آيه هاى زندگى براى بيدارى

حسين اسكندرى

- ۶ -


50. قيامت در كجا برپا مى شود؟

منها خلقنكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تارة اخرى .

طه : 55

شما را از زمين آفريديم و به آن باز مى گردانيم و بار ديگر از آن بيرون مى آوريم .

از اين آيه استفاده مى شود كه يك دوره كامل رشد و هدايت و تكامل انسان در زمين طى مى شود: گذشته و حال و آينده او در همين مكان شكل مى گيرد، از خاك همين زمين به وجود مى آيد و در همين زمين و از همين زمين رشد و نمو مى كند و سپس ، بعد از طى دوره حيات مادى ، در همين زمين جاى مى گيرد و در مرحله نهايى و حيات نوى رستاخيز نيز از همين زمين بر مى خيزد و سير خود را ادامه مى دهد و به انتها مى رساند.اين آيه ، علاوه بر اينكه به معاد جسمانى اشاره دارد، گوياى اين حقيقت است كه به لحاظ مادى و جسمانى انسانها فرزندان دنيايند، گرچه به لحاظ معنوى و روحى و الهى فرزندان آخرت اند و از سنخ اين جهان نيستند.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:ان الله يعطى الدنيا من يحب و يبغض و لا يعطى الاخره الا لمن يحب و ان للدنيا ابناء و للاخره اءبناء فكونوا من اءبناء الاخره و لا تكونوا من اءبناء الدنيا.(259)

(خداوند دنيا را به دوست و دشمن مى دهد، اما آخرت را فقط به كسى مى دهد كه دوستش دارد. هر يك از دنيا و آخرت را فرزندانى است . شما از فرزندان آخرت باشيد و از فرزندان دنيا نباشيد.)

براى بيدارى

ايها المغرور فى دار الغرور   فاعتبر من حال اصحاب القبور
دل منه غافل به دنياى دنى   چون در او آخر نباشى ماندنى
انما الدنيا كبيت العنكبوت   دار فانى كل من فيها يموت
راحت دنيا سراسر زحمت است   حاصل او درد و رنج و محنت است
ظاهرا محبوب هر شاه و گداست   باطنا مغضوب درگاه خداست
هست دنيا همچو درياى عميق   خلق عالم اندر اين دريا غريق
جمله محو و مات و سرگردان او   در سراغ ساحل و پايان او
چند روزى مى زنندى دست و پا   تا بميرند اندر اين دار فنا
نزد عاقل نيست دنيا جز پلى   بر سر پل جا نسازد عاقلى
پير زالى غرق زيب و زيور است   يا مگر ديوى كريه المنظر است
پس باغى خالى از نخل مراد   يا چراغى روشن اندر راه باد
پس بيا بشنو ز من اى هوشمند   تا توانى دل به مهر او مبند
دل به دنيا بستن عين جاهلى است   عشق با ديوانه دور از عاقلى است
يا بيا همچون على مرتضى   ده طلاقش اين عجوز بى وفا
يا برو چون زاهدان از بهر قوت   اكتفا مى كن به قوت لايموت
جان و دل ز آلايش او پاك كن   گاه افطار و گهى امساك كن
يا چو ذاكر فكر ذكر خويش باش   گاه مستغنى گهى درويش باش (260)

# # #

يافت مردى گوركن عمرى دراز   سايلى گفتش كه چيزى گوى باز
تا چو عمرى گور كندى در مغاك   چه عجايب ديده اى در زير خاك ؟
گفت اين ديدم عجايب حسب حال   كين سگ نفسم همى هفتاد سال
گور كندن ديد و يك ساعت نمرد   يك دمم فرمان يك طاعت نبرد(261)

51. پيدايش قيامت چگونه است ؟

و لله غيب السموات و الارض و ما امر الساعه الا كلمح البصر او هو اقرب ان الله على كل شى ء قدير

نحل : 77

از آن خداست نهان آسمانها و زمين ، و فرا رسيدن قيامت تنها يك چشم بر هم زدن يا نزديكتر از آن است ، زيرا خدا بر هر كارى تواناست .

((لمح )) به معناى نگاه تند و چشم بر هم زدن است .

گوياى اين آيه پاسخ به دو ايراد منكران درباره معاد است . يكى ايرادى كه به معاد جسمانى داشتند و مى گفتند زمانى كه ما مرديم و ذرات بدن ما به خاك بدل شد و خاك ما پراكنده شد، كيست كه آن را دوباره جمع آورى كند؟ كه قرآن مى فرمايد: ((و لله غيب السموات و الارض ))، ذرات بدن شما در خارج از اين عالم نيست و خداوند عالم و آگاه به پنهانهاست و اساسا غيب و پنهان و ظاهر و آشكار براى خدا يكسان است ؛ دوم اينكه مى گفتند چه كسى مى تواند اين كار مشكل برپايى قيامت و زنده كردن همه مردگان را به انجام رساند و اين كار به زمانى طولانى نياز دارد؟ كه خداوند فرمود: ((و ما امر الساعه الا كلمح البصر او هو اقرب )) (براى خداوند به آسانى و به سرعت يك چشم بر هم زدن و حتى كمتر از آن است ).

آيات 50 سوره قمر و 38 تا 40 انبياء و 55 حج و 66 زخرف و 107 يوسف و 18 محمد و 50 يس نيز بيانگر اين مطلب است كه قيامت ناگهان پديدار مى شود، و اين خود يكى از مظاهر قدرت مطلقه حضرت بارى تعالى است ، چه اينكه خود در قرآن فرمود:فلا اقسم برب المشارق و المغارب انا لقادرون (262)، و ان الله على كل شى ء قدير(263)، و اذا يشاء قدير(264)

لذا بايد گفت كه بعد از ايمان به توحيد و علم بى منتها و قدرت مطلقه الهى ، هيچ استبعادى در اصل معاد و عود آفرينش و سرعت در اجراى قيامت باقى نمى ماند؛ چه اينكه خدايى كه با برنامه ريزى و به تدريج و با اداره امور عالم ، انسان و ديگر موجودات را آفريد قطعا خلقت مجدد و دفعى براى او آسان تر از آفرينش اوليه خواهد بود.

52. طول روز قيامت چقدر است ؟

تعرج الملئكه و الروح اليه فى يوم كان مقداره خمسين الف سنة .

معارج : 4

در روزى كه مقدارش پنجاه هزار سال است ، فرشتگان و روح بدان جا فرا روند.

((تعرج )) از مصدر ((عروج )) به معناى بالا رفتن و ((معارج )) جمع ((معرج )) يعنى محل عروج و ((معراج )) هم مانند آن اسم مكان است . در آيه 47 سوره مباركه حج مى فرمايد: ((و ان يوما عند ربك كالف سنة مما تعدون )). (و يك روز در نزد پروردگار تو مانند هزار سال از سالهايى است كه شما مى شمريد.) در آيه 5 سوره سجده هم فرموده است : ((ثم يعرج اليه فى يوم كان مقداره الف سنه مما تعدون .)) (فرشتگان و روح به سوى او بالا مى روند، در روزى كه پنجاه هزار سال است .) سوال اينجاست كه جمع بين اين دو آيه ، كه يكى روز قيامت را هزار سال و ديگرى 50 هزار سال تعيين كرده ، چگونه ممكن است ؟ مفسران در ميان مقام احتمالات متعددى را طرح كرده اند، اما فى الجمله مى توان گفت كه آيه اول به بخشى از روز قيامت و دوره اى از دوره هاى آن اشاره دارد، در صورتى كه آيه 4 سوره معارج تمام مواقف قيامت را شامل مى شود.((امام صادق (عليه السلام) فرمودند:الا فحاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا فان للقيامه خمسين موقفا كل موقف مثل الف سنه مما تعدون ثم تلا هذه الايه ، فى يوم كل مقداره خمسين الف سنه (265) (آگاه باشيد كه قبل از آنكه به حسابتان رسيدگى كنند حساب خود را رسيدگى كنيد، زيرا قيامت پنجاه ايستگاه دارد كه هر ايستگاهى همچون هزار سال شماست ! سپس اين آيه را تلاوت كردند: در روزى كه مقدار آن پنجاه هزار سال است ).

اشراط الساعه

در كتب تفسيرى و روايى ، آن گاه كه سخن از قيامت است ، بابى به نام ((اشراط الساعه )) باز شده است ((اشراط)) جمع ((شرط)) به معناى نشان و علامت است و ((اشراط الساعه )) يعنى نشانه هاى قيامت . اين تركيب از آيه 18 سوره محمد گرفته شده است : فهل ينظرون الا الساعه ان تاءتيهم بغته فقد جاء اشراطها (آيا آنها جز اين انتظارى دارند كه قيامت ناگهان فرا رسد، در حالى كه هم اكنون نشانه هاى آن آمده است ؟)

از رسول خدا درباره اولين نشانه هاى قيامت پرسيدند. حضرت فرمودند: ((نار تحشر الناس من المشرق الى المغرب (266))) (آتشى است كه مردم را از شرق تا غرب عالم فرا مى گيرد.) در روايت ديگرى از حضرت است كه فرمودند: ((شيوع فلج و مرگهاى ناگهانى از اشراط الساعه است .)) و نيز فرمودند: ((قيامت بر پا نمى شود تا اينكه خداوند سه چيز را كم ياب مى كند: در آمدى از حلال و دانشى سودمند و با فايده و برادرى (دوستى ) خدايى و تمام عيار.(267)))

53. در آستانه قيامت ، عالم دگرگون مى شود

بسم الله الرحمن الرحيم

اذا الشمس كورت و اذا النجوم انكدرت و اذا الجبال سيرت و اذا العشار عطلت و اذا الوحوش حشرت و اذا البحار سجرت و اذا النفوس زوجت و اذا الموءدة سئلت باى ذنب قتلت و اذا الصحف نشرت و اذا السماء كشطت و اذا الجحيم سعرت و اذا الجنه ازلفت علمت نفس ما احضرت

تكوير: 1 - 14

به نام خداى بخشاينده مهربان . چون خورشيد بى فروغ شود و چون ستارگان فرو ريزند و چون كوهها از جاى خود بشوند و چون شتران آبستن به حال خود رها شوند و چون وحوش گرد آورده شوند و چون درياها آتش ‍ بگيرند و چون روحها با تنها قرين گردند و چون از دختر زنده به گور شده پرسيده شود كه به چه گناهى كشته شده است و چون صحيفه ها باز شوند و چون آسمان از جاى خود كنده شود و چون جهنم افروخته گردد و چون بهشت را پيش آورند، هر كس بداند كه چه حاضر آورده است .

در قرآن آياتى كه از طبيعت و اركان و اجزاى مهم عالم ماده سخن مى گويد دو دسته است :

دسته اى كه عظمت خلقت و زيبايى آثار و منافع و نظم و حساب دقيق آنها را گوشزد مى كند و از قبيل آيات 10 سوره زخرف و 15 ملك و 14 نحل و 5 ملك و مانند آن ؛

دسته اى از برهم خوردن نظم آنها و پايان عمرشان و دگرگونيهاى اساسى در زمين و آسمانها خبر مى دهد: ((يوم تبدل الارض غير الارض و السموات (268))) (در آن روز كه اين زمين به زمين ديگر و آسمانها به آسمانهاى ديگرى مبدل مى شود.)

آيات 1 تا 4 سوره انفطار و 8 تا 15 مرسلات و 1 تا 6 انشقاق و 9 طور و 4 تا 6 واقعه و 1 زلزال از جمله آياتى اند كه چگونگى حوادث قيامت و دگرگونيهاى زمين و آسمان و اركان عالم را بيان مى كنند.

بشنو از قرآن چو نيكو دم زند   زخمه بر ساز دل آدم زند
تا كند بيدارش از خواب گران   از قيامت گويد و اهوال آن
با سكوتت نغمه قرآن بشنو   آنچه مى گويد به گوش جان شنو
از ((مزمل )) از ((نبا)) از ((انفطار))   گوش كن غوغاى محشر آشكار
سوره ((زلزال )) و ((طور)) و ((قارعه ))   يا كه ((تكوير)) و ((قيامت )) ((واقعه ))
چون كه هر يك وصف محشر را كند   خود قيامت ز آن سخن برپا كند
اين زمين در آن زمان پر بلا   ناگهان چون زلزلت زلزالها
از درونش اخرجت اثقالها   با تعجب قال الانسان مالها
مردگان خيزند برپا كلهم   تا همه مردم يروا اعمالهم
هر كه دارد ذرة خيرا يره   يا كه آرد ذرة شرا يره
آن زمان خورشيد تابان كورت   كوههاى سخت و سنگين سيرت
آبها در كام دريا سجرت   آتش دوزخ به شدت سعرت
پس در آن هنگام جنت ازلفت   خود بداند هر كسى ما احضرت (269)

54. با يك نفخه صور قيامت بر پا مى شود و عرش خدا را هشت فرشته حمل مى كنند

فاذا نفخ فى الصور نفخه واحده و حملت الارض و الجبال فدكتا دكه واحده فيومئذ وقعت الواقعه و انشقت السماء فهى يومئذ واهيه و الملك على ارجائها و يحمل عرش ربك فوقهم يومئذ ثمينه .

حاقه : 13 - 17

چون يك بار در صور دميده شود و زمين كوهها را بر گيرند و يكباره در هم كوبند، آن روز آن حادثه به وقوع پيوسته باشد. و آسمان كه در آن روز سست شده است بشكافد. و فرشتگان در اطراف آسمان باشند. و در آن روز هشت تن از آنها عرش پروردگارت را بر فراز سرشان حمل مى كنند.

((دكتا)) از ماده ((دك )) به معناى كوبيدن است . صاحب تفسير الميزان فرموده : ((دك به معناى ذلت است . دكه و دكان هم بنايى است كه سطح زمين آن را براى نشستن هموار كنند.)) ((عرش )) در لغت به معناى تخت و حكومت و سقف آمده است . مراد از ((عرش رب )) همان مقامى است كه زمام همه امور در آنجا متراكم و مجتمع مى شود: ((و هو رب العرش ‍ العظيم (270))) (پروردگار عرش بزرگ است ) آرى ، اين كلمه به معناى مقامى است كه حقيقتى از حقايق خارجى است و براى آن مصداقى خارجى و حقيقى و الهى است كه سر همه حوادث و امور در آنجاست : ((ثم استوى على العرش يدبر الامر(271 ))) (سپس بر عرش (تخت قدرت ) قرار گرفت و به تدبير كار پرداخت ).

علايم قيامت از زبان رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم)

عبدالله بن عباس مى گويد: ((در خلال سفر حجه الوداع پيامبر در كعبه را گرفتند و روى به ما كردند و فرمودند: شما را به علايم قيامت خبر ندهم ؟ سلمان ، كه نزديكتر از همه ايستاده بود، عرض كرد: بله ، يا رسول الله فرمودند: از علايم قيامت ضايع كردن نماز و پيروى از شهوتها و ميل به هواها و بزرگداشت مال و فروش دين به دنياست . آن گاه دل و اندرون مومن از آن منكراتى كه مى بيند و نمى تواند تغيير دهد همچون نمك در آب گداخته و آب مى شود. سلمان عرض كرد يا رسول الله ، حتما اين شدنى است ؟ فرمود: آرى سلمان ، سوگند به آن كه جانم به دست اوست ...آن وقت بد خوب و خوب بد مى شود و به خائن امانت مى سپارند و امين خيانت مى كند و دروغگو تصديق و راستگو تكذيب مى شود و زنان فرمانده مى شوند...مرد به پدر و مادر خود جفا و به دوستش نيكى مى كند و ستاره دنباله دار ظاهر مى شود. زن با شوهرش در تجارت شركت مى كند و باران در تابستان مى آيد... بازارها نزديك مى شود. اين مى گويد چيزى نفروختم ، آن مى گويد سودى نبردم و مى بينى همه خدا را مذمت مى كنند...از مشرق و مغرب چيزى مى آورند و بر امتم سر پرستى مى كنند. واى بر ضعيفان امتم از آنان ...مردان به مردان و زنان به زنان اكتفا مى كنند...مردان خود را به زنان و زنان خود را به مردان شبيه مى كنند. زنها بر زينها سوار مى شوند بر اين دسته از امتم لعنت خدا باد...مسجدها همانند كليساهاى يهود و نصارا زينت مى شود.قرآنها زيور مى شود. مناره ها بلند مى شود با دلهايى كينه توز و زبانهايى مختلف ايجاد مى شود...مردان امتم با طلا زينت مى كنند...ربا پيدا مى شود با عيب و رشوه معامله مى كنند. دين زير پا و دنيا بلند مى شود...طلاق زياد مى شود و براى خدا حدى به پا نمى شود.مردمى پيدا مى شوند كه قرآن و علم فقه دين را براى غير خدا مى آموزند. اولاد زنا بسيار مى شود. با قرآن آوازه خوانى مى كنند و به دنيا افتخار و مباهات مى كنند...پرده حرامها دريده مى شود. گناهان كسب مى شود. بدان بر نيكان مسلط مى شوند، دروغ زياد و لجاجت پيدا و فقر رايج مى شود...امر به معروف و نهى از منكر را انكار مى كنند تا آنجا كه مومن در آن وقت ذليل ترين مردم شود. در ميان عابدان و قاريان بدگويى پيدا مى شود و اينها در ملكوت آسمانها پليد و نجس خوانده مى شوند...سپس جز اندكى درنگ كنند... آن روز طلا و نقره سودى ندارد.اين است معناى فقد جاء اشراطها(272)(273)))

55. مردگان از قبرها خارج مى شوند، چون خروج ميوه ها از خاك تيره و مرده

و هو الذى يرسل الريح بشرا بين يدى رحمته حتى اذآ اقلت سحابا ثقالا سقنه لبلد ميت فانزلنا به الماء فاخرجنا به من كل الثمرات كذلك نخرج الموتى لعلكم تذكرون

اعراف : 57

و اوست كه پيشاپيش رحمت خود بادها را به بشارت مى فرستد. چون بادها ابرهاى گران بار را بردارند، ما آن را به سرزمينهاى مرده روان سازيم و از آن باران مى فرستيم و به باران هر گونه ثمره اى را مى رويانيم . مردگان را نيز اين چنين زنده مى گردانيم شايد پند گيريد.

آيات 19 و 24 و 50 سوره روم و 5 و 6 فصلت و 11 زخرف و 11 ق و 33 و 35 يس و 95 انعام و 64 نمل و 9 فاطر نيز برخاستن مردگان از قبرها را به حيات دوباره زمين در بهار تشبيه كرده اند (هم آسانى آن و هم شيوه آن بيان شده است )، و اساسا مسئله ((احياء الارض الميته ))، يعنى زنده كردن زمين مرده ، از ادله اثبات امكان معاد و رستاخيز است .

((مردى مادى مسلك در ضمن سوالات خود از امام جعفر صادق (عليه السلام) گفت : چگونه اين بدن انسان دوباره بر مى گردد، در حالى كه عضوى از آن خوراك حيوانات و عضوى به صورت گل در ديوارى قرار گرفته است ؟ حضرت فرمودند:ان الذى انشاءه من غير شى ء و صوره على غير مثال كان سبق اليه قادر ان يعيده كما بداءه ، (همان كسى كه او را از هيچ به وجود آورد و بدون سابقه اى شكل داد مى تواند او را به آن گونه كه شروع كرده بود برگرداند.) مرد مادى درخواست توضيح بيشتر كرد. حضرت فرمودند: بعد از مرگ ، روح در جايگاه خود اقامت دارد: روح نيكوكاران در وسعت و روشنايى و روح بدكاران در تنگى و تاريكى . بدن به همان خاك بر مى گردد و آنچه درندگان و جانوران بخورند همه در خاك محفوظ است . به هنگام قيامت ، بارانى ، از آسمان مى ريزد كه باران بعث و نشور است ، آن باران سبب رويش دوباره استخوانها و اجزاى پوسيده مى شود. زمين زير و رو و خاكهاى بدنها جدا مى شوند، مانند جدا شدن ذرات طلا كه با شستشو از خاك جدا مى شود، و بر روى آن ، چون ساختمان اوليه اش صورتگرى مى شود، آن طور كه در رحمها صورتگرى مى شد، و همان گونه كه در خاك نقش آدم را زد، در اين خاك نقش انسانها را خواهد زد. روح به اذن پروردگار به آن خاكهاى شكل گرفته توجه مى كند و آنها زنده مى شوند و هيچ كس ‍ نمى تواند خود را انكار كند، زير خود را كامل و تمام مى بيند.(274)))

56. كافران : برگشت بعيد است خداوند: ما اجزايى را كه زمين از شما كم مى كند مى دانيم

اءذا متنا و كنا ترابا ذالك رجع بعيد قد علمنا ما تنقص الارض منهم و عندنا كتب حفيظ

ق : 3 و 4

آيا زمانى كه مرديم و خاك شديم ديگر زنده مى شويم ؟ اين بازگشتنى بعيد است . ما مى دانيم كه خاك چگونه از آنها خواهد كاست . و كتابى كه همه چيز در آن نگهدارى شده ، نزد ماست .

((رجع )) و ((رجوع )) به معناى برگشتن و بر گرداندن است .

قرآن و كيفيت معاد(275)

درباره چگونگى معاد چهار نظر وجود دارد:

1) معاد روحانى : صاحبان اين نظر، كه گروهى از فلاسفه قديم بوده اند، مى گفتند به هنگام مرگ روح براى هميشه از بدن جدا مى شود و در عالم ارواح باقى مى ماند و معاد، يعنى بازگشت ، اصولا مفهومى ندارد، زيرا روح به بقاى خود همچنان ادامه مى دهد. آنان معتقد بودند همان طور كه جوجه مدتى به زندگى در درون پوست تخم مرغ نياز دارد و جنين به زندگى در شكم مادر و بعد از طى دوره تكاملى ديگر به آن باز نمى گردند، روح نيز به بدن بر نمى گردد. از اين رو، لذتها و عذابهاى پس از مرگ جنبه روحانى دارد.

2) معاد جسمانى تنها: بعضى از دانشمندان قديم و جديد معتقدند كه ما وقتى بميريم همه چيز تمام مى شود، مانند موتور برق كه اگر متلاشى شود هم ماده آن به هم مى ريزد و هم نيروى آن از بين مى رود، و به هنگام رستاخيز اجزاى متلاشى شده اين موتور برق ، يعنى بدن انسان ، جمع آورى و به هم پيوند داده مى شود و لباس حيات مى پوشد و طبعا روح ، كه از آثار آن بود، همانند نيروى برق ، كه از آثار موتور برق است ، به آن باز مى گردد.

3) معاد روحانى همراه با جسمى ديگر: بعضى ديگر معتقد بودند كه در معاد اين جسم مادى و عنصرى ديگر بازگشت نمى كند. وقتى روح از بدن جدا مى شود، در جسم لطيفى كه فوق العاده از حيث زمان و مكان فعال است و حتى قادر به عبور از موانع است و فنا و فساد در آن راه ندارد قرار مى گيرد و با آن به زندگى جاويدان خود ادامه مى دهد.

4) معاد روحانى و جسمانى : آيات قرآن عموما اين نظر را تاييد مى كند كه در رستاخيز اجزاى پراكنده جسم جمع آورى و نوسازى مى شود و جسم جان مى گيرد، منتها در سطحى بالاتر و در جهانى و حياتى عالى تر، و اين حقيقت حتى با كمترين آشنايى انسان با آيات قرآن آشكار مى شود.

قرآن كريم گاهى مردم را به مشاهده تكرار صحنه مرگ و حيات در جهان گياهان دعوت مى كند كه همه ساله در برابر چشم همه ما تكرار مى شود و مى فرمايد كه معاد هم همين گونه است .

گاهى با اشاره به آغاز آفرينش مى گويد آن كس كه روز اول شما را آفريد بار ديگر پس از متلاشى شدن شما را باز مى گرداند. بديهى است كه اين تشبيه صرفا براى اثبات معاد جسمانى است و گرنه بقاى روح بعد از فناى جسم با اين تشبيه هيچ گونه ارتباطى ندارد.

گاهى از رستاخيز نيروها سخن به ميان آمده فرموده : آن خدايى قادر است ، انسانها را بار ديگر زنده كند كه الذى جعل لكم من الشجر الاخضر نارا فاذا انتم منه توقدون (276 ) (از درخت سبز براى شما آتش آفريد و شما از آن براى آتش افروختن استفاده مى كنيد.)

گاهى با طرح داستانهايى همچون خواب اصحاب كهف و مرغان حضرت ابراهيم (عليه السلام ) يا آمدن آن عرب بيابانى به نزد پيامبر و به دست گرفتن استخوان پوسيده و سوال از چگونگى بازگشت حيات به آن ، بر جسمانى بودن معاد تاكيد كرده است ، و الا معاد روحانى بدون جسم هيچ گونه تناسبى با اين بحثها ندارد.

علاوه بر اينها، مى فرمايد: ((و ان الله يبعث من فى القبور(277))) (و خداوند همه كسانى را كه در قبرهايند زنده مى كند)؛ و يا فرمود: ((و اذا القبور بعثرت (278 ))) (و آن زمان كه قبرها زير و رو گردد)؛ و يا فرمود: ((افلا يعلم اذ بعثر ما فى القبور(279))) (آيا نمى داند در آن روز كه همه كسانى كه در قبرهايند بر انگيخته مى شوند؟)

57. قسم به قيامت كه معاد جسمانى است استخوانهاى شما و حتى سر انگشتانتان را جمع مى كنيم

بسم الله الرحمن الرحيم

لا اقسم بيوم القيمه و لا اقسم بالنفس اللوامه ايحسب الانسان الن نجمع عظامه بلى قدرين على ان نسوى بنانه .

قيامت : 1 - 4

به نام خداى بخشاينده مهربان : قسم مى خورم به روز قيامت و قسم مى خورم به نفس ملامتگر. آيا مردمى مى پندارند كه ما استخوانهايش را گرد نخواهيم آورد؟ آرى ، ما قادريم كه سر انگشتان را برابر كنيم .

پاسخ به يك شبهه درباره معاد جسمانى (280)

به حكم عقل ، روح و بدن دو حقيقت جدا از هم نيستند، بلكه كاملا بهم پيوسته اند مانند ماده و نيرو لازم و ملزوم يكديگرند، به طورى كه روح فرمانده و عامل موثر و نيروست و بدن فرمانبرا و ابزار كار و ماده است ، و هر يك از روح و جسم به تنهايى ناقص است و جدا شدن اين دو در جهان برزخ موقتى است ، از اين رو ممكن نيست معاد تنها روحانى باشد يا تنها جسمانى باشد، بلكه تواءمان است .

شبهه آكل و ماكول

جريان دايمى عالم طبيعت اين است كه انسانهايى از دنيا مى روند و بدن آنها خاك مى شود و خاكها جزو زمين مى شود و از طريق جذب ريشه درختان تدريجا به گياه يا ميوه تبديل مى شود و انسانهايى ديگر از آن تغذيه مى كنند يا حيوانى از آن استفاده كه بعدا انسان گوشت آن حيوانات را مى خورد. فرض كنيد انسانى به هر علت از گوشت انسان ديگرى تغذيه كند به طورى كه همه يا قسمتى از بدن انسان اول جزو بدن انسان دوم شود. در اين صورت آيا اجزاى بدن انسان اول در رستاخيز از انسان دوم جدا مى شود يا نمى شود؟ اگر بگوييم مى شود، بدن انسان دوم ناقص مى شود، و اگر بگوييم نمى شود، بدن انسان اول ناقص مى شود. با اين حال ، اگر معاد جسمانى باشد، در روز رستاخيز چندين بدن درباره اجزاى معينى به نزاع و جنگ خواهند پرداخت و هر يك مدعى مالكيت آن خواهند بود، پس چگونه معاد جسمانى امكان پذير است ؟

براى پاسخ به اين اشكال به چند مقدمه نياز است .

1) بدن ما در هر هفت يا هشت سال همه اجزايش عوض و به اجزاى جديد بدل مى شود. بنابراين مى توان گفت كه بدن ما در مدت عمر چندين بار عوض مى شود.

2) هر بدن كه عوض مى شود صفات خود را به سلولهاى جانشين منتقل مى كند. از اين رو، رنگ پوست و شكل و رنگ چشمها و ديگر مشخصات ظاهرى در همه عمر باقى مى ماند. پس مى توان گفت كه آخرين بدن انسان عصاره همه بدنهاى او در طول عمر است .

3) از قرآن نيز استفاده مى شود كه آخرين بدنى را كه انسان داشته و تبديل به خاك شده و محتواى تمام صفات و ويژگيهاى دوران عمر او بوده زنده مى شود آيات 51 سوره يس و 8 قمر و 43 معارج تاكيدى بر اين مسئله است ، زيرا در قبرها چيزى جز خاك آخرين بدن نيست ؛ و اگر قبرى هم در كار نباشد، ذرات آخرين بدن بازگردانده مى شود.

4) اتحاد كامل دو بدن انسان از جميع جهات هم منتفى است ، زيرا بدن يك انسان فقط مى تواند جزو بدن انسان ديگر شود نه كل آن .

5) سلولهاى بدن ما هر يك حاوى تمام شخصيت ماست كه اگر پرورش پيدا كند بدن ما ساخته مى شود. البته اين موضوع قانونى است كه درباره همه موجودات زنده صدق مى كند. بسيارى از درختان با قلمه زدن تكثير مى شوند و در حيوانات هم اين امر تجربه شده است . در انسان نيز اين ناممكن نيست كه اگر شرايط مساعدى براى هر سلولى از بدن فراهم شود، به تنهايى بدل به انسانى شود كه در همه چيز مانند انسان اول باشد.

6) شخصيت انسان با كم و زياد شدن مواد جسمى يا كوچك و بزرگ شدن جسم او تغيير نمى كند و من انسانى واقعيت واحد ثابت و هميشگى است .

پس هيچ مشكلى وجود ندارد كه در هنگام رستاخيز اجزاى بيگانه اى كه در بدن انسانى وجود دارد به جاى اصلى خود باز گردد و تنها اجزاى خود بدن باقى بماند، و در آستانه رستاخيز اجزاى باقى مانده از هر بدن نمو مى كنند و همان بدن اصلى و طبيعى را مى سازند.

58. نمونه اى از زنده شدن مردگان در قيامت

و اذ قال ابراهيم رب ارنى كيف تحى الموتى قال اولم تؤ من قال بلى ولكن ليطمئن قلبى قال فخذ اربعه من الطير فصرهن اليك ثم اجعل على كل جبل منهن جزءا ثم ادعهن ياءتينك سعيا و اعلم ان الله عزيز حكيم

بقره : 26

ابراهيم گفت : اى پروردگار من ، به من بنماى كه مردگان را چگونه زنده مى سازى . گفت : آيا هنوز ايمان نياورده اى ؟ گفت : بلى ، و لكن مى خواهم كه دلم آرام يابد. گفت : چهار پرنده برگير و گوشت آنها را به هم بياميز، و هر جزئى از آنها را بر كوهى بنه . پس آنها را فرا خوان . شتابان به نزد تو مى آيند، و بدان كه خدا پيروز و حكيم است .

((اءرنى )) اصلش ((اءرانى )) و اصل آن ((اءراينى )) بوده كه ياى اول به سبب جزم صيغه امر حذف شده و همزه دوم هم به سبب تخفيف ، و نون آن نون وقايه است و ياى آخر هم ضمير مفعولى ، اين كلمه يعنى ((نشان بده مرا)). ((ليطمئن )) از ريشه ((طمن )) به معناى اطمينان و سكون و آرامش ‍ خاطر است ، بعد از پريشانى .

اين آيه كريمه ، علاوه بر اينكه دليل ديگرى است بر معاد جسمانى ، يعنى در رستاخيز خداوند انسان را با همين بدن مادى باز مى گرداند و به اصطلاح هم جسم و هم روح انسان بر مى گردد، پاسخ به دو شبهه است : يكى اشكال تغيير حالات ، يعنى متفرق شدن اجزاى جسد و فناى آن و اينكه از آن جيفه و مردار نه صورتى باقى بماند و نه خصوصيتى تا از ديگر جانداران متمايز باشد و بتواند زندگى را از سر بگيرد، و به تبع آن شبهه معروف آكل و ماكول را دفع مى كند، چون بر طبق آن ، حيوان يا انسانى طعمه درنده مى شود و اجزاى بدنش جزو بدن آن مى شود و ديگر ممكن نيست هر دو حيوان يا انسان و حيوان را با تمام بدنشان زنده كرد و به فرض كه يكى زنده شود، ديگرى ناقص مى ماند. پاسخى كه خداى تعالى به سوال آن جناب داده همان تبعيت بدن از روح است .

در حديث از ابوبصير است كه امام صادق (عليه السلام) فرمودند: ((ابراهيم خليل الرحمن (عليه السلام) ديد مرده اى كنار ساحل دريا افتاده و نيم آن داخل آب و نيمش در خشكى است و حيوانات دريايى و درندگان خشكى بدن او را مى خورند. آن گاه مشاهده كرد كه همان حيوانات به جان هم افتادند و يكديگر را خوردند. در اين حال تعجب كرد و گفت : رب ارنى كيف تحيى الموتى ؟ (پروردگار من به مشاهد نشانم ده كه چگونه اين مرده ها را، كه بعضى آكل و بعضى ماكول اند، زنده مى كنى ؟) وحى الهى آمد كه اى ابراهيم مگر ايمان ندارى ؟ خليل گفت : آرى ، دارم ، لكن مى خواهم بالعيان و بالمشاهده ، آن گونه كه اشياى عالم را مى بينم ، زنده شدن مردگانى را، كه بعضى طعمه بعضى ديگر شده اند، ببينم تا قلبم به اطمينان و آرامش برسد. خطاب آمد كه چهار پرنده را (طاووس و خروس و كبوتر و كلاغ ، كه در خلقت ظاهرى و در روحيات صفات مختلف اند) بگير و وصرهن (يعنى قطعه قطعه شان كن ،)؛ و گوشت و استخوان و پر آنها را بكوب و به هم مخلوط كن ، به طورى كه اجزاى مرغان غير متمايز باشد، همان گونه كه اين حيوانات درنده و دريايى بعد از خوردن آن مرده يكديگر را خوردند. آن گاه اجزاى مخلوط شده مرغان را چندين جزء كن و هر جزئى را سر كوهى قرار ده . سپس هر يك از مرغان را به اسم خودش بخوان . خواهى ديد كه مرغان با عجله به سوى تو خواهند آمد. كوهها ده كوه بودند، و بدان كه خداى تو بر هر چيز توانا و غالب است (281))).

59. خداوند همه مردم را در قيامت جمع مى كند

الله لا اله الا هو ليجمعنكم الى يوم القيمه لاريب فيه و من اصدق من الله حديثا.

نساء: 87

الله خدايى است كه هيچ خدايى جز او نيست . به تحقيق همه شما را در روز قيامت ، كه هيچ شكى در آن نيست ، گرد مى آورد، و چه كسى از خدا به گفتار راستگوى تر است ؟

آيات 9 سوره آل عمران و 12 انعام و 26 سبا و 15 و 29 شورى و 47 كهف نيز بيانگر اين واقعيت است كه خداوند همه مردم را در قيامت جمع مى كند.

با كدامين جسم ؟(282)

اين سوال مطرح است كه اگر معاد جسمانى است ، با توجه به اينكه در طول عمر همه سلولهاى بدن انسان چند بار عوض مى شوند، انسان با كدام يك از بدنها و اجسامى كه در عمرش با آنها زندگى كرده برگردانده مى شود؟ علاوه بر اين ، هر بدنى براى خود پرونده و اعمالى دارد كه ممكن است با پرونده و اعمال بدن ديگر كاملا متفاوت باشد.

همان طور كه قبلا هم گفتيم هر بدنى تمام مشخصات و صفات بدن پيشين خود را جذب مى كند و تغييرات سلولى تاثيرى در من انسان ندارد. بنابراين آخرين بدن بايگانى تمام پرونده ها و خلاصه و فشرده اى از تمام مشخصات بدنهاى گذشته است . بدين ترتيب هر گاه بدن مبعوث و بر انگيخته شود، گويى تمام بدنها بر انگيخته شده است .

قرآن نيز، چنان كه گفتيم ، در آيات متعددى معاد و رستاخيز را با آخرين بدن مى داند: و نفخ فى الصور فاذا هم من الاجداث الى ربهم ينسلون (283) (به هنگام نفخ صور انسانها از قبرها به سوى پروردگارشان مى شتابند.)

صحنه قيامت در توصيف امام على (عليه السلام)

((در آن هنگام (بعد از مرگ همه مخلوقات ،) آسمان را به حركت آورد و از هم بشكافد و زمين را به لرزش آورد و به سختى تكان دهد. كوهها از جا كنده و از هيبت جلال و سطوتش به يكديگر كوبيده و متلاشى شوند و با خاك يكسان گردند.

هر كسى را كه در زمين به خاك رفته است بيرون آورد و پس از فرسودگى نوسازى كند و بعد از پراكندگى آن را جمع كند. سپس آنها را براى پرسشهايى كه از اعمال مخفى و كارهاى پنهانى شان مى خواهد بكند از هم جدا و دو دسته مى كند. سر انجام به عده اى نعمت مى بخشد و از ديگران انتقام مى گيرد.(284)))

((آن (رستاخيز) روزى است كه خداوند اولين و آخرين را براى رسيدگى به حساب دقيق و رسيدن به پاداش كردارشان جمع مى كند. همه در حال خضوع به پا خيزند، عرق (از سر و رويشان فرو مى ريزد) و اطراف دهانشان را احاطه مى كند. لرزش زمين تمام اندامشان را مى لرزاند. نيكوترين و خوشحال ترين افراد در آن روز كسى است كه جاى پايى پيدا كند يا محلى براى ايستادن خود به دست آورد(285))).

((از قبرها خارج شده و به سوى منزل آخرين رهسپار گرديده اند. هر يك از بهشت و جهنم ساكنانى دارند كه تبديل و تحول در آن نيست و از آن به جاى ديگر انتقال نمى يابند(286))).

60. پرده هاى كنار مى رود و هر انسانى با حركت دهنده و گواهى وارد محشر مى شود

و جاءت كل نفس معها سائق و شهيد لقد كنت فى غفله من هذا فكشفنا عنك غطاءك فبصرك اليوم حديد و قال قرينه هذا ما لدى عتيد.

ق : 21 - 23

هر كه مى آيد با او كسى است كه مى راندش و كسى است كه برايش شهادت مى دهد. تو از اين غافل بودى . ما پرده از برابرت برداشتيم و امروز چشمانت تيزبين شده است . موكل او گويد: اين است آنچه من آماده كرده ام .

((سائق )) اسم فاعل و به معناى راننده و حركت دهنده و مصدر آن ((سياقه )) و در اصل به معناى وادار كردن حيوان به راه رفتن است . در اين ماده ، راننده در عقب حيوان قرار دارد و حيوان را به جلو مى راند، به عكس ‍ ماده ((قيادت )) كه به معناى كشيدن حيوان از جلوست .

((شهيد)) از ماده ((شهود)) و ((شهادت )) به معنى حضور و معاينه است ، و ((شهيد)) به معناى شاهد است - كسى كه هيچ چيز از علمش ‍ غايب نيست . ((حديد))، كه اصل آن ((حد)) است ، به معناى مرز است ، و آهن را از آن جهت ((حديد)) مى گويند كه منع و دفع كننده يا آلت منع است . به چشم تيز بين و دقيق هم ((حديد)) مى گويند، زيرا از مخفى شدن چيزها منع مى كند.

((سائق )) مانع فرار انسان از صحراى محشر و ((شهيد)) مانع انكار حقايق است .

امام على (عليه السلام) درباره سائق و شهيد فرمود: كل نفس معها سائق و شهيد سائق يسوقها الى محشرها و شاهد يشهد عليها بعملها(287 ) (آن روز كه همراه هر كس گواه و سوق دهنده اى است - سوق دهنده اى كه تا صحنه قيامت را مى راند و شاهدى كه به اعمال او گواهى مى دهد.)

جابر بن عبدالله انصارى مى گويد من از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) شنيدم كه حضرتش فرمودند: ان ابن ادم لفى غفله عما خلق له ، ان الله اذا اراد خلقه قال للمك : اكتب رزقه ، اكتب اثره ، اكتب اجله شقيا ام سعيدا... (فرزند آدم از آنچه براى آن خلق شده غافل است . خداوند زمانى كه آفرينش او را اراده كرد به فرشته فرمود: رزق او را بنويس ، اعمالش ‍ را بنويس ، اجلش را بنويس . اين را هم كه آيا خوشبخت است يا بدبخت بنويس . آن گاه آن فرشته بعد از اجراى فرمان الهى بالا مى رود. سپس ‍ خداوند فرشته ديگرى را روانه زمين مى كند تا او را تا زمان رشد و بلوغش ‍ حفظ و نگهدارى كند. آن فرشته بعد از اجراى ماموريتش ، به آسمان مى رود. آن گاه خداوند بر او دو فرشته مى گمارد تا كارهاى خوب و بدش را بنويسند، و چون زمان مرگ آن بنده فرا رسد، آن دو فرشته نيز بالا مى روند و فرشته مرگ مى آيد و جانش را مى گيرد، و چون او را داخل قبر كنند، دوباره جانش را به كالبدش برگرداند و دو فرشته قبر از او امتحان مى گيرند، و آن گاه بالا مى روند، و چون روز قيامت شود، دو فرشته نويسنده حسنات و گناهان دوباره به سراغش مى آيند و نامه عمل او را باز مى كنند و به گردنش ‍ مى افكنند و همچنان با او هستند: يكى سائق ، كه او را به جلو مى راند، و ديگرى شهيد كه به كارهايش گواهى مى دهد.) در ادامه ، پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: ان قدامكم لامرا عظيما لا تقدرونه فاستعينوا بالله العظيم . (همانا شما امرى عظيم پيش رو داريد كه طاقت آن را نداريد. پس از خداى بزرگ كمك بخواهيد(288)).

يوم الخروج

يكى از اسامى قيامت ((يوم الخروج )) است ، يعنى روز بيرون آمدن از قبرها و حشر. قرآن در اين باره مى فرمايد: ((يوم يسمعون الصيحه بالحق ذلك يوم الخروج (289 ))).

رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: يموت الرجل على ما عاش عليه و يحشر على ما مات عليه (290) (آدمى بر مرامى كه زندگى كرده مى ميرد و بر مرامى كه مرده بر انگيخته مى شود.)