نعمتها و
لذتهاى معنوى و روحانى
نعمتهاى روحانى هم در بهشت انواع متعددى دارد
كه ادراك آن از عقول ما خارج است. از آن جمله پرده از جلو چشم ادراك برداشته
مىشود؛ يعنى آنچه را كه در دنيا دانسته بود، اينجا مىبيند و به حقايق و معرفت
الهيه - كه در دنيا آرزوى او بود - مىرسد. خصوصاً معرفت و لقاى محمد (صلى الله
عليه و آله و سلم) و آل.
در تفسير صافى ضمن آيه: و
أقبل بعضهم على بعض يتسآءلون
(291)، مىنويسد؛ يعنى
عن المعارف و الفضائل
(292)،
بهشتيان معارف الهيه و فضايل محمديه (صلى الله عليه و آله و سلم) را با يكديگر
مذاكره مىكنند.
و از آن جمله است انواع تكريمها و تعظيمهاى
الهيه؛ مانند اين كه هر فرد بهشتى، پدر و مادر و همسر و اولادش را اگر صلاحيت دخول
بهشت را داشته باشند (يعنى با ايمان رفته باشند) آنها را شفاعت كرده، پهلوى خود
مىبرد.
اين امر براى احترام مؤمن است، هرچند بستگانش
هم اهليت آن مقام را نداشته باشند؛ چنانچه خداى تعالى در قرآن مجيد مىفرمايد:
جنت عدن يدخلونها و من صلح من ءابآئهم و أزوجهم و ذوريتهم...
(293).
و نيز پس از استقرار در بهشت، هزار ملك مأمور
مىشوند كه براى تهنيت و مبارك باد به زيارت مؤمن بيايند و قصر مؤمن كه هزار در
دارد از هر درى ملكى وارد مىشود و بر او سلام مىكند
(294)
و مبارك باد مىگويد. از همه بالاتر مكالمه پروردگار عالم است با بنده مؤمن و
رواياتى چند در اين زمينه رسيده ليكن آنچه را كه خداوند در سوره ياسين، آيه 58 ذكر
مىفرمايد، كافى ايت كه: سلم قولاً من رب رحيم.
و در تفسير منهج از جابر بن عبدالله روايت كرده
كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: چون بهشتيان
در نعمتهاى بهشت مستغرق باشند، ناگاه نورى بر ايشان ساطع گردد و از آن آوازى آيد
كه: السلام عليكم يا اهل الجنه .
و از اينجاست كه گفته شده:
آنچه در دنيا نصيب پيغمبران خدا بوده كه از آن جمله گفتگو با
پروردگار عالم است، در آخرت نصيب بهشتيان مىگردد.
در جلد دوم بحارالأنوار احاديث مفصلهاى است در
كيفيت تجليات انوار الهيه براى بهشتيان كه از آن جمله مقام
رضوان است كه در قرآن مجيد تذكر فرموده
(295)
و
(296).
و از آن جمله است نعمت همسايگى و اتصال به محمد
(صلى الله عليه و آله و سلم) و آل؛ چنانچه فرمود: يا على!
شيعيان تو بر منبرهايى از نور بارويهاى سفيد اطراف من هستند و ايشان همسايگان من
هستند در بهشت
(297).
و از آن جمله نعمت خلود در بهشت است، وقتى كه
متوجه مىشود كه اين نعمتهاى بزرگ، هرگز از او گرفته نمىشود، لذت عجيبى مىبرد كه
به وصف در نيايد.
از نعمتهاى روحانيه آن است كه با انبيا و صلحا
و مؤمنين تلاقى مىكند؛ چنانچه در قرآن مىفرمايد: على سرر
موضونة
(298).
و مروى است كه: هر روزى در
بهشت به زيارت و ملاقات يكى از پيغمبران اولواالعزم حاضر مىشوند و آن روز را
ميهمان آن بزرگوار هستند، پنجشنبهها ميهمان خاتم الانبياء (صلى الله عليه و آله و
سلم) مىباشند و جمعهها به مقام قرب حضرت احديت جل و على دعوت مىشوند.
موعظه
اين مختصرى از نعمتهاى بهشت بود كه ذكر گرديد.
حالا انصاف دهيد آيا عاقلى مىتواند بر خود هموار كند كه از چنين لذايذ و مقامات و
درجاتى، خود را محروم نمايد
(299).
براى رسيدن به مقامى از مقامات دنيويه، چه
رنجها كه مىبرد و چه زحمتها و ناراحتيهايى كه مىكشد با آن كه يقين ندارد كه به
مقصود مىرسد و بر فرض هم كه برسد به مرگ از او گرفته خواهد شد؛ ولى نسبت به اين
مقامات عاليه و سعادات باقيه، قدمى بر نمىدارد، با آن كه هركس در اين راه كوشيد،
يقيناً به مقصود مىرسد. علت كوتاهى و مسامحه، پست همتى و دلخوشى به شهوات دو روزه
دنيا با هزاران آلودگى آن است؛ چنانچه در قرآن مجيد مىفرمايد:
بل يريد الانسن ليفجر أمامه
(300).
حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) - در خطبهاى
كه در نهجالبلاغه است - چنين مىفرمايد:
منزه مىدانم تو را از
هرچه لايق به كبريايى تو نيست در آن حال كه آفريننده مخلوقاتى و خداى مكنوناتى به
اعتبار حسن آزمايش تو نزد آفريدههاى خود كه به آن اعتبار سرايى را آفريدى كه آن
بهشت است و در آنجا براى مهمانان، وسايل پذيرايى را از مكان آشاميدن و محل غذا
خوردن و حوران پاكيزه منظر و خادمان پرى پيكر و غرفههاى در كمال رفعت و جويهاى در
عين لطافت و زراعتها در غايت طراوت و ميوهها درنهايت نزاكت آماده ساختى، سپس
نمايندهاى را فرستادى (كه او حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم)
مىخواند مردمان را به آن سرايى كه در آن انواع نعمتهاى جاودانى است، پس نه آن دعوت
كننده را اجابت نمودند و نه در آنچه ترغيب فرمودى، راغب شدند و نه به سوى آنچه
آرزومند گردانيدى، آرزومند شدند بلكه بر مردار دنياى فريبكار روى آوردند كه به
خوردن آن رسوا شدند و با يكديگر آشتى كردند بر دوستى آن جيفه بىمقدار و هركه دوست
داشت و واله شد، بر دنياى بىاعتبار ديده او را كور ساخت به طورى كه عيب و ضرر خود
را ديگر نمىبيند و دلش را بيمار كرد از ادراك آنچه سزاوار است، پس به ديده بيمار
مىنگرد و به گوش غير شنوا مىشنود از چيزى كه برايش فايده دارد. به درستى كه
شهوتهاى دنيا عقلش را پاره كرده و دنيا دلش را ميرانده و بر خود شيفته و واله
ساخته، پس بنده دنيا گرديده و بنده كسى كه چيزى از متاع دنيا در دست او باشد
(301)
با اين كه راه سومى در پيش نيست، يا بهشتى يا
جهنمى؛ يعنى اگر كسى رو به خدا نرفت، نه تنها از اين نعمتها كه شمهاى از آن ذكر
گرديد محروم است بلكه جايگاهش دوزخ است و ناراحتيهايى در پيش دارد كه شمهاى از آن
اشاره مىشود.
دوزخ چيست؟
دوزخ گودالى است
بىپايان و آتشى است افروخته شده از غضب يزدان و زندان اخروى است كه در آن انواع
عذابها و اصناف شدتها و اقسام بلاهاست كه ادراك آنها فوق فهم ماست و تحقيقاً مقابل
و ضد بهشت است؛ چناچه در بهشت انواع نعمتها و لذتها موجود و ذرهاى ناراحتى نيست.
در جهنم، انواع شدتها و ناراحتيها موجود و اندكى آسايش و راحتى نيست.
در اينجا هم به بعضى از اصول عذابها كه در
قرآن ذكر فرموده، اشاره مىشود.
خوردنيهاو
آشاميدنيهاى جهنم
ثم انكم أيها الضآلون
المكذبون * لأ كلون من شجر من زقوم
(302).
پس به درستى كه شما اى گمراهان از طريق حق كه
قيامت را تكذيب كنندهايد! هر آينه خورندگان از درختى هستيد كه از زقوم خواهد بود
فمالئون منها البطون
(303).
پس پر كنندگان شكمهايتان
باشيد از زقوم به واسطه شدت گرسنگى.
فشربون عليه من الحميم
(304).
آشامندگان باشيد بر بالاى
آنچه از زقوم خورديد از آبى در نهايت گرمى (به سبب زيادى تشنگى).
در خبر است كه: عذاب
گرسنگى را بر دوزخيان مسلط مىكنند تا به ناچار شكمهاى خود را از زقوم پر سازند، پس
از آن تشنگى را چنان بر آنها چيره مىكنند و حميم را برايشان عرضه مىسازند كه
بسيار از آن مىآشامند.
...و سقوا مآء حميماً
فقطع أمعآءهم
(305)؛
به قسمى گرم است كه اندرون آنها را ريزهريزه مىكند. و
مروى است كه: اگر قطرهاى از آن بر كوههاى دنيا بريزند، آنها
را متلاشى مىسازد.
فشربون شرب الهيم
(306).
آشامندگان باشيد از حميم
مانند آشاميدن شتران بسيار تشنه و مدتها آب نديده
(307).
هذا نزلهم يوم الدين
(308).
اين زقوم و حميم پيشكش
ايشان است در روز جزا(يعنى عذاب ابتدايى و مقدماتى است و اما آنچه براى آنها تدارك
شده از انواع خوردنيها و آشاميدنيهاى سخت، پس قابل شرح و بيان نيست).
و در سوره حم دخان
مىفرمايد: ان شجرت الزقوم * طعام الأثيم * كالمهل يغلى فى
البطون * كغلى الحميم
(309).
به درستى كه درخت زقوم
(ميوه و برگ آن) خوراك كسى است كه بسيار گناكار است (و گفته شده كه مراد كافر معاند
است) و زقوم مانند چيزى است كه به آتش گداخته شده باشد (چون مس و روى و گفته شده كه
مهل، روعن زيت جوش آمده است).
زقوم؛در شكمهاى كفار مانند آبى كه بىنهايت گرم
شده باشد، مىجوشد، يا مثل روغن زيت كه حرارت زياد ببيند و از همان آب جوش بر سر
آنها مىريزند تا ظاهر و باطن آنها را بگدازد: ...يصب من فوق
رءوسهم الحميم
(310).
و نيز مىفرمايد: ان
لدينآ أنكالا و جحيما * و طعاماً ذا غصة و عذاباً أليم
(311).
نزد ما است قيدهاى بزرگى
كه باز شدنى نيست و آتش بزرگى و خوراك گلوگيرى و شكنجه دردناكى است.
و از حضرت باقر (عليه السلام) منقول است كه:
درخت زقوم، از قعر جهنم بيرون مىآيد و ميوه و برگ و خار آن از
آتش است و از سبر تلختر و از مردار، گنديدهتر و از آهن سختتر است.
از جمله طعامهاى جهنم،
غسلين است: و لا طعام الا من غسلين
(312).
و در مجمع البحرين گويد: از آنچه از شكم دوزخيان بيرون مىآيد
پس از خوردن زقوم، همان دوباره خوراكشان مىشود و از آن جمله ضريع است.
و مروى است كه: آن چيزى
است شبيه خار از حنظل تلختر و از لاشه، بدبوتر و از آتش، سوزندهتر است.
ديگر صديد است كه:
و يسقى من مآء صديد
(313)
و آن چرك و خونى است كه از عورت زناكاران در جهنم خارج مىشود.
ديگر غساق است:
الا حميما و غساق
(314)
و بعضى از مفسرين فرمودهاند كه آن چشمهاى در دوزخ است كه سمهاى حيوانات سمى در آن
جارى است.
لباس اهل
جهنم
...قطعت لهم ثياب من
نار...
(315).
براى كفار جامههايى از
آتش بريده شده و مهيا گريده است.
و منقول است كه: جامهاى
از مس گداخته شده مىسازند.
و در سوره ابراهيم، آيه 50 مىفرمايد:
سرابيلهم من قطران و تغشى وجوههم النار.
لباسهاى ايشان از قطران
است و مىپوشانند رويهايشان را آتش (و قطران، چيزى است سياه و بدبو كه بيشتر
جربدار مىماند كه او را با پوست مىسوزانند و نيز به آتش، زود مشتعل مىگردد).
مروى است كه اگر جامهاى
از جامههاى جهنم را بين آسمان و زمين دنيا آويزان سازند، تمام اهل زمين از بوى گند
و حرارتش خواهند مرد.
شناخت
گنهكاران
يعرف المجرمون بسيمهم
فيؤخذ بالنوصى و الأقدام
(316).
گنهكاران به سيمايشان شناخته مىشوند كه كبودى
چشم و سياهى روى نشانه آنهاست. آنگاه به موهاى جلو سر و به قدمها گرفته شوند؛ يعنى
گاهى با موى سر و دفعهاى با پا به دوزخ كشانده مىشوند يا اينكه گروهى را با موى
پيشانى و گروهى را با پاها به آتش مىكشند.
اذ الأغلل فى أعنقهم و
السلسل يسحبون * فى الحميم ثم فى النار يسجرون
(317)
زمانى كه غلها در
گردنهايشان است با زنجيرها كشانيده مىشوند در حميم، سپس در آتش افروخته مىشوند.
...ترى الذين كذبوا على
الله وجوههم مسودة...
(318).
مىبينى كسانى را كه بر
خدا دروغ گفتند، روزهايشان سياه است.
تلفح وجوههم النار وهم
فيها كلحون
(319).
آتش، روهايشان را
مىسوزاند و ايشان زشت رويانند (يعنى مانند كله گوسفند بريان شده، دندانها نمايان و
لبها آويزان است).
موكلين جهنم
...عليها ملائكة غلاظ
شداد لا يعصون الله ما أمرهم...
(320).
بر آتش جهنم ملائكههايى
هستند كه غليظ و شديدند و رحمى بر جهنميان ندارند و مخالفت نمىكنند خداى را در
آنچه از عذاب جهنميان مأمورند.
و لهم مقمع من حديد
(321).
به دست خزنه جهنم، گرزهاى
آهنين است كه بر سر جهنميان مىكوبند، هر وقت كه بخواهند از جهنم فرار كنند (و در
وزن آن رسيده كه اگر جن و انس جمع شوند يك مقمعه (عمود آهنى) جهنم را نتوانند بلند
كنند.
و مروى است. دو چشم موكلين
دوزخ مثل برق جهنده است و نيشهاى آنها مانند بلنديهاى كوههاست. آتش از دهان آنها
خارج مىشود. ما بين دو كتف آنها يك سال راه است و مىتوانند به يك دست، هفتاد نفر
را بلند كرده در آتش اندازند.
جهنم و درهاى
آن
لها سبعة أبوب لكل باب
منهم جزء مقسوم
(322).
براى دوزخ هفت در است و هر
عدهاى از جهنميان از درى كه به آنها اختصاص دارد، وارد مىشوند.
اسامى هفت در جهنم - چنانچه از حضرت امير (عليه
السلام) رسيده - بدين قرار است:
اسفل دركات آن جهنم است و
فوق آن، لظى و فوق آن، حطمه و فوق آن، سقر و فوق آن، جحيم و فوق آن، سعير و فوق آن،
هاويه مىباشد و البته عذابهاى اين طبقات متفاوت خواهد بود
(323).
از ظاهر آيات شريفه معلوم مىشود كه آتش جهنم
بر خلاف آتش دنيا داراى ادراك و شعور است؛ چنانچه مىفرمايد:
روزى كه به جهنم مىگوييم
آيا پر شدى از اهل عذاب؟ پس در جواب مىگويد: آيا باز هم اهل عذاب هستند؟! يعنى مرا
هم گنجايش و هم اشتياق به زيادتى است
(324).
و نيز آتش جهنم اهل عذاب را مىشناسد و به آنها
حمله مىكند و جاذبه دارد ونعره زننده است؛ چنانچه مىفرمايد:
چون ببيند آتش جهنم ايشان را از جايى دور، از آن آتش آواز جوشيدن از زيادى خشم و
غريدن بشنوند
(325).
و از حضرت صادق (عليه السلام) مروى است كه:
صداى خروش جهنم را خواهند شنيد.
در جاى ديگر مىفرمايد:
تكاد تميز من الغيظ...
(326)؛
نزديك باشد كه پارهپاره شود از خشم بر كافران.
و مروى است كه: در موقع
عبور مؤمن از صراط، صداى آتش جهنم بلند مىشود كه اى مؤمن! از من زود دور شو كه
نورت التهاب مرا خاموش مىكند، چون مؤمن از رحمت و آتش جهنم از غضب مىباشد و رحمت
حق بر غضب غالب است: يا من سبقت رحمته غضبه.
و بالجمله شواهدى بر اين كه آتش جهنم مثل ساير
موجودات اخرويه صاحب حيات و داراى ادراك و شعور است، دوست دوستان خدا و دشمن دشمنان
خداست، داريم.
از اوصاف جهنم اين است با اينكه اگر جن و انس
را در آن جاى دهند، هنوز جا دارد، مع الوصف جاى هر يك از جهنميان تنگ و در فشارند
مانند ميخى كه در ديوار بكوبند؛ چنانچه در سوره فرقان مىفرمايد:
چون در انداخته شود،
جهنميان در دوزخ در مكانى تنگ به جهت عذابشان در حالى كه به زنجيرهاى آتش بسته شده
باشند
(327).
به قسمى در فشارند كه آرزوى هلاكت كنند، يا اين
كه گويند: وا اسفا! واويلا!. به همان اندازه كه بهشتيان
در روشنايى هستند، دوزخيان در ظلمت و تاريكى و وحشت و دهشت ابدى هستند؛ مانند كسى
كه در قعر دريايى گرفتار شود كه ظلمات امواج متراكمه او را احاطه كرده باشد. در
سوره نور مىفرمايد: به قسمى است كه اگر دستش را بيرون آورد،
نمىتواند ببيند
(328).
عذابهاى
روحانى
براى دوزخيان، علاوه بر شكنجههاى جسمانى،
عذابهاى روحانى است، از آن جمله تذكر به اين موضوع كه اينجا هميشه خواهند ماند و
نجاتى برايشان نخواهد بود كه اين سختترين عذابهاى دوزخيان است و شكى نيست كه كفار
و منافقين كه حجت برايشان تمام شده باشد و بىايمان مرده باشند، در عذاب جهنم
هميشگى خواهند بود؛ چنانچه در سوره بينه، آيه ششم مىفرمايد:
ان الذين كفروا من أهل الكتب و المشركين فى نار جهنم خلدين فيهآ....
و در جاى ديگر مىفرمايد:
ذلك جزآء أعدآء الله النار لهم فيها دار الخلد...
(329)
پس جزاى دشمنان خدا آتش است و جاى هميشگى ايشان است بلكه بيرون آمدنشان را از آتش
دوزخ، تشبيه به محال فرموده، در آن جا كه مىفرمايد: ...و لا
يدخلون الجنة حتى يلج الجمل فى سم الخياط....
داخل نخواهند شد ايشان در
بهشت تااين كه شتر از سوراخ سوزن بگذرد.
يعنى چنانچه اين امر محال است، پس دخول كفار در
بهشت هم محال خواهد بود و اخبار وارده در مقام بسيار است و كسى كه ذرهاى ايمان در
قلبش باشد، هميشه در جهنم نخواهد ماند.
ديگر از عذابهاى روحانيه اين است كه متوجه
مىشود از الطاف و رحمتهاى بىپايان حضرت آفريدگار محروم مانده است. به علاوه مورد
غضب و بىاعتنايى خداست؛ چنانچه مىفرمايد: كلآ انهم عن ربهم
يومئذ لمحجوبون
(330).
جز اين نيست كه ايشان از
پروردگار خود در حجابند (يعنى از رحمت و احسان و ثوابهاى الهى محروم خواهند بود).
و در جاى ديگر مىفرمايد:
ايشان را جزاى نيكى در آخرت نيست و خداوند با ايشان سخن نمىفرمايد و نظر رحمت و
شفقت به آنها نمىكند
(331).
از آن جمله است حسرت و هم و غمهايى كه بر آنها
وارد مىشود كه اگر در دوزخ، مرگ بود، هر روزى مرگى داشتند از شدت اندوه چنانكه
خداى تعالى مىفرمايد:
نشان مىدهد پروردگار
عملهايشان را كه اسباب اندوه بر آنهاست
(332).
و در جاى ديگر مىفرمايد:
و روزى كه ظالم، دو دست خود را با دندانهايش مىجود و مىگويد: اى كاش! با فرستاده
خدا راهى تحصيل كرده بودم
(333).
و از حضرت صادق (عليه السلام) مروى است كه:
پس از استقرار بهشتيان در بهشت و دوزخيان در جهنم، روزنههايى
بين دوزخ و بهشت باز مىشود. منادى ندا مىكند اى بهشتيان! منازل جهنميان را
ببينيد، اگر مخالفت خداوند را نموده بوديد، در اين منازل جاى شما بود (وبعد
مىگويد:) اى جهنميان! منازلى كه دربهشت است ببينيد، اگر اطاعت خداوند را نموده
بوديد، جاى شما اينجا بود، پس چنان اندوه و حسرتى عارضشان مىشود كه اگر مردن
ميسر بود، مىمردند.
از آن جمله، انواع سرزنشها و توبيخها و
سخريهها كه از طرف خداوند عالم و ملائكه و بهشتيان و شياطين به آنها وارد مىشود؛
چنانچه خداوند به آنها مىفرمايد:
آيا شما را پيغمبرانى
نيامد كه به شما خبر بدهد آيات مرا و شما را از چنين روزى بترساند؟! گويند بلى بر
ضرر خود شاهديم
(334).
و باز مىفرمايد: آيا شما
را در دنيا مهلت نداديم به مقدارى كه بتوانيد با خبر و متذكر شويد و آمد شما را
ترساننده از چنين روزى، پس بچشيد عذاب را كه براى ظالمين يارى كنندهاى نيست
(335).
و امثال اين قسم خطابات زياد است، خزنه جهنم هم
اهل جهنم را سرزنش مىكنند؛ چنانكه در قرآن مجيد مىفرمايد:
هرگاه انداخته شود فوجى و
دستهاى در جهنم، خزنه جهنم از آنها مىپرسند آيا شما را ترساننده نيامد؟ گويند آرى
آمد ليكن ما آنها را تكذيب نموديم و گفتيم شما در گمراهى بزرگى هستيد و گويند: اگر
ما اهل شنيدن حق و تعقل و فهم بوديم، هيچگاه جهنمى نمىشديم، پس خودشان اقرار به
گناه خود كنند
(336).
شياطين هم آنها را سرزنش مىكنند. و مروى است
كه دوزخيان از ترس اين كه مبتلا به شماتت ايشان نشوند، كمتر از شدت عذاب ناله
مىكنند و در آيه شريفه مىفرمايد: و شيطان به دوزخيان پس از
تمام شدن كار و قرار گرفتن آنها در آتش، گويد: جز اين نيست كه خداوند به شما وعده
حقى داد و من هم وعده دروغى، من به شما قدرتى نداشتم جز اينكه وسوسه نمودم و شما
به سوء اختيار خود، وعده دروغى مرا اجابت نموديد، پس مرا ملامت نكنيد خودتان را
ملامت كنيد. امروز نه من از شما فريادرسى مىتوانم بكنم، نه شما از من. امروز من از
شما بيزارم از اين كه مرا در دنيا شريك خداوند قرار داديد، جز اين نيست كه براى
ستمكاران، شكنجه دردناكى است
(337).
بهشتيان هم آنها را سرزنش مىكنند؛ چنانچه در
سوره اعراف مىفرمايد:
بهشتيان دوزخيان را ندا
كنند و گويند: آنچه را كه پروردگارمان به ما وعده داده است از ثوابها به تحقيق
يافتيم، آيا شما هم آنچه را كه پروردگارتان وعده داده از عذابها نيز يافتيد؟ گويند:
بلى رسيديم به آن عذابها، پس منادى ندا كند در بين ايشان كه لعنت خدا بر ستمكاران
است
(338).
و در سوره مطففين مىفرمايد:
امروز مؤمنين بر كفار مىخندند و آنها را مورد استهزا و مسخره
قرار مىدهند، اين سخريه، در مقابل مسخرههايى است كه كفار در دنيا به مؤمنين
مىنمودند
(339)
از جمله عذابهاى روحانيه، مصاحبت با با شياطين
و ساير دوزخيان است. به همان اندازه كه بهشتيان با يكديگر انس دارند و از ملاقات
يكديگر لذت مىبرند، دوزخيان با يكديگر دشمناند و نهايت تناكر و تنافر بين آنها
است و اين معنا در قرآن مجيد تذكر داده شده، آنجا كه مىفرمايد:
و هركه خود را بر كورى
دارد از ياد كردن خداوند رحمان، پس بر او شيطان را مسلط مىسازيم كه همنشين او شود.
آنها را از راه حق باز مىدارند و ايشان مىپندارند كه راه يافتگانند، تا وقتى كه
كافر با شيطانى كه همراه اوست در محل جزاى ما حاضر شود، به او گويد: اى كاش! ميان
من و تو، به اندازه دورى مشرق و مغرب از يكديگر بود، پس بد همنشينى است
(340)
و مروى است كه هر دو را در يك زنجير بسته و در
دوزخ افكنند و درباره دشمنى اعوان ظلمه و پيروان پيشوايان گمراهى از رؤساى خود در
سوره بقره آيه 166 - 167 مىفرمايد:
چون بيزارى جستند آنهايى
كه پيروى كرده شدند از آنهايى كه پيروى آنها را كردند و ديدند عذاب خداى را و بريده
شد به ايشان سببها، گويند متابعت كنندگان باطل: كاش ما را بازگشتن به دنيا ممكن بود
تا از پيشوايان خود بيزارى مىجستيم؛ چنانچه امروز آنها از ما بيزارى مىجويند
(341)
و درباره دشمنى دوزخيان با يكديگر، در سوره
عنكبوت، آيه 25 مىفرمايد: پس در قيامت بعضى از شما از بعض
ديگر بيزارى مىجويد و نفرين مىكند
(342).
و در سوره زخرف مىفرمايد:
كسانى كه در دنيا دوست بودند در آن روز، دشمن يكديگر خواهند بود، مگر پرهيزگاران از
اهل ايمان كه در قيامت هم مثل دنيا دوست يكديگرند
(343).
مروى است كه: هر دوستى كه
در دنيا براى خدا نبوده، در آخرت مبدل به دشمنى مىگردد.
در سوره محمد (صلى الله عليه و آله و سلم)
مىفرمايد: جز اين نيست كه براى سركشها و كسانى كه از پيروى حق
بيرون رفتند، بدترين بازگشت است كه آن دوزخى است كه در آن درآيند و بستر و فراش
آنها آتش است و بد فراش و آرامگاهى است دوزخ. اين شكنجه را بايد طاغيان بچشند، پس
بايد حميم و غساق را (كه آبى سوزنده در جهنم و چرك سخت گنديده است) بچشند و عذاب
ديگرى كه در شدت مثل عذاب است از نوعهاى گوناگون
(344).
مروى است كه: چون پيشوايان
گمراهى را در دوزخ اندازند، پشت سرشان اتباعشان را به آنها ملحق نمايند، پس
مىپرسند اينها كيستند؟ خزنه جهنم گويند: اينها گروهى هستند كه به رنج و سختى در
دوزخ با شما در آيند، پس به آنها گويند: هيچ مرحبا به اينها مباد، ايشان به دوزخ در
آيندگانند، پس اتباع گويند: بلكه شما را مرحبا مباد، شما سبب اين عذاب براى ما
شديد، پس دوزخ بد قرارگاهى است. گويند: پروردگارا! هركه سبب اين عذاب براى ما شد،
پس دو چندان فرما عذابش را براى گمراهى خود و ديگران آنچه نقل شد از احوال و
گفتههاى دوزخيان، هر آينه راست است و آن جدال و نزاع كردن اهل آتش است با يكديگر
(345).
ضعف جسمى
انسان
ممكن است چند شبهه در نظرها بيايد كه مجملاً به
آنها اشاره مىشود و جوابهاى هر كدام هم ذكر مىگردد؛ يكى اينكه اين عذابهاى شديد
با انسان ضعيف كه تاب كمترين آنها را ندارد چگونه است؟ چون در مرحله اوليه نيست و
نابود مىشود، پس مناسبتى با اين بدن جسمانى ندارد.
جواب آن است كه درست است كه بدن در قيامت همان
بدن جسمانى دنيوى است، ليكن به قدرت الهيه طورى در آخرت تركيب مىشود و به قدرى سخت
و محكم است كه قابل مقايسه با بدن دنيوى نيست و در حقيقت بدن اخروى در لطافت و
غلظت، تابع لطافت و غلظت نفسى است كه به آن تعلق دارد؛ چنانچه نفس مؤمن در دنيا در
نهايت لطافت ونرمى بوده به طورى كه در مقابل هر حقى متأثر و تسليم مىشود؛ چنانچه
در خطبه نهجالبلاغه اميرالؤمنين (عليه السلام) است كه:
المؤمنون هينون لينون
(346)،
پس در آخرت هم بدن آنها مانند نفس شريفشان در كمال لطافت خواهد بود.
همچنين نفس كافر در دنيا در نهايت غلظت و سختى
بوده كه از سنگ هم سختتر است؛ چنانكه در قرآن مجيد مىفرمايد:
...فهى كالحجارة أو أشد قسوة...
(347)
و لذا در مقابل هيچ حقى خاضع و منقاد نمىگردد، پس در آخرت هم بدنش مانند نفس
پليدش، در نهايت غلظت و سختى است.
و مروى است كه: دندان كافر
مانند كوه احد خواهد شد (پس بدنش چقدر است؟!).
و به عبارت ديگر: سراى آخرت غلبه معنا بر صورت
است و آشكار شدن حقايق و يكى شدن ظاهر و باطنهاست: يوم تبلى
السرآئر
(348)
است.
و نيز پس از متلاشى شدن بدنشان از عذاب و
پارهپاره گرديدن اندرون آنها از خوردن زقوم و نوشيدن حميم و ساير آبهاى دوزخ، دو
مرتبه بدنهاى آنها درست مىشود؛ چنانچه صريح قرآن است
(349).
آيا عذاب
شديد با عدل مىسازد؟
شبهه ديگرى كه ممكن است در بعضى از اذهان بيايد
اين است كه اين عذابها به اين شديدى آيا از عدل الهى است؟
اين شبهه در اثر قياس كردن عذابهاى الهيه در
آخرت است، با شكنجههاى سلاطين و حكام در دار دنيا. در حالى كه به هيچوجه اين طور
نيست؛ زيرا انتقام سلاطين و حكام از مجرمين، خود از روى تشفى غيظ؛ يعنى دل خنكى
است، بر كسى كه مخالفتشان را كرده، غضبناك مىشوند و خونشان به جوش مىآيد، براى
خنك شدن دلشان امر مىكنند كه او را به زندان برند، شكنجه دهند، بكشند و غيره، ولى
عذابهاى اخروى از باب ترتب مسببات بر اسباب، يعنى لازمه بىايمانى، بىنورى و ماندن
در تاريكى هميشگى است. لازمه رويگردانيدن از خداوند در تنگى و فشار ابدى بودن است.
لازمه ناديده گرفتن هر حقى، كورى و كرى جاودانى است. لازمه پيروى از شيطان و رؤساى
گمراهى، همنشينى ابدى با آنها است. لازمه خوردن مال يتيم يا هر مال حرام ديگر، بر
افروخته شدن آتش در باطن است و غيره. پس جهنم از خود شخص است بلكه به نص قرآن مجيد
آتشگيره دوزخ، خود خلق هستند كه از آنها آتش افروخته مىشود
(350).
بنابراين، هر عذابى كه به انسان مىرسد خودش
سبب آن را درست كرده و خودش به خود ستم روا نموده وگرنه خدا به كسى ظلم نمىكند
(351).
كافر را به آن غلظت و سختى كه دارد چگونه در
بهشت كه در نهايت لطافت است مىشود جاى داد؟ با آن كه بهشتى كه دارالسلام است جاى
آنهايى است كه از هر مرضى دور باشند، چگونه مىشود كسى را كه سر تا پا بيمارى قلبى
است، پر از حسد و بخل، كينه و عداوت، كبر و غرور است جاى داد. محل چنين شخصى
دارالمرضى (بيمارستان) جهنم است نه دارالسلام بهشت. و در حقيقت جا دادن كافر در
بهشت، مثل ريختن شيشه عطر بر سر كسى كه زكام و گريپ دارد مىباشد. پس جا دادن كافر
در دوزخ به هيچ وجه با عدل منافاتى ندارد؛ زيرا معناى عدل اين است كه هر چيزى را در
محل مناسب خود قرار دهد؛ لذا دخول كافر در بهشت محال است؛ چون بر خلاف عدل حقيقى
است، اصلاً نمىتواند از آنجا بهره ببرد مثل اين است كه عروس زيبايى را براى كورى
آرايش كنند يا نغمه دلربايى را براى كرى بنوازند.
رحمان را با
عذاب چكار؟
باز هم ممكن است از جهت رحمت رحمانيه پروردگار،
شبههاى كنند كه چطور خداوندى كه به بندگانش مهربان است، راضى شود مخلوقش كه مورد
علاقه و محبت او بوده، در چنين عذابهاى مخوفى به سر برد؟
جواب آن است كه چنانچه خداوند متعال داراى صفات
جماليه و لطيفه است، داراى صفات جلاليه و قهريه هم مىباشد؛ چنانچه ارحمالراحمين
است: فى موضع العفو و الرحمه، اشدالمعاقبين است:
فى موضع النكال و النقمه؛ چنانچه بهشت محل ظهور لطف
بىنهايت اوست، دوزخ محل ظهور قهر شديد اوست. بلى چون رحمتش بر قهر و غضب چيره است
(352)،
راضى نيست كه كسى كافر شود و به دوزخ برود
(353)
ليكن اگر خلق به سوء اختيار خود رو به آتش روند، آنها را به زور و جبر و اكراه باز
نمى دارد؛ زيرا بر خلاف حكمت اوست. خدا بىنياز مطلق است احتياجى ندارد كه به او
ايمان بياوريم؛ چنانچه به رحمت و رأفت خود به خلق، توبه را سبب رهايى از اين عذابها
قرار داده و تا لحظه آخر عمر، اين در را گشوده است ليكن اگر خلق از اين سبب رحمت رو
بگردانند، آنها را مجبور به توبه نمىفرمايد؛ زيرا توبه اكراهى كه توبه نشد. بلى
خدا رحمان و رحيم است. از رحمت اوست كه جميع واجبات و مستحبات را امر نموده؛ يعنى
آنچه را كه سبب استعداد و آماده شدن براى دخول بهشت و جوار حضرتش نافع است، ما را
بدان راهنمايى فرمود؛ چنانچه از جميع محرمات و مكروهات نهى نموده؛ يعنى از آنچه
موجب دورى از خدا و نزديكى به شياطين و آتش ابدى است دور باشيم و در حقيقت جميع
تكاليف الهيه ناشى از رحمت واسعه اوست؛ لذا مؤمن بايد مواظبت نمايد كه در انجام
تكاليف مسامحه نشود و بداند اگر تكليفى از آنها فوت شود، ضررى جبران ناپذير كرده و
به همان اندازه خود را از رحمت پروردگار محروم ساخته است كه به هيچچيز ديگرى جبران
نمىشود.
عمر كوتاه و
عذاب هميشگى
اشكال ديگر اين است كه خلود و هميشگى بودن كافر
در جهنم چگونه با عمر كوتاه دنيوى پنجاه يا شصت ساله جور مىآيد؟
جواب آن است كه كافرى كه عمرى به كفر به سر
برده، در حقيقت يك امر ثابت و غير قابل زوالى را در همين مدت كم، به سوء اختيارش
كسب نموده كه لازمه آن ماندن هميشگى در آتش است.
به عبارت ديگر، ظلمى براى خودش تهيه ديده كه
هيچگاه روشنايى به آن راه ندارد.
چنانچه مؤمن كه با ايمان و تقوا از اينجا
رفته، در مدت كم عمرش، امر غير قابل زوال و بىنهايتى را به حسن اختيارش كسب نموده؛
يعنى نورى به دست آورده كه هرگز خاموش نمىشود؛ چنانچه در بحار است حضرت صادق (عليه
السلام) در پاسخ ابوهاشم كه از هميشگى بودن در بهشت و دوزخ از حضرت پرسيد، فرمود:
هميشگى بودن دوزخيان در دوزخ براى اين است كه نيتهاى آنها در
دنيا اين طور بوده كه اگر هميشه در دنيا بودند هميشه معصيت خدا مىكردند و هميشگى
بودن بهشتيان در بهشت براى اين است كه نيتهاى آنها اين بود كه اگر هميشه در دنيا
مىماندند هيچگاه از فرمانبردارى پروردگار سرپيچى نمىكردند، پس نيتهاست كه سبب
خلود بهشتيان و دوزخيان است؛ چنانچه در قرآن مجيد مىفرمايد: هركس بر طبق نيت خود
عمل مىكند
(354).
پايان