زندگانى امام سجّادعليه السلام
(هدايتگران راه نور)

سيد محمد تقي مدرسي

- ۶ -


شعر، منبر سيّار

نغمه‏هاى حيات، در ژرفاى وجود انسانى در قالب اوزان و معانى بديع‏شعرى، نمودار مى‏شوند. اعراب در زمان جاهليّت و نيز در قرون نخستين‏اسلام، به شعر توجّه بسيارى نشان مى‏دادند. پروردگار نيز در سوره‏شعراء، سرايندگان مؤمنى را كه به يارى مظلومان همّت مى‏گمارند،ستوده است. امامان معصوم‏عليهم السلام به شعر به عنوان منبرى سيّار كه به‏سرعت در ميان مردم نفوذ پيدا مى‏كند، توجّه نشان مى‏دادند، همچنان كه‏طاغوتيان نيز به نوبه خود از شعر به عنوان ابزارى براى تبليغات دروغين‏وگمراه كننده خود بهره مى‏بردند.
امام زين العابدين‏عليه السلام نيز گاهى شعر مى‏سرود. مشهور ترين شعرى كه‏از آن‏حضرت نقل كرده‏اند ابيات جاويد زير است كه در آنها مى‏فرمايد:(60)
نَحْنُ بَنُو الْمُصْطَفى‏ ذُو غُصَصٍ‏
يَجْرَعُها فِى الْأَنامِ كاظِمنا(61)
عَظِيمَةٌ فِى الْأَنامِ مِحْنَتُنا
أَوَّلُنا مُبْتَلى‏ وَآخِرُنا(62)
يَفْرَحُ هذَا الْوَرى‏ بِعيدِهُمْ‏
وَنَحْنُ أَعْيادُنا مآتِمُنا(63)
وَالنَّاسُ فِى الْأَمْنِ وَالسُّرُورِ ما
يَأْمَنُ طُولَ الزَّمانِ خائِفنا(64)
وَما خُصِصْنا بِهِ مِنَ الشَّرَفِ الطَّا
ئِلِ بَيْنَ الْأَنامِ آفَتَنا(65)
يَحْكُمُ فينا وَالْحُكْمُ فيهِ لَنا
جاحِدَنا حَقَّنا وَغاضِبَنا(66)
ابن شهرآشوب نيز در مناقب، اين ابيات را به امام سجّادعليه السلام نسبت‏داده است:(67)
لَكُمْ ما تَدَّعُونَ بِغَيْرِ حَقٍ‏
إِذا مَيِزَ الصَّحاحُ مِنَ الْمِراضِ(68)
عَرَفْتُمْ حَقَّنا فَجَحَدْتُمُونا
كَما عَرَفَ السَّوادُ مِنَ الْبَياضِ(69)
كِتابَ اللَّهِ شاهِدُنا عَلَيْكُمْ‏
وَقاضينا الْإِلهُ فَنِعْمَ قاضٍ(70)
امّا تأييد آن‏حضرت از سوى شاعران مدافع حق را مى‏توان از خلال‏ماجرايى كه براى "فرزدق" رخ داده، دريافت. فرزدق اگر چه جزوشعراى دربار اموى بشمار مى‏آمد، امّا از نظر تاريخى او به بيت علوى‏گرايش دارد و زمانى كه فرصتى مى‏يابد، قريحه‏اش به جوش آمده قصيده‏شكوهمند و معروف خود را در مدح امام مى‏سرايد. چون هشام وحكومت‏اموى بروى خشم مى‏گيرند و او را زندانى مى‏كنند، امام فوراً براى اوانعامى مى‏فرستد چنان كه برخى از مورخان مى‏نويسند فرزدق از آن پس‏تا پايان عمر در سايه امامت راستين اسلام زندگى خود را سپرى كرد. امّاماجراى فرزدق و سرودن آن قصيده زيبا چنين است:
"سبكى" در كتاب طبقات الشافعيه به سند متصل از ابن عايشه عبداللَّه‏بن محمّد از پدرش نقل كرده است، كه گفت: هشام بن عبد الملك با وليدبه سفر حج رفت و به گردخانه كعبه طواف كرد. او هر چه كوشيد تا خودرا به "حجرالاسود" برساند نتوانست، از اين رو منبرى براى او نهادندووى بر آن نشست وبه مردم مى‏نگريست. اطراف اورا گروهى از شاميان‏احاطه كرده بودند.
در اين هنگام بود كه ناگهان امام على بن الحسين عليهما السلام كه زيبا روترين‏وخوشبوترين مردمان بود پديدار شد و گردخانه خدا طواف كرد و همين‏كه به نزديك حجرالاسود رسيد، مردم راه را براى امام باز كردند . مردى‏از شاميان پرسيد: اين كيست كه ابهتش چنين مردم را مرعوب مى‏كند؟!
هشام از بيم آنكه مبادا شاميان به وى تمايل يابند، پاسخ داد: او رانمى‏شناسم. فرزدق كه در آن ميان حاضر بود، گفت: امّا من او رامى‏شناسم. مرد شامى پرسيد: ابو فراس او كيست؟ آنگاه فرزدق قصيده‏خود را در معرفى امام سجّادعليه السلام به آن مرد سرود، "سبط ابن جوزى"و"سبكى" اين قصيده را با اندكى تفاوت اين چنين نقل كرده‏اند:
هذَا الَّذى تَعْرِفُ الْبَطْحاءُ وَطْأَتَهُ‏
وَالْبَيْتُ يَعْرِفُهُ وَالْحِلُّ وَالْحَرَمُ(71)
هذَا ابْنُ خَيْرِ عِبادِ اللَّهِ كُلِّهِمُ‏
هذَا التَّقِىُّ النَّقِىُّ الطَّاهِرُ الْعَلَمُ(72)
يَكادُ يُمْسِكُهُ عِرْفانُ راحَتِهِ‏
رُكْنُ الْحَطيمِ إِذا ما جاءَ يَسْتَلِمُ(73)
إِذا رَأَتْهُ قُرَيشٌ قالَ قائِلُها
إِلى‏ مَكارِمِ هذا يَنْتَهِى الْكَرَمُ(74)
إِنْ عُدَّ أَهْلُ التُّقى‏ كانُوا أَئِمَّتَهُمْ‏
أَوْ قيلَ مَنْ‏خَيْرُ أَهْلِ‏الْأَرْضِ قيلَ هُمُ(75)
هذَا ابْنُ فاطِمَةَ إِنْ كُنْتَ جاهِلَهُ‏
بِجَدِّهِ أَنْبِياءُ اللَّهِ قَدْ خُتِمُوا(76)
وَلَيْسَ قَوْلُكَ مَنْ هذا بِضائِرِهِ‏
الْعَرَبُ تَعْرِفُ مَنْ أَنْكَرْتَ وَالْعَجَمُ(77)
* * *
بُغْضى حَياءً وَيُغْضى‏ مِنْ مَهابَتِهِ‏
فَما يُكَلَّمُ إِلّا حينَ يَبْتَسِمُ(78)
يُنْمى‏ إِلى‏ ذُرْوَةِ الْعِزِّ الَّتى قَصُرَتْ‏
عَنْها الْأَكُفُّ وَعَنْ إِدْراكَها الْقَدَمُ(79)
مِنْ جِدَّهِ دانَ فَضْلُ الْأَنْبِياءِ لَهُ‏
وَفَضْلَ اُمَّتِهِ دانَتْ لَهُ الْاُمَمُ(80)
يَنْشَقُّ نُورُ الْهُدى‏ مِنْ صُبْحِ غُرَّتِهِ‏
كَالشَّمْسِ يَنْجابُ عَنْ‏إِشْراقِهَا الظُلَمُ(81)
مَشْتَقَّةٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ نَبْعَتُهُ‏
طابَتْ عَناصِرُهُ وَالْخِيَمُ وَالشِّيَمُ(82)
اللَّهُ شَرَّفَهُ قَدْراً وَفَضَّلَهُ‏
جَرى‏ بِذاكَ لَهُ فى لَوْحِهِ الْقَلَمُ(83)
كِلْتا يَدَيْهِ غَياثٌ عَمَّ نَفْعُهُما
يَسْتَوْكِفانِ وَلا يَعْرُوهُما الْعَدَمُ(84)
سَهْلُ الْخَليقَةِ لا تَخْشى‏ بَوادِرُهُ‏
يَزينُهُ اِثْنانِ حُسْنُ الْخُلْقِ وَالْكَرَمُ(85)
حَمَّالُ أَثْقالِ أَقْوامٍ إِذا فُدِحُوا
رَحِبَ الْفَناءِ أَرْيَبَ حينَ يَعْتَزِمُ(86)
ما قالَ "لا" قَطُّ إِلّا فى تَشَهُّدِهِ‏
لَوْلَا التَّشَهُّدُ كانَتْ لائُهُ نَعَمُ(87)
عَمَّ الْبَرِيَّةِ بِالْإِحْسانِ فَانْقَشَعَتْ‏
عَنْهَا الْغَيابَةُ لا هَلْقٍ وَلا كَهِمُ(88)
مِنْ مَعْشَرٍ حُبُّهُمْ دينٌ وَبُغْضُهُمُ‏
كُفْرٌ وَقُرْبُهُمْ مُنْجىٍ وَمُعْتَصَمٌ(89)
لا يَسْتَطيعُ جَوادٌ بُعْدَ غايَتِهِمْ‏
وَلا يُدانيهِمْ قَوْمٌ وَإِنْ كَرُمُوا(90)
هُمُ الْغُيُوثُ إِذا ما أَزِمَّةٌ أَزِمَتْ‏
وَالْاُسْدُ اُسْدُ الشَّرى‏ وَالْرأْىُ مَحْتَدِمٌ(91)
لا يَنْقُصُ الْعُسْرُ بَسْطاً مِنْ أَكُفِّهِمُ‏
سِيَّانَ ذلِكَ إِنْ أَثِرُوا وَإِنْ عَدِمُوا(92)
يَسْتَدْفَعُ السُّوءَ وَالْبَلْوى‏ بِحُبِّهِمْ‏
وَيَسْتَرِب بِهِ الْاِحسانُ وَالنِّعَمُ(93)
مُقَدَّمٌ بَعْدَ ذِكْرِ اللَّهِ ذِكْرُهُمُ‏
فى كُلِّ بُدْءٍ وَمَخْتُومٌ بِهِ الْكَلِمُ(94)
يَأْبى‏ لَهُمْ أَنْ يَحِلَّ الذَّمُّ ساحَتَهُمْ‏
خُلْقٌ كَريمٌ وَأَيْدٍ بِالنَّدى‏ هَضِمٌ(95)
أَىُّ الْخَلائِقَ لَيْسَتْ فى رِقابِهِمْ‏
لا وَلِية هذا أَوَّلَهُ نَعَمُ(96)
مَنْ يَعْرِفِ اللَّهَ يَعْرِفُ أَوَّلِيَّةَ ذا
الدّينُ مِنْ بَيْتِ هذا نالَهُ الْاُمَمُ(97)
* * *
اين على بن الحسين بن على ابى‏طالب‏عليهم السلام است. هشام خشمگين شدودستور داد فرزدق را در محلى به نام عسفان، بين مكّه و مدينه، زندانى‏كنند. امام سجاد هزار دينار براى او فرستاد. امّا فرزدق آن را نپذيرفت‏وگفت:
آنچه گفتم از روى خشم به خاطر خدا و رسولش بود، از اين رو بابت‏آن پاداش نمى‏ستانم. امام على بن الحسين به وى پاسخ داد: چنانچه ما اهل‏بيت چيزى ببخشيم، دوباره به ما باز نمى‏گردد. آنگاه فرزدق بخشش امام‏را پذيرفت و هشام را نكوهش كرد و گفت:
أَيَحْبِسُنى بَيْنَ الْمَدينَةِ وَالَّتى‏
إِلَيْها قُلُوبُ النَّاسِ يَهوى منيبها(98)
يَقْلِبُ رَأْساً لَمْ يَكُنْ رَأْسَ سَيِّدٍ
وَعَيْناً لَهُ حَوْلادءُ بَادٍ عُيُوبَها(99)
هشام از اين ابيات آگاهى يافت و فرزدق را آزاد ساخت امّا حقوقش راكه سالانه هزار دينار بود، از ديوان قطع كرد. فرزدق از اين امر نزد امام‏سجّاد شكايت برد و آن‏حضرت به وى چهل هزار دينار بخشيد و به وى‏فرمود: اگر به بيش از اين احتياج مى‏داشتى حتماً به تو مى‏بخشيدم.
فرزدق چهل سال زندگى كرد و سپس بدرود حيات گفت. خدايش‏رحمت كند!

رساله حقوق‏

برخى كه در پژوهش، از مراتب والاى ايمان برخوردارند، مى‏پرسند:چگونه تلاش كنيم تا مؤمن واقعى شويم؟ امام زين العابدين‏عليه السلام در پاسخ‏به سؤال اينان، رساله حقوق را نگاشته كه در آن وظايف و مسئوليّتهاى‏مؤمن در قبال خداوند و مردم مشروحاً باز گفته و در يك كلام ويژگى‏روابط قائم بر پايه‏هاى متوازن و عادلانه را توضيح داده است. آغاز اين‏رساله چنين است:
"بدان، خدايت رحمت كند، كه خداوند را در هر حركتى كه مى‏كنيم و درهر سكونى كه دارى و هر جا كه باشى حقوقى است و نيز در هر اندامى كه‏بچرخانى و يا در هر وسيله‏اى كه بدان كار مى‏كنى حقوقى است، كه برخى ازبرخى بزرگتر است. و بزرگترين حقوقى كه خدا بر تو واجب كرده، حقوقى‏است كه بر خودت مقرر نموده، كه با وجود اعضاى گوناگونت، از سر تا پايت‏را فرا مى‏گيرد.
پس او حقى را براى ديدگانت و حقى را براى گوشت و حقى را براى‏زبانت و حقى را براى دستت و حقى را براى پايت و حقى را براى شكمت‏وحقى را براى فرجت، بر تو قرار داد. اين اعضاى هفت گانه‏اى است كه كليه‏كارها به وسيله آنها انجام مى‏پذيرد. سپس خداوند عزّوجل، براى كردارت نيزحقوقى قرار داد. براى نماز و روزه و زكات و قربانى كردن وكارهايت حقوقى‏بر تو قرار داد سپس اين حقوق از تو به ديگران رسد كه بر تو حق واجب دارندو واجب ترين اين حقوق بر تو حق پيشوايان توست و سپس حقوق رعيت‏وآنگاه حقوق بستگانت".(100)
امام سخنان خود را در باره اين حقوق و فروع آنها ادامه مى‏دهدورابطه ميان انسان و خلق و خالق را آن چنان كه بايسته و شايسته است‏بيان مى‏كند. و با بررسى رساله حقوق مى‏توان به نتايج زير پى برد:
1 - سخنان امام سجّادعليه السلام متوجّه مؤمنان برگزيده است: كسانى كه‏كمالات را نشر مى‏دهند و در جهت دستيابى بدانها مى‏كوشند. برخى ازحقوق مطرح شده در اين رساله جز واجبات و برخى ديگر كه در اكثريت‏قرار دارند، جزو مستحبات مى‏باشند.
2 - اين رساله و نيز ديگر رساله‏ها و وصايايى كه از ائمه‏عليهم السلام صادرشده كه توسط دانشمند بزرگ "حسن بن على بن شعبه حلبى" در كتاب‏گرانبهاى تحف العقول گرد آمده است، به مثابه دروس ارزشمندى است ازجانب اهل بيت كه به منظور تربيت نمونه‏هاى بر ترو پيشاهنگان مسلمان‏ايراد گشته تا با به كار بستن آنها، الگوى ديگر مردمان قرار گيرند. مامسلمانان و بويژه حوزه‏هاى علميه كه در واقع امتداد خط تربيتى اهل‏بيت‏عليهم السلام هستند، امروزه، با بازگشت به اين رساله‏ها و وصايا، بسيارنيازمنديم!
اگر سازمانها مكتبى و تشكيلات اسلامى به اين ذخاير ايمانى پايبندباشند، از رجوع به بسيارى از فرهنگهاى ناقص و يا التقاطى بى‏نيازمى‏شوند و براى تحريك هواداران و پيروان خود، ديگر نيازى به‏برانگيختن تعصبات وانگيزه‏هاى قبيله‏اى و بت پرستانه كه جز زيان‏ونابودى ارمغان ديگرى براى ما ندارند، بى نياز خواهند بود.
3 - اين رساله توازن شخصيّت ايمانى ما را نگاهبان خواهد بود و ما رااز زياده روى در بعد شريعت و فرو نهادن ابعاد ديگر در امان خواهدداشت. چرا كه ما بايد با به كار بستن برنامه‏هاى مشخص، همچون رساله‏حقوق، گنجايش كافى براى جاى دادن تمام ابعاد شريعت را در خود ايجادكنيم. سخن آخر آنكه: اين رساله، بينش فراگير و ژرف نگرى و باريك‏انديشى قرآنى را كه متناسب با مقام امامت سيد الساجدين‏عليه السلام است،وهيچ فقيه يا دانشمندى بدون اتصال با اين چشمه جوشان، بدان نايل‏نخواهد آمد منعكس مى‏سازد، پس درود خدا بر آن كس كه اين رساله رانوشت و سلام خدا بر آن كس كه به آنچه در اين رساله آمده عمل كند!