بررسى آيه اى از قرآن
و اذا ساءلك
عبادى عنى فانى قريب اءجيب دعوه الداع اذا دعان فليستجيبوا لى و
ليؤ منوا بى لعلهم يرشدون
(41)
چون بندگان من ، از دورى و نزديكى من از تو پرسند، به آنان بگو كه
من به آن ها نزديك هستم ، هر كه مرا بخواند دعايش را اجابت كنم ،
پس بايد دعوت مرا بپذيرند و به من ايمان آورند تا به سعادت راه
يابند.
اين آيه به ظرايف بسيارى در مساءله دعا اشاره كرده است . صاحب
تفسير الميزان معتقد است كه اين آيه كريمه ، با عبارتى كوتاه و
مختصر، بهترين بيان و زيباترين اسلوب را در باب دعا به كار برده
است .
نكته اول آن كه وضع آيه بر احاله به غايب نيست ، بلكه جمله به صورت
شخص حاضر (متكلم وحده ) مزين شده كه خود دليل بر كمال عنايت حضرت
ربوبى - جل و علا - به مساءله دعا است .
نكته دوم آن كه از بندگان تعبير به ناس
نفرموده ، بلكه با يك اضافه تشريفيه ، از آنان به
عبادى تعبير فرموده و آن ها را به
خود منتسب نموده است .
نكته سوم آن كه واسطه را در جواب حذف كرده و خود شخصا متكفل جواب
دعا شده : فانى قريب اجيب ...
نكته چهارم تاءكيد مساءله به حرف تاءكيد ان مى باشد : انى قريب ...
نكته پنجم ذات اقدس الهى خود را متصف به صفت قرب فرموده تا دلالت
بر دوام و ثبوت كند.
نكته ششم آن كه كلمه اجيب را با صيغه
مضارع آورده تا دلالت بر پيوستگى ، دوام و تجديد در اجابت داشته
باشد.
نكته هفتم آن كه بايد وصف دعا براى شخص صادق باشد، از اين رو اجابت
را معلق بر وصف داعى نموده : اجيب
دعوه الداع اذا دعان ...
ايشان پس از ذكر اين هفت نكته فرموده اند كه در اين آيه شريفه با
تمام ايجاز و اختصارى كه دارد، هفت بار ضمير متكلم وحده تكرار
گرديده كه در قرآن كريم نظير آن ديده نمى شود.
اركان دعا
يكى از نكات بسيار ظريف در آيه كريمه پيشين اين است كه به
سه ركن اساسى دعا اشاره فرموده است :
ركن اول ، جاذبه بين داعى و مدعو است كه همان حالت دعا و ارتباط
معنوى خالق و مخلوق مى باشد.
ركن دوم ، شخص داعى است كه بايد اين حالت در او يافت شود؛ يعنى دعا
كننده بايد به راستى خواهان و طالب باشد، زيرا همان طور كه در
مباحث قبل گفته شد، بايد زبان سر، ترجمان زبان دل باشد و لذا قلب
لاهى (بازيگر) و ساهى (غافل ) نمى تواند داعى باشد.
ركن سوم ، مساءله مدعو است ؛ يعنى انسان بداند كه در دعا با چه كسى
محشور است ، خداى خود را بشناسد و ديگرى را يار و شريك او قرار
ندهد.
اكنون هر يك از اين اركان را به طور مبسوط مورد بررسى و تحقيق قرار
مى دهيم تا با بصيرت بيشترى به آيين دعا بگرويم و بهتر بتوانيم از
اين گنجينه عالم غيب كه به عالم شهادت آمده و در دستور كار بندگان
قرار گرفته ، استفاده ببريم .
O ركن اول : جاذبه
معنوى
يكى از بزرگ ترين نعمت هايى كه حضرت خداوندى به بندگان خود
عطا فرموده ، همين حال عظيم است كه در روايات نيز مورد تاءكيد واقع
شده : من اعطى الدعاء اعطى الاجابه :
(42) آن كس كه دعا را عنايت كرد، اجابت را نيز
عنايت نمود. شيعه و سنى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم
نقل كرده اند كه الدعاء سلاح المؤ من :
(43) دعا اسلحه مؤ من است .
در بحار به نقل از پيامبر آمده است : لا يرد القضاء الا الدعاء :
(44) قضاى الهى را چيزى جز دعا برنمى گرداند.
و از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود :
الدعاء يرد القضاء بعد ما ابرم ابراما،
فاءكثر من الدعاء فانه مفتاح كل رحمه و نجاح كل حاجه و لا ينال ما
عند الله عزوجل الا بالدعاء و ليس باب يكثر قرعه الا يوشك اءن يفتح
لصاحبه :
(45) دعا، قضاى الهى را بر مى گرداند، بعد از آن كه
قطعى شده باشد. پس بسيار دعا كن كه دعا كليد رحمت و رسيدن به حاجت
است . شما به آنچه كه در نزد خداست نمى رسيد مگر به دعا و هر كه
درى را بكوبد، صاحب خانه در را باز خواهد كرد.
در نهج البلاغه ، در وصيت حضرت امير عليه السلام به امام حسن عليه
السلام مى خوانيم : ثم جعل فى يديك مفاتيح
خزائنه ، يما اءذن لك فيه مساءلته فمتى شئت استفتحت بالدعاء ابواب
نعمته و استمطرت شاءبيب رحمته :
(46) پس كليد خزاين خود را در دستان تو قرار داد و
به تو اجازه داد كه از او درخواست نمايى . پس هر زمان كه بخواهى مى
توانى با دعا درهاى نعمت الهى را به روى خود باز كنى و باران رحمت
الهى را بر خود فرود آرى ؟
امام سجاد عليه السلام مى فرمايد :
الحمدالله الذى اءناديه كلما شئت لحاجتى و اخلوبه حيث شئت لسرى
بغير شفيع ، فيقضى لى حاجتى :
(47) سپاس خدايى را كه هرگاه حاجتى داشتم ، او را
خواندم و بدون هيچ واسطه اى ، در خلوت سر خود را با او بازگو كردم
و او نيز نياز مرا مرتفع ساخت .
پس ، دعا بركت عظيمى است كه حضرت رب متعال - جل و جلاله - به
بندگان خود عنايت نموده و گنجينه اى است كه در معرض انتخاب آنان
قرار داده است . پس اگر توفيق نصيب كسى گرديد و موفق به دعا شد،
غنيمتى پربها يافته است كه شكرانه بسيار مى طلبد؛ يعنى دعا را با
قطع نظر از اجابت آن و نتايج فوق العاده اى كه بر آن مترتب است ،
خود فضيلتى بس بزرگ به شمار مى آيد
(48) كه خداوند متعال به بندگانش عطا فرموده است .
در دعاى صباح آمده است : الهى ان لم تبتدئنى
الرحمه منك بحسن التوفيق فمن السالك بى اليك فى واضح الطريق
: پروردگار من ! اگر تو ابتدائا رحمت خود را (به واسطه توفيق )
نازل نفرمايى ، پس چه كسى است كه مرا به سوى تو راهنمايى كند؟. هم
چنين در دعاى عرفه امام حسين عليه السلام آمده است :
الهى اطلينى برحمتك حتى اصل اليك و اجذبتى
بمنك حتى اقبل عليك : خدايا، مرا به رحمت خود بطلب تا به تو
بپيوندم و با منت خود مرا مجذوب بدار تا به تو روى آورم . زيرا چه
بسيار اتفاق مى افتد كه انسان در گرفتارى ها و پيشامدهاى ناگوار
دست به هر كارى مى زند و به هر وسيله اى تمسك مى جويد، ولى از
توفيق حضور در اين مرتبه متعالى غافل است - حال آن كه راهى به نجات
از گرفتارى مى انجامد همانا دعاست
(49) - لذا پس از تكاپوى بسيار و تحمل مصائب و
گرفتارى ها و درك اين معنا كه از هيچ كس كارى ساخته نيست ، به دعا
متوسل مى گردد و به مبداء متعالى عالم متمسك مى شود. البته اين خود
توفيق بزرگى است ، ولى توفيق فراوان در آن جاست كه خداى متعال در
اولين مراحل گرفتارى ، بنده خود را موفق به دعا كند و قبل از آن كه
هر درى را بكوبد و عاقبت كارش به ياءس و نگرانى منجر شود، باب رحمت
و مغفرت خود را به روى او گشايد و او را به ديگرى واگذار نفرمايد.
شيخ كلينى رحمه الله در همين باره ، در كتاب شريف كافى از امام
صادق عليه السلام نقل مى كند كه هل تعرفون
طول البلاء من قصره ؟ قلنا : لا، قال : اذا الهم احدكم الدعاء عند
البلاء فاعملوا اءن البلاء قصير :
(50) آيا علامت طولانى بودن بلا را از كوتاه بودن
آن مى شناسيد؟ عرض كرديم : نه . فرمود : چون در هنگام بلا به كسى
از شما الهام شد كه دعا كند بداند كه بلا كوتاه است ! و در همان
باب از امام كاظم عليه السلام آورده است :
ما من بلاء ينزل على عبد مؤ من فئلهمه الله عزوجل الدعاء الاكان
كشف ذلك البلاء وشيكا و ما من بلاء ينزل على عبد مؤ من فيمسك عن
الدعاء الاكان ذلك البلاء طويلا فاذا نزل البلاء فعليكم بالدعاء و
التضرع الى الله عزوجل :
(51) هيچ بلايى بر بنده مؤ من نازل نشود كه خداى
عزوجل به او الهام دعا كند، جز اين كه به زودى آن بلا برطرف شود. و
هيچ بلايى بر بنده مؤ من نازل نگردد كه از دعا كردن خوددارى كند،
جز اين كه آن بلا طولانى است . پس هر گاه بلا نازل شد، به درگاه
خداى عزوجل دعا و زارى كنيد.
دعا نوعى اجابت است
حافظ! وظيفه تو دعا گفتن است و
بس
|
در بند اين مباش كه نشنيد يا
شنيد
|
اگر با ديده دقت به مساءله دعا بتگريم ، خواهيم فهميد كه دعا خود
نوعى اجابت است . به همين جهت ،
هر دعايى
همراه با دو اجابت خواهد برد : يكى اجابت قبل از دعا (توفيق دعا) و
ديگرى اجابت بعد از دعا، و ظاهرا مى توان گفت كه انسان تا
كارى كه در خور اين رحمت خاص باشد انجام ندهد، هرگز به اين توفيق
عظيم نايل نخواهد شد، زيرا نفس توفيق توفيق آور است . نيز، عدم
موفقيت در دعا معلول سهل انگارى هايى است كه قبلا انجام گرفته است
.
در اين زمينه ، شواهد بسيارى از حضرات معصومين عليهم السلام وجود
دارد كه حتى بعضى از آن ها به اين مساءله تصريح كرده اند؛ رسول خدا
فرمود :
ان الله اذا اراد ان يستجيب لعبد
اذن له فى الدعاء و همچنين از آن حضرت نقل شده است كه :
من فتح له منكم باب الدعاء فتحت له ابواب
الرحمه :
(52) هرگاه خداوند اراده فرمايد كه به بنده خود
جواب دهد، به او اذن دعا مى دهد. و كسى كه درى از دعا به روى او
باز شده ، ابواب رحمت به سوى او گشوده شده است . و از طرق
اهل بيت نيز همين معنا بسيار وارد شده است كه من اعطى الدعاء اعطى
الاجابه .
(53)
درخواست توفيق دعا از
خدا
امام سجاد عليه السلام فرموده است :
اللهم اجعلنى اصول بك عند الضروره و اسئلك
عند الجاجه و التضرع اليك عند المسكنه خدايا، مرا چنان قرار
ده كه هنگام اضطرار به تو پناه آورم و هنگام نيازمندى از تو بخواهم
و هنگام بيچارگى به درگاه تو زارى كنم ، خدايا چون درمانده شدم ،
مرا به يارى خواستن از غير خود، و چون فقير گرديدم ، به فروتنى
براى درخواست از غير خود، و چون ترسيدم به زارى كردن پيش غير خودت
آزمايش مفرما، كه به سبب آن سزاوار خوارى و دورى از رحمت تو گردم .
و لا تفتنى بالاستعاته بغيرك اذا اضطررت و
لا بالخضوع لسؤ ال غيرك اذا افتقرت و لا بالتضرع الى من دونك اذا
رهبت فاستحق بذلك خذلانك و منعك و اعراضك .
(54) از اين عبارات معلوم مى شود كه حضرت توفيق دعا
را از خدا به وسيله دعا طلب مى نمايد. ايشان هم چنين فرموده است :
فذكروك بمنك و شكروك بفضلك و دعوك بامرك ،
(55) و اعمر ليلى بايقاظى
فيه لعبادتك و تفردى بالتهجد لك و تجردى بسكونى اليك و انزال
حوائجى بك .
(56)
و نيز وارد شده كه فانا بك و لك و لا وسيله
لنا اليك الا انت
(57) و هم چنين آمده است : اللهم انا لك و بك و
اليك و منك
(58).
هم دعا از تو اجابت هم ز تو
|
ايمنى از تو مهابت هم ز تو
(59)
|
از اين مضامين بلند چنين برمى آيد كه آنچه در عالم ملك به وقوع مى
پيوندد - چه آن جا كه ابر بر آسمان ظاهر مى گردد و مى بارد و زمين
سر از خواب برمى دارد و مى شكوفد و چه آن جا كه عابد و زاهدى به
ركوع و سجود و دعا موفق مى شود - جملگى كرامت و فضيلتى است كه خداى
متعال بر بندگان روا داشته و به طور مستقيم به آنان عطا فرموده است
؛ گر چه گفته اند :
بحر بخشايش نمى آيد به جوش
(60)
|
ولى مساءله در اين است كه گريه كودك نيز خارج از نظام كل نيست و
هرگز بريده از ارتباط با مبداء عالم نمى باشد. پس ، دست به دعا
برداشتن خود محتاج به تاءييدى است كه از جانب حضرت حق - جل و على -
صورت مى گيرد. حضرت سيد الشهدا عليه السلام مى فرمايد :
لم يمنعك جهلى و جراءتى عليك ان دللتنى الى
ما يقربنى اليك و وفقتنى لما يزلفنى لديك .
(61)
در مثنوى معنوى نيز حكايت شخصى نقل شده كه چون لبيك نمى شنيد، از
دعا كردن پشيمان گشته بود، ولى حضرت خضر عليه السلام در خواب از
طرف خداى عزوجل به او اظهار داشت :
آن نياز و سوز و دردت پيك ماست
|
نى تو را در كار من آورده ام ؟
|
نى منت مشغول ذكرم كرده ام ؟
|
حيله ها و چاره جويى هاى تو
|
جذب ما بود و گشاد آن پاى تو
|
ترس و عشق تو، كمند لطف ماست
|
زير هر يارب تو، لبيك هاست
|
جان جاهل زين دعا جز دور نيست
|
زانكه يارب گفتنش دستور نيست
|
بر دهان و بر دلش قفل است و بند
|
تا ننالد با خدا وقت گزند
(62)
|
چنان كه گفتيم ، همه كس به حريم دعا راه نمى يابد، به ويژه آن جا
كه سؤ ال از مرتبه اى بلند و مقامى رفيع باشد كه اجابت در اين
زمينه به توفيق و تاءييد بيشترى نيازمند است . زيرا دعاى هر كس به
مقدار معرفت و درايت اوست و حكايت از شاءن و مقام و مرتبه شخص
دارد. البته كسى كه بتواند حتى اندكى به آن ذروه منيع برسد و آن
مرتبه را فتح كند، مشمول نعمتى از نعم بى نهايت الهى گرديده كه
نظير ندارد و كسى هم از عهده شكر آن برنخواهد آمد : هنيئا لاءرباب
النعيم نعيمهم . اين جاست كه اهل معرفت درخواست و اقبل توبتى اليك
نموده اند. البته كسى كه به اين مرتبه برسد، ديگر دعاى غير مستجاب
نخواهد داشت و دعاى او هرگز از اجابت به دور نخواهد بود.
من غلام آن كه نفروشد وجود
|
جز بدان سلطان با افضال و جود
|
چون بگريد، آسمان گريان شود
|
چون بنالد، چرخ يارب خوان شود
(63)
|
اين حال دريافت مرتبه عبوديت و بندگى به معناى تمام كلمه است ، كه
سيد الشهداء عليه السلام در دعاى عرفه به آن اشاره مى كند :
الهى انا الفقير فى غناى فكيف لااكون فقيرا
فى فقرى . فقر در مرحله غنا همان فقر وجودى و ذاتى است كه
هرگز قابل انفكاك از نظام موجودات نيست .
و بالجمله در اين حريم ، كلام بسيار است كه از حد اين رساله خارج
است و نياز به مراجعه به متون اصلى دارد، لذا نقل آن ها بى ثمر و
چه بسا تعجيلى غير ممدوح باشد.
در قرآن كريم آمده است : يا ايها الناس
اءنتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى ء الحميد .
(64)
منظور از اين فقر نيز نياز انسان به لوازم زندگى ، پوشاك ، خوراك ،
مسكن و... نيست ، بلكه فقر وجودى و ذاتى مطمح نظر است كه در مقابل
غناى ذاتى : والله هو الغنى مى باشد. كسانى هم كه به مرتبه دقيق
مصداقى اين مقام مى رسند، شايد تعداد آنان در هر قرنى به شماره
انگشتان دست نرسد.
جاذبه دائمى
البته در اين حالت ديگر چنان نيست كه بگويد
اللهم اجعلنى اءصول بك عند الضروره ،
(65) بلكه آنان در حالى پيوسته و دعايى دائم هستند؛
به طورى كه لحظه اى غفلت در وجود آنان راه ندارد. در حضور دائم
هستند؛ زيرا هيچ شاغلى توانايى انصراف آنان را از آن جهت خاص
ندارد. در اولين مراحل اين مقام هم ، شيطان رجيم راه نداشته و نمى
تواند در رصد خود بر سر راه آنان بنشيند، چه رسد به عالى ترين
مراتب معارف ؛ چنان كه در قرآن كريم آمده است :
قال فبعزتك لاءغوينهم اءجمعينَ الا عبادك
منهم المخلصين :
(66) شيطان گفت : به عزت و
جلال تو قسم كه خلق را تمام گمراه خواهم كردَ مگر خاصان از بندگانت
كه دل از غير بريدند و براى تو خالص شدند.
به ديگر بيان ، آن مقام در رصد شيطان نمى باشد. در اين مرتبه ،
حالت جاذبه بين عبد و رب به عالى ترين مرتبه خود رسيده و دعاى
و املاء قلبى حبا لك و خشيه منك
(67) درباره آنان مستجاب شده و در ظرف دل آنان براى
رخنه غير جايى نمانده است ، زيرا آنان در زمره
من الذين ترسخت اءشجار الشوق اليك فى حدائق
صدورهم و اخذت لوعه محبتك بمجامع قلوبهم فهم الى اوكار الافكار
باءوون و فى رياض القرب و المكاشفه يرتعون و من حياض المحبه بكاءس
الملاطفه يكرعون
(68) درآمده اند.
پس دعا يعنى جذب و انجذاب بين خالق و بنده كه خود عبادتى عظيم است
و مستقلا اجابتى است كه از جانب حضرت ربوبى نازل شده ، لذا ديگر در
انتظار اجابت نبايد بود. بسيارى از بزرگان بودند كه در حال دعا به
چيز ديگرى نمى انديشيدند و چون خود را بنده اى مى دانستند كه به
دعا امر شده اند، امتثال امر كرده و دعا مى كردند و اگر دعايشان به
اجابت مى رسيد، آن را نعمت و فضل ديگرى مى ديدند كه خداى متعال به
آنان ارزانى فرموده است .
امام صادق عليه السلام فرموده اند : لقد
دعوت الله مره فاستجاب و نسيت الحاجه لاءن استجابته باقباله على
عبده عند دعوته اعظم و اجل مما يريد منه العبد :
(69) يك بار از خداوند درخواستى داشتم و دعا كردم ،
دعايم مستجاب شد و من خواسته خود را فراموش كردم . زيرا استجابت
دعا به واسطه روى آوردن خداوند به بنده ، بسى بزرگ تر و مهم تر از
آن چيزى است كه بنده مى خواهد. و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله
و سلم مى فرمايند : من شغله ذكرى عن مساءلتى
اعطيته افضل ما اعطى السائلين :
(70) بنده اى كه ياد من او را از درخواستش باز
دارد، به او بهتر از آن چيزى كه به ديگران عنايت مى كنم خواهم داد
و نيز :
ان العبد لتكون له الحاجه الى الله
فيبدا بالثناء على الله و الصلاه على محمد و آله حتى ينسى حاجته
فيقضيها من غير ان يساءله اياها :
(71) گاهى بنده حاجتى دارد و آن را از خدا مى
خواهد، پس به ستايش خداوند مى پردازد و درود بر محمد صلى الله عليه
و آله و سلم و آل او مى فرستد تا جايى كه خواسته خود را فراموش مى
كند. پس خداوند حاجت او را برآورده مى سازد بدون آن كه او حاجتش را
بيان كرده باشد.
و امام سجاد عليه السلام در مناجات محبين به خداى تعالى عرض مى كند
:
الهى فاجعلنا ممن ... هيمت قلبه لارادتك و
اجتبيته لمشاهدتك و اخليت وجهه لك و فرغت فؤ اده لحبك و رغبته فيما
عندك ... و قطعت عنه كل شى ء يقطعه عنك .
(72)
O ركن دوم : داعى
ركن دوم در دعا
شخص داعى است كه براى او مراعات چند
شرط لازم است :
1 - عبوديت : شرط اول آن است كه مقام عبوديت و بندگى و به ديگر
بيان نياز دائمى خود را نسبت به خالق خود بشناسد؛ يعنى به مقام خود
واقف باشد و بداند كه فقير مطلق است و غنى مطلق تنها او است .
اميرالمؤ منين عليه السلام در مناجات با حق اظهار مى كند :
الهى ليس تشبه مساءلتى مساءله السائلين لان
السائل اذا منع امتنع عن السؤ ال و انا لاغناء بى عما ساءلتك على
كل حال به الهى ارض عنى فاعف عنى فقد يعفوالسيد عن عبده و هو عنه
غير راض ، الهى كيف ادعوك و انا انا؟ ام كيف ايئس منك و انت انت
؟
(73)
و امام صادق عليه السلام در سجده عرضه مى دارد :
سجد وجهى الذليل لوجهك العزيز، سجد وجهى
البالى لوجهك الدائم الباقى ، سجد وجهى الفقير لوجهك الغنى الكبير،
سجد وجهى و سمعى و بصرى و لحمى و دمى و جلدى و عظمى و ما اقلت
الارض منى ، لله رب العالمين .
(74)
و امام سجاد عليه السلام مى فرمايند :
كيف
يستغنى العبد عن ربه ؟... سيدى لم ازدد اليك الافقرا و لم تزدد عنى
الاغنى .
(75)
از او همه عز است و غرور است
تكبر
|
وز ما همه بيچارگى و عجز و
نيازى است
|
از چشمه بلاغت اميرالمؤ منين عليه السلام در مناجات نيز اين كلمات
جارى مى گردد :
الهى كفى بى عزا ان اكون لك
عبدا، و كفى بى فخرا ان تكون لى ربا، انت كما احب فاجعلنى كما تحب
:
(76) خداى من ، همين عزت براى من كافى است كه من
بنده تو باشم و همين فخر براى من كافى است كه تو پروردگار من باشى
. تو همان گونه كه من مى خواهم هستى ، تو نيز مرا همان گونه كه
دوست مى دارى قرار ده !.
2 - باور به قدرت الهى : شرط دوم اين است كه بنده خداى خود را به
وصف غنى مطلق بشناسد و بداند كه او بر جميع مكنونات قلبى آگاه و در
بر آوردن حاجات تواناست و هيچ چيز در برابر قدرتش مانع نخواهد بود.
امام سجاد عليه السلام در طلب حاجت از خداى متعال عرض مى كند :
تمدحت بالغناء عن خلقك و انت اهل الغنى عنهم
و نسبتهم الى الفقر و هم اهل الفقر اليك فمن حاول سد خلته من عندك
، و رام صرف الفقر عن نفسه بك فقد طلب حاجته فى مظانها، و اتى
طلبته من وجهها : خود را به بى نيازى از آفريدگانت ستوده اى
و به بى نيازى از آن ها شايسته اى ، و آنان را به احتياج و تنگدستى
نسبت داده اى و ايشان احتياج به تو را سزاوارند. پس هر كس چاره
نيازمندى خود را از درگاه تو بطلبد و بر طرف كردن احتياج خويش را
از تو بخواهد، حاجت خود را در جايگاهش خواسته و براى رسيدن به
مطلوب خويش از راهش درآمده است .
ايشان در ادامه فرمايش خود، از اين كه افراد حاجات خود را از
مخلوقى ديگر طلب مى كنند، بيزارى مى جويد و مى فرمايد :
سبحان ربى كيف يساءل محتاج محتاجا و انى
يرغب معدم الى معدم :
(77) و كجا فقير و بينوايى براى رفع گرفتارى به كسى
مانند خود روى مى آورد؟
و حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايد :
سبحان الذى يتوكل كل مؤ من عليه و يضطر كل
جاحد اليه و لا يستغنى احد الا بفضل ما لديه .
(78)
در صحيفه سجاديه آمده است : سبحان من قدرته كل قدره .
(79) و در نيايشى ديگر از آن حضرت چنين مى خوانيم :
اصبحنا فى قبضتك ، يحوبنا ملكك و سلطانك ، و
تضمنا مشيتك و نتصرف عن امرك و نتقلب فى تدبيرك ، ليس لنا من الامر
الا ما قضبت ، و لا من الخير الا ما اعطيت .
(80)
بر آستان جانان گر سر توان
نهادن
|
گلبانگ سر بلندى بر آسمان توان
زد
|
مرحوم كلينى نقل مى كند : پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در يكى
از جبهه هاى جنگ در دامنه كوهى مشغول استراحت بودند. يكى از مشركان
با استفاده از اين فرصت خود را به بالاى سر حضرت رساند و با شمشيرى
آخته گفت : من ينجيك الآن ؟. حضرت بى درنگ فرمودند : ربى و ربك ؛
يعنى بين سر من و لبه تيز شمشير تو قدرتى هست كه تو آن را نمى بينى
. آن مشرك كه به اين حرف معتقد نبود، پوزخندى زد و شمشير خود را
پايين آورد تا ضربه اى بر حضرت وارد كند، ولى با عكس العمل به موقع
پيامبر، شمشير را از دست او به طرفى پرتاب شد. آن گاه حضرت شمشير
از نيام كشيد و فرمود : من ينجيك منى ؟. گفت : كرامت تو، زيرا
انسانى بزرگوار هستى ! آن گاه حضرت از كشتن او صرف نظر كرد.
(81) لذا در نهج البلاغه آمده است كه
لا يصدق ايمان عبد حتى يكون بما فى يدالله
اوثق منه بما فى بده .
(82)
3 - توجه به قرب الهى :
(83) شرط سوم آن كه بنده بداند خداى تعالى از همه
كس به او نزديك تر است ، زيرا فرموده است :
و اذا ساءلك عبادى عنى فانى قريب ،
(84) و نحن اءقرب اليه من حبل الوريد،
(85) ان الله يحول بين المرء و قلبه .
(86)
اميرالمؤ منين عليه السلام در دعاى روز شنبه عرض مى كند : اءتقرب
اليك بسعه رحمتك التى وسعت كل شى ء و قدترى يا رب مكانى و تطلع على
ضميرى و تعلم سرى و لا يخفى عليك امرى و انت اقرب الى من حبل
الوريد .
(87) و در دعاى ابو حمزه ثمالى مى خوانيم :
الحمدلله الذى اءناديه كلما شئت لحاجتى و
اخلو به حيث شئت لسرى بغير شفيع فيقضى لى حاجتى . و مولى
الموحدين در پاسخ ذعلب يمانى كه از ايشان سؤ ال كرد : آيا پروردگار
خود را ديده اى ، فرمود : اءفاعبد ما لااءرى ؟ و در پاسخ سؤ ال از
كيفيت ديدن فرمود :
لا تدركه العيون بمشاهده
العيان و لكن تدركه القلوب بحقائق الايمان قريب من الاشياء غير
ملابس و بعيد منها غير مباين .
(88) ايشان در خطبه ديگرى مى فرمايند :
سبق فى العلو فلا شى ء اعلى منه ، و قرب فى
الدنو فلا شى ء اقرب منه ، فلا استعلاؤ ه باعده عن شى ء من خلقه ،
و لا قربه ساواهم فى المكان به .
(89)
ميان عاشق و معشوق هيچ حائل
نيست
|
تو خود حجاب خودى حافظ! از ميان
برخيز
|
4 - اخلاص : شرط چهارم آن كه بنده در دعا اخلاص داشته باشد؛ يعنى
فقط خدا را بخواند و كس ديگرى را شريك او قرار ندهد :
فادعوا الله مخلصين له الدين
(90) و توهم نكند كه ديگران در به جا آوردن حاجت او
كمترين اثرى دارند، بلكه بداند كه خدا يگانه فريادرس اوست و با قلب
آماده ، هم چنان بر درگاه آن يگانه معبود زبان به ابراز حاجات خود
گشايد و هر راز مكنون و مستورى كه دارد، با او در ميان بگذارد و از
اسباب ظاهرى قطع اميد كند. پس ، اگر در اسباب ظاهرى اثرى هست ،
بداند كه مؤ ثر و تاءثير گذار واقعى فقط خداست ، لذا در آيه شريفه
وارد شده است ،
امن يجيب المضطر اذا دعاه و
يكشف السوء .
آرى ، غير مضطر نمى فهمد كه كار دست چه كسى است ، اما مضطر مى فهمد
كه اول و آخر خداست و غير از خدا ديگر هيچ نيست . موحد غير را فقط
مجراى فيض مى بيند و مى داند كه خدا او را واسطه انجام كار قرار
داده است .
امام سجاد عليه السلام از خداوند مى خواهد :
و اجعلنى ممن يدعوك مخلصا فى الرخاء دعاء المخلصين المضطرين لك فى
الدعاء
(91) و در جاى ديگر عرضه مى دارد :
اللهم انى اخلصت بانقطاعى اليك ، و اقلبت
بكلى عليك و صرفت وجهى عمن يحتاج الى رفدك ، و قلبت مساءلتى عمن لم
يستغن عن فضلك . و رايت ان طلب المحتاج الى المحتاج سفه من رايه و
ضله من عقله .
(92)
ايشان هم چنين طليعه يكى از زيباترين و بلندترين دعاهاى خود را به
اخلاص اختصاص داده و در آن كلام شريف ، هر خير و نجاتى را فقط از
ناحيه حق ديده و هيچ نيكوكار و بدكارى را از دايره قدرت الهى خارج
ندانسته است ؛ آن گاه كه مى فرمايد :
من
اءين لى الخير يارب و لا يوجد الا من عندك و من اءين لى النجاه و
لا تستطاع الابك ، لا الذى احسن استغنى عن عونك و رحمتك و لا الذى
اساء و اجترء عليك و لم يرضك خرج عن قدرتك يا رب .
(93)
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در خطبه شعبانيه به مناسبت ماه
مبارك رمضان فرمودند :
فاسئلوا الله ربكم
بنيات صادقه و قلوب طاهره .
و امام صادق عليه السلام مى فرمايند :
القلب
السليم الذى يلقى ربه و ليس فيه احد سواه
(94) و مى فرمايند :
تبحروا
قلوبكم فان انقاها الله من حركه الواجس لسخط شى ء من صنعه فاذا
وجدتموها كذلك فاسئلوه ما شئتم .
(95)
5 - طلب حقيقى : شرط پنجم آن كه داعى طلب حقيقى نسبت به خواسته خود
داشته باشد؛ نه آن چنان كه امرى را طلب كند، ولى آن گاه كه مطلوبش
نصيب او شد، از آن بيزارى جويد. چنين شخصى در حقيقت سؤ ال از
چيزى كرده كه آن را نمى خواهد. پس اين شخص در واقع دعا نكرده است ،
زيرا لوازم مطلوب يا خود مطلوب پى آمدهايى دارد كه هرگز اين شخص
ملتزم به آن ها نبوده و از آن ها غافل بوده است ؛ يا آن كه فقط با
زبان ظاهر سخن بگويد، يعنى دل با زبان سر موافقت نداشته باشد،
مانند كسى كه به ظاهر از خدا هدايت مى خواهد، ولى ملتزم به آن نيست
و هيچ گونه كاى كه مفيد در هدايت اوست انجام نمى دهد.
عاشق كه شد يار به حالش نظر
نكرد؟
|
اى خواجه درد نيست ، وگرنه طبيب
هست
|
اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند :
اللهم اغفرلى ما تقربت به اليك بلسانى ، ثم خالفه قلبى .
(96)
طبيب عشق مسيحا دم است و مشفق
ليك
|
چو درد در تو نبيند كرا دوا
بكند؟
(97)
|
6 - ادب دعا : شرط ششم آن كه ادب در دعا داشته باشد و با كمال خضوع
و رعايت تمام جوانب بندگى ، دست به دعا بردارد. مرحوم ابن فهد حلى
آورده است كه
عابدى خداى تعالى را هفتاد سال
عبادت كرده بود، بدين گونه كه روزها را به روزه و شب ها را به
عبادت مى گذرانيد. روزى حاجتى از خداى متعال مساءلت نمود، اجابت
نگرديد. پس به نفس خود روى آورد و گفت : اين از جانب توست ، با خود
در طول اين مدت چه كرده اى ؟ چه اگر نزد تو نيكويى اى مى بود، حاجت
تو برآورده مى شود؟!
آن گاه خداى متعالى به سوى او فرشته اى فرستاد كه به او بگويد : اى
فرزند آدم ، وقتى كه در جستجوى عيب خود برآمدى ، حالى داشتى كه از
تمامى عبادات تو بهتر بود.
(98) به ديگر بيان ، بهترين ادب عبوديت ، خود را
ناديدن و به قصور و تقصير اعتراف داشتن است ؛ چنان كه روش انبيا و
ائمه عليهم السلام چنين بوده است .
در زمينه
ادب مع الله (رعايت ادب در
پيشگاه خداوند متعال ) سيدنا الاستاد علامه طباطبايى رحمه الله
فصلى باز كرده و شرايطى بيان فرموده اند كه همه آن ها از آيات
كريمه قرآن استفاده مى شود. ما در اين جا اختصارا به چند نمونه از
آن اشاره مى كنيم كه همگى برگرفته از ادب انسان هاى پرورش يافته در
مكتب الهى و تربيت يافتگان مدرسه وحى مى باشد.
نمونه هايى از ادب
انبيا با خداى متعال در قرآن
حضرت مسيح عليه السلام
لذا اگر در آيه شريفه و اذ قال الله
يا عيسى بن مريم ءانت قلت للناس اتخذونى و اءمى الهين من دون
الله ؟ قال سبحانك ما يكون لى اءن اقول ما ليس بحق ان كنت قلته فقد
علمته
(99) تاءمل شود، نكاتى به دست مى آيد كه بعضى از آن
ها عبارتند از :
O حضرت مسيح عليه السلام پاسخ خود را با تسبيح آغاز نمود : قال
سبحانك ، زيرا مطلبى شنيد كه نسبت آن به خداى متعال جايز نبود و
ادب چنين اقتضا مى كرد كه در چنين جايى مبادرت به تسبيح نمايد.
البته بايد دانست كه تمامى كمالات انبياء عليهم السلام به واسطه
ادب الهى براى آنان حاصل گرديده است .
O آن كه در جواب حق تعالى ادعا را نفى نكرد، يعنى نگفت من اين كار
را نكرده ام . در اين سخن نيز دو نكته وجود دارد : اولا اين نفى كه
يك نوع تكذيب است كه خود خارج از ادب است و ثانيا : نفى آن گاه به
كار مى رود كه امكان وقوع در كارى باشد، در صورتى كه الوهيت براى
بنده اى از بندگان ، محال قطعى است .
O اگر چه بعضى از مردم آن زمان به حضرت عيسى نسبت الوهيت مى دادند،
اما چيزى كه حضرت عيسى عليه السلام آن را نفى فرمود اين بود كه وى
هرگز چنين ادعايى نداشته است و اگر ديگران هم چنين نسبتى را روا
داشته اند كار غلطى است و به آن حضرت ارتباطى ندارد. لذا فرمود :
اگر من اين انجام داده باشم ، تو مى دانى ! كه اين نفى مطلق مساءله
نيست .
O حضرت عيسى عليه السلام اصل شاءنيت را سلب كرد، يعنى عرض كرد كه
اين مساءله حق من نيست و سلب شاءنيت نسبت به مساءله الوهيت ، بسيار
رساتر از نفى ادعاى الوهيت است ، لذا فرمود :
ما يكون لى ان اقول ما ليس لى بحق .
O آن حضرت مساءله را به علم حضرت رب متعال واگذار كرد، به همين
خاطر گفت اگر من اين كار را انجام داده بودم تو مى دانستى . زيرا
علم خدا از قبيل علوم ما نيست كه بعضى مسائل را بداند و به بعضى
ديگر جهل داشته شد، بلكه هر چه هست معلوم علم او است .
اين آيه اين نكته را به ما مى آموزد كه وقتى عبد بر درگاه حضرت
ربوبى مى ايستد، نبايد كلامى كه خلاف ادب مقام ربوبى باشد از او
صادر شود، لذا بنده بايد جانب عبوديت را به خوبى رعايت كرده و مقام
ربوبيت را كاملا در نظر داشته باشد. اتفاقا يكى از فوايد تاءسيس
مكتب دعا همين است كه بندگان بياموزند با خداى متعال چگونه بايد
حرف بزنند و مقام تخاطب رب و عبد چگونه بايد باشد.
حضرت آدم عليه السلام
حضرت آدم عليه السلام ، پس از آن كه مبتلا به شجره منهيه
(درخت ممنوعه ) شد و مخاطب به خطاب اءلم اءنهكما عن تلكما الشجره
(100) گرديد، با همسرش در مقام دعا برآمد كه
ربنا ظلمنا اءنفسنا و ان لم تغفرلنا و
ترحمنا لنكونن من الخاسرين :
(101) گفتند : خدايا ما بر
خويش ستم كرديم و اگر تو ما را نبخشى و به ما رحمت و راءفت نفرمايى
، سخت از زيانكاران بوده ايم .
ايشان هرگونه ظلم و قصور و خسران را به خود نسبت داده و هرگونه
رحمت و نجات را به خداى متعال منسوب نموده است .
حضرت ابراهيم عليه
السلام
حضرت ابراهيم عليه السلام آن گاه كه در مقام احتجاج با
مشركان بود و خداى خود را مى ستود گفت : خداى من كسى است كه
خلقنى فهو يدينَ و الذى هو يطعمنى و يسقينَ
و اذا مرضت فهو يشفينَ و الذى يميتنى ثم يحيينَ و الذى اءطمع اءن
يغفرلى خطيئتى يوم الذين .
(102) ايشان هدايت را به خداوند نسبت داد و قبول
هدايت را به خود، اطعام را به او نسبت داد و گرسنگى و عطش را به
خود، مرض را از خود دانست و شفا را از او، مرگ را به خود نسبت داد
و زندگى را به او؛ خطيئه را نيز از خود دانست و مغفرت را به او
نسبت داد.
سپس ، حضرت به حال دعا درآمد و عرض كرد : رب
هب لى حكما و الحقنى بالصالحينَ و اجعل لى لسان صدق فى الاخرينَ و
اجعلنى من ورثه جنه النعيمَ و اغفر لاءبى انه كان من الضالينَ و لا
تخزنى يوم يبعثون :
(103) بارالها، مرا بر اين
مشركان فرمانروايى ده و به بندگان صالح خود ملحق سازَ و نامم را بر
زبان اقوام آينده نيكو و سخنم را دلپذير گردانَ و مرا از وارثان
بهشت پرنعمت قرار دهَ و از پدرم درگذر كه وى سخت از گمراهان استَ و
مرا در آن روزى كه خلق را از قبرها برمى انگيزى ، رسوا مگردان !
بدين كلمات ، حضرت ابراهيم عليه السلام تمام كمالات را از خداى
متعال درخواست نموده است . ايشان خود را از هرگونه كمال تهى دانسته
و جملگى آن ها را به خداوند بزرگ نسبت داده است .
ادب دعا در كلام امام
صادق عليه السلام
در زمينه آداب دعا از امام صادق عليه السلام نقل است كه
احفظ آداب الدعاء و انظر من تدعو و كيف تدعو
و لماذا تدعو و حقق عظمه الله و كبريائه و عاين بقلبك علمه بما فى
ضميرك و اطلاعه على سرك و ما يكن فيه من الحق و الباطل و اعرف طرق
نجاتك و هلاكك كيلا تدعو الله بشى ء و منه هلاكك و انت تظن فيه
نجاتك قال الله عزوجل و يدع الانسان بالشر دعائه بالخير و كان
الانسان عجولا
(104) و تفكر ماذا تساءل و كم تساءل و لماذا تساءل
؟ و الدعاء استجابه للكل منك للحق و تذويب المهجه فى مشاهده الرب و
ترك الاختيار جميعا و تسليم الامور كلها ظاهرا و باطنا الى الله
فان لم بشرط الدعاء فلا تنتظر الاجابه فانه يعلم السر و اءخفى
فلعلك تدعوه بشى قد علم من سرك خلاف ذلك ؛
(105) هرگاه خواستى براى حاجتى دنيوى يا اخروى خداى
را بخوانى ، شرايط دعا را رعايت كن ، و نظر كن كه چه كسى را مى
خوانى ؟ و از چه كسى مى خواهى ؟ و براى چه مى خواهى ؟ و اين شرايط
بدين شرح است :
O بايد دعا كننده عظمت و بزرگوارى خدا را به خاطر آورد،
O و جزم و قطع داشته باشد كه او به همه ممكنات قادر و تواناست ،
O و به قضاى حاجت توانمند و آگاه است ،
O و يقين داشته باشد كه حضرت خداوند به آنچه در خاطر اوست عالم و
داناست و به اسرار و ضماير او واقف و مطلع است ؛ خواه حق و خواه
باطل .
O آن كه راه نجات را از هلاكت بشناسد و تميز دهد تا از خداى تعالى
آنچه را كه باعث هلاكت او مى باشد - به گمان آن كه منجى است - طلب
نكند، چنان كه خداوند عالم كه بسى عزيز و بزرگ است فرموده : انسان
با شوق و رغبتى كه خير خود را مى جويد، چه بسا به واسطه نادانى ،
شر و زيان خود را نيز مى طلبد و انسان بسيار بى صبر و شتاب كار است
.
O آنچه را كه به آن ماءمور است ، انجام دهد و از منهيات اجتناب
نمايد.
O خون خود را در راه رسيدن به او بريزد، دل خود را در آتش محبت او
بگدازد، غير او را به طور كامل از لوح خاطر محو نمايد، تمامى امور
خود را به او واگذار سازد، از سر ميل و خواهش نفس بگذرد، گردن
تسليم و انقياد كشيده دارد و لحظه به لحظه در انتظار فرمان الهى
باشد، كه نتيجه همه دعاها و اصل همه آرزوها، وصول به اين مرتبه و
تحصيل اين سعادت است و هر كه به اين مرتبه واصل شود، سعادت دنيا و
آخرت براى او حاصل گشته است .
مراتب و مقامات
داعيان
در اين فصل ، به نكته اى مى رسيم كه قابل توجه است و آن را
بايد غنيمتى از مكتب دعا دانست و آن نكته عبارت از مراتب و مقامات
دعاكنندگان و بندگان راستين خداست .
مرتبه اول : گاهى درخواست فقط متعلق به مطلوب خاصى است ؛ مثل مال ،
مقام يا علم ، يا هر مطلوب ديگرى ، و دعا كننده فقط به مساءله مورد
نظر خود توجه دارد و خداى تعالى را وسيله رسيدن به مطلوب خود قرار
داده است .
البته اين حالت ، خود توفيقى از جانب خداست و شامل حال بنده اى مى
گردد كه مقصود و حاجت خود را به نزد اغيار نبرده و بر در خانه
ارباب دنيا نشسته است . پس اين حال ، خود امتيازى است كه نصيب
هركسى نمى شود، لذا اگر كسى در جميع حالات خود توفيق چنين كارى را
پيدا كرد، بايد بداند كه مورد عنايت خاصه حضرت ربوبى - جل و علا -
قرار گرفته است . اميرالمؤ منين عليه السلام در مناجات با خداى
عزوجل عرض مى كند : الهى كل مكروب اليك
يلتجى و كل محزون بك اياك يرنجى ، الهى سمع العابدون بجزيل ثوابك
فخشعوا، و سمع الزاهدون بسعه رحمتك فقنعوا، و سمع المولون عن القصد
بجودك فرجعوا و سمع المجرمون بسعه غفرانك فطمعوا، و سمع المؤ منون
بكرم عفوك و فضل عوارفك ، حتى ازدحمت مولاى ببابك عصائب العصاه من
عبادك و عجب اليك منهم عجيج الضجيج بالدعاء فى بلادك و لكل امل قد
ساق صاحبه اليك محتاجا .
(106)
و در دعاى روز عرفه ، حضرت ابى عبدالله عليه السلام چنين اظهار مى
دارد : اللهم ما اخاف فاكفنى و ما احذر فقنى
و فى نفسى و دينى فاحرسنى و فى سفرى فاحفظنى و فى اهلى و مالى
فاخلفنى و فيما زرقتنى فبارك لى و فى نفسى فذللنى و فى اعين و
الناس فعظمنى و من شر الجن و الانس فسلمنى و بذنوبى فلا تفضحنى و
بسريرتى فلا تخزنى و بعملى فلا تبتلنى و نعمك فلا تسلبنى و الى
غيرك فلا تكلنى . و امام سجاد عليه السلام به به خداوند عرض
مى كند : و لا تكلنى الى خلقك ، بل تفرد
بحاجتى ، و تول كفايتى ، و انظر الى ، و انظر لى فى جميع امورى
.
(107)
هم چنين ، از ايشان روايت شده است كه روزى در مكه به حضرت عرض
كردند : باغ شما را در مدينه غصب كرده اند، حال كه
وليد بن عبدالملك - خليفه اموى - از
شما براى زيارت مكه آمده ، تظلم كنيد و از او كمك بخواهيد! حضرت
فرمود : واى بر شما! در حرم الهى از غير خدا درخواست كنم ؟
ويحك ! اءفى حرم الله اساءل غير الله عزوجل
؟ انى آنف ان اساءل الدنيا خالقها، فكيف مخلوقا مثلى ؟ :
(108) من حتى رغبت ندارم كه دنيا را از خالق آن
درخواست كنم ، پس چگونه از مخلوقى همانند خود آن را بخواهم ؟
مرتبه دوم : در اين مقام ، شخص دعاكننده مى داند كه خداى متعال
دوست دارد بندگانش بر درگاه او به دعا بنشينند : ادعونى استجب لكم
،
(109) لذا اين فرد فقط به جهت امتثال و اطاعت امر
خداوند دست به دعا برمى دارد و از خداى خود هميشه راضى است و كارى
به اجابت دعاى خود ندارد.
حافظ! وظيفه تو دعا گفتن است و
بس
|
در بند اين مباش كه نشنيد يا
شنيد
|
اگر اجابت فرمود، خود مزيد عطاى الهى است و اگر اجابت ننمود، حتما
صلاحى در كار بوده كه معبود و خالق حكيم براى بنده خود در نظر
گرفته است .
به هر حال ، اين بنده مطيع به دستور ادعونى استجب لكم عمل مى كند و
مى خواهد در زمره كسانى كه قرآن فرموده : ان
الذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون حهنم داخرين
(110) نباشد.
امام سجاد عليه السلام در مناجات ذاكرين فرموده :
فامرتنا بذكرك ... وها نحن ذاكروك كما
امرتنا :
(111) تو ما را به دعا كردن فرا خواندى ... و ما
اينك دعا مى كنيم ، آن چنان كه تو دستور فرمودى !
و در دعاى ابو حمزه ثمالى وارد شده است :
اللهم و انت القائل و قولك حق و وعدك صدق و اسئلوا الله من فضله ان
الله كان بكم رحيما... ،
(112) و در دعاى كميل اميرالمؤ منين عليه السلام مى
فرمايد : فانك قضيت على عبادك بعبادتك و
امرتهم بدعائك .
هم چنين اميرالمؤ منين عليه السلام در دعاى روز چهارشنبه عرضه مى
دارد : الحمدلله الذى مرضاته فى الطلب اليه
و التماس مالديه و سخطه فى ترك الالحاح فى المساءله عليه .
(113)
مرتبه سوم : اين مرتبه مقام كسى است كه درخواست خود را به خواست
محبوب واگذار كرده است ، لذا لب فرو بسته و حسبى من سؤ الى علمه
بحالى :
(114) آگاهى او از حال من كفايت از درخواست مى كند
را براى خود وظيفه ديده و به كلام امام حسين عليه السلام در دعاى
عرفه : اغتنى بتدبيرك لى عن تدبيرى و
باختيارك عن اختيارى
(115) تمسك جسته است . چنين شخصى هيچ گونه درخواستى
ندارد و به آنچه خداى متعال رضايت دارد راضى است و اين همان
مقام رضا است كه مخصوص گروهى از
بندگان صالح خدا است ؛ اينان در مقام بندگى ، گوى سبقت از غير
ربوده ، به لذت بندگى رسيده و هيچ لذتى را در حد رضاى به تقدير
الهى ندانسته اند.
در اين مقام ، در ادعيه به يادگار مانده از امامان معصوم به آثار
بسيار جالبى برخورد مى كنيم كه بهترين كلمات را به امت خود تعليم
فرموده اند؛ چنان كه در مناجات شعبانيه آمده است :
فقد هربت اليك و وقفت بين يديك مستكينا لك
.
(116) امام سجاد عليه السلام نيز در دعاى ابو حمزه
ى ثمالى مى فرمايد : انت الفاعل لما تشاء
تعذب من تشاء كيف تشاء و ترحم من تشاء بما تشاء كيف تشاء لا تسئل
عن فعلك ...
(117)
و سيد الشهداء در دعاى عرفه فرموده است : ان
اختلاف تدبيرك و سرعه طواء مقاديرك منعا عبادك العارفين بك عن
السكون الى عطاء و الياءس منك فى بلاء . و در فراز ديگرى از
آن مى فرمايد : كيف اشكواليك حالى و هو لا
يخفى عليك ام كيف اترجم بمقالى و هو منك برز اليك ... الى حكمك
النافذ و مشيتك القاهره لم يتركالذى مقال مقالا و لا لذى حال حالا
(118)
امام زين العابدين عليه السلام نيز رضايت به مشيت الهى را چنين
ترسيم مى كند : و الهمنا الانقياد لما اوردت
علينا من مشيتك حتى لا تحب تاخير ما عجلت و لا تعجيل ما اخرت ، و
لانكره ما احببت ، و لا نتخير ما كرهت .
(119) و در فراز ديگرى مى فرمايد :
و طيب بقضائك نفسى ، و وصع بمواقع حكمك صدرى
، وهب الى الثقه لاءقر معها بان قضاءك لم يجر الا بالخيره .
(120) اميرالمؤ منين عليه السلام
مقام رضا را ثمره و نتيجه يقين مى داند
و سر منشاء طاعت را، رضا و خشنودى
معرفى مى كند
(121) و در دعاى صباح مى فرمايد :
الهى هذه ازمه نفسى عقلتها بعقال مشيتك
.
(122)
ابراهيم خليل عليه السلام نيز موقعى كه با منجنيق به طرف آتش پرتاب
مى شد، در پاسخ به سؤ ال جبرئيل عليه السلام كه به ايشان عرض كرد :
هل لك من حاجه ؟ فرمود : اءما اليك فلات
حسبى الله و نعم الوكيل . آن گاه ميكائيل عليه السلام آمد و
گفت : ان اءردت اءخمدت النار فان خزائن
المطار و المياه بيدى . و حضرت جواب داد : لا اءريد. سپس
فرشته اى موكل بادها آمد و عرضه داشت : لو شئت طيرت النار و حضرت
فرمود : لا اريد. آن گاه جبرئيل گفت : فاساءل الله !، پس حضرت پاسخ
داد : حسبى من سؤ الى علمه بحالى .
(123)
مرتبه چهارم : اين مرتبه مقام كسى است كه هيچ گونه خواسته اى
ندارد، زيرا به سر قدر آگاه ، به اسرار هستى واقف ، به نظام قضاى
حتمى الهى بصير، و نسبت به آنچه گذشت و آنچه مى آيد آشناست . در
حقيقت ، اين نظام خاص حضرات معصومين و انبياى اولوالعزم - صلوات
الله عليهم اجمعين - است .
اين بندگان خاص الهى آن چنان تسليم امر الهى هستند كه با وقوف بر
زهرآگين بودن ظرف آب ، آن را شرب كرده و با علم به آن كه رطب در
مجلس ماءمون آلوده به زهر است ، آن را تناول مى فرمايند! زيرا به
قضاى الهى آگاهند و مى دانند كه هيچ چيز آن تقدير را برنمى گرداند؛
از اين رو تنها راه رضا و تسليم در برابر حق مى دانند. سيدالشهدا
عليه السلام در خطبه اى كه پيش از حركت به سوى كربلا در مكه ايراد
كرد فرمود : و كان باوصالى تتقطعها عسلان
الفلوات بين النواويس و كربلا :
(124) گويا با چشم خود مى بينم كه درندگان بيابان
ها (لشگريان كوفه در سرزمينى ميان نواويس و كربلا اعضاى مرا قطعه
قطعه مى كنند.
نه تنها ايشان بلكه پدر بزرگوارشان حضرت على عليه السلام ، نيز به
اين مساءله اشاره كرده اند : قال نصرين حازم
فى كتاب صفين عن الحسن بن كثير عن ابيه : ان عليا اتى كربلا فوقف
بها. فقيل : يا اميرالمؤ منين هذه كربلا، قال ذات كرب و بلاء ثم
اوماء بيده الى مكان فقال : ههنا موضع رحالهم و مناخ ركابهم و
اوماءييده الى موضع آخر، فقال : ههنا مهراق دمائهم ، ثم مضى الى
ساباط
(125)
و قال ايضا نصر بن مزاحم فى كتابه عن هرثمه
بن سليم ، قال : غزونا مع على بن ابى طالب غزوه صفين ، فلما نزلنا
بكربلاء، صلى بنا صلاه ، فلما سلم رفع اليه من تربتها فشمها، ثم
قال : واها لك ايتها التربه ، ليحشرن منك قوم يدخلون الجنه بغير
حساب .
(126)
از اين رو، سيد الشهدا عليه السلام حتى در آخرين مرتبه و مرحله ،
در حالى كه نگاه مباركشان به سوى آسمان بود فرمودند :
صبرا على قضائك يا رب ، لااله سواك يا غياث
المستغيثين .
(127)
مرتبه پنجم : اين مقام ، مرتبه اى است كه بنده از خدا فقط خدا را
مى خواهد و جز او چيزى نمى طلبد. حضرت زهرا عليها السلام از خداوند
درخواست مى كند قبل از اين كه ملك الموت بر او تسلط يابد و او را
قبض روح كند، بشارتى دريافت دارد؛ آن گاه مى فرمايد :
يا رب ليست من احد غيرك تثلج بها صدرى و
تسرت بها نفسى و تقر بها عينى و يهلل بها وجهى و يسفر بها لونى و
يطمئن بها قلبى و يتباشربها ساير جسدى .
در دعاى عرفه نيز آمده است : منك اطلب الوصول اليك .
(128) و درخواست اميرالمؤ منين عليه السلام به انت
غايه مطلوبى و مناى پيوسته در دعاهايش طنين انداز است .
(129)
در مناجات محبين آمده است : الهى من ذا الذى
ذاق حلاوه محبتك فرام منك بدلا و من ذالذى انس بقربك فابتغى عنك
حولا .
(130)
و در مناجات مريدين مى خوانيم : الهى فاسلك
بنا سبل الوصول اليك و سيرنا فى اقرب الطرق للوفود عليك .
(131)
و در مناجات متوسلين مى بينيم : و اجعلنى من
صفوتك الذين ... و اقررت اعينهم بالنظر برحمتك حتى اصل اليك
.
(132)
و امام على عليه السلام در دعاى كميل به خداوند عرض مى كند : و
استشفع بك الى نفسك و هب لى الجد فى خشيتك و
الدوام فى الاتصال بخدمتك ... و ادنو منك دنوا المخلصين ... و
اجتمع فى جوارك مع المؤ منين .
(133)
مرتبه ششم : مرتبه كسى است كه درخواست منك الطلب الوصول اليك :
(134) از تو مى خواهم كه مرا به خود برسانى، درباره
او مستجاب شده و به مقامى رسيده كه لا يطمع فى ادراكه طامع : به
ذهن كسى خطور نمى كند كه آن مقام را درخواست نمايد؛ به طورى كه در
زيارت جامعه آمده است : فبلغ الله بكم اشرف
محل المكرمين و اعلى منازل المقربين و ارفع درجات المرسلين حيث لا
يلحقه لاحق و لا يفوقه فائق و لا يسبقه سابق و يا يطمع فى ادراكه
طامع حتى لا يبقى ملك مقرب و لا نبى مرسل و لا صديق و لا شهيد و لا
عالم و لا جاهل ... الا عرفهم جلاله امركم .
(135) كه خاص معصومين - صلوات الله عليهم اجمعين -
مى باشد.
O
علامه طباطبايى رحمه الله قصيده اى جالب و بى نظير دارد كه مطلع آن
چنين است :
از دل آن روز كه من زاده ام
|
داغ به دل بوده و دلداده ام
|
ايشان در اين قصيده ، آن چنان نيمه شب باغستانى را به تصوير كشيده
كه روح را پرواز مى دهد. آن بزرگوار شمع و پروانه را با گل و بلبل
همراز ديده و سروده است :
عالم پروانه همه راز بود
|
عالم بلبل همه آواز بود
|
مرغ سحر هر چه به دل راز داشت
|
چون نى بى خويش در آواز داشت
|
در اين اثنا، بلبل به پروانه خاموش اعتراض مى كند و مى گويد :
گفت به پروانه خامش هزار
|
هان تو هم از سينه نوايى بيار
|
پروانه نيز در جواب ، به نصيحت بلبل مى پردازد :
راستى از عاشق دل رفته اى
|
اين همه از بهر چه آشفته اى
|
يا به دل انديشه جانان ميار
|
يا به زبان نام دل و جان ميار
|
پيش مياور سخن گنج را
|
ورنه فراموش نما رنج را
|
و بالاخره كار پروانه بدان جا مى كشد كه :
فارغ از اين پند چو پروانه گشت
|
از دل و جان بيخود و بيگانه گشت
|
خويش به آتش زد و خاموش شد
|
رخت بيرون برد و فراموش شد
|