مى آيند. فكانَت سَراباً(403)
اكنون كه دگرگونى هاى زمين ، آسمان ، كرات آسمانى ، خورشيد، ماه و كوهها بيان نموديم ، كمى بنگريم به حال خودمان كه در آن روز بر سر ما چه خواهد آمد؟ و ما را در چه حالى و با چه كسانى احضار مى كنند؟ چه خواهيم كرد و چه خواهيم گفت ؟ و آيا در آن روز تكيه گاه و فريادرسى خواهيم داشت ؟
قرآن مى فرمايد: اِنَّهم يَرَونَهُ بَعيداً ونَراه قَرِيباً(404) انسان خيال مى كند قيامت دور است ، ولى خيلى نزديك است . در حديث مى خوانيم : همين كه انسان مُرد، قيامتش بر پا مى شود، مگر نه آن است كه عالم قبر و برزخ دروازه ورود به قيامت است ، و مگر فاصله ما وآن دروازه بيش يك دم ونَفَس است .
معاد جسمانى است  
گروهى تصوّر مى كنند معاد تنها جنبه روحانى دارد، يعنى انسان در قيامت با همين بدن زنده نمى شود و جزاى كار نيك و بد خود را از طريق لذّت ها و كيفرهاى روحى دريافت مى كند، ولى بر خلاف اين تفكّر، قرآن و روايات متعدّد معاد را جسمانى مى دانند، يعنى ذرّات بدن واستخوان هاى پوسيده درون قبرها و اطراف زمين در يك جا جمع شده و در قالبى مانند قالب دنيايى انسان در آمده و دوباره روح به آن برمى گردد و در دادگاه الهى حاضر شده و سپس به كيفر و پاداش اعمال خود خواهد رسيد.
در سه جاى قرآن كريم مى خوانيم : يَخرُجُونَ مِنَ الاَجداثِ(405) روز قيامت مردگان زنده شده و از قبرها بيرون مى آيند.
قرآن مى فرمايد: مردم در قيامت مى گويند: مَن بَعَثَنا مِن مَرقَدِنا(406) چه كسى ما را از خوابگاه و قبرمان فراخواند.
در جاى ديگر مى فرمايد: اِنّ اللّهَ يَبعَثُ مَن فِى القُبُور(407) همانا خداوند كسانى را كه در قبرها هستند، بر مى انگيزد. همچنين مى خوانيم : واَخرَجَتِ الاَرضُ اَثقالَها(408) زمين سنگينى ها را (از جمله مردگان را از دل خود) بيرون مى اندازد.
راستى اگر معاد مربوط به كيفر و پاداش روح باشد و كارى به جسم نداشته باشد، چرا اين همه آيات قرآن با صراحت از قبر، مَرقد، اَجداث و زمين سخن مى گويد، روح كه در قبر نيست !
علاوه بر آنكه تمام مثال ها و تشبيهاتى كه قرآن در باره امكان معاد و ساده بودن آن و نمونه هاى معاد در طبيعت آورده ، مربوط به معاد جسمانى است .
از همه اينها گذشته ، انكار و ترديد و شبهه و استبعاد كفّار، در مورد زنده شدن روح نبود، بلكه از زنده شدن استخوان هاى پوسيده بود. آنها مى گفتند: اذا ضَلَلنا فِى الاَرضِ ءاِنّا لَفى خَلقٍ جَديدٍ(409) آيا بعد از آنكه بدن ما در زير خاك پوسيده و ذرّات آن در اين عالم پراكنده و گم شود، باز ما زنده خواهيم شد؟ خلاصه آنكه قرآن گاهى با استدلال و گاهى با بيان نمونه ها، تمام شبهات منكران را پاسخ داده و از نظر قرآن معاد جسمانى است .
كسانى كه معاد را روحانى مى پندارند، نه تنها دليلى ندارند، بلكه بايد صدها آيه قرآن را كه در باره دوزخ ، بهشت ، شهادت اعضا و گفتگوهايى كه در قيامت است ، همه را از مسير ظاهرى و صحيح خود منحرف نمايند و براى آنها توجيهات بى دليلى بر خلاف قرآن و روايات درست كنند.
شبهه آكل و ماءكول 
برخى مى گويند: ما كه مرديم پس از مدّتى بدنمان به خاك تبديل شده و از طريق گياهان ميوه مى شود و آن ميوه غذاى ديگران مى شود، پس ما با چند واسطه پس از مدّتى جزو بدن ديگران مى شويم ، بنابراين چگونه در قيامت اين ذرّات در هم مخلوط شده از هم جدا خواهند شد؟
در پاسخ مى گوييم : اگر تمام بدن ما خاك گردد و سپس ميوه شده و ديگران آن را بخورند، ولى تنها به قدر يك سلول از ما باقى باشد، كافى است كه معرّف تمام شخصيّت ما شده و در قيامت از همان يك سلول بدن ما درست شود، همان گونه كه ما در رحم مادر نيز از يك سلول درست شده ايم .
همانند اينكه شما يك قطعه كوچك درختى را به عنوان قلمه در خاك مى نشانيد كه پس از مدّتى همان قلمه كوچك تبديل به يك درخت تنومند مى شود، يا بعضى كرم ها كه اگر قطعه قطعه شوند، هر قطعه اش يك سر و دُم پيدا كرده و آنگاه يك كرم كامل مى شود.
از همه گذشته ، چگونه باور مى كنيم كه يك موجود ضعيفى مانند انسان بتواند نخ ، پارچه ، بنزين ، لاستيك ، گازوئيل ، قير و روغن را از درون نفت استخراج كند، امّا در توانايى خداوندِ خالق هستى در خارج نمودن ذرّات بدن ما از دل زمين ، شك و ترديد كنيم ؟!
مگر نمى بينيم كه گاو و گوسفند علف مى خورند و خداوند آن را تبديل به شير مى كند، مگر يك قطعه نانى كه ما مى خوريم به صورت گوشت ، استخوان ، خون ، اشك ، چربى ، ناخن و مو و... در نمى آيد، راستى خدايى كه چنين قدرتى دارد، نمى تواند در قيامت ذرّات درهم مخلوط شده را از هم جدا نمايد؟
براى خداوند هيچ كارى آسان تر از كار ديگرى نيست و هيچ چيز براى خدا بزرگ تر از چيز ديگرى نيست و لذا قرآن ، گاهى به خورشيد با آن بزرگى سوگند خورده است : والشّمسِ و ضُحاها و گاهى هم به انجير و زيتون ، والتِّينِ و الزَّيتُونِ، زيرا براى خداوند آفريدن انجير و خورشيد يكسان است .
كوتاه سخن آنكه جدا شدن ذرّات درهم مخلوط شده ، نياز به علم و قدرت بى نهايت دارد، يعنى هم بايد بداند كه اين ذرّات در كجا و به چه صورتى در آمده است و هم بايد بتواند آن را از هر جا و به هر شكلى هست به صورت اوّل برگرداند و تنها خداوند جامع اين كمالات است .(410)
ماجراى حضرت ابراهيم كه در بحث امكان معاد گذشت ، مى تواند نمونه عملى و پاسخ به يك سرى شبهات در اين مورد باشد.
چگونگى حضور در قيامت  
قرآن نحوه حاضر شدن انسان در صحنه قيامت را چند نوع بيان نموده است :
گاهى مى فرمايد: انسان تنها مبعوث مى شود، وكُلُّهم آتِيهِ يَومَ القِيامَةِ فَرداً(411)
گاهى مى خوانيم : انسان همراه با رهبرى كه در دنيا پذيرفته است مبعوث مى شود، يَومَ نَدعُوا كُلّ اُناسٍ بِاِمامِهِم (412)
و گاهى مى خوانيم : مردم دسته دسته و بطور فوج فوج وارد مى شوند، فَتَاءتُونَ اَفواجاً(413)
دليل اين تفاوت ها آن است كه انسان از نظر فريادرسى تنهاى تنهاست ، يعنى مال ، ثروت ، دوست و فاميل به درد او نمى خورند، واز نظر سرنوشت ، با رهبرى كه انتخاب كرده همراه است ، و از نظر شكل و قيافه ، در ميان گروهى كه همكار و همفكر او هستند خود را مى يابد.
بنابراين ممكن است انسانى در شكل خاصّى و در پشت سر رهبر خويش و در ميان انبوه جمعيّت باشد، ولى فريادرسى نداشته و خود را تنها ببيند.
يكى از ياران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در باره آيه فَتَاءتُونَ اَفواجاً سؤ ال كرد، رسول خدا گريست و فرمود: سؤ ال مهمّى كردى و سپس فرمودند: مردم در قيامت ده گونه محشور مى شوند:
1 شايعه سازان ، به صورت ميمون . 2 حرام خواران ، به شكل خوك . 3 رباخواران ، واژگون . 4 قاضى ناحق ، كور. 5 خودخواهان مغرور، كر و لال . 6 عالم بى عمل ، در حال جويدن زبان خود. 7 همسايه آزار، دست و پا بريده . 8 خبرچين ، آويخته به شاخه هاى آتش . 9 عيّاشان ، بدبوتر از مردار 10 مستكبران در پوششى از آتش محشور مى شوند.(414)
در سوره قمر مى خوانيم : كَاَنَّهُم جَرادٌ مُنتَشِر(415) چنان وحشت زده و گيج از قبرها بيرون مى آيند كه مانند ملخ ‌ها درهم مختلط مى شوند.(416)
در جاى ديگر مى فرمايد: اينها همين كه از قبرها زنده خارج مى شوند، چنان سراسيمه و با سرعت مى دوند كه گويا يك علامت و تابلو مخصوصى را هدف قرار داده و مى خواهند هر چه زودتر خود را به آن برسانند. يَومَ يَخرُجُونَ مِنَ الاَجداثِ سِراعَاً كاَنّهُم اِلى نُصُبٍ يُوفِضُونَ(417)
در آيات متعدّد مى خوانيم : مردگان پس از مبعوث شدن ، با چشم هاى خاشع و اشك آلود به اطراف خود نگاه مى كنند وذلّت عجيبى آنان را با قهر فرامى گيرد. خاشِعَةً اَبصارُهُم تَرهَقُهُم ذِلَّةٌ(418) (تَرهَقُهُم يعنى با قهر فراگرفته است .(419)))
آن روز چنان وحشت آور است كه قرآن مى فرمايد: مردم همچون پروانه ها و پرنده ها گيج و پراكنده هستند.(420) شايد ديده باشيد گاهى كه پرندگان زيادى روى درختى نشسته اند، همين كه صدايى بلند شود، همه پرواز مى كنند و به دنبال يك جاى اءمنى هر دسته اى به سوئى پرواز مى كنند و چنان سريع پرواز مى كنند كه گويى جاى مخصوصى را در نظر دارند، ولى چنين نيست ، بلكه آن صدا اينها را به دست و پا انداخته است .
آرى ، در قيامت هم صداى بسيار شديدى پيدا مى شود، القارِعَةُ ما القارِعَة و با اين صدا، اهل محشر حيرت زده و پراكنده شده و هر دسته اى به سمتى مى دوند چنانكه گويا يك هدف خاصّى دارند.
خداوند متعال به پيامبرش مى فرمايد: وتَرَى النّاسَ سُكارى (421) در وقت بر پا شدن قيامت مردم را مست مى بينى ، ولى آنها مست نيستند، بلكه عذاب چنان شديد است كه عقل را از سر آنها ربوده است .
البتّه اين وحشت ها مربوط به افراد گناهكار و كافر است ، افراد با ايمان با آرامش و اطمينان و نور خاصّى در قيامت حضور پيدا مى كنند و هيچ دلهره و وحشتى هم ندارند. يَسعى نُورُهُم بَينِ اَيدِيهِم (422)
اگر در قرآن مى خوانيم كه در قيامت انسان از برادر و مادر و پدر و همسر و فرزندش فرار مى كند، مربوط به كفّار است .(423) وگرنه در همان روز كه روى صورت بعضى غبارها و آثار غم نشسته ،(424) آرى در همان روز، افراد نيكوكار با صورت هاى نورانى و خندان در حالى كه پيام هاى بشارت را دريافت كرده اند در صحنه قيامت حضور پيدا مى كنند. وُجُوهٌ يَومَئذٍ مُسفِرَةٌ ضاحِكَةٌ مُستَبشِرَةٌ(425)
در آن روز حضور در دادگاه الهى اجبارى است و جاى طفره رفتن نيست ، زيرا با هر انسانى ماءمورى است كه او را به جلو مى راند و ماءمور ديگرى بر اعمالش گواهى مى دهد. كلُّ نَفسٍ مَعَها سائِقٌ و شَهيدٌ(426)
نام ها و اوصاف قيامت  
مرحوم فيض كاشانى نام هاى قيامت را كه بيش از يكصد نام و وصف است از آيات و روايات بيان نموده است .(427) امّا نام ها و اوصافى كه در قرآن آمده ، به اين تربيت است :
1يَومَ تُبْلَى السّرائِر(428) روزى كه پرده ها كنار رود و و اسرار فاش شود.
2يَومَ يَكونُ النّاسُ كَالفَراشِ المَبثُوت (429) روزى كه مردم همانند پروانه هاى پراكنده ، مبهوت ، متفرّق و گيج هستند.
3يَومِ المَوعُود(430) روزى كه تمام انبيا وكتب آسمانى به آن وعده داده اند.
4يَومَ يَفِرُّ المَرءُ من اءخيهِ واُمِّهِ واءبِيه (431) روزى كه گرفتارى هاى شخصى انسان به قدرى است كه حتّى از نزديك ترين افراد مى گريزد،از برادر، مادر، پدر، فرزند و همسرش ‍ هم فرار مى كند.
5يَومَ يَنظُرُ المَرءُ ما قَدَّمَت يَداه (432) روزى كه انسان به كارهايى كه از پيش براى قيامت خود فرستاده نگاه مى كند و گناهان مجسّم شده خودش را مى بيند.
6و امتازوا اليَومَ ايّهَا المُجرِمون (433) روزى كه به مجرمان خطاب مى شود فاصله بگيريد، يَومُ الفَصل (434) روز جدايى انسان ها و روز قضاوت و حكم الهى درباره همه انسان ها.
7يَومٌ لايَنطِقون (435) روزى كه مهر سكوت بر لب ها زده و حقّ عذرخواهى هم به كسى داده نمى شود.
8يَومٌ عَسيرٌ عَلَى الكافِرينَ غَيرُ يَسير(436) روز بسيار سخت و دردناك بر كافران و بدون هيچ آسايشى .
9يَومَ يَخرُجونَ مِنَ الاَجداثِ سِراعاً(437) روزى كه همه مردم از قبرها با سرعت بيرون مى آيند.
10يَومُ التَّغابُن (438) روزى كه بسيارى از مردم احساس مى كنند دردنيا باخته اند و كلاه سرشان رفته وخودشان وعمرشان را ارزان بلكه مفت به هدر داده اند.
1 1يَومَ لاتَملِك نَفسٌ لِنَفسٍ شَيئا(439) روزى كه هيچ كس مالك هيچ كس نيست و احدى قدرت تصرّف و دخالت در كار ديگرى را ندارد.
1 2يَومَ لايُخزِى اللّهُ النَّبِىَّ والَّذينَ آمَنوا مَعَه (440) روزى كه خداوند، پيامبر و مؤ منان را در آن صحنه خوار نمى كند وآنان در اءمن و در سايه لطف الهى هستند و تمام ناراحتى ها و دلهره ها مربوط به گناهكاران و كافران است .
1 3يَومِ الجَمعِ(441) روزى كه همه مردم در آن جمع مى شوند.
1 4يَومَ تَرَى المؤ مِنينَ و المؤ مِناتِ يَسعى نُورُهم بَينَ اَيدِيهِم (442) روزى كه زنان و مردان با ايمان بخاطر اعمال شايسته اى كه انجام داده اند با نور خودشان كه در جلو آنهاست حركت مى كنند.
1 5يَومٍ مَعلومٍ(443) روزى كه مشخّص شده و قطعى و حتمى است .
1 6يَومَ يُدَعُّونَ الى نارِ جَهَنّمَ دَعّاً(444) روزى كه تكذيب كنندگان معاد با شدّت و با عُنف به دوزخ پرتاب مى شوند.
1 7يَومُ الخُروجِ(445) روزى كه از قبرها خارج مى شوند.
1 8يَومَ يَسمَعونَ الصَّيحَة (446) روزى كه صيحه و صداى عجيب را مى شنوند.
1 9يَومُ الخُلُودِ(447) روزى كه هميشگى و جاودانه است (و ديگر مرگ نيست ).
20 يَومُ الوَعيدِ(448) روزى كه به تهديدات و اعلام خطرهاى انبيا لباس عمل پوشانده مى شود.
2 1يَومٍ عَظيمٍ(449) روزى كه بسيار بزرگ است .
2 2يَومٍ اَليمٍ(450) روزى كه بسيار دردناك است .
2 3يَومَ يُعرَضُ الَّذينَ كَفروا عَلىَ النّارِ(451) روزى كه كفّار بر آتش عرضه مى شوند.
2 4يَومَ لايَنفَعُ الظّالِمينَ مَعذِرَتُهُم (452) روزى كه عذرخواهى ظالمان فايده ندارد.
2 5يَومَ يَقومُ الاَشهادِ(453) روزى كه شاهدان براى شهادت دادن بپا مى خيزند.
2 6يَومَ التَّنادِ(454) روزى كه مردم يكديگر را به كمك مى طلبند، ولى چه سود؟
2 7يَومِ الحِسابِ(455) روزى كه به حساب هاى ريز و درشت رسيدگى مى شود.
2 8يَومَ التَّلاقِ(456) روزى كه هم انسان ها با يكديگر ملاقات مى نمايند، هم بندگان با خدا، هم اهل آسمان ها با اهل زمين ، هم ظالم با مظلوم و هم انسان ها با اعمالشان ملاقات دارند.(457)
2 9يَومَ الا زِفَة (458) روزى كه نزديك است و شما خيال مى كرديد دور است .
30يَومَ يَغشاهُمُ العَذابُ مِن فَوقِهِم وَمِن تَحتِ اَرجُلِهِم (459) روزى كه عذاب از بالا و پائين ، كافران را همچون شب فرامى گيرد.
3 1يَومَ لايَنفَعُ مالٌ ولابَنونَ(460) روزى كه مال وفرزند براى انسان بى فايده است .
3 2يَومَ يَعَضُّ الظّالِمُ علَى يَدَيْه (461) روزى كه ظالمان دستان خود را از شدّت پشيمانى به دندان مى گيرند و فرياد مى زنند: اى كاش با فلانى دوست نمى شديم و اى كاش همراه با پيامبر راهى داشتيم !
3 3يَومَ تَشهَدُ عَلَيهِم اَلسِنَتُهُم واَيدِيهِم واَرجُلُهُم بماكانوا يَعمَلونَ(462) روزى كه نه تنها زبان ، بلكه دست ها و پاها نيز به كردارهاى انسان گواهى مى دهند.
3 4يَومُ الحَسرَةِ(463) روزى كه انسان حسرت ها و افسوس ها دارد.
3 5يَومَ تَجِدُ كلُّ نَفسٍ ما عَمِلَتْ مِن خَيرٍ مُحضَراً وما عَمِلَت من سُوء...(464) روزى كه هر فردى عمل خودش را از هر خير و شرّى در برابرش مجسّم مى بيند.
3 6يَومَ تَبيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسوَدُّ وُجُوه (465) روزى كه صورت هايى سفيد و صورت هايى سياه مى شوند.
3 7لِيَومٍ لارَيبَ فِيه (466) روزى كه در آن هيچ شكّ وترديدى نيست .
3 8يَومٌ لابَيعَ فِيهِ و لاخُلَّة (467) روزى كه داد وستدها و روابط براى نجات انسان فايده اى ندارد.
آنچه تاكنون گفتيم ، برخى از مواردى بود كه با لغت و كلمه يوم در قرآن آمده و آيات ديگرى درباره اوصاف قيامت آمده است كه مرحوم فيض آن را بيان نموده است .(468)
گسستن وسائل و رابطه ها 
در قرآن مى خوانيم : مردم در قيامت به طور فردى مبعوث مى شوند،(469) و مراد از فرد بودن آن است كه هيچ قدرت و نيرويى قادر بر كمك رسانى نيست .(470) در توضيح اين حقيقت مى گوييم : تمام اسباب و وسائلى كه در دنيا به كمك انسان مى آيد، در آخرت هيچ گونه كارايى براى او نمى تواند داشته باشد از جمله :
1 رشوه ، هديه و غرامت . در دنيا گاهى انسان با هديه و غرامت خود را از گرفتارى نجات مى دهد، امّا در قيامت چنين نيست . قرآن مى فرمايد: لا يُؤ اخِذ مِنها عَدلٌ(471) در قيامت به جاى كفر و بى دينى و گناهان ، بدل و غرامت و بازخريد در كار نيست .
2 رابطه وپارتى . يهود عقيده داشتند كه چون نياكانشان پيامبرند، از اين رابطه و پارتى استفاده كرده و در آخرت از عذاب معاف خواهند بود، امّا قرآن مى فرمايد: لا يُقبَلُ مِنها شَفاعَة هيچ شفاعتى در مورد آنان پذيرفته نيست .(472)
3 عذرخواهى . در دنيا گاهى عذرخواهى واظهار ندامت وتقاضاى عفو و بخشش مى تواند وسيله نجات باشد، امّا در قيامت هرگز. قرآن مى فرمايد: لايَنفَعُ الَّذينَ ظَلَمُوا مَعذِرَتُهُم (473) در قيامت عذرخواهى ستمگران بى فايده است .
4 وابستگى و پيوندها: ستمگرانى كه به واسطه محبّت و وابستگى به معبودهاى غير الهى چند روزى بر مردم ستم كردند، در آخرت تا عذاب الهى را مى بينند، منكر اين پيوندو دوستى ها شده واز معبودها وپيروان خود انزجار مى جويند، قرآن مى فرمايد: تَقَطَّعت بِهِمُ الاَسبابُ(474) ديگر سودى ندارد، زيرا تمام اسباب در آن روز به كلّى قطع ودستشان از همه جا كوتاه است .
5 يارى خواستن . گاهى انسان در دنيا به خدمتكاران و زيردستان خود كمك كرده و يا فريادرس ديگران بوده و يا به يارى ديگران دلبسته بوده است ، امّا در قيامت هرگز چنين نيست و هيچ كس نمى تواند به نياز زير دست و فرو دست خود پاسخ دهد. يَومَ لايُغنِى مَولىً عَن مَولىً شَيئاً(475)
6 حيله و نيرنگ . در دنيا گاهى ممكن است كارها با حيله و فريب و توطئه پيش رود، (البتّه براى مدّت كوتاهى ) امّا قرآن مى فرمايد: يَومَ لايُغنِى عَنهُم كَيدُهُم شَيئاً(476) در قيامت هرگز مكر وحيله كوچك ترين اثرى در نجات انسان ندارد.
7 فديه . در دنيا گاهى انسان براى رهايى از زندان و گفتارى ، مايل است كه مال و چيز با ارزشى را به عنوان فداء بدهد، ولى در قيامت هرگز پذيرفته نمى شود. فَاليَومَ لايُؤ خَذُ مِنكُم فِديَة (477)
آرى ، در آن روز براى رهايى هيچ گونه فدايى پذيرفته نمى شود، هرچند بسيار زياد و بزرگ باشد، زيرا قرآن مى فرمايد: لَو اءنّ لَهم ما فِى الاَرضِ جَميعاً ومِثلَهُ مَعَه لِيَفتَدوا بِهِ مِن عَذابِ يَومِ القِيامَةِ ما تُقُبِّلَ مِنهُم وَ لَهُم عَذابٌ اَليمٌ(478) اگر فرض كنيد تمام آنچه روى زمين است از اموال و معدن ها وخانه ها، بلكه دوبرابر آن را با خود داشته باشيد و همه آن را براى نجات خود بدهيد، پذيرفته نمى شود. آرى ، در آن روز انسان تنها خودش به گروگان گرفته مى شود.
8 مال و فرزند. در آيات متعدّد قرآن مى خوانيم كه در قيامت مال و فرزند مفيد نيست ، يَومَ لايَنْفَعُ مالٌ و لا بَنونَ(479) و تنها قلب سالم و عمل صالح كارآيى دارد و به درد انسان مى خورد و به فرموده تفسير الميزان هر گونه ارزش مادّى و اعتبارى كه در دنيا كارگشايى دارد، در آنجا كاربردى نخواهد داشت .
9 نسبت و قرابت . در قيامت خويشاوندى و فاميل نيز كوچك ترين اثرى در نجات انسان ندارد، نه پدر مى تواند فرزندانش را يارى دهد و نه فرزند پدر را. لا يَجزى والِدٌ عَن وَلَدِهِ و لامَولودٌ هُوَ جازٍ عَن والِدِه شَيئاً(480) و نه بستگان در آنجا كاربردى دارند، لَن تَنفَعُكُم اَرحامُكُم (481) و خلاصه هيچ گونه نَسَب و قرابت و بستگى فاميلى اثرى نخواهد داشت . فَلا اَنسابَ بَينَهُم (482)
آنها نه تنها به فرياد يكديگر نمى رسند، بلكه بخاطر گرفتارى هاى شخصى ، از يكديگر نيز فرار مى كنند. چنانكه قرآن مى فرمايد: يوم يَفِرُّ المَرءُ من اءخيه و اُمِّهِ و اءبِيه و صاحِبَتِهِ و بَنِيه (483) روز قيامت روزى است كه انسان از برادر و مادر و پدر و همسر و فرزندانش فرار مى كند.
حساب و حسابرسى در قيامت 
برپايى قيامت و معاد و زنده شدن مردگان و بهم خوردن نظام موجود و تشكيل يك نظام ديگر، به خاطر حسابرسى و رسيدگى به اعمال دنيوى انسان است كه در قيامت مورد پرسش و بازخواست قرار مى گيرد. با توجّه به آيات و روايات در اين زمينه ، مطالبى را بيان مى كنيم :
سؤ ال از همه كس  
قرآن مى فرمايد: فَلَنَسئَلَنَّ الَّذينَ اُرسِلَ اِلَيهِم وَلَنَسئَلَنَّ المُرسَلِينَ(484) ما حتماً هم از مردمى كه برايشان پيامبر فرستاده ايم سؤ ال خواهيم كرد و هم از خود انبيا در باره اينكه آيا مطالب را به مردم رسانده اند يا نه ، سؤ ال مى نماييم .
آرى ، سؤ ال در قيامت عمومى است و از همه افراد صورت خواهد گرفت .
سؤ ال از همه اعمال 
در قيامت از همه اعمال انسان بازخواست و سؤ ال مى شود، وَلَتُسئَلُنَّ عمّا كُنتُم تَعمَلُون (485) از آنچه انجام داده ايد حتماً بازخواست مى شويد. حتىّ اگر بسيار اندك و ناچيز باشد، فَمَن يَعمَلْ مِثقالَ ذَرَّةٍ خَيرً يَرَهُ وَمَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ شَرا يَرَه (486) هر كس به هم وزن ذرّه اى (487) خير يا شرّى انجام دهد، در روز قيامت همان را خواهد ديد.
البتّه اين آيه قانون كلّى براى كارهاى خير و شرّ است ، ولى در ميان اعمال انسان بعضى از كارها به قدرى عالى است كه حتّى گناهان را به خوبى ها تبديل مى كند و يا بعضى گناهان به قدرى خطرناك است كه سبب مى شود كارهاى خوب هم از بين رفته و حبط گردد.
سؤ ال از هر حالت  
در قيامت خداوند گناهانى را كه صورت ظاهرى هم ندارد، نظير گناه بزرگ شرك و ريا و يا كتمان حقّ، مورد حساب و سؤ ال قرار خواهد داد.
قرآن در اين باره مى فرمايد: اِن تُبدوا ما فِى اَنفُسِكُم اءو تُخفُوهُ يُحاسِبكُم بِهِ اللّه (488) اگر آنچه در دل داريد آشكار سازيد يا پنهان كنيد، خداوند طبق آن شما را محاسبه مى كند.
حتّى افكار و نيّات ما را به حساب مى آورد. مثلا اگر به فقيرى كمك كرديم ولى هدف ما خدا نبود، بلكه شهرت طلبى و يا امثال آن باشد، باز هم بخاطر همان هدف و انگيزه مورد سؤ ال قرار مى گيريم .
محاسبه عمل در هر كجا 
حضرت لقمان در ضمن وصاياى خود به فرزندش چنين مى فرمايد:
يا بُنَىَّ اِنَّها اِن تَكُ مِثقالَ حَبَّةٍ مِن خَردَلٍ فَتَكُن فى صَخرَةٍ اءو فِى السّمواتِ اءو فِى الاَرضِ يَاءتِ بِهَا اللّهُ اِنّ اللّهَ لَطيفٌ خَبِيرٌ(489)
فرزندم ! هر گاه به مقدار وزن يك دانه خردل هم كار نيك يا بدى انجام دهى ، خواه در آسمان هاى بلند و خواه در قعر زمين و يا در شكاف كوه ها و سنگ ها باشد، خداوند در روز قيامت آن عمل را در برابر تو حاضر كرده و پاداش نيك و بد كارت را خواهد داد.
آرى ، هيچ يك از عوامل خفا و پنهان كارى ، نه ريز بودن كار و نه دور بودن آن و نه پنهانى و نه تاريكى ، مانع علم و آگاهى او نيست . واين بخاطر آن است كه خداوند هم لطيف است و هم خبير، يعنى عالم به امور دقيق و ظريف است .
سؤ ال يا عدم سؤ ال در قيامت  
تاكنون از آيات استفاده كرديم كه در قيامت از همه كس وهمه اعمال و حالات او سؤ ال خواهد شد، ولى قرآن در يك جا مى فرمايد: لا يُسئَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ المُجرِمون (490) و در آيه اى ديگر مى فرمايد: فَيَومَئِذٍ لايُسئَلُ عَن ذَنبِه اِنسٌ و لا جانّ(491) كه ما از گناهكاران بازخواست وسؤ ال نمى كنيم ، حال چگونه اين آيات قابل جمع است و چرا يك جا مى فرمايد: سؤ ال در كار است و در جاى ديگر مى فرمايد: سؤ الى در كار نيست ؟
پاسخ : اوّلا آيه اوّل مربوط به قيامت نيست . چون آيه بيانگر داستان قارون و سرانجام هلاكت اوست كه هشدار مى دهد: اى قارون هاى زمان ! تا مهلت داريد به خود آييد و از راه كج خود برگرديد، زيرا هنگام قهر و غضب ما ديگر مهلت توبه و عذرخواهى نخواهيد داشت و ما به هنگام هلاك كردن فاسدان ، از گناهانشان سؤ ال نمى كنيم و فرصت سؤ ال و جوابى براى آنها باقى نمى گذاريم تا آنها براى توبه و توجيه و عذرتراشى و التماس ، تلاش كنند.
ثانيا گاهى سؤ ال براى شناسايى است ، يعنى انسان براى شناخت و آگاهى خود سؤ ال مى كند، كه خداوند متعال از آن بى نياز است و همچنين ملائكه و مؤ منان نيز مجرم و گناهكار را به سيما مى شناسند، چنانكه قرآن مى فرمايد: يُعرَفُ المُجرِمونَ بِسيماهُم (492)
ثالثا مراحل و توقفگاه هاى قيامت متعدّد است . چنانكه علامه طباطبايى با توجه به روايات مى فرمايد: در قيامت مواقف و توقفگاه ها متعدّد است و انسان در بعضى مراحل مورد سؤ ال قرار مى گيرد و در بعضى ديگر مورد سؤ ال و بازخواست واقع نمى گردد.
بنابراين آياتى كه بيانگر سؤ ال و پرسش در قيامت است ، مربوط به مرحله اى و اين آيات مربوط به مرحله و وقفى ديگر است .(493)
پرسش هاى اساسى 
گرچه سابق بر اين گفتيم كه از تمام اعمال و افكار و حالات انسان سؤ ال مى شود، ولى چون در آيات و روايات نسبت به بعضى مسائل حساسيّت و ويژگى خاصّى در كار است و امامان مردم را به آن موارد بخصوص متوجّه كرده اند، ما هم در اينجا گوشه اى از آن موارد را نقل مى كنيم :
# قرآن مى فرمايد: ثُمَّ لَتُسئَلُنَّ يَومَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ(494) در قيامت حتماً از نعمتى كه به شما داده شده مورد سؤ ال قرار مى گيريد.
در روايات مى خوانيم كه مراد از نعمت در آيه ، ولايت امام معصوم است ،(495) علامه طباطبائى مى فرمايد: اگر از نعمت نان و آب هم سؤ ال مى شود به خاطر آن است كه نيرويى كه از اين نعمت ها بايد در راه رضاى خدا و خط پيامبران خدا صرف شود، بجاى خود مصرف شده است يا نه و گرنه نعمت نان و آب به خودى خود مورد سؤ ال قرار نمى گيرد.(496) مثلاً پدرى كه براى درس خواندن فرزندش امكاناتى را تهيه كرده و غذا و پوشاك او را تاءمين كرده ، اگر فرزندش درس نخواند، از تمام آن امكانات بازخواست مى شود.
بنابراين سؤ ال از نعمت هاى مادّى و جزئى براى آن است كه چرا اين نعمت ها در راهى كه بايد قرار گيرد كه همان بندگى خدا و اطاعت اولياى معصوم است ، قرار نگرفته و گرنه كسانى كه از نعمت هاى مادّى در راه خدا بهره گرفته باشند، هرگز مورد سؤ ال قرار نخواهند گرفت .
# در روايات متعدّد مى خوانيم : در قيامت انسان از جاى خود حركت نمى كند، تا اينكه از عمر، جوانى ، مال ، ولايت و حبّ اهل بيت عليهم السّلام سؤ ال شود.(497)
# در قرآن مى خوانيم : اِنَّ السَّمعَ وَالبَصَرَ والفُؤ ادَ كُلُّ اولئِكَ كانَ عَنهُ مَسئولا(498) هر يك از گوش و چشم و دل ، مورد سؤ ال قرار مى گيرند. گوش از شنيدنى ها و چشم از ديدنى ها و دل از فكر و عقيده .(499)
# در روايات مى خوانيم كه در قيامت اوّلين سؤ الى كه از انسان مى شود درباره نماز است ، هرگاه نماز قبول شد، ساير اعمال هم مورد قبول قرار مى گيرد و اگر نماز رد شد، ساير اعمال نيز بى اثر مى ماند.(500)
# در سوره نحل آيه 56 و سوره عنكبوت آيه 13 مى خوانيم كه در قيامت از افتراهايى كه در دنيا نسبت به مكتب و دين زده مى شود، سؤ ال مى شود.
# در قرآن مى خوانيم كه در قيامت از يك سرى موهوماتى كه بدون دليل به ذات مقدّس خداوند نسبت داده شده ، بازخواست مى شود. مثلاً درباره كسانى كه ملائكه را دختران خدا مى دانستند، مى خوانيم : سَتُكتَبُ شَهادِتُهُم وَيُسئَلونَ(501) ما اين حرفهاى ياوه آنان را ضبط و در قيامت مورد سؤ ال قرار خواهيم داد.
# طبق بعضى روايات ، انسان در قيامت حتّى از ظلمى كه به حيوانات نموده است مورد سؤ ال قرار مى گيرد. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شترى را ديد كه زير بار بسته شده است ، فرمود: صاحب اين حيوان براى حساب قيامت ، خودش ‍ را آماده كند.(502)
# در قرآن مى خوانيم كه از والدين نسبت به دخترانى كه زنده بگور كرده اند مى پرسند: وَاِذَا المَوؤ دَةُ سُئِلَت بِاءىّ ذَنبٍ قُتِلَت (503) چرا و به چه گناهى اين اطفال معصوم را كشتيد؟
شايد آيه شامل سقط جنين و كسانى كه در دنياى علم و صنعت ومتمدّن امروز با عمل كورتاژ اولاد خود را سقط مى كنند نيز باشد.
سؤ الات بى جواب  
در قيامت گاهى سؤ الاتى از انسان مى شود كه از پاسخ آن عاجز است و در واقع اين نوعى عذاب و شكنجه روحى است ، زيرا جز شرمندگى پاسخى براى آنها نيست ، از جمله :
1 سؤ ال از مشركين .
در آيات متعدّد قرآن مى خوانيم : روز قيامت خداوند از مشركان و كسانى كه اطاعت و پيروى قوانين غير خدا را نموده اند و يا به قدرتى غير از قدرت بى نهايت الهى چشم دوخته بودند، سؤ ال مى فرمايد: اءينَ شُرَكائِى (504) كجا هستند كسانى كه شما در دنيا شريك من قرار مى داديد؟
و يا مى فرمايد: قِيلَ ادعُوا شُركائَكُم فَدَعوهُم فَلَم يَستَجيبُوا لَهم (505) روز قيامت به مشركان گفته مى شود: آن شريك هايى كه براى خدا تصوّر مى كرديد را به فريادرسى خود بخوانيد! آنها هم مى خوانند، ولى پاسخى نمى شنوند.
2 سؤ ال از فرصت ها.
يكى ديگر از سؤ الاتى كه در قيامت انسان پاسخى براى آن ندارد اين است كه گناهكاران و كفّار در جهنّم ، مراجعت خود را به دنيا از خداوند درخواست مى كنند و مى گويند: خدايا! ما را از اين آتش نجات بده تا كار صالح انجام دهيم . خداوند در پاسخ مى فرمايد: اء وَلَم نُعَمِّركُم ما يَتذَكَّرُ فِيه مَن تَذَكَّرَ...(506)
آيا ما به مقدار پند گرفتن شما را عمر نداديم تا هر كه اهل عبرت و پند گرفتن است در آن مدّت پند گيرد؟ ولى انسان در برابر اين سؤ ال پاسخى ندارد، چون مى بيند كه دهها سال عمر كرده و مى توانست تنها در چند دقيقه آن به خود آيد و از انحراف و گناه دست كشيده و توبه كند.
3 سؤ ال از پيروى شيطان .
قرآن مى فرمايد: در روز قيامت خداوند از كسانى كه در دنيا فرمان هاى شيطان را پيروى و اطاعت كرده اند، مى پرسد: اءلَم اءعْهَد اَليكُم يا بَنى آدَمَ اءنْ لاتَعبُدوا الشَّيطانَ(507) آيا با شما عهد نكردم كه بندگى شيطان را نكنيد؟ ولى اين سؤ ال هم پاسخى جز خجالت و شرمندگى ندارد.
حسابگر كيست ؟ 
امّا در اينكه چه كس و يا چه كسانى در قيامت انسان را مورد محاسبه قرار مى دهند و اعمال او را بررسى مى نمايند؟ با توجّه به آيات وروايات مى گوييم :
الف : خداوند 
در قيامت حسابگر خداوند است ، خداى عالم و عادل و عزيز كه به احدى ظلم نمى كند و حساب او از هر حسابگر ديگرى كفايت مى كند. و كَفى بِنا حاسِبِينَ(508) حسابگرى كه مهربان است و به تمام ريز و درشت كار و افكار ما آگاهى دارد،(509) حسابگرى كه در يك چشم بهم زدن به حساب همه خلايق مى رسد(510) و سريع ترين حسابگر است . و هُوَ اَسرَعُ الحاسِبينَ(511)
شخصى از حضرت على عليه السّلام پرسيد: خداوند چگونه اين همه خلائق را حسابرسى مى كند؟ امام فرمود: همان گونه كه همه آنها را روزى مى دهد، به حساب همه آنان نيز مى رسد. پرسيد: چگونه حسابرسى مى كند در حالى كه آنان خدا را نمى بينند؟ حضرت فرمود: كما يَرزُقهم و لايَرونَه (512) همان گونه كه روزيشان مى دهد و آنان او را نمى بينند.
سؤ ال : اگر خداوند سريع الحساب است و در حديث مى فرمايد: به اندازه دوشيدن شير يك حيوان بيشتر طول نمى كشد،(513) يا به مقدار يك چشم بهم زدن است ، پس چرا در مواردى آمده است كه حساب عدّه اى مانند ثروتمندان يا مسئولان ، مدّت ها به طول مى انجامد؟
پاسخ : طولانى شدن حسابرسى ، به خاطر طولانى بودن جواب و پاسخ به سؤ الات است ، نه بخاطر ضعف حسابگر.