بهشت خانواده جلد دوم

مرحوم استاد دكترسيد جواد مصطفوى

- ۸ -


دليل
332 و لا تجامع امراه حتى تلاعبها و تكثر ملاعبها و تغمز ثدييها فان اذا فعلت ذلك غلبت شهوتها و اجتمع مائها لان مائها يخرج من ثدييها و الشهوه تظهر من وجهها و عينيها و اشتهت منك مثل الذى تشتهيه منها.(79)
حضرت رضا (عليه السلام) فرمود: آميزش نكن با زن مگر اينكه با او بازى كنى و زياد بازى كنى و پستانهايش را بفشارى، و در صورتى كه چنين كنى شهوت بر او غالب آيد و آبش جمع گردد. اين بدان جهت است كه آبش از پستانش خارج مى شود و (پس از آن آثار) شهوت در رخساره و چشمانش ‍ آشكار مى گردد و به تو ميل پيدا مى كند همان طورى كه تو به او ميل دارى.

333 قال الصادق (عليه السلام): ان احدكم لياءتى اهله فتخرج من تحته فلو اءصابت زنجيا لتشبثت به فاذا اءتى اءحدكم اهله فليكن بينهما ملاعبه (مداعبه)(80)فانه اءطيب للامر.(81)
امام صادق (عليه السلام) فرمود: همانا يكى از شما با همسرش آميزش ‍ مى كند (و پس از تمام شدن عمل آميزش) همسرش از زير او بيرون مى رود (در حالى كه ارضا نشده است) كه اگر مرد سياه پوستى را بيابد هر آينه به او متشبث مى شود. پس هنگامى كه يكى از شما بخواهد با همسرش درآميزد لازم است كه بين آنها بازى (شوخى) باشد، زيرا اين روش پاكيزه تر و خوشايندتر است.

334 قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم): ثلاثه من الجفاء: اءن يصحب الرجل فلا يساءله عن اسمه و كميته و ان يدعى الرجل الى طعام فلا يجيب او يجيب فلا ياكل و مواقعه الرجل اهله قبل الملاعبه (المداعبه).(82)
پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم)فرمود: سه چيز از ستم است: 1- مردى با مرد ديگر همراه باشد و اسم و كينه اش (83) را نپرسد؛ 2- شخصى كه به طعامى دعوت شود و اجابت نكند، يا اجابت كند و نخورد؛ 3- آميزش ‍ مرد با همسرش پيش از بازى (شوخى).

335 قال الرضا (عليه السلام): من اءراده ان لا يجدالحصاه و عسر (حصر) البول فلا يحبس المنى عند نزول الشهوه و لا يطل المكث على النساء.(84)
امام رضا (عليه السلام) فرمود: كسى كه بخواهد دچار سنگ مثانه و سختى بول كردن نشود بايد وقت انزال منى، آن را نگه ندارد و آميزش با زن را طولانى نكند.

درس هشتادو پنجم: شيوه جلب محبت

انسان گاه از افراد كه خود را عاقل مى دانند و به راستى هم طبق ضوابط مرسوم اجتماعى عاقل هستند، اعمال و رفتارى را مشاهده مى كند كه نمى تواند تعجب نكند و انگشت حيرت به دندان نگيرد. شوهرى را مى بيند كه مى خواهد همسرش او را دوست داشته باشد، ولى وسيله اى را كه در اين راه به كار مى گيرد، خشونت و تندى و گستاخى است.
او مى خواهد به همسرش بگويد: با تو بد رفتارى مى كنم تا به من محبت كنى، خشونت و بد زبانى مى كنم تا دوستم داشته باشى، خشم و تندى مى كنم تا با من صميمى باشى!!
آيا عمل اين مرد به كسى نمى ماند كه براى گرم شدن در زمستان به كولر پناه مى برد، يا براى به دست آوردن پول، قمار بازى مى كند، يا براى رفع تشنگى آب نمك مى آشامد؟!! همچنين زنى كه مى خواهد شوهرش او را دوست داشته باشد، به جاى دلسوزى در كار خانه و اهتمام به نظافت و امور كودكان، از راه مكر و فريب وارد مى شود و بيشتر به خانه پدر و مادرش ‍ مى رود و به شوهرش نيرنگ مى زند و تزوير مى كند؟!!
اگر بگوييد اين زنان و شوهران، نادان و كوته فكرند و عقلشان بيش از اين نمى رسد و درك شعور فكرى ندارند، مى گويم شما سران دولتهاى بزرگ كشورهاى متمدن و ابر قدرتها را چه مى گويند كه به مردم كشورهاى ضعيف ستم مى كنند و به جنگ آنها مى روند، و براى اينكه آنان را استثمار كنند و از آنان بهره كشى نمايند، با توپ و بمب و موشك آنها را مى كشند و قتل عام مى كنند و با اين عمل خود مى خواهند مردم باقيمانده كه ماتم ديده و مجروح گشته اند، آنان را دوست بدارند و بگويند زنده باد قاتلان برادران ما! اگر به اين افراد بگوييد چرا چنين مى كنيد، ممكن است بگويند ما مى خواهيم مردم از ما اطاعت كنند، نه آنكه ما را دوست داشته باشند.
پاسخ اين است كه اولا اطاعت كتبى از شما ظالمان با دشمنى قلبى آها نسبت به شما به زيان شماست. آنها اگر براى شما خانه بنا كنند، پايه را سست مى سازند و اگر غذا بزند حتى الامكان مسمومش مى كنند؛ ثانيا تعجب ما از اين گونه افراد بدين جهت است كه اينان اگر روزى به جاى خشونت ، رحمت و عطوفت به كار برند، هم زحمت خودشان كمتر مى شود و هم زودتر و بهتر به مقصود خود مى رسند. كسانى كه موشكى روانه مى كنند و گروهى را مى كشند، اگر به جاى موشك نقل و نبات بفرستند، لااقل چند كودك نادان گول مى خورند و به جاى مرگ بر او زنده باد مى گويند. راستى چه كسى جواب اين سؤ الات را نمى داند:
1. مگر هر انسانى نمى خواهد مردم دوستش داشته باشند؟
2. مگر هر انسانى در برابر خوشرويى و ملاطفت نرم نمى شوند؟
3. مگر هر انسانى از خشونت و بد زبانى و ترشرويى تنفر ندارد؟
4. مگر وقتى كه مردمى توپ و تانك ديده اند ((مرده باد)) نمى گويند و و قتى محبت ديدند فرياد ((زنده باد)) سر نمى دهند؟
5. مگر دشمنى كردن با مردم زحمت و دردسر و بى خوابى، و دوستى و محبت با آنها آرامش و آسودگى و استراحت به همراه ندارد؟
پس چرا اين مردم عاقل جز اين مى كنند؟
نكته قابل توجه در اينجا تفاوت بين حكومتهاى جبار و حكومت در خانواده است. حكومتهاى جابرانه ممكن است لااقل براى زمان كوتاهى بر ابدان مردم اعمال حاكميت نمايند، اما حكومت در خانواده به دليل اينكه حكومت بر ارواح و دلهاست با زور محال است محقق گردد. همان گونه كه در درس چهل و پنجم جلد اول همين كتاب به تفصيل گفتيم زن و شوهر از سود و زيان يكديگر منتفع و متضرر مى گردند؛ يعنى توهين و احترام به زن، توهين و احترام به شوهر است.
آيا اشخاصى كه به همسر خود توهين مى كنند باور ندارند كه ديگران هم عاطفه و احساس و تفكرى مانند آنها دارند؟ آيا اينان فكر نمى كنند كه اگر كسى نسبت به آنها خشونت و تندى روا دارد چه عكس العملى نشان مى دهند و چگونه سيماى زشتى از او در ذهن خود مجسم مى كنند؟ اينان چرا بازتاب عمل خود را در ذهن و فكر ديگران درك نمى كنند؟
انسان وقتى به رفتار اين گونه مردم مى انديشد، چندان دچار تعجب مى شود كه مغزش سوت مى كشد و تا مدتى بهت زده و مات باقى مى ماند. اينان نه به نداى فطرت و الهام درونى طنيت خود گوش مى دهند و نه به صداى آيه قرآن و احاديث و اخبارى كه همان نداى فطرت را تاءييد مى كند.
اين گونه آيات و اخبار بقدرى زياد است كه بايد علاوه بر آنچه ضمن دليل بيان مى كنيم برخى از آنها را در اينجا فقط ترجمه كنيم و در اين مورد تنها به جملات كوتاه اميرالمومنين (عليه السلام) در كتاب ((غررالحكم)) اكتفا مى كنيم:
1. با مردم مدارا كن تا از دوستى شان برخوردار شوى و با خوشرويى با ايشان برخورد كن تا كينه هايشان را بميرانى.
2. به هر كس خواهى نيكى كن تا امير او باشى.
3. بالاترين نادانى خشونت است.
4 مهربان باش تا دوستى خويشانت برايت پاينده شود.
5. خوشرويى سبب محبت مى شود.
6. انسان بنده احسان است.
7. ميوه عقل مدارا كردن با مردم است.
8. خشونت در هر چه باشد آن را زشت و بدنما مى كند.
9. انسان به وسيله احسان مالك دلهاى مردم مى شود.
10. سلامت دين و دنيا در مدارا كردن با مردم است.
11. خوشرويى بخشندگى بدون خرج است.
12. در شگفتم از كسى كه بردگان را با مالش مى خرد و آزاد مى كند؛ چرا آزادگان را با احسانش نمى خرد و آنان را بنده خود نمى سازد؟
13. چه بسيار شخص بلند مرتبتى كه زشتى خشونتش او را پايين آورد.
14. آن كه درخت وجودش نرم باشد شاخه هايش (اطرافيانش) زياد شود.
15. احسان نمودن به بد كار بهترين فضيلت است.
16. خوشرويى دليل كرامت نفس و تواضع دليل خلق شريف است.
17. نرمخويى موجب انس و الفت گردد.
18. بهترين بندگان خدا كسى است كه چون نيكى كند شاد شود و چون بدى كند پوزش بخواهد.
19. احسان كننده زنده است اگر جه به منزل مردگان منتقل شده باشد.
20. از خشونت بپرهيز كه آن رسوايى اخلاقى است.
خشونت و تند خويى بقدرى زشت و ناپسند است كه خداوند متعال به رسول گرامى اش مى فرمايد: اگر تو خشن و سنگدل بودى مردم از اطرافت پراكنده مى شدند. برخى از مردم به واسطه زندگى كردن در خانواده پرجنجال يا محيط پرآشوب يا ضعف مزاج و علتى ديگر، خشن و زود رنج و تند خو و كم تحمل بار آمده اند. اينان بايد بردبارى و كف نفس را تمرين كنند، كه تند خويى و خشونت دليل ضعف روحى و انحطاط اخلاقى انسان است. كسى كه قوى الاراده باشد و از ملكات فاضله اخلاقى برخوردار، متين و پرحوصله و پرتحمل است. مثلا هر گاه زنى بدون اجازه شوهرش به خانه پدر برود و وقتى كه برگشت شوهر به او بگويد: ((مى خواستى برنگردى )). در صورتى كه نه زن بايد چنان كند و نه شوهر بايد چنان گويد.
آن زن اگر كف نفس داشته باشد مى گويد: ((مى دانستم بيش از يك روز طاقت فراقم را ندارى- يا- طاقت فراقت ندارم)). و اگر شوهر شبى دير به خانه آيد و زن بگويد ((مى خواستى حالا هم نيايى)) شوهر بردبار مى گويد: ((صبر كن نفسم جا بيايد، در راه مى دويدم. اول علت را بپرس))، يا يكى از جملات بالا را از قول على (عليه السلام) برايش بخواند. ولى اگر اين زن و شور كم حوصله و كم طاقت باشند، پاسخهاى ديگرى نمى دهند كه احيانا نقطه شروع كدورت و قهر و نزاع مى شود.

به نرمى بر آيد ز سوراخ مار   كه تيزى و تندى نيايد به كار

((فردوسى))

به نيروتر آن كس كه از راه دين   كند بردبارى گه خشم و كين
تيغ حلم از تيغ آهن تيزتر   بل ز صد لشكر ظفرانگيزتر
مر سخن را گندمين و چرب كن   گر ندارى نان چرب گندمين
خوبگويى اى پسر بيرون برد   از ميان ابروى دشمنت چين

((ناصر خسرو))

به گفتار شيرين جهان ديده مرد   كند آنچه نتوان به شمشير كرد

((اسدى))

به شيرين زبانى و لطف و خوشى   توانى كه پيلى به مويى كشى

((سعدى))

درشتى ز كس نشود نرمگوى   سخن تا توانى به آزرم گوى

((فردوسى))

ز بدخواه و از مردم كينه كش   توان دوست كردن به گفتار خوش

((اسدى))

سبا كس كه يك دانگ ندهد به تيغ   چو خوش گويى اش جان ندارد دريغ

((اسدى))

تار و پود عالم امكان به هم پيوستن است   عالمى را شاد كرد آن كس كه يك دل شاد كرد

((صائب))

336 فبما رحمته من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لا نفضوا من حولك.(85)
از پر تو رحمت خداوند در برابر آنها نرم (و مهربان) شدى و اگر خشن و سنگدل بودى از اطراف تو پراكنده مى شدند.
337 دارالناس تستمتع باخائهم، و القهم بالبشر تمت اضغانهم.(86) با مردم مدارا كن تا از اخوات و بردبارى آنها برخوردار گردى و با آنها با گشاده رويى برخورد كن تا كينه هايشان (نسبت به تو) از بين برود.

درس هشتاد و ششم: عذر خواهى

عذر خواهى هم مانند تشكر، موجب محبت و مودت و صميميت مى شود. در زندگى زناشويى طبيعى است كه گاه شوهر اشتباهى مى كند و به زن زيانى مى رساند و گاه زن دچار خطايى مى گردد و نسبت به شوهر خود خسارت و جسارتى مرتكب مى شود. هر اشتباه و خطايى، طرف مقابل را رنجور و افسرده مى كند، و در نتيجه، زندگى خانوادگى كه محبت و صفا پايه و اساس ‍ آن است، خدشعه دار و متزلزل مى شود. اما چنانچه پس از هر خطا و اشتباهى، معذرت خواهى و پوزشى به دنبال آيد، زنگار كدورت به دوده مى گردد و جاى آن را صفا و صميميت مى گيرد و حتى گاه شيرين تر و جالب تر از اول هم مى شود.
اگر عذر خواهى بيگانگان از خطاى يكديگر، كدورت زدا و لازم باشد، عذرخواهى زن و شوهر از خطاى يكديگر، فورى تر و لازم تر به نظر مى رسد. زيرا بيگانه با تماس كمترى كه با خطا كار دارد، رنجش و تنفرش، زود گذر و عواقب وخيمش، كمرنگ و ناپايدار است؛ ولى زن و شوهر همواره و در تمام عمر، همدم و همسر و همكاسه و همنشين و همخواب يكديگرند و به همين جهت اگر خطا و اشتباهى از يكى صادر شود ولى عذرخواهى و پوزشى را به دنبال نداشته باشد، اثر ناگوار آن براى هميشه در روح و جان ديگرى باقى مى ماند.
زيرا او همواره خطاكار را در برابر چشم خود مى بيند و هاله اى از نفرت و بدبينى و كدورت، در آن خانه حكمفرما مى گردد؛ ولى با گفتن جمله كوتاه ((معذرت مى خواهم)) همه اينها از ميان مى رود و حتى شخص عذرخواه هم با سربلندى و سرافرازى با همسر خود زندگى مى كند و عذرخواهى هم به او مى آموزد. بنابراين سخت در اشتباه اند كسانى كه مى پندارند عذرخواهى از مقام و حيثيت آنها مى كاهد و شخصيت آنها را پايين مى آورد. زيرا عذرخواهى از خطا تبعيت از حق و درستى است و كله شقى و لجبازى با حقيقت، تابع هواى نفس و شيطان و نفس اماره شدن. خداوند متعال انسان را جورى سرشته است كه شخص عذرخواه تابع حق را دوست مى دارد و از آدم لجباز كله شق، متنفر و بيزار است.
شوهرى را مى شناسم كه يك بار اشتباهى مرتكب شد و به روى همسرش ‍ دستى دراز كرد. به او گفتند انسان عاقل خواسته و مقصود خود را با بيان و استدلال مى فهماند و الاغ با لگد گرفتن و گاز گرفتن.
او از اشتباه خود عذر خواست و از آن زمان تا كنون كه قريب ده سال است، همسر خود را با كلمات ((جان)) و ((خانم)) و ((عزيز)) صدا مى زند و با ديده احترام و بزرگى به او مى نگرد. شوهر ديگرى را مى شناسم كه همسرش را كتك مى زد بطوريكه كارشان به دادگاه كشيد. قاضى به او گفت: اگر از همسرت عذر بخواهى، شكايتش را پس مى گيرد. ولى او كله شقى و گردن كلفتى كرد. در نتيجه، چند روز به زندان افتاد و اهانت شنيد و آبرويش ‍ رفت، ولى يك بار كلمه آسان ((عذر مى خواهم)) را نگفت. البته گفتن اين كلمه براى مردان عاقل آسان است. ولى براى آن آدم كله شق، سخت تر و سنگين تر از زندان و شلاق و اهانت بود.
او اكنون در ميان دو محذور بسيار دشوار گرفتار است: اول آنكه زن را طلاق دهد و چند كودك خردسال و بى مادر را خودش تر و خشك كند؛ دوم آنكه با همسرش آشتى كند و يك عمر با سرافكندگى زندان رفتن و اهانت شنيدن به چهره همسرش نگاه كند. در صورتى كه تمام اين عواقب تلخ و ناگوار با گفتن كلمه ((عذر مى خواهم)) از ميان مى رفت. اعوذ بالله من انگلك شيطان و تبعيت از كسانى كه گفتند النار و لا العار.
عذر خواهى از گناه بقدرى مفيد و مؤ ثر است كه خداوند متعال هم بندگان گناهكارش را امر به توبه و استغفار مى نمايد، با اين تفاوت كه امر خداوند براى زدودن كدورت و تشفى نفس نيست بلكه تنها به خاطر تربيت و تهذيب اخلاق و تكامل روح بشر است و به راستى كه بايد اثر تربيتى عذرخواهى را براى شخص گناهكار هم فراموش نكرد. كسى كه جرم و خلافى مرتكب مى شود و عذر خواهى نمى كند، نقطه سياه و اثر سوئى در روح و جان او به جا مى ماند و همان نقطه سياه صاحبش را بر ارتكاب مجدد جرم جرى تر مى كند و نقطه سياه بزرگتر مى شود و بار سوم آن خلاف را آسان تر و بى پرواتر انجام مى دهد، تا آنجا كه نقطه سياه تمام روح و جان صاحبش را فرا مى گيرد و جنايت جزء ذات او مى گردد. ولى اگر پس از هر خلافى عذرخواهى كند و پس از هر گناهى توبه و استغفار نمايد، آثار سياهى و تاريكى دل بكلى زايل مى گردد؛ البته به شرطى كه عذرخواهى و استغفار، حقيقى و واقعى باشد. در پايان اين درس به سه مطلب ديگر بايد اشاره شود:
كسى كه عذرخواهى نمود، طرف مقابل هم بايد عذر او را بپذيرد و آقايى و مناعت و كرامت خويش را اظهار كند، كه عدم قبول عذر و نپذيرفتن پوزش ‍ خطاكار، دليل دنائت و پستى و فرو مايگى انسان است و به فرموده اميرمؤ منان (عليه السلام) چنين شخصى بدترين مردم است و از دوستى آنها بى بهره مى ماند.
2. عذرخواهى بايد متناسب با مقدار جرم و خطا باشد، نه كمتر و نه بيشتر. مثلا اگر زنى روزى اشتباهى كرد و شيشه نفيسى از مال شوهرش را شكست، بايد بگويد: ((عذر مى خواهم، از روى قصد نكردم، اميدوارم تكرار نشود)). در اينجا شايد ((عذر مى خواهم)) تنها كم است و ((شما حق داريد دست مرا بشكنيد)) زياد. و باز اگر شوهر روزى خطايى كرد و مثلا همسرش را كتكى زد، بايد در مقام عذرخواهى بگويد: ((من شرمسارم، اشتباه كردم، شما حق داريد قصاص كنيد و مى توانيد به بزرگوارى خود مرا ببخشيد)). در اين مورد هم ((مرا ببخشيد)) تنها كم است و ((مى توانيد دست مرا قطع كنيد)) زياد، كه:

نيكى ار در محل خود نبود   ظلم خوانندش از چه بد نبود
اگر بردبارى ز حد بگذرد   دلاور گمانى به ستى برد

((فردوسى))

به كس بيش از اندازه نيكى مكن   كه گردد بد انديش بشنو سخن

((اسدى))

شتر بانگ بر زد كه خاموش كن   به مقدار خود گفت بايد سخن

((امير خسرو))

كه پاز هر، زهر است كافزون شود   وز اندازه خويش بيرون شود

((قابوسنامه))
3. مرتكب نشدن جرم و خطا بهتر از عذرخواهى پس از ارتكاب خطا و گناه است. شبيه اين رجحان را در پزشكى زياد مى شنويد كه: ((پيشگيرى بهتر از درمان است))؛ لذا پزشكان به بهداشت بيش از معالجه اهميت مى دهند. بنايراين همان طور كه عقل به ما مى گويد ((نگذار ميكروب و بيمارى وارد بدنت شود تا مجبور باشى آن را از بدن دفع كنى))، همان طور هم قبل از اينكه دل انسان در اثر ارتكاب گناه و مخالفت فرمان الهى تيره و لكه دار شود و با آب توبه و عذرخواهى بخواهد آن را بشويد، بايد بكوشد با گناه نكند. امام صادق (عليه السلام) در حديثى مى فرمايند: ترك گناه آسان تر از توبه كردن و استغفار است، وانگهى امكان دارد انسان موفق به توبه نگردد و مرگ قبل از توبه فرابرسد و مجال آن را از انسان سلب نمايد.