با چه كسي ازدواج كنيم ؟

اسدالله داستاني بنيسي

- ۳ -


در تعجيل شوهر دادن دختران

از امام رضا عليه السلام :
امام رضا عليه السلام فرمود: جبرئيل نازل شد به رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم گفت : يا محمد صلى الله عليه و آله و سلم خدايت هر آينه به تو سلام مى رساند و مى فرمايد:
(دختران ) دوشيزگان از زنان به منزله ميوه هستند بالاى درخت ، زمانى كه ميوه بالاى درخت رسيد چاره اى جز چيدن ندارد (بايد آن را چيد) و الا آفتاب آن را فاسد مى كند و باد (خزان ) رنگ آن را تغيير مى دهد و از بين مى رود، به تحقيق دوشيزگان شما وقتى كه درك كردند آنچه را كه زنان درك مى كنند (يعنى وقتى كه به سن بلوغ رسيده و حائض شدند) چاره اى ندارند جز شوهر كردن ، و الا از فتنه و آشوب در امان نمى مانند.
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پس از شنيدن اين كلام از پيك وحى (جبرئيل ) حركت كرده و به سوى مسجد آمد و جمع كرد مردم را و بر بالاى منبر رفت و اعلام كرد بر مردم آنچه را كه جبرئيل به دستور خداى تبارك و تعالى به آن حضرت رسانيده بود.(61)
((اين روايت طولانى است ما به اندازه احتياج نقل كرديم )).
از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم :
در روايت ديگر آمده است كه خداى تبارك و تعالى هيچ چيزى را كه مردم به آن احتياج دارند ترك نكرده و هر چيز لازم را به رسول گراميش ‍ محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله و سلم تعليم فرموده است و هر چيزى را هم در امور مردم به پيغمبرش تعليم فرموده ، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آن را بر مردم بيان فرموده اند.
روزى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم بالاى منبر نشسته پس از اينكه حمد و ثناى خداى عزوجل را بجاى آوردند رو به مردم كرده و فرمودند:
((اى مردم ، جبرئيل از سوى خداى تبارك و تعالى پيش من آمد و گفت : بدانيد كه دختران و دوشيزگان شما به منزله ميوه در درختها هستند، زمانى كه آن ميوه ها رسيدند و سر موقع چيده نشدند آنان با نور خورشيد و وزش باد فاسد كرده و از بين مى برد، و همچنين است دختران شما زمانى كه در مى يابيد يعنى حالت (حيض ) در خود مى بيند، دوائى و چاره اى جز شوهر كردن ندارند و الا از فساد و فتنه در امان نمى مانند چون آنها (بشر) و داراى غريزه جنسى هستند)).
بعد از اين فرمايشات نبى اكرم صلى الله عليه و آله و سلم ، مردى از ميان مردم برخاست و گفت :
يا رسول الله دخترانمان را به چه كسى تزويج كنيم ؟
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: به كفوهايشان .
آن مرد گفت : كفوهايشان چه كسانى هستند؟
حضرت فرمود: بعضى از مؤ منان كفوهاى بعضى ديگر هستند و اين جمله را تكرار فرمود.(62)
از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم : ((از سعادت مرد آن است كه دخترش در خانه او (در خانه پدر) حالت حيض (قاعدگى ) نبيند)).(63)
از امام صادق عليه السلام :
((از سعادت مرد آن است كه دخترش در خانه او حيض ‍ نبيند)).(64)
پس از گفتار فوق معلوم گرديد كه از سعادت مرد آن است كه دخترش را هر چه زودتر بعد از بلوغ به كفوش شوهر دهد، در اسلام هر مرد مؤ من كفو و زن مؤ منه و هر زن مؤ منه كفو مرد مؤ من است وقتى كه هر دو از فسق عارى باشند كفو همديگرند.

ميانجيگرى در ازدواج مستحب است

وساطت و ميانجيگرى در امر ازدواج و تهيه مقدمات آن ، و تحصيل رضايت طرفين در اسلام مستحب است ، از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم :
((هر كس در تزويج كردن زن و مرد مؤ منى بكوشد تا خدا آنها را با يكديگر جمع كند، خداوند (در بهشت ) هزار حورى نصيبش ‍ مى گرداند، و هر قدمى براى اين كار بردارد و يا هر كلمه اى بعنوان وساطت به زبان آورد خداى عزوجل ثواب يكسال عبادت را به او مى دهد.(65)
از امام صادق عليه السلام :
((هر كس ازدواج دهد عزبى را (يعنى وسايل مرد بى زن و يا زن بى شوهر را فراهم آورد تا آنها ازدواج نمايند، روز قيامت خداوند نظر (رحمت ) بسوى او مى اندازد))(66)
از اميرالمؤ منين عليه السلام :
بهترين وساطت و ميانجى گرى در اسلام در امر ازدواج است )).(67)
از امام صادق عليه السلام :
امام صادق عليه السلام به نجاشى (حاكم اهواز) نوشت هر كس به برادر مؤ من خود زنى دهد كه مونس تنهايى و ياور زندگى و مايه آسايش وى باشد، خداوند حورى بهشتى نصيب او فرمايد و او را با كسانى كه دوست دارد ماءنوس مى گرداند و آنان را نيز با وى انس دهد.
از امام صادق عليه السلام : ((چهار كس است كه در قيامت مورد نظر و توجه خداى عزوجل قرار مى گيرد، يكى ، آنكه وقتى طرف معامله از معامله اش پشيمان شد خواست برگرداند، قبول كند، دوم كسى كه غمى از دل غمگينى برگيرد و او را تسلى خاطر بخشد، سوم كسى كه بنده اى را (در راه خدا) آزاد كند، و چهارم آنكه مرد بى زن را زن دهد يعنى وسايل ازدواج آن را فراهم آورد و يا ميانجى گرى كند)).(68)
از امام صادق عليه السلام :
((سه كس روز قيامت در سايه عرش الهى كه جز آن سايه اى نيست سايه مى گيرند كسى كه برادر مسلمانش را زن دهد و كسى كه خادمى براى او تهيه كند، و كسى كه اسرار (سر) برادر مسلمانش را فاش ‍ نكند)).(69)
از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم : ((هر كس تزويج كند بين دو مؤ من را يعنى زن و مرد مؤ منى را بازدواج يكديگر بياورد، خداى عزوجل هزار حورالعين را به ازدواج او در مى آورد كه هر يكى از آنها در قصرى كه از درّ و ياقوت ساخته شده باشد، همگى در اختيار او قرار مى گيرد و هر قدمى كه در اين راه بردارد و يا هر كلمه اى كه بعنوان ميانجيگرى بر زبان آورد خداوند ثواب عبادت شبها و روزه روزه دارها را به او مى دهد.
و هر كس عملى انجام دهد كه بين زن و شوهر تفرقه افتد، غضب و لعنت خداوند در دنيا و آخرت نصيب او گردد و بر خدا حق است كه هزار سنگ آتشين بر سر او فرود آورد (اين كار را خداوند در قيامت انجام خواهد داد).
و هر كس در تفرقه و جدائى بين زن و شوهر اقدام نمايد، هر چند كه عمل او به ثمر نرسد و آن دو از هم جدا نشوند، باز هم او در دنيا و آخرت به غضب و لعنت الهى دچار مى شود و ديدار و توجه پروردگار براى هميشه بر او حرام مى گردد)).(70)
لعنت خدا بر كسى كه ميان زن و شوهرها تفرقه اندازد. (آمين ).

زنهايمان را تا چه اندازه دوست داشته باشيم ؟

مى دانيم كه يكى از سرمايه هاى فطرى و ذخائر طبيعى انسان (محبت ) و دوست داشتن همديگر است كه خداوند آن را در وجود انسانها قرار داده است و هر انسانى مى خواهد دوست بدارد و او را هم دوست داشته باشند، اين است كه مى گويند: اساس زندگى انسانها بر پايه محبت بنا نهاده شده و هر كس محبتش بيشتر باشد زندگى او شيرين تر و لذتبخش تر مى شود.
اين است كه بعضى از بزرگان ما محبت را دين ، و دين را همان محبت معرفى كرده اند و فرموده اند:
((الدين هو الحب و الحب هو الدين)).
يعنى : دين همان محبت است و محبت همان دين است .
يا اينكه فرموده اند:((هل الدين الا الحب )).
يعنى : دين جز محبت چيز ديگرى است ؟!؟
اديبان و شاعران هم محبت را معجون و خميره هر خوبى دانسته و اشعارى در اين باره سروده اند:
(شعر شعراء درباره محبت )
اديبى گويد:
از محبت تلخها شيرين شود
وز محبت مسها زرين شود
از محبت دردها صافى شود
وز محبت دردها شافى شود
از محبت خارها گل شود
وز محبت سركه ها مل مى شود
از محبت سجن گلشن مى شود
بى محبت روضه گلخن مى شود
از محبت نار نورى مى شود
وز محبت ديو حورى مى شود
از محبت حزن شادى مى شود
وز محبت غول هادى مى شود
از محبت نيش نوش مى شود
وز محبت شير موشى مى شود
از محبت سقم صحت مى شود
وز محبت قهر رحمت مى شود
از محبت مرده زنده مى شود
وز محبت شاه بنده مى شود

(محبت در دل پاك )
شعر از بهارستان بنيسى :

محبت چيست گويم نيك دانى
به حرفم گوش كن با مهربانى
محبت ميوه قلب سليم است
اگر از لفظ بدست آرى معانى
بدست آوردن معنى ز الفاظ
تدبر خواهد و هم كاردانى
بود علم محبت علم ذاتى
كه بايد ظبط گردد در نهانى
نهانت را نگهدار ز هر عيب
به هر وقت به هر دور و زمانى
بكن وصلت به روح معنويت
ز جانت بگذر، يابى تو جانى
روانت را بكن پاك از پليدى
ز بدها دور باش تا مى توانى
اگر گشتى چنان مهر و محبت
بدل آيد كنى روشن روانى
همين اشعار را هر وقت خوانى
بخوان حمدى بياد ((داستانى ))

پس محبت خميره هر خوبى است ، بوسيله آن تلخيها شيرين و مسها زرين مى شود، و دردها بوسيله آن شفا پيدا مى كند و نارى ، نورى مى شود و ديو حورى ، پس چه بهتر كه اين سرمايه فطرى و وديعه خدادادى را بيشتر از هر چيز و هر كس در خانواده خود به فعليت در آوريم و بيشتر از همه به همسر خود محبت ورزيم و به اين وسيله به زندگى خود صفا بخشيده و پايه هاى زندگى خود را با خشت هاى محبت بچينيم كه خداى مهربان اين مهر و مودت و الفت را به دل همسرها نسبت به يكديگر قرار داده چنانكه در سوره (روم ) آيه 21 مى فرمايد:
((يكى از آيات و نشانه هاى بزرگ خداوند تبارك و تعالى اين است كه همسران شما را از جنس خود شما آفريد تا با آنها انس گرفته و در كنار هم با آرامش و خوبى زندگى كنيد و براى يك زندگى مشترك خداوند مهر و محبت نسبت به همديگر در دلهاى شما قرار داد.))
با اينكه در سوره (آل عمران ) آيه 14 چنين مى فرمايد:
((محبت شهوات از قبيل دوستى زنان و فرزندان و... در نظر شما مردمان آراسته و زينت داده شد.))
و روايات زيادى هم در اين مضمون از ائمه معصومين سلام الله عليهم اجمعين در اين باره وارد شده است :
از رسول خدا صلى الله عليه و آله ، آن حضرت فرمود:
((من از دنياى شما جز زن و عطر خوشبو چيزى دوست ندارم ، يا اينكه فرمود: نرسيد بر من از دنياى شما جز زن و عطر)).(71)
از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ، آن حضرت فرمود:
((من از دنياى شما جز زن و عطر چيز ديگرى دوست ندارم و روشنى چشمم نماز است )).(72)
از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ، آن حضرت فرمود:
((لذت من در دنيا زنان است و روشنى چشمم نماز است و ريحانتين من حسن و حسين عليهماالسلام )).(73)
از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ، آن حضرت فرمود:
((هر كس زنش را دوست دارد و اين دوستى را بر او اعلام نمايد و بگويد: من تو را دوست دارم ، اين گفته او هرگز از قلب زنش بيرون نمى رود، (در نتيجه اين كار سبب مى شود كه زنش هم او را دوست داشته و زندگى خوبى داشته باشند)).(74)
از امام صادق عليه السلام ، آن حضرت فرمود:
((دوست داشتن زنان از اخلاق پيامبران است )).(75)
از امام صادق عليه السلام ، آن حضرت فرمود:
((هر چه محبت همسر در قلب بنده زياد باشد فضيلت و ايمانش ‍ زيادتر مى شود)).(76)
از امام صادق عليه السلام ، آن حضرت فرمود:
((خير زيادى (در دوستى زنهاست )).(77)
از امام صادق عليه السلام ، آن حضرت فرمود:
((هر كس محبتش بر ما زياد باشد، زن و حلوا را هم زياد دوست مى دارد)).(78)
از امام صادق عليه السلام ، آن حضرت فرمود:
((لذتى براى مردم در دنيا و آخرت بيشتر از لذت زنها نيست سپس آيه ((زين للناس )) را خواند)).(79)
به كلامى از امام صادق عليه السلام ، (خوب توجه كنيد):
از امام عليه السلام سئوال شد چه چيز لذت دارد؟
فرمود: فلان و و و
سئوال شد ديگر چه ؟
فرمود: دوست داشتن و مباضعه زنان .(80)
(توضيحى كه عمل بر آن لازم است )
توضيح : توضيحى كه در اين باره به خوانندگان داده مى شود، اين است كه (محبت ) كردن هم مثل چيزهاى ديگر معيار و اندازه معينى دارد كه اگر افراط و تفريط در آن شود نه تنها نتيجه خوبى گرفته نمى شود بلكه خود همان محبت كردن عامل خطرناكى است كه انسان را تهديد به خطر مى كند و اثرات سوئى در زندگى انسان مى گذارد، رواياتى كه در محبت كردن نسبت به زن نقل گرديد، گوياى اين است كه بايد به اندازه معين مهر و محبت در مابين زن و شوهر باشد تا زندگانيشان از صفا و صميميت برخوردار شده و رشته مقدس زندگى از هم نگسلد.
نه اينكه مرد چنان شيفته و دلباخته زن باشد كه دربست در اختيار او قرار گيرد، بنده وار تسليم فرمانش باشد، اختيار خود و فرزندانش را بدست او بسپارد اين نه تنها محبت كردن و مهر ورزيدن نيست بلكه يكنوع خودباختگى در مقابل زن و امور زمام را بدست او دادن است و آن هم از طرف شرع مقدس اسلام نكوهيده و اكيدا از اين كار ممنوع شده است .

كدام زن قسمت كدام مرد مى شود؟!؟

آيا كدام زن قسمت كدام مرد و كدام مرد قسمت كدام زن مى شود؟ در اين مورد يك قائده مخصوصى را بخوانندگان محترم كتاب ارائه مى دهيم :
هر مرد و زنى كه مى خواهند باهم ازدواج كنند، بهتر است اين قائده مخصوص را در نظر داشته باشند، اسم هر دو را بحساب (ابجد) شماره بندى كنندى و سپس شماره ها را با هم جمع نمايند و بعد پنج پنج آن شماره ها را طرح كنند و بيندازند اگر مابقى يك (1) يا سه (3) يا پنج (5) بماند، بدانيد كه آن ازدواج سر مى گيرد و هر دو تا آخر عمر با هم با خوشى زندگى خواهند كرد، ولى اگر شماره هاى باقى مانده دو (2) و يا چهار (4) باشد، آن ازدواج سر نمى گيرد و اگر هم بگيرد ميمنت و سرورى در آن نيست .
(اين حساب ابجد كبير است ):
ا:(1) ب :(2) ج :(3) د:(4) ه‍:(5) و:(6) ز:(7) ح :(8) ط:(9) ى :(10) ك :(20) ل :(30) م :(40) ن :(50) س :(60) ع :(70) ف :(80) ص :(90) ق :(100) ر:(200) ش :(300) ت :(400) ث :(500) خ :(600) ذ:(700) ض :(800) ظ:(900) غ :(1000).
اين حساب ابجد كبير بود كه برايتان نوشتيم ولى در پايان مى نويسيم هر كارى دست خداست و هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد. و يقينا بدانيد هر كارى براى خدا انجام گيرد ضرر و زيانى در آن نمى باشد و ما اين قائده را از كتاب رياض الانس نوشتيم .

زن خوب و بد در اشعار سعدى

سعدى گويد:
زن خوب فرمانبر پارسا
كند مرد درويش را پادشا
برو پنج نوبت بزن بر درت
چو يارى موافق بود در برت
همه روز اگر غم خورى غم مدار
چو شب غمگسارت بود بر كنار
كرا خانه آباد و همخوابه دوست
خدا را برحمت نظر سوى اوست
چو مستور باشد زن خوبروى
بديدار او در بهشتست شوى
كسى برگرفت از جهان كام دل
كه يكدل بود يا وى آرام دل
اگر پارسا باشد و خوش سخن
نگه در نكوئى و زشتى مكن
زن خوشمنش دلنشين تر كه خوب
كه آميزگارى بپوشد عيوب
ببرد از پريچهره زشتخوى
نه حلوا خورد سركه اندوده روى
دلارام باشد زن نيكخواه
وليكن زن بد، خدايا پناه
چو طوطى كلاغش بود همنفس
غنيمت شمارد خلاص از قفس
سر اندر جهان نه به آوارگى
وگرنه بنه دل به بيچارگى
تهى پاى رفتن به از كفش تنگ
بلاى سفر به كه در خانه جنگ
بزندان قاضى گرفتار به
كه در خانه ديدن به ابرو گره
سفر عيد باشد برآن كدخداى
كه بانوى زشتش بود در سراى
در خرمى بر سرائى ببند
كه بانگ زن از وى برآيد بلند
چو زن راه بازار گيرد بزن
وگرنه تو در خانه بنشين چو زن
اگر زن ندارد سوى مرد گوش
سراويل كحلش در مرد پوش
زنى را كه جهل است و ناراستى
بلا بر سر خود نه زن خواستى
چو در كيسه جو امانت شكست
از انبار گندم فرو شوى دست
برآن بنده حق نيكوئى خواستست
كه با او دل و دست زن را سستست
چو در روى بيگانه خنديد زن
دگر مرد گو لاف مردى مزن
زن شوخ چون دست در قليه كرد
بر او گو بنه پنجه بر روى مرد
ز بيگانگان چشم زن كور باد
چو بيرون شد از خانه در گور باد
چو بينى كه زن پاى برجاى نيست
ثبات از خردمندى و راءى نيست
گريز از كفش در دهان نهنگ
كه مردن به از زندگانى بتنگ
بپوشانش از چشم بيگانه روى
وگر نشنود چه زن آنكه چه شوى
زن خوب خوش طبع رنجست و يار
رها كن زن زشت ناسازگار
چه نغز آمد اين يك سخن زان دو تن
كه بودند سرگشته از دست زن
يكى گفت : كس را زن بد مباد
دگر گفت : زن در جهاد خود مباد
زن نو كن ايدوست هر نو بهار
كه تقويم پارى نيايد بكار
كسى را كه بينى گرفتار زن
مكن (سعديا) طعنه بروى مزن
تو هم جور بينى و بارش كشى
اگر يك سحر در كنارش كشى