فراز اول
اللهم و
اءتباع الرسل و مصدقوهم من اءهل الاءرض بالغيب عند معارضه
المعاندين لهم بالتكذيب ، و الاشتياق الى المرسلين بحقائق الايمان
، فى كل دهر و زمان اءرسلت فيه رسولا، و اءقمت لاءهله دليلا من لدن
آدم الى محمد صلى الله عليه و آله و سلم ، من ائمه الهدى و قاده
اءهل التقى على جميعهم السلام ، فاذكرهم منك بمغفره و رضوان
. خدايا به آمرزش و خشنودى ياد فرما از پيروان راستين انبيا، آنان
كه تمامى دعوت و فرمان هاى انبيا را تصديق و عمل كرده و به غيب
ايمان آوردند و آنگاه كه ملحدان و كافران به عناد و لجاج با انبيا
برخاستند و پيوسته در تكذيب آنان كوشيدند اينان هرگز صحنه را خالى
نكرده و گرداگرد آنان را گرفتند و با ايمان حقيقى به آنان عشق
ورزيدند. خدايا تو از زمان حضرت آدم تا عصر پيامبر اسلام ، در هر
برهه اى از زمان رسولى را براى اهل آن ايام فرستادى كه جملگى
پيشوايان هدايت و پيشوايان تقوى بودند. - كه درود تو بر آنان باد -
پس جملگى آنان را به مغفرت و رضوان خود مشمول فرما!
شرح :
در اين فراز از دعاى امام چند نكته شنيدنى و جالب توجه وجود
دارد كه عبارتند از :
اول : ايمان ، مبدئيت در تصميم گيرى هاى قاطع دارد، لذا عظيم ترين
نيرويى است كه مى تواند فطرت راستين انسان را از هفت پرده حجاب ها
و پيرايه هاى گوناگون بيرون كشيده و آن را به كار گيرد، به طورى كه
هر مانع و مزاحمى را در سر راه خود ناديده مى گيرد و هيچ مانعى
توان مقابله با آن را ندارد و تا آن دم كه حيات و روح در كالبد
انسان باقى است دست از دفاع از عقيده بر نمى دارد و نه تنها وجود
مانع او را ماءيوس نمى كند، بلكه با اشتياق تمام در برطرف كردن آن
مى كوشد.
نكته دوم : ايمان فقط به گفتمان زبانى نيست ، بلكه اگر جوهر آن در
جان انسان تحقق يابد يك طور شخصيت خاصى را به فرد با ايمان مى بخشد
كه جميع حالات وجودى انسان را فرا مى گيرد به طورى كه تكذيب ديگران
و عيب جويى بدخواهان مانع او نمى شود و ايمان مستقرى است كه با روح
انسانى در آميخته و در ساحت ماهيت متعالى انسان نقش اساسى دارد.
نكته سوم آن كه : ايمان ، آگاهى و نگرشى است كه فقط از چشم دل و
جان برمى آيد و چشم سر توان ديد آن را ندارد، زيرا چه بسيار اشخاصى
كه در كنار انبيا و بلكه از نزديكان آنان بودند و هميشه رو در رو و
چشم در چشم همديگر داشته اند اما با اين حال از واقعيت ايمان هيچ
گونه بهره اى نداشته اند. بنابراين از مجموعه آيات و روايات
استفاده مى شود كسانى كه حقيقت ايمان به كام جان آنان نشسته داراى
مراتب سه گانه ذيل هستند.
1 - مرتبه علم اليقين ؛ در اين مرحله شخص علم قطعى به وجود شى ء
دارد؛ مانند كسى كه از دور با ديدن دود به وجود آتش پى مى برد.
2 - مرتبه عين اليقين ؛ در اين مرحله از مرحله ذهن به مرحله شهود
مى رسد؛ شهود هم چون كسى كه آتش را لمس كند.
3 - مرتبه حق اليقين ؛ اين مرحله نصيب كسى است كه از لفظ، عبارت و
استدلال جدا شده و به متن واقع رسيده است ؛ همانند آن كه در آتش
مى سوزد؛ گويى اين كه خود مرتبه اى از آتش گرديده است .
آيه شريفه سوره تكاثر به دو قسم اول اشاره دارد :
كلا لو تعلمون علم اليقينَ لترون الجحيمَ ثم
لترونها عين اليقين
(301) كه آيه اول مربوط به آگاهى مؤ منين در دنيا و
آيه دوم مربوط به آخرت است .
و به مرتبه سوم در سوره واقعه اشاره شده است :
و تصليه جحيمَ ان هذا لهو حق اليقين
؛
(302) يعنى آنگاه كه در آتش مى سوزند به حق اليقين
دست مى يابند كه جهنم جزاى ناپاكان است .
چنان كه ايمان نيز داراى مرتبه اى است كه انسان با تمام وجود خود
حقيقت را در مى يابد.
فراز دوم
اللهم و اءصحاب محمد، خاصه الذين
اءحسنوا الصحابه ، و الذين اءبلوا البلاء الحسن فى نصره ، و كانفوه
، و اءسرعوا الى وفادته ، و سابقوا الى دعوته ، و استجابوا له حيث
اءسمعهم حجه رسالاته ، و فارقوا الاءزواج و الاءولاد فى اظهار
كلمته ، و قاتلوا الآباء و الاءبناء فى تثبيت نبوته و انتصروا به
. خداوندا بويژه (درود بفرست ) بر اصحاب پيمبر اسلام صلى
الله عليه و آله و سلم آنان كه (از ويژگى خاصى برخوردار بودند) و
به بهترين وجه يار و ياور پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم
بودند و در يارى او از هرگونه كوششى دريغ نكردند و در امتحان هاى
سخت به بهترين وجه موفق شدند.
و آن گاه كه پيغمبر اكرم به آنان روى آورد، به سرعت به طرف او رفته
و دعوت او را پذيرفتند و آنگاه كه نشانه هاى رسالت خود را به آنان
ارايه نمود به نبوت او اقرار كردند و به جهت پيشرفت رسالت او از
خاندان و خانمان خود جدا شدند و زن و فرزند دست گير آنان نشد و
آنگاه كه ضرورت ايجاب مى كرد پدر كافر را فرزند با ايمان مى كشت و
نيز در حالت اضطرارى پدر مؤ من با فرزند كافر مى جنگيد و در محبت
حضرتش آن چنان غرق شده بودند كه گويى خود را نمى شناختند و پيوسته
در تثبيت رسالت او كوشش داشته و به بركت او به پيروزى رسيدند.
شرح :
ياران پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم آنگاه كه در
بيعت خود راه ايمان به او را يافتند، مورد بى مهرى نزديكان خود
قرار گرفته و از جانب ايشان طرد شدند، لذا رشته قرابت و خويشاوندى
آنان گسيخته شد.
اينان به خاطر خداى خود همه چيز را ترك كردند و از هيچ گونه تبليغ
و رساندن دعوت حضرت حق به مردم و جمع كردن آنان در اطراف پيغمبر
دريغ نكردند.
بنابراين از ترك ديار و كشور و پناهنده شدن در كشورهاى ديگر
خوددارى ننمودند و نيز فراخى معيشت و زندگى پر رونق را رها كرده و
به جهت پيش برد اهداف بلند خود، به زندگى هاى سخت تن دادند و به
خاطر عزت دين و آبروى آن ظلم هاى بسيارى را متحمل شدند.
در اين فراز از دعا نيز نكات قابل توجه و جالبى وجود دارد كه
عبارتند از :
نكته اول : مساءله آزمايش است كه در آياتى از قرآن كريم اشاره شده
است .
البته بايد توجه داشت كه انتخاب احسن داشتن معيار سلامت روح انسانى
نيست ، بلكه آنچه دليل بر صحت و استقامت روحى است . آزمايش هايى
است كه در موارد گوناگون دامن گير انسان مى شود و مى بايست انسان
به وظيفه خود عمل كند.
و لذا در قرآن كريم مى فرمايد : و لنبونك
بشى ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر
الصابرين .
(303)
و راستى ياران نبى اكرم به بهترين وجه امتياز آوردند و از عهده
تمامى اين آزمايش ها برآمدند.
نكته دوم : اصحاب آن حضرت افراد سست عنصرى نبودند كه در مقابل هر
ادعايى سر تعظيم فرود آورند، بلكه در مقابل حجت و دليل تسليم مى
شدند و لذا فرمود : قبول آنان پس از استماع حجت و استدلال بود و
آنان مردم شديد الانفعالى نبودند، بلكه در پذيرش حجت با كمال دقت
عمل مى كردند و تا دليل را لمس نمى نمودند، تسليم نمى شدند.
نكته سوم : آنچه را كه با احتياط كامل بدست آورده بودند، در حفظ و
نگهدارى آن پايدارى فوق العاده از خود نشان مى دادند كه مايه عبرت
آيندگان در تاريخ گرديد.
از اين رو در مقابل پيش آمدهاى بسيار سخت كه هر مقاوم نستوه را از
پاى در مى آورد ايستادند؛ پيش آمد هايى از قبيل :
1 - دورى از فرزند ، زن و خاندان ؛
2 - كارزار با فرزندان و يا پدران ؛
3 - طرد شدن آنان از طرف فاميل و عشيره ؛
4 - خروج از كشور و پناهنده شدن به كشور همسايه ؛
5 - ابتلا به ننگى معيشت ، فقر و رها كردن باغ و زمين و سرمايه ؛
6 - ابتلا به شكنجه هاى سخت از طرف كفار؛
7 - از دست دادن عزيزان و فرزندان خود در راه خدا؛
كه تاريخ بر همه آن ها كاملا گواه است .
افرادى ؛ هم چون عمار و پدرش ياسر و مادرش سميه ، خباب بن ارت ،
صهيب - و بلال -، عثمان بن مظعون ، ابى ذر و امثال آنان جملگى از
افراد مجاهد فى سبيل الله بودند و هر كدام داراى تاريخ زندگى عجيب
و خواندنى و عبرت آموز هستند كه همه دشوارى هاى گوناگون را بجان
خريدند تا دين خدا پابرجا بماند.
ولى بايد دانست كه تمامى اين تحمل ها و صبرها نشاءت گرفته از محبت
ها و مودت ها بود كه آيات ذيل به آن ها اشاره دارد :
لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون
(304) و آيه شريفه و يطمعون
الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا
(305) و آيه شريفه ى و الذين آمنوا اشد حبا لله
(306) و آيه فسوف ياءتى الله
بقوم يحبهم و يحبونه
(307) و آيه و ما جعل الله
لرجل من قلبين فى جوفه
(308) و آيه قل ان كان آباؤ
كم و اءبناؤ كم و اخوانكم و اءزواجكم و عشيرتكم و اءموال
اقترفتموها و تجاره تخشون كسادها و مساكن ترضونها اءحب اليكم من
الله و رسوله و جهاد فى سبيله فتربصوا حتى ياءتى الله باءمره
(309)
با دو قبله در ره مقصود نتوان
زد قدم
|
يا هواى دوست بايد، يا هواى
خويشتن
|
ولى اگر كسى فهميد كه هر پيش آمد بزرگ و كوچك فقط در اختيار خداست
قهرا جز توسل به خدا راهى ديگر نمى جويد و محبت او جز به مؤ ثر
حقيقى ، به چيز ديگرى تعلق نمى گيرد و هرگز بر در ارباب بى مروت
دنيا روى نمى آورد مگر با اين توهم غلط كه مى توان از غير خدا مددى
جست .
ولى اگر كسى فهميد كه :
لا يملكون لاءنفسهم
ضرا و لا نفعا و لا يملكون موتا و لا حيوه و لانشورا
(310) و نيز فهميد كه : و لا تدع من دون الله ما لا
ينفعك و لا يضرك
(311) قهرا محبت او فقط منحصر به خدا خواهد بود.
و در اينجا مناسب است تا نكته جالبى را از حضرت سيدنا الاستاد
علامه ى طباطبائى رحمه الله راجع به حب ، بيان كنيم .
ايشان فرمودند : حب در حقيقت رابطه اى وجودى
بين محب و محبوب است . مثلا انسان غذابى را دوست دارد و سر علاقه
اش آن است كه غذا تعلق به قوه هاضمه و جاذبه دارد و اگر قوه غاذيه
در انسان نبود هرگز علاقه او به غذا مفهومى نداشت ؛ پس در واقع غذا
را از آن نظر كه فعل براى قوه غاذيه است مى خواهد و بايد دانست به
طور مطلق هر چه را كه دوست داريم ، حتى معلمى كه به ما مى آموزد،
يا خدمت گزارى كه به ما خدمت مى كند جملگى در اثر رابطه وجودى بين
ما و محبوب ماست و اين نظام وجودى در يك معنى دقيق تر برگشت مى كند
به رابطه على و معلولى كه علت ، معلول خود را دوست دارد و معلول كه
همه چيز خود را از علت مى داند و تمام حقيقتش وابسته و متعلق به
علت است از صميم وجودش به علت خود عشق مى ورزد و در راه محبت او
خود را مى بازد، همانند پروانه اى كه تمام عشقش سوختن ، پرپر شدن و
در پاى معشوق افتادن و جان به راه محبوب نثار كردن است .
فراز سوم
و كانوا
منطوين على محبته يرجون تجاره لن تبور فى مودته و الذين هجرتهم
العشائر اذ تعلقوا بعروته و انتفت منهم القرابات اذ سكنوا فى ظل
قرابته فلا تنس لهم اللهم ما تركوا لك و فيك و اءرضهم من رضوانك و
بما حاشوا الخلق عليك و كانوا مع رسولك دعاه لك اليك و اشكرهم على
هجرهم فيك ديار قومهم و خروجهم من سعه المعاش الى ضيقه و من كثرت
فى اعزاز دينك من مظلوهم . خدايا آن دسته از اصحاب پيامبر
صلى الله عليه و آله و سلم كه به دوستى آن بزرگوار دل بسته بودند و
در جان آنان اميد به تجارتى بود كه هرگز به سبب دوستى پيامبر اكرم
ضررپذير نبود، زيرا چنان به پيامبر اكرم گرويدند كه در سايه قرابت
و خويشاوندى با او هر گونه علاقه خويشاوندى ديگرى را بريدند -
خدايا آنچه آنان به خاطر تو و در راه تو از آن گذشتند، از نظر دور
مدار و آنان را با رضاى خود خشنود گردان ؛ زيرا آنان از خلق بريدند
و به تو گرويدند و همراه با پيامبر تو خلق را به سوى تو خواندند -
و جزاى شكرانه خود را نسبت به مهاجرت از ديارشان و بجهت ظلم زيادى
كه در راه تو تحمل كردند نصيبشان گردان .
شرح :
ظرف دل و جان اگر در تعلق به محبوب لبريز و در هماهنگى عاشق
و معشوق اشباع گردد، آن دل خود به خود به روى غير بسته شده و از
توجه به ديگرى بيزار و نسبت به هر جلوه اى روى گردان است ؛ چنين
فردى نسبت به آنچه از نظر همه مردمان ايده آل و جزو آرزوهاى آنان
باشد سخت گريزان است . آنكه از همه چيز جدا گشته تا به محبوب و
معشوق رسيده ، چگونه قابل تصور است كه از جلوه محبوب روى گرداند و
به آنچه از او فرار كرده روى آورد، هرگز باور كردنى نيست و لذا
آنچه از ياران رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم شنيده و خوانده
ايم ، جملگى قابل قبول بوده و مطابق با راه و رسم عشق و ايمان است
كه اميدواريم خداى متعال نصيب ما نيز بگرداند.
فراز چهارم
اللهم و اءوصل الى التابعين لهم
باحسان ، الذين يقولون ربنا اغفرلنا و لا خواننا الذين سبقونا
بالايمان خير جزائك ، الذين قصدوا سمتهم و تحروا و جهتهم و مضوا
على شاكلتهم لم يئنهم ريب فى بصيرتهم و لم يختلجهم شك فى قفو
آثارهم و الاءيتمام بهدايه منارهم مكانفين و موازرين لهم يدينون
بدينهم و يهتدون بهديهم يتفقون عليهم و لا يتهونهم فيما اءدو اليهم
. پروردگارا بهترين جزاى خود را بر تابعين صحابه نازل بفرما
كه پيوسته نسبت به گذشتگان ياد خير داشته و دعا مى كردند و مى
گفتند كه خدايا ما را و آن برادران ايمانى كه بر ما سبقت گرفته اند
را مشمول رحمت و مغفرت خود قرار ده .
تابعين كسانى بودند كه در طريق صحابه قدم برداشته و به سيره حسنه ى
آنان اقتدا كردند و آنچه را كه آنان انتخاب كرده ، انتخاب نمودند و
بر حسب رفتار ايشان رفتار كردند و هيچ گاه در بصيرت و بينايى آنان
شك نداشته و در پيروى و اقتدا به آثار آن ها ترديدى به خود راه
ندادند. با آنان هماهنگ و مساعد بوده و به دين آنان معتقد و هم
چنان در راه مستقيم آنان حركت نموده و شك در صدق و درستى آنان
نداشتند.
شرح :
نكته جالب توجه در اين فراز از دعاى امام ، ياد خيرى است كه
از تابعين نسبت به صحابه انجام مى گيرد؛ تابعينى كه خود به تمام
وجود در خط سلف صالح بوده اند و هرگز در طريق زندگى خود هيچ گونه
شك و ريبى را به خود راه نمى دادند. قرآن كريم اين گونه گذشتگان را
ستوده و اين چنين فرموده كه آيندگان نسبت به آنان چنين گويند :
ربنا اغفرلنا و لاء خواننا الذين سبقونا
بالايمان و لا تجعل فى قلوبنا غلا للذين آمنوا
(312) هر اجتماعى به گذشته و آيين خود مرتبط است و
قطعات تاريخ هرگز گسسته از يكديگر نمى باشد، اگر چه اين رابطه دقيق
در دست هر كسى نيست و توهمات غلط در اين راه بسيار است ، ولى نمى
توان انكار كرد كه تاريخ بمعنى آنچه در خارج جارى بوده ، نه آنچه
را كه يك تاريخ دان تحليل مى كند؛ زيرا تاريخ همانند روح سارى در
وقايع جهان است كه مسير حوادث را تعيين مى كند، بدان معنى كه گذشته
ها پيوسته حالت آماده سازى براى حوادث آينده را دارد، به عبارت
ديگر جريان گذشته در بستر تاريخ آبستن پيدايش پديده هاى بعدى است
كه در فلسفه از آن به علت اعدادى تعبير مى نمايند، لذا صحت عمل و
رفتار آنان موجب شده كه دعا بر گذشتگان از مؤ منين مورد امضاى قرآن
كريم و ائمه هدى قرار گيرد و نسل بعد قدم به قدم به هدايت آنان با
خاطر جمع و اطمينان تمام حركت كند.
فراز پنجم
اللهم و صل على التابعين من يؤ منا
هذا الى يوم الدين و على اءزواجهم ، و على ذرياتهم و على من اءطاعك
منهم و صلوه تعصمهم بها من معصيتك ، و تفسح لهم فى رياض جنتك و
تمنعهم بها من كيد الشيطان ، و تعينهم بها على ما استعانوك عليه من
بر و تقيهم طوارق الليل و النهار، الا طارقا يطرق بخير و تبعثهم
بها على اعتقاد حسن الرجاء لك ، و الطمع فيما عندك ، و ترك التهمه
فيما تحويه اءيدى العباد . خداوندگارا درود فرست بر تابعين
در اين زمان و آنان كه تا روز قيامت خواهند آمد و بر همسران و
فرزندان آنان و بر جميع مطيعان از آن ها، آن چنان درودى كه آن ها
را از گناه باز دارد و باغستان هاى بهشت را براى آنان فراخ گرداند
و آنان را از كيد شيطان باز داشته و آنچه را از تو كمك خواسته اند
در انجام نيكى ها مدد و كمك كار باشد و آن ها را از پيامدهاى
ناگوار در شب و روز نگهدارد و آن ها را وادار به حسن اعتقاد و طمع
بر عطاياى تو و بدبين نبودن نسبت به آنچه در دست مردم است .
شرح :
البته به دليل قطعى و روشن عقل صحابى بودن و يا تابع بودن
به تنهايى براى محبت ورزيدن و دعا كردن نسبت به آنان كافى نيست ؛
زيرا آنان كه دشمنى امير مؤ منان و اهل بيت عصمت را پس از رسول در
دل و جان خود قرار داده و دست به هر جنايت و خيانت زدند در تبعيت
از رسول خدا پايدار نبوده و نه تنها شايستگى هيچ گونه دعايى را
نداشتند، بلكه مورد لعن ائمه اطهار عليهم السلام و نفرت مسلمين
بودند.
چگونه ممكن است كه امثال معاويه و وليد بن عقبه كه به نص قرآن فاسق
بودند و يا حبيب بن سلمه و بسر بن ارطاه كه از خبيث ترين دشمنان
خدا بودند آنان را صحابى رسول خدا بدانيم و آنان را دعا كنيم ،
بلكه به قراين فرازهاى قبل كسانى مورد دعاى حضرت سجاد هستند كه
قرين تقوا و ترك هوا و انجام كارهاى بسيار سخت بوده و در كمك به
رسول الله و مجاهده در راه اسلام بسيار موفق بودند و از نوادر
بندگان الهى به حساب مى آمدند، از اين رو دعا و درود نسبت به
اينگونه افراد مؤ ثر بوده و راه باغستان هاى بهشت را بر آنان هموار
مى سازد و از كيد شيطان در امان مى دارد و به حسن رجا و اميد به
رحمت حق موفق مى نمايد، نه آن كه هر فردى كه در زمان رسول خدا بود
او صحابى واجب الاحترام و لازم التبعيه باشد كه هرگز چنين نيست .
فراز ششم
لتردهم الى الرغبه اليك و الرهبه منك
، و تزهدهم فى سعه العاجل ، و تحبب اليهم العمل للآجل ، و
الاستعداد لما بعد الموت ، و تهون عليهم كل كرب يحل بهم يوم خروج
الانفس من اءبدانها، و تعافيهم مما تفع به الفتنه من محذوراتها و
كبه النار، و طول الخلود فيها و تصيرهم الى اءمن من مقيل المتقين
. خدايا درودى بر آنان فرست كه آنان را به خوف و رجاى از تو
موفق گرداند و به دنياى زودگذر بى رغبت و نسبت به گسترش آن با
پارسايى بى اعتنا باشند، و نسبت به عمل و رغبت به آخرت شوق زياد
پيدا كنند. و نسبت به زندگى بعد از مرگ آماده باشند. و تمام
گرفتارى هاى لحظه ى خروج از دنيا بر آنان آسان گردانى و از آزمايش
هاى سنگين و پيامدهاى آن معاف فرمايى و نيز از فرو افتادن در آتش
جهنم و خلود در آن ، رهايشان نمايى و آنان را به جايگاه امن متين
منتقل فرمايى .
شرح :
يكى از اسرار دعا بر امت ، اميد واثق بر جاودانگى آن امت
است ؛ زيرا اگر در بقاى امت تضمينى نباشد. هرگز نسبت به پيكره آن
اميد خير و يا هدايت و سعادت نمى توان داشت ؛ پس اميد به جاودانگى
، اساس دعاى خير نسبت به آنان مى باشد، گر چه مى توان گفت كه اين
دعا خود مژده خيرى از امام معصوم - حضرت سجاد عليه السلام - است كه
اين امت تا روز قيامت باقى و برقرار خواهد ماند.
و جالب آنكه آن بزرگوار مهم ترين احتياجات امت را در نظر گرفته و
دعا فرموده و نسبت به ساير حوايج ضرورتى براى دعا نديده و آنچه را
از خدا خواسته ، جملگى در ارتباط با نظام ابديت و جاودانگى انسان
است كه قرآن نيز زندگى حقيقى انسان ها را مربوط به خانه آخرت مى
داند : انما الدنيا متاع و ان الدار الآخره
لهى الحيوان
(313) و لذا امام معصوم در اين فراز از خوف و رجا
كه سرمايه اصلى انسان است شروع كرده و به نزول در مقام امن متقين
دعاى خود را ختم فرمود. و در طول دعا از خداوند متعال براى رهرو
طلب آمادگى براى سفر و آسان شدن مشكل هاى وفات و محفوظ ماندن از
آفات لغزنده را مى كند كه كمتر كسى مى تواند از خلال آن ها به
سلامت عبور كند.
و نكته چشم گيرتر آن كه امام به ما آموزش مى دهد كه اهم حوايج
انسان در اين عالم چيست و آنچه را كه بايد از خداى متعال درخواست
كرد، چه قسم حاجاتى مى باشد.
نكات جالب در اين فرايند عبارتند از :
1 - درود از خداوند متعال يكى از آثارش نگاهدارى مؤ منان از گناه و
گشودن راه براى رسيدن به بهشت است و نيز نگاهدارى از لغزش هاى
شيطانى و قدرت يافتن بر انجام كارهاى نيكو از آثار آن مى باشد.
2 - امام كليه امت را دعا مى كند كه در بين آنان سوء ظن به يكديگر
و متهم نمودن همديگر راه پيدا نكند. زيرا سوء ظن به خلايق يك نوع
اشتغال فراگير ذهنى مى سازد و راه رشد را بر تفكر بسته و مانع از
بسيارى خيرات مى گردد.
3 - آن كه امام دعا مى كند كه امت اسلامى در اين جهان استعداد براى
جاودانگى و ضايع نشدن در آن عالم را پيدا كند.
شرح صحيفه سجاديه : دعاى پنجم
يا من لا تنقضى عجائب عظمته ، صل على
محمد و آله ، و احجبنا عن الالحاد فى عظمتك ، و يا من لا تنتهى مده
ملكه ، صل على محمد و آله و اءعتق رقابنا من نقمتك ، و يا من لا
تفنى خزائن رحمته ، صل على محمد و آله و اجعل لنا نصيبا فى رحمتك
.
و يا من تنقطع دون رؤ يته الاءبصار، صل على
محمد و آله ، و اءدننا الى قربك . و يا من تصغر عند خطره الاخطار
صل على محمد و آله و كرمنا عليك و يا من تظهر عنده بواطن الاخبار
صل على محمد و آله و لا تفضحنا لديك .
اللهم اءغننا عن هبه الوهابين بهبتك و اكفنا
وحشه القاطعين بصلتك ، حتى لا نرغب الى اءحد مع بذلك ، و لا نستوحش
من اءحد مع فضلك .
اللهم فصل على محمد و آله و كد لنا، و لا
تكد علينا، و امكر لنا، و لا تمكر بنا و اءدل لنا و لا تدل منا.
اللهم صل على محمد و آله ، و قنا منك ، واحفظنا بك ، و اهدنا اليك
، و لا تباعدنا عنك ان من تقه يسلم ، و من تهده يعلم و من تقربه
اليك يغنم .
اللهم صل على محمد و آله ، و اكفنا حد نوائب
الزمان ، و شر مصائد الشيطان ، و مراره صوله السلطان .
اللهم انما يكتفى المكتفون بفضل قوتك ، فصل
على محمد و آله ، و اكفنا، و انما يعطى المعطون من فضل جدتك ، فصل
على محمد و آله و اءعطنا، و انما يهتدى المهتدون بنور وجهك ، فصل
على محمد و آله و اهدنا .
اللهم انك من و اليت لم يضرره خذلان
الخاذلين ، و من اءعطيت لم ينقصه منع المانعين ، و من هديت لم يغوه
اضلال المضلين ، فصل على محمد و آله ، و امنعنا بعزك من عبادك ، و
اءغننا عن غيرك بارفادك ، و اسلك بنا سبيل الحق بارشادك .
اللهم صل على محمد و آله ، و اجعل سلامه
قلوبنا فى ذكر عظمتك ، و فراغ اءبداننا فى شكر نعمتك ، و انطلاق
اءلسنتنا فى وصف منتك : اللهم صل على محمد و آله و اجعلنا من دعاتك
الداعين اليك و هداتك الدالين عليك ، و من خاصتك الخاصين لديك ، يا
ارحم الراحمين .
فراز اول
يا من لا تنقضى عجائب عظمته ، صل على
محمد و آله ، و احجبنا عن الالحاد فى عظمتك ، و يا من لا تنتهى مده
ملكه ، صل على محمد و آله و اءعتق رقابنا من نقمتك ، و يا من لا
تفنى خزائن رحمته ، صل على محمد و آله و اجعل لنا نصيبا فب رحمتك
. اى آن كه شگفتى هاى خلقت او پايان ندارد، بر محمد صلى
الله عليه و آله و سلم و آلش درود فرست و از انكار عظمت خود ما را
باز دار. و اى آن كه سلطنت و قدرت تو بى پايان است ، بر محمد صلى
الله عليه و آله و سلم و آلش درود فرست و ما را از آتش جهنم آزاد
گردان . و اى آن كه هرگز خزائن او فنا نپذيرد بر محمد صلى الله
عليه و آله و سلم و آلش درود فرست و نصيبى از رحمت خود بر ما
ارزانى دار.
شرح :
خداوند متعال وجودى است كه در ذات و جميع صفات و افعال غير
متناهى است و هيچ گونه حد و مرزى را در هيچ گونه از شؤ ون خود
ندارد و برماست كه پيوسته جناب حق را به صفات غير متناهى اش
بستاييم .
در اين فراز از دعا امام عليه السلام خداى متعال را چنين ستوده است
كه البته بى نهايت ، از هر حد و مرزى خارج است و كسى را توان آن
نيست كه بتواند بى نهايت از همه جهات را بستايد و لذا در قرآن كريم
فرمود : سبحان الله عما يصفون الا عباد الله
المخلصين
(314) و اين مهم فقط در توان امام معصوم حضرت امام
سجاد عليه السلام است كه بتواند چنين الهى را رعايت فرمايد.
منزه است خداوند از آنچه كه (آن جاهلان ) او
را توصيف مى كنند، مگر (توصيف ) بندگان پاك شده .
در اولين فراز از اين دعا مى فرمايد : يا من لا تنقضى عجائبه ؛
يعنى عجايب خلقت تمام شدنى نيست براى نمونه به علم طب مى نگريم كه
از عمر اين علم بيش از 4 الى 5 هزار سال مى گذرد و پيوسته
دانشمندان مستعد و تيز فهم عمر خود را در اين فن گذرانده اند و چه
كتابخانه ها كه مالامال از نوشته و تحقيق ها نكرده اند، ولى پس از
گذشت اين عمر دراز است كه هنوز مى بينيم جراحى در اين علم سهم
بسيار زيادى دارد.
ابن سينا مى گويد : جراحى دليل بر عجز طب
است ؛ زيرا علم طب بايد از عهده تداوى امراض و انحراف هاى بدن
انسان برآيد اين كلام به خوبى دليل بر آن است كه انسان و
عوارض طبيعى آن پس از گذشت چندين هزار سال هنوز از ابهام بسيارى
برخوردار بوده و دقايق وجودى او هنوز كشف نگرديده است . امام سجاد
عليه السلام خداى را به اين صفت خوانده و سپس با درود بر ولى مطلق
او حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم و آل او درخواست فرموده كه
حجاب الحاد را از ما دور ساخته و عظمت خود را بر بندگانش بنمايد و
نيز خداى متعال را به صفت قدرت غير متناهى او خوانده كه از عذاب و
غضب خود ما را در امان دارد و به ابديت رحمتش توسل جسته تا از رحمت
بى دريغ حضرت حق - جل و على - بى نصيب نباشيم .
فراز دوم
و يا من تنقطع دون رؤ يته الابصار،
صل على محمد و آله ، و اءدننا الى قربك . و يا من تصغر عند خطره
الاءخطار صل على محمد و آله و كرمنا عليك و يا من تظهر عنده بواطن
الاخبار صل على محمد و آله و لا تفضحنا لديك . اى كسى كه
چشم از ديدن او باز مى ماند، بر محمد و آلش درود فرست و ما را به
قرب و رحمت خود نزديك فرما و يا آن كه هر بزرگى در كنار قدرت او
كوچك است ، بر محمد و آلش درود فرست و ما را در نزد خود گرامى دار،
و اى كسى كه خبرهاى پوشيده بر او ظاهر است درود بر محمد و آل محمد
فرست و هرگز ما را رسوا در نزد خود نگردان .
شرح :
نديدن خداوند متعال با چشم و ايمان آوردن به او، امرى غريب
نيست ، چرا كه بسيارى از حقايق هستى را كه چاره اى از تصديق آن ها
نداريم هرگز با چشم ، رؤ يت نمى كنيم و چه بسا اگر دقت كنيم قسمت
عمده پايه هاى زندگى انسانى بر واقعيت هاى عقلانى بنا نهاده شده كه
چشم و گوش و لمس سهمى در دريافت آن ها ندارند و اين چنين نيست كه
همه چيز را بتوان با ابزار حواس ظاهرى دريافت .
كتابخانه هاى جهان همگى با عقل انسان رابطه دارند و با او سخن مى
گويند و هرگز چيزى را به چشم و يا گوش ارايه نمى كنند، بلكه جملگى
قواعد علمى است كه ابزار فهميدن آنان عقل محض است و بر همين گونه
است شناخت اخلاق مردم و حالات روحى آنان كه با خرد خاص قابل دريافت
است . و هرگز با چشم نمى توان به آن پى برد. بزرگى و كوچكى ، عظمت
و كوتاهى موجودات امرى نسبى است ، بسيارى از چيزها كه از نظر بعضى
مهم و بزرگ است ، چه بسا از نظر ما كوچك و حقير باشد و هر كس به هر
مقدار داراى عظمت و قدرت باشد در برابر بسيارى از حوادث و واقعيات
به عجز و ناتوانى مى رسد و چاره اى جز تسليم ندارد، چنان كه نسل
انسانى در مقابل دستگاه تكوينى عالم غير از آنكه رابطه ها را
شناخته و خود را بر حسب آنان تطبيق دهد، كار ديگرى از او ساخته
نيست . به هر حال هر كه باشد و به هر جا كه برسد عاقبت در مقابل
ناملايمات چاره اى جز تسليم خاضعانه ، نخواهد داشت .
اينك آن خدايى كه همه چيز از نظر او كوچك بوده و هيچ بزرگى نيست ،
مگر آن كه در پيشگاه او خرد و ناتوان است و هر مهمى در كنار او
ناچيز است اگر بنا گذارد كه كسى را تحقير نمايد و پرده از اسرار او
بردارد، او به هيچ مخفى گاه و پناهگاهى راه ندارد و به هر جا كه
بگريزد به سرعت سوى هدف قرار گرفتن حركت مى كند.
هيچ مانعى نمى تواند او را از اين نصيب حتمى به كنار زند؛ زيرا با
تقدير الهى هيچ تدبيرى سود نمى دهد.
و لذا امام عليه السلام پس از آنكه كهن ترين را نزد خداوند،
كوچكترين دانست ؛ بدان معنى كه ذلت لقدرتك الصعاب همه چيز در قبال
قدرت او كوچك است و كوچك و بزرگ در آن افق بى معنى است ، و با درود
بر پيامبر و آلش درخواست فرمود كه با ما با اسم ستارى خود معامله
كند و پرده اسرار را كنار نزند.
فراز سوم
اللهم اءغتنا عن هبه الوهابين بهبتك
و اكفنا وحشه القاطعين بصلتك ، حتى لا نرغب الى اءحد مع بذلك ، و
لا نستوحش من اءحد مع فضلك . خدايا ما را از بخشش بخشندگان
بى نياز گردان و ما را از ترس آنان كه از ما بريده اند نگهدار به
طورى كه بعد از تو به هيچ فردى رغبت نورزيم و با فضل تو از احدى
هراس به دل راه ندهيم .
شرح :
بر اندام هر آنچه كه در عالم ، وجود دارد، به جز حضرت حق ،
نشان حد و مرز ترسيم يافته و همه چيز در عرصه تنگناى فقر و امكان
قرار گرفته و از اين قانون هيچ چيزى استثنا نپذيرفته است .
بر اين اساس محدوديت ذاتى بر وجود مخلوقات نقش بسته ، محدوديت
افعالى ايشان به وضوح محسوس و ملموس است .
دل چون به غير خدا بند شود او به ناپايدارى كه قرين عجز و تنگ نظرى
است ارتباط يافته است كه گاهى او خوف زوال داشته ، مانع از عنايت
به اين مسكين است و گاهى با توهم نقصان دست از عطا برگيرد و به بخل
گرايد و گاهى هم اغراض خاص وهمى مانند طلب تملق و چاپلوسى و تحقير
نيازمندان به محروميت آنان مى انجامد.
و لذا در دعاى ابوحمزه مى فرمايد : و لا
تلكنى الى الناس فانهم يهينوئى ؛ يعنى خدايا مرا به مردم
حواله نده كه اينان مرا خوار خواهند كرد.
و اما اگر دل به خداى غنى مطلق ربط يافت نه خوف زوال و نه توهم
نقصان و نه اغراض وهمى نابجا در كار نخواهد بود، بلكه تكيه بر آن
غنى مطلق آن چنان دل را آرام مى كند كه نظر بر غير را ديگر حرام
دانسته و كمترين رغبتى به ديگران نخواهد داشت ؛ زيرا به غناى مطلق
تكيه زده و غنى ترين اغنياى عالم در مقابل او كمترين و ناچيزترين
بحساب آيند.
و بر همين قياس اگر به قدرت حضرت حق وصل شويم ، نيروى محدود، اهرم
بازو را به قدرت الهى مرتبط كرده و به نيروى لايزال او دست توكل
زده و از هيج قدرتى هراس نخواهيم داشت .
يكى از اسرار، بلكه سر الاسرار مكتب انبيا كه پيوسته با كمترين
امكانات در مقابل عظيم ترين قدرت هاى زمان خود مى ايستادند اين بود
كه با علم و آگاهى به قدرت خداى متعال و اطمينان به يارى او آن
چنان شجاعانه اقدام مى كردند كه مايه حيرت نادان هاى زمان قرار مى
گرفت .
حشمت و عظمت ظاهرى قارونيان هرگز چشم بندگان مخلص و راستين حضرت
ربوبى را پر نمى كرد، و هم چنانكه پس از فرو رفتن در قعر زمين عده
اى گفتند : و يكانه لا يفلج الكافرون
(315) پيامبر زمان او وى را با تمام قدرتش و قبل از
فرو رفتن او را ناپايدار و ناموفق و به دور از رستگارى مى ديد.
و پيامبر با عظمت اسلام نيز به تنهايى در مقابل تمامى كافران و
منافقان مى ايستد و با قلب مطمئن از خطاب و ينصرك الله
(316) دست به ارشاد و هدايتى موفقيت آميز كه عالمى
را در سيطره نور و هدايت وحى قرار داد.
فراز چهارم
اللهم فصل على محمد و آله و كد لنا،
و لا تكد علينا، و امكر لنا، و لا تمكر لنا، و اءدل لنا و لا تدل
منا. اللهم صل على محمد و آله ، و قنا منك ، و احفظنا بك ، و اهدنا
اليك ، و لا تباعدنا عنك ان من تقه يسلم ، و من تهده يعلم و من
تقربه اليك يغنم . خدايا بر محمد صلى الله عليه و آله و سلم
و آلش درود فرست و به سود ما تدبير فرما نه به زبان ما و مكر خود
را نه با ما، بلكه بر دشمنان قرار بده و ما را پيروز گردان و آنان
را بر ما پيروز مگردان . و بر محمد و آلش درود فرست و ما را از خشم
خود نگهدار، ما را محفوظ بدار و به سوى خود راهنمايى فرما و از
خودت دور مگردان كه هر كس را كه تو حافظى به سلامت باشد و هر كه را
هدايت كنى آگاه است و هر كسى را كه به خود نزديك فرمايى به غنيمت
تمام مى رسد.
شرح :
لفظ كيد و مكر كه امام عليه السلام در اين فراز از دعا به
كار برده اند با استفاده از قرآن كريم است كه در موارد خاصى در
مقابل كيد و مكر مكاران كه با نفاق تمام سد راه هدايت مى شوند به
خود نسبت داده است ؛ همانند آيه شريفه انهم
يكيدون كيداَ و اءكيد كيداَ فمهل الكافين اءمهلهم رويدا .
(317)
و با آيه شريفه و مكروا و مكر الله و الله
خير الماكرين .
(318)
و البته از قرينه موجود در آيات استفاده مى شود كه اين كيد و مكر
كه بر خداى متعال نسبت داده شده مكر و كيد سوء نيست ، بلكه راهى
براى جلوگيرى از كيدها و مكرهاى منافقانه اى است كه نسل و حرث ؛
يعنى نفوس مسلمين و اقتصاد آنان و اسلام و مسلمين را به خطر مى
انداخته و در اين صورت چاره اى جز انديشه خلاصى از شر اسرار نيست .
در چنين مواقعى هرگونه روشى كه بتواند نقشه هاى شوم آنان را خنثى
كند، ضرورى و لازم است ، از اين رو امام معصوم كه از خداوند متعال
طلب مكر و كيد فرموده بر همين پايه است كه در امان ماندن از خيانت
ها و نفاق ها گاهى مستلزم چاره انديشى خاصى است كه كيد و مكر آنان
را دست و پاگير خود آنان نمايد. و نيز درخواست حفظ و هدايت از حضرت
حق - جل و على - نموده و آن نعمتى است كه فوق آن ها نعمت ديگرى
نخواهد بود؛ زيرا رهايى از حفظ و هدايت حق كنار رفتن از خط مستقيم
و رها شدن در خطوط غير متناهى ضلالت است كه در وادى بيكران شر
حيران و سرگردان خواهد بود، ولى آن كس كه در حمايت و حفظ او قرار
گيرد از هيچ موج و طوفانى نهراسد، بلكه پيوسته دست در دست هدايت او
قرار داده و به ساحل نجات ره خواهد يافت .
شب تاريك و سنگستان و مومست
|
قدح از دست مو افتاد و نشكست
|
نگهدارنده اش نيكو نگه داشت
|
و گرنه صد قدح نفتاده بشكست
|
فراز پنجم
اللهم صل على محمد و آله ، و اكفنا
حد نوائب الزمان ، و شر مصائد الشيطان ، و مراره صوله السلطان
. خداوندا بر محمد و آلش درود فرست خدايا و ما را از شدايد
و شدت آن و شر دام شيطان و تلخى غضب و ظلم آنكه مسلط بر انسان هاست
نگهدار.
شرح :
در جهانى كه ما زندگى مى كنيم ، عالم ماده است و مبناى آن
بر تزاحم ها، تضادها و اصطكاك هاست كه هم چون فضايى كه مالامال از
سنگ هاى فضايى است ، پيوسته معلق بوده و در عرصه اى وسيع در حركت و
تكاپو هستند و بسيارى از آنان با اصطكاك به همديگر بحالت پودر و يا
گاز و مايع در مى آيند. در عالم ما نيز ناملايمات و جريان هاى
موافق و اتفاقات متناسب بسيار است كه گاهى ما از آنان به اتفاقات
ياد مى كنيم گاهى چند جرعه آب كه بر زمين ريخته كافى است فردى را
به زمين كوبد و براى همه عمر او را آفت زده كند و يا پوست ميوه اى
فرد را بلغزاند.
آنچه را كه به عنوان مثل ذكر كرديم جزيى ترين اتفاقات است كه از
دسترس و قدرت و اختيار انسان خارج است .
جنگ ها، نزاع ها و كشمكش هاى زيادى در دنيا به طور غير قابل پيش
بينى در مرحله وقوع است و فقط خداى متعال مى تواند انسان را از آن
همه ناملايمات حفظ كرده و نجات دهد و چاره نداريم جز اين كه پيوسته
از او درخواست كنيم كه از ماءموران نظام تكوينى اين عالم به دور و
در امان باشيم و از عافيت لازم به يمن رحمت و مغفرت او برخوردار
گرديم .
حافط مى گويد :
بركشد آينه از جيب افق ، چرخ و
در آن
|
بنمايد رخ گيتى به هزاران انواع
|
شاهد دنيا همه مكر است و فريب
|
عارفان بر سر اين رشته نجويند
نزاع
|
وضع دوران بنگرد ساغر عشرت بر
گير
|
كه بهرحال همين است كه بينى
اوضاع
|
و در جمله بعد، امام عليه السلام از مصايد شيطان به خدا پناه برده
است . مصايد جمع مصيده است و مصيده به معنى ابزارى است كه صيادان ،
به وسيله آن شكار خود را به دام مى افكنند.
(319)
شيطان نيز در كمين انسان سنگرها ساخته و از هر طرف به قصد فتنه به
سوى انسان تيرى پرتاب مى كند كه شايد او را به تدريج از پاى
درآورده و مقاومت را از او سلب كند تا طعمه اى آماده براى او باشد.
و براى هر كس دام هاى مختلفى گسترانيده و او را از طريق خاصى صيد
مى كند. يكى را در دام شهوت ، غضب و خود خواهى ها اسير مى كند و
پيوسته او را دستخوش فراز و نشيب هاى هوى و هوس قرار مى دهد تا
عمر تباه شده را به آخر برساند. و ديگرى را در راه ريا و سالوس
گرفتار كرده و در غرور خود فروشى و فرو مايگى سرگرم مى كند.
دلا دلالت خير كنم به راه نجات
|
مكن به فسق مباهات و زهدهم
مفروش
|
فراز ششم
اللهم انما يكتفى المكتفون بفضل قوتك
، فصل على محمد و آله ، و اكفنا، و انما يعطى المعطون من فضل جدتك
، فصل على محمد و آله و اءعطنا، و انما يهتدى المهتدون بنور وجهك ،
فصل على محمد و آله و اهدنا . خدايا آنان كه در حد كفايت از
همه چيز قرار دارند، كسانى هستند كه در پناه كفايت تو به سر مى
برند، پس بر محمد و آل محمد درود فرست و ما را هم كفايت بفرما و هر
كس كه دست بخشنده دارد به فضل جود توست ؛ پس بر محمد و آلش درود
فرست و به ما هم عطا بفرما و هر كسى كه به راه مستقيم هدايت راه
يافت به نور وجه تو بود، پس بر محمد و آلش درود فرست و ما را به
هدايت خود در صراط مستقيم قرار ده .
شرح :
در حد كفايت زندگى داشتن ، به معنى دارايى و ثروت هنگفت و
ذخيره هاى زر و زيور نيست ؛ زيرا آن كه بيشتر از همه در سر خود
پرورانده است كه بايد در پناه پول و زور به آسايش رسيد؛ پس از
گذراندن دوره هاى سختى و رسيدن به خواسته ها مى داند كه آرامش در
پناه اوهام تهى و غلط او نبوده و اگر هزاران برابر اين قدرت فيزيكى
و اندوخته چنين و چنان شود، ولى امنيت روحى و آرامش دل و جان
نداشته باشد، هرگز سر به بالين آسايش نخواهد گذاشت و لذا امام
عليه السلام فرمود : انما يكتفى المكتفون
بفضل قوتك ؛ يعنى در آرامش زيستن و در پناه كفايت حضرت
ربوبى بودن به همين جهت امير مؤ منان فرمود :
من توكل على الله ذلت له الصعاب ،
(320) و من توكل لم يهتم ،
(321) و در جمله بعد حضرت ربوبى - جل و على - مى
بخشد؛ زيرا در قرآن كريم آمده : يا ايها
الناس انتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى الحميد
(322) اى مردم شما نيازمند به خداوند هستيد و
خداوند بى نياز و بزرگوار است .
از آنجا كه حقيقت وجودى هر شخصى از خلاق متعال عالم است و در اصل
هستى خود به ديگرى وابسته مى باشد معلوم مى شود كه در مزاياى زندگى
نيز به همان خداى بزرگ وابسته است .
و چه خوب است انسان بجاى آن كه چشم خود را به دست ديگران متوجه
كند، اين چشم را به كرم همان كسى داشته باشد كه جمله هستى ها و همه
ى نعمت ها و تمام ثروت ها از آن اوست و همان كسى كه به اين شخص
ثروت مند عطا كرده مى تواند به ما هم عطا فرمايد.
و امام عليه السلام در قسمت آخر اين فراز از دعا هدايت را تماما به
حق نسبت داده و مى فرمايد : جملگى آنان كه به هدايت رسيده اند از
نور توست و قرآن كريم نيز به همين جهت اشاره فرموده و مى فرمايد :
لولا فضل الله عليكم مازكى منكم من اءحد
(323) و اگر فضل خدا بر شما نبود هيچ كدام پاكيزه
نمى شديد.
مرا گداى تو بودن و سلطنت خوشتر
|
كه ذل جور و جفاى تو عز و جاه
من است
|
از آن زمان كه بر اين آستان
نهادم روى
|
فراز مسند خورشيد تكيه گاه من
است
|
فراز هفتم
اللهم انك من و اليت لم يضرره خذلان
الخاذلين ، و من اءعطيت لم ينقصه منع المانعين ، و من هديت لم يغوه
اضلال المضلين ، فصل على محمد و آله ، و امنعنا بعزك من عبادك ، و
اءغننا عن غيرك بارفادك ، و اسلك بنا سبيل الحق بارشادك .
خدايا هر كه را تو سرپرستى كنى از خذلان ديگران در امان است و آن
كس را كه تو اعطا كنى اگر همه نسبت به او مانع خير شوند، منقصتى
براى او پيش نيايد و هر كس را تو هدايت كنى اضلال گمراه كنندگان او
را گمراه نكند؛ پس تو بر محمد و آلش درود فرست و به عزت و جلالت ما
را از شر بندگان خود محفوظ بدار و با عطاى خود بى نيازمان گردان و
ما را در سبيل حق و هدايت با ارشاد خود قرار بده .
شرح :
در نظام جهان بينى اسلام هيچ كس جز خدا، رسول و جانشينان او
به خودى خود حق ولايت و امر و نهى بر ديگرى را ندارد. حال در اينجا
دو مساءله قابل طرح است :
مساءله اول : سرپرستى در نظام اجتماعى و مديريت كه خداى متعال در
اين زمينه پيامبران و امامان خود را گسيل داشته كه به دريافت
وحيانى ، دستورات را از خداى متعال اخذ كنند و به مردم ابلاغ
نمايند و در صورت عدم حضور آنان با ابلاغ به علماى متقى ، عادل و
صالح هر زمان ، آنان را براى تبليغ دستورات و فرمان هاى الهى نصب
كند كه همانند ستون دين نگهدار گستره آيين الهى باشند و پرواضح است
كه در صورت نبودن ولى منصوب از جانب خداوند متعال خيمه دين برپا
نخواهد بود.
مساله دوم : ولايت و سرپرستى در نظام خلقت ، نگهدارى بندگان و روزى
دادن به آن ها، رفع حاجات و برآوردن مهمات بنى آدم است كه اين
سرپرستى جز از ناحيه خدا از شخص ديگرى ساخته نيست و هر كس هم دست
توانايى در اين زمينه دارد از ناحيه خداوند متعال به او عنايت شده
است . هيچ كس در اين جريان عظيم از خود استقلالى نداشته و نخواهد
داشت ، بلكه جملگى آن ها ناتوان ، ضعيف و محكوم سلسله حوادثى در
اين عالم هستند و فقط خداوند متعال است كه حافظ، ولى و سرپرست مى
باشد و با ولايت و سرپرستى او هرگز محروميت و ناكامى باقى نخواهد
ماند و كسى را توان ضرر وارد كردن نخواهد بود.
حافظ گويد :
كاروانى كه بود بدرقه اش لطف
خدا
|
به تجمل بنشيند بجلالت برود
|
و هم چنين كسى را كه كرم و انعام الهى شامل گردد، اگر همه عالم دست
در دست هم داده كه نعمت را از او سلب كنند هرگز نخواهند توانست ،
بلكه عدو شود سبب خير، اگر خدا خواهد.
پس هر چه را كه او اراده كند، اعم از سرپرستى ، اعطا، هدايت ، بى
نيازى از غير، مسلوك سبيل حق وقوع آن قطعى بوده و هيچ كس معارض و
مانع نتواند بود و كسى توان مقابله با خواست او را ندارد، بلكه هر
مانع و معارضى ناخودآگاه به صورت معين و كمك در آيد.
بجان دوست كه غم پرده بر شما
ندرد
|
گر اعتماد بر الطاف كار ساز
كنيد
|
ميان عاشق و معشوق فرق بسيار
است
|
چو يار ناز نمايد شما نياز كنيد
|