(1) - سوره نساء، آيه 59.
(2) - سوره نساء، آيه 65.
(3) - سوره نساء، آيه 60.
(4) - سوره زمر، آيه 65.
(5) - سوره مائده، آيات 16 - 15.
(6) - سوره قمر، آيه 24.
(7) - نهج البلاغه، خطبه قاصعه.
(8) - نهج البلاغه، خطبه قاصعه.
(9) - نهج البلاغه، خطبه قاصعه.
(10) - بحار الانوار، ج27، ص57.
(11) - صحيفه سجّاديه، ص56.
(12) - نهج البلاغة، همان خطبه.
(13) - يعنى ولايت پيامبر و اوصياى او.
(14) - صحيفه سجّاديه، ص56.
(15) - صحيفه سجّاديه، ص201.
(16) - سوره جمعه، آيه 2.
(17) - سوره حديد، آيه 25.
(18) - برخى از اين كرامتها را در پايان كتاب ياد خواهيم كرد.
(19) - سوره غافر، آيه 60.
(20) - سوره عنكبوت، آيه 69.
(21) - بحارالانوار، ج46، ص3، قصه ابراهيم.
(22) - نام محلى در راه مكّه.
(23) - بحارالانوار، ج46، ص41 - 40.
(24) - بحارالانوار، ج46، ص49.
(25) - في رحاب ائمّة اهل البيت، ج3، ص234.
(26) - سوره آل عمران، آيه 191.
(27) - مفاتيح الجنان، ص124.
(28) - اى غايت آمال من آيا مرا به آتش مىسوزانى؟ پس اميدو محبت من كجاست؟
(29) - با كردارى نا پسند و زشت به نزدت آمدم در حالى كه در ميان مخلوقاتت هيچ
كسجنايتى را كه من مرتكب شدهام انجام نداده است.
(30) - سوره مؤمنون، آيه 101.
(31) - ماجراى امام با طاووس در مسجد الحرام.
(32) - هر كه پروردگار را شناخت و شناخت خداوند او را بى نياز نساخت، تيره روز و بدبخت
است.
(33) - آنچه او در راه طاعت خداى انجام داده و آنچه در اين راه ديده است؛ بر طاعت
وىچه زيانى رساند؟
(34) - بنده جز تقوا چيزى فراهم نسازد چرا كه عزت همه از آن پرهيز كار است.
(35) - بحار الانوار، ج46، ص53 - 51.
(36) - سوره آل عمران، آيه 31.
(37) - در برخى از آنچه نقل شد بر حديثى كه از امام روايت شده و در بحار الانوار
ج46،ص8 آمده است استناد جستيم. طبق اين روايت اسارت دختران يزد گرد در زمانعثمان
روى داده است امّا در بعضى روايات آمده كه آنان در زمان عمر به اسيرىگرفته شدند.
امّا اين روايت دور از سياق تاريخى است چرا كه با فتح خراسان و تاريخولادت امام
زين العابدين و... سازگارى ندارد.
(38) - سوره سبأ، آيه 46.
(39) - سوره نساء، آيه 135.
(40) - ناسخ التواريخ، ج2، ص140.
(41) - ناسخ التواريخ، ج2، ص141.
(42) - عوالم العلوم، ج18، ص179.
(43) - عوالم العلوم، ج18، ص280.
(44) - همان مأخذ، ص182.
(45) - عوالم العلوم، ج18، ص281.
(46) - عوالم العلوم، ج18، ص282.
(47) - بحار الانوار، ج46، ص133.
(48) - في رحاب أئمّة اهل البيت، ج3، ص196.
(49) - في رحاب أئمّة اهل البيت، ج3، ص196.
(50) - عوالم العلوم، ج18، ص283.
(51) - عوالم العلوم، ج18، ص198.
(52) - عوالم العلوم، ج18، ص199.
(53) - عوالم العلوم، ج18، ص199.
(54) - عوالم العلوم، ج18، ص199.
(55) - البكّائون الخمسة.
(56) - البكّائون الخمسة، ص209.
(57) - البكّائون الخمسة، ص209.
(58) - البكّائون الخمسة، ص209.
(59) - ناسخ التواريخ، ج2، ص241.
(60) - بحار الانوار، ج45، ص139 - 138.
(61) - ما، تبار مصطفى، اندوه مندانيم كه گلوهاى ما اين اندوهها را در ميان مردمانفرو
مىخورد.
(62) - محنت ما در ميان خلايق بس سخت و دشوار است و اوّلين و آخرين ما به
دشواريهامبتلاست.
(63) - اين مردمان به فرا رسيدن موسم عيد خود شادكام مىشوند حال آنكه عيدهاى
ما،سوگهاى ماست.
(64) - مردم در آرام و شادىاند امّا ترسنده ما، در طول روزگار، ايمن و راحت نيست.
(65) - ما به شرف و شرافت برگزيده شديم، كه اين ويژگى خاص آفت ما مىباشد.
(66) - كسى كه حق ما را منكر است و بر ما خشم مىگيرد به ما حكم مىراند حال آنكه
مابايد )بر او( حكم برانيم.
(67) - في رحاب أئمّة اهل البيت، ج3، ص249.
(68) - شما را باد آنچه به نا حق ادعا مىكنيد، آن هنگام كه سلامت از بيمارى ممتاز
گردد.
(69) - حقانيت ما را شناختيد و سپس انكارمان كرديد همچنان كه سياهى از سپيدىشناخته
مىشود.
(70) - كتاب خدا گواه ماست بر شما و خداوند داور ماست كه او نيك داورى است.
(71) - اين كسى است كه سرزمين بطحا جاى قدر و منزلت او را مىشناسد و خانه كعبه وحل
وحرم نيز او را مىشناسند.
(72) - اين فرزند بهترين بندگان خداست. اين پاك و پاكيزه و پيراسته و شناخته شده است.
(73) - جود و عطاى كف بخشش او چنان است كه چون بخواهد حجر را استلام كند و برركن
"حطيم" گام فرانهد، ركن مىخواهد او را نزد خود نگه دارد تا از جود و عطايشبر
خوردار گردد.
(74) - چون قريش بدو بنگرد، گوينده آنها اعتراف كند كه، كرم وجود، به منزلگاه مكارم
اينمرد منتهى مىشود.
(75) - اگر پرهيزكاران شمرده شوند، ايشان پيشوايانند و اگر پرسيده شود كه بهترين
اهلزمين چه كسانىاند؟ گفته شود: ايشان.
(76) - اين فرزند فاطمه است اگر او را نمىشناسى، او كسى كه پيامبران خدا به جدّش
ختمشدهاند.
(77) - اين كه تو مىگويى اين كيست؟ زيانى به او نمىرساند چرا كه عرب و عجم اين
كسىرا كه تو نمىشناسى، نيك مىشناسند.
(78) - از بسيارى حيا ديده فرو مىپوشد و مردمان نيز به خاطر هيبت وى، ديده برمىبندند
و جز زمانى كه تبسم مىكند، با او سخن گفته نمىشود.
(79) - او به قله عزّت دست يافته كه دستها و پاها از رسيدن بدان نا توانند.
(80) - كسى كه برترى انبيا در برابر فضيلت جدّش كم مايه گشته و فضيلت امّتش )باعثشده
تا( امّتهاى ديگر در برابرش سر فرود آورند.
(81) - نور هدايت از درخشش جبينش تابان است همچون خورشيد كه با طلوعش پردههاىتاريكى
را از هم مىدرد.
(82) - او از سرچشمه پيامبر سرازير گشته است و از اين رو عناصر وجودش و اخلاقوسجايايش
پاك و پاكيزه است.
(83) - خداوند او را از ازل تشرف بخشيده و برترى داده است و قلم قضا در تحقيق اينمشيت
بر لوح قدر روان گشته است.
(84) - هر دو دستش ابرى فياض و رحمت گستر است كه رگبار فيض فرو مىبارند وجودوعطايشان
هيچ گاه كاستى نمىگيرد.
(85) - خلق وخوى نرمى دارد و كسى از رفتارش بيمناك نخواهد شد و هميشه دو خصلتحلم و
كرم جوانب شخصيّت او را مىآرايند.
(86) - او به دوش كشنده بار سنگين اقوامى است كه زير آن به زانو در آمدهاند و چون
بادشوارى و سختى رو به رو گردد، خردمند و چاره جوى و هشيار است.
(87) - هرگز جز در تشهد نمازش "لا" "نه" نگفت و اگر تشهد چنان نمىبود آن "لا" همبه
"نعم" "آرى" تبديل مىگشت.
(88) - احسان او همه انسانها را در بر گرفته و از اين رو ظلمت رخت بر بسته است و ستمو
بيمى وجود ندارد.
(89) - او از خاندانى است كه محبّت ايشان دين، و دشمنى با آنان كفر و نزديكى كردن با
آنهادژ و پناهگاه است.
(90) - هيچ بخشندهاى به قله كرم و نهايت جود و بخششگرى آنان نمىرسد و هيچ قومى هرقدر
هم كه بخشش كنند، با ايشان برابرى نتوانند كرد.
(91) - اينان به گاه بحرانهاى سخت، بارانهاى رحمتند و به گاه نبرد، شيران ژيان
معركهاند.
(92) - سختى معيشت آنان، دستان بخششگرشان را از بخشش نمىكاهد و اين گشاده دستىدر
حالت توانگرى و تنگدستى براى آنان يكسان است.
(93) - بدى و بلا به محبّت ايشان دفع گردد و احسان و نعمت به لطف محبّت ايشان
افزونىگيرد.
(94) - در هر آغازى پس از ذكر نام خدا، نام ايشان مقدّم است و هر كلام به نام آنان
پايانيابد.
(95) - خوى بزرگوارى و كف بخشايشگر آنان، مانع از آن است كه نكوهش و سرزنش درساحت
مقدّس ايشان فرود آيد.
(96) - كدام قبيله و گروهاست كه از نياكان اينمرد بزرگ، نعمتى بر گردن خود نداشته
باشد؟
(97) - هر كه خداى را بشناسد، نياكان او را نيز نيك مىشناسد كه دين از خانه او
بهمردمان رسيده است.
(98) - گمان مىبرد مرا در ميان "راه" مدينه، وجايى كه دلهاى مردم براى بازگشت به
آنعشق مىورزند، زندانى كرده است.
(99) - سرى را بر مىگرداند كه سر سرورى نيست و چشمى دارد لوچ كه عيبهاى آن نمايانشده
است.
(100) - في رحاب أئمّة اهل البيت، ج3، ص216.
(101) - بندهام مرا فرمان بر تا چون من شوى. من به چيزى مىگويم "شو" مىشود و تو
همبه چيزى مىگويى "شو" مىشود.
(102) - دانشمندان امّت من، چونان پيمبران بنى اسرائيلند.
(103) - بحارالانوار، ج46، ص44.
(104) - بحارالانوار، ج46، ص46.
(105) - بحارالانوار، ج46، ص41.
(106) - همان مأخذ، ص154، به نقل از تذكرة الخواص چاپ )ايران( ص187 و نيز تاريخابن
عساكر.
(107) - بحارالانوار، ج46، ص153.
(108) - بحارالانوار، ج46، ص150 - 149.