زندگانى امام سجّادعليه السلام
(هدايتگران راه نور)

سيد محمد تقي مدرسي

- پى‏نوشت‏ها -


(1) - سوره نساء، آيه 59.
(2) - سوره نساء، آيه 65.
(3) - سوره نساء، آيه 60.
(4) - سوره زمر، آيه 65.
(5) - سوره مائده، آيات 16 - 15.
(6) - سوره قمر، آيه 24.
(7) - نهج البلاغه، خطبه قاصعه.
(8) - نهج البلاغه، خطبه قاصعه.
(9) - نهج البلاغه، خطبه قاصعه.
(10) - بحار الانوار، ج‏27، ص‏57.
(11) - صحيفه سجّاديه، ص‏56.
(12) - نهج البلاغة، همان خطبه.
(13) - يعنى ولايت پيامبر و اوصياى او.
(14) - صحيفه سجّاديه، ص‏56.
(15) - صحيفه سجّاديه، ص‏201.
(16) - سوره جمعه، آيه 2.
(17) - سوره حديد، آيه 25.
(18) - برخى از اين كرامتها را در پايان كتاب ياد خواهيم كرد.
(19) - سوره غافر، آيه 60.
(20) - سوره عنكبوت، آيه 69.
(21) - بحارالانوار، ج‏46، ص‏3، قصه ابراهيم.
(22) - نام محلى در راه مكّه.
(23) - بحارالانوار، ج‏46، ص‏41 - 40.
(24) - بحارالانوار، ج‏46، ص‏49.
(25) - في رحاب ائمّة اهل البيت، ج‏3، ص‏234.
(26) - سوره آل عمران، آيه 191.
(27) - مفاتيح الجنان، ص‏124.
(28) - اى غايت آمال من آيا مرا به آتش مى‏سوزانى؟ پس اميدو محبت من كجاست؟
(29) - با كردارى نا پسند و زشت به نزدت آمدم در حالى كه در ميان مخلوقاتت هيچ كس‏جنايتى را كه من مرتكب شده‏ام انجام نداده است.
(30) - سوره مؤمنون، آيه 101.
(31) - ماجراى امام با طاووس در مسجد الحرام.
(32) - هر كه پروردگار را شناخت و شناخت خداوند او را بى نياز نساخت، تيره روز و بدبخت است.
(33) - آنچه او در راه طاعت خداى انجام داده و آنچه در اين راه ديده است؛ بر طاعت وى‏چه زيانى رساند؟
(34) - بنده جز تقوا چيزى فراهم نسازد چرا كه عزت همه از آن پرهيز كار است.
(35) - بحار الانوار، ج‏46، ص‏53 - 51.
(36) - سوره آل عمران، آيه 31.
(37) - در برخى از آنچه نقل شد بر حديثى كه از امام روايت شده و در بحار الانوار ج‏46،ص‏8 آمده است استناد جستيم. طبق اين روايت اسارت دختران يزد گرد در زمان‏عثمان روى داده است امّا در بعضى روايات آمده كه آنان در زمان عمر به اسيرى‏گرفته شدند. امّا اين روايت دور از سياق تاريخى است چرا كه با فتح خراسان و تاريخ‏ولادت امام زين العابدين و... سازگارى ندارد.
(38) - سوره سبأ، آيه 46.
(39) - سوره نساء، آيه 135.
(40) - ناسخ التواريخ، ج‏2، ص‏140.
(41) - ناسخ التواريخ، ج‏2، ص‏141.
(42) - عوالم العلوم، ج‏18، ص‏179.
(43) - عوالم العلوم، ج‏18، ص‏280.
(44) - همان مأخذ، ص‏182.
(45) - عوالم العلوم، ج‏18، ص‏281.
(46) - عوالم العلوم، ج‏18، ص‏282.
(47) - بحار الانوار، ج‏46، ص‏133.
(48) - في رحاب أئمّة اهل البيت، ج‏3، ص‏196.
(49) - في رحاب أئمّة اهل البيت، ج‏3، ص‏196.
(50) - عوالم العلوم، ج‏18، ص‏283.
(51) - عوالم العلوم، ج‏18، ص‏198.
(52) - عوالم العلوم، ج‏18، ص‏199.
(53) - عوالم العلوم، ج‏18، ص‏199.
(54) - عوالم العلوم، ج‏18، ص‏199.
(55) - البكّائون الخمسة.
(56) - البكّائون الخمسة، ص‏209.
(57) - البكّائون الخمسة، ص‏209.
(58) - البكّائون الخمسة، ص‏209.
(59) - ناسخ التواريخ، ج‏2، ص‏241.
(60) - بحار الانوار، ج‏45، ص‏139 - 138.
(61) - ما، تبار مصطفى، اندوه مندانيم كه گلوهاى ما اين اندوهها را در ميان مردمان‏فرو مى‏خورد.
(62) - محنت ما در ميان خلايق بس سخت و دشوار است و اوّلين و آخرين ما به دشواريهامبتلاست.
(63) - اين مردمان به فرا رسيدن موسم عيد خود شادكام مى‏شوند حال آنكه عيدهاى ما،سوگهاى ماست.
(64) - مردم در آرام و شادى‏اند امّا ترسنده ما، در طول روزگار، ايمن و راحت نيست.
(65) - ما به شرف و شرافت برگزيده شديم، كه اين ويژگى خاص آفت ما مى‏باشد.
(66) - كسى كه حق ما را منكر است و بر ما خشم مى‏گيرد به ما حكم مى‏راند حال آنكه مابايد )بر او( حكم برانيم.
(67) - في رحاب أئمّة اهل البيت، ج‏3، ص‏249.
(68) - شما را باد آنچه به نا حق ادعا مى‏كنيد، آن هنگام كه سلامت از بيمارى ممتاز گردد.
(69) - حقانيت ما را شناختيد و سپس انكارمان كرديد همچنان كه سياهى از سپيدى‏شناخته مى‏شود.
(70) - كتاب خدا گواه ماست بر شما و خداوند داور ماست كه او نيك داورى است.
(71) - اين كسى است كه سرزمين بطحا جاى قدر و منزلت او را مى‏شناسد و خانه كعبه وحل وحرم نيز او را مى‏شناسند.
(72) - اين فرزند بهترين بندگان خداست. اين پاك و پاكيزه و پيراسته و شناخته شده است.
(73) - جود و عطاى كف بخشش او چنان است كه چون بخواهد حجر را استلام كند و برركن "حطيم" گام فرانهد، ركن مى‏خواهد او را نزد خود نگه دارد تا از جود و عطايش‏بر خوردار گردد.
(74) - چون قريش بدو بنگرد، گوينده آنها اعتراف كند كه، كرم وجود، به منزلگاه مكارم اين‏مرد منتهى مى‏شود.
(75) - اگر پرهيزكاران شمرده شوند، ايشان پيشوايانند و اگر پرسيده شود كه بهترين اهل‏زمين چه كسانى‏اند؟ گفته شود: ايشان.
(76) - اين فرزند فاطمه است اگر او را نمى‏شناسى، او كسى كه پيامبران خدا به جدّش ختم‏شده‏اند.
(77) - اين كه تو مى‏گويى اين كيست؟ زيانى به او نمى‏رساند چرا كه عرب و عجم اين كسى‏را كه تو نمى‏شناسى، نيك مى‏شناسند.
(78) - از بسيارى حيا ديده فرو مى‏پوشد و مردمان نيز به خاطر هيبت وى، ديده برمى‏بندند و جز زمانى كه تبسم مى‏كند، با او سخن گفته نمى‏شود.
(79) - او به قله عزّت دست يافته كه دستها و پاها از رسيدن بدان نا توانند.
(80) - كسى كه برترى انبيا در برابر فضيلت جدّش كم مايه گشته و فضيلت امّتش )باعث‏شده تا( امّتهاى ديگر در برابرش سر فرود آورند.
(81) - نور هدايت از درخشش جبينش تابان است همچون خورشيد كه با طلوعش پرده‏هاى‏تاريكى را از هم مى‏درد.
(82) - او از سرچشمه پيامبر سرازير گشته است و از اين رو عناصر وجودش و اخلاق‏وسجايايش پاك و پاكيزه است.
(83) - خداوند او را از ازل تشرف بخشيده و برترى داده است و قلم قضا در تحقيق اين‏مشيت بر لوح قدر روان گشته است.
(84) - هر دو دستش ابرى فياض و رحمت گستر است كه رگبار فيض فرو مى‏بارند وجودوعطايشان هيچ گاه كاستى نمى‏گيرد.
(85) - خلق وخوى نرمى دارد و كسى از رفتارش بيمناك نخواهد شد و هميشه دو خصلت‏حلم و كرم جوانب شخصيّت او را مى‏آرايند.
(86) - او به دوش كشنده بار سنگين اقوامى است كه زير آن به زانو در آمده‏اند و چون بادشوارى و سختى رو به رو گردد، خردمند و چاره جوى و هشيار است.
(87) - هرگز جز در تشهد نمازش "لا" "نه" نگفت و اگر تشهد چنان نمى‏بود آن "لا" هم‏به "نعم" "آرى" تبديل مى‏گشت.
(88) - احسان او همه انسانها را در بر گرفته و از اين رو ظلمت رخت بر بسته است و ستم‏و بيمى وجود ندارد.
(89) - او از خاندانى است كه محبّت ايشان دين، و دشمنى با آنان كفر و نزديكى كردن با آنهادژ و پناهگاه است.
(90) - هيچ بخشنده‏اى به قله كرم و نهايت جود و بخششگرى آنان نمى‏رسد و هيچ قومى هرقدر هم كه بخشش كنند، با ايشان برابرى نتوانند كرد.
(91) - اينان به گاه بحرانهاى سخت، بارانهاى رحمتند و به گاه نبرد، شيران ژيان معركه‏اند.
(92) - سختى معيشت آنان، دستان بخششگرشان را از بخشش نمى‏كاهد و اين گشاده دستى‏در حالت توانگرى و تنگدستى براى آنان يكسان است.
(93) - بدى و بلا به محبّت ايشان دفع گردد و احسان و نعمت به لطف محبّت ايشان افزونى‏گيرد.
(94) - در هر آغازى پس از ذكر نام خدا، نام ايشان مقدّم است و هر كلام به نام آنان پايان‏يابد.
(95) - خوى بزرگوارى و كف بخشايشگر آنان، مانع از آن است كه نكوهش و سرزنش درساحت مقدّس ايشان فرود آيد.
(96) - كدام قبيله و گروه‏است كه از نياكان اين‏مرد بزرگ، نعمتى بر گردن خود نداشته باشد؟
(97) - هر كه خداى را بشناسد، نياكان او را نيز نيك مى‏شناسد كه دين از خانه او به‏مردمان رسيده است.
(98) - گمان مى‏برد مرا در ميان "راه" مدينه، وجايى كه دلهاى مردم براى بازگشت به آن‏عشق مى‏ورزند، زندانى كرده است.
(99) - سرى را بر مى‏گرداند كه سر سرورى نيست و چشمى دارد لوچ كه عيبهاى آن نمايان‏شده است.
(100) - في رحاب أئمّة اهل البيت، ج‏3، ص‏216.
(101) - بنده‏ام مرا فرمان بر تا چون من شوى. من به چيزى مى‏گويم "شو" مى‏شود و تو هم‏به چيزى مى‏گويى "شو" مى‏شود.
(102) - دانشمندان امّت من، چونان پيمبران بنى اسرائيلند.
(103) - بحارالانوار، ج‏46، ص‏44.
(104) - بحارالانوار، ج‏46، ص‏46.
(105) - بحارالانوار، ج‏46، ص‏41.
(106) - همان مأخذ، ص‏154، به نقل از تذكرة الخواص چاپ )ايران( ص‏187 و نيز تاريخ‏ابن عساكر.
(107) - بحارالانوار، ج‏46، ص‏153.
(108) - بحارالانوار، ج‏46، ص‏150 - 149.