از ازل تا قيامت

محمّد جواد مصطفوى

- ۱۱ -


كيفيت معاد

دلايل عقلى و نقلى به روشنى ثابت كرد كه مرگ پايان زندگى انسان نيست. بلكه پس از مرگ، حيات ديگرى وجود دارد كه به آن «معاد» مى گويند. اكنون بايد ديد كه كيفيت زندگى معاد چگونه است. آيا جسمانى است يا روحانى، و در صورت نخست، آيا بدن اخروى عين همان بدن طبيعى است كه در اين جهان با آن زندگى مى كرد، يا بدنى لطيف تر است كه در اصطلاح به آن بدن مثالى يا برزخى مى گويند؟

براى آگاهى بيشتر، اقوال و نظرات دانشمندان را در اين جا يادآور مى شويم، سپس نظريه مشهور دانشمندان اسلامى را مطرح و دلايل آن را بازگو مى كنيم:

1. گروهى از متكلمان، شيوه معاد را، تنها جسمانى مى دانند و به وجود روحى جز جسم و مكانيسم بدن معتقد نيستند. و در حقيقت روح در نظر آنان جسم لطيفى است كه در بدن سريان دارد و همانند آتش در زغال، آب در گل و روغن در زيتون است.

دلايلى كه درباره اثبات روح و روان و تجرد آن از ماده اقامه شده است در نقد اين نظريه كافى است، و نظريه اين گروه از متكلمان در شناخت شخصيت و واقعيت انسان، دست كمى از نظر مادى ها ندارد و اين گروه انسان را صرفاً يك موجود مادى مى پندارند و به چيزى جز بدن و فعل و انفعال هاى فيزيكى و شيميايى آن عقيده ندارند.

2. گروهى از فلاسفه و بالأخص پيروان مكتب «مَشّاء» تنها به معاد روحانى معتقدند و مى گويند: پس از مرگ، علاقه روح نسبت به بدن قطع مى گردد، ولى از آن جا كه روح، موجودى پيراسته از ماده است، فنا و نيستى در آن راه ندارد و پس از قطع علاقه از بدن، باقى و جاويد خواهد ماند.

اين گروه چون نتوانستند اشكالات معاد جسمانى را حل كنند ناچار به معاد روحانى پناه بردند و معاد جسمانى را انكار كردند.

3. گروهى از حكما، عرفا، دانشمندان علم كلام و شخصيت هايى از علماى اماميه، مانند شيخ مفيد، شيخ طوسى، سيدمرتضى، خواجه نصيرالدين طوسى و علامه حلى به هر دو معاد معتقدند و مى گويند: روح در سراى ديگر به بدن بازگشت مى كند. دارندگان اين نظريه به دو گروه تقسيم شده اند كه به طور فشرده به آنها اشاره مى گردد.

الف) روح در سراى ديگر به بدن طبيعى و عنصرى كه داراى فعل و انفعال طبيعى و شيميايى است باز مى گردد و آيات قرآن از اين نظريه به روشنى پشتيبانى مى كند.

ب) روح در سراى ديگر به بدن مثالى و برزخى كه لطيف است و جرم و ماده ندارد، اما از مقدار و شكل برخوردار است، تعلق مى گيرد و اين بدن لطيف به گونه اى عين بدن دنيوى است و هر كس آن را ببيند مى گويد: اين همان انسانى است كه در دنيا زندگى مى كرده، ولى از اين نظر كه داراى جرم و ماده نيست و قابليت فعل و انفعال شيميايى و فيزيكى ندارد، با آن تفاوت دارد.(1)

حضرت علامه حسن زاده از استادش مرحوم حاج ميرزا مهدى إلهى قمشه اى در خصوص كيفيت معاد آورده است:

اقوال در مسأله معاد بر سه قول كلّى است: 1. معاد جسمانى فقط; 2. معاد روحانى فقط; 3. معاد جسمانى و روحانى هر دو.

قول اوّل، عقيده ملّيين غير اسلام و عوام است إلاّ ماشذّوندر كه عوام خلق آن عالم را فقط دارلذات جسمانى از اكل و شرب و نكاح و سائر لذّات بدنى دانند.

قول دوم، قول حكماى غير اسلام و قبل از اسلام است كه آن جهان را دارلذّات عقلى و نشأه كمال و سعادت و ابتهاج و نشاط روحى دانند و روح را در عالم تجرّد برتر از تعلق به أجسام و توجّه به لذّات جسمانى شناسند.

قول سوم، قول حكماى اسلام و علماى ربّانى و همه محقّقين از متكلّمين و محدّثين و فقهاى ما ـ رضوان الله عليهم اجمعين ـ است. و مى توان گفت: قول به معادين جسمانى و روحانى عقيده اسلام و همه مسلمين است إلاّ ما شذّوندر كه جسمانى فقط دانند; و عقيده نگارنده نيز هر دو معاد جسمانى و روحانى است و ادلّه ما ناظر به اين عقيده است، يعنى در آن جهان آخرت و بهشت ابد هم لذّات جسمانى است از طعام و شراب و نكاح و مناظر زيبا و صورت حسنا و ابتهاجات و نشاط بى حدّ و هرگونه لذّت كه در اين جهان است در آن جا به طور أتم و اكمل و اشدّو أقوى از اين جا خواهد بود، منتهاى امر در اين عالم لذّات منقطع وفانى و مشوب به آلام است، و آن جا لذّاتش دائم «أكُلُها دائم و ظلّها» و بدون مزاحم و بى ملال و كدورت و خالص و صرف لذّت است «فيها ما تشتهى الأنفس و تلذّ الأعين» ; و هم لذات روحانى در بهشت معرفت به لقاى حسن مطلق إلهى و شهود آن جمال اعظم نامتناهى و شراب و سكر حيرت در مشاهده او كه لذت ملائكه مهيّمين و روحانيين است كه فوق هرگونه لذّت حسّى و خيالى است براى نفوس قدسيه حاصل است، و نفوس بر حسب درجات معرفت و أعمال صالح در آن دو بهشت (بهشت لقاى منعم و بهشت نعمت دائم) درجات مختلف دارند ـ درجات بعضها فوق بعض. (2)

شكل هاى گوناگون در قيامت 

«يوم ينفخ فى الصور فتأتون افواجاً» (3) روايت است: كه وقتى معاذ از معناى اين آيه و تفسيرش ـ كه روز قيامت در صور دميده مى شود و دسته دسته مى آيند ـ يعنى چه؟ رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: اى معاذ! مطلب بزرگى را پرسيدى، پس اشك در چشم مبارك اش جمع شده و فرمود: امّت من در روز قيامت ده صنف مى شوند. البته خداوند اين ده صنف را از جمله مسلمين جدا مى كند و صورت شان را تغيير مى دهد.

عده اى به شكل ميمون، و بعضى به صورت خوك، و پاره اى دست و پا بريده، برخى كور و گروهى گنگ و كرند، و طايفه اى وارد محشر مى شوند در حالى كه زبان شان را مى جوند و چرك از دهان آنها بيرون مى آيد. و اهل محشر از بوى گند آنها در زحمت اند و عده اى وارونه و سرنگون وارد محشر مى شوند. و به همان حال آنها را به جهنّم مى برند. و عده اى به شاخه اى از آتش آويخته شده اند، و دسته اى بوى گند آنها از مردار بيشتر است و دسته ديگر جبّه هايى كه از قطران است بر آنها پوشانيده و چسبيده به پوست هاى شان باشد.

معاذ پرسيد: اين ها چه كسانى هستند؟

حضرت فرمود: آن كسى كه به صورت ميمون وارد محشر مى شود، نمّام است (سخن چين) و آن كسى است كه: ميان دو نفر را به هم بزند و سخن هر يك را درباره ديگرى گفته، براى اش خبر ببرد. آن كه به شكل خوك مى آيد خورنده حرام است، كسى كه مثلا در كسب اش كم فروشى يا گران فروش كرده و مال مردم را خورده باشد. و آن كه سرنگون است كسى است كه رباخوارى كرده است. آن كس كه زبان اش را مى جود و چرك از دهان اش بيرون مى آيد عالم بى عمل مى باشد. آن كه دست و پا بريده وارد محشر مى شود، آزار رساننده به همسايه است. آن كس كه كور وارد محشر مى شود، حاكم جور و ظلم كننده و ناحقّ است.

و آن حضرت فرمود: آن كسانى كه گنگ و كر هستند، افراد خودپسندند. و آن را كه به شاخه اى از آتش مى بندند كسانى هستند كه در دنيا نزد سلاطين غمّازى و سعايت مى كردند و اسباب زحمت مردم و آزار رساندن به آنها را فراهم مى كردند.

و آنهايى كه از مردار گندترند كسانى هستند، كه از شهوات و لذّت هاى حرام برخوردار بودند. و حق واجب الهى را كه مال آنها بود نمى دادند. آنهايى كه جبّه هاى آتشين بر آنها پوشانده شده، متكبّران مى باشند.

و در حديث ديگر روايت است: آن كسانى كه دو ميخ از آتش در چشم آنها است كسانى هستند كه چشم خود را از حرام پر مى كردند (چشم چرانى مى كردند).

و هم چنين حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد: «مردم در قيامت سه جور محشور مى شوند، بعضى سوار و بعضى پياده و بعضى بر صورت ها حركت مى كنند. سؤال كردند يا رسول اللّه چگونه با سر مى توان حركت كرد؟ فرمود: همان خدايى كه آنها را در دنيا بر پاهايشان حركت مى داد قادر است كه با سرهايشان حركت دهد.»

مردم و وحشت روز قيامت

وقتى انسان عملى را انجام مى دهد. عمل انجام شده به دو شكل در محكمه ى وجدان اش بررسى مى شود: يكى اين كه اگر عمل خير و نيكى انجام داده باشد، ميل باطنى او و سرشت متظاهره او افتخار به منصه ظهور او را دارند. تا همگان از آن به تمجيد ياد كنند.

ديگر اين كه اگر عمل خلاف شأن و شخصيت واقعى اش انجام داده باشد. به هيچ وجه اجازه نمى دهد كه ديگران از آن اطلاع يابند. و مخفيانه در وجود خود ضبط مى كند، كه در رد غضب و بى مهرى هم نوعان خود قرار نگريد.

سؤال اين است، آيا تمام اعمال ـ خوب و بد انسان ـ روزى به ترازوى نقد و بررسى قرار نمى گيرد؟ وقتى كه حقوق فردى در جامعه ضايع مى شود فرد متخلّف مورد بازرسى و مجازات كيفرى قرار مى گيرد، آيا در مقابل ضايع شدن حقوق خداوند، بازرسى ندارد و يا كيفرى بر آن مترتب نيست؟ وقتى كسى در دنيا خلاف قانون وضع شده عملى انجام مى دهد، ضمانت خويشان و فرد معتبر مورد قبول است، آيا در آخرت هم چنين است؟ و مى توان با تبانى از مجازات الهى فرار كرد؟

با در نظر گرفتن جنبه ى اخلاقى و موعظه ى نبوى در پاسخ اين سؤالات، پيامبر بزرگوار اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) چنين مى فرمايد:

وقتى مردم صحنه قيامت را مشاهده كنند و دقت حساب و عذاب دردناك را، از نزديك ببينند، پدر به سراغ پسر مى رود و مى گويد: پسرم من در دنيا به نفع تو كار مى كردم و تو را بزرگ كردم و خوراك ات دادم و از عرق جبين تو را اداره كردم و لباس بر تو پوشاندم و علم و ادب و قرآن به تو آموختم و همسرى برايت اختيار نمودم و تو را برخود مقدم داشتم و مالم را پس از مرگ برايت گذاشتم، پسر مى گويد: پدر جان درست مى گويى، حالا چه حاجتى دارى؟ پدرش مى گويد: پسرم ميزان اعمالم سبك است و گناهانم مى چربد و فرشتگان مى گويند: به يك حسنه نيازدارى تا نجات يابى. اينك مى خواهم كه حسنه اى به من ببخشى تا ميزانم سنگين شود. پسر مى گويد: نه واللّه پدر! من هم مثل تو مى ترسم و نمى توانم حسنه اى به تو بدهم، اين جاست كه پدر با چشم گريان و پشيمان از خدماتى كه در دنيا در حق او رواداشته باز گردد. و اين است معناى كلام خدا: « فَلا أَنْسابَ بَيْـنَهُمْ يَوْمَـئِذ وَلايَـتَساءَلـُونَ ;(4) در اين روز خويشاوندى بين مردم نخواهد بود و از حال يك ديگر نمى پرسند.»

مادر هم نزد فرزند خود مى رود و مى گويد: آيا تو را در شكم خود جاى ندادم و حمل نكردم و از پستانم شير ندادم؟ پسر مى گويد: درست است، اينك چه مى خواهى؟ مادر مى گويد: گناهى از گناهان مرا به گردن بگير، تا بار گناهانم كمى سبك شود و نجات پيدا كنم. فرزند مى گويد: اى مادر دست از من بردار، كه خودم گرفتارم. مادر با چشم گريان از پسر دور مى شود و كسى از حال ديگرى نپرسد. خلاصه شوهر به همين صورت نزد زن مى آيد و جواب رد مى شنود. و آيه « وَ إِنْ تَدْعُ مُـثْقَلَةٌ إِلى حَمْلِها لايُحْمَلُ مِنْهُ شَىءٌ وَلَوْكانَ ذا قُرْبى (5); و اگر ديگرى هر چند از خويشان اش باشد به سبك بارى خود طلبد، بارى از دوش بر نمى دارد.»

چنان كه در آيه ديگرى مى فرمايد:

يَوْمَ يَفِرُّ المَرْءُ مِنْ أَخِـيهِ * وَأُمِّـهِ وَأبِيهِ * وَصاحِـبَتِهِ وَبَنِـيهِ * لِكُلِّ امْرِىء مِنْهُمْ يَوْمَئِذ شَأْنٌ يُغْنِـيهِ (6);

روزى كه انسان از برادر و مادر و پدر و دوست و فرزند فرار مى كند و هر كسى به كار و گرفتارى خود مشغول و از بار ديگران غافل است. (7)

بهترين امّت در قيامت

در عالم ششم، كه عمده بحث آن در تعاليم و معارف اسلامى چگونگى اعمال و پى گرد كردار در دنيا مى باشد، و به جرأت مى توان گفت كه عالم قيامت چگونگى خلاّقيت پروردگار و نهايت زحمات پيامبران و اوصياى آن ها مى باشد، بر آن شديم كه چگونگى عمل كرد امت ها در دنيا و نتيجه كردار آن ها را به طور اجمال بررسى كنيم:

و لذا گفته اند: «لا تركنوا إلى الدنيا فإنّها غدّارة خداعة كالعروس متحليه العيون ناظره و النفوس لها عاشقه; رغبت پيدا نكنيد به سوى دنيا كه غدار و مكاراست، خود را مثل عروس زينت مى كند، چشم به سوى او نگاه مى كند و نفس ها عاشق او مى شوند.» و روز قيامت كه مى شود دنيا را به صورت پيره زن گيس سفيد بسيار بد تركيب به صحراى محشر مى آورند. به مردم مى گويند: اين را مى شناسيد؟ مى گويند از شناختن اين عجوزه به خدا پناه مى بريم.

و جواب مى رسد: اين دنياست كه براى خاطر او با هم دشمنى مى كرديد، حسد مىورزيديد و قطع رحم مى كرديد و... پس او را به طرف جهنّم مى برند و ندا مى زند: اتباع و دوستان من چه شدند; عاشقان من كجايند؟ پس خداوند مى فرمايد: متابعان و دوست داران او را به او ملحق كنيد.(8)

و مولانا در اوصاف بغض دنيا مى سرايد:

صدهزاران ابليس و بلعم در جهان *** اين چنين بوده است پيدا و نهان

اين دو را مشهور گردانيد اله *** تا كه باشند اين دو بر باقى گواه

« كُنْتُم خَيَر اُمَّة اُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأمُرُونَ بِالْمَعْروفِ وَ تَنْهَونَ عَنِ الْمنكَر وتُؤْمِنُونَ بِاللهِ; (9) شما ـ مسلمانان ـ بهترين امّتى بوديد كه به سود انسان ها آفريده شده ايد; ـ چه اين كه ـ امر به معروف و نهى از منكر مى كنيد و به خدا ايمان داريد.»

يعنى شما بهترين امّت و جماعتى بوديد كه براى مردم آفريده شديد به جهت صدور اعمال حسنه و يا آن كه در ميان شما امر به معروف و نهى از منكر كه پايدارى دين از آن سرچشمه مى گيرد پا برجاست. و از مهم ترين خصيصه اين امّت اين است كه از پيغمبر خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) متابعت مى كنند و آداب و اخلاق آن حضرت را سرمشق خود قرار مى دهند و در سلك و پيرو او مى باشند. و علامه مجلسى مى نويسيد: « اِنْ الله سبحانه اعطى هذه الامّة مرتبة الخليل و مرتبة الكليم و مرتبة الحبيب ;(10) خداوند به اين امّت مرتبه و مقام سه پيغمبر اولواالغزم; ابراهيم، موسى و حبيب خود خاتم انبياء (صلى الله عليه وآله وسلم) را عطا كرد.»

راوى گويد: با رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) از راهى مى گذشتيم ; مردى را ديديم در زير درختى نماز مى خواند و مى گويد: « يا ربّ اجعلنى من امة المرحومة » رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «برو سلام مرا به اين مرد برسان.» گويد: رفتم و سلام آن حضرت را به او رسانيدم، گفت: برو خدمت آن حضرت و عرض كن، برادر شما خضر است كه از خداوند درخواست مى كند خدا او را از امّت شما گرداند.(11)

خداوند به مقام و منزلت حضرت محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) مقامى به اين امّت داده كه به هيچ كدام از امّت هاى گذشته نداده ـ اين مقامات در كتب تفسيرى و روايى بسيار آمده كه از اطاله بحث ما خارج است ـ و به طور اجمال به چند نمونه اشاره مى شود:

1. خداوند به دعاى پيغمبر آخرالزّمان (صلى الله عليه وآله وسلم) ده امر مشكل را از اين امّت برداشت: آن جا كه مى فرمايد: «رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَنْيا اِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذيِنَ قَبلِنا; (12) پروردگارا! تكليف سنگينى بر ما قرار مده، آن چنان كه ـ به خاطر گناه و طغيان ـ بركسانى كه پيش از ما بودند، قراردادى».

2. ايام و ليالى براى اين امّت قرار داده كه اگر يك روز يا يك شب را مواظبت در عبادت نمايند، ثواب چندين سال عبادت براى آنها ثبت مى شود. مثل احياى شب قدر، شب عرفه، شب عاشورا و... .

3. يكى ديگر از تفضلات خداوند براين امّت اين كه براى هر عبادت مشكلى بدل آسانى قرار داد كه همه و در تمام شرايط سنى بتوانند انجام دهند.

4. در اعمال جزيى ثواب هاى كلى قرار داد. مثل عيادت مريض، تشييع جنازه و... .

5. تمام زمين را براى اين امّت مسجد قرار داد; يعنى همه جا مى توانند نماز بخوانند، و به عبادت خداوند مشغول باشند; ولى براى امّت هاى گذشته اين طور نبود.

حضرت خديجه (عليها السلام) از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) درباره روز قيام; وقتى كه اعمال بندگان به خداوند عرضه مى شود، سؤال نمود. رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) بعد از استعماى سؤال گريه كرد. خديجه عرض كرد: يا رسول الله چرا گريه مى كنى؟! آن حضرت فرمود: «از وسعت رحمت خداوند در آن روز بر بندگان اش. اى خديجه! روز قيامت چون بنده را نزد خدا حاضر كنند، خطاب مى رسد; اى بنده من! ياددارى فلان روز و فلان شب چه كردى؟! بنده عرض مى كند، بلى، پروردگارا. پس يكى از گناهان او را به او اظهار مى كنند و اقرار مى كند، تا به گناهانى مى رسد كه در كمال قباحت باشد، پس بنده سر خجالت، به زير اندازد و عرق بر صورت او جارى شود. خداوند مى فرمايد: اى بنده من! چرا جواب نمى گويى. عرض مى كند: خدايا! شرمسارم، نمى توانم جواب گويم. خطاب مى رسد: اى بنده من! تو با اين كه گناه كار ولئيمى، از من شرم مى كنى، ولى من با كريمى خود چگونه از تو شرم نكنم. اى بنده من! تو را حياى ندامت و پشيمانى است و مرا حياى كرم. گناه ميان دو حياه بقايى ندارد. پس خداوند به كرم خود بنده را مى آمرزد و داخل بهشت اش مى كند.(13)

حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام) از پدران خود از رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) حديث نمود، كه هر پيغمبرى را دعايى مستجاب است كه انبياى گذشته در دنيا از خدا خواستند و به آنها داده شد. امّا من اين دعا را براى گناه كاران امتم در روز قيامت ذخيره كرده ام.

پيامبر كسى را شفاعت گر است *** كه بر جاده شرع پيغمبر است

حضرت رسول اللّه (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودند: « اذا كان يوم القيامة انبت الله لطائفة من امّتى اجنحة فيطيرون من قبور هم إلى الجنان ;(14) چون روز قيامت شود مى روياند حضرت حق تعالى براى طايفه اى از امّت من بال هايى را كه از قبرهاى شان پرواز به بهشت مى كنند و در آن سير مى كنند و به ناز و نعمت بهشت هرگونه كه خواسته باشند مشغول مى شوند.

پس ملائك مى گويند: آيا شماها حساب را ديديد؟ گويند: با ما حسابى نبود.

پس مى گويند: آيا از پل صراط گذشتيد؟ گويند: ما پل صراط را نديديم.

پس گويند: آيا جهنّم را ديديد؟ گويند: ما جهنّمى را نديديم.

پس ملائك گويند: از كدام امّتان هستيد؟ گويند: از امّت محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) و گويند: شما را قسم به ذات اقدس خداوند مى دهيم بگوييد اعمال تان در دنيا چه بوده است؟ پس گويند: ما دو خصلت داشتيم، كه خداوند ما را به فضل و رحمت اش به اين مقام رسانيد.

ملائك پرسند: چه بود آن دو خصلت؟ گويند: ما چون در خلوت بوديم از اين كه خدا را معصيت كنيم، حيا مى كرديم و از آنچه كمى براى ما قسمت كرده بود راضى بوديم.

پس ملائك مى گويند: سزاوار است براى شما چنين نعمت و مقامى.

جايگاه دوست داران اهل بيت (عليهم السلام) در قيامت

امام باقر (عليه السلام) مى فرمايند:

وقتى كه قيامت [ برپا] مى شود، حديثى را از رسول اللّه (صلى الله عليه وآله وسلم) در تعيين جانشينى به حق حضرت على (عليه السلام) نقل مى كنند و اضافه مى فرمايد: وقتى حضرت رسول مى بيند دوستان ما را از حوض كوثر بر مى گردانند گريه مى كند.

خداوند به [ حبيب اش] مى فرمايد: چه چيز باعث گريه تو شده، اى محمد؟! حضرت محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) مى گويد: چگونه گريه نكنم، كه مى بينم شيعيان برادرم على بن ابى طالب را از كنار حوض كوثر به نزد اصحاب جهنّم بر مى گردانند.

پس خداوند مى فرمايد: اى محمّدم! به خاطر تو از گناهان آنها گذشتم و آنها را به تو و به كسانى كه از ذريّه تو پيروى مى كردند ملحق مى كنم. و آنها را به حوض كوثر بر مى گردانم و من شفاعت تو را درباره آنها قبول كردم و بدين وسيله به تو كرامت دادم.(15)

گفت پيغمبر كه روز رستخيز *** كى گذارم مجرمان را اشك ريز

من شفيع عاصيان باشم به جان *** تا رهانمشان زآن شكنجه گران

عاصيان اهل كبائر را بجهد *** وارهانم از عتاب و نقض عهد

صالحان امتم خود فارغند *** از شفاعتهاى من روز گزند

بلكه ايشان را شفاعتها بود *** گفتشان چون حكم ناقد ميرود

و امام باقر (عليه السلام) در ادامه مى فرمايد: براى رسول اكرم شفاعت در امّت است. و براى ما شفاعت در شيعيان.»

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايند:

يا على اِذا كان يَوْمَ الْقِيامَة اَخَذْتَ بحُجْزَةِ اللّهِ عزّوجلّ وَ اَنْتَ اَخَذْتَ بِحُجْزَتى وَاَخَذَ وُلْدُكَ بِحُجْزتِكَ، و اَخَذَ شيعَةُ وُلْدِكَ بِحُجْزِهِمْ فَنَرى اَيْنَ يُؤْمَرُ بنا; (16)

اى على! وقتى كه روز قيامت به هم رسد، من دامن خدا را مى گيرم و تو دامن و بند كمر مرا، و فرزندان تو دامن تو را، و شيعه فرزندان تو دامن آنها را، آن گاه در انتظار آن خواهيم بود دستور دهند ما را به كجا برند.

خداوند در قرآن مجيد مى فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولـئِك َ هُمْ خَيْرُ البَرِيَّةِ ;(17)

و (امّا) كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند بهترين مخلوقات (خدا) هستند.

ابن حجر عسقلانى اين را آيه را به عنوان يازدهمين آياتى كه در فضل اهل البيت (عليهم السلام) نازل شده آورده. و ابن عباس در تفسير اين آيه مى گويد:

وقتى كه آيه نازل گرديد، رسول اللّه (صلى الله عليه وآله وسلم) به على (عليه السلام) فرمود: «منظور از اين آيه، تو و شيعيان ات هستيد، كه در روز قيامت وارد محشر مى شويد در حالى كه هم شما از خدا راضى هستيد و هم خدا از شما راضى است. و دشمن ات خشمگين وارد محشر مى شود و به زور به جهنّم مى رود.»(18)

و در حديثى ديگر خطاب به حضرت على (عليه السلام) چنين مى فرمايد:

اِنَّ اوّل اربعة يَدْخلون الجَنَّة اَنَا و اَنْتَ والْحسن و الحسين و شيعَتُنا عن اَيْماننا و شمائلنا يا اباالحسن! اَمّا اَنْتَ وشيعتُك فى الجَنَّة; (19)

به درستى كه اوّل گروه چهار نفرى كه وارد بهشت مى گردند: من، تو، حسن و حسين هستيم و شيعيان تان از اطراف ما ـ راست و چپ ـ در آن وارد مى شوند. اى ابوالحسن! اَمّا تو و شيعه تو در بهشت جاى داريد.

جاراللّه زمخشرى در حبّ آل رسول اللّه (صلى الله عليه وآله وسلم) چنين سروده:

كثيرالشّك والخلاف و كلٌ *** يَدَّعى الْفوزَ بالصّراطِ السَّويَّ

فاعتصامى بِلا اِله سِواهُ *** ثُمَّ حَبّى لاَحمد و عَلى

فاز كَلْبٌ بِحُبِّ اصحاب كهف *** كَيْفَ اَشْقى بِحبِّ آل النّبي

سگى با دوستى اصحاب كهف به رستگارى رسيد.

با حبّ و دوستى آل پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) چگونه بيچاره و بدبخت باشم.

هرگز! اگر كسى واقعاً به جان و دل محبّ على و اولادش باشد نجات مى يابد.

اشاره اى

سيد جليل القدر مرحوم دكتر سيد اسماعيل مجاب (دندان ساز) يكى از عجايبى كه در كشور هندوستان مشاهده كرده بود نقل مى كرد و مى گفت: در هندوستان عده اى از بازرگانان هند و بت پرستان به حضرت سيدالشّهدا (عليه السلام) بسيار معتقدند و علاقه خاصى به مولا دارند، و براى اين كه مال شان بركت پيدا كند، با آن حضرت معامله مى كنند. يعنى هر سال مقدارى از سود و بهره كسب و كارشان را در راه عزادارى آن حضرت صرف و خرج مى كنند. و بعضى از آنها در روز عاشورا با مشايعت و همراهى شيعيان آن جا شربت و پالوده و بستنى درست مى كنند و به عزاداران امام حسين (عليه السلام) مى دهند و خودشان هم به حال عزا مى ايستند. و بعضى هم آن مقدار پولى را كه در سال براى سيّدالشّهدا (عليه السلام) كنار گذاشته اند به شيعيان مى دهند تا در مراكز عزادارى صرف كنند.

در ميان اين هندوهاى معتقد به حضرت اباعبداللّه (عليه السلام) افرادى كه بودجه مالى نداشتند كمك كنند، طبق مراسم شيعيان همراه آنان در دستجات و هيأت هاى عزا به راه مى افتادند و سينه مى زدند. و يكى از همان افراد كه هر ساله عادت اش چنين بود نقل مى كند كه وقتى يكى از آنها مُرد به رسم مذهب هندو جنازه اش را با آتش سوزاندند و تمام بدن اش به جز دست و قطعه اى از سينه اش خاكستر شد آتش آن دو عضو را نسوزانده بود. بستگان شان قضيّه را فهميدند و آن دو قسمت از بدن را آوردند به قبرستان شيعيان و گفتند: اين دو عضو مربوط به حسين (عليه السلام) شماست. و بايد در كنار شيعيان حسين (عليه السلام) دفن شود.(20)

عظمت سوگوارى اباعبداللّه الحسين (عليه السلام) حتى در ميان اديان و مذاهب ديگر هم ريشه دوانده و توانسته دل هاى مرده خالى از حقيقت آنها را زنده كند. اى خوشا به حال آنانى كه در هر حال با ياد و ذكر نام حسين (عليه السلام) و ذريّه پاك و مطهّرش جسم و جان شان را آراسته و به آن ارزش و معنا دادند و در راه احقاق حقّ آن شافيان روز جزا، همگان به اشاره چشمى منتظرند تا وجودشان را به خدمت گمارند.

دوستان را كجا كنى محروم *** تو كه به دشمنان نظر دارى

* * *

ما به اميد توايم اى پيشوا *** كه نگذارى تو ما را در عنا

چون بيارايند روز حشر، تخت *** خود شفيع ما تويى آنروز سخت

دست ما و دامن توست آنزمان *** كه نماند هيچ مجرم را امان

بهترين اعمال شيعيان

در كتاب اعلام الورى (21) است، كه حضرت عبدالعظيم حسنى (عليه السلام) مدفون در رى گويد: به حضور حضرت امام جوادالأئمه ـ صلوات اللّه و سلامه عليه اجمعين ـ مشرّف شدم و خواستم پرسش كنم، كه قائم ـ صلوات اللّه و سلامه عليه ـ آيا همان مهدى است يا غير اوست؟ ديدم امام (عليه السلام) ابتدا به سخن كرده و فرمودند: «همانا قائم از ما همان مهدى است كه واجب است در غيبت اش انتظار ظهور او كشيده شود. و پس از ظهور اطاعت امر او را كنند و او سوّمين فرزند من است. قسم به آن خدايى كه محمّد (صلى الله عليه وآله وسلم) را به نبوّت برانگيخت و ما را به امامت مخصوص فرمود. اگر از دنيا جز يك روز باقى نماند، خدا همان يك روز را طولانى كند تا او ظاهر شود آن گاه زمين را از عدل و داد پُر سازد، هم چنان كه از ظلم و ستم پُر شده باشد.

همانا خداى تبارك و تعالى در يك شب كارش «امر حكومت او» را اصلاح فرمايد، چنان كه كار كليم خود حضرت موسى (عليه السلام) را اصلاح نمود، او براى آوردن آتش جهت اهل اش رفت با مقام رسالت مراجعت كرد، پس حضرت فرمودند: بهترين اعمال شيعيان ما انتظار فرج است.»

امام مهدى ـ عجل اللّه تعالى فرجه ـ فرمود:

واكثروا الدّعاء بتعجّيلك الفرج فانّ ذلك فرجِكم; (22)

براى تعجيل فرج زياد دعا كنيد به درستى كه اين چنين است انتظار در فرج كشيدن.

در اوصاف الهى حضرت مهدى(عج) اشعار زيادى گفته شده; اما بزرگانى هم چون علامه حسن زاده آملى در وصف آن حضرت(عج) اشعارى مى سرايد، كه لطف و دلنشينى ديگرى دارد.

اما قائم آن سرّ الهى *** پناه جمله از مَه تا به ماهى

ولى ختم مطلق آن جناب است *** كه جان پاك او اُمّ الكتاب است

ز نسل فاطمه بنت رسول است *** همان اُمَّ أبيها بتول است

سّمى حضرت خير الأنام است *** قيامش در جهان حُسن ختام است

در او جمع آمد از آيات كبرى *** ز موسى و ز عيسى و ز يحيى

حسن باب است و نرجس هست مامش *** ميم و حا و ميم و دال است نامش

ز خضر و يونس و ادريس و الياس *** امام عصر خود را نيك بشناس

حسن بادا فداى خاك پايش *** كه باشد خاك پايش توتياش

امام عصر و مير كاروان است *** هر آنچه خوانمش برتر از آنست(23)

سوگوارى حضرت فاطمه (عليها السلام) در صحراى محشر

حضرت اباعبداللّه الحسين (عليه السلام) به وسيله مصايب عُظمايى كه از ناحيه بنى اميّه به ايشان مى رسد، تمام اهل آسمان و زمين بر اين مصيبت ها گريه كردند; «...بكلة السماء و من فيها و الارض و من عليها و لمّا يطأ لابَنَيها...; ... كران تا كران آسمان ها و آنچه در آنها است و جاى جاى زمين و آنچه بر روى آن است همه و همه بر او گريستند.»

روايات اسلامى نشان گر آن است كه در روز رستاخيز، آن حضرت محفل و مجلس ويژه اى دارد كه در سايه عرش خداست. و همه گريه كنندگان و سوگواران و شيفتگان حسين (عليه السلام) كه در دنيا نسبت به آن حضرت عشق مىورزيدند و از راه دور و نزديك زاير او بودند، شركت دارند. آنان به نام و ياد و سخن او، چنان انس و الفت مى گيرند و شيفته او مى گردند و به گونه اى امنيّت و آرامش مى يابند كه همه نعمت ها را فراموش مى كنند. حتّى رفتن به سوى خاندان خويش و اجابت دعوت آنان را در بهشت برين و مجلس و همنشينى آن گرامى را بر همه چيز و همه كس، ارج مى نهند. و نيز آن حضرت در صحراى محشر توقف ويژه اى دارد كه غم و اندوه همه اهل محشر را بر مى انگيزد; چرا كه همگان مى نگرند كه حسين (عليه السلام) در حالى وارد محشر مى گردد كه بر پاى خويش راه مى پيمايد، امّا سر از بدن اش جدا و از رگ هاى بريده اش خون فوّاره مى زند. و در اين هنگامه شورانگيز و اندوه بار است كه مادرش فاطمه (عليها السلام) فرياد حزن انگيزى سر مى دهد كه همه دل ها را داغ دار مى سازد.

آن چنان مجلسى است كه اهل محشر برپا كننده آن است و سخنران و اداره كننده آن فاطمه (عليها السلام) در آن مجلس پرشكوه و بى نظير، نخست دخت گرامى پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) در حالى كه پيراهن گلگون فرزندش را به دست دارد، وارد صحراى محشر مى گردد و بر سوگ او به شدّت مى گريد.

آن گاه پيامبر گرامى و پس از آن همه فرشتگان، با او هم نوا مى گردند و در سوگ حسين (عليه السلام) به سوگوارى مى پردازند و تمامى مؤمنان در سوگ او سيلاب اشك جارى مى سازند.(24)

« وَسَـيَعْـلَمُ الَّذِينَ ظَلَـمُوا أَىَّ مُـنْقَلَب يَـنْقَلِـبُونَ ».(25)
 


پى‏نوشتها:

1) سبحانى، آية اللّه جعفر، الهيات و معارف اسلامى ، درس 116، ص490.
2) حسن زاده، علامه حسن، هزار و يك كلمه ، ج 5، به نقل از: الهى قمشه، ميرزامهدى، حكمت الهى .
3) طبرسى، فصل بن حسن، تفسير مجمع البيان ، ذيل آيه نبا (78) آيه 18.
4) مؤمنون (23) آيه 103.
5) فاطر (35) آيه 18.
6) عَبَس (80) آيات 34-37.
7) ديلمى، حسن بن ابى الحسن، ارشاد القلوب، ص 152
8) ورّام، ابن ابى فراس، مجموعه ورام ، ج 2.
9) آل عمران (3) آيه 110.
10) مجلسى، محمدباقر، بحارالأنوار ، ج 22، ص 444، روايت 5.
11) ثمرات الحيات ، ج 2، ص 309 ; حرعاملى، شيخ محمدحسين، حديث قدسى ، ص 205; به نقل از منهج الصادقين .
12) بقره (2) آيه 286.
13) همان ; به نقل از خزائن الاخبار و مجالس المتقين .
14) مجلسى، محمدباقر، بحارالأنوار ، ج 103، باب 31.
15) همان .
16) مجلسى، محمدباقر، بحارالأنوار ، ج 68، ص 134، ح 66، باب 18.
17) بيّنه (98) آيه 7.
18) مكارم شيرازى، آية اللّه ناصر، تفسير نمونه ، ج 27، ص 210.
19) مجلسى، محمدباقر، بحارالأنوار ، ج68، ص32، ح67، باب 15.
20) لنگرودى، آية اللّه سيد محمد مهدى، ارمغان هند و پاك .
21) طبرسى، اعلام الورى ; رضايى، محمدابراهيم، جواهرالحكم .
22) مجلسى، محمدباقر، بحارالأنوار ، ج 52، ص 92، ح 7، باب 20.
23) حسن زاده آملى، علامه حسن، ديوان .
24) شوشترى، شيخ جعفر، خصائص الحسينيّه ، ص 398.
25) شعرا (26) آيه 227.