جوان از نظر عقل و احساسات

مرحوم محمد تقى فلسفى

- ۱۴ -


مهاركردن غرايز  
آموزش تعاليم دينى و پرورش عواطف ايمانى و اخلاقى ، در وجود جوانان دو اثر بزرگ دارد: اول آن كه احساسات مذهبى جوانان ، كه خود يكى از خواهش هاى فطرى آنان است ، بدين وسيله ارضا مى گردد و ديگر آن كه نيروى مذهب ، ساير تمايلات طبيعى و خواهش هاى غريزى جوانان را مهار مى كند و از تندروى و طغيانشان باز مى دارد و آنان را تيره روزى و سقوط محافظت مى نمايد. قرآن شريف به اين نكته تصريح كرده است :
آفرينش بشر  
(لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم ثم رددناه اسفل سافلين الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات فلهم اجر غير ممنون .)
ما آدمى را در بهترين قوام و نيكوترين سازمان آفريده ايم . سپس به پست ترين منازل سقوط و انحطالطش برمى گردانيم ، مگر كسانى را كه داراى ايمان و رفتار شايسته باشند. اين گروه همواره از پاداش هاى بى منت و مداوم برخوردار خواهند بود.
خداوند حكيم آدمى را خوب آفريده و تمايل معرفت و تشخيص نيك و بد را با سرشت وى آميخته است . بدبختانه ، بيشتر مردم بر اثر بى اعتنايى به نداى فطرت و تندروى در اعمال غرايز و شهوات نفسانى ، دچار سقوط مى شوند و به انحطاط و پستى مى گرايند. تنها كسانى كه از آيين فطرت پيروى مى كنند و خواهش ايمان و اخلاق را دوشادوش ساير تمايلات طبيعى خود ارضا مى نمايند، خوشبخت و سعادتمندند.
تمايل سوزان  
با فرا رسيدن ايام بلوغ ، احساسات مذهبى و تمايلات دينى در وجود نوجوانان بيدار مى شود و آنان را شيفته فراگرفتن تعاليم روحانى مى سازد. اين خواهش فطرى در سنين بحرانى بلوغ ، شديد و سوزان است و نوجوانان با علاقه مندى و بى صبرى از پى مسائل مذهبى مى روند، ولى پس از طرد شدن دوران بلوغ ، تدريجا از شدت آن تمايل كاسته مى شود و رفته رفته خواهش ايمان و اخلاق به صورت يك تمايل عادى در مى آيد.
سرفصل كتاب تربيت  
مكتب آسمانى اسلام ، در برنامه تربيت نسل جوان ، از جهش هاى مذهبى و تمايلات سوزان دينى ، كه در بحران بلوغ ، به طور طبيعى در نهاد نوجوانان پديدار مى شود، حداكثر استفاده را مى نمايد. اسلام آن فرصت كوتاه پر ارج را بسيار مغتنم مى شمارد و آن را سر فصل كتاب تربيت جوانان قرار مى دهد و از اين راه عالى ترين و پاك ترين تربيت را در ضمير آنان پايه گذارى مى كند.
اسلام برنامه پرورش ايمان و اخلاق را، كه يكى از اركان اساسى تربيت جوانان است ، بر طبق خواهش فطرى آنان و بر اساس عرضه و تقاضا تنظيم نموده است .
در اوقاتى كه تحولات انقلابى بلوغ ، تقاضاى مذهب را در ضمير نوجوانان بيدار مى كند و آنان را به فراگرفتن مسائل مذهبى علاقه مند مى سازد، اولياى گرامى اسلام ، بدون فوت وقت ، تعاليم دينى را به آنان عرضه مى كنند و جوانان را به فراگرفتن قرآن شريف و مقررات اسلامى و انجام وظايف بندگى و خوددارى از گناهان و خلاصه به اداى تكاليف مذهبى و اطاعت از اوامر الهى موظف مى سازند. در اين باره روايات بسيارى رسيده است :
(عن ابى عبدالله عليه السلام قال : من قرء القرآن و هو شاب مؤ من اختلط القرآن بلحمه و دمه .(402) )
تاءثير مذهب در جوان  
امام صادق عليه السلام فرموده است : كسى كه تلاوت قرآن مى كند، اگر جوان با ايمان باشد، قرآن با گوشت و خونش آميخته مى شود و در همه انسان بدنش اثر مى گذارد.
(عن الصادق عليه السلام قال : الغلام يلعب سبع سنين و يتعلم الكتاب سبع سنين و يتعلم الحلال و الحرام سبع سنين .(403) )
حضرت صادق عليه السلام فرموده : پسر بچه هفت سال بازى مى كند و هفت سال نوشتن مى آموزد و تحصيل مى كند و هفت سال حلال و حرام مذهبى را ياد مى گيرد.
(عن النبى صلى الله عليه و آله : سبعة يظلهم الله فى ظله يوم لا ظل الا ظله ، الامام العدل و شاب نشاء فى عبادة الله ...(404) )
ارزش عبادت جوان  
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است : خداوند هفت گروه را در ظل رحمت خود جاى مى دهد. روزى كه سايه اى جز سايه او نيست . اول زمامداران دادگر و دوم جوانانى كه در عبادت خداوند پرورش يافته باشند.
جوانا ره طاعت امروز گير
كه فردا نيايد جوانى ز پير
قضا روزگارى زمن در ربود
كه هر روزش از پى شب قدر بود
من اين روز را قدر نشناختم
بدانستم اكنون كه در باختم
(قال رسول صلى الله عليه و آله : ما من شيى ء احب الى الله من شاب تائب .(405) )
توبه جوانان  
پيغمبر اكرم فرموده : محبوب تر از هر چيز نزد خداوند جوانى است كه از گناه توبه مى كند و از پيشگاه الهى طلب آمرزش مى نمايد.
ارضاى خواهش مذهبى جوانان و پرورش ايمان و اخلاق در ضمير آنان يك ضرورت قطعى و تربيتى است . جوانانى كه از انجام اين وظيفه فطرى شانه خالى مى كنند، در نظرى اولياى گرامى اسلام ، استحقاق كيفر دارند.
(قال الباقر عليه السلام : لو اتيت بشاب من شباب الشيعة لا يتفقه فى الدين لاءوجعته .(406) )
استحقاق كيفر  
امام باقر عليه السلام فرموده است : اگر جوانى را از شيعيان ببينم كه مسائل مذهبى را نمى آموزد و از اداى اين وظيفه تخلف مى كند او را به وضع دردناكى مجازات خواهم كرد.
اولياى نوجوانان نيز مكلف اند فرزندان خود را به تعليم فرايض دينى و فراگرفتن وظايف مذهبى تشويق كنند و آنان را افرادى با ايمان و درستكار بار بياورند. پدرانى كه از اين وظيفه بزرگ تربيتى تخلف مى كنند و به پرورش ‍ تمايل ايمانى فرزندان خود توجه ندارند، مورد بدبينى و سوءنظر پيشواى عالى قدر اسلام اند.
(روى عن النبى صلى الله عليه و آله : انه نظر الى بعض الاطفال فقال : ويل لاءولاد آخرالزمان من آبائهم . فقيل يا رسول الله من آبائهم المشركين ، فقال لامن آبائهم المؤ منين لا يعلمونهم شيئا من الفرائض و اذا تعلموا اولادهم منعوهم و رضوا عنهم بعرض يسير من الدنيا فانا منهم برى ء و هم منى برآء.(407) )
پدران مختلف  
رسول اكرم بعضى از كودكان را ديد و فرمود: واى بر فرزندان آخر زمان از پدرانشان . عرض شد: يا رسول الله ، از پدران مشرك آنها؟ فرمود: نه ، بلكه از پدران مسلمانشان كه هيچ چيز از فرايض مذهبى را به آنان نمى آموزند و اگر خود فرزندان پاره اى از مسائل دينى را فراگيرند، آنها را از اداى اين وظيفه مقدس باز مى دارند و تنها به اين قانع هستند كه فرزندانشان متاع ناچيزى را دنيا به دست آورند. من از اين قبيل پدران برى هستم و آنان نيز از من بيزارند.
اولين فرصت  
براى آن كه تعاليم دينى در ضمير نوجوانان اثر عميق بگذارد و روح آنان با آموزش هاى مذهبى پرورش يابد، لازم است از اولين فرصت استفاده شود و در موقعى كه احساسات مذهبى در نهادشان بيدار مى گردد، تعاليم دينى آغاز گردد. اين نكته در برنامه تربيت نسل جوان مورد توجه اولياى گرامى اسلام است .
(عن ابى عبدالله عليه السلام قال : بادروا احداثكم بالحديث قبل ان يسبقكم اليهم المرجئة .(408) )
امام صادق عليه السلام فرموده است : احاديث اسلامى را به نوجوانان خود بياموزند و در انجام اين وظيفه تربيتى ، تسريع نماييد، پيش از آن كه مخالفين گمراه بر شما پيشى گيرند و سخنان نادرست خويش را در ضمير پاك آنان جاى دهند و گمراهشان سازند.
مايه آرامش خاطر  
ايمان به خداوند، يكى از محكم ترين پايه هاى سعادت بشر است . ايمان به خداوند سرچشمه نيرومندى و قدرت روح است . ايمان به خداوند مايه آرامش خاطر و اطمينان روان است .
(الا بذكرالله تطمئن القلوب .(409) )
آگاه باشيد كه روح بشر با ياد خداوند بزرگ آرام و قرار مى گيرد.
نوجوانانى كه از اول ، با ايمان به خداوند پرورش يافته اند و تمايلات مذهبى خود را با فراگرفتن آيين الهى و به كار بستن آن ارضا نموده اند، در شدايد زندگى خود را نمى بازند و با استفاده از نيروى ايمان بر هر مشكلى فائق مى شوند.
ويليام جيمز پدر روان شناسى جديد و استاد فلسفه در دانشگاه هاروارد مى گويد:
(ايمان يكى از قوايى است كه بشر به مدد آن زندگى مى كند و فقدان كامل آن در حكم سقوط بشر است .)(410)
نيروى ايمان  
جان .بى .كايزل مى گويد:
(بى ايمانى به خصوص از اين لحاظ رنج آور است كه دنيا و هر چه را كه در اوست در نظر ما لغو و بيهوده و ناپايدار جلوه مى دهد، در صورتى كه صاحب ايمان در آفرينش و در زندگانى منظور و مقصودى مى بيند، گرچه نتواند آن را به ديگرى ثابت كند.
ايمان ستونى است كه ما را در طوفان روزگار، از افتادن و مغلوب شدن نگاه مى دارد. مقياس عظيمى است كه چون همه چيز را با او بسنجيم ، به حقارت و ناچيزى هر چه از خوشى و ناخوشى به ما دست مى دهد، به آسانى پى مى بريم ، و نه در ناخوشى مقهور و بيچاره مى شويم و نه در خوشى مغرور و گمراه . كسى كه مذهب ندارد، غريقى است كه مدام در درياى شك و ترديد و بى تكليفى دست و پا مى زند. خوب را از بد و مفيد را از مضر و راست را از دروغ نمى تواند جدا كند و هر روز و هر ساعت عقيده اى دارد و با خود و با طبيعت و با اهل دنيا پيوسته در جدال و كشمكش است .)(411)
دكتر كارل مى گويد:
(امروز نيز مانند همه اعصار، در همه كشورها، مردان و زنانى وجود دارند كه زيستن براى آنان هدفى ناكافى است و حيات در نظرشان پربهاترين مواهب نيست . آنان تشنه جمال و وارستگى و عشق اند و مى خواهند به خدا برسند.
عشق به وارستگى  
به پرسش هايشان ، فلسفه ، جز پاسخ ‌هاى كوچكى نداده است . نه سقراط و نه افلاطون موفق به تسكين اضطراب بشريت در برابر راز زندگى نشدند. فقط مذهب راه حل كاملى براى مسئله بشرى پيشنهاد كرده و در طى قرون متوالى ، كنجكاوى اضطراب آلودى را كه مردم نسبت به سرنوشت خود داشته اند، تسكين داده است . الهام مذهبى و توجه به خداوند و ايمان ، موجد و يقين و آرامش مى شود.)(412)
تسكين اضطراب  
بشر براى نيل به سعادت واقعى و تحقق بخشيدن به يك زندگى انسانى ، نيازمند تربيت است . بايد فرزندان را از دوران كودكى تا سنين بلوغ و جوانى تحت مراقبت و پرورش صحيح قرار داد. بايد نيك و بدها را به آنان آموخت و به انجام وظايفشان علاقه مند ساخت . اين مطلب مورد قبول تمام مذاهب الهى و كليه مكاتب علمى و تربيتى جهان است ، با اين تفاوت كه مذاهب الهى ، ايمان به خداوند را پايه اصلى و شرط اساسى تربيت قرار داده اند و برنامه هاى خود را بر اساس ايمان به خدا طرح كرده اند و آن را بهترين وسيله اجراى مقررات اخلاقى شناخته اند.
تربيت بدون ايمان  
ساير مكاتب تربيتى ، در مورد ايمان به خداوند، يا ساكت اند يا مانند ماديون ، طرفدار تربيت بدون ايمان هستند. اين خود بزرگ ترين اصلى است كه مكتب الهى انبيا را از تمام مكاتب بشرى جدا مى كند.
پيروان انبيا عقيده دارند كه جهان هستى ، آفريده خداوند بزرگ است . عقيده دارند كه پروردگار توانا، با اراده حكيمانه خود، بشر را خلق كرده و در نهادش وجدان اخلاقى را آفريده و نيك و بدها را به وى الهام فرموده است . عقيده دارند كه پيروى از وجدان اخلاقى ، اطاعت از اوامر تكوينى خداوند بزرگ است . ولى پيروان مكتب مادى كه جهان را مولود تحولات ماده مى دانند، عقيده دارند كه پيدايش بشر و همچنين پديده وجدان اخلاقى ، ناشى از تصادف هاى كور و كرى است كه در طبيعت اتفاق افتاده است . در نظر آنان وجدان اخلاقى ارزش معنوى ندارد تا خود را به پيروى از آن مؤ ظف بدانند و به احترام آن از تمايلات و شهوات خلاف وجدان چشم پوشى كنند.
(افراد آدمى ، در هر سنى كه باشند، به وسيله احساس ، بيش از منطق به جنبش درمى آيند و از قوانين دشوار زندگى ، اگر آنها را معرفت اراده خداوندى بدانند، نه يك نيروى نابينا، با ميل بيشترى اطاعت مى كنند و با تجربه معلوم شده است كه خيلى بهتر از يك شخص پيروى مى نمايند تا از يك اصل . قوانين طبيعى حفظ زندگى و بقاى نسل و تعالى روان ، اگر چون مشيت خداوندى در نظر آيند، قدرت و نفوذ بيشترى پيدا مى كنند.)(413)
مايه سعادت ابدى  
پيروان انبيا عقيده دارند كه تعاليم اخلاقى و علمى پيامبران الهى از اراده خداوند حكيم سرچشمه گرفته و به كار بستن آنها براى تمام مردم يك وظيفه قطعى است . عقيده دارند كه اطاعت از اوامر فرستادگان خدا باعث خشنودى پروردگار و مايه خوشبختى و سعادت ابدى است ، و سرپيچى از اوامر پيامبران ، موجب غضب الهى و مايه شقاوت و بدبختى است . به همين جهت ، مقررات مذهبى را صميمانه به كار مى بندند و بر طبق آنها عمل مى كنند. ولى پيروان مكاتب بشرى ، تعاليم اخلاقى و مقررات عملى را زاييده افكار بشر مى دانند. بشرى كه همواره در معرض خطا و اشتباه است ، بشرى كه تحت تاءثير عوامل مختلف قرار مى گيرد و پيوسته عقيده مى دهد. ممكن است در حال عادى برنامه هاى تربيتى را به كار بندند و بر طبق آنها رفتار نمايند، ولى در موقعى كه تعاليم اخلاقى مزاحم لذايذ شهوى و خواهش هاى نفسانى آنان باشد، عملا به آنان تعاليم پشت پا مى زنند و براى نيل به تمايلات خويش ، برخلاف مسير برنامه هاى تربيتى حركت مى كنند.
تعارض اخلاق و تمايلات نفسانى  
لكنت دونويى مى گويد:
(بعضى از لامذهب ها كه طبعا اخلاقى هستند، مى گويند كه چون مشكل اساسى ، اطاعت از قوانين اخلاقى است ، پس اگر عملا بتوانيم اين قواعد را به كار بنديم ، به مذهب محتاج نخواهيم بود. اين روش نشانه ندانستن پسيكولوژى است . چه انسان هميشه در اعتبار قواعدى كه سرچشمه آن را نمى داند، شك مى كند. به علاوه ، چنين روشى دليل نفهميدن اصل مشكل است ، زيرا مقصود اين است كه انسان از درون تكميل شود تا بتواند به طور اخلاقى فكر كند. هدف اين نيست كه انسان را وادار كنيم كه حركات اخلاقى بكند. مادامى كه رفتار هر فرد نشانه تكامل عميق درونى نباشد، عمليات او يك رشته تحديدات مصنوعى قراردادى و موقت خواهد بود كه با اول بهانه اى به باد خواهد رفت . اگر قواعد اخلاقى به طور دلخواه تحميل شود، هر قدر هم كه ارزش عملى داشته باشد، هيچ وقت موفقانه بر ضد جنبش هاى حيوانى جدال نخواهد نمود.)(414)
بهترين ضامن اجرا  
خلاصه آن كه مكتب تربيت پيامبران الهى در عمق انديشه و طرز تفكر پيروان خود اثر مى گذارد و تعاليم ذهبى و اخلاقى را با روح آنان مى آميزد. ايمان به خداوند، كه پايه اساسى مذهب است ، بهترين ضامن اجراى تعاليم اخلاقى و برنامه هاى علمى است . كسانى كه به پروردگار جهان ايمان واقعى دارند و از روى حقيقت به آيين الهى گرويده اند، همه جا و در كليه احوال به وظايف خود عمل مى كنند و از حدود فضيلت و اخلاق ، كه مرز تعاليم الهى است ، تجاوز نمى نمايند، و اگر اتفاقا در موردى دچار لغزش شوند و از برنامه مذهب تخلف نمايند، ناراحت مى شوند و در پيشگاه خداوند توبه مى كنند و براى گناه خويش طلب آمرزش مى نمايند.
مرز تعاليم الهى  
تربيتى كه بر پايه ايمان به خدا استوار نباشد، ضامن اجرا ندارد و هرگز در اعماق جان مردم ريشه نمى كند. چنين تربيتى ، گرچه در حال عادى ممكن است نظم اخلاقى و اجتماعى را برقرار سازد، ولى در طوفان هاى اجتماعى و هيجان هاى غريزى متزلزل مى گردد و تاءثير خود را از دست مى دهد. تربيت شدگان چنين مكتبى ، در واقع غيرعادى ممكن است جرايم بزرگى را مرتكب شوند و به اعمال ضد انسانى و اخلاقى دست بزنند. شاهد اين مدعى ، حوادث وحشت زايى است كه در خلال جنگ جهانى اول و دوم در دنياى متمدن غرب اتفاق افتاده است .
محو ارزش هاى اخلاقى  
ادگار پش روان شناس فرانسوى مى گويد:
(ظواهر ايدئولوژيك و اخلاقى ، كه تمدن اروپايى را زينت مى دادند، از آن جا كه مبناى آنها منحصرا مادى بود، بر اثر جنگ اول جهانى منهدم شدند. ترس و اضطراب با وسعت و شدت بيشترى در جنگ دوم جهانى سراسر دنيا را فرا گرفت . احترام به زندگى و مقام انسانيت و همچنين تصور ارزش هاى اخلاقى در همه جا ناپديد شد. تبعيدها، قتل عام هاى مردم غيرنظامى ، اردوگاه هاى كار اجبارى (كه در آن جا نه فقط قحطى و بيمارى هاى سارى بيداد مى كرد، بلكه انواع بدرفتارى و شكنجه نيز عملى مى گرديد)، تخريب هاى نامعقول و سرتاسرى توسط بمباران ها، همه به منزله روش هاى عادى و معمولى در جنگ به كار برده مى شدند. در اين گيرودار، يك عده از مؤ لفين حقوق هم كوشش مى كردند اين حق جديد را مشروع جلوه دهند و تصور ذهنى عدالت را تا يك ميزان پست پايين بياورند.
بنا به مطالب مذكور، وقت آن رسيده است كه تمام كسانى كه حسن نيت دارند، در اين مسئله حياتى به تعمق و كاوش بپردازند: تمدن داراى چه ماهيتى است و مردم را به كجا مى برد؟)(415)
(مردمان متمدن بى شمارى هستند كه از تصور ارتكاب قتل يا ارتباط جنسى با محارم وحشت زده مى شوند، ولى همين اشخاص از ارضاى حرص و آز خود، تجاوزطلبى و مطامع جنسى خود، روگردان نيستند. آنها اگر بتوانند از كيفر فرار كنند، به هم نوع خويش به وسيله دروغ ، فريب ، بهتان و افترا، آزار مى رسانند.)(416)
(دولت ها به هنگام جنگ ، همه بى عدالتى ها و همه تعرض هايى را كه كوچك ترين آنها در زمان عادى موجب بى آبرويى است ، مجاز مى دارند. براى اين منظور، دولت ها نه فقط در مقابل دشمن به مكر و حيله متوسل مى شوند، بلكه از گفتن دروغ هاى عالمانه و عمدى نيز خوددارى نمى كنند و به طورى كه ملاحظه شد، دروغ و تزوير به طور بى سابقه اى در جنگ جهانى رايج بود.)(417)
نابودى ميانى اخلاقى  
(اين وضع نه تنها هر نوع كوششى را براى ارتقاى مقام انسانيت از بين مى بردك بلكه دولت ها بدين وسيله به تخريب اجتماعى كه بر آن حكمروايى مى كنند نيز كمك مى نمايند و به طور غير مستقيم مبانى اخلاقى را كه با خون دل و زحمت زياد بر پا شده اند، مضمحل و معدوم مى سازند.)(418)
خلاصه آن كه برنامه تربيت ، هر قدر هم ريشه علمى و روانى داشته باشد، در صورتى كه متكى به ايمان الهى و اطاعت از اوامر خداوند نباشد، در مواقع بحرانى و در مقابل تمايلات غريزى قدرت مقاومت ندارد و نمى تواند آدمى را همه جا به انجام وظايف وادار كند و از اعمال ضد اخلاقى و انسانى بازدارد.
آدمى كاندر طريق معرفت ايمان ندارد
شخص انسان دارد و شخصيت انسان ندارد
اى كه مغرورى به دانش دانشت را بيشتر كن
تا بدانى هيچ ارزش علم بى ايمان ندارد
كاخ دانش گر همه از سنگ و از فولاد سازى
لرزد و ريزد گر از ايمان پى و بنيان ندارد
گر چه در علم است دريا مرد بى دين روز بحران
كشتى نوح است ليكن طاقت طوفان ندارد
بشكند بازوى تقوا مشت پولادين بى دين
گرچه مرد متقى سرپنجه طغيان ندارد
تربيت بر اساس فطرت  
آيين مقدس اسلام در راه ساختن يك ملت شايسته و لايق ، درستكار و پاك عمل ، برنامه هاى تربيتى خود را بر اساس فطرت ايمان تنظيم نموده و از دوران شباب ، نسل جوانان را با ايمان به خداوند بار مى آورد.
اسلام از نيروى وجدان اخلاقى ، كه الهام تكوينى خداوند است و با سرشت بشر آميخته شده ، حداكثر استفاده را مى نمايد و نوجوانان را با صفات انسانى و سجاياى اخلاقى پرورش مى دهد.
استفاده از احساسات مذهبى  
اسلام جهش احساسات مذهبى نوجوانان را زمينه تربيت هاى دينى قرار داده و در موقعى كه تمايل مذهب ، به طور طبيعى در ضميرشان شكفته مى شود، آنان را به اداى فرايض دينى و انجام وظايف مذهبى مكلف مى نمايد و به وسيله عبادات يوميه ، ايمان مردم را به خداوند محكم تر مى سازد.
تعديل خواهش ها  
خلاصه اسلام ، تربيت نسل جوان را از تمايلات فطرى ايمان و اخلاق و مذهب آغاز مى كند و با ارضاى اين خواهش هاى روحانى ، ساير تمايلات طبيعى جوانان را تعديل مى نمايد و از تندروى و طغيانشان باز مى دارد.
مكتب آسمانى اسلام ، ايمان به خداوند و ارضاى خواهش مذهبى را ضامن اجراى تمام برنامه هاى اخلاقى و عملى قرار داده و از اين راه مردم را از ناپاكى و گناهكارى برحذر داشته است .
جوانانى كه مى خواهند با سجاياى اخلاقى و صفات انسانى پرورش يابند و درخشان ترين شخصيت معنوى را احراز كنند، جوانانى كه مايل اند در حال عادى و مواقع بحرانى ، همواره بر تمايلات نفسانى خويش حاكم باشند و دوران عمر را با پاكدامنى و درستكارى بگذرانند، بايد از آغاز دوران بلوغ ، به نداى فطرت ايمانى و وجدان اخلاقى خود گوش دل فرا دارند و از زمانى كه تمايل به مذهب ، به طور طبيعى در ضميرشان بيدار مى شود، با فراگرفتن عقايد صحيح و سجاياى اخلاقى و به كار بستن برنامه هاى عملى مذهبى ، و خلاصه با پيروى از آيين الهى ، آن خواهش فطرى را ارضا نمايند، بايد پيمان روحى خود را با خداوند بزرگ محكم كنند و در هر حال به ياد او باشند.
پيروى از آيين خلقت  
مربيانى كه مى خواهند جوانانى را به شايستگى تربيت كنند و آنان را افرادى پاك و با فضيلت بسازند، بايد از آيين خلقت پيروى كنند و برنامه هاى تربيتى خود را با تمنيات فطرى آنها هم آهنگ سازند.
احياى تمايلات ايمانى و اخلاقى جوانان و ارضاى خواهش مذهبى آنان ، اطاعت از قانون خلقت و سنت آفرينش است . بى اعتنايى به تمايلات معنوى جوانان و سركوب كردن خواهش مذهبى آنان ، مخالفت صريح با كتاب فطرت و نظام خلقت بشر است . بدون ترديد، سرپيچى از قوانين خلقت ، عوارض نامطلوبى در بردارد و متخلف بدون كيفر نخواهد ماند.
يكى از مشكلات اجتماعى  
در كشورهاى پيشرفته امروز، مسئله جوانان در رديف يكى از بزرگ ترين مشكلات اجتماعى قرار گرفته و افكار دانشمندان را به خود معطوف داشته است .
به موجب آمارهاى دقيق ، تعداد جرايم و جنايات جوانان ، در دنياى غرب ، هر سال بيش از سال قبل است . نسل جوان بر اثر بى ايمانى و سوء تربيت به راه طغيان و عصيان گراييده و به انواع ناروايى ها آلوده شده است .
قانون شكنى ، لجام گسيختگى و خودسرى ، تجاوزطلبى ، دزدى ، تعدى به حقوق ديگران ، ترك تحصيل ، اعتيادات مضره ، بى عفتى ، و گناهان ديگرى نظاير اينها، در محيط جوانان پيوسته رو به افزايش است . اين حوادث نامطلوب ، محصول تربيت بدون ايمان و سرپيچى از آيين فطرت و قانون آفرينش است .
گناه و ناپاكى كه نتيجه بى ايمانى است ، زندگى را بر جوانان و اولياءشان تلخ و ناگوار ساخته و جامعه را در مضيقه و تنگناى شديد قرار داده است .
(و من اعرض عن ذكرى فان له معيشد ضنكا.(419) )
قرآن شريف فرموده است : كسى كه از ياد خداوند روى گردان شود و فطرت ايمانى را در ضمير خود سركوب نمايد، زندگى اش همواره تواءم با تنگى و مضيقه خواهد بود.
تحديد غرايز جوان 
قال الله العظيم فى كتابه : والذين يجتنبون كبائر الاثم و الفواحش و اذا ما غضبوا هم يغفرون (420)
يكى از پايه هاى تمدن  
تعديل تمايلات نفسانى و رام كردن غرايز، يكى از پايه هاى اصلى تمدن و شرط اساسى سعادت و كاميابى انسان است . اين مطلب مورد قبول و تاءييد همه اديان الهى و تمام دانشمندان بشر است .
كسى كه از نظر روحانى مى خواهد انسان حقيقى باشد و در پرتو تعاليم الهى به كمال واقعى برسد، كسى كه مى خواهد به حيات معنوى زنده باشد و از فضايل اخلاقى و سجاياى انسانى برخوردار گردد، بايد تمايلات غريزى و خواهش هاى نفسانى خود را با اندازه گيرى صحيح ، محدود نمايد و از تندروى و افراطشان باز دارد. چه آن كه پيروى بى قيد و شرط از هواى نفس ، مايه انحطاط و سقوط انسانيت است .
(كان ابوعبدالله عليه السلام يقول : لا تدع النفس و هواها فان هواها رداها.(421) )
عامل سقوط و تباهى  
امام صادق عليه السلام مى فرمود: نفس خويشتن را با خواهش هاى گوناگونش آزاد مگذار، زيرا همان تمايلات آزاد و ناروا باعث سقوط و هلاكش خواهد شد.
صرف نظر از جنبه روحانى و ايمانى ، كسى كه مى خواهد انسان متمدنى باشد و از مزاياى تمدن برخوردار گردد، كسى كه از نظر مادى مى خواهد با مردم بياميزد و در جامعه بشر زندگى كند، بايد خواهش هاى غريزى و شهوات نفسانى خود را محدود نمايد.
(بسيارى از افراد بدان جهت كه تمدن جلو تحريك هاى غريزى ايشان را مى گيرد، با آن در حال معارضه هستند. بايد متوجه بود كه اعتراض افراد به هيچ وجه وارد نيست ، زيرا مى توان گفت كه از نظر فنى ، براى نيل تمدن به مقاصد خود، جلوگيرى از غرايز كمال لزوم را دارد. پس جست وجوى امنيت و آرامشى كه معلول تمدن است ، بدون انصراف از آزادى طبيعى ، يك توقع خودپسندانه به شمار مى رود و بشر براى زندگى در جامعه ، بايد از آن آزادى طبيعى كه از لحاظ نظرى قبل از تشكيل تمدن وجود داشته است ، صرف نظر نمايد.
دورويى خودپسندانه  
اشتياق به بازگشت به وضع طبيعى ، براى دسترسى به ارضاى آزادانه غرايز يك اشتباه است ، ولى انتظار زندگى در جامعه متمدن و داشتن آزادى كامل ، يك دورويى خودپسندانه است و به سلب آزادى ديگران منجر خواهد شد.
جلوگيرى از تهاجم براى هر اجتماع ضرورت دارد. واضح است كه هر گاه عامل تهاجم و تجاوز به شكل مستقيما غريزى خود (از قبيل قتل و تعرض هاى جنسى ) ابراز شود، هيچ رابطه اجتماعى نمى تواند وجود پيدا كند.)(422)
ضرورت رام كردن غرايز  
خلاصه آن كه تمام رهبران روحانى و كليه مكاتب علمى جهان ، در اين موضوع متفق القول اند كه رام كردن غرايز و تعديل تمايلات نفسانى ، يك ضرورت قطعى و اجتناب ناپذيرى در زندگانى بشر است . آدمى براى نيل به سعادت واقعى ، يا لااقل براى تاءمين يك تمدن صحيح ، ناگزير است كه از آزادى بى قيد و شرط تمايلات نفسانى خود چشم بپوشد و غرايز خويش را به طور محدود و با اندازه گيرى صحيح در جاى خود اعمال نمايد.
نكته مهم و قابل ملاحظه اين است كه شهوات نيرومند و غرايز سركش بشر را چگونه و با چه قدرتى مى توان مهار كرد؟ و با چه وسيله ممكن است آدمى را از خطر طغيان تمايلات و افراط خواهش هاى نفسانى و مفاسد ناشيه از آنها بر حذر داشت ؟ و به عبارت ديگر، چه نيرويى مى تواند ضامن اجراى تعديل تمايلات نفسانى بشر باشد؟
يكى از عوامل بسيار مؤ ثر در تعديل خواهش هاى نفسانى و رام كردن غرايز بشرى ، عقل است .
عقل و اندازه گيرى شهوات  
عقل براساس محاسبه صحيح ، آزادى انسان را محدود مى كند و در مسير زندگى ، راه را از بى راه و روا را از ناروا تميز مى دهد. عقل مى تواند شهوات و تمايلات بشر را اندازه گيرى كند و موجبات تعديل خواهش ها را فراهم آورد. عقل قادر است غرايز آدمى را به راه خير و صلاح هدايت كند و از تندروى و طغيانشان باز دارد. خلاصه ، عقل راهنمايى است كه پيروى از آن مايه فلاحت و رستگارى بشر است .
(قال على عليه السلام : فكرك يهديك الى الرشاد.(423) )
على عليه السلام فرموده است : افكار عاقلانه ات تو را به راه صواب و هدايت واقعى راهنمايى مى كند.
طغيان غرايز  
مشكل بزرگى كه بر سر راه عقل وجود دارد اين است كه نيروى فعاله شهوات و انگيزه هاى غرايز، بسيار قوى و توانا هستند. موقعى كه احساسات و تمايلات غريزى به هيجان مى آيند، موقعى كه شهوت يا غضب طغيان مى كنند و وجود بشر را طوفانى مى نمايند، چراغ عقل ضعيف مى شود و فروغ خرد به خمودى مى گرايد و نيروى مقاومت خود را از دست مى دهد. در چنين مواقعى ، غرايز و شهوات ، مانند سيل بنيان كنى قدرت را در دست مى گيرند و آزادانه بر سراسر وجود انسان حكومت مى كنند و ديوانه وار آدمى را به كارهاى ناروا وامى دارند و سرانجام مفاسد بزرگ و احيانا غيرقابل جبرانى به بار مى آورند.
(قال اميرالمؤ منين عليه السلام : الغضب يفسدالالباب و يبعد عن الصواب .(424) )
اميرالمؤ منين عليه السلام فرموده : خشم و غضب آلودگى باعث فساد و تباهى عقل است و آدمى را از راه صلاح و صواب دور مى سازد.
ناتوانى عقل  
(و عنه عليه السلام : اكثر مصارع العقول تحت بروق المطامع .(425) )
و نيز فرموده است : بيشتر فرو افتادن و سقوط عقل هاى بشر در زير اشعه فريبنده و تلالؤ خيره كننده آز و طمع است .
نتيجه آن كه عقل ، در حال عادى ، نقش مؤ ثرى در رام كردن غرايز و تعديل تمايلات نفسانى دارد و قادر است آزادى انسان را براساس صحيح مصلحت ، محدود سازد، ولى در مواقع هيجان احساسات و طغيان غرايز، عقل ناتوان مى گردد و نمى تواند غرايز سركش را از تندروى و تجاوز باز دارد.
مشعلفروزان دانش
يكى ديگر از عوامل تعديل تمايلات نفسانى و رام كردن غرايز بشرى علم است . علم مانند مشعل فروزانى است كه راه تاريك زندگى را روشن مى كند و آدمى را در پيچ و خم هاى آن از انحراف و سقوط محافظت مى نمايد.
بدون ترديد، علم در پرورش استعدادهاى انسانى و ساختن افراد شايسته نقش بسيار مؤ ثرى دارد. علم مى تواند با واقع بينى ، خواهش هاى غريزى را محدود كند و آدمى را به فلاح و رستگارى خود متوجه نمايد و از اعمال نارواى تمايلات نفسانيش باز دارد.
(قال على عليه السلام : كلما زاد علم الرجل زاد عنايته بنفسه و بذل فى رياضتها و صلاحها جهده .(426) )
على عليه السلام فرموده است : به هر نسبت كه دانش آدمى زيادتر مى شود، توجه خود را به نفس خويش افزون مى كند و براى نيل به سعادت و صلاح ، سعى و كوشش خود را به كار مى اندازد.
علم و احساسات  
علم با تمام آثار درخشانش ، مانند عقل ، در برابر احساسات برانگيخته تاب مقاومت ندارد و در مقابل غرايز تهييج شده نيروى خود را از دست مى دهد. تحصيلات دانشگاهى نمى تواند انسان را از حرص و آز يا خودپسندى و جاه طلبى مصون بدارد. تحصيلات دانشگاهى نمى تواند شهوت و غضب آدمى را مهار كند.
تحصيلات دانشگاهى قادر نيست شخص را به فداكارى و از خودگذشتگى وادارد.
چشم پوشى از عقيده علمى  
در تاريخ علم ، براى گاليله ، دانشمند معروف ، در موضوع حركت زمين خطرى پيش آمد و ديوان تفتيش عقايد كليسا او را به محاكمه دعوت كرد و غريزه حب ذاتش در معرض خطر قرار گرفت . گاليله براى نجات خود، از عقيده علمى خويش چشم پوشيد و از گفتار خود توبه و استغفار كرد.
(دفتر پدر مقدس مشغول تهيه ادعانامه او بود. در روز 20 ماه ژوئن سال 1633 محكوم را بدان جا احضار كردند و روز 22 ژوئن وادارش نمودند كه توبه نامه زير را امضا كند.
من ، گاليله ، در هفتادمين سال زندگى ، در مقابل حضرات شما به زانو درآمده ام و در حالى كه كتاب مقدس را پيش چشم دارم و با دست هاى خود آن را لمس مى نمايم ، توبه مى كنم و ادعاى خالى از حقيقت حركت زمين را انكار مى نمايم ، آن را منفور و مطرود مى دانم .)(427)
تربيت و تعديل تمايلات  
تربيت نيز مانند علم يكى از عوامل مؤ ثر تعديل تمايلات مى گيرند و از اول به شايستگى پرورش مى يابند، در بزرگسالى به مقدار قابل ملاحظه اى بر غرايز و تمايلات خويش حاكم اند. اينان بر اثر تربيت صحيح ، به پاكى و درستى عادت مى كنند و از گناه و ناپاكى پرهيز دارند.
(قال على عليه السلام : من كلف بالادب قلت مساويه .(428) )
على عليه السلام فرموده است : كسى كه به ادب آموزى وادار شود و به خوبى تربيت گردد، بدكارى اش كم خواهد بود.
تربيت ، اگر متكى به غريزه حب ذات و آميخته به عاطفه و احساس باشد، عامل مؤ ثرى در رام كردن غرايز و تعديل تمايلات نفسانى است ، ولى اگر رنگ عاطفى نداشته باشد و تنها متكى به محاسبه هاى عقلى و علمى باشد، در موقع طغيان غرايز و تهييج احساسات ، قدرت مقاومت ندارد و نمى تواند از تندروى و افراط آنها جلوگيرى نمايد.
تعليم و تربيت نوين  
دير زمانى است كه تعليم و تربيت نوين براى رام كردن غرايز و ايجاد يك تمدن واقعى ، بر جهان غرب حكومت مى كند و صدها ميليون بشر، در طول چند نسل متوالى ، بر آن اساس پرورش يافته اند، ولى با همه سعى و كوششى كه در اين راه به عمل آمده است ، تربيت شدگان آموزش و پرورش ‍ جديد، از محدوديت غرايز خود و ممانعت هايى كه تمدن در راه ارضاى تمايلاتشان به وجود آورده ، ناراضى و گله مندند و هر موقعى كه بتوانند، به هر صورتى كه باشد، در راه ارضاى غرايز و خواهش هاى نفسانى خويش ‍ مى كوشند و عملا به مقررات تربيت و تمدن پشت پا مى زنند.
تمدن ظاهرى  
ادگارپش ، استاد روان شناس فرانسوى مى گويد:
(اعمال تهاجمى و ضداجتماعى ، كه بسيارى از مردم به محض اضمحلال قيود و موانع اجتماعى مرتكب مى شوند، به خوبى ثابت مى كند كه هر چند افراد در جامعه زندگى مى نمايند و تمدن هاى گوناگونى را ايجاد كرده اند، مع هذا متمدن نيستند. اين اكثريت بدين معنى متمدن نيست كه به شكل هاى تمدن ، فقط به صورت ظاهر و مادام كه فشار اجتماعى او را مجبور مى سازد، احترام مى گذارد.)(429)
فرويد در يكى از آثار خود مى نويسد:
(تعداد كسانى كه تمدن را از روى تزوير و ريا مى پذيرند، بى نهايت بيشتر از كسانى است كه واقعا و حقيقتا متمدن هستند. هدف تشكيلات و قوانين تمدن فقط يك قسم توزيع اموال نيست ، بلكه اين عوامل بايد از تمدن حمايت كنند و آن را در برابر تحريك هاى غريزى و خصمانه افراد محافظت نمايند.)(430)
(شكايت مردم از تمدن ، در واقع تحريك هاى غريزى خودپسندانه تهاجم آميز و غيراجتماعى ايشان را ظاهر مى سازد. مدعيانى كه از تمدن شكوه مى كنند و از شكل ها و مظاهر آن ، از جنبه هاى روحى ، سياسى يا اقتصادى انتقاد مى نمايند، خودشان در حقيقت متمدن نيستند و با تظاهر به تمدن دروغ مى گويند. بسيارى از اشخاص كوشش دارند غرايز خود را زير حجاب تمدن ارضا نمايند و تقريبا همه ايشان محدوديت ها و ممانعت هاى اجتماعى را، وقتى متوجه ديگران باشد، تصديق و تاءييد مى كنند، اما به محض اين كه محدوديت ها به خودشان صدمه بزند، زبان به اعتراض ‍ مى گشايند.)(431)
عوامل رام كردن غرايز  
گرچه براى محدود كردن تمايلات نفسانى و جلوگيرى از اعمال تهاجمى غرايز، عوامل ديگرى مانند نظارت ملى و تنفر افكار عمومى يا قوانين كيفرى وجود دارد، كه هر يك از آنها به نوبه خود در تعديل تمايلات و محدود كردن آزادى هاى نابه جا مؤ ثرند، ولى در دنياى كنونى ، عقل و علم و تربيت ، سه عامل بزرگ براى رام كردن غرايز شناخته شده و مربيان بيشتر به آنها تكيه مى كنند. به طورى كه اشاره شد، هيچ يك از آن عوامل در موقع طغيان شهوات و غرايز، قدرت مقاومت ندارند و نتيجه آنها همه جا مثبت و ثمربخش نيست .
اكنون جاى اين پرسش است كه چرا عقل و علم و تربيت نمى توانند خواهش هاى نفسانى و غرايز بشرى را به خوبى مهار كنند؟ چرا در موقع هيجان شهوت و غضب و ساير خواهش هاى غريزى ، عقل و علم و تربيت شكست مى خورند و تاءثير خود را از دست مى دهند؟
نيروى محرك بشر  
پاسخ اين پرسش آن است كه بزرگ ترين نيرويى كه مردم را در كارهاى پسنديده يا ناپسند به جنبش و هيجان مى آورد و آنان را به كوشش و فعاليت وادار مى كند، نيروى احساسات است . شجاعت ، شهامت ، صراحت ، جوانمردى ، از خودگذشتگى و فداكارى ، يا برعكس ، ترس ، زبونى ، دورويى ، خودخواهى ، فرومايگى ، همه از احساسات سرچشمه مى گيرد.
عقل قادر است با بررسى دقيق و محاسبه صحيح ، راه خوشبختى و سعادت را به ما نشان بدهد، ولى قدرتى كه آدمى را در آن راه صعب العبور به حركت در مى آورد و نيرومندانه از پيچ و خم هاى آن مى گذارند، نيروى احساسات است .
رحمت ، محبت ، احسان ، بشردوستى ، سخاوت و نظاير آن ها احساسات پاكى است كه مايه خوشبختى و سعادت است . حسد، خودپسندى ، جاه طلبى ، تكبر، بخل و نظاير آن ها احساسات ناپاكى است كه باعث تيره روزى و بدبختى بشراست . خلاصه آن كه احساسات در وجود بشر، نيرومندترين محرك است و قسمت اعظم فعاليت هاى روا و ناروا در شئون مادى و معنوى ، از احساسات سرچشمه مى گيرد.
قدرت غرايز و ضعف عقل و علم  
با توجه به اين نكته كه تمايلات غريزى و خواهش هاى نفسانى از گروه احساسات بسيار قوى و نيرومند انسان اند واضح مى شود كه چرا عقل و علم و تربيت نمى توانند غرايز و شهوات را مهار كنند، زيرا نيروى كشش ‍ غرايز و تمايلات نفسانى ، به مراتب بيش از نيروى عقل و علم است ، و هرگز كمتر نمى تواند نيروى بيش از خود را مسخر و مقهور خويش سازد.
در دنياى امروز، با پيشرفت هاى عظيم علمى ، رودخانه هاى بزرگ را به وسيله بستن سد مهار مى كنند و ميليون ها متر مكعب آب راه در پشت سد ذخيره مى نمايند و آن ها را در موقع خود، با اندازه گيرى صحيح ، براى عمران و آبادى به جريان مى اندازند و با اين عمل ، از طرفى حداكثر استفاده را از رودخانه مى برند و از طرف ديگر، خود را از ويرانى هاى ناشى از طغيان رودخانه مصون مى دارند.
توازن قدرت  
بدون ترديد شرط اساسى مهار شدن رودخانه ، توازن قدرت فشار آب و مقاومت سد است . مهندسين تحصيل كرده ، با محاسبه دقيق ، سد را طورى مى سازند كه نيروى مقاومتش زيادتر از حداكثر فشار آب باشد تا بتواند در مواقع طغيان رودخانه و در مقابل شديدترين فشار آب همچنان ايستادگى و مقاومت نمايد.
تمايلات غريزى و خواهش هاى نفسانى ، در وجود هر انسان ، به منزله چشمه هاى پربركتى است كه اگر به درستى مهار شوند و با اندازه گيرى صحيح ، در مجارى خود به جريان افتند، مايه خوشبختى و سعادت فرد و اجتماع اند، و اگر لجام گسيخته و خودسر باشند، مفاسد بزرگ و خطرات غير قابل جبرانى به بار مى آورند.
مهار كردن غرايز  
براى مهار كردن احساسات غريزى و رام كردن تمايلات نفسانى بايد از عاطفه و احساس نيرومندترى استفاده كرد. عقل و علم و تربيت در مقابل سيل بنيان كن غرايز تاب مقاومت ندارند و نمى توانند آن را از تجاوز و طغيان بازدارند. تنها احساس است كه مى تواند احساس ديگرى را رام كند و آن را مسخر و مقهور خويش سازد.
نيروى عشق  
(هيچ كس كاملا خود را براى حقيقت علمى فدا نمى كند. حتى گاليله از شهادت سر پيچيد. صحت عقلانى يك وظيفه ، الزاما سبب اطاعت از آن وظيفه نمى گردد. وقتى كه نظريه اى در تغيير روش مردم مؤ ثر واقع مى شود، بدان جهت است كه در كنار عوامل منطقى ، عوامل عاطفى را نيز شامل است . تنها عشق مى تواند ديوارهاى ضخيمى را كه خودخواهى ما را در پشت خود پناه داده اند، از ميان بردارد و در ما آتش شور و شوق زنده كند و ما را به چهره گشاد، در راه دردناك فداكارى بكشاند. به خاطر عشق مادر است كه كودك خردسال رفتار عاقلانه در پيش مى گيرد. مطالعه يك كتاب حقوق شور و شوق ، بر نمى انگيزد. شهدايى كه در راه مسيح جان داده اند، زندگى را به خاطر قوانين طبيعى نباخته اند. يك مفهوم انتزاعى محرك نمى شود، مگر وقتى كه با يك عامل عقيدتى همراه باشد.)(432)
در مكتب آسمانى اسلام ، براى رام كردن غرايز و تعديل تمايلات نفسانى ، عقل ، علم ، تربيت ، حياى اجتماعى ، نظارت ملى ، قوانين كيفرى و خلاصه كليه عوامل مؤ ثر، مورد كمال توجه قرار گرفته و درباره هر يك از آن ها آيات و اخبار بسيارى رسيده است . ولى بزرگ ترين قدرتى كه در اين آيين مقدس ‍ براى مهار كردن غرايز مورد استفاده واقع شده و نتايج بزرگ و ثمربخش به بار آورده ، احساس مذهب است .
عشق به خداوند  
اسلام با نيروى ايمان و عشق به خداوند بزرگ ، در ضمير پيروان حقيقى خود، سد عظيمى به وجود آورده كه در مقابل سخت ترين طوفان هاى غريزى و نيرومندى هيجان هاى شهوى مقاومت مى كند و تمايلات سركش ‍ و نيرومند را به آسانى مهار مى نمايد.
به عبارت ديگر، اسلام براى تعديل تمايلات نفسانى محدود كردن خواهش هاى بشرى ، تنها به عقل و علم و منطق قناعت نكرده است ، بلكه براى رام كردن غرايز، احساسات مذهبى و عواطف ايمانى ، كه در سرشت مردم ريشه فطرى دارد نيز استفاده نموده و بدين وسيله پيروان خود را از خطر طغيان تمايلات نفسانى مصون داشته است . اينك براى روشن شدن طرز تربيت اسلام ، توضيح كوتاهى داده مى شود.
به طورى كه در فصل گذشته اشاره شد، معرفت الهى و وجدان اخلاقى به طور فطرى با سرشت هر انسانى آميخته است . كودك ، به هر نسبتى كه رشد مى كند و نيروى دركش قوى تر مى گردد، آن ودايع فطرى شكفته تر و نيرومندتر مى گردند.
وجدان اخلاقى  
وجدان اخلاقى ، كه در قرآن شريف به الهام الهى تعبير شده ، يكى از پايه هاى محكم تربيت است . وجدان اخلاقى مانند شعله فروزانى است كه همواره از اعماق جان انسان زبانه مى كشد و در هيچ حالت محو و خاموش ‍ نمى شود.

next page

fehrest page

back page