با جوانان در ساحل خوشبختى

سيد حميد فتاحى

- ۱ -


اشخاصى كه در مسير گناه و فساد قدم بر مى دارند و از دستورات پروردگار متعال ، اطاعت نمى كنند و با خوشحالى و سرور ظاهرى ، به كارهاى زشت و گناه ادامه مى دهند و هيچ نوع ندامت و پيشمانى از عملكرد خويش ندارند بيمارانى هستند كه در ميان جامعه انسانى قرار گرفته ، و شعله هاى فتنه و حوادث تلخ و ناگوار را دامن مى زنند.
بنابراين وضعيت روحى اين گروه از انسانها، با چنين اعمال و اخلاق ناشايست روشن مى شود در نتيجه آنان براى زندگى زناشوئى يا رفاقت دوستى و يا هركارى كه اجتماع انسانهاى پاك و سالم به آن نيازمند است صلاحيت ندارند چون پايگاه عمده اى كه هماهنگى انسانها را با يك ديگر، تشكيل مى دهد سلامتى روح و روان آنهاست و افراد مغرور و خودپسند فاقد آن مى باشند.
غرور و تكبر مانع هماهنگى است
و در حديث آمده است :
ما مِن رَجُلٍ تَكَبَّرَ اَوتَجَبَّر اِلا لَذِلَّةٍ وَجَدَها فى نَفسِهِ .(212)
هر انسانى كه با غرور و تكبر يا ظلم و ستم بر ديگرى وارد اجتماع شود و يا خود را با اين اخلاق و روش مذموم ظاهر مى سازد از روح و روان بيمارش حكايت مى كند كه در اثر احساس حقارت و كمبودهاى روحى دست به اين اعمال زشت مى زند تا معايب خويش را از ديد مردم مخفى نگه دارد.
بنابراين اخلاق و رفتار و عملكرد و سيستم علاقه و خواسته ها، وضع روحى انسان را روشن مى سازد و از همين راه مى توان به بيمارى و يا سلامت روحى هر كسى اطلاع حاصل كرد زيرا مخفى ساختن معايب و عدم قبول آنها، از عدم تعادل روانى ، بلكه از بيمارى خطرناك روحى حكايت مى كند اشخاصى كه با تظاهر و رياء در چهره هاى گوناگون ظاهر مى شوند و در چند جلسه و يا محفل با چند نوع اخلاق و رنگ و فرهنگ متضاد خود را نشان مى دهند در حقيقت از شدت بيمارى روحى خويش پرده بر مى دارند و تا اينگونه اعمال و اخلاق و و .... را انجام ندهد آرام نمى گيرد و اين خاصيت بيمارى روانى است .
بعنوان مثال : اگر بخواهيم از وضع روحى خودمان و يا ديگران آگاه شويم با يك آزمايش كوچك مى توان نتيجه واقعى را بدست آورد اگر ما و شما مرتكب اشتباهى بشويم و كسى به ما تذكر دهد و ما را نصيحت كند در اين صورت چه وضعى در خود احساس مى كنيم آيا ازته دل خوشحال شده و از او تشكر مى نمائيم يا اينكه ناراحت شده و بر او پَرخاش مى كنيم ؟ در مقابل اين عمل بظاهر كوچك ولى با محتواى بزرگ هر عكس العملى نشان بدهيم ، وضع روحى خودمان را آشكار كرده ايم ، و اين يك معيار مهم و حائز اهميت است به جهت اينكه پذيرفتن معايب و يا اشتباه و خطاء براى انسان علامت كمال است ، يعنى براى تشخيص دادن سلامت روح و روان خود و ديگران بايد از همين فرمول استفاده كرد و نبايد در مقام آزمايش ، خود را از ديگران جدا كنيم همانطوريكه در مورد ديگران اين امتحان را انجام مى دهيم بايد در حق خود نيز چنين مطالعه و آزمايش را انجام بدهيم .
مثلاً: پسرى كه بعد از مدتى شوهر يك دخترى خواهد بود بايد خود را بيازمايد چه اگر روزى عيالش خطاء و اشتباه و يا معايب اخلاقى و رفتارى او را تذكر بدهد چه حالى پيدا خواهد كرد؟ آيا مى تواند ضمن قبول معايب خود، از همسرش تشكر و قدردانى كند؟
به هر حال همه در بخش علم و تخصص و ساير مسائل درگير شده و از وضع روح و روان خويش آگاهى كامل نداريم كسانيكه اهل علم و دانش هستند تا چه اندازه آماده پذيرفتن معايب و اشتباهات خود مى باشند؟
خلاصه مطلب :
براى رسيدن به هماهنگى در برنامه هاى زندگى اجتماعى و يا زناشوئى ، سالم بودن روح و روان انسانها ضرروى است يك دختر و پسر وقتى مى توانند از ازدواج موفقى برخوردار شوند كه در تمام جَهات زندگى هماهنگ باشند و اين معنى زمانى محقق خواهد شد كه آنها از روان سالم برخوردار باشند و عمده ترين راه تشخيص سلامتى روان اين است كه هر كس معايب و اشتباهات خويش را با اعتراف به عجز و ناتوانى خود قبول كند و از راهنمائى ديگران تشكر نمايد بخاطر اينكه انسان هميشه ديگران را مى بيند و از خويشتن غافل است اما وقتى كه از اين غفلت بيدار شود و در آينه دل به واقعيات خود نگاه كند و از تمامى معايب و نقائص آگاه مى گردد در اين حال هر تذكر و موعظه اى را با عشق و علاقه كامل مى پذيرد تا در كمترين فرصت از آمار اشتباه و خطاهايش كاسته شود.
در اين صورت هماهنگى بين زن و شوهر يا در روابط اجتماعى انسانها مفهوم پيدا مى كند بخاطر اينكه هر كس با خويشتن شناسى از غفلت بيدار مى شود و تعريف درستى را از معناى انسان و وضع قدرت و علم و جهالت و نادانى او بدست مى آورد. مبنى بر اينكه : انسان موجودى است كه از هنگام تولدش با عدم علم و آگاهى به دنيا آمده وقتى كه در معرض حوادث قرار مى گيرد خيلى ضعيف و ناتوان است حتى يك پشه كوچك مى تواند او را را ناراحت و عصبانى كند. در مقابل تحولات روزگار زود متاءثر مى شود، غم و شاديهايش با منافع و ضررهاى مادى تنظيم مى شود در اين صورت او نمى تواند، تمام كارهايش را، اعم از تاءليفات ، سخنرانى ، نظريات و يا معاشرت و اخلاق بدون عيب و نقص ارائه دهد.
وقتى كه انسان ، در اثر تلاش و كوششهاى مناسب ، از وضعيت روحى خويش آگاه گشت ، بايد بفكر معالجه و سالم سازى آن اقدام كند تا به تدريج از محاصره خطرناك جهل و نادانى و و .... نجات حاصل نمايد.
همانطور يك فرد بيمار، با آزمايش و عكسبردارى هاى طبى ، به ناراحتى خود آگاه مى گردد و هميشه به فكر معالجه و از بين بردن ريشه هاى بيمارى تلاش مى كند تا از طريق پزشكان متخصص بتواند سلامتى و عافيت كامل خويش را بدست آورد و آنچه در اين مورد حائز اهميت است تحمل و آمادگى بيمار است يعنى او براى نجات از چنگ مرض و كسالت موجود، و نيل بيك سلامتى و عافيت كامل ، تمامى مشكلات و درد و رنج هاى معالجه و درد شديد عمل جراحى ، و يا مدت طولانى استفاده كردن از داروهاى مناسب و و .... را با عشق و علاقمندى ، متحمل مى شود چون راهى غير از اين وجود ندارد.
انسانى كه به بيمارى جهل و نادانى مبتلا است بايد با پذيرفتن اين واقعيت ، خود را براى درمان آماده كند و مشكلات موجودِ دوران معالجه و هم چنين اطاعت كامل از اوامر و نواهى كارشناسان الهى را، در تمام زمينه ها، با عشق و علاقمندى پذيرا شود تا اينكه بتواند بيك عافيت دائمى ، در شعاع آگاهى و معرفت نائل گردد و اعتقاد سالمى را در عمق وجودش ، پديد آورد. در اين زمينه به آيات الهى توجه كنيم :
1 اِنَّ الاِنسانَ لِرَبِّهِ لَكُنُود : انسان هميشه به پروردگار خويش بى اعتنائى نشان مى دهد.
2 اِنَّ الاِنسانَ لَفى خُسرٍ اِلا الَّذينَ آمَنُوا ..... : انسان در پرتگاه سقوط به بدبختى هاى زيانبار قرار گرفته مگر آنانى كه به خدا ايمان آورده اند.
3 كَلا اِنَّ الاِنسانَ لَيَطغى اَن رَاهُ استَغنى .(213)
حق مطلب اين است انسان وقتى كه به رفاه و كثرت مال و جاه دنيا برسد طغيان مى كند.
4 اِنَّ الانسانَ خُلقَ هَلَوعا اذا مَسَّهُ الشَّرُ جَزُوُعا، و اذا مَسَّهُ الخَيرُ مَنُوعا، اِلا المُصلَّينَ .(214)
انسان حريص و بى تحمل آفريده شده و هر وقت بدى ببيند [مانند فقر - بيمارى - و ....] ناله و گريه و شكايت مى كند اما وقتى كه به رفاه برسد حقوق الهى و شكر نعمتش را فراموش مى كند، مگر نمازگزارانى كه هميشه با نماز هستند. [زيرا نماز آدمى را به حقوق واجب و لازمى كه دارد مقيد مى سازد].
از مجموع آيات و احاديث استفاده مى شود: كه انسان يك موجود ضعيف و ناتوان و حريص است ليكن در اثر تابش نور ايمان بر قلب او بيك معرفت و آگاهى كامل نائل مى گردد كه مانند درخت تنومندى با ميوه هاى شيرين و گواراى وظيفه شناسى و احياى ارزشهاى دينى ، و شاخ و برگهاى سبز و خرم عزت نفس ، و سايه دلنشين احترام به حقوق خدا و مخلوقاتش ، در مقابل سيل حوادث روزگار، و وسوسه هاى شياطين ، ظاهر مى شود و همگان را به عظمت وابهت خويش ، جلب مى كند.
بهر حال او با پذيرفتن اين واقعيت ، زمينه هاى لازم را در روح و روان خود براى ايجاد هماهنگى در تمام جهات زندگى فراهم مى كند و اين از مهم ترين تعليمات پيشوايان دينى عليهم السلام به شمار مى رود.
چون عامل اصلى بدبختيهاى بشر، جهل و نادانى اوست كه موجب خود بزرگ بينى و برترى طلبى مى شود و از خطرناكترين بيماريهاى روانى انسان است كه در قرآن و احاديث مطرح شده است ، بخاطر اينكه آدمى را از قبول كردن مصلحت هايش مانع مى شود و او را براى هميشه از رحمت پروردگار محروم مى سازد در اين حال با چنين افراد تحت هر شرائطى اُلفت و هماهنگى مفهوم پيدا نمى كند. چون ابزار هماهنگى در آنان وجود ندارد اين گروه از انسانها با نپذيرفتن معايب و اشكالات خود، از پند و اندرزهائيكه ، سرچشمه حيات بشر است ناراحت مى شوند و به هيچ عنوان حاضر نمى شوند از مواعظ و نصايح بزرگان دين و صاحبان معرفت استفاده نمايند و با اين سركشى و تمرد از وصول رحمت خداى مهربان ، به زندگيشان مانع مى شوند و براى هميشه در آتش نادانى و غفلت خاكستر مى گردند.
پس ازدواج كنندگان بايد در مورد اين معيار، و كيفيت تحقق آن ، بيشترين دقت را انجام بدهند.
معيار سوم
داشتن انصاف
يكى از عمده ترين ابزارى كه مى تواند روابط انسانها را در كيفيت مناسب تنظيم نموده و آنها را بسوى موفقيت و سعادت زندگى رهنمون سازد مسئله انصاف است كه در مسئله ازدواج و ايجاد اعتدال در اخلاق و رفتار، زن و شوهر نقش به سزائى دارد و به همين سبب لازم است در مقام انتخاب همسر به اين نكته توجه كامل بشود چون تمام خواسته هاى آنان از طريق انصاف مى تواند تاءمين گردد.
انصاف در ميان انسانها از دو جهت قابل بررسى است :
1 - براى اثبات ايمان و كمال انسان ، عمده ترين دليل انصاف اوست .
2 - براى زندگى سالم تواءم با آرامش و آسايش هاى روحى انسان ضرورت دارد.
و اما نكته اول وقتى كه در معنا و مفهوم انصاف مطالعه مى شود مى بينم در رعايت آنيك سرمايه بزرگى براى انسان لازم است بخاطر اينكه هدف اصلى آن پذيرفتن حق استو او در قبول حق ، با مشكلات بزرگى مواجهه است گاهى خسارتهاى مالى و گاهىزيانهاى غيرمادى مانند از دست دادن مقام و ارزشهاى ظاهرى درقبول حق متوجه انسان مى گردد بعنوان مثال : ثروتى كه در اختيار او قرار گرفته ازطريق نامشروع بدست وى رسيده است يا اموال عمومى را بخود اختصاص داده است و و ... دراين حال انصاف اجازه نمى دهد كه او در اموال ديگرى تصرف نمايد پس بايد آن را بهصاحبان حق برگرداند و خود را در فقر و نيازمندىكامل قرار دهد و اين كار جز از طريق ايمان كامل بخدا و روز معاد ميسر نمى باشد.
يا اينكه در ميان مردم مطلبى را عنوان مى كند و سپس به نادرستى آن آگاه مى شود در اين صورت اگر اعتراف كند كه گفته او باطل بوده مستلزم از دست دادن اعتبار شخصيت خويش در ميان مردم خواهد شد ولى انصاف او را وادار مى كند كه اين شكست را بپذيرد تا حق پايمال نشود ولى همين عمل يك سرمايه معنوى كاملى را لازم دارد تا اينكه وى را در مقابل حق تسليم سازد بهر حال كسانى كه در مسير زندگى از راه انصاف وارد مى شوند و حق را در هر شرائط مورد احترام خويش قرار مى دهند افراد با ايمان و صاحب كمالات معنوى مى باشند.
نكته دوم اگر به سيماى زندگى انسانها نگاه كنيم خواهيم ديد كه بدون انصافهيچ ارزش و يا لذتى در روابط فردى و اجتماعى آنها پيدا نخواهد شد چون با ظلم وتعدى به حقوق ديگران ، پژمردگى كامل سرتاسر زندگى را فرا مى گيرد ولى اگرانصاف در ميان آنان شكل به گيرد مانند رساندن آب و هواى سالم به نباتات است كه آنها را براى رشد و شكوفائى استعدادهايشان آماده مى سازد.
و از عمده ترين مشخصه زندگى نسل بشر رعايت انصاف است در غير اين صورت هيچ تمايزى از حيوانات نخواهد داشت .
و در دنياى امروز و ديروز عامل اصلى بدبختيهاى مردم ، رعايت نكردن انصاف است كه موجب پايمال شدن حق مى گردد و در جامعه اى كه حريم حق شكسته شود هيچ اميدى به رشد و پيشرفت و شكوفائى استعدادهاى انسانها نخواهد بود.
دختر: وقتى كه رعايت انصاف اين همه آثار خير و مثبت بدنبال دارد چرا جوامع بشرى ، از آن غفلت دارند؟
پسر: همانطورى كه موضوع بحث ما انصاف است لازم است با رعايت انصاف اين مصاحبه را انجام بدهيم تا اينكه شما هم در بخشى از پاسخها شركت كنيد.
دختر: پيشرفت و تكامل انسان در تمام موارد زندگى با رعايت انصاف حاصل مى شود گوش دادن به سخنان كسى كه آگاهى كامل و كافى از كليه مسائل مورد ابتلاء دارد و مى تواند مطابق دستورات دينى آنها را بررسى نمايد از آثار انصاف است چون علم و دانش و يا معرفت بخداى متعال اگر در كسى وجود داشته باشد، از خبرويت و آگاهى او خبر مى دهد و اين نهايت ظلم است كه از وجود انسانهاى آگاه استفاده نشود چنان كه اين موضوع در آيات قرآن مطرح شده است .
1 فَاسئَلُوا اَهلَ الذِّكرِ اِن كُنتُم لاتَعلَمُونَ .(215)
هر چيزى كه نمى دانيد از [محمد و آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين كه اهل ذكر هستند] بپرسيد ذكر از اسامى قرآن مجيد است و اهل ذكر كسانى هستند كه تمام حقايق قرآن را بطور كامل با خود دارند و در بعضى از روايات بقرآن ناطق نام گرفته اند بنابراين امامت محرم و هم راز قرآن است بلكه خود امام معصوم (عليه السلام ) در هر عصر و زمان كتاب ناطق الهى است و تمام سؤ الات در هر زمينه اى كه باشد جواب قرآنى دارد ليكن اين كار بدست تواناى حجت الهى ، فقط قابل اجراء مى باشد چون آيات قرآن در مقابل چشم آنان توضيح دهنده اسرار مهم آفريدگار، و در برگيرنده پاسخ خواسته و نيازمنديهاى خلائق است پس بايد از اهل قرآن سؤ ال كرد،
2 قُل هَل يَستَوِىِ الَّذينَ يَعلَمُونَ وَالَّذينَ لايَعلَمُونَ .
بگو، آيا ممكن است كه افراد آگاه و عالم با جاهل و نادانها مساوى باشند؟
اين سؤ ال از وجدان پاك و سالم انسانهاست چون علم و دانش و خبرويت يك امتياز بزرگى است كه در ميان نسل بشر با احترام خاصى از آن ياد مى شود در هر صورت براى انسانها در تمامى اعصار و دوران زندگى لازم است كه از اشخاص آگاه و صاحب علم و معرفت استفاده نمايند زيرا سخن گفتن افراد جاهل و نادان و يا رجوع مردم به آنها، ظلم و بى انصافى است همانطورى كه در آيه اول با فعل امر [فَاسئَلوا] دستور مى دهد از اهل ذكر، يعنى محمد و آل محمد [صلوات الله عليهم اجمعين ] پاسخ سئوالات خود را دريافت كنيد چون آنان كارشناسان خداى متعال در جهان هستى و مُفسِّر كتابهاى آسمانى مى باشند اگر نسل بشر با اين شيوه حركت نمايد در اين صورت جامعه اسلامى روز به روز بسوى رشد و كمال و احياى ارزشهاى دينى و انسانى موفق مى شود اما بعد از رحلت نبى اكرم (صلى الله عليه و آله ) مسلمانان از راه بى انصافى وارد زندگى شده و با بى شرمى دروازه شهر معارف و حقايق الهى را به روى خود بستند در نتيجه جامعه بدون پزشك ماندند و هر روز مرضهاى ويرانگر جهل تشديد يافت تا جائيكه همين مردم براى كشتن فرزندان رسولخدا (صلى الله عليه و آله ) يعنى امام حسن و حسين عليهم السلام جايزه گرفته و به آن افتخار نمودند تمام جنايات در طول تاريخ ، خصوصا بعد از رحلت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) از بى انصافى انسانها ريشه گرفت از روزى كه حضرت على صلوات الله عليه با آن مقام بلند و ارزشمند، خانه نشين گشت و افراد جاهل و نادان بلكه غير مسلمان مفسر آيات خدا گرديدند و مسلمانان هيچ توجهى به ذلت و بدبختى خود نكردند تمام فتنه و آشوب و حوادث ذلت بار در ميان جوامع اسلامى بسرعت شكل گرفت و اين موضوع به بحث مستقلى نيازمند است .
انصاف از جهت لغت به معناى عدالت و حفظ اعتدال نزديك است راغب مى گويد: والا نصاف فى المُعاملَةِ العدالة ....(216) انصاف در معاملات يعنى رعايت عدالت است و در احاديث هم نظير اين معنا آمده است حضرت على صلوات الله عليه ضمن وصيت مى فرمايد:
يا بُنىَّ اِجعَل نَفسَكَ ميزانا فيما بَينَكَ و بَينَ غَيرِكَ ... .(217)
اى پسرم نفس خويش را در ميان خود و ديگران ميزان قرار بده هرچيزى را بخود مى پسندى در مورد ديگران هم آن را به پذير، و هر چيزى را بخود بد مى دانى در مورد ديگران هم آن را بد، بدان ... .
در ميان مردم معناى انصاف بطور كامل روشن است هر كسى كه در معاشرت و بر خورد خويش در محيط خانه و يا كوچه و يا محل كار، كمترين تعدى و ستم بديگرى روا نداشته باشد يك فرد با انصاف است و مردم او را بخاطر انصافش فرد مؤ من معرفى مى كنند،
اگر در مورد انصاف بحث گسترده اى انجام بدهيم خواهيم ديد كه هدف پيشوايان دينى عليهم السلام بر اين بوده كه بشر را به رعايت انصاف در جميع برنامه هاى زندگيش وادار كنند براى اينكه اعمال بشر اعم از عبادات و خيرات و صدقات زمانى مى تواند دليل ايمان او باشند كه در كنار آنها به رعايت عدل و انصاف قيام كنند نمازگزار با انصاف يا عالِم و دانشمند با انصاف و و .... مى توانند از يك امتياز خيلى عالى در پيشگاه الهى برخوردار باشند و اگر نماز و روزه و حج و قرائت قرآن ، علم و دانش و و .... در انسان باشد ولى هيچ انصافى در زندگانيش از خود نشان ندهد در اين صورت هيچ ارزش و امتيازى در پيشگاه الهى نصيب وى نخواهد شد.
و به عبارت ديگر: آدرس ايمان به خداى متعال و روز معاد در انسان ، بكار بستن انصاف در تمام جريانات زندگى است و در قرآن آمده :
اِنا اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَيِّنات و اَنزَلنا مَعَهُمُ الكِتابَ وَالميزانَ لِيَقُومَ الناسُ بِالقِسطِ .(218)
ما رسولان خود را با دليل و برهان و كتاب و ميزان فرستاديم تا مردم به عدل و قسط و انصاف قيام كنند. وقتى كه جوانى به دنبال انتخاب همسر است بايد در مورد نامزد خويش تحقيق و مطالعه زيادى داشته باشد و اگر فرد با انصافى را شناسائى و انتخاب نمود نبايد در موفقيت ازدواج خود شك و ترديد پيدا كند چون مهمترين عامل موفقيت آنها رعايت انصاف است وقتى كه دختر و پسر جوان ، با رعايت اين معيار سند ازدواج را امضاء مى كنند بطور يقين بگلستان خوشبختى وارد خواهند شد.
خصوصيات فرد با انصاف
دختر: ضمن تشكر و قدردانى از شما مى خواهيم اخلاق و رفتارى كه يك فرد با انصاف در تمام شئونات زندگيش بايد داشته باشد برايم توضيح دهيد؟
پسر: مطابق آيات و روايات ، رفتار يك فرد با انصاف بايد چنين باشد:
1 - بديگران مانند خود احترام قائل شود.
2 - هميشه به فكر نيكى و محبت و احسان متقابل باشد.
3 - بيشتر از قدرت و لياقت و ظرفيت خويش انتظار محبت و پاداش نداشته باشد و يا قبول مسئوليت ننمايد.
4 - هر حقى كه بخود قائل مى شود ديگران را نيز در آن سهيم بداند.
5 - هيچ نوع برترى و تفوق و خود بزرگ بينى در دل نداشته باشد.
6 - در هنگام مواجهه ، با مشكلات زندگى در محيط خانه يا اجتماع و يا هر جاى ديگرى ، خطا و اشتباهات خود را كه در به وجود آمدن بعضى مشكلات مؤ ثر بوده مى پذيرد و آن را به ديگران نسبت نمى دهد اگر چه به زيان خويش باشد.
7 - براى رفع مشكلات و موانع رشد و ترقى خود، پند و اندرز ناصحين را با اعتراف به عيب و نقص خويش بپذيرد.
8 - گذشت و عفو را در متن برنامه هايش بطور كامل پياده نمايد.
9 - تا مى تواند در حق ديگران نيك نكرونيك انديش باشد.
10 - هزينه و مخارج زيادى را بر ديگران تحميل نمى كند [مانند برنامه هاى عروسى و .... ] .
11 - براى ايجاد تفاهم و هماهنگى ، در محيط خانه و كوچه و اجتماع ، از تمام امكانات خود، اعم از مالى و فرهنگى يا وقت و شخصيت خويش سرمايه گذارى كند.
12 - عناوينى مانند علم و تخصص ، يا هنر و ابتكار، رياست و و ... مانع اخلاق زيبا و اعمال خداپسندانه او نمى شود. و با هر كسى بطور مسالمت آميز رفتار مى كند.
13 - در دادن حق به صاحبش هيچ نوع تعلل نورزد و در مقام دفاع از حق هيچ انتظارى نداشته باشد.
خود آزمايى يا سنجش اعمال :
براى هر انسانى لازم است اخلاق و رفتار خود را آزمايش كند تا ميزان رشد آنها را تحت عنوان انصاف تعيين نمايد مبنى بر اينكه : من در دوران جوانى هستم و چند سال از دوران بلوغ من سپرى گشته است و در اين مدت كه از تحصيلات خوبى برخوردار شده ام تا چه اندازه در روابط خانوادگى با پدر و مادر و خواهر و برادرانم و يا در محيط زندگى با همسايگان و دوستانم و يا در محيط علم و آموزش با معلمان و اساتيد خود، اخلاق و رفتار و برخورد مناسبى از خود نشان مى دهم ؟ براى اينكه اين افراد، خصوصا پدر و مادر كه عمده ترين عامل موفقيت ما هستند و اين همه از عمر و سرمايه هاى شخصيتى و امكانات مالى خود، در راه خوشبختى ما جوانان مصرف نموده اند تا اينكه ما را به اين مقام و رتبه رسانده اند، از خود بپرسيم كه در مقابل اين همه مهر و محبت وخدمات ارزشمندِ آنان ، چقدر انصاف را رعايت نموده و در باطن ، خود را تا چه اندازه مديون زحمتهاى آنان مى دانيم ؟ آيا در مقابل آنها احساس ‍ مسئوليت مى كنيم ؟
و يا اينكه با بى اعتنائى كامل از كنار اين مسئله رد شده و خود را با سخنان پوچ و بيهوده قانع مى كنيم كه اين همه محبت والدين براى فرزندانشان ، وظيفه آنها بوده و بايد چنين خدمت دلسوزانه اى را در حق فرزندانشان انجام بدهند و فرزند هيچ مسئولى تى در مقابل اين همه علاقه و محبتهاى آنان ندارد؟
انصاف اجازه نمى دهد كه يك جوان در مقابل چنين سؤ الات پاسخ غير عادالانه اى داده باشد زيرا وظيفه پدر و مادرى هر چند بر مبناى قانون توحيدى در ميان اكثر مخلوقات بطور طبيعى پيش مى رود و در ميان انسانها كه گل سرسبد مخلوقات الهى است در شكلهاى زيباترى پياده مى شود كه تمام علاقه و عواطف و احساسات خود را به خوشبختى فرزندانشان متوجه مى سازد حتى بعد از مرگشان فرزندان خود را فراموش نمى كنند بهر حال در برابر اين همه خدمات ارزشمند و بى نظير، براى من جوان لازم است از راه انصاف وارد شوم و با شكستن غرور و هواهاى شيطانى ، محبت و نيكيهاى والدين خود را، براى هميشه بياد، داشته و به آنها احترام قائل شوم تا مى توانم در هر كارى ، رضايت آنان را مد نظر قرار دهم و خود را عاجز از تشكر و قدردانى آنها بدانم و بايد خود را قانع كنم مبنى براينكه اگر يك زن و مرد بيگانه اى از دوران كودكى تا پايان تحصيلاتم مرا مساعدت و يارى نموده و از هيچ محبتى در حق من فروگذار نكرده اند حالا كه من بزرگ شده و به مراتب علمى نائل شده ام و مى توانم بطور كامل چرخهاى زندگى خود را به حركت در آورم آيا در مقابل آنان كه در بدترين شرائط، با بهترين و عاليترين رفتار و اخلاق و امكانات بيارى من شتافته اند وظيفه اى ندارم ؟ آن موقعى كه هيچ فردى ، كوچكترين رغبت و علاقه به من نشان نمى داد ولى آنها با علاقه وميل قلبى به تمام ناراحتيهايم متحمل مى شدند، خواب و آسايش خودشان را فداى راحتى من مى نمودند بهترين غذا و لباس و امكانات تفريحى را برايم فراهم مى ساختند و از دوران ابتدا تحصيلاتم با درد و رنج هاى فراوان ، نگهبان موفقيتهاى من بوده ، و نمى خواستند در ميان دوستانم سرافكنده باشم . و از هر طريق ممكن ، گاهى با تشويق و ترغيب و گاهى با پند و اندرز و تنبيه مرا در جهت رسيدن به كمالات علمى و اخلاقى و فرهنگى ، يارى مى كردند تا بعد از مدتى بدبخت و روسياه و ورشكسته ترين فرد اجتماع نباشم ، آن محبت عميقى كه از اين دو بزرگوار گاهى در شكل ترغيب و خريدن وسائل تفريحى و يا خوردنى و و .... و گاهى با تنبيه و يا تهديد و نظائر اينها ..... اگر در حق من انجام داده نمى شد آيا من مى توانستم از علم و تخصص و اخلاق زيبائى كه خداى متعال دوستدار آن است برخوردار باشم ؟ جوانان با انصاف اعتراف مى كنند هر كمال و ترقى و يا زيبائى اخلاقى و فرهنگى ، كه در وجود ما ظاهر مى شود همه متعلق به پدر و مادر است چون از دوران نطفه تا امروزيكه يك جوان قوى و صاحب امتيازات بزرگى در اجتماع مى باشم ، مرا در بهترين شرائط زير نظر داشته و به فكر، تربيت و پرورش من بوده اند و ما بخود اجازه نمى دهيم كه در مقابل اين همه دلسوزى ها هيچ نوع احساس ‍ مسئوليت نكرده و مانند يك موجود بى حس ، به اين همه ارزشها اعتنائى نداشته باشيم .
ما بايد از خود سؤ ال كنيم آيا در برابر مهر و محبتهاى بزرگى كه در حق من انجام داده اند ممكن است هيچ وظيفه اى نداشته باشم ؟
بطور يقين هر عاقلى خود را مديون والدين مى داند و در مقابل اين همه مهر و محبتها احساس وظيفه مى كند و براى هميشه آنان را فراموش نخواهد كرد چون اين نوع خدمات با ارزشهاى مادى قابل ارزيابى نمى باشد و حتى تمام عمر انسان با ارائه خدمات مثبت نمى تواند در مقابل يك لحظه دلسوزى والدين نسبت بفرزندانشان قرار گيرد و تنها راه اين است كه براى هميشه بزرگوارى و عظمت دلسوزيهاى اين نعمت هاى گران قيمت خدا را، با درك و معرفت كامل بسنجد و خود را تسليم خواسته و جلب رضاى آنان نموده ، و از صميم قلب به آنها احترام قائل شود پس انصاف اجازه نمى دهد كه انسان در برابر محبت ديگران ، خصوصا والدين بى تفاوت باشد.
بنابراين احترام بحقوق ديگران و رعايت حقوق بشر حتى حقوق حيوانات و نباتات از ثمرات انصاف است كه در اثر ايمان بخدا و روز معاد در تمام برنامه هاى انسان مؤ من شكل مى گيرد و او را به خضوع و خشوع در مقابل پروردگار متعال و پس در برابر پدر و مادر و رعايت حقوقشان وادار مى سازد.
فائده انصاف
در اينجا لازم است مسئله انصاف را با دقت زياد بررسى كنيم و راه تشخيص آن را در انسانها مورد توجه قرار دهيم :
يكى از مهمترين راهى كه در تشخيص دادن انصاف انسانها مى تواند همگان را يارى كند احترام و پايبندى به حقوق والدين است كسى كه مى خواهد ازدواج كند بايد شخصيت فرد مورد نظر را در رعايت كردن حقوق والدين خود مورد ارزيابى قرار دهند اگر پسر و يا دخترى ، در مقابل پدر و مادر خويش انصاف را رعايت مى كند و خود را در مقابل آنان چنان كوچك و ضعيف قرار مى دهد كه مانند دوران كودكيش در اطاعت آنها مى باشد و هميشه در جلب رضايت و خشنودى قلب آنها، مى انديشد چنين جوان مى تواند براى زندگى زناشوئى شخص مطلوبى باشد.
براى اينكه تعيين صلاحيت انسان در هر مورد، خصوصا در مسائل زناشوئى كار دشوارى است چون راه نفوذ بر قلب بشر مخصوص ‍ خداى متعال است ولى از راه احترام به حقوق والدين مى توان بر دل كسى نفوذ كرد و صلاحيت او را براى احراز پست و مقام ، يا براى دوستى و رفاقت و يا شريك زندگى تعيين نمود و اهميت احترام به حقوق والدين در اين است كه انصاف و شخصيت واقعى هر كسى را در معرض ديد عمومى قرار مى دهد، اگر كسى قصد ازدواج كرده و مى خواهد فردى را به عنوان زن يا شوهر انتخاب كند يا اينكه براى انجام دادن كارى نيروى انسانى لازم دارد و مى خواهد با استخدام كردن عده اى برنامه هايش را شروع كند در اين حال تعيين صلاحيت وى براى ازدواج يا مسئوليت شغلى ضرورى مى باشد و بهترين و دقيق ترين راه تشخيص اين است كه انصاف او را با پدر و مادرش مطالعه كنيد و ببينيد والدينى كه بعد از خالق متعال ، تمام محبتها را در حق او انجام داده و او را با تمام وجودشان از شر هزاران بلاء و بدبختيهاى روزگار نجات داده اند تا چه اندازه مورد توجه اوست آيا او به حقوق آنها احترام قائل مى شود؟ آيا خود را در برابر اين همه خير و احسان و نيكى والدين مؤ ظف به نيكى و محبت به آنها مى داند يا نه ؟
خلاصه سخن اينكه : اگر دختر و يا پسرى در مقابل والدينش ، خود را موَظف به رعايت حقوق آنها نداند و در جهت رضايت و خشنوديشان حركت نكند بطور يقين يك فرد با انصاف و مورد اطمينان نمى باشد و براى زناشوئى يا انجام دادن مسئوليتى صلاحيت نخواهند داشت چون محترم نداشتن حقوق والدين ، از بى اعتنائى وى به تمام ارزشهاى زندگى حكايت مى كند.
و اين همه احاديث و آيات در مورد والدين و اهميت حقوقشان نشان دهنده اين معنا است كه در جوامع دينى بعد از توحيد وخداشناسى دومين ارزش براى يك مسلمان احترام به حقوق والدين است و در قرآن آمده :
اءَنِ اشكُر لى وَ لِوالِدَيكَ .... .(219)
خداوند مى فرمايد: شاكر و قدردان من و والدين خويش باش .(220)
دختر: با در نظر گرفتن عظمت و دلسوزى والدين ، اگر روزى خواسته هاى آنها در مصلحت فرزند نباشد يا اينكه ممكن است فرزند در تشخيص مصالح خويش آگاهيهاى لازم را بيشتر از والدين خود دارد در اين حال چگونه مى تواند راه انصاف را پيش ‍ گيرد؟
پسر: در هر مورد از موارد زندگى براى فرزندان رعايت چند نكته لازم است :
1 - با بزرگ شدن سنشان يا به وسيله پيشرفت علم و دانش يا تخصص و و ... هيچ وقت وسوسه خود بزرگ بينى نداشته باشند خودشان را در برابر والدين كوچك نشان بدهند تا صدمه اى به مديريت آنها نخورد.
2 - در هنگام نظر خواهى از پدر و مادر در مورد هركارى ، لازم است عظمت و حرمت آنها را مثل دوران كودكى ، حفظ نمايند تا محبوبيت خويش را در قلب آنها به بالاترين مرحله برساند.
3 - اگر در مواردى با مخالفت والدين روبرو بشوند بايد با سخنان نرم و متواضعانه آنان را از مصلحت خود آگاه سازد تا بتواند هر تصميمى را با رضايت والدين انتخاب كند.
مثلاً: دخترى كه مى خواهد با كسى ازدواج كند بايد در ابتداء به موافقت والدين خود بيانديشد اگر آنان مخالف باشند بايد در يك فضاى سالم و دور از خشونت ، علت مخالفت آنان را روشن سازد يعنى اين وظيفه فرزندان است كه بايد در هر موردى ، بدون والدين تصميم نگيرند و اگر با مخالفت آنها روبرو شدند از علت مخالفت و يا مصلحت نبودن كارى سؤ ال كنند براى اينكه ارائه تصميم به پدر و مادر مانند نگاه كردن به آينه است و اينكار هيچوقت به استقلال آدمى صدمه نمى زند بلكه او را از گرفتار شدن به يك سرنوشت دردناك نجات مى دهد اگر دختر و يا پسرى در هنگام تصميم گيرى ، والدين را از علت انتخابش آگاه كند و بعد از توضيح لازم ، راءى نهايى را در اختيار آنها قرار بدهد در اين صورت ضمن جلب رضايتشان ، توفيق بيشترى را نصيب خويش مى سازد، چون به تمام جوانب كار و نقاط ضعف و مثبت آن آگاهى پيدا مى كند و براى عواقب آن ، پدر و مادر خويش را با خود سهيم مى سازد چه اگر بعد از مدتى نامزدش يك فرد نامطلوب و يا ناشايسته اى بوده باشد ناراحتى و فشارهاى آن بر دوش او سنگين نخواهد كرد و در ميان عقلاء مذمت نمى شود به خاطر اينكه در تصميم گيرى تك روى ننموده است .
به هر حال انصاف اجازه نمى دهد كه انسان به افراد دلسوز و مهربانى هم چون والدين بى اعتنائى كند و آنها را در جريان امورات زندگيش قرار ندهد.
گروهى از انسانها بلكه اغلب و اكثر آنها در اثر ابتلاء به بيماريهاى روحى و روانى ، از درك لذت انصاف ، و آثار خير آن در پرورش ‍ استعداد و لياقتهاى انسانى ، وايجاد امنيت جانى و شخصيتى در جوامع بشرى و و .... محروم هستند و چنين توهم مى شود عظمت انسان با مراعات كردن انصاف از دست مى رود در نتيجه روابط اجتماعى و يا فردى با شيوه هاى نادرستى شكل مى گيرد كه هر كسى خود را فراموش كرده و انصاف را در تمام موارد زندگى بر ديگران تذكر مى دهد و در مقام عمل ، برخوردها را منهاى انصاف انجام مى دهيم مانند اينكه انصاف يك وسيله اى است كه عده اى فرصت طلب و وابسته به دنيا آن را در رسيدن به منافع مادى و لذتهاى دنيائى خويش ، بر ديگران واجب نموده اند.
ولى آنچه در بحث انصاف بايد موافق انصاف باشد اينكه اين قانون براى انسان بعنوان يك وظيفه معين گرديده است و رعايت آن آزادى و امنيت و آسايش عمومى را به دنبال دارد و عمده ترين بركات و آثار خيرش در مسائل زناشوئى هويدا مى شود زيرا روابط زن و شوهر با يك ديگر وقتى منصفانه باشد به تمام آسايش و علاقه هايشان در دوران زندگى نائل شده و فرزندان سالمى را تحويل جامعه خواهند داد پس بر هر انسانى لازم و واجب است در تمام امورات زندگى اعم از مسائل همسايگى ، و انتخاب دوست يا در مورد ازدواج يا كار و معاملات اشتراكى ، و و ... انصاف خود و ديگران را ملاك قرار دهند. تا بتوانند از كارهايشان نتيجه مطلوب و معقولى را بدست آورند.
در اينجا به چند حديث در اهميت انصاف و اينكه ثمره ايمان مؤ من است ، و به نقش آن در سعادت و موفقيت انسان اشاره مى كنيم :
1 - قال رسول الله صلى الله عليه وآله :
سَيِّدُ الاَعمالِ اِنصافُ النّاسِ من نَفسِكَ و مُؤ اساةُ الاَخِ فِى اللّهِ، و ذكرُاللّهِ عَزَّوَجَلّ عَلى كُلِّ حالٍ .(221)
بهترين اعمال اين است كه در ارتباط با مردم از خود انصاف نشان دهى ، وبه خاطر خداوند با كسى دوست و برادر شوى و در هر حال كه باشى [غنى يا فقير - مريض يا سالم .... ] خدا را فراموش نكنى . و قدردان نعمت هاى او باشى .
2 - عَن رسول الله صلى الله عَلَيهِ و آله قال :
مَن وَاسَى الفَقيرَ مِن مالِهِ وَاءَنصَفَ الناسَ مِن نَفسِهِ، فَذلِكَ المُؤ مِنُ حَقَّا .(222)
هر كس ، فقيرى را از مال خويش بهره مند سازد و در ارتباط با مردم از خود انصاف نشان بدهد اين شخص بطور يقين مؤ من مى باشد.
3 - قال اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) :
اَلا اِنَّهُ مَن يَنصِفُ الناسَ مِن نَفسِهِ. لَم يَزِدهُ اللهُ الا عِزا .(223)
آگاه باشيد هر كس در روابط خود با مردم انصاف را رعايت كند خداوند به عزت و احترام او مى افزايد.
اگر مفاد احاديث را با نكاتى كه در مورد انصاف گفته شد تطبيق دهيم ، مى بينيم كه تمام مطالب مربوط به انصاف ، در مضامين روايات آمده است مبنى بر اينكه ملاك ايمان و ارزشِ شخصيت انسان در بكار بستن انصاف نهفته است زيرا معنى ايمان به خدا و روز معاد رعايت انصاف است پس خداشناس بى انصاف چگونه مى تواند دعوى ايمان داشته باشد امتياز شخصيت انسان از مخلوقات ديگر بر اين است كه حريم انصاف را با والدين و فرزندان و زن و شوهر، و يا در روابط اجتماعى و همسايگى و حقوق بشر و حتى در مورد حيوانات و نباتات و جمادات و و ... مراعات كند، چون با شكستن حريم انصاف مريتى براى انسان باقى نمى ماند. در اين صورت لازم است كه تمام اعضاء جامعه عالِم و دانشمند صاحبان پست و مقام ، يا مال و ثروت و يا كسانى كه قدرت جوانى دارند با به كار گرفتن انصاف غرور و هواهاى نفسانى خود را بشكنيم تا به لذت و شيرينى زندگى در تمام مراحل آن با وحدت و هماهنگى نائل شويم چون بدون انصاف طرفيق در هيچ موردى ، مخصوصا در مسائل زناشوئى ، هماهنگى هاى لازم حاصل نخواهد شد بنابراين وحدت و هماهنگى انسانها با رعايت انصاف در تمام زمينه هاى زندگى حاصل مى شود. پس با افرادى كه انصاف را در تمام جوانب زندگى رعايت مى كنند وصلت نمائيد تا به ارزشهاى بزرگى در دوران زندگى دست پيدا كنيد.
بنابراين رعايت انصاف ، در انتخاب همسر يا رفيق و يا در كل مسائل زندگى ، موجب سعادت و موفقيت انسان مى شود و هماهنگى هاى لازم را در محيط خانواده ، و زندگى فراهم مى سازد و در قرآن به آن اشاره شده است .(224)
معيار چهارم :
تعهد و امانتدارى
مسئله تعهد در اساس زندگى بشر دخالت آشكار دارد چون يك گانه عاملى كه مى تواند وى را در آشكار و خلوت ، به قوانين انسانى و دينى پاى بند سازد همان روح تعهد است .
كلمه تعهد در ميان مردم در شكل هاى متعددى تعريف مى شود گاهى بصورت قرار داد، عنوان مى شود كه عده اى خود را براى انجام كارهائى ، مقيد مى سازند مثلاً كسى با خودش يا با گروهى عهد مى بندد كه ديگر بكارهاى زشت و نامطلوب اقدام نكنند و در برابر تمايلات و خواسته هاى نفسانى تسليم نشوند و گاهى براى تنظيم امورات زندگى بين والدين و فرزندان ، يا زن و شوهر، يا در ميان همسايگان ، يا كارفرما با كارگران و و ... مطرح مى شود تا بدينوسيله از تضييع حقوق جلوگيرى شود و اعمال زشت و گناه و خيانت و ستم بحريم زندگى آنان نفوذ نكند اين گونه تعهدات در ميان انسانها بوسيله خودشان ايجاد مى شود تا اينكه بتوانند لغزش و آلوده گيها را از صحنه زندگى خودشان دور سازند و لكه ها سياه خيانت و ظلم در شخصيت آنها پيدا نشود و ممكن است عده اى در كارهاى منفى و ضد ارزشى از كلمه تعهد استفاده كنند مثلاً: گروهى كه در مسير نادانى و غفلت قرار گرفته اند با افراد ضعيف و ساده انديش ‍ تعهد مى كنند كه بكارهاى جاهلانه و غير معقول خودشان ادامه بدهند و بندگى خودشان را به شيطان اظهار نمايند و در تاريخ نمونه هاى زيادى را مى توان در اين زمينه پيدا كرد با اينكه در اسلام تعهدات مشروع محترم است شناخته شده است و براى متخلف عقاب تعيين گرديده ، اما اگر تعهدات نامشروع باشد تخلف از آن ثواب دارد. آن تعهد مهمى كه انسان را در مسير ارزشها قرار مى دهد و او را از باتلاق گناه و لغزش ها نجات مى دهد عهد و پيمانى است كه در ميان بشر و خالق متعال ، از ابتدا آفرينش او منعقد گرديده و در قرآن به آن اشاره شده است و مى فرمايد:
اَلَم اَعهَد اِلَيكُم يا بَنى آدَمَ اَن لاتَعبُدُوا الشَّيطانَ اِنَّهُ لَكُم عَدُوُّ مُبينٌ، وَ اَنِ اعبُدُونى هذا صِراطٌ مَستقيمٌ .(225)
اى فرزندان آدم آيا من با شما عهد نبستم كه از شيطان پيروى نكنيد بخاطر اينك او دشمن آشكار شماست و مرا اطاعت و بندگى كنيد و اين صراط مستقيم است .
در آيه شريفه چند نكته قابل دقت است :
1 - مراد از شيطان چيست ؟
ج در قرآن مجيد 11 بار كلمه ابليس آمده است و اين همان موجودى است كه در اثرغرور و تكبر، دستور خدا را در مورد سجده به حضرت آدم (عليه السلام ) اطاعت نكرد وكلمه [الشيطان ] 63 بار آمده است آنچه از آيات استفاده مى شود اين دو كلمه يك مصداقدارند و قرآن مى فرمايد:
... و اِذقُلنا لِلمَلائِكَةِ اسجُدوُا لاِدمَ فَسَجَدوُا اِلا اِبليسَ كانَ مِنَ الجِنِّ فَفَسقَ عَن اَمَرِربِهِ ... (226)
هنگامى كه ما به ملائك دستور داديم كه آدم را سجده كنند همه سجده نمودند جز ابليس كه از گروه جن است و از امر پروردگارش ‍ اعراض كرد.
و در آيه ديگر عصيان ابليس را با كلمه شيطان مى آورد:
يا اَبَتِ لاتَعبُدُوا الشَيطانَ اِنَّ الشَّيطانَ كانَ لِلرَّحمنِ عَصِيا .(227)
حضرت ابراهيم (عليه السلام ) بپدرش [كه همان عموى اوست ] گفت از شيطان پيروى نكنيد بخاطر اينكه شيطان خداى بخشنده را نافرمانى كرده است ، بنابراين آن موجود متمرد و عاصى شيطان نام گرفته است و چون بينانگذار عصيان و نافرمانى اوست بنابراين هركسى كه از دستورات خدا اطاعت نكند و معصيت او را انجام بدهد پيرو شيطان شده است .
2 - بندگى خدا همان صراط مستقيم است ، راه مستقيمى كه بتواند به انسان حيات دهد و او را بدرك ارزشها رهنمون سازد همان تسليم شدن به خواسته هاى پروردگار متعال است و اهميت ولايت و امامت حضرت على با يازده فرزندان معصومش (صلوات عليهم اجمعين ) كه در احاديث بصراط مستقيم تفسير شده است در اين جا روشن مى شود كه انسان را به بندگى خدا هدايت مى كند، و صراط مستقيمى كه در هنگام نماز از خداى سبحان تقاضا مى كنيم همان تحقق مقام بندگى اوست چون بندگان خدا كسانى هستند كه در صراط مستقيم حركت كرده و تمام برنامه هاى خود را مطابق با آن انجام مى دهند و تربيت يافتگان دانشگاه امامت و ولايت (اهل بيت عليهم السلام ) در طول تاريخ بهترين دليل بر اين مدعى است كه در اثر مربيان و كارشناسان معصوم الهى ، ببالاترين مقامات معنوى دست يافته و براى هميشه به صراط مستقيم نائل شده اند.
دختر: در مورد عهد و پيمانيكه در ميان فرزندان آدم عليهم السلام و خالق متعال واقع شده است از شما مى خواهم با توضيح كامل مطلب را روشن نمائيد؟
پسر: تعهد در آيه شريفه چنانكه عده اى از مفسرين هم به آن اشاره نموده اند همان دستورات الهى است كه توسط انبياء بوى ابلاغ مى شود مبنى براينكه براى تحقق لياقت و شايستگى هاى انسان ، اطاعت از اوامر و نواهى خداوند متعال ضرورت دارد و او بايد در ا ين زمينه تلاش كند تا از توطئه هاى خطرناك شيطان درامان باشد و بحوادث ناگوارِ آن گرفتار نشود.
در اين زمينه بايد به عنايت پروردگار متعال توجه كرد كه مى خواهد انسان را براى رسيدن به بالاترين مراحل رشد و كمال مساعدت نمايد: وسايل مهيا شده براى كمال و رشد انسان عبارتند:
1 - در هر عصر و زمان كاملترين اشخاص را بعنوان رهبر و مربى و امام براى او معين مى كند تا با الگو پذيرى ، وى را بيك اعتماد كامل در جهت تحقق اين معنا، رهنمون سازد.
2 - اوامر و نواهى خداوند سبحان است كه بوسيله كارشناسان معصوم عليهم السلام بوى ابلاغ مى گردد.
3 - آگاهيهائيكه بطور مستقيم بر قلب او مخابره و الهام مى شود تا اين كه وى را از اعمال زشت و نادرست بازداشته و به سمت اعمال خير و سعادت بخش راهنمائى گردد در قرآن آمده :
... و نَفسٍ وَ ما سَويها، فَاءَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقويها، قَداءَفلَحَ مَن زَكيها و قَد خابَ مَن دَسَّيها ... .(228)
قسم به آن نفس عزيز و گرامى [انسان ] و كسى كه آن را متعادل قرار داد، سپس زشتيها و خوبيها را به آن الهام كرد رستگار و خوشبخت گشت هر كه آن را پاكسازى نمود و نااميد و بدبخت شد كسى كه نفس خويش را به معاصى آلوده ساخت .
4 - عقل را بعنوان حجت و پيامبر باطنى در وجودش قرار داد تا او را در مسير همان تعهدات الهى قرار دهد.
5 - آئين فطرت است كه از مهمترين موارد هدايت او بشمار مى رود زيرا خالق متعال حقيقت توحيد و قوانين دينى را در نهاد وى آفريده است مانند اطلاعاتى كه به حافظه كامپيوتر داده مى شود و انسان در اثر آموزشهاى پيشوايان الهى از آنها بهره مند مى گردد در اين حال حقيقت امامت بر همگان روشن مى گردد چون شيوه دريافت نداى فطرت را بايد از آموزگاران وحى آموخت . يكى از دانشمندان بزرگ عامه در كتاب لغت خود، بحديث شريف نبوى (صلى الله عليه و آله ) اشاره مى كند كه فرمود: كُلُّ مُولُودٍ يُولَدُ على فِطرَةِ الاسلام .... هر مولودى با فطرت دينى بدنيا مى آيد .... او در شرح كلمه [فطرة ] مى گويد: هر انسانى با خلقت و طبيعت آماده براى قبول دين بدنيا مى آيد و در وجودش زمينه شناخت خدا و اعتراف به وحدانيت او آفريده شده است ،
والمَعنى اَنَّهُ يُولَدُ عَلى نَوعٍ مِنَ الجِبِلَّةِ والطَّبعِ المُتَهَيِّى ءُ لِقَبُولِ الدِّينِ ... .
انسان از هنگام تولد خويش با علاقه و طبيعت آماده براى پذيرش دين الهى بدنيا قدم مى گذارد و سپس مى گويد: اگر بعد از ولادت انسان چيزى به او ياد ندهند بطور قطع به همان آئين فطرى پاى بند و معتقد مى ماند و از آن جدا نخواهد شد و علت جدائى بشر از آئين فطرى ، عوامل خارجى است كه مانند والدين گمراه ، و يا تقليدهاى جاهلانه و يا وجود اشخاص بيمار و فاسد و شيطان صفتى كه او را به سمت گمراهى و ضلالت مانند بت پرستى و و .... و يا بندگى شيطان مى كشند.(229)
و در همان صفحه مى گويد: هر انسانى در هنگام ولادت با شناخت خدا و اقرار به او قدم به عرصه زندگى مى گذارد.
راغب اصفهانى هم در مورد فطرت مى گويد:
آگاهى بشر از خدا و وابستگيش به او با وجودش معجون شده است و جدائى آنها از يكديگر محال است .(230)
بنابراين احساس مسئوليت براى انسان كه در معناى تعهد نهفته است يك حركت معنوى ا ست و از كمالات وى حكايت مى كند و خداى متعال عواملى را چنانچه اشاره كرديم در اختيار او قرار داده است تا بدون كوچكترين مانع خود را به اجراى تعهداتش كه همان بنده گى خداست مؤ ظف بداند و از همين راه مى تواند غرور و هواهاى نفسانى و خواسته هاى شياطين را نابود كرده و به بالاترين امتيازهاى الهى نائل گردد چون صراحت تعهد خداوند اين است بنده من باش كه صراط مستقيم همين است و بنده شيطان كه دشمن ديرينه توست مباش چون به تمام ذلت و بدبختيها سقوط خواهى كرد و همين بندگى خداست كه به صراط مستقيم نام گرفته است و تمام ارزشها و كمالات و آسايشهاى دنيا و آخرت را با خود دارد. اگر در زندگى انسان شكل به گيرد بركات خود را ظاهر مى كند.
بعنوان مثال : دانش آموز وقتى كه وارد محيط آموزشى مى شود قرار بر اين است كه او با درس خواندنش مدرك تحصيلى را از ابتدء تا انتهاء دريافت كند ثبت نام كردن و شركت در كلاس درس ، و خوب درس خواندن تعهدى است كه در ميان دانش آموز و مسئول مدرسه منعقد مى شود و مفاد آن اين است كه او بايد به برنامه هاى درسى خويش مطابق نظمى كه برايش در محيط مدرسه تعيين مى شود پاى بند باشد و از آن تخلف نورزد زيرا درس نخواندن و عدم شركت در كلاس و مخالفت با نظام آموزشى به معناى شكستن تعهد است كسى كه با نظم و قوانين درسى ، مخالفت كند و تسليم خواسته هاى نفسانى و شيطانى باشد نمى تواند به مدارج علمى نائل گردد.
پروردگار متعال از طرق گوناگون انسان را به آگاهيهاى لازم براى نيل به موفقيت و كسب كمالات مسلح ساخت و او را در مقابل يك تعهد سعادت آور مسئول قرار داد كه اگر مطابق اوامر و نواهى الهى و آئين فطرت و آگاهيهاى كه به نفس انسان در محبوبيت بندگى خدا و مبغوضيت اطاعت از شيطان ، برنامه هاى خود را پياده كند امتيازات ارزشمندى را نصيب خود خواهد ساخت در غير اين صورت عهد شكنى انسان كه با پيروى از خواسته هاى نفسانى و شيطانى ظاهر مى گردد وى را در بدترين شرائط زندگى قرار مى دهد و جز شكست و بدبختى فايده ديگرى نخواهد داشت .
نتيجه گيرى
پاى بند بودن به تعهدات الهى ، در تمام برنامه هاى زندگى ،امتياز بزرگى براى انسان محسوب مى شود چون از ايمان و كمالات روحى وى خبر مى دهدو معناى عهد با خداى متعال اين است كه او به وظائف دينى خويش احترام عملىقائل شود و خود را از بندگى شيطان نجات دهد تا اين كه بتواند شايستگى هاى موجودرا در اندرونش پرورش داده و به مقام ارزشمند بندگى خداوند،نائل شود.
اگر انسان به تعهداتش وفا نشان ندهد در هيچ شرائطى نمى تواند يك فرد مطلوب و مورد اعتماد بوده باشد چنان كه در عصر حاضر مشاهده مى شود.
بنابراين در مسئله ازدواج يا انتخاب دوست و امثال اينها بر همگان لازم است كه شخصيت انسانها را از اين طريق ارزيابى كنند چون اگر كسى به تعهد و يا قرار دادهايش وفادار نباشد نمى تواند يك فرد مورد اعتماد باشد و انتخاب وى به عنوان همسر يا دوست ، جز بدبختى عايدى ندارد.
دختران و پسرانى كه قصد ازدواج دارند بايد شخصت كسى را كه مورد علاقه خودشان است از طريق وفاى به عهد، آزمايش نموده و سپس آماده وصلت با او باشند بخاطر اينكه مسئله زناشوئى از ابتداء با قول و قرارهاى فراوان آغاز مى گردد و مهم ترين قرار داد زن وشوهر، احترام به حقوق يك ديگر است اگر كسى قبل از مسئله ازدواج سابقه نيكى ، در پاى بندى به تعهداتش در اطاعت از دستورات دينى ندارد چگونه مورد قبول شما خواهد شد؟ آيا باور مى كنيد كه او برايتان يك دوست و يا همسر با وفا و مورد اعتماد باشد؟ دوران حساس جوانى نبايد اين واقعيت هاى مهم و كليد خوشبختى زندگى شما را تحت شعاع خود قرار دهد و بدون كمترين مطالعه و توجه به شخصيت كسى ، او را به عنوان شريك زندگى خويش انتخاب كنيد وقتى كه در سخنان پيشوايان معصوم عليهم السلام آمده است اگر كسى متدين نباشد و خود را در اطاعت پروردگار متعال قرار ندهد با او وصلت نكنيد براى اينكه انسان مؤ من چون به عهد و پيمان خويش با خداى سبحان پاى بند است و با هيچ وسيله اى از مسير بندگى خدا منحرف نمى شود مى تواند فرد لايق و شايسته اى براى زناشوئى و يا رفاقت با شما بوده باشد چون شخصيت قابل اعتمادى دارد.
لطفا آثار سودمند و مفيد وفاى به عهد را در زندگى زناشوئى توضيح دهيد ؟
پاى بند ى به قوانين زندگى از اساسى ترين آرمان و آرزوهاى جامعهانسانى است چون آرامش و آسايشهاى مردم بدينوسيله تاءمين مى شود اگر در ميان زن وشوهر اين حقيقت ثابت شود و هر كدام نسبت بديگرى متعهد باشند هيچ وقت نگرانى واضطراب و ناراحتى هاى روحى نخواهند داشت و زندگى مشترك خودشان را با لذت و آرامشكامل تواءم با موفقيت اداره خواهند كرد زيرا وفا نمودن به عهد و پيمان زناشوئى ، ازاولين روز ازدواج ، موجب خوشبختى و سعادت آنها مى گردد و فرزندان سالمى را چونگلهاى زيبا و خوشبو تحويل جامعه خواهند داد اما اگر جامعه انسانى از اين راه واردزندگى نشود و در اثر غرائز نفسانى به قوانين لازم زندگى اعتنائى نشان ندهدفجايع بى شمارى را به بازار زندگى عرضه خواهند كرد و در اثرنقل و انتقال چنين بيماريهاى واگير و سرايت كننده گروه كثيرى به آن مبتلا مى شوندآسايش و آرامش هاى زندگى ، از دست همه مردم گرفته خواهد شد اگر اعضاى خانواده ،خود را به قوانين و احترام متقابل پايبند نمايند و در اثر اشتباهات ديگران از حريمقانون تجاوز نكنند پياده كردنِ قوانين و اصول زندگى را، از وظائف اصلى خود بدانند.بطور كامل محيط خانواده به يك مكان اَمن و دور از برخوردهاى خصمانهتبديل خواهد شد.

next page

fehrest page

back page