برنامه سلوك در نامه هاى سالكان

على شيروانى

- ۹ -


نامه (1)

خدمت مولاى معظم نور چشم مكرم آقاى سيد نورالدين مهدوى دام ظله العالى معروض مى دارد: اولا: اميد است كه لازال موفق به توفيقات و مويد به تاييدات حضرت حق و در حصن حصين و ظل ظليل ولى مطلق از كافه بليات و جميع شرور جنى و انسى مصون و محروص بوده باشيد. ان شاء الله .

و ثانيا: آنكه مواظبت تام و تمام بر آداب و سنن داشته كه به قدر پركاهى بى اعتنائى و استخفاف به خود حكيم است ، و عقلا و شرعا استخفاف به حكيم عليم و صاحب شرع مستقيم كفر است .

و ثالثا: آنكه كمال اهتمام را در رفع رذائل خلقيه داشته باشيد ان شاء الله كه خلاصى از مرتبه حيوانيت و رسيدن به مرحله انسانيت محال است ، مگر به تطهير قلب از نجاسات صفات ، زيرا كه در چاه سگ مرده است ، آب نجس و خبيث است ، و تا در قلب صفات رذيله است صاحبش پليد و خبيث است و قبيح است كه خداوند حكيم سگ خبيثى و حيوان پليدى را با همان صفات بهيميت مقام مسلمانيت به او بخشد، و محال است صدور فعل قبيح از عادل حكيم پس محال است مقام مخالفند با اساس دين و ارسال رسل و انزال كتب و با مذهب ائمه هدى عليه السلام

و رابعا: اينكه بايد دانست كه تمام صفات حسنه و ملكات پسنديده از چشمه حيات ايمان جارى و جميع خصال بهيميت و رذائل مهلكه از ظلمات بى معرفتى و معرفت و تكميل توحيد بگماريد به آن طور كه از مربيان خلق و هاديان گمراهان رسيده ، و اگر چنانچه دسترس و قوه فهميدن فرمايشات آنها را ندارد، بچسبد به ذيل دامن پاكان و بصيران و راه روان كه به توفيق حضرت حق در اين ظلمات و بحر مواج فرس همت راندند، و خود را به چشمه زلال و آب زندگانى توحيد و ولايت آل عصمت عليه السلام رسانيدند، و به دست آوردن اين اشخاص يا فرمايشات آنها هم در نهايت صعوبت است . غرض كه منشا جميع صفات حيوانيت و ملكات انسانيت ايمان و عدم ايمان است ، و اصل و معيار تمام اخلاق بلكه تمام اقوال و افعال و حركات و سكنات معرفه الله و عدم معرفت و توحيد و عدم توحيد و ولايت و عدم ولايت است .

پس در مقام استحكام اصل بايد برآيد كه اگر اصل معرفت را محكم كند تمام اخلاق نوريه كه از شعاع آن خورشيد معرفت است ، جان و دلش را روشن بلكه عالمى را گلشن مى نمايد. و اگر اصل كفر و محبت دنيا را محكم سازد تمام رذائل ظلمانيه كه از نار كفر و دود متعفن تاريك محبت دنيا متصاعد شده قلبش را، بلكه جامعه را تاريك و فاسد مى سازد.

مثلا ملاحظه بفرمائيد كه اگر كسى عقيده مند و ايمان آورده باشد كه دنيا و اهلش فانى مى شوند، و در پس امروز، فردائى هست ، و سوال و فشار قبر صدق است ، و قيامتى و حشرى در كار است ، كه آتش جهنم از يك طرف شعله ور، و بهشت با طراوت از طرفى جلوه گر، و زمين قيامت و هوايش ‍ آتش ، همه حيران گريان انبياء در اضطراب ، اخيار بيهوش ، و ابرار مدهوش ، بدان در شكنجه و عذاب ، يكى را مى كشند و يكى را مى بخشند، يكى را به ميزان حساب در آورده از او حساب مى كشند، كه فى حلالها حساب و فى حرامها عقاب .

پس با اين عقيده و مواخذه حساب ديگر چگونه حرص به جمع مال مى ورزد، حاش و كلا كه حرص و محبت مال با اين عقايد جمع نخواهد شد، و همچنين باقى صفات را بار اين قياس . حرص نسبت به معارف و چشمه آنها بسنجيد مثل كبر و حسد و عجب و ريا كه تمام آنها دائر مدار توحيد و معرفت است ، فعلا مقام گنجايش شرح و بسط آنها را ندارد. تمام عرايض بر وجه كليت و قواعد و اشارات است . تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل اگر درست تامل بفرمائيد مطالب بسيارى از اين كليات استكشاف خواهيد فرمود كه محتاج به كتب اخلاقيه نبوده باشيد.

و خامسا: دست از مرثيه خوانى بر نداريد ان شاء الله ، ولى به شرطها و شروطها كه بعضى از آنها را جسارت مى نمايم : اولا آنكه در مصيبت خوانى و نوح سرائى هتاكى ننمائيد، اگر چه در مقاتل هم نوشته باشند، بلكه در كمال ادب و با تعبيرات عزتانه و اشارات بزرگانه مردم را مستفيص فرمائيد، كه چه اشخاصى را ديدم و مى بينم كه در منابر بى پرده و هتاك وار روضه مى خوانند، همه به بيچارگى و نكبت گرفتار و در انظار بى وقر و اعتبارند.

و ثانيا آنكه غير از مقاتل معتبره از جائى ديگر نقل ننمائيد

و ثالثا تكبر ننمائيد هر جا كه وعده خواهى مى نمايند تشريف ببريد ولو خانه پيره زنى و بى نوائى و بى مستمعى بوده باشد.

و رابعا آنكه نظر به وجوهات ابدا نداشته باشيد. هر كه هر چه داده داده و نداده ، نداده . شما نظر به مولاى خود داشته خودش درست مى كند ان شاء الله

و خامسا در بالاى منبر غير از حديث و مرثيه حرف عادى نزنيد و ابدا كار به كار كسى نداشته باشيد، و اسم احدى را نبريد و كنايه و اشاره به احدى ننمائيد، و لو حديثى كه در او كنايه دار است ، نخوانيد، كه مفاسد زيادى در اين امورات است ، و اگر چنانچه از اهل منبرى بدى شنيديد تلافى ننموده ، صبر كنيد، خداوند منتقم جل شانه انتقام خواهد كشيد.

و سادسا آنكه ذكر لاحول براى قلب وسواسى در اخبار رسيده ، بعد از نماز صبح و مغرب صد مرتبه بگوئيد ولى با بسم الله و متذكر تفسير بسم الله و معنى اين ذكر شريف بوده باشيد

و به علاوه اگر چنانچه چشم به حقايق اخلاق حميده باز و قلب به نور توحيد و ولايت روشن گرديده ، تمام اين امراض معدوم خواهند شد.

والسلام

نامه (2)

پس اى عزيز! در دين خود محكم باش ، و در حوادث و آزمايش پايدارى و استقامت نما، و از وسوسه شيطان مترس ، و از حرف مردم انديشه منما، كه از مدح و ثنا هيچ كس عزيز و شريف نشد. و از طعن و استهزاى جاهلان كسى ذليل و بى قدر نگرديد. عزت و ذلت به دست حق است . مومن هيچ وقت ذليل نخواهد شد. اگر چه كارش به موئى هم برسد پاره نمى گردد. پس ‍ در بلاى حضرت حق راضى و شاكر و صابر باش ، كه در پس هر گريه آخر خنده اى است .

صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند *** در اثر صبر نوبت ظفر آيد

بگذرد اين روزگار تلخ ‌تر از زهر *** بار ديگر روزگار چون شكر آيد

ان شاء الله .

فعلا ماه مبارك در پيش است و دواى هر دردى است . اميد است كه در اين ماه شريف امورات دنيوى و اخروى شما اصلاح گردد. ان شاء الله

ضمنا در سه وقت ...(165) اين سه وقت را مواظب بوده و كشكول گدائى را به در خانه كريم برده ، ان شاء الله خالى بر نمى گردد:

اول - ساعت زوال شمس كه اول ظهر است . آن وقتى كه انسان در شك است و يقين ندارد كه ظهر شده است دو ركعت نماز نافله بجاى آوريد. و بعد سر به سجده مى گذاريد و به زبان خود هر چه مى خواهى بگو و بخواه با حضور ائمه اطهار عليه السلام خصوص روز جمعه .

دويم - آخر ساعت روز جمعه است ، كه ده دقيقه به غروب مانده ، سلام به امام زمان (عج ) و درد دل خود را به امام عليه السلام بگويد، و بعدش توجه به خدا و دعا كند.

سيم - يك ربع ساعت به اذان صبح مانده كه وقت سحر حقيقى است . سه ركعت نماز شفع و وتر را در آن وقت خوانده و در قنوت وتر صد مرتبه استغفار كرده و دعا كند كه مستجاب است . ان شاء الله و بعد از آن به سجده رود و هر چه مى خواهد بگويد تا وقت نماز صبح . و بعد از نماز صبح تا طلوع آفتاب بنشيند مشغول دعا و ذكر و قرآن و هر چه مى خواهد باشد كه مشغول بوده باشد، يا زيارت جامعه . و اگر بشود در اين وقت هزار مرتبه بگويد: ( ما شاء الله لا قوه الا بالله ) كه ( لا حول ) نمى خواهد و ده مرتبه ( سبحان الله العظيم و بحمده استغفر الله و اسئله من فضله ) و هر چه بيشتر بگويد بهتر است .

اين چند كلمه مختصر جوهر مطلب بود و هم از اسرار است . اميد است كه غنيمت شمرده و كوچكش نپنداريد.

والسلام عليكم

حرره الضعيف زين العابدين الطباطبائى

نامه (3)

عزيز الوجود!

ليله دوشنبه ماضيه تعليقه شريفه با دو صد مسرت ، قرائت از مضامين ناگوارش عالمى حزن و غصه روى داد. متذكر آن شده كه آن جناب لا زال در شكستن مزاج و انقلاب احوال و پريشانى حواس بوده و لذتى از صحت و فراغت بال و جمعى خواطر قلبى و فواد نبرده از بدو طفوليت تاكنون چنين مقدر و مقرر گشته ، ( صبرا صبرا ثم صبرا صبرا ) گرچه تلخ است ولى ميوه شيرين دارد كه خداوند رحمان ( جل و علا ) در آيات رحمتش به صابرين بشارت داده ، چنانكه فرموده : ( و بشر الصابرين ) الخ و در آيات ديگر مدح و ستايش ايشان فرموده و در اخبار بيشمار تمجيد و تقديس از صابرين و وعده ثواب و درجات عاليات شده است .

در حديثى دارد سه چيز از سعادت مرد است : همواره بدنش به مرض و بلائى مقرون ، و دائما قلبش به حزن و اندوهى محفوف ، و دستش از مال دنيا تهى و مقصور است .

قصه ابودردا در كتب اخبار معروف و مشهور كه رسول مكرم صلى الله عليه و آله سه مطلب برايش مسئلت و خودش آمين گفت : خدايا ابودرداء دائما مبتلا به مرض و بلائى باشد، خداوند يك روز او را گرسنه و يك روز سير بدار، آلها او را با محمد و آل صلى الله عليه و آله محشور فرما.

نكته اى است در اين حديث شريف كه حشر و همنشينى با ايشان لازم دارد دو امر سابقش را كه بلا و فقر باشد.

عزيز! نابرده رنج گنج ميسر نمى شود خوشى دنيا و آخرت با هم مجتمع نخواهد شد چنانچه مولا مى فرمايد (ضرتان ) مى باشند و در روايت ديگر (حلاوه الدنيا مراره الاخره و مراره الدنيا حلاوه الاخره ) تمام كتب آسمانى و تمام انبيا و اوصيا و در كليه اخبار با علا صوت به اين معنى ندا و فرياد مى زنند كه دنيا براى اهل آخرت تلخ و ناگوار است . چنانچه تمام انبيا مرسلين و ائمه طاهرين صلوات الله عليهم اجمعين از هر جهت در تلخى و مرارت بلا بوده اند كما لا يخفى عليك فعليك بالصبر و الرضا.

رضا بداده بده و زجبين گره بگشا *** كه بر من و تو در اختيار نگشودند

حكيم على الاطلاق و طبيب نفوس عباد در مزاج تو همچه دوائى پسنديده ، بعد از آنى كه طينت پاكت و روح و جانت را از اعلا عليين خلق فرموده بود ديد كه اگر تو در عافيت و رفاهيت بوده باشى آن طينت پاك را از دست داده و به قاذورات شهوات ملوث نموده كم كمك تبديل به كفر خواهى كرد. لذا از فرط لطف و رحمت تو را به چنين امراض مبتلا و بدين پريشانى احوال مداوا فرموده كه آن طينت طيبت و روح نورانيت محفوظ مانده و آلوده به كثافات غرور و شهوات نگشته و بدان صفت نورانيت باقى مانده تا توانددر عالم انوار همنشينى با ائمه اطهار عليه السلام نمايد و دوست داشت كه دائما با او راز سخن گوئى و در خلوت با حضرتش تضرع و زارى نمائى و از خلوص داد و فرياد زنى و فلك را از بانگ يا الله كركنى كه زير هر الله تو لبيك هاست تو نمى دانى كه مرحمت خدا (جل و علا ) با تو چه كرده و الا از شوق جسم را از جان تهى مى نمودى .

به حق خودش قسم كه يك ساعت با خلوص و با آه جانسوز با او راز و نياز نمودن بهتر است از تمام دنياو مافيها اگر چنانچه در تواريخ و سير از حالات انبيا و اوصيا مطلع شوى و در اخبار ائمه اطهار عليه السلام سيرى نمائى و در خطب پرگهر نهج البلاغه نطرى افكنى و بر احوال علما راشدين و صالحين و زاهدين مرورى فرمائى صدق قول اين حقير را مى يابى . به علاوه آنكه عمر چقدر است و مكث در دنيا مگر چه اندازه كه غصه به خود راه دهد، تا چشم برزنى مانند برق گذشته مثل خوابى ماند، چه در خواب خوشى باشد يا ناخوشى يك ساعت است بيدار مى شود مى گذرد كه شب سمور گذشت و لب تنور گذشت كو سى سال قبل ؟ كجا رفت ايام گذشته ؟ چه شد نعم و غم ؟

كجا رفتند آباء و امهات ؟ چه شدند امثال و اقران ؟ اين الفراعنه و ابنا افراعنه ؟ اين العمالقه و ابنا العمالقه اين السلاطين اين الظالمين اين المترفين ؟ هاهم رهائن القبور همه خاك و خاكشان برباد.

لاحول و لا قوه الا بالله ، قلم از دستم در رفت حال خودم هم پريشان نمى دانم كجايم و چه مى نويسم زياد مصدع گرديم ، اميد عفو است خيل معذرت مى طلبم . استغفرالله ربى و اتوب اليه .

نامه (4)

يا هو عزيز الوجود!

كريمه شريفه زيارت از عافيت و سلامتى شماها فرح و مسرت روى داد اميدوار كه از ناحيه ولى كردگار على الدوام منصور و منظور بوده باشيد.

اين شيرينى مسافرت شما به اصفهان به تلخى مفارقتش نمى ارزيد كه بعد از حركت جدائى قشون حزن و اندوه هجوم آور شدند و بر خانه قلب شكسته مستولى گرديدند اين است روش چرخ دوار و اين است گردش ‍ روزگار، جز خوردن خون جگر و صبر و تحمل بردم نيشتر چاره اى نيست و دوائى ندارد. هر كس قدم در وادى حقيقت گذارد و سر صدق به آستانه آل عصمت نهاد و به روش ايشان سير نمود و به گفتار ايشان راه پيمود ديگر غير از جفا از خلق نخواهد ديد و به غير از سمومات دهر نخواهد چشيد با آن براهينى كه دارد والسلام

پس انسان بصير و بصيرى خبير اين فتيله ها را از گوش خود بيرون كند كه توقع راحتى در دنياى دنى داشته باشد، هميشه منتظر جور و جفاى خلق و دائما مترصد ناگواريهاى چرخ بوده باشد از حنظل توقع حلاوتو از عقرب چشم داشت سلامت غلط است و ايمن بودن از شر اين دو مثل غلط اندر غلط است چنانچه مولى عليه السلام مى فرمايد كه (الدنيا و الاخره ضرتان ) پس همچنانكه دنيا و آخرت مثل دو هوو مى باشند كه با هم جمع نمى شوند و هميشه با هم دشمنى مى كنند هم چنين اهل دنيا و آخرت هم هيچ وقت با هم سلم نيستند پس اگر كسى را ديدى كه اهل دنياست يعنى طالب هاى وهو است و عاشق جاه و ثنا و رياست است ، بدان كه با تو بد است اگر چه هزار خشوع و تواضع داشته باشد گول او را مخور كه اهل دنيا با اهل آخرت از قديم تاكنون با هم ضد بودند. هر كس مى خواهد داشته باشد گو زاهد زمانه و گو شيخ راه باش .

پس بايد با ايشان از روى تقيه و مجاز و بردبارى معاشرت نمود تا از شر ايشان محفوظ بوده باشد. ان شاء الله كه (الدنيا جيفه و طالبها كلاب )حريصان مال و عاشقان جاه و ديوانگان عجب و ريا حقيقتا از سگان دنيا مى باشندكه شب و روز بر روى يكديگر چنگال مى زنند. طرفه اينكه بعض ‍ آنها با هم با اسم دين چنين ها مى كنند و كلهم متفقا با اهل آخرت دشمنى و ضديت مى نمايند كه يقين دارند به اينكه اگر اهل آخرت قيام نمايند اساس ‍ دنياى آنها را بهم مى زنند از همين جهت هميشه دنيا پرستان با انبيا و ائمه هدى عليه السلام و تابعان ايشان بد بودند و در مقام قتل آنها بر مى آمدند. هركس كه قربش به اينها عليه السلام بيشتر بغض اهل دنيا به آنها شديدتر اگر چه ظاهر دوستى و اخلاص مى نمايند.

غرض كه طالبان جيفه دنيا را تعبير به كلاب فرموده اند و مراد از جيفه هم مال و جاه و رياست است و مراد از اهل دنياهم اين است كه دين و آئين و خدا و رسول و ائمه عليه السلام را فداى مال و جاه نمايند نه آنكه مال و جاه نداشته باشند، اگر خدائى باشد البته صلاح است .

حال كه سگان دنيا را شناختند اميد است كه شماها از آنها نباشيد و مسلم است مريض محتاج به دوا و حكيم است

والسلام عليكم .

برنامه سلوك در مكتوب علامه مير سيد حسين قزوينى قدس سره

رساله اى در اخلاق و سير و سلوك (166)

بعد الحمد و الصلوه على النبى و الال

اين چند كلمه است كه به التماس بعضى از برادران دينى مرقوم قلم اقل عباد (حسين بن محمدابراهيم الحسينى )در خلاصه نصايح و تهذيب اخلاق مى گردد جناب احديت همگان را توفيق رفيق سازد.

بدانكه دفع صفات نفاق و تحصيل فضائل اخلاق ، بر جميع مكلفين بالانفاق از جمله فروض عينيه ، و تغافل و تهاون در رياضت و تخلق به مكارم صفات و فضائل نعات ، منشا تضييع قابليت و باعث خروج از كرامت انسانيت گرديده نفس نفيس را به بهائم ملحق خواهد گردانيد، كه (ان هم الا كالانعام بل هم اضل سبيلا )شاهد صدق مدعا مى باشد.

پس طالب حق را لازم است كه بعد از تحصيل اعتقاد به مبدء و معاد و تحصيل يقين به كتب درسى بر وفق شريعت غراى سيد المرسلين و صفوه عالمين ، متابعه لروف رحيم كه درباره ذى شان آن جناب (انك لعلى خلق عظيم )ورود يافته ، در ايام مهلت حيات متمتع ، اقوال و اطوار آن بزرگوار را شعار، و به تدريج خود را از حضيض نقصن به اوج كمال و حد تمكين و وقار به حول و قوه ملك غفار تعالى شانه برساند.

پس بر سبيل تنبيه به پاره اى از روس فضائل اشاره شود.

اول

تحصيل تقوى و پرهيزكارى در جميع فعل و ترك است كه مدام در مقام مراقبه بوده ، جناب اقدس الهى تعالى شانه را در هر حال حاضر و بر خود ناظر دانسته در مقام خوف و خشيت باوار موتمر و از نواهى منتهى بوده و در آشكار و نهان فضيلت تقوى را شعار خود ساخته ، پا اندازه شريعت غرا بيرون نگذارد و بر تقدير عروض اثم و گناه ، به استغفار و توبه و انابه و ندامت به زودى تدارك مافات نمايد. (167)

دوم

دوام ذكر حق به قلب و لسان كه لمحه اى به غفلت نگذارند و ساعت را غنيمت شمارد و به غير فايده ، ايام مهلت را از دست ندهد كه هر ساعت گوهر گرانبهايى است كه جميع دنيا و مافيها به آن برابرى نمى نمايد. (168)

سوم

توكل و واگذاشتن امور به ولى حقيقى ، و پناه بردن به جناب مقدس اوست تعالى شانه ، كه در هيچ حال به راى و تدبير خود اعتماد ننموده ، اتكال به ذات بى زوال نموده ، آنچه منعم حقيقى درباره او تقدير نمايد راضى بوده ، جناب متعال را متهم در قضا نداند و ضيق قلب و سخط اقدار را از صفحه دل بزدايد. (169)

چهارم

تمسك است به جميع شرايع دين مبين در سنت سنيه سيد المرسلين و اخذ نمودن به آن از علما دين و ورعين متقين ، كه تخلف از آن منشا ضلالت ، و اخذ به بدع و اهوا و باعث بر هلاكت است ، مانند مداومت فرائض و واجبات ، و باز داشتن نفس از منهيات ، على كرور اليالى و الايام بايد نهايت اهتمام و سعى تمام معمول داشت و به مجرد وصف طريق بدون اعمال نفس به نصيحت رفيق شفيق ، اكتفا ننموده ، و در خصوص ‍ مرغبا نوافل و مندوبات فضائل بعد ذلك بقدر جهد طاقت و فراغ و صحت در ليل و نهار سعى بسيار نموده ، از ندامت تضييع عمر گرانبها در روز عرض ‍ اكبر با حذر بود و زبان از سخن لغو و بى فايده خصوصا فحش و كذب و غنيمت و نميمه نگاهداشت و از استماع و سماع منهيات و امورات بى فايده دينيه و دنيويه با حذر بوده و جميع اعضا و جوارح را از خلاف رضاى مالك حقيقى مضبوط و محفوظ داشت . (170)

پنجم

ممارست زهد و بى رغبتى در دنيا و مافيها، و اقتصاد در معيشت به قدر بلغه از حلال و ضبط نفس از اشتغال به فضول عيش و استغنا از جميع ناس در قليل و كثير چه احتياج به ناس با مذلت حاضره و نسيان آخرت مورث ياس ‍ و موجب افلاس است . (171)

ششم

دوام ياد مرگ و مستعد بودن براى نزول فرض است كه مكرر در نصب عين خود دانسته ، لمحه اى غافل نشود كه غفلت باعث وبال دنيا و آخرت است و تهيه اسباب سفر آخرت ، از وصيت و آماده كردن كفن و غير آن از ضروريات را لازم داند كه با ترك استعداد هر چند عمر يابد مرگ او فجاه خواهد بود . (172)

هفتم

دوام محاسبه نفس است در هر صبح و شام ، پس هر گاه خيرى در اعمال خود ببيند حمد و شكر الهى را بجاى آورده و آن نعمت عظمى را از جناب مقدس او تعالى دانسته ، توفيق زيادت طلب نمايد، و هرگاه شر و بدى در اعمال خود ببيند، در توبه و انابه استعجال نموده ، به آب حسرت و ندامت صفحه دل را پاك گرداند و به تدارك اعمال نيك نفس نفيس را از آن دنيه رهاند. (173)

هشتم

مداومت بر استغفار و طلب آمرزش است در ساعات روز و شب ، خصوصا در اعصار و اسحار، چه در وصيت حضرت لقمان كه براى ولد خود فرموده مسطور است : بسيار بگو (اللهم اغفرلى )) يعنى (خدايا مرا بيامرز )پس ‍ به تحقيق كه براى جناب احديت وقتهاى چند مى باشد كه در آن وقت رد سائلى از درگاه عزت و جلالت نمى نمايد، پس دائم الاوقات بايد در دعا بود شايد دعا در ساعتى از ساعات به هدف اجابت رسد. (174)

نهم

امر به معروف و نهى از منكر است به قدر مقدور و با تحقق آداب و شرائط كه مشهور، و در كتب اسلاف مسطور است ، و هرگاه اظهار حق ممكن نشود لااقل مجالست اشرار در اختيار ننموده ، از دل بايد اطوار و رفتار ايشان را ناخوش شمرده ، مداهنه با ايشان اصلا به عمل نياورد. (175)

دهم

مساعدت و يارى نمودن برادران دينى است در امور خيريه ، و متوجه شدن برآوردن حاجت هاى ايشان است . خصوصا ذريه طيبه حضرت با رفعت خير البريه و سلاله علويه فاطميه . (176)

يازدهم

عظيم شمردن فرمان هاى الهى ، و تنظيم و تكريم علماى دين و اهل تقوى و اصحاب ورع از مومنين است كه منشر رستگارى دنيا و نجات عقبى است .(177)

دوازدهم

صبر نمودن است در جميع مواطن كه صبر به منزله سر ايمان است و راضى بودن باقدار، باعث راحت دارين است و بايد هرگز تمنى و آرزو ننمايد چيزى كه عاقبت آن را نمى داند، و دايم در هر حال شكر بوده باشد كه منشا مزيد نعمت است ، و در تعجيل فرج آل محمد صلى الله عليه و آله مكرر داعى بوده باشد. (178)

سيزدهم

اشتغال است به ممارست علوم دينيه نافعه در سلوك مسلك آخرت ، و طلب آن از اهلش ، و از ملامت احدى بيم ننمايد و در جهالت نماند. (179)

چهاردهم

اخلاص ورزيدن است در جميع اعمال كه غير حق معيار نظر نبوده ، چه ريانعوذ بالله شرك است و اجتناب از آن واجب است .(180)

پانزدهم

سعى نمودن در صله ارحام و احسان به آنها است كه منشا رفع درجات و بركت مال و طول اعمار و رضاى حضرت كردگار است هر چند سلام دادن بوده باشد هرگاه غير از آن ممكن نشود. خصوصا والدين كه حقوق ايشان بى شمار و عقوق موجب خسران و وبال است خواه در حيات و خواه در ممات (181)

شانزدهم

زيارت برادران دينى و مذاكره ايشان است در امور دين و آخرت كه از مذاكره با ايشان استعداد تام و توشه سفر پرخطر عقبى حاصل مى گردد. (182)

هفدهم

عدم توسع است در مباحات ، و عدم سختگيرى است بر نفس ، بلكه اقتصاد و ميانه روى بايد سلوك داشت . (183)

هيجدهم

معاشرت با مردم دنيا به عنوان مدارا در خور فهم و تاب عقل ايشان معامله نمودن ، و اعراض نمودن در معارف از آنچه ايشان منكر مى شمارند، و به عقل ناقص راست نمى آورند، و مزاوله حسن خلق و كظم غيظ و تواضع و رفع كبر و عجب و خود بينى و خيلا و نخوت و درخواست اصلاح اعمال خود و ايشان از درگاه احديت است و سر رشته جميع امور در اخذ به تقوى و پرهيزكارى و دوام مراقبه و نگهبانى جناب اقدس الهى تعالى شانه و توسل به اهل بيت اطهار صلوات الله عليهم فى الليل و النهار مى باشد. (184)

نوزدهم

تحصيل خوف و رجا است كه از سخط جبارى هراسان ، و از رحمت بى نهايت در مهد امن و امان بوده ، در يك مرتبه اين دو حال را نگهدارد، كه ياس و امن هر دو منشا ماثم بى شمار مى گردد مگر در دم احتضار، كه دست از جان شسته رجا رحمت بايد غالب باشد. (185)

بيستم

تحصيل عفت نفس ، با جود و سخاوت و ثبات واطمينان و مواسات اخوان و مسامحه با ايشان است . (186)

و تامل نمودن در دقائق مسطور، و رياضت نفس با مداومت ، مثمر سعادت و ارتفاع شقاوت است .

عصمنا الله و اخواننا المومنين عن هواجس الشيطان اللعين و جعلنا فى يوم الدين فى مقام الامنين آمين رب العالمين .

برنامه سلوك در سفارشنامه علامه حلى قدس سره

شرح حال آيت حق علامه حلى

علامه بزرگوار، فقيد بى بديل ، و متكلم زبردست ، جامع معقول و منقول ، حسن بن يوسف بن على بن مطهر حلى ، معروف به ((علامه حلى ) يكى از اعجوبه هاى روزگار است . در فقه و اصول و كلام و منطق و فلسفه و رجال و غيره كتاب نوشته است در حدود صد كتاب از آثار خطى يا چاپى او شناخته شده كه بعضى از آنها (مانند تذكره الفقهاء )كافى است كه نبوغ او را نشان دهد. علامه كتب زيادى در فقه دارد كه غالب آنها مانند كتابهاى محقق حلى در زمانهاى بعد از او از طرف فقها شرح و حاشيه شده است .

كتب معروف فقهى علامه عبارت است از: ارشاد، تبصره المتعلمين ، قواعد تحرير، تذكره الفقها، مختلف الشيعه ، منتهى .

علامه اساتيد زيادى داشته است ، در فقه شاگرد دائى خود محقق حلى ، و در فلسفه و منطق شاگرد خواجه نصير الدين طوسى بوده است . فقه تسنن را نزد علماى اهل تسنن تحصيل كرده است . (187)

نقل كرده اند كه علامه در كودكى و پيش از آنكه بالغ شود، به درجه اجتهاد رسيد و مردم منتظر بودند كه به تكليف برسد تا از او تقليد نمايند. از (رياض العلم) نقل است كه علامه حلى زاهدترين و با تقواترين مردم بود.

سيد شهيد قاضى نورالله شوشترى در (مجالس المومنين ) مى گويد: ((معروف است كه يكى از علما اهل سنت كه در پاره اى از رشته هاى علمى استاد علامه حلى بود، كتابى در رد مذهب شيعه نوشت و آن را بر مردم خوانده و بدين وسيله آنان را گمراه مى نمود، و از بيم آنكه مبادا كسى از علما شيعه آن را رد نمايد، كتاب را به كسى نمى داد تا از آن نسخه اى برگيرد، علامه قدس سره هميشه حيله مى انگيخت كه آن را به دست آورد، وردى بر آن بنويسد.

سرانجام علاقه استاد و شاگردى را وسيله عاريت گرفتن كتاب قرار داد. و چون آن شخصى نخواست كه يك باره دست رد بر سينه او زند، گفت سوگند ياد كرده ام كه اين كتاب را زياده از يك شب نزد كسى نگذارم علامه قدس سره نيز همين مقدار را غنيمت شمرد كتاب را بگرت و به خانه برد كه در آن شب از آن كتاب به قدر امكان نقل نمايد چون به كتابت آن مشغول شد و نيمى از شب بگذشت ، خواب بر او غلبه نمود، آنگاه حضرت صاحب الزمان عليه السلام نمودار شدند و به علامه فرمودند: كتاب را به من واگذار، و بخواب .

وقتى علامه از خواب برخاست ، آن نسخه از كرامت حضرت صاحب الامر تمام شده بود) (188)

علامه حلى قدس سره در سال 648 ه‍ ق به دنيا آمد و در سال 682 ه‍ ق ديده از جهان فرو بست .

وصيت نامه علامه حلى به فرزندش فخر المحققين

بسم الله الرحمن الرحيم

فرزندم ! خداى متعال بر طاعتش يارى ات كند، و بر انجام كار نيك و مداومت بر آن موفقت گرداند، و به آنچه دوست دارد و مى پسندد رهنمودت سازد، و به هر آنچه از خير آرزومندى رساندت ، و در دنيا و آخرت سعادتمندت گرداند، و لحظه هاى زندگى ات را با چشم روشنى همراه سازد، عمرى طولانى با سعادت و آسايش نصيب كند، و كارهايت را به اعمال صالح پايان دهد، و موجبات سعادت را روزى ات گرداند، و بركات فراوان را بر تو نازل گرداند، از ناملايمات مصونت دارد و بديها را از تو دفع نمايد.

بدان من در اين كتاب (189) عصاره فتاوا را بيان نمودم ، و رد آن با الفاظى كوتاه و عباراتى شيوا قواعد احكام اسلام را براى تو تبيين كردم ، و راه و روش ‍ استوار را روشن نمودم ، و اين در حالى است كه عمرم از پنجاه گذشته و وارد دهه ششم آن مى شوم ، كه سرور كائنات صلى الله عليه و آله فرمود: اين زمان آغاز هجوم مرگهاست ، پس اگر (عمرم در اين دهه به پايان رسيد ) و خداى متعال حكمش را بر من جارى نمود، و آنچه را سرنوشت تمامى بندگان است درباره من انفاذ فرمود، من - چنانكه خداوند بر من واجب نموده و هنگام فرارسيدن مرگ به آن امر فرموده - تو را وصيت مى كنم به ملازمه تقواى خداوند (و پرواى از او ) زيرا كه تقوا سنت پابرجا و فريضه لازم وزره نگهدار و توشه جاويدان است . تقوا سودمندترين چيزى است كه آدمى براى روزى كه چشمها در آن خيره مى ماند و هيچ ياورى وجود ندارد، مهيا مى سازد .

بر تو باد كه از فرامين الهى پيروى نموده آنچه را خداوند مى پسندد انجام ، و از آنچه نمى پسندد اجتناب نمائى و محرمات را ترك گوئى عمر خويش را در راه بدست آوردن كمالات نفسانى و كسب فضيلتهاى علمى و اوج گيرى از پستى نقصان به قله كمال سپرى نما. لحظه هاى زندگى ات را وقف انجام نيكى ها و يارى نمودن به برادران نما، بدى را با نيكى ، و نيكى را با امتنان پاسخ گو.

از همنشينى با فرومايگان و معاشرت با نادانان سخت بپرهيز كه بهره معاشت با ايشان جز خلق و خوئى پست و مذموم نيست ، بله با دانشمندان واهل فضيلت همنشين شو، كه حاصل آن آمادگى كامل براى تحصيل كمال و ملكه استنباط نادانسته هاست ، و بايد امروز تو بهتر از ديروزت باشد.

بر تو باد صبر و توكل و رضا خود را هر روز و شام به حساب كش از خداى خويش فراوان مغفرت طلب از نفرين مظلوم حذر كن خصوصا ايتام و بيوه زنان زيرا كه خداوند درباره شكستن دلهاى شكسته گذشت نمى كند.

و بر تو باد خواندن نماز شب كه رسول خدا صلى الله عليه و آله تشويق و ترغيب به آن نمود و فرمود:

(من ختم له بقيام الليل ثم مات فله الجنه ) (190)

كسى كه عمرش به شب زنده دارى به پايان رسد، بهشت از آن او خواهد بود.

بر تو باد صله رحم ، كه بر عمر مى افزايد. و بر تو باد خلق نيكو، زيرا كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

(انكم لن تسعوا الناس بامولكم فسعو هم باخلاقكم ) (191)

(شما را توان آن نيست كه با دارائى هايتان به همه مردم احسان كنيد، پس ‍ با رفتار نيك خود آنان را خشنود سازيد)

بر تو باد نيكى با اولاد پيامبر، كه خداوند با تاكيد درباره آنان سفارش نموده و دوستى ايشان را مزد رسالت قرار داده است ، آنجا كه مى فرمايد:

(قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى ) (192)

(بگو بر اين رسالت مزدى از شما، جز دوست داشتن خويشاوندان ، نمى خواهم .)

و رسول خدا فرمود:

(انى شافع يوم القيامه لاربعه اصناف ، ولو جاووا بذنوب اهل الدنيا: (رجل ) نصر ذريتى و (رجل ) بذل ماله لذريتى عند المضيق و (رجل ) احب ذريتى باللسان و القلب ، و (رجل )سعى فى حوايج ذريتى اذا طردوا او شردوا.) (193)

(همانا روز رستاخيز چهار دسته را شفاعت مى كنم اگر چه گناهان فراوانى داشته باشند: كسى كه فرزندانم را يارى نمايد، و كسى كه در تنگنا با اموالش ‍ به اولاد من كمك نمايد، و كسى كه با زبان و دل به آنان محبت ورزد، و كسى كه براى رفع نيازهاى فرزندان تبعيد شده يا رانده شده ام ، تلاش نمايد)

و امام صادق عليه السلام فرمود:

(اذا كان يوم القيامه نادى مناد: ايها الخلائق انصتوا فان محمدا صلى الله عليه و آله يكلمكم . فينصت الخلائق . فيقوم النبى صلى الله عليه و آله و آله فيقول : يا معشر الخلائق من كانت له عندى يد او منه او معروف فليقم حتى اكافيه ؟ فيقولون : بابائنا و امهاتنا، و اى منه ، و اى يد، و اى معروف لنا؟ بل اليد و المنه و المعروف لله و لرسوله على جميع الخلايق .

فيقول : بل من آوى احدا من اهل بيتى او برهم او كساهم من عرى او اشبع جايعهم فليقم حتى اكافيه . فيقوم اناس قد فعلوا ذلك فياتى النداء من عندالله : يا محمد يا حبيبى ، قد جعلت مكافاتهم اليك فاسكنهم من الجنه حيث شئت .

فيسكنهم فى الوسيله حيث لا يحجبون عن محمد و اهل بيته صلوات الله عليهم اجمعين . (194)

(روز قيامت منادى ندا مى دهد كه : اى مردم خاموش شويد كه محمد - درود خداوند بر او وآلش - با شما سخن مى گويد: مردم ساكت مى شوند و پيامبر و آل او مى ايستند و پيامبر مى گويد:

اى مردم ! هر كس به من خدمتى نموده يا نيكى كرده و يا منتى بر من دارد، بلند شود تا پاداشش دهم .

مردم در پاسخ مى گويند: پدران و مادرانمان به فدايت چه خدمتى ، و چه منتى ؟ و چه احسانى ما نسبت به شما نموده ايم ؟ اين خدا و پيامبراند كه بر همه خلايق نيكى و احسان نموده و منت دارند.

آنگاه پيامبر مى فرمايد: آنكه يكى از اولاد مرا پناه داده ، يا نيكى نموده ، يالباس پوشانده ، يا سير نموده بايستد تا پاداشش دهم .

پس عده اى كه چنين كرده بودند بلند مى شوند، واز جانب خداوند ندا مى آيد كه :

اى محمد! اى حبيب من ! پاداش آنان را به تو واگذار نمودم . در هر كجاى فرودس كه مى خواهى سكنايشان ده .

و پيامبر آنان را در وسيله مسكن مى دهد، درجائى كه از محمد و خاندانش ‍ محجوب نباشند.

بر تو باد بزرگداشت فقيهان و احترام به دانشمندان ، كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: (من اكرم فقيها مسلما لقى الله يوم القيامه و هو عنه راض و من اهان فقيها مسلما لقى الله يوم القيامه و هو عليه غضبان )

(آنكه يك فقيه مسلمان را بزرگ دارد، خداوند را در روز رستاخيز در حالى كه از او خشنود است ملاقات مى نمايد، و آنكه به يك فقيه مسلمان اهانت ورزد خداوند را در روز قيامت در حالى كه از او خشمناك است ، ملاقات خواهد نمود)

نيز نگاه به چهره عالم و نظر به در خانه او و همنشينى با او را عبادت قرار داد. بر تو باد كوشش هر چه بيشتر در افزودن دانش و تفقه در دين ، كه امير مومنان عليه السلام به فرزندش فرمود: تفقه فى الدين ، فان الفقها، ورثه الانبيا و ان طالب العلم ليستغفر لهم من فى السموات و من فى الارض ، حتى الطير فى الهواء و الحوت فى البحر و ان الملائكه لتضع اجنحتها لطالب العلم رضا به .

(دين را خوب بشناس ، زيرا كه عالمان در دين وارثين پيامبران اند، و تمام موجودات آسمانى و زمينى ، حتى پرنده در هوا و ماهى در دريا، براى جوينده علم مغفرت مى طلبند، و نيز فرشتگان براى خوشنودى او بالهايشان را بر زمين مى گسترانند.)

دانش خويش را مكتوم مكن ، و از بذل آن به مستحقين دريغ مدار كه خداوند مى فرمايد:

(ان الذين يكتمون ما انزلنا من البينات و الهدى من بعد ما بيناه للناس ‍ فى الكتاب اولئك يلعنهم الله و يلعنهم اللاعنون ) (195)

(كسانى را كه دلايل روشن و هدايت كننده ما را، پس از آنكه در كتاب براى مردم بيانشان كرده ايم ، كتمان مى كنند، هم خدا لعنت مى كند و هم ديگر لعنت كنندگان )

و رسول خدا فرمود: اذا ظهر البدع فى امتى فليظهر العالم علمه ، فمن يفعل فعليه لعنه الله تعالى ) (196)

(بر عالم است كه به هنگام ظهور بدعتها در ميان امت من ، دانش خود را آشكار نمايد، و آنكه چنين نكند مورد لعنت خداوند متعال خواهد بود.)

و نيز فرمود:

(لا توتوا الحكمه غير اهلها فتظلموها، و لا تمنعوا اهلها فتظلموهم .)

(حكمت را به نااهلش ندهيد كه به آن ستم نموده ايد، و از اهلش دريغ مداريد كه به ايشان ستم ورزيده ايد)

بر تو باد تلاوت قرآن كريم ، و انديشيدن در ژرفاى معانى آن وعمل به فرامين آن از روايات و سخنان رسول گرامى پيروى كن ، و در معانى آن كاوش نما. من كتابهاى متعددى در اين باره براى تو نگاشته ام .

آنچه تاكنون گفتم درباره خودت بود، (و سودش به تو خواهد رسيد ) اما آنچه مربوط به من است و بهره اش به من خواهد رسيد (امورى چند است )

در پاره اى از اوقات برايم رحمت طلب كنى ، ثواب برخى طاعتها را به روح من اهدا نمائى از من كم ياد مكن كه با وفايان تو را بى وفا خوانند، و زياده از حد نيز از من نام مبر كه بلند همتان ناتوانت دانند، بلكه در تنهائى و به دنبال نمازهايت به ياد من باش ، وامهاى واجب و پيمان هاى لازم مرا ادا نما، و تا آنجا كه امكان دارد قبرم را زيارت نما، و قدرى قرآن بخوان ، و هر كتابى را كه نگارشش را آغاز نمودم و پيش از اتمام آن از دنيا رفتم ، به اتمام رسان ، و كاستى ها و كمبودهاى و خطاها و غفلتهائى كه در آن مى يابى اصلاح نما. اين است وصيت من به تو (197)

والله خليفتى عليه

والسلام عليك و رحمه الله و بركاته