با جوانان در ساحل خوشبختى

سيد حميد فتاحى

- ۱ -


بنابراين حريم و مرز غيرت ، رعايت حلال و حرام الهى است و اين مسئله تحت عنوان يك حقيقت دينى در تمام زمينه ها، قابل استفاده مى باشد وقتى كه آقاى [ راسل ] مى گويد كه غيرت از حسادت مردها، آغاز مى شود چون ننگ و عار مى دانند كه كسى به زن او نزديك شود و ارتباط نامشروع ايجاد كند و بخاطر اين ننگ ، غيرتمند مى گردند.
بايد در پاسخ به او گفته شود:
1 - رعايت حريم چيزهائى كه از مشخصات انسان است يك امر فطرى است چون هر كسى در برنامه هاى زندگى ، اختصاصاتى دارد و در هر شرائطى حاضر نمى شود. آن را در معرض ديد عموم مردم قرار دهد زن اسرار مرد است و هيچكس راضى به افشا اسرار خويش نمى باشد.
2 - زن در فرهنگ دينى مانند مرد مسئوليت دارد و بوسيله ازدواج سلب اختيار نمى شود تا بصورت كالا، در اختيار شوهرش باشد و او آن را بديگران بذل كند. بلكه و حفظ حقوق زناشوئى مخالف چنين كار زشت است .
3 - وجود زن ، محيط پرورش و توليد نسل انسان است اگر مراقبت هاى ويژه اى در مورد آن ، صورت نگيرد و او در اختيار عامه مردان قرار بگيرد. هيچ تضمينى بر سلامتى نسل هاى آينده نخواهد بود پس او در عين زن بودن مادر است براى حفظ شئونات مادرى ، غيرت لازم است تا موجبات طهارت نسل بشر را با رعايت نظم زندگى انسان كه همان مراعات دستورات الهى است فراهم كند.
4 - انسان بعنوان يك موجود مسئول آفريده شده است و هيچ كس منكر آن نمى باشد آيا رعايت نكردن مسئوليتها، عقوبتى ندارد؟ پس چرا زنان فداى شهو ترانى مردان بى بند بار شوند آيا راه درست و متناسب با مسئوليت آنان وجود ندارد؟
بهر حال مشكلات روحى عده اى نبايد با سخنان مسمومشان ، وارد جامعه و افكار جوانان باشد و آن ها را در موقعيت حساس و لغزنده ، گرفتار امواج خروشان فتنه و فسادها سازد.
حجاب و پوشش زن از ديدگاه اسلام
علل و عواملى كه در مسئله پوشش و حجاب زن عنوان شده بود بطور اختصار مطرح كرديم و معلوم شد كه اين دعاوى براى قانونِ مهم و معقول و منطقى حجاب ، نمى تواند دليل واقعى باشد و انسانها بايد اعتراف كنند كه از درك كاملِ حكمت و مصالح دستورات الهى عاجز و ناتوان هستند و نبايد عصاره فكر و انديشه محدود خويش را علت و يا عامل يك قانون ارزشمندى بدانيم كه مى تواند وجود زن را به لياقت و شايستگى هاى لازم و فوق تصور نائل سازد.
و آنچه در مقام تحقيق و بررسى موضوعات و فهم درست آنها، ضرورت دارد اينكه انسان بايد ابتداء نظر و عقيده كارشناسان مسئله را به بيند و سپس برداشت هاى خويش را با معيارهاى واقعى و معصوم تطبيق دهد تا اينكه بتواند در مقام اظهار نظر، راه معقول و مقبولى را انتخاب كند.
در اين بحث دو موضوع بايد بخوبى تعريف شود: 1 - زن 2 - حجاب .
زن به عنوان يك انسان چه خصوصياتى دارد و چرا بايد از مرد متفاوت باشد ، آيا مگر هر دو انسان نيستند ؟
ج هيچ كس در اينكه زن و مرد از نوع انسان هستند و در آئين آسمانى مكلف مى باشند شكىندارد و قرآن هم در اغلب موارد هر دو را عنوان مى كند [مَنعَمِل صالِحا مِن ذَكَرٍ اَو اُنثى ...] و از نظر اسلام كلمه انسان در لسان آيات و احاديث به هردو شامل مى شود وقتى كه مى فرمايد: [اِنَّ الانسانَ لَفى خُسرٍ ...] مراد مرد و زن است پسمعلوم شد كه زن در مقام انسان بودن هيچ چيز از مرد كم ندارد ولى تفاوتهاى فاحشى كهدر ميان آنان وجود دارد نشان دهنده اهداف عاليه خالقمتعال است كه بدينوسيله بركات و عنايات خويش را نصيب بندگان خود مى نمايد و لازمبذكر است اين تفاوتها ملاك ارزش و امتياز نيست كه كسى ادعا كند شما چون زن هستيدارزش و امتيازتان پائين است و شما چون مرد هستيد امتيازتان بيشتر است و اسلام از ابتداىورود به جهان بشريت ملاك و معيار سنجش ارزش و امتياز را در ميان نوع بشر [اعم از زن ومرد] تقوا و پاكدامنى آنها تعيين فرموده است پس معلوم شد كه وجود تفاوت در ميان زن ومرد، مقتضاى طبيعت وجودى آنهاست نه اينكه مرد و يا زن بودن ملاك ارزش آنانست .
وقتى كه پذيرفتيم سيستيم وجود مرد، با سيستيم وجود زن فرق دارد بنابراين لازم است هر كدام متناسب با خود آئين نامه اى داشته باشد مثلاً : در محيط زندگى هر كسى درخت و گل كارى وجود دارد ولى برخورد ما با آنها متناسب با وضع و احوال آنهاست اگر چه همه آنها در عنوان كلمه [نباتات ] مشتركند ليكن تفاوتهاى موجود، نيازمندى آنها را روشن مى سازد.
مثلاً: در بعضى از فصول سال گلها را از باغچه به اطاق منتقل مى كنيد ولى به درختان موجود در حياط دست نمى زنيد اگر به شما اعتراض كنند چرا اين گُل ها را تحت پوشش و حجاب اطاق قرار مى دهى ؟ خواهيد گفت حجاب و پوشش نياز و احتياج او بوده است اگر اينكار را نمى كردم نابود مى گشت .
نكته دوم از نظر دينى حجاب بعنوان نياز و احتياج قطعى زنان مطرح است وقتى كهبراى رشد و پرورش استعدادهاى زنان ، برنامه ريزى مى شود ابتداء بايد بهاحتياجات قطعى و ضرورى او توجه كرد شما گُلدان را درمقابل شدت حرارت آفتاب يا سردى هوا و و ..... به محيط اَمنمنتقل مى نمائيد تا مانعى بر سر راه رشد و كمالات آن ايجاد نگردد حجاب نياز و احتياجقطعى جنس زن است چون بدون آن از رشد و تعالى و شكوفائى استعدادهايش محروم مىشود.
شارع مقدس شرائط پوشش و حجاب را بيان مى فرمايد مبنى براينكه زن نبايد خود را در تيررس شياطين قرار دهد همانطورى كه سرو صورت و بدنش بايد پوشش داشته باشد صدا و راه رفتن ، طرز برخورد و و .... همه و همه بايد حجاب داشته باشند يعنى زن نبايد در اندرونش چنان آسيب پذير باشد كه ابزار شياطين و منشاء وسوسه ها، و مانع تكامل و رشد ارزشهايش قرار گيرد خداوند در قرآن مى فرمايد:
قُل لِلمُؤ مِنِينَ يَغُضُّوا مِن اَبصارِهِم وَيَحفَظُوا فُرُوجَهُم ذلِكَ اءَزكى لَهُم اِنَّ اللهَ خَبِيرٌ بِما يَصنَعُونَ # وَ قُل لِلمُؤ مِناتِ يَغضُضنَ مِن اَبَصارِهِنَّ و يَحفَظنَ فُرُوجَهُنَّ ولايُبدِينَ زِينَتَهُنَّ اِلا ما ظَهَرَ مِنها وَليَضرِبنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ ولايُبدِينَ زِينَتَهُنَّ اِلا لِبُعُولَتِهِنَّ اءوابَآئِهِنَّ اءَو ابَآءِ بُعُولَتِهِنَّ اءواءَبنَآئِهِنَّ اءواءبنَآءِ بُعُولَتِهِنَّ اَو اِخوانِهِنَّ اَوبَنى اِخوانِهِنَّ اَوبَنى اَخَواتِهِنَّ اونِسائِهِنَّ اءومَا مَلَكَت اءيمانُهُنَّ اءَوِالتَّابِعينَ غَيرَ اُولىِ الا ربَةِ مِنَ الرِّجالِ اَوالطِّفلِ الَّذينَ لَم يَظهَرُوا عَلَى عَورا تِ النِّسآءِ وَلا يَضرِبنَ بِاءرجُلِهِنَّ لِيُعلَمَ مَا يُخفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ و تُوبُوا إِلَى اللهِ جَمِيعا اءَيُّهَ المُؤ مِنُونَ لَعَلَّكُم تُفلِحُونَ .(187)
به مردان مؤ من بگو، چشمان خود را از نگاه كردن به نامحرم باز دارند و دامن خويش را از آلوده شدن به گناه محافظت نمايند اين عمل براى آنان پاكيزه تر است و خداوند به هركارى كه انجام مى دهند آگاه است .
در آيه بعد مى فرمايد: به زنان مؤ منه بگو، چشمان خود را از نگاه كردن به نامحرم باز دارند عفت و پاكدامنى خويش را حفظ نمايند و زينت هاى خود را آشكار نسازند مگر آن چه خود پيداست و بايد روسرى [هر نوع پارچه اى كه مى تواند سر و موهاى يشان را تحت پوشش قرار دهد] خود را بشكلى قرار دهند تا اينكه سر و اطراف گردن كه بخشى از سينه را نيز شامل مى شود آشكار نباشد زينت هايشان را ظاهر نكنند جز براى شوهران خود، و پدرانشان و يا پدر شوهرانشان و يا بفرزندانشان و يا فرزند شوهرانشان [كه از زنان ديگر است ] و يا به برادرانشان و پسران آنها، و يا به پسر خواهرانشان ، و يا براى زنانشان يا مملوكاتشان ، يا مردان خدمتكارى كه در اثر ضعف عقل متوجه مسائل امورات زنان نمى شوند [مسائل جنسى را درك نمى كنند] و يا كودكانى كه هنوز از مسائل عزائز جنسى آگاهى ندارند، زنها نبايد در هنگام راه رفتن پاهاى خود را طورى حركت بدهند كه زيورهاى موجود در آن [مانند خلخال و و ...] بر نامحرمان آشكار گردد اى مؤ منين همگى در مقابل خطاهايتان بدرگاه خدا توبه كنيد تا اينكه در هر دو سرا خوشبخت شويد.
نكاتى كه در آيات مطرح است :
1 - نگاه كردن بنامحرم بر مرد و زن حرام است نبايد زن بيك مرد بيگانه با چشم شهوت نگاه كند و هم چنين براى مرد، نيز حرام است كه به زن اجنبى ، با نگاه شهوت بنگرد بنابراين حكم حرمتِ نگاه كردن منحصر به مرد نيست بلكه زن هم مانند مرد در اين حكم شريك است ام سلمه كه يكى از زنان پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) است نقل مى كند كه بعد از نزول آيه حجاب ، من و ميمونه (188) نزد رسول خدا بوديم ناگاه ابن مكتوم كه يك مرد نابينا بود وارد منزل شد پيامبر (صلى الله عليه و آله ) به ما دستور داد خودتان را مخفى كنيد وقتى كه ما به خدمتش عرضه داشتيم كه او نابيناست و ما را نمى بيند حضرت فرمود: آيا شما او را نمى بينيد؟(189)
2 - نگاه كردن با ديدن تفاوت دارد آنچه از نظر اسلام حرام است نگاه كردن است چون با اراده و اختيار انجام مى گيرد اما [ديدن ] بدون اراده محقق مى شود اگر كسى بگويد من زنى را ديدم يعنى يكى لحظه چشمم به او افتاد اما وقتى كه مى گويد من به او نگاه كردم ، يعنى با اختيار و قصد خاصى به او نگاه نمودم ،
3 - مراد از زينت در آيه شريفه محل آن است چون نگاه به گردن بند و يا نشان دادن آن حرام نيست بلكه مراد از اينكه زنان زينت خودشان را آشكار نسازند يعنى محل زينت را به نامحرم نشا ن ندهند مانند گردن و سينه ، مچ دستان يا لباسهائى كه بر تن دارند.
و اما مواردى كه اجازه شرعى دارد و زن مى تواند آن را آشكار نمايد، صورت و دست ها از مچ به پائين است و اگر به روايات اهل بيت عليهم السلام در تفسير اين آيات مراجعه شود مى فرمايند: باز و آشكار بودن صورت و دستان زن شرائطى دارد چه اگر مورد توجه مردان اجنبى و يا موجب وسوسه و گرايش به فساد باشد بايد در پوشش آنها هم ، بقدر امكان تلاش كنند.
دختر: در اينجا لازم مى دانم ازدواج و سنگين بودن مسئوليت آن را برايم توضيح دهيد تا بهتر بتوانم قدرت و توان خود را در تصميم گرفتن به اين امر مهم ، ازريابى كنم ؟ و اصلاً ازدواج يعنى چه ؟
پسر: در آيات قرآن مسئله ازدواج مرد و زن وقتى عنوان مى شود نكات ظريفى را در كنارش مورد توجه همگان قرار مى دهد و مى فرمايد:
خَلَقَ لَكُم مِن اَنفُسِكُم اَزواجَا لِتَسكُنُوا اِليها و جَعَلَ بَينَكُم مَوَدَّةً وَ رَحمَةً اِنَّ فى ذلِكَ لاَ ياتٍ لِقومٍ يَتَفَكَّرُونَ .(190)
خداوند متعال براى شما [مردان ] از جنس خودتان زنانى آفريد تا بوسيله آنها آرام بگيريد و در ميانتان محبت هاى قلبى و عفو و گذشت قرار داد و در اين كار نشانه هائى از خدا بر متفكران وجود دارد.
مسئله اول مسئله اسكان يافتن و آرام گرفتن توسط زنانيكه از طريق ازدواج بعنوانعيال مطرح مى شوند از نتائج اين وصلت است .
نكته دوم تحقق مودة و مهربانى و گذشت در ميان دو انسانيكه از طريق ازدواج با همآشنا گرديده اند از نشانه هاى توحيد است و درطول بحث بشرح آنها اشاره خواهد شد يكى از موفقيتهاى انسان درمسائل زندگى توجه به اين سؤ ال است به جهت اينكه اساستشكيل خانواده بر مسئله ازدواج مبتنى است و هر كس به هر اندازه در آن دقت كند بهآسايشهاى آينده خود كمك كرده است مسئله ازدواج با اينكه در ظاهر بهمسائل جنسى و شهوانى نسبت داده مى شود و يك فرد در هنگام نياز براى ارضاء غرائز،بسوى آن كشانده مى شود ليكن در مقام دقت از طريق ازدواج ، مسئوليت سنگينى بردوشانسان گذاشته مى شود و پيوسته او را به مشكلات و گرفتاريهاى بزرگىمشغول مى سازد. اگر از راه صحيح به معنا و مفهوم ، ازدواج توجه شود آن را يك مسئوليتسنگين پيدا مى كنيم و از اولين روزهاى زندگىِ مشتركِ زناشوئى ، اين حقيقت به چشم مىخورد. در اين صورت بر همگان لازم است كه در موردمسائل ازدواج به حقائقى ، دور از هواى عشق و غرائز جنسى ، مطالعه نمايد و در تحقق چنينعلاقه طبيعى كه كوهى از مسئوليت را بردوش ‍ آدمى مى گذارد به نكات قرآنى يعنىآرامش و محبت هاى قلبى در ميان زن و شوهر توجه نمايند تا روزى بعد از آرام شدننيازهاى شهوانى به آتش سوزناك انتخاب نادرست خود گرفتار نشوند.
قالَ رَسُول الله صَلَّ الله عَلَيه و آله :
النِّكاحُ رِقُّ فَليَنظُر اَحَدُكُم اَينَ يَضَعُ كَرِيمَتَهُ .(191)
ازدواج نوعى تسليم است پس هر يك از شماها بايد دقت كنيد كه خود را به چه كسى تسليم مى نمائيد يا با چه كسى در يك جايگاه قرار مى گيريد. از ديدگاه اسلام ، ازدواج پذيرفتن يك مسئوليت است هر انسانى اعم از دختر يا پسر، به چنين عمل وقتى علاقه پيدا مى كند، ابتداء بايد آمادگى هاى خود را در اجراء اين مسئوليت مهم مورد مطالعه قرار دهد مبنى براينكه :
1 - آيا او مى تواند با يك فردى ماءنوس شده و اين مسئوليت سنگين را بطور اشتراكى انجام دهند؟
2 - آيا در برابر بدرفتاريهاى شريك زندگيش مى تواند تحمل كرده و از راه مناسب پاسخ دهد.
3 - در روزهاى سخت زندگى تا چه حد مى تواند از لغزشهاى فكرى خود را نگهدارى كند و با آرامش كامل به فكر پيدا كردن راه نجات باشد؟
4 - از معناى ازدواج چه تصويرى در ذهنشان ترسيم شده است آيا به آن بعنوان يك مسئوليت مى نگرند يا اينكه ازدواج را فقط ارضاء شهوت مى دانند؟
5 - هدف عمده اى كه شما را بسوى ازدواج كشانده است چيست ؟
اگر به اين چند سؤ ال جواب قانع كننده اى داشته باشند مى توانند از ميان پاسخها تصميم خود را روشن كنند و از آمادگى و عدم آن ، آگاه شوند و از آن جائى كه بار سنگين ازدواج بردوش دو جوان نورس و تازه به دوران رسيده گذاشته مى شود بايد با رعايت تمامى احتياطهاى لازم و نگاه عميق به مضمون اين سؤ الات و پاسخهاى آن ، و مشورت با انسانهاى آگاه و روشن ، و خود آزمائيها براى پيدا كردن اعتماد بيشتر، بر آمادگى و پذيرفتن مسئوليت ازدواج ، به سوى معيارهاى واقعى و انتخاب شريك زندگى حركت كنند.
معيارهاى ازدواج در اسلام
براى هر كارى متناسب با خودش ، معيار و الگوئى وجود دارد و در انجام هر كارى ، توجه به الگوهاى آن ، ضرورى است چون بدون معيار، نمى توان كارى را انجام داد و از آن استفاده هاى سالم و مطلوبى بدست آورد و اين يك امر معقول و منطقى مى باشد و احساسات را در اين مورد نمى توان پايه و اساس كار خود قرار داد زيرا در مسائل زندگى ، كاربُرد احساسات دائره مخصوصى دارد و نبايد بر آن منكر شد و يا بطور كلى محكومش كرد مبنى بر اينكه احساسات كار را خراب مى كند و بر هر فرد عاقلى سزاوار نيست ، كارهاى خود را با احساسات انجام دهد بلكه بايد عقل خويش را بر آن حاكم سازد به جهت اينكه خود احساس از نعمتهاى بزرگ الهى است و اكثر كارهاى آدمى را در زندگى همين احساس پرورش مى دهد و اگر احساسى در كار نباشد هيچ فردى علاقمند به فعاليت و كنجكاوى در مسائل زندگى خود نمى شود و اين احساس است كه در آدمى شور و شوق و هيجان قابل وصفى ايجاد مى كند و عضلات بدن را به حركت در مى آورد اگر احساسات را در وجود آدمى محكوم و ريشه كن سازند هيچ فردى به سوى علم و دانش ، كار و تجارت و مسائل زندگى ، حتى عبادات و مانند اينها علاقه اى نخواهد داشت و ازدواج از كارهاى مهم و مسئوليت انگيز است و هر فردى بر آن ، علاقه نشان مى دهد و تمام اين علاقه ها از راه احساس است . ولى بايد، با تعقل بيشتر احساسات را به سوى صلاح خويش هدايت كرد.
بنابراين مسئله احساس در وجود انسان از بزرگترين نعمتهاى خداونديست كه براى حيات و زندگى بشر ضرورت دارد و بندگان كامل خداوند انبياء و امامان معصوم عليهم السلام از اين نعمت بزرگ الهى برخوردار بودند و هيچ اقدامى را در نابود كردن احساسات و غرائز، جائز نمى دانند و آنكه در آيين الهى آمده ، تعديل غرائز و احساسات است انسانى كه احساس نداشته باشد و از معناى عشق و علائق دست كشيده به گياهان پژمرده اى مى ماند كه هيچ زمينه اى براى رشد و ترقى او، وجود ندارد، احساسات بشر در تمام مراحل زندگى داراى ارزش است مشروط بر اينكه در چهار چوب قوانين الهى واقع شود.
دختر: معيار و الگوهاى دينى را در انتخاب همسر بيان كنيد تا در تصميم گيرى گرفتار برنامه هاى تجملاتى نشويم ؟
معيارهاى انتخاب همسر
پسر: ضمن تشكر از دقتى كه در بيان مطالب داريد بايد بگويم عمده ترين معيارهائى كه مى تواند در اين مورد مشكلات را حل كند عبارتند:
1 - ايمان بخدا ، 2 - هماهنگى در افكار و انديشه ، 3 - داشتن انصاف ، 4 - تعهد و امانتدارى ، 5 - كُفو و هم شاءن بودن .
در اينجا لازم است بتوضيح و تفسير الگوهاى دينى بپردازيم تا هر كدام از ما بتوانيم به معناى واقعى آنها، كه در تشكيل زندگى زناشوئى نقش عمده اى را ايفاء مى كنند دست پيدا كنيم .
معيار اول :
دختر: اولين معيارى كه در شخصيت شناسى به كار گرفته مى شود داشتن ايمان بخداوند است حالا از شما مى خواهم مسئله ايمان را تعريف كنيد تا به نكته هاى سؤ الى پاسخ مناسبى باشد؟
پسر: [ايمان ] همانطوريكه در آيات و احاديث آمده است بداشتن يقين و معرفت به خداى متعال دلالت دارد و در جايگاه خاصى از وجود انسان بنام قلب شكل مى گيرد و داراى مراتبى است كه هر مرتبه آن ، به اندازه معرفت انسان به خداوند متعال تعيين مى گردد و در واقع ايمان يعنى باور كردن به وجود خالق هستى و به آن تمسك نمودن ، چه اگر كسى خدا را باور كند و در مقام عمل به باور خويش پايبند شود يعنى اطاعت و پيروى كامل از امامت حضرت على (عليه السلام ) را داشته باشد مؤ من است چون محك و الگوى ايمان تسليم شدن و اطاعت نمودن امامان معصوم عليهم السلام از قرآن مى فرمايد:
1 فَاَما الَّذينَ آمَنُوا بِاللهِ وَاعتَصَمُوا بِهِ فَسَيُد خِلُهُم فِى رَحمَةٍ مِنهُ وَ فَضلٍ وَيَهدِيهِم إِلَيهِ صِراطا مُستَقِيما .(192)
آنانكه بخدا ايمان آورده و بدان تمسك كرده اند پس بزودى داخل رحمت و تفضل الهى ، در دنيا وآخرت خواهند شد و آنها را به صراط مستقيم هدايت مى كنيم .
صراط مستقيم در آيات قرآن مطابق تصريح روايات ، قبول ولايت حضرت على (عليه السلام ) است .(193)
چون با پذيرفتن ولايت آن حضرت ، حقايق ايمان به پروردگار متعال در اخلاق و رفتار و شخصيت انسان آشكار مى گردد.
2 يا اَيُّها الَّذينَ آمَنُوا اِتَّقُوا اللهَ وَكُونُوا مَعَ الصادِقينَ... .(194)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد از خدا بترسيد و تقواى او را رعايت كنيد و هميشه با صادقين باشيد.
تمامى مفسران خاصه و عامه ، معتقدند كه مراد از [صادقين ] امام معصوم (عليه السلام ) است فخر رازى در تفسير كبير مى گويد: مراد از [كونوا مع الصادقين ] امام معصوم (عليه السلام ) است اگر در مورد ايمان مطالعه شود روشن خواهد شد كه ايمان يعنى باور و يقين داشتن بخدا و نشان دادن صبر و تحمل در برابر حوادث و خواسته هاى نفسانى و شيطانى مى باشد.
اين حقيقت الگو و معيارى لازم دارد يعنى رعايت تقواى الهى و اجراء كردن خواسته هاى ايمان جز با تبعيت از امام معصوم (عليه السلام ) كه حجت و كارشناس خداى متعال است معنى پيدا نمى كند با امامت بودن يعنى خود را با او تطبيق دادن كه در هر عصر و زمان نشان دهنده رشد ايمان است و احاديث فراوان در تفسير اين آيه آمده است كه با صراحت ، تبعيت كامل از امام معصوم (عليه السلام ) را در هر عصر و زمان شرط اصلى ايمان معرفى مى كنند.
مؤ منين مى توانند ايمان و اخلاق و شخصيت و تمام جريانات زندگى خودشان را اعم از نكاح ، انتخاب دوست و رفيق و و .... از طريق راهنمائى حجت الهى بدست آورند و اين بعنوان يك امر الهى در آيه شريفه آمده است [كُونُوا مع الصادقين ] يك فرد مسلمان تنها در سايه اطاعت از امام معصوم (عليه السلام ) مى تواند تمامى اعمال خود را مورد خوشنودى خالق متعال قرار دهد در غير اين صورت هيچ عملى از او پذيرفته نخواهد شد چون رضا و خوشنودى خداى سبحان از بندگانش هنگامى محقق مى شود كه آنها اطاعت كامل خود را تواءم با مودت قلبى پيشوايان معصوم صلوات الله عليهم اجمعين به مرحله ظهور برسانند عده اى خدمت رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) رسيدند و عرضه داشتند كه ما خدا را دوست مى داريم ولى به شما علاقمند نيستيم خالق متعال فرمود:
قُل اِن كُنتُم تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونى يُحبِبكُمُ اللهُ .(195)
اى پيامبر، به آنها بگو، اگر در ادعاى دوستى خداوند صادق هستيد پس از من [پيامبر] پيروى كنيد تا اينكه محبوب خدا واقع شويد.
محبوبيت انسان در پيشگاه الهى وابسته به تبعيت كامل از حجت خداوندى است چه اگر كسى از اين مسير وارد نشود با هيچ عملى نمى تواند خود را محبوب پروردگار قرار دهد.
بنابراين عمده ترين تفسير براى حقيقت ايمان انسان بخداى متعال اين است كه تمام كارهايش را با اطاعت كامل از امامان معصوم عليهم السلام انجام بدهد يعنى در اخلاق ، رفتار، زندگى ، عبادات ، ازدواج ، انتخاب همسر يا دوست و در كليه برنامه هايش با عشق و مودت قلبى ، مطيع اولياء خدا باشد.
و حضرت امام زين العابدين صلوات الله عليه مى فرمايد:
وَاجعَلنا لَهُم سامِعينَ و مُطيعينَ كَما اَمَرتَ .(196)
پروردگارا : توفيقى برايم عنايت فرما تا با تمام وجودم شنونده سخنان آنها [محمد و آل محمد صلواتك عليهم اجمعين ] بشوم و از تمامى دستوراتشان اطاعت كننده كاملى باشم همانطورى كه خودت ما را به اين كار ماءمور كرده اى .
يك مسلمان در چهار چوب مودت و محبت و اطاعت كامل از حضرت على و يازده فرزندان معصومش [صلوات الله عليهم اجمعين ] مى تواند به نور ايمان مزين باشد چون در چنين شرائط هدايت وى به صراط مستقيم الهى ثابت مى شود.
اگر كسى به صراط مستقيم كه تمام زيبائى هاى واقعى را با خود دارد هدايت پيدا كند به شخصيت واقعى نائل گرديده است و الگو قرار دادن آن ، در انتخاب همسر، موفقيت هاى بزرگى را نصيب آنان مى سازد.
دختر: آيا معناى شخصيت انسان خلاصه و عصاره ايمان اوست ؟
پسر: آنچه از مجموع آيات و روايات استفاده مى شود شخصيت هر كس در ايمان او خلاصه مى شود و افرادى كه از مفهوم ايمان برخوردار نيستند يعنى از داشتن شخصيت واقعى كه مورد احترام خالق متعال و بندگانش و حتى ساير مخلوقات است محروم هستند، دختر و پسرى كه قصد ازدواج دارند لازم است شخصيت و يا ايمان يكديگر را، مورد مطالعه قرار دهند براى اينكه عمده ترين ابزار زندگى سالم ، همان شخصيت آنهاست .
وقتى كه ازدواج آنها با ثابت شدن ايمانشان شكل بگيرد بطور يقين ، تمام خواسته هاى معقول و شرعى آنها محقق خواهد شد و طرفين با اطمينان و اعتماد خاصى به يكديگر، سرنوشت جديدى را شروع خواهند نمود و به لذت و شيرينى و آسايشهاى لازم زندگى ، كه مولود ايمان است نائل مى شوند. و در آيات قرآن به ويژگيهاى مؤ منين اشاره شده است .
دختر: ضمن تشكر از شما مى خواهم به خصوصيات مؤ من و يا آثار و لوازم ايمان اشاره كنيد تا اينكه به اهميت آن پى ببريم و از بركاتش استفاده هاى شايان توجهى را بدست آوريم ؟
پسر: خداى سبحان در اين زمينه مى فرمايد:
قَد اَفلَحَ المُؤ مِنُونَ، اَلَّذينَهُم فى صَلاتِهِم خاشِعُونَ، وَاَلَّذينَهُم عَنِ اَللَّغوِ مُعرِضُونَ، وَاَلَّذينَهُم لِلزَّكوةِ فاعِلُون ، وَاَلَّذينَهُم لِفُروُجِهِم حافِظُونَ .... وَالَّذينَهُم لاَِماناتِهِم و عَهدِهِم راعُونَ، وَالَّذينَهُم عَلى صَلَواتِهِم يُحافِظُونَ .(197)
البته كه مؤ منين رستگار شده اند آنانيكه در نماز خود [براى عظمت خدا] خشوع و فروتنى مى كنند و از كارهاى بيهوده و لغو اعراض و پرهيز دارند، زكوة و انفاق را انجام مى دهند، از ناموس و حيثيت خويش پاسدارى مى كنند... وظائف خود را در حفظ امانتها و تعهداتشان بطور كامل رعايت مى نمايند و نمازهاى خود را با حفظ تمام شرائط لازم بجا مى آورند.
اين آيات شريفه شناسنامه مؤ منين است زيرا ويژگيهاى او را بيان مى كند، پس اگر از طريق معلول ، به وجود علت پى ببريم تمامى خصوصيات كه در آيات آمده ، منحصر به آن كسانى است كه به نور ايمان مزين گرديده اند و به عبارت ديگر: اين صفات كماليه ، از ايمان انسان مايه مى گيرد بنابراين با دليل لِمى و اِنى مسئله مذكور قابل اثبات است . يعنى شخصيت مؤ من با اين دو برهان قابل اثبات مى باشد. يعنى اگر از طريق علت اين صفات را بررسى كنيم كه يك فرد مؤ من داراى اين كمالات است آن را [لِمى ] گويند و اگر از معلول پى به علت بيريم آن را [اِنى ] گويند. كه اين خصوصيات به مؤ منين مربوط مى شود.
در اينجا به شرح كوتاهى از اين صفات كماليه اكتفاء مى كنيم :
1 - خشوع در نماز، يكى بزرگترين نشانه هاى ايمان است كه با معرفت انسان به خداى متعال شكل مى گيرد چون خويشتن را در مقابل عظمت الهى مى بيند و با تمام وجودش تعظيم مى كند.
2 - از اعمال لغو و باطل اعراض نمودن ، انسانهاى مؤ من هميشه دنبال كارهائى هستند كه مورد رضا و خوشنودى پروردگار متعال باشد و از هر عملى كه موجبات خشم و غضب او را فراهم مى كند اجتناب مى ورزند.
لغو و باطل در مواردى گناه و معصيت را معنا مى دهد مانند: گوش دادن به موسيقى يا نگاه كردن به فيلم هائى كه ، انحراف از دستورات دينى را بدنبال دارد يا شركت در مجالس لهو و لعب ، كه بوسيله افراد فاسد و فاسق صورت مى گيرد و و .... و گاهى معناى لغو، اين است كه اوقات گرانقدر خويش را به چيزهائى كه هيچ عايد و نتيجه مثبتى در برندارد از دست بدهد مانند نشستن در پاى تلويزيون و نگاه كردن به فيلم و يا برنامه اى كه ، بجز اتلاف وقت ، نتيجه ديگرى براى وى ندارد، چنانچه در زندگى مردم عصر اَتُم اين مسئله به اوج خود رسيده و اوقات پر قيمت و ارزشمند انسان ها بدون كمترين سود، با سرعت از دست آنها گرفته مى شود، اگر نسل جوان لحظات عمر خويش را، در سرمايه گذارى هائى كه فردا، و فرداها به آن نيازمند است شركت ندهد، مى توان آينده آنان را، پيش بينى كرد.
در هر صورت مؤ من معتقد است از لحظه و دقايق عمر، سؤ ال خواهد شد كه در كجا آن را صرف نمودى و چرا؟
و به همين جهت از لغو و كارهاى بيهوده گريزان است .
3 - پرداخت زكوة ،
زكوة در اين آيه به معناى مطلق انفاق و احسان است .
چون اين سوره در مكه نازل شده ، ولى زكات اموال در مدينه واجب گرديد و مراد از زكوة در اين آيه انفاق و احسان است به هر نوع انفاق و احسان اعم از مادى يا فرهنگى و يا هر عمل خيرى را شامل مى شود كه در حديث آمده زكات علم انتشار و تعليم دادن آن است ، يك انسان مؤ من براى حل مشكلات ديگران با تمام امكاناتش تواءم با عشق و علاقه قلبى ، خدمت و فداكاريها انجام مى دهد و از تمام نعمتهاى الهى كه در اختيار دارد بديگران احسان مى كند و همين عمل زكات و بجاى آوردن شكر نعمتهاى خداى متعال است .
4 - در مسئله حفظ نواميس خيلى دقت مى كند و معناى حفظ فروج اين است فرد مؤ من زن يا مرد، بايد پايبندى خويش را به قوانين حياتبخش الهى ابراز كنند تا چشمان نامحرم با هر نوع حيله و نيرنگ قصد اهانت به او را نداشته باشند و مرد مؤ من بايد زن و دخترانش را در اثر مديريت دينى چنان تربيت نمايد تا كمترين زمينه اى براى انحرافات فكرى يا عملى آنها ايجاد نشود و زنان مؤ منه بايد در اثر معرفت دينى به يك بصيرت قوى نائل شوند تا قبل از توجه به لذتهاى جنسى از طريق گناه و معصيت ، به لذتهاى معنوى توجه كنند و با اخلاق و كردار خدا پسندانه مُشت محكمى بر دهان قواى شيطان بزنند و با حجاب و وقار و عدم توجه به تجملات ويرانگر، ايمانشان را به نمايش بگذارند تا هر بيننده اى را، مجذوب برنامه توحيدى سازند در اينجا بايد گفت كه ايمان به خدا هيچ وقت ، مانع لذتهاى جنسى و يا خواسته هاى انسانى نمى باشد بلكه او را به چنين برنامه ها تشويق مى كند ليكن با ارائه فرمول و راه سالم ، مانع حركتهاى انحرافى او مى شود تا اينكه با ميل به علاقه هاى طبيعى خود، از آلودگيهاى ذلت بار نجات يابد در اينجا به بخشى از آيات و احاديث در اهميت ازدواج اشاره مى كنيم :
1 - قالَ رَسولُ الله صَلَّ الله عَلَيهِ و آله :
مَن تَزَوَجَّ اَحرَزَ نِصفَ دينهِ فَليَتَّقِ اللهَ فِى النِّصفِ الا خَرِ .(198)
هر كس ازدواج كند نصف ايمان خويش را [از شر وسوسه هاى شيطانى ] نجات داده است پس در نصف ديگر هم تقواى الهى را مد نظر قرار دهد،
2 - قال الله تعالى :
وَانكِحُوا الاَْيامى مِنْكُمْ وَالصالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَاِمائِكُمْ اِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللهُ واسِعٌ عَليمٌ .(199)
[اَيامى ] جمع اَيم به معناى كسى كه ازدواج نكرده است و مغلوب اَيايم است مثل [يَتامى ] كه مغلوب [يَتايم ] است [ياء به جاى ميم ] و سپس قلب به الف شده [اَيامى ] گرديد و عباد جمع عبد، يعنى غلام و اِماءِ جمع اَمَةَ يعنى كنيز مى باشد، معناى آيه چنين است زمينه ازدواج افراد مجرد را فراهم كنيد و هم چنين افراد صالح و شايسته اى كه تحت عنوان [عبد و كنيز] پيش شما هستند يعنى غلامان و كنيزهاى نيكوكار را به نكاح وادار كنيد چه اگر فقير هستند خداوند از فضل خويش آنها را غنى خواهد ساخت و خداوند روزى دهنده آگاه است .
بنابراين مسئله ازدواج يك امر لازم و ضرورى است و مؤ منين بايد قبل از ديگران به آن اهميت قائل شوند اگر چه از فعل امر [فَانكُحِوا] وجوب آن استفاده مى شود ولى ادعاى استحباب مؤ كد به وسيله قرائن موجود استبعاد ندارد در هر صورت تشويق و ترغيب به مسئله نكاح در آيات و احاديث ، از محبوبيت آن در پيشگاه الهى خبر مى دهد.
زن و مرد لباس يك ديگرند: قرآن مى فرمايد: هُنَّ لِباسٌ لَكُم و اَنتُم لِباسٌ لَهُنَّ (200) زنان لباس براى شما [مردان ] و شما لباس براى آنها هستيد در آيه ديگر مى فرمايد: خَلَقَ لَكُم مِن اَنفُسِكُم اَزواجَا لِتَسكُنُوا اِليها ... .(201)
براى شما [مردان ] از جنس خودتان زنانى آفريد تا بوسيله آنها اسكان و آرامش پيدا كنيد در يك نگاه به تعابير قرآن ، فلسفه زناشوئى با جملات كوتاه و زيبا روشن مى گردد مسئله اسكان و لباس يك ديگر بودن ، نكات مهمى را براى انسانها توضيح مى دهد، چون زن و مرد از ديدگاه ، قرآن ، بايد مانند لباس ، موجب زينت ، و آرامش و حافظ جان يك ديگر باشند مرد و زنى كه در فرهنگ دينى ، بعنوان لباس يك ديگر معرفى مى شوند در اين صورت براى جوانان لازم است در مورد، رنگ و جنس ، و مقاومت و خصوصيات ، اين لباس ‍ دائمى ، دقت نموده و بعد از مشورت ، انتخاب كنند، همانطورى كه در خريد يك لباس چند روزه دقت زياد مى شود پس براى لباس ‍ دائمى بايد نهايت دقت انجام داده شود.
مثلاً: اگر رنگ زن و شوهر، رنگ خدائى باشد يعنى ويژه گيهاى يك فرد مؤ من در او مشاهده شود، اسكان يافتن و لباس بودن آنان به يك ديگر، قطعى خواهد بود اما اگر مانند بعضى از پارچه ها، رنگ ثابتى نداشته باشد بلكه با يك فشار يا تماس با آب ، رنگ عوض ‍ كند در اين حال ، ازدواج چندان ارزشى بر آنان نخواهد داشت پس بايد تلاش كنيم كه در ازدواج ها به نكات مهم ، قرآن اهميت بدهيم .
دختر: وقتيكه ازدواج در فرهنگ دينى با تشويق و ترغيب زيادى مورد توجه واقع شده چرا اغلب جوانان با ترس و نگرانى بدان نگاه كرده و از آن فرار مى كنند؟
پسر: سؤ ال مناسبى را مطرح نموده ايد غالب جوانان در اثر تحليل هاى غير معقول و غير منطقى از ازدواج ، فاصله گرفته و به برنامه هاى نادرستى گرايش پيدا مى كنند و حالا به ريشه هاى آن ها مى پردازيم .
يكى از علل فرار جوانان از نكاح ، مسائلى است كه در اجتماع واقع مى شود چون عده اى را مى بيند كه از طريق ازدواج به وضع ناگوارى گرفتار شده زندگى و شخصيت و حتى اموال خودشان را از دست داده و در يك جهنم سوزان قرار گرفته اند و لذا از نكاح تفسير دردناكى دارند و تا مى توانند از آن فاصله مى گيرند، اما آنچه در اينجا لازم است اينكه بايد ريشه بدبختيها را پيدا كرد، آيا خود ازدواج موجب شكست و بدبختى انسان مى شود؟ در اينصورت چرا همه ازدواجها چنين نيستند؟ بلكه ازدواج موجبات موفقيت عده اى را فراهم ساخته است ، بنابراين ازدواج عامل بدبختيها نيست بلكه انتخاب نادرست است كه زندگى انسانها را به نابودى مى كشاند.
يعنى هر كس ، بدون توجه به معيارهاى واقعى ، كه از طريق پيشوايان معصوم به ما رسيده است اگر وارد مسئله نكاح نشود خسارتهاى جبران ناپذيرى را بدنبال خواهد داشت همانطوريكه در عصر حاضر شاهد آن هستيم ، وقتيكه اغلب جوانان و خانواده هايشان بدون توجه به شخصيت و ايمان كسى ، وى را شريك زندگى خويش و يا فرزندان خود انتخاب مى كنند در اينصورت هر عاقلى بايد اين واقعيت را بپذيرد كه ازدواج با افرادى بى ايمان و فاقد شخصيت سالم ، ورود به جهنم سوزان است .
دومين عامل فرار از نكاح اين است كه به مسئله ازدواج ، با عينك ايمان نگاه نمى كنند تا فرمولهاى اساسى را مورد استفاده قرار دهند بلكه در اثر تقليد از رسومات غلط و نادرست ، مسئله ازدواج بر ايشان مشكل آفرين و ناراحت كننده تفسير مى شود، مثلاً: به هزينه هاى سرسام آور و مهريه هاى سنگين و به وجود زن و خواسته هايش و فرزندان زياد در آينده و تاءمين خواسته هاى آنها و و .... مى انديشند و چون تحليلهاى اين عده از مسير ايمان فاصله گرفته است و لذا مسئله نكاح برايشان مشكل آفرين خواهد بود. اما اگر از طريق ايمان به خداى متعال وارد اين مسئله بشوند تمامى برنامه ها بدون كمترين مشكل پياده خواهد شد براى اينكه دو جوان مؤ من وقتى كه قرار الفت و دوستى را زير چتر قانون زناشوئى امضاء مى كنند و بدون تقليد از رسومات جامعه ، رضايت و عنايت و تفضل خداى متعال را مد نظر قرار مى دهند و چون تمامى برنامه ها در شعاع ايمان انجام مى گيرد و لذا بدون ترس و نگرانى بلكه با خوشحالى و سرور واقعى ، مراسم ازدواج خود را آغاز مى كنند همانطوريكه در آيه آمده است :
اِن يَكُونُوا فُقَراءِ يُغنِهِمُ اللهُ مِن فَضلِهِ ... .(202)
اگر [جوانان ] در امر ازدواجشان كمبودهاى مالى داشته باشند خداوند از فضل خويش آنها را غنى خواهد كرد.
به هر حال عمده ترين عامل فرار و ترس جوانان از مسئله ازدواج ، ضعف ايمان ، و نداشتن يقين به رحمت و تفضلات خداوندى است و در احاديث آمده اگر كسى از ترس مشكلات مالى يا تاءمين زندگى خانواده ، ازدواج را ترك كند از مسير ايمان منحرف شده است و در اين زمينه به چند حديث شريف توجه كنيم :
1 - قال رسول الله صلى الله عليه وآله :
مَن تَرَكَ التَّزويجَ مَخافَةَ العيلَةِ فَقَد اَساءَ ظَنَّهُ بِاللهِ، اِنَّ اللهَ عزَّوَجَلَّ يَقُول : اِن يُكُونُوا فُقَراءَ يُغنِهِمُ اللهُ مِن فَضلِهِ واللهُ واسِعٌ عَليمٌ .(203)
اگر كسى بخاطر ترس از وجود اهل و عيال ازدواج را ترك كند پس به خدا بدگمان گرديده است زيرا پروردگار متعال مى فرمايد: اگر آنها فقير باشند خداوند از فضل خويش آنان را غنى خواهد كرد وخداوند گشايش دهنده آگاه است .
2 - قالَ رسول الله صَلَّى الله عليه و آله :
مَن تَرَكَ التَزويجَ مَخافَةَ العيلةِ فَلَيسَ مِنا. (204)
((هر كس به خاطر ترس از داشتن اهل و عيال ازدواج را ترك كند از ما نيست .
بنابراين سوء ظن يا بدگمانى بخداوند از نشانه هاى ضعف ايمان است كه اگر اصلاح نشود به نابودى پايه هاى عمده اعتقاد، وى منجر خواهد شد و اغلب نگرانيهاى مردم در هر مورد خصوصا در مسائل اقتصادى و مالى ، از عدم ايمان و يقين بخالق هستى مايه مى گيرد در اين حال براى هر كس لازم است روح و روان خويش را به حقايق ايمان و داشتن باور بخداى قادر آماده كند تا از آسايشهاى واقعى برخوردار شود در اين زمينه به يك داستان توجه كنيم :
جوانى به خدمت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) رسيد و از فقر مالى شكايت نمود.
حضرت به او فرمود: تُزَوِّج ، فَتَزَّوجَ فَوَسَّعَ عَلَيهِ. (205)
ازدواج كن ، او هم ازدواج كرد و به گشايشهايى در زندگى نائل گشت .
وَ عَن الصادِق (عليه السلام ) قالَالرَّزقُ مَعَ النِّساءِ وَالعَيالِ .(206)
روزى و رزق انسان با وجود زن و فرزندان افزايش پيدا مى كند.
بشر وقتى كه از دايره ايمان خارج مى شود زندگى را در چهار چوب تحليلهاى مادى تفسير مى كند چه اگر تعدادى در سود و در آمد وى سهيم باشند بتدريج از سرمايه اش كاسته مى شود غافل از اينكه رزق و روزى از راهى تاءمين مى گردد كه به خيال انسان نمى رسد و در مواردى مخارج و صرف هزينه هاى متعارف براى فقراء در ميهمانيهاى خداپسندانه ، موجب كثرت رزق و روزى او مى شود و هيچ كس نمى تواند در اين گونه برنامه ها اظهار نظر نمايد چون قرآن مى فرمايد:
وَ مَن يَتَّقِ اللهَ يَجعَل لَهُ مَخرَجَا و يَرزُقهُ مِن حَيثُ لايَحتَسِبُ .(207)
هر كس تقواى الهى را رعايت كند براى او اسباب نجات از محاصره مشكلات و گرفتاريها قرار داده مى شود و از طريقى كه به خيالش ‍ نمى رسيد برايش رزق و روزى داده مى شود.
و در همين سوره مى فرمايد: وَ مَن يَتَوكَّل عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسبُهُ ... .(208)
و هر كس بخدا توكل و اعتماد كند پس او به تمام خواسته هايش كفايت مى كند،
بنابراين فرار از ازدواج بخاطر كمبودهاى مالى و يا تحليهائى نادرست ، از ضعف ايمان و كمبود يقين بخداى متعال خبر مى دهد چون اگر كسى در زمان مناسب با رعايت شرائط و معيارهاى دينى وارد زندگى زناشوئى بشود بطور يقين از عملكرد خود احساس لذت و شادمانى خواهد كرد چون ازدواج از عوامل موفقيت و خوشبختى انسانهاست بخاطر اين كه دو نفر جوان ، در اثر مودت و علاقه هاى قلبى دست بدست هم داده و هدف واحدى را تعقيب مى كنند در اين صورت يار و ياور و غم خوار هم خواهند بود و مانند يك نيروى قوى و محكم نيازهاى روحى و جسمى و اقتصادى يك ديگر را تاءمين مى نمايند.
ولى آنچه موجب فرار عده اى از ازدواج مى شود و تصوير مشكل آفرين در روح و روان جوانان از وصلت پديد مى آورد آن ازدواجهائى است كه مطابق دستورات الهى صورت نگرفته بلكه از طريق هواهاى نفسانى و شيطانى و بدون كمترين فكر ومطالعه در شخصيت همديگر شكل گرفته در نتيجه به جهنم سوزانى مبدل شده و خانواده ها را به غم و اندوه گرفتار ساخته است .
معيار دوم :
هماهنگى فكرى :
دختر: از شما مى خواهم در مورد هماهنگى دختر و پسرى كه قصد ازدواج دارند توضيح بدهيد تا روشن شود آنانى كه قصد نكاح دارند در كدام زمينه ها بايد هماهنگ باشند تا بتوانند زندگى زناشوئى را بسوى موفقيت و آسايش كامل و تحويل فرزندان صالح هدايت نمايند؟
پسر: هماهنگى در ميان انسانها هنگامى ثابت مى شود كه فكر و انديشه طرفين از رشد خاصى بر خوردار باشند تا بتوانند هم ديگر را درك و تحمل كنند يعنى اگر دو نفر در تمام ابعاد زندگى از هم فاصله داشته باشند ولى از جهت فكرى و دنياى باطن هماهنگى پيدا كنند براى هميشه مى توانند حامى و رفيق سالمى براى يك ديگر باشند چون اين هماهنگى انگيزه و هدف و احدى را در ميان آنها مطرح مى سازد در نتيجه بينش و معرفت آنان به كسانى كه در فكر و انديشه با آنها نزديك هستند يك نگاه محبت آميز و كاملاً دوستانه خواهد بود بخاطر اينكه در ميان خود و كسانى كه با آنها هماهنگى فكرى دارند فاصله و يادوئيت نمى بينند بلكه آنها را بطور كامل از خودشان مى دانند.
در مسئله ازدواج هم اگر در ما بين طرفين هماهنگى هاى فكرى وجود داشته باشد يعنى زن و شوهر هدف واحدى را در اندرون خود تعقيب كنند در اين حال هيچ مشكلى زندگى آنان را تهديد نخواهد كرد بلكه در اثر همين هماهنگى ، از وجود مشكلات نردبان ترقى براى خود تهيه خواهند كرد اما اگر در ميان آنها هماهنگى فكرى نباشد هيچ وقت زندگى آنها محيط آرامش لازم ، نخواهد بود اگر چه در علم و مال و و ... هماهنگ باشند چون علم و تخصص يا مال و ثروت و و .... نمى تواند افكار زن و شوهر را بهم نزديك نمايد در اين جا به مسئله اى كه حائز اهميت است اشاره مى كنيم .
و آن اين است :
آيا اين دو نفر در تمامى مسائل زندگى طرز تفكر واحدى دارند يا تفكر آنها از يكديگر فاصله ها دارد؟ بعنوان مثال : طرز تفكر دختر بر اين است كه تمام امكانات دنيوى وسيله اى است كه انسان را به سوى كمالات و ارزشها سوق دهد و نبايد به آنها وابستگى پيدا كرد.
پسرى كه با او قصد ازدواج دارد آيا از چنين طرز تفكرى حمايت مى كند يا نه ؟ اگر هر دو را هدف اين باشد كه بنده خدا باشند در اينصورت هماهنگى مطلوبى را پيدا خواهند كرد زيرا در مسير بنده گى خداى متعال فقط يك راه وجود دارد كه به صراط مستقيم معروف است در چنين صورت هيچ مشكل و مانعى بر سر راه زندگى اين دو جوان ، ايجاد نخواهد شد زيرا داشتن هدف مقدس ‍ موجب هماهنگى و تعاون و درك ارزشها مى شود و انسانها را از گرفتار شدن به نفاق و بدبختى و حركات منفى باز مى دارد.
اما اگر دختر و پسر در وابستگى نفسانى يا دنيوى هماهنگى داشته باشند يعنى طرز تفكر آنها بر اين است كه ارزش انسان به ثروت و علم ومقام او، وابسته است آيا با چنين طرز تفكر، هماهنگيهاى معقول ومطلوبى كه از نيازهاى عمده زندگى است بوجود خواهد آمد يا نه ؟
جواب ممكن است در مواردى از برنامه هاى زندگى ، هماهنگى هاى مقطعى و كوتاهمدت پيدا كنند ولى اين يك واقعيت است داشتن هدف واحد درمسائل مادى نمى تواند هماهنگيهاى لازم را، در ميان انسانها ايجاد كند زيرا هر كس به فكرترجيح دادن راه و روش و برنامه هاى خويش است و نمى خواهد تسليم انتخاب ديگرىباشد نكته ديگر اين است كه وابستگى هاى مادى طرق زيادى دارد و بشر نمى تواند درتمام اين برنامه ها بيك هماهنگى مطلوب دست پيدا كند بنابراين هماهنگى در اين بخش مفيدزندگى نمى شود اما اگر هماهنگى آنها در مسير معنويت باشد با هيچ مشكلى روبرونخواهند شد چون كه هدف معنوى موجب وحدت و هماهنگى فكرى مى شود و تاريخ بشر مؤيد اين واقعيت است .
و به عبارت ديگر: هماهنگى فكرى دو جوان يعنى معرفت و بصيرت آنها از جهان هستى و ارزشهاى انسانى به همديگر نزديك باشد يعنى دختر و پسر جوانيكه قصد ازدواج دارند در تشخيص ارزشها تا چه اندازه با هم هستند آيا اين دو جوان ارزشها را در شكستن غرور و عدم اطاعت از هواى نفس مى دانند؟ اگر معرفت آنها در يك حد مناسبى قرين هم باشد به هماهنگى و سعادت مهم زندگى نائل مى شوند چون هدف واحدى را تعقيب مى كنند.
و اين موضوع براى مؤ منين يك مسئله روشن و قابل لمس است زيرا آنها با انتخاب همسر مؤ من ، صراط مستقيم الهى را هدف خودشان قرار داده اند و در اين حركت معنوى فاصله هاى زمان و مكان و عناوين ديگرى ، مانند: علم و ثروت و مقام و و .... نمى تواند موجب تفرقه و جدائى در ميان آنان باشد آنان در مقام دعا وخلوت با پروردگار متعال با خير خواهى قلبى به فكر مؤ فقيت مؤ منين بوده و از آنها با عشق و علاقه كامل حمايت مى كنند بنابراين در ازدواج دختر و پسر با ايمان هيچ مشكلى احساس نمى شود.
اما اگر ازدواج كنندگان در هدف و طرز تفكر و تشخيص ارزشها باهم مخالفت داشته باشند هيچ اميدى به هماهنگى آنها وجود نخواهد داشت .
و در مورد هماهنگى فكرى مؤ منين و راه وصول به آن به آياتى بطور اختصار اشاره مى كنيم :
2 1 - اِنَّ الذينَ آمنُوا و عَمِلُوا الصالِحاتِ سَيَجعَلُ لَهُمُ الرَّحمنُ وُدا .(209)
كسانيكه بخدا ايمان آورده و كارهاى خداپسندانه از خود نشان مى دهند خداى رحمان محبت آنها را در دلها قرار مى دهد.
2 وَ مَن يَعتَصِم بِاللهِ فَقَد هُدِىَ اِلى صِراطٍ مُستَقيمٍ .(210)
هر كس به خدا تمسك كند بطور يقين به صراط مستقيم هدايت يافته است .
مؤ من تمام علائق و خواسته هايش را اعم از مسائل مادى و يا معنوى در وجود كسى كه از نعمت ايمان برخوردار است پيدا مى كند و از صميم قلب به يك ديگر عشق و محبت مى ورزند و در آيه شريفه بدان اشاره شده است ، [سَيَجعَل لَهُم الرحمنُ وُدا] وَد از نظر معنا به محبتهاى قلبى شامل مى شود و كلمه [مودت ] در قرآن ناظر به همين معناست كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) از مسلمانان خواست مودت و محبت اهل بيت عليهم السلام را فراموش نكنند زيرا داشتن ايمان خالص به خداى متعال قلبها را به يكديگر رئوف و مهربان مى كند و تنها عامل هماهنگى در ميان زن و شوهر و يا انسانها، و يا در ميان مردم و امامان معصوم عليهم السلام همين محبت قلبى است . كه مولود ايمان بخداست وقتى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) ، اجرت خدمات ارزشمند رسالت خويش را مطرح نمى كند ليكن از تمام مسلمانان مى خواهد به حضرت على و فاطمه و يازده فرزندان معصومشان صلوات الله عليهم اجمعين مودت و محبت قلبى داشته باشند براى اينكه محبت قلبى موجب هماهنگى مردم با پيشوايان معصوم عليهم السلام مى شود وقتيكه بين انسان و امام زمان (عليه السلام ) هماهنگى محقق بشود در حقيقت به تمام سعادت و خوشبختيها نائل شده است . بنابراين مودت موجب هماهنگى مى شود پس وقتى كه در زندگى زناشوئى ، هماهنگى در ميان زن و شوهر، يك امر لازم و قطعى مى باشد براى جوانان قبل از اجراى برنامه هاى ازدواج توجه به اين معيار ضرورى است تا از خوشبختى و سعادت زندگى محروم نشوند.
دختر: وقتى كه مسئله هماهنگى در امر ازدواج لازم و ضرورى است و جوانان ، دختر يا پسر بايد بعد از تشخيص امكان هماهنگى ، وارد برنامه هاى ازدواج بشوند در اين صورت با كدام معيار و يا فرمول مى توان به اين حقيقت پنهان دست پيدا كرد، و بطور كلى راه تشخيص سالم در اين مورد چيست ؟
پسر: هماهنگى در ميان انسانها، با امضاء قرار داد يا گفتن بعضى از مطالب ايجاد نمى شود و به عبارت روشنتر، در مورد هماهنگى انسانها مسائل مادى يا بُعد جسمانى آنها نقشى ندارد بلكه جايگاه عمده هماهنگى روح و روان انسانهاست اگر درباره فرهنگ و اخلاق و معاشرت و سيستم زندگى كسى مطالعه كنيم به اين نتيجه مى رسيم آنچه يك انسان بعنوان اخلاق از خود نشان مى دهد همه از دنياى درونى يا وضع روحى وى حكايت مى كند و از ميان علاقه و خواسته هاى او كه در رفتار و شيوه زندگيش آشكار مى شود مى توان بوضع روحى وى آگاه شد براى اينكه كيفيت اخلاق و فرهنگ خانوادگى ، هدف و انگيزه هاى هركس از چگونگى دنياى اندرون او پرده بر مى دارد.
و خداى متعال در اين زمينه مى فرمايد:
تِلكَ الدارُ الا خِرَةُ نَجعَلُها لِلَّذينَ لايُريدُونَ عُلُوا فِى الاَرضِ وَلا فَسادا وَالعاقِبَةُ لِلمُتَّقينَ. (211)
سعادت جهان آخرت را بر كسانى قرار داده ايم كه در دنيا اراده خودپسندى و برترى طلبى ندارند و در روى زمين فساد نمى كنند و سرانجام خوشبختى و سعادت مخصوص پرهيزگاران است .
آنچه از آيه شريفه استفاده مى شود:
اعمالى مانند، خود بزرگ بينى و يا برترى طلبى ، بوسيله علم ، ثروت ، مقام ، لباس ، ساختمان ، اتومبيل و و ... از روح و روان بيمار و آشفته خبر مى دهد كه در اثر احساس حقارت و كمبودهاى درونى ، به اين گونه اخلاق ناپسند روى مى آورد تا اينكه بتواند در ميان مردم ، نقص و كسالت هاى روحى خويش را مخفى نگهدارد و آنچه از كلمه [لايُريدُونَ] در آيه ، بدست مى آيد: اراده كردن و يا تصميم گرفتن به انجام كارى است زيرا اراده كردن ، به علو و يا خود بزرگ بينى فضاى آلوده قلب را نشان مى دهد و عقوبت بزرگى را كه به منزله جراحى مهم است بدنبال خواهد داشت و قرآن مجيد در ادامه آيه به آن تصريح مى كند، انسانهاى مبتلا به برترى طلبى ، شايستگى ورود به فردوس برين را ندارند چون بهشت جاودان متعلق به كسانى است كه اراده عُلو و هم چنين فساد، در روى زمين را ندارند.
پاسخ سؤ ال از اين توضيح ، خود بخود روشن مى گردد چون اعمال و اخلاق هر انسانى وضع روحى و فضاى درونى او را به نمايش ‍ مى گذارد،

next page

fehrest page

back page