و اتموا الحج و العمرة لله
(188) .
همه اعمال حج و عمره را براى خدا به پايان رسانيد.
و استرزقك فصل على محمد و آل محمد آله و
ارزقنى
(189) .
او درود فرست و مرا روزى ده .
و استغفرك لما سلف من ذنوبى ، فصل على محمد و اله و اغفرلى
(190) .
و از گـنـاهـان گـذشـتـه ام آمـرزش مـى طـلبـم ، پـس بـر
مـحـمـد و آل او درود فرست و مرا بيامرز.
روز دهم
در روز دهم ذى الحجه كه روز عيد و شادى است ، و اينكه آن روز
را اضحى ناميدند ، براى آن است كه حاجيان در آن روز گوسفندان
را ذبح مى نمايند، واضحى جمع اضحاة است و آن گـوسفندى است كه
در بامداد آن روز پس از برآمدگى آفتاب سرش را مى برند. و روز
جمعه (آدينه ) و اينكه چرا آن روز را جمعه ناميدند براى اجماع
و گرد آمدن مردم در آن است .(191)
روز اضحى
حضرت ابراهيم (ع ) پسرش را صدا زد، اسماعيل پيش آمد. داستان را
با او در ميان گذاشت ، چـنـان شـتـابـزده كـه خـود نـشـنـود و
نـفـهـمـد و سـپـس خـامـوش مـانـد. اسـمـاعـيـل دريـافـت .
بـر چهره رقت بار پدر دلش بسوخت و تسليتش داد و گفت : پدر در
انـجام فرمان خداوند ترديد مكن ، تسليم باش ، مرا نيز در اين
كار تسليم خواهى ديد كه انشاءالله از صابران خواهم بود.
ابراهيم با قدرتى شگفت انگيز و با تصميمى قاطع ، به قامت
برخاست ، آن چنان تافته و چالاك كه ابليس را يكسره نوميد كرد.
با قدرتى كه عـشق به روح مى بخشد ابتدا خود را در درون كشت و
آنگاه قربانى جوان خويش را كه آرام و خاموش ايستاده بود به
قربانگاه برد، بر روى خاك خواباند دست بر سرش گذاشت ، انـدكـى
بـه قـفـا خـم كـرد، شـاهـرگـش بـيرون زد، خود را به خدا سپرد،
كارد بر حلقوم قربانيش نهاد،
غـيظ آميز، شتابى هول آور، پيرمرد تمام تلاشش اين است كه در يك
لحظه تمام شود، رها شود، اما...
آخ اين كارد نمى برد آزار مى دهد كارد را به خشم بر سنگ مى
كوبد همچون شير مجروحى مـى غـرد و بـه خود مى پيچد، برق آسا مى
جهد و كارد را چنگ مى زند و بر سر قربانى اش كه همچنان رام و
خاموش است و نمى جنبد دوباره هجوم مى آورد ناگهان ...
گـوسـفـنـدى ! و پـيـامـى كـه اى
ابـراهـيـم ، خـداونـد از ذبـح اسـمـاعـيل تو در گذشته است ،
اين گوسفند را فرستاده است تا بجاى او ذبح كنى . تو فـرمـان را
انجام دادى الله اكبر! يعنى كه قربانى انسان براى خدا
كه در گذشته يك سنت رايج دينى بود و يك عبادت از اين پس ممنوع
است ! و از اين معنى دارتر آنكه خداى ابـراهـيـم همچون خدايان
ديگر تشنه نيست ، تشنه خون ! اين بندگان خدايند كه گرسنه انـد،
گـرسـنـه گوشت ! يعنى جنگ با فقر ، نجات گرسنگان ، يارى
ستمديدگان . |
49 - دعاى آن حضرت در دفع مكر دشمنان
و قاتلوهم حتى لا تكون فتنة و يكون
الدين لله
(192) .
و بـا دشـمنان نبرد كنيد تا فتنه و تباهى از روى زمين بر طرف
شود و دين مخصوص خدا باشد.
و كـم مـن بـاع بـغـانـى بـمـكـائده و
نـصـب لى شـرك مـصـائده و وكـل بـى تـفـقـد رعـايـتـه و اضبا
الى اضباء السبع لطريدته انتظارا لانتهاز الفرصة لفـريـسـته و
هو يظهرلى بشاشة الملق و ينظرنى على شدة الحنق فلما رايت - يا
الهى ، تـبـاركـت و تـعـاليـت دغـل سـريـرته و قبح مانطوى عليه
اركسته لام راسه فى زبيته و رددتـه فـى مـهـوى حـفـرته فانقمع
بعد استطالته ذليلا فى ربق حبالته التى كان يـقـدر ان يـرانـى
فـيـهـا و قـد كـاد ان يـحـل بـى لولا رحـمـتـك مـا حل بساحته
(193) .
و چـه بـسـا متجاوزى كه با حيله هاى خود درباره ام ستم كرده ،
و دامهاى شكارش را برايم پـهـن كـرده ، و هـمت خود را بر زير
نظر داشتن من گماشته و چون درنده اى كه به انتظار بـه دسـت
آوردن فـرصـت بـراى شـكـارش كـمـيـن نـمـايـد ، در كـمين من
نشسته در حالى كه خـوشرويى چاپلوسى را برايم اظهار مى كرد و با
شدت خشم ، مرا مى پاييد و چون تو اى خـدا مـن كـه والا و
بـرتـرى ، فـسـاد بـاطـن و زشـتـى آنـچـه را در دل داشـت ديـدى
، او را بـا مغز در آن گودالى كه براى شكار كنده بود در
انداختى ، و در پـرتـگـاه سـاخـتـه اش افـكـنـدى ، تـا پـس از
طـغـيـانـش ذليـلانـه در بـنـد دامـى كـه خـيـال داشـت مرا در
آن ببيند در افتاد و اگر رحمت تو نبود آنچه بر سر او آمد نزديك
بود بر سر من آيد.
مرگ ذلت بار
مـحـمـد بـن اشعث پسر سردمدار منافقان (اشعث بن قيس ) در
ماجراى كربلا، از سركردگان لشكر عمر سعد بود، و در جريان شهادت
حضرت مسلم (ع ) امير لشگر ابن زياد بود.
اين ناپاك زاده ، در روز عاشورا شنيد، امام حسين (ع ) چنين دعا
مى كند.
اللهم انا اهل بيت نبيك و ذريته و
قرابته ، فاقصم من ظلمنا و غصبنا حقنا انك سميع قريب .
خدايا! ما از دودمان پيامبر تو و بستگان
نزديك او هستيم . در هم بشكن آن كس را كه به ما ظلم كرد و حق
ما را غصب نمود، همانا تو شنوا و نزديك هستى .
مـحـمـد ابـن اشعث به پيش آمد و با كمال بى شرمى به امام گفت :
تو چه خويشاوندى با رسـول خدا دارى ؟ امام حسين (عليه السلام )
دست به دعا برداشت و فرمود: خدايا محمد
بـن اشـعـث مـى گويد بين من و رسول خدا قرابتى نيست .اللهم
ارنى فيه هذا اليوم ذلا عاجلا. خداوندا در اين روز، ذلت و
خوارى او را سريعا به من بنمايان .
پس از چند لحظه محمد بن اشعث رفت تا قضاى حاجت كند. در اين
هنگام عقرب سياهى چنان او را گـزيد كه همان موقع روى كثافات
خود افتاد و حتى نتوانست عورت خود را بپوشاند و در همان حال به
جهنم واصل شد(194)
. |
50 - دعاى آن حضرت در ترس از خدا
قد افلح المومنون ، الذين هم فى
صلاتهم خاشعون
(195) .
همانا اهل ايمان رستگارند، آنان كه در نمازشان خاشع و خاضع
هستند.
اللهم انك خلقتنى سويا و ربيتنى صغيرا و
رزقتنى مكفيا(196)
.
بـار خـدايـا تـو مرا درست اندام (بى عيب و نقص ) آفريدى و در
كوچكى پروردى ، و بى رنج و كوشش من روزيم دادى .
فـارحـمـنـى يـا ارحـم الراحـمـيـن و
تـجـاوز عـنـى يـا ذالجلال و الاكرام و تب على انك انت التواب
الرحيم
(197) .
پـس بر من رحم و مهربانى كن اى مهربانترين مهربانان و از
گناهان من در گذر اى داراى بـزرگـى و احـسـان و نـيـكـى و توبه
و بازگشتم را بپذير زيرا تويى توبه پذير مهربان .
امام سجاد (عليه السلام ) و ترس از خدا
در خـبـر است كه روزى قسمتى از خانه امام سجاد (عليه السلام )
دچار آتش سوزى شد در حالى كه حضرت به نماز مشغول بودند، اهل
خانه فرياد مى زدند: آتش آتش ! اما حضرت مـتـوجـه نـشـدنـد تـا
ديـگران به كمك آمدند و آتش را خاموش كردند. بعد از اتمام نماز
از حـضـرت پـرسـيـدنـد كـه چـطـور شـمـا از ايـن هـمـه سـر و
صـدا غـافـل بـوديـد؟ حـضـرت فـرمـود: آتـش بـزرگ قـيـامـت آن
چـنـان مـرا بـه خـود مشغول كرده بود كه از آتش كوچك دنيا غافل
ماندم !(198)
در روايـت اسـت كه چون حضرت امام زين العابدين (عليه السلام )
به نماز مى ايستاد رنگ مـبـاركـش مـتـغـيـر مـى گـشـت و حـالش
نـزد خـداونـد مـانـنـد حـال بـنـدگـان ذليـل بود. اعضاى بدنش
مى لرزيد و نمازش مانند كسى بود كه مى داند آخرين نماز را مى
خواند(199)
. |
51 - دعاى آن حضرت در تضرع و زارى (به درگاه خدا)
و اذكـر ربـك فـى نـفـسـك تـضـرعـا
و خـفـيـة و دون الجـهـر مـن القول بالغدو و الاصال و لا تكن
من الغافلين
(200) .
خـداى خـود را در دل از روى تضرع و خوف در صبح و شام ياد كن و
از غافلان مباش .( يك لحظه از ياد خدا غافل مباش )
تحمدك نفسى و لسانى و عقلى حمدا يبلغ
الوفاء و حقيقة الشكر حمدا يكون مبلغ رضاك عنى فنجنى من سخطك
(201) .
جـان و زبـان (از راه سـتـايـش ) و عـقـلم (از راه اعتقاد) ترا
مى ستايند. ستايشى كه تمام و كـامـل بـاشـد و به كنه و اصل شكر
رسد. سپاسى كه منتهى و پايان خوشنودى تو از من باشد پس از اين
رو مرا از خشم (عتاب و كيفر) خود رهايى ده .
دعوتك - يا رب - مسكينا، مستكينا،
مشفقا، خائفا، وجلا، فقيرا ، مضطرا اليك
(202) .
تـرا خـوانـدم - اى پـروردگـار مـن - در حالى كه مسكين ، زارى
كننده ، ترسان ، هراسان ، بيمناك ، بى چيز و بيچاره درگاه توام
.
قطره اشك
شيخ عابد حاج عنايت اله نقل كرد كه :
در سال 1331 در راه بازگشت از حج بودم . شب جمعه اى از منى به
مسجدالحرام آمدم ، با دو نـفـر از اتـقـيـاء در نـزديـك
مـسـجـد مـيـلاد حـضـرت اميرالمومنين (عليه السلام ) نشستم ،
مـشـغـول بـه خـتـم امـن يـجـيـب
المـضـطـر اذا دعـاه و يـكـشـف السـوء بـه نـيـت
تـعـجـيـل در فـرج حـضـرت ولى عـصر (عليه السلام ) شديم .
نزديك به دو هزار مرتبه گفته بوديم كه به خواب رفتيم . ناگاه
از خواب بيدار شدم ، ديدم كه يكى از دو رفيق از مـسـجـد
بـيـرون رفـته است .بسيار محزون شدم . فورا براى تجديد وضو
رفتم و با نـهـايـت تـاسـف وارد مـسـجـد شـدم . از عـجـم غير
عرب بجز ما دو نفر كسى نبود و از اعراب اهل سنت ، دو سه نفر در
حال مناجات بودند.
مـن آمـدم در مـوضـعـى مـشـغـول تـضـرع و زارى شدم ، هنگام سحر
بود. ناگاه احساس كردم بـزرگـوارى دسـت بـر شـانـه مـن گـذاشـت
و فـرمـود: حـال بـسـيـار خـوبـى اسـت ،
وقـت بـسـيـار خـوبـى اسـت ، حال بسيار خوبى دارى در دعا
اهتمام نما.
بـه مـجـرد شـنـيدن اين كلمات بدنم مرتعش گرديد حالم دگرگون
شد. چون نظر كردم ، احـدى را نـيـافـتـم و در مـسـجد عجمى
نبود. جز رفيقم كه در جاى خود قرار داشت . پس يقين كردم كه آن
بزرگوار حضرت ولى عصر (عليه السلام ) بودند(203)
. |
52 - دعاى آن حضرت در پافشارى در خواهش ازخدا
يـسـبـح لله مـا فـى السـمـوات و ما
فى الارض الملك القدوس العزيز الحكيم
(204) .
هر چه در زمين و آسمان هاست همه به تسبيح و ستايش خدا كه
پادشاهى منزه و پاك و مقتدر و داناست مشغولند.
الهـى اسـئلك بـحـقـك الواجـب عـلى
جـمـيـع خلقك و باسمك العظيم الذى امرت رسولك ان يـسـبـحـك بـه
و بـجـبـلال و جـهـك الكـريـم ، الذى لايـبـلى و لا يـتـغـيـر
و لا يـحـول و لا يـفـنـى ان تـصـلى عـلى مـحـمـد و ال مـحـمـد
و ان تـغـنـيـنـى عـن كل شى ء بعبادتك
(205) .
خـداونـدا از تـو، بـه حـقـى كـه بـر هـمه مخلوقات دارى و به
نام عظيمت كه به پيامبرت فرمان دادى كه تو را به آن تسبيح كند
و به بزرگى ذات كريمت كه فرسايش ندارد و دگـرگـون نـمـى گردد و
تغيير حال نمى دهد و فناپذير نيست مسئلت دارم كه بر محمد و آلش
درود فرستى و مرا با عبادت خود از هر چيز بى نياز كنى .
و ان تـسـلى نـفـسـى عـن الدنـيـا
بـمـخـافـتـك و ان تـثـنـيـنى بالكثير من كرامتك برحمتك
(206) .
و بـا تـرس خـود قـلبـم را از اندوه دنيا تسليت دهى و به رحمتت
با دست پر از كرامت هاى فراوانت بازم گردانى .
پاداش دعا كردن براى ديگران
عـبـدالله بـن سنان گويد در كنار كعبه بر بلندى
صفا عبور مى كردم ، ناگهان
عـبـدالله بـن جـنـدب را كـه پـيـرى بـر او چـيره گشته بود،
ديدم . شنيدم كه مكرر براى ديـگـران دعـا مـى كـنـد و نـام
آنـهـا را بـه زبـان مى راند و از خداوند مى خواهد كه آنها را
بيامرزد، آنقدر براى افراد دعا كرد، كه نتوانستم تعداد آنها را
بشمارم ، و شماره آنها را نگهدارم .
وقـتـى كـه از دعـا فارغ شد، به حضورش رفتم و عرض كردم : هيچ
جا و موردى را نديدم نـيـكـوتـر از ايـن مـورد كـه شـمـا بـا
آن حـال بـه دعـا مشغول بوديد، ولى يك موضوع مرا آزرد. گفت :
چه موضوعى ؟ گفتم : تو براى بسيارى از برادران دينى دعا كردى
ولى نشيندم حتى يكبار براى خود دعا كنى ؟
گفت : اى عبدالله از مولايم امام صادق (عليه السلام ) شنيدم كه
فرمود: كسى كه در غياب مـومـنى ، براى او دعا كند، از فراز
آسمان ندا داده مى شود: اى دعا كننده
براى تو است آنچه براى برادر مومنت از خدا خواستى ، و براى
توست ، صد هزار برابر آن .
و مـن دوسـت ندارم كه ضمانت صد هزار برابر را ترك كنم و يك دعا
براى خود نمايم كه معلوم نيست به استجابت برسد يا نه
(207) .
عشق به خدا
زهرى دانشمند معروف زمان امام سجاد (عليه السلام ) گويد:
امـام سـجـاد (عـليـه السـلام ) مـى فـرمود:
اگر همه مردم و جنبندگان بين مغرب و
مشرق بميرند، وحشت نمى كنم در صورتيكه قرآن با من باشد.
وقتى كه آن حضرت سوره حـمـد را مـى خـوانـد و بـه آيـه مـالك
يـوم الديـن (خـداونـد صـاحـب اخـتـيـار كـامـل روز قـيـامـت
اسـت ) مى رسيد، اين آيه را آنقدر تكرار مى كرد كه نزديك بود
از هوش برود و دار دنيا را وداع كند(208)
. |
53 - دعاى آن حضرت در فروتنى
فالهكم اله واحد فله اسلموا و بشر المخبتين
(209) .
خداى شما خدايى است يكتا به او اسلام بياوريد و به صاحبان
تواضع بشارت دهيد.
مولاى و ارحمنى اذا انقطع من الدنيا
اثرى و امحى من المخلوقين ذكرى و كنت من المنسيين كمن قدنسى
(210) .
اى مـولاى مـن ! چـون نـشـان مـن از دنـيـا بـريـده شـود و
يـادم در مـيـان آفـريـدگـان زائل گردد، و مانند كسى كه فراموش
شده در زمره و گروه فراموش شدگان باشم ، بر من رحم كن !
مـولاى و ارحـمنى عند تغير صورتى و حالى
اذا بلى جسمى و تفرقت اعضايى و تقطعت اوصالى يا غفلتى عما يراد
بى
(211) .
مـولاى من ! وقتى كه صورت و حالم دگرگون شود. آنگاه كه بدنم
بپوسد و اعضايم از هم بپاشند و پيوندهايم بگسلد، بر من ترحم
فرما دريغا بر بى خبرى من از آنچه براى من در پيش است .
فروتنى
زهرى با حالى محزون و اندوهناك خدمت على بن الحسين (عليه
السلام ) رسيد. آن جناب سبب انـدوهـش را سـوال كرد. گفت غصه
هايى بر دلم از دست عده اى هست كه به آنها خوبى مى كنم ولى
آنها نسبت به من حسد مى ورزند حضرت به او دستور داد راجع به
حفظ زبان تا اينكه فرمود: لازم است بر
تو كه مسلمين را همانند خانواده خود فرض كنى . كسى كه از تـو
بـزرگـتر است پدر و كسى كه كوچكتر است فرزند و آنكه هم سن تو
است برادر خـويش محسوب نمايى . در اين صورت آيا كسى به ضرر
چنين اشخاصى از بستگان خود حـاضـر است ؟ اگر شيطان ترا وسوسه
كرد فكر كن از يك مسلمان بهترى در چنين موقعى اگـر او بزرگتر
است با خود بگو چگونه من بهترم با اينكه او سبقت ايمان بر من
دارد و در ايـمـان جـلوتـر است و عمل نيك بيش از من دارد.
چنانچه كوچكتر بود بگو من از او بيشتر گـناه دارم و در
گناهكارى بر او پيشى گرفته ام ، پس از من بهتر است و اگر هم سن
با تـو بـود مـى گويى من به گناهكارى خود يقين دارم و در معصيت
او شك ، پس او بهتر است چون من يقينا گناهكارم و او را نمى
دانم ، اگر ديدى ترا احترام و تعظيم مى كنند باز خود را مستحق
اين احترام نمودن جزء وظايف و كارهاى پسنديده است ، هر گاه از
آنها گرفتگى و بـى اعـتـنـايـى ديـدى بـگـو ايـن بـه واسـطـه
گناهى است كه از من صادر شده . اگر اين دسـتـورات را مـراعـات
كـنـى دوسـتان تو زياد مى شوند و دشمنانت كم از خوبى آنها شاد
خواهى شد و از بدى ايشان متاثر نمى شوى
(212) . |
54 - دعاى آن حضرت در طلب رفع اندوهها
و لا تـايـئسـوا مـن روح الله انـه
لا يـايـئس مـن روح الله الا القـوم الكـافـرون
(213) .
و از رحمت بى انتهاى خدا نااميد مباشيد كه هرگز جز كافر هيچكس
از رحمت خدا نااميد نيست .
يـا فـارج الهـم ، و كـاشـف الغـم يـا
رحـمـن الدنـيـا و الاخـرة و رحـيـمـهـمـا صل على محمد و آل
محمد و افرج همى و اكشف غمى
(214) .
اى بـردارنـده غـم و دور كـنـنـده انـدوه ، اى بـى انـدازه
بخشاينده در دنيا و آخرت و بسيار مهربان در آن دو سرا، بر محمد
درود فرست و غم مرا بردار و اندوهم را دور ساز.
يا واحد يا احد يا صمد يا من لم يلد و
لم يولد و لم يكن له كفوا احد، اعصمنى و طهرنى و اذهب ببليتى
(215) .
اى يـگـانـه !اى مـقـصـود! در حـوائج و خـواسـتـه ها اى
نزائيده (مانندى ندارى كه براى او باشى ) و زائيده نشده و كسى
همتاى او نبوده مرا نگهدار، پاك گردان و غم و اندوهم را دور كن
. |
كمك به نيازمندان :
امـام سـجـاد (عـليـه السلام ) هنگامى كه صدقه به مستمند
مى داد، دست خود را مى بوسيد، شخصى از آن حضرت راز آن بوسيدن
را پرسيد، امام (عليه السلام ) در پاسخ گفت :
صدقه مومن قبل از آنكه به دست فقير برسد
به دست خدا مى رسد (از اين رو من دسـتم را مى بوسم )آنگاه براى
تعديل گفته اش اين آيه را خواند: الم
يعلموا ان الله هو يقبل التوبه عن عباده و ياخذ الصدقات
(216) ... آيا نمى دانند كه تنها
خداوند، تـوبـه را از بـنـدگـان رامـى پـذيـرد و صـدقـات را مى
گيرد و خداوند توبه پذير و مهربان است
(217)
بـه ايـن مـضـمـون روايـات مـتـعـددى از طـريـق شـيـعـه و
سـنـى نـقـل شـده اسـت ، حـتـى در بـعـضـى از روايـات تـصـريـح
شـده كـه : هـمـه امـوال انـسـانها را
فرشتگان تحويل مى گيرند جز صدقه كه مستقيما به دست خداوند مى
رسد(218)
. |