طلوع آشنايى

مهدى رفيعى‏

- ۳ -


مراحل آشنايى پيش از ازدواج

امام صادق(ع) به مردى كه در آستانه ازدواج بود فرمود:
اُنظُر أيْنَ تَضَعُ نَفْسَكَ وَ مَنْ تشركه في مالِك و تطّلعُه على دينك و سِرّك...؛
قبل از آن‏كه براى ازدواج اقدام كنى جوانب كار را با دقّت بررسى كن و ببين كه مى‏خواهى خودت را در چه موقعيّتى قرار بدهى و چه كسى را شريك مال خود مى‏سازى و چه كسى را نسبت به اعتقادات و اسرار خود، آگاه مى‏كنى؟!(1)
در فصل قبل به اين نتيجه رسيديم كه شناخت دقيق و انتخاب آگاهانه و با اختيار و آزادى، اساس ازدواج پايدار و موفق است. حال در پى پاسخ به اين سؤال هستيم كه چگونه به چنين شناختى برسيم و زندگى نوين همراه با خوشبختى را پى‏ريزى كنيم.
براى دستيابى به شناخت صحيح نسبت به طرف مقابل و چگونگى شكل‏گيرى خانواده جديد، مراحلى به ترتيب زمانى و منطقى با شرح لازم پيشنهاد مى‏شود تا در دو دوره قبل و بعد از خواستگارى اجرا شود.
قبل از بيان مراحل، تذكر چند نكته ضرورى است:
مراحل آشنايى طرفين، در ضمن ديگر مراحل مقدماتى ازدواج بيان شده‏است تا مطالب از جامعيّت نسبى برخوردار شود.
به حسب ترتيب زمانى و منطقى، ورود به هر مرحله جديد، منوط به موفقيت مرحله قبل است.
مى‏توان ادّعا كرد كه دين اسلام، به طور منحصر به فرد، براى حيثيّت شخصى و خانوادگى آحاد جامعه، حرمت و قداست فراوانى قائل شده و بسيارى از مقررات را بر محور حفظ آبروى اشخاص استوار كرده‏است و از آن‏جا كه ممكن است يكى از طرفين به هر دليلى از ادامه مراحل منصرف شود؛ پس سزاوار است كه اولياى طرفين زمينه‏هايى فراهم آورند كه حتّى‏المقدور همه مراحل آشنايى در فضايى محرمانه‏تر و به دور از ديد و نظر همسايه‏ها و ديگر بستگان طى شود و همه يافته‏ها را «راز ناگفتنى» قلمداد كنند.
گفتنى است رعايت كتمان، با نظرخواهى و مشورت كه از جايگاه برجسته‏اى در تشكيل خانواده برخوردار است، منافاتى ندارد.
اساس اين نوشتار برمعرفى فرهنگ «بايسته و شايسته» اسلامى درخصوص تشكيل خانواده است نه ارائه گزارش از «آنچه هست». پس غيرمتداول بودن و سابقه نداشتن بعضى مراحل در فرهنگ كنونى جامعه نبايد ما را نسبت به حقانيت و تأثير آن مرحله دچار ترديد كند.

دوره پيش از خواستگارى

مرحله اوّل: كسب دانش خانوادگى

ولاتَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ...؛
چيزى را كه به آن علم ندارى، دنبال مكن.(2)
برحسب كلام خداوند كه پيروان خود را از اقدام ناآگاهانه برحذر مى‏دارد و آنان را به سوى «علم» فرا مى‏خواند، بر هر دختر و پسرى لازم است كه با مطالعه كتاب‏هاى معتبر و دريافت تجربه‏هاى موفق ديگران در زمينه «خانواده» و شركت در جلسات آموزشى، خود را به روشنايى دانش برسانند و از تاريكى‏هاى جهل و تقليد و الگو پذيرى‏هاى باطل برهانند.
دختر و پسرى كه جايگاه با اهميت خود را در خانواده بشناسند و از حقوق خانوادگى و احكام ويژه آن و نيز از وظايف خود نسبت به طرف مقابل و «بايدها و نبايدها»ى دوره «آشنايى اوّليّه تا فرزنددارى» آگاه باشند، كم‏تر دچار شكست خواهند شد.
جوانى كه علت‏ها و عوامل موفقيت يا تلخ كامى‏هاى خانوادگى را مى‏داند. و تجربه ديگران را محترم مى‏شمارد، مى‏تواند قدرت تجزيه و تحليل امور خانوادگى و پيش‏بينى خطرهاى احتمالى را در خود قوى سازد و از ابتدا راه عذرهاى غير موجّهى همچون «نمى‏دانستم»، «گول خوردم»، «كسى به من گوشزد نكرده بود»، «فكرش را نمى‏كردم»، «اى كاش...» را به روى خود ببندد و با درايت و هوشيارى، قدم به مراحل تشكيل خانواده بگذارد.
در پرتو همين آگاهى، جوان مى‏تواند معيارهاى متناسب با موقعيت خود را براى گزينش همسر تعيين و فهرستى از شرايط، شاخص‏ها و بايستگى‏ها را فراهم كند كه در مرحله دوم به توضيح آن مى‏پردازم.
به دوستان جوان توصيه مى‏شود علاوه بر افزايش سطح آگاهى نسبت به كلّيّات معارف اسلامى و اخلاق اجتماعى و مطالعات سياسى - اجتماعى، به بررسى ارزش و ضرورت خانواده، هدف از تشكيل خانواده، وضعيّت خانواده در اسلام و جوامع غير اسلامى، علل طلاق و ستيزهاى زناشويى، ضرورت ازدواج، اهداف و مزاياى ازدواج، عوامل موفقيت ازدواج،(3) تأثير بزرگان خانواده و استقلال رأى، مَهر،(4) جهيزيه، شيوه صحيح خواستگارى، حقوق زن و شوهر در مراحل قبل از عقد و در حين عقد و پس از آن،(5) متن عقد و سند ازدواج،(6) شروط ضمن عقد،(7) تمهيدات پذيرش فرزند، صله رحم و ديگر امور ذى ربط بپردازند.

مرحله دوم: تعيين معيار

داشتن هدف مشخص، لازمه زندگى هر موجود زنده است؛ ولى در تبيين جايگاه «معيار»، به نظر مى‏رسد همان‏گونه كه هر كارفرما براى تهيه واحد مسكونى، كمّ و كيف ساختمان مطلوب خود را براى معمار بيان مى‏كند تا معمار بر طبق همان نياز و سليقه عمل كند، در تشكيل خانواده نيز لازم است طرفين، نوع نياز و سليقه شخصى را به صورت شفّاف و به عنوان شاخصِ مطلوبيت تعيين كنند و براساس همان شاخص‏ها حركت را از نقطه «زندگى‏مجردى» آغاز و تا مقصد «زندگى خانوادگى» ادامه دهند.
تعيين شاخص براى گزينش همسر، همانند داشتن چراغ روشن براى وسيله نقليه در جاده تاريك است كه عموماً اوليا و به خصوص جوانان نسبت به جايگاه اين دو عنصر (هدف و معيار) در سرنوشت انسان بى‏توجه‏اند؛ زيرا چه بسيار خانواده‏هايى تشكيل مى‏شود كه طرفين يا هدف مشخّصى از ازدواج ندارند و يا در اثر نداشتن معيار روشن، به صورت تصادفى در زير يك سقف قرار مى‏گيرند و در نتيجه، از استحكام لازم برخوردار نيستند و باكوچك‏ترين لغزشى سقوط مى‏كنند. بنابراين، ازدواجى كه فقط با معيار ناقص «زيبايى» يا «تمكّن مالى» شكل گرفته باشد، به پايدارى و موفقيت آن چندان اميدى نيست.
«معيار» در همه ابعاد زندگى دختر يا پسر قابل تعيين است؛ از جمله نسبت به ميزان تديّن، افكار سياسى - اجتماعى، فرهنگ ملى و اقليمى، اصل و نسب خانوادگى، خُلق و خو، سطح تحصيلات، توانمندى‏هاى فنّى - هنرى، اندام و ظواهر جسمى، سن و سال،(8) تمكّن مالى، خويشاوند يا غير خويشاوند بودن، شغل، اعتبار خانوادگى و اجتماعى، سليقه‏ها، خانه دارى، نحوه معاشرت، حساسيت‏ها، عواطف و غيره. پس سزاوار است هر جوان (دختر و پسر) از روى تدبير و مآل انديشى، با مطالعه كتاب‏ها و منابع معتبر و نيز مشورت و بهره‏گيرى از تجربه‏هاى ديگران، در هر يك از ابعاد زندگى طرف مقابل، داراى معيار باشد، تا همسر آينده خود را بر طبق همان معيارها گزينش كند.
براى عملى كردن اين مرحله، هر يك از ابعاد ذكر شده را بر روى صفحه نوشته و خواسته‏هاى خود را پيرامون آن موضوع، مشخص مى‏كند؛ مثلاً در موضوع «ميزان تديّن» مى‏نويسد:
- همسرم بايد كسى باشد كه از روى عمد، كار واجب مثل نماز و روزه را ترك‏نكند؛
- دانسته و عمداً مرتكب گناه نشود؛
- طهارت و نجاست را رعايت كند؛
- در مسائل شرعى از مرجعى مشخّص تقليد كند؛
- از مصرف كردن اموال ديگران به خصوص اگر ناراضى باشند اجتناب كند؛
- اهل دروغ و غيبت نباشد؛
- مقيّد به پرداخت خمس و زكات باشد؛
- در آمد حلال داشته باشد.
يا پسر در زمينه «شغل»، يكى از گزينه‏هاى زير را مى‏نويسد:
- دوست دارم همسرم به صورت پاره وقت در بيرون از منزل كار كند؛ امّا در محيطى كه همه همكارانش زن باشند؛
- دوست دارم خانم در داخل منزل، فعاليت در آمدزا داشته باشد؛
- دوست دارم همسرم فقط به تحصيلات علمى بپردازد تا سطح آگاهى او افزايش يابد.
همچنين دختر نسبت به شغل همسر آينده، يكى از موارد زير را انتخاب‏مى‏كند:
- اگر همسرم كارمند دولت باشد بهتر است؛
- همسرم نظامى باشد؛
- چند شغلى نباشد؛
- شغلى كه زمان آن محدود به ساعاتى از روز باشد؛
- شغل، آزاد ولى شرافتمندانه و محترم باشد.
در تعيين معيار، چند نكته حايز اهمّيّت است:
1. هيچ دختر و پسرى، خويشتن را كمال يافته نپندارد و از معايب خود غافل نباشد؛ زيرا به فرموده امام على(ع): «مِنْ أشَدِّ عُيُوبِ المَرْءِ أن تَخْفى‏ عليه عُيُوبُه؛ از بدترين معايب شخص اين است كه عيب‏هاى خودش را نشناسد».(9)
2. از آن‏جا كه در زندگى «دنيا» همگى در مسير «تكامل» (حركت از نقص به سوى كمال) هستند، يافتن همسرى كه از همه جهات، كمال يافته باشد، يا غير ممكن است يا بسيار دشوار و طاقت فرسا. يكى از محققان در مقاله‏اى مى‏نويسد:
غالب دختران و پسران جوان به دنبال همسرى مى‏گردند كه از هر لحاظ به‏دلخواه آنان باشد. هيچ عيبى نداشته، سراپا حُسْن باشد؛ همسرى كه سال‏ها در رؤياهاى‏شان با او زندگى كرده و از بودن با او لذّت برده‏اند.
اين قبيل آرمان گرايى در ازدواج، مخلّ بهداشت روانى و منشأ تنيدگى‏هاى فزاينده است. هم زن و هم شوهر بايستى اين نكته را بپذيرند كه همسر ايده‏آل اساساً وجود ندارد. هر كس داراى يك سلسله ويژگى‏هاى خوشايند و يك سلسله ويژگى‏هاى ناخوشايند (آن هم از زاويه ديد ما) است و ما بايد تصميم بگيريم كه آيا ويژگى‏هاى مثبت او از ديد ما بر ويژگى‏هاى منفى برترى دارد يا نه. بدين ترتيب، انتظار ما از همسرمان كم‏تر شده، توقعاتى از همسرمان خواهيم داشت كه او قادر به برآوردن آن‏هاست.(10)
3. وجه مشترك همه معيارها، تشابه، جور بودن و هم سطح بودن طرفين است كه در متون اسلامى، از آن به «كُفوِيَّت» تعبير شده‏است. محقق نامبرده در مقاله‏اش مى‏نويسد:
دختر و پسر بايستى از جنبه‏هاى مختلف با يكديگر تشابه داشته باشند تا زندگى آن‏ها خوشايند و با دوام باشد. در زير به پاره‏اى از اين وجوه تشابه اشاره مى‏كنيم:
1. مذهب؛
2. فرهنگ؛
اگر دختر در خانواده‏اى بزرگ شده باشد كه واجد ويژگى «زن سالارى» باشد و مرد در خانواده «مرد سالار» تحول يافته باشد، امكان زندگى خوشايند و مداوم كاهش مى‏يابد....
مردى كه به خرافات خاص يك فرهنگ اعتقاد دارد نمى‏تواند زندگى راحتى داشته باشد؛ مگر اين‏كه با دخترى كه داراى باورهاى مشابهى است ازدواج‏كند.
3. ويژگى‏هاى جسمانى از نظر رنگ پوست، قد و غيره؛
4. تحصيلات؛
5. طبقه اقتصادى - اجتماعى؛
هر چه سطح اقتصادى دو خانواده دختر و پسر به هم نزديك‏تر باشد، امكان بروز تنيدگى‏ها بيش‏تر كاهش مى‏يابد....
6. هوش؛
7. سنخيّت شخصيّتى.(11)
كارشناس ارشد علوم تربيتى و مشاوره، آقاى محمدباقر نظرى، در همين خصوص مى‏گويد:
ازدواج، پيوند دو انسان است و آن‏دو بايد در فرهنگ، اقتصاد، اندام، محيط زندگى، سواد و غيره با هم سنخيّت داشته باشند و اين درسى است كه «طبيعت» به ما مى‏دهد؛ زيرا در بين درختان ميوه، آلبالو را به گيلاس پيوند مى‏دهند، امّا گردو با گيلاس قابل پيوند نيست؛ چون سنخيّت ندارند. اين سنخيّتى كه مورد تأكيد اسلام است، عين عدالت است؛ زيرا به تجربه ثابت شده كه ازدواج دو نفر با نداشتن سنخيّت، يا ازدواج ناپايدارى است و يا ثمره آن پيوند (فرزند)، ثمره مفيدى نخواهد بود.
يكى از كارشناسان ارشد روان‏شناسى در تحقيقى تحت عنوان «كبوتر با كبوتر، باز با باز» مى‏نويسد:
در تحقيقى كه روى 1800 جوان انجام شد، اين نتيجه به دست آمد كه داشتن نگرش‏ها و ارزش‏هاى مشابه، جزء مهمى از روابط دوستانه و روبه رشد است؛ پرسش شوندگان در موضوع ازدواج پاسخ دادند ما سعى مى‏كنيم با فردى ازدواج كنيم كه هر چه بيش‏تر شبيه خودمان باشد.(12)
4. هر چند كه معيارها به حسب اختلاف سليقه اشخاص، گوناگون است، امّا نبايد از ياد برد كه آن معيارها بايد با وضع و موقعيّت فعلى سازگار باشد و از خيال بافى و ترسيم نقشه زندگى در فضاى رؤيايى و توأم با آرزوهاى دورودراز كه احتمال تحقق آن ضعيف است، اجتناب شود. از امام على(ع) دراين خصوص روايت شده: «الْأَمَلُ خادعٌ غارُّ ضارُّ؛ آرزو، مكركننده فريب‏دهنده زيان رساننده است».(13)
5. معيارها به شكلى تعيين شوند كه در مرحله تحقيقاتِ ميدانى، قابل بررسى و آزمون باشند؛ مثلاً «داشتن صفا و صميميّت» را نمى‏توان از معيارها برشمرد؛ چون قابل تحقيق نيست.
6. به آداب و رسوم اصيل و سنت‏هاى جامعه احترام گذاشته شود و در تعيين معيارها دخالت داشته باشند؛ زيرا آن سنت‏هايى كه به گفته علاّمه شهيد مطهرى، از معالى اخلاق و مجاهدات و مبارزات گذشته و از خصايص مقدس انسانى و تلاش‏هاى او براى حاكم ساختن عدل و نيكى و (فضايل) نشأت گرفته‏اند، حاصلشان زنده ماندن و حركت و رفاه و شكوفايى ملت‏هاست. برخلاف آن سنت‏هايى كه از جهل و دنياپرستى و روابط ظالمانه اجتماعى سرچشمه مى‏گيرند؛ كه نتيجه آن‏ها عقب ماندن، انحطاط، تحميق و اسارت مردم است.(14)
7. بناى زندگى ساده و داشتن خانواده‏اى به دور از تجمّل را براى خود ضرورى بداند و از ابتدايى‏ترين مرحله، خود را بدان ملزم ببيند.
آقاى رضا اصفهانى، با بهره‏گيرى از كلام پيامبر اكرم(ص) در نهج‏الفصاحه كه مى‏فرمايد: «آكُلُ كما يأكُلُ العَبدُ و أجْلِسُ كما يَجْلِسُ العَبْدُ؛ من مانند بردگان غذا مى‏خورم و مانند آن‏ها بر زمين مى‏نشينم»، مى‏نويسد:
برخى از مردم عادت كرده‏اند كه زندگى تجمّلى داشته باشند و به همين جهت، از منزلشان، ميهمانى‏هايشان، لباس و رفتار و ديگر مسائل زندگى‏شان همه جا تجمّل مشاهده مى‏شود و از آن ساده زيستى كه در زندگى بى‏آلايش و با صفاى انسان‏هاى وارسته وجود دارد هيچ ندارند كه هيچ، بلكه ساده زيستان را كه در راهى جز راه آنان گام برمى‏دارند، با برچسب‏هايى همچون «بى‏تمدن»، «عقب افتاده» و مانند اين‏ها، مورد تمسخر قرار مى‏دهند؛ حال آن‏كه، آنان آن قدر در تجمّل پرستى خود غرق‏شده‏اند كه معناى اين تعبيرات را كه بيش از هر كس شامل حال خودآن‏ها مى‏شود نمى‏فهمند؛ چون اگر معناى تمدن را مى‏فهميدند مى‏دانستند كه ساده‏زيستى، با تمدن منافاتى ندارد؛ و نيز مى‏دانستند كه برچسب عقب افتادگى، شايسته خود آن‏هاست كه براثر فرورفتن در زندگى تجمّلى و دل بستن به مظاهر مادّى، از كاروان تكامل انسانيت عقب افتاده‏اند. به هر حال، ساده زيستى شيوه مردان خداست؛ همچنان كه تجمّل پرستى راه كسانى است كه به خاطر دور بودن از معنويت، دل به دنيا بسته‏اند.(15)

مرحله سوم: احراز آمادگى شخصى

لازم است جوان به رغم برخوردارى از سن بلوغ، آمادگى و صلاحيّت خويش را از جهات مختلف براى قدم نهادن به وادى ازدواج به اثبات رساند و توانمندى‏اش را در قبال پذيرش مسؤوليت خانواده احراز كند؛ كه برجسته‏ترين جهات آمادگى عبارتند از:
- بلوغ فكرى و رشد عقلى؛
- سلامت روانى؛
- داشتن حدّاقل بيست سال سن؛
- نداشتن اعتياد؛
- سلامت جسمانى مرتبط با توليد مثل؛
- توانايى اداره خانواده جديد (مديريت خانوادگى)؛
- خدمت نظام وظيفه يا معافيت دائم (ويژه پسران)؛
- اشتغال (ويژه پسران).

مرحله چهارم: جست‏وجو و شناسايى ابتدايى

به اقتضاى طبع انسانى، پسر خانواده پس از احراز صلاحيّت، تصميم به ازدواج گرفته و تقاضاى خود را مبنى بر همسر گزينى، در درجه اوّل به اطلاع اوليا رسانده و سپس با بستگان و - در صورت فقدان آن‏ها - با دوستان صميمى‏خود در ميان مى‏گذارد و از آنان در شناسايى همسر مطلوب خود استمداد مى‏جويد.
اين روش، عاقلانه‏ترين و كارآمدترين شيوه ممكن است كه هر جوان دورانديش آن را بر مى‏گزيند و در كمال وقار و عزّت نفس و نيز با حفظ متانت و حيثيّت، مسير خردمندانه را مى‏پيمايد. او با صرف نظر از تعهّدات دينى، بلكه برحسب شرافت و غيرت و مردانگى، هيچ‏گاه حاضر نمى‏شود شخصاً در كوچه و بازار به اميد واهىِ همسريابى، پرسه بزند و همچون صيادى در بوستان‏ها و معابر و محل تلفن عمومى به كمين دختران نشسته و در صورت امكان، با آنان به گفت‏وگو نشيند؛ زيرا:
جوانى كه صلاحيت‏هاى لازم براى تشكيل خانواده را داراست، احساس بى‏نيازى كرده، هرگز تن به خفّت نفس نمى‏دهد تا ذليلانه همچون گدايان در حضور ديگران زانو به زمين زند و همچنان‏كه آن گدا «پول خُرد» طلب مى‏كند، او «زن» طلب كند؛ به‏ويژه اگر مورد تعرض و تمسخر و بى مهرى نيز قرار گيرد، كه در اين صورت، خود به مقام والاى انسانى خويش اهانت كرده است و از پيامبر اكرم(ص) در اين خصوص روايت شده كه فرمود: «لا يَنبَغي لمؤمن أن يُذِلَّ نَفْسَه؛ براى هيچ مؤمنى سزاوار نيست كه خودش را نزد ديگران ذليل كند».(16) و «اُطْلُبُوا الحوائجَ بِعِزَّةِ الْاَنفس؛ نيازهاى خودتان را با عزّت نفس بطلبيد».(17)
جوان وارسته با در پيش رو داشتن «راه» خردمندانه، به «بيراهه» نمى‏رود. پس مى‏توان پى برد كه بيراهه رفتن، از آنِ كسانى است كه در گفتار خود مبنى بر تشكيل خانواده صداقت ندارند. آقاى رضا اصفهانى در توصيه اخلاقى خود مى‏نويسد:
اگر مى‏خواهيد در كارهاى خود با ناكامى روبه‏رو نگرديد، بايد قبل از هر چيز راه ورود به آن كارها را بياموزيد و اگر آموختن آن، مدتى هم وقت شما را بگيرد باز وقتى حساب كنيد مى‏بينيد ضرر نكرده‏ايد؛ چون وقتى انسان راه ورود به چيزى را ياد گرفت ممكن است موفقيتى‏را كه شايد ده سال ديگر هم به دست نمى‏آورد در عرض يك ساعت به دست آورد ... كه امام على(ع) مى‏فرمايد: «التدبير قَبْلَ العَمَل يُؤَمِّنُ العِثارَ؛ عاقبت انديشى درست پيش از عمل، از لغزش‏ها جلوگيرى مى‏كند».(18)
جوان پاكدامن هرگز حاضر نيست عفّت عمومى و امنيت عمومى را براى نفع شخصى خود، مختل كند.
جوان خردمند مى‏داند كه دختران عفيف به گفت‏وگوهاى خارج از محيط خانواده و دور از هدايت و اشراف اوليا، رضايت نمى‏دهند. پس ايجاد مزاحمت در مسير زندگى آن‏ها عملى غير انسانى است و بازى با احساسات ديگران نيز گناهى نابخشودنى است.
جوان دور انديش به خوبى مى‏داند دخترى كه به آسانى با مرد بيگانه به گفت‏وگوى خصوصى مى‏نشيند، شايسته همسرى نيست و همچنان‏كه امروز از اعتماد اولياى خود سوء استفاده مى‏كند، فردا نيز ممكن است به همسرخود خيانت كند و با ديگرى ارتباط مخفى برقرار سازد.
جوان نيكوكار به خوبى مى‏فهمد كه اگر روزى با دخترى به خلوت بنشيند و يا تلفنى به صحبت بپردازد، قطعاً ديگر پسران هم به صورت تقليدى از او الگو مى‏گيرند و با رواج يافتن چنين روابطى، جامعه دچار آن‏چنان فجايع انسانى نظير قتل، خودكشى، آدم ربايى، ناامنى و فحشا مى‏شود كه -به‏استناد آمار و ارقام و گزارش‏هاى خبرى - نظام ابرقدرت نيز از كنترل آن عاجز است.
به تعبير يكى از مشاوران خانوادگى:
دختر فهيم مى‏داند كه ازدواج تلفنى و خيابانى، در همان خيابان و تلفن به پايان مى‏رسد.
دختر و پسر خردمند به خوبى درك مى‏كنند كه دو جنس مخالف، همانند دو جريان فاز و نول برق هستند كه بايد از مسير سالم و در پوشش عايق بگذرند تا در جايگاه واقعى خود (نور افكن) به هم برسند و روشنايى بدهند. حال اگر در خارج از جايگاه اصلى به هم برسند، موجب اتصالى و فاجعه آتش سوزى خواهند شد.(19)
پيرامون اين مرحله، رعايت چند نكته، خالى از لطف نيست:
الف) از آن‏جا كه يكى از عوامل اختلاف خانوادگى و تنش‏هاى زناشويى، ناهمگونى طرفين در زمينه «فرهنگ» است، توصيه مى‏شود كه جوان براى حفظ سنخيّت و كُفويّت، در محدوده‏اى به تفحّص و شناسايى بپردازد كه از لحاظ فرهنگ، آداب و رسوم خانوادگى و شرايط اقليمى با محدوده زندگى او و خانواده‏اش همخوان و هم افق باشد؛ مثلاً پسنديده نيست كه جوان آذرى در سيستان و بلوچستان به تفحّص بپردازد.
ب) بيش‏تر معيارها برحسب ذوق، احساسات و جنبه‏هاى روانى و فكرى هر شخص تعيين مى‏شود و قابل ديكته كردن يا تحميل و تقليد نيست؛ و آنچه در روايات دينى درباره ويژگى‏هاى همسر شايسته بيان شده، توصيه‏هايى است كه جنبه مشورتى دارد و كاملاً راهگشاست.
«مدل رفتار»، عنوان قطعه ادبى - تربيتى ديگرى است از حجةالاسلام و المسلمين آقاى جواد محدّثى كه پايان بخش اين مرحله خواهد بود.(20)
نقاشى را از روى «مدل» مى‏كشند؛
و خط را از روى «سرمشق» تمرين مى‏كنند؛
خيّاطها، براى بريدن پارچه و دوختن لباس، به «الگو» نگاه مى‏كنند؛
و معمارها براى ساختن ساختمان، «نقشه» را مرتّب باز مى‏كنند و طبق آن كارمى‏كنند؛
بنّاها هم، پيوسته «تراز» و «شاقول» را به كار مى‏گيرند تا ديوارى كه بالامى‏آورند، كج و ناصاف نباشد.
اين‏همه دقّت براى چيست؟
هم جلوى اشتباه و اسراف و حيف و ميل شدن مصالح و ابزار و پارچه و امكانات را مى‏گيرد، هم ضريب «صحّت عمل» و «دقّت كار» را بالا مى‏برد و .... چه‏كارى عاقلانه‏تر از اين؟
نه ما كم‏بهاتر از «پارچه» و «آجر» و «صفحه» ايم،
نه شكل دادن به روح و روان و منش و اخلاق ما، كم اهمّيّت‏تر از خيّاطى، بنّايى، خطّاطى و نقّاشى است.
پس، بجاست كه ما هم در «چگونه بودن» خودمان، طبق الگو و مدل كار كنيم.
رفتار و روحيّات ما نيز بايد با ملاك و معيارى، سنجيده و تراز شود، تا «خشتِ اوّلِ» تربيتِ روحى ما، كج گذاشته نشود، و گرنه، تا ثريّا ديوار وجودى ما كج بالا مى‏رود.
و احتمال سقوط ديوار كج بسيار است.
از قديم هم گفته‏اند كه: «بارِ كج به منزل نمى‏رسد»؛
مراقبتى دائمى و مواظبتى پيوسته لازم است.
چرا بنّاها، هر رديف كه كار مى‏كنند، تراز مى‏گذارند، تا از ميزان بودن كار خويش، اطمينان پيدا كنند؟ زيرا اگر كنترل نكنند و چند رديف، اشتباهى ساخته شود، هم خراب كردنش سخت‏تر است، هم خسارتش بيش‏تر، هم معطّلى‏اش افزون‏تر!
از كجا كه فكر و عملمان، روى «اصول» و «موازين» است؟
از كجا كه رفتارمان، از ديد عقل و شرع، «استاندارد» است؟
چگونه بودن خودمان را با كدام سرمشق، تطبيق مى‏دهيم؟
خصلت‏ها و خصوصيّات اخلاقى ما را، كدام دستگاه، كدام مدل، كدام الگو و كدام ميزان، چك مى‏كند و سلامت و صحّت آن را تضمين مى‏نمايد؟
حضرت عبدالعظيم حسنى(ع)، كه بارگاهش در شهر رى است، عقايد و افكار خويش را بر امام عسكرى(ع) عرضه كرد، تا مطمئن شود «باور»ها و «معتقدات» او، درست است. امام هم صحّت عقايدش را تأييد كرد.
اين‏كه انسان خودش را به يك «معيار» و «الگو» عرضه كند، هم در زمينه‏هاى فكرى است، هم روحى و اخلاقى، هم ديدگاه‏ها و مواضع سياسى، هم عملكردها و رفتارهاى اجتماعى. هيچ كس هم از اين كار، بى‏نياز نيست.
مگر آنان كه خودشان به مرحله‏اى رسيده‏اند كه «ميزان» شده‏اند.
به على(ع) چنين سلام مى‏دهيم كه: «السلام عليك يا ميزان الأعمال».
وقتى آن حضرت، مدل و ملاك باشد، ديگران را با او مى‏سنجند، تا ميزان و مرتبه مسلمانى، اخلاق، اخلاص، حق گرايى، عدالت‏خواهى، آخرت جويى، خداطلبى، بندگى و وارستگى آنان روشن شود.
چه كسى جرأت آن را دارد كه بگويد: من هر چه مى‏گويم، هر چه مى‏كنم، هرگونه كه هستم، همان است كه «بايد باشد»!...
مگر آن‏كه «معصوم» باشد.
و امثال ماها، معصوم نيستيم، پس محتاج آنيم كه همه روزه و هميشه، خودمان را با «اسوه‏هاى كمال» و «الگوهاى انسانيّت» و حقيقت‏هاى مجسّم بسنجيم و مقايسه كنيم و مطمئن شويم كه راهى را كه مى‏پوييم، همان است كه بايد باشد، و رو به سوى مقصد است، نه پشت به هدف!
و گرنه، اگر روزى بفهميم كه تا اين‏جا كه آمده‏ايم، راه را عوضى و جادّه را اشتباه طى كرده‏ايم، با كدام نيرو مى‏توانيم برگرديم و گذشته را جبران كنيم؟
جلوى «ضرر» را از هر جا كه بگيرند، «نفع» است ....

مرحله پنجم: هماهنگى با اوليا (نظارت و هدايت خانواده)

«اسلام» در بُعد اجتماعى، دينِ همبستگىِ خانوادگى و اُلفت عشيره‏اى است كه با توصيه‏هاى مؤكّد بر بزرگداشت مقام پدر و مادر، احترام به بزرگ‏ترها و ديد و بازديد خويشاوندان، پيروان خود را از پراكندگى، فردگرايى و انزوا بر حذر مى‏دارد. همان‏طور كه بخش وسيعى از احكام و مقررات اسلامى با رويكرد تثبيت و استحكام «خانواده» وضع شده‏است؛ زيرا:
- خانواده، واحد بنيادى جامعه است؛(21)
- خانواده، آمادگاه چگونه زيستن در جامعه بزرگ‏تر است؛
- خانواده، محل نشو و نموّ جسمانى و رشد و تعالى روحانى است؛
- خانواده، آرام بخش دائمى و عامل اساسى تسكين روح و روان و زُداينده كدورت‏ها و جبران كننده ضعف‏هاى عاطفى جامعه است.
- خانواده، بزرگ‏ترين حامى مالى و پشتوانه قوى و مستمر اقتصادى افراد جامعه است.
- خانواده، به انسان شخصيّت، عزّت، شرافت، اعتبار و حيثيّت اجتماعى مى‏بخشد.
- در خانواده است كه نقاط قوّت و ضعف هر شخص به‏طور محرمانه و محترمانه شناسايى و ارزيابى شده و به دور از افشاگرى و هتك حرمت، نقايص آن ترميم مى‏شود.
- در خانواده است كه انسان هويت خويش را باز مى‏يابد و آينده خود را برهمان اساس پى‏ريزى مى‏كند.
- خانواده، ملجأ افراد جامعه بوده و تنها دژ مستحكمى است كه اعضاى خود را از هرگونه خطر و آسيب مصون مى‏دارد.
- خانواده، يگانه كانون تجمّع است كه اعضاى آن، بى‏چشمداشت مادّى، با يكديگر در ارتباط بوده و در غم و شادى هم، بى‏تظاهر، شريكند.
- رابطه بين اعضاى خانواده، عميق، فطرى، مستحكم و پايدار است و با عواطفى سرشار بنا نهاده شده‏است....(22)
- خانواده، محل شكل‏گيرى ارزش‏ها، وجه نظرها و باورهاى مختلف عقيدتى، سياسى و غيره است.(23)
- خانواده، نياز به هم زيستى انسان‏ها را تأمين مى‏كند.
- خانواده، كانون نوع دوستى، تكريم شخصيّت و بروز استعدادهاى معنوى است.
و بالأخره، خانواده مركز ثقل تحرّكات افراد جامعه و تنها قرارگاه مركزى انسان‏ها در گردونه زندگى است كه فرار از آن و بريدن از خانواده، سقوط و تباهى هميشگى را در پى دارد.
پس با اذعان به اين نكته مهم كه شناخت طرفين پيش از مرحله خواستگارى، ضرورت انكار ناپذير است، جا دارد كه دختر و پسر جوان، درخواست آشنايى از طرف مقابل را به سمت خانواده سوق دهند و خط آشنايى با ديگرى را از ابتدا بر روى محور مستقيم خانواده رسم كنند و از ايجاد زاويه‏اى هر چند كوچك، همانند گفت‏وگوى پنهانى تلفنى و غيره اجتناب ورزند و با صبر، متانت، بردبارى و وقار كه مطلوب همه جوانان است اجازه دهند تا اوّلين گفت‏وگوها و ملاقات‏ها و مراحل ابتدايى آشنايى، به‏صورت محرمانه و خصوصى امّا با هدايت و نظارت و هماهنگى اوليا و درپرتو نور خانواده طرفين شكل‏گيرد. با اين توجه كه با همفكرى اوليا و مشورت اهل نظر، خود تصميم بگيرند و خود، همسر آينده را گزينش كنند.
براين شيوه كه روش ميانه‏اى است بين دو روش افراط و تفريط (ازدواج تحميلى و ازدواج ولنگارى)، فوايد قابل توجّهى مترتب مى‏شود؛ از جمله:
دختر و پسر مى‏توانند به دور از هر نوع ترس، اضطراب، احساس گناه و جرم اجتماعى، سرنوشت سرشار از اطمينان و عشق را براى آينده خود رقم‏بزنند.
حيثيّت اجتماعى و خانوادگى هر دو طرف، براى هميشه محفوظ مى‏ماند؛ و همراهى خانواده موجب آرامش خاطر آن دو و افزايش اعتبار آن‏ها خواهد شد.
دختر و پسر مى‏توانند در سايه اين هماهنگى، از مساعدت‏هاى فكرى و مالى بزرگ‏ترها و تجربه خانواده و نظرهاى خيرخواهانه و مصلحت آميز آنان بهره‏مند شده و به راحتى به خواسته‏هاى منطبق بر معيارهاى از پيش تعيين شده خود، دست يابند.
با فراغت و مدت زمان بيش‏ترى، دوره آشنايى را مى‏گذرانند.
دختر و پسر با هدايت كردن جريان آشنايى همديگر به سوى خانواده‏هاى خود، مراتب سپاس خويش را از زحمات بى‏دريغ اولياى خود اعلام داشته و به صورت عملى به شخصيّت والاى آن‏ها ارج مى‏نهند و حضور آنان را در صحنه، مغتنم مى‏شمارند.
دختر و پسر با حركت در اين جاده وسط، از خطر تصميم‏گيرى احساساتى و هيجانى مصون مى‏مانند.
هر يك از دختر و پسر با حفظ احترام متقابل و رعايت جنبه‏هاى حقوقى و شخصيّتى، مراحل آشنايى را مى‏گذرانند.
با شيوع اين روش، فضاى جامعه از آلودگى‏هاى اخلاق جنسى پاك شده و امنيت نواميس جامعه تهديد نمى‏شود.
طرفين مى‏توانند با اِعمال اين شيوه، ميزان اهتمام و صداقت و جدّيت يكديگر را نسبت به پيشنهاد ازدواج بيازمايند؛ زيرا چه بسا «ازدواج» هر چند كه موضوع حق و مطلوبى است امّا به ناحق، به صورت طعمه‏اى براى صيادان در مى‏آيد، و با استفاده از ساده دلى، تطميع پذيرى و زودباورى طرف مقابل و با خروج زيركانه و تدريجى از روند «آشنايى تا ازدواج»، به هوسرانى و ارضاى تمايلات به صورت نامشروع دست مى‏يازند .
كلام استاد محترم آقاى جواد محدّثى تحت عنوان «پشت نقاب خنده» مى‏تواند زينت بخش اين مرحله آشنايى قرار گيرد.(24)
تنها كودكان نيستند كه در كوچه و خيابان، «ماسك» مقوّايى به صورت مى‏زنند و چهره واقعى خود را پشتِ آن پنهان مى‏كنند.
از اين نقاب‏ها فراوان است،
در اداره و بازار و محلّ كار و محلّه زندگى؛
چهره‏ها، هميشه نشان دهنده باطن نيستند.
در پشت قيافه‏هاى خندان، گاهى «غمى سنگين» خفته است،
پشت چهره‏هاى متبسّم، گاهى «عداوت»، نهفته است و «شرارت» پنهان است!
اگر نگاه انسان، «درون‏نگر» باشد،
اگر ديد انسان، قدرت تشخيص ماسك و چهره اصلى را داشته باشد، «زهرخند»هاى فراوانى را در وراى اين قيافه‏هاى خندان و شكوفا خواهدديد.
... «از شعله‏هاى پرتب و سوزانِ آفتاب‏
در روزهاى گرم،
از سينه كوير،
بسيار ديده‏ايم كه روييده، يك سراب»
پس چرا سادگى؟ ... چرا فريب خوردن از هر لبخند؟ چرا افسون شدن دربرابر يك احترام و ادب ظاهرى؟ و چشمكِ فريب؟
هيچ چيز به اندازه «صداقت» نمى‏ارزد.
هيچ گوهر، به قدر «وفا» قيمتى نيست.
امّا ... مى‏بينيد كه اين گوهرهاى ارزنده، در «بازار معاشرت»، بسيار كمياب‏است.
چقدر قربانيان «ساده لوحى» را مى‏شناسيد كه «سراب» را به جاى «آب» پنداشته، در كوير سرگردانى و فريب، زندگى خود را باخته‏اند!
وقتى «عطر ايمان» از جمعى رميده باشد، «عفونت دروغ» جاى آن را مى‏گيرد.
گاهى بعضى اشخاص، دروغگو نيستند، بلكه «دروغ مجسّم»اند، مايه شرم انسانيّت!
در دروغ آباد بى‏ايمانى، طبيعى است كه اوضاع چنان باشد كه:
«نشاط و شوق زندگى، ز چهره‏ها رميده است ...
خنده‏ها، «تصنّعى»،
سلام‏ها، ريا، فريب،
چهره‏ها، عبوس و غم‏گرفته، رنگ باخته‏
و سرگذشت تلخشان‏
كه قصّه بلند و پوچ هرزگى است‏
- سر (گرفته) از سراب، جاى آب‏
و سرنوشت شرم و دردناكشان‏
- كه داستان تلخ و زشت بردگى است‏
- ريشه‏ها دوانده در شراب خواب ...»
ولى ... آيا اين همه چهره زندگى است؟ و چهره همه زندگى‏هاست؟ ...هرگز!
كم نيست سلام‏هايى كه پيام «محبّت» است،
و نگاه‏هايى كه ... پيك دوستى و صداقت است،
و دست‏هايى كه با صميميّت به يارى دراز مى‏شود،
و حرف‏هايى كه ريشه در «حق» دارد و عطر «معنى» مى‏افشاند.
اصلاً، زندگى به بركت نَفَس‏هاى پاك همين‏ها رونق دارد.
غرض آن‏كه، نه هر لب كه به خنده واشد، نشانه «پاك‏دلى» و «صفاى باطن» است،
و نه هر چهره متبسّم و خندان، گوياى عشق راستين و محبّت صادقانه است!
گاهى پشتِ خنده‏ها، «زهر» پنهان است.
اين، همان «نيش» است كه گشوده مى‏شود.
حيف است نام «لبخند» بر آن نهادن!...
محمّد(ص) همواره به روى ياران، «تبسّم» مى‏زد.
على(ع) پيوسته چهره‏اى «خندان» داشت.
امّا... ابوسفيان، نيش مى‏گشود، و پشت نقاب آن، يك دنيا «حقّه» و «كينه» و «زهر» و «نيرنگ» بود.
تا كى بايد «شهد» و «شرنگ»، با هم اشتباه شود؟... تا كى؟

مرحله ششم: نگارش دريافت‏ها

امام صادق(ع) مى‏فرمايد:
مَنَّ اللَّهُ على النّاسِ، بِرّهم و فاجِرِهم، بالكتابِ و الحسابِ ولولاذلك لَتَغالطُوا؛
خداوند بر تمام مردم نيكوكار و بدكار منّت گذاشت به واسطه قدرت نوشتارى و حساب‏گرى و اگر اين دو نبود به اشتباه گرفتار مى‏شدند.(25)
بر دختر و پسرى كه پا به مرحله آشنايى مى‏گذارند لازم است كه از ابتدايى‏ترين مرحله، با تشكيل پرونده‏اى ويژه،(26) همه دريافت‏هاى عينى و شنيدارى و مطالعاتى را با توضيح لازم يادداشت كنند و آن دريافت‏ها عبارتنداز:
- نكته‏هاى مهم كتاب، مجلّه و روزنامه با ذكر مشخّصات منبع؛
- نكته‏هايى كه از راه نظرخواهى و كسب تجربه و مشورت به دست مى‏آيند، با ذكر اسم مشورت شونده و زمان مشورت؛
- مشاهدات عينى از رفتار طرف مقابل خود،(27) با ذكر زمان و مكان مشاهده؛
- گفته‏هاى طرف مقابل، با ذكر اسم، تاريخ و مكان؛
- اطلاعات به دست آمده از تحقيقات ميدانى.
پرونده مزبور در مرحله جمع‏بندى و استنتاج نهايى، براى تصميم‏آخر بهترين اثر خود را خواهد گذاشت و طرفين را از ترديد و بن‏بست فكرى خارج كرده و روند ازدواج را تسريع و تسهيل مى‏بخشد. علاوه براين‏كه همين نوشته‏ها مى‏توانند به عنوان «خاطرات»، براى انتقال تجربه به ديگران باقى بمانند. آقاى رضا اصفهانى در زمينه ضرورت نگارش مى‏نويسد:
غالب انسان‏ها به تصور اين‏كه خودشان مى‏توانند آگاهى‏ها را در حافظه خود نگهدارى كنند، از يادداشت كردن آن بر روى كاغذ خوددارى مى‏نمايند... تنها عامل خوددارى از يادداشت كردن، تنبلى و غرور است. آن‏ها بايد قبول كنند كه ذهن آن‏ها كامپيوتر نيست و آن‏ها داراى حافظه «ابن سينا» هم نيستند... و مدتى بعد متوجّه مى‏شوند كه اگر آن را يادداشت كرده بودند، به چه فوايد بزرگى مى‏توانستند برسند.(28)

مرحله هفتم: خواستگارى

«خواستگارى» درخواست رسمى و قطعى ازدواج است كه برحسب طبع انسانى، از سوى خانواده پسر صورت مى‏گيرد و اين تصميمى است كه پسر پس از احراز آمادگى شخصى وطى مراحل پيشين آشنايى، اتخاذ مى‏كند.
در اين مرحله، خانواده پسر به ديدار خانواده دختر رفته، از آن‏ها تقاضاى موافقت با پيشنهاد ازدواج مى‏كند و خانواده دختر ضمن موافقت كلّى، پاسخ قطعى و اعلان نتيجه نهايى را به آينده و پس از گذراندن مراحل بعدى موكول مى‏كند. اين شيوه كاملاً با مقتضيات روانى و شخصيّتى دختر منطبق بوده و با وقار، حيا و كرامت وجودى او سازگار است و نشانه والايى مقام و ارزشمندى وجود او در زندگى اجتماعى و عظمت جايگاه و نقش او در جوامع بشرى است.
ناگفته نماند كه پيش از اجراى اين مرحله، لازم است به نحوى آمادگى دختر و خانواده و نيز احتمالِ موافقتِ آنان با اصل خواستگارى، احراز شود.


1. وسائل الشيعه، ج 20، كتاب النكاح، ابواب مقدمات النكاح، باب 6، ح 1.
2. اسراء (17) آيه 36، ترجمه محمدمهدى فولادوند.
3. ر.ك: پيوست، كتاب‏شناسى.
4. ر.ك: پيوست 3.
5. ر.ك: پيوست 1 و 4.
6. ر.ك: پيوست 6.
7. ر.ك: پيوست 2.
8. ر.ك: محسن ايمانى، مجله پيوند، ش 223؛ مجله راه زندگى، سال دوم، ش 21، ص 60.
9. غرر الحكم و درر الكلم، ج 2، فصل 78، ح 42.
10. عليرضا آقايوسفى، مجله پيوند، ش 219، ص 252.
11. همان جا.
12. عليرضا ملازاده، مجله راه زندگى، سال دوم، ش 21، ص 34.
13. غرر الحكم و درر الكلم، ج 1، ص 39، ح 1189.
14. خدمات متقابل اسلام و ايران، ص 24 - 25.
15. اخلاق براى همه، ج 1، ص 215؛ براى آگاهى بيش‏تر، ر.ك: مؤمنون (23) آيه‏هاى 64 و 65؛ زخرف(43) آيه 23؛ سبأ(34) آيه 34؛ اسراء(17) آيه 16 و واقعه (56) آيه‏هاى 45 و 46.
16. نهج الفصاحه، ح 2558، به نقل از اخلاق براى همه، ج 2، ص 36.
17. همان، ص 89، ح 325.
18. اخلاق براى همه، ج 1، ص 83.
19. اين تمثيل از امام جمعه محترم شيراز، آيتاللَّه حائرى شيرازى در سمينار جوانان، ازدواج و خانواده در سال 1373، اقتباس شده است.
20. از همدلى تا همراهى، ج 1، ص 90.
21. مريم خزعلى، مجله پيوند، ش 217، ص 105.
22. همان جا.
23. مبانى جامعه‏شناسى، ص 180.
24. از همدلى تا همراهى، ج 1، ص 150.
25. وسائل الشيعه، ج 12، ص 245، به نقل از چهل حديث نگارش، ص 41.
26. همانند دفتر يادداشت 100 برگ، كلاسور يا پوشه‏اى كه بتواند برگه‏هاى كاغذ را نگه دارد.
27. رفتار مثبت يا منفى حايز اهمّيّت و در خور توجّه.
28. اخلاق براى همه، ج 1، ص 311-310.