سجاده عشق
(داستانهاى برگزيده از صحيفه سجاديه )

يحيى نورى

- ۱ -


چرا سجاده عشق ؟

سـجـاده ، در حـقـيـت كـلاس درسى است كه انسانها براى تحقيق اهداف زندگى ، و شناخت خود و خدا، پرواز به ملكوت را در آن آموزش ‍ مى بينند.
عشق ، بالاترين مرتبه معنويت است كه عاشق در اين راه خود را فراموش ‍ كرده و هر چه مى بيند، از دريچه چشم معشوق است و امام سجاد (عليه السلام ) اين چنين بود.
او زيـنـت عـبـادت كـنـندگان بود. شاهد خاك سرخ كربلا، او بايد بيمار شود تا خورشيد فـروزان ولايـت خـامـوش نـشـود، و زمـين ، وارث حسين (ع ) را براى حفظ هدايت مسلمين در خود داشته باشد. او از بستر خود مى بيند: تنهايى پدرش را، ناله زينب را، حنجر بريده على اصغر را، عموى بى دست ، سر ياران پدر، و آتش خيمه ها را، اما به سجده مى افتد. و مى گويد: شكرالله خدايا ترا سپاس . او عاشق است و در برابر معشوق پيشانى بر خاك مى نهد و نماز را بر سجاده عشق مى گذارد.
در پيچ و خم جاده زندگى بشر، و در بر هوت انسانيت ، تنها نور قرآن و شعشه معصومين (عليه السلام ) راه را بر انسان مشتاق مى نماياند.
مـنـت خـدايى را كه اين موهبت را به ما ارزانى داشت تا ذره اى اداى دين نموده تا در راه نشر حقايق انسانى گام بر داريم .
در اين مسير دست نياز به صحيفه پيشواى ساجدان دراز كرده و چراغ راه مى طلبيم ، تا با صيقل روح و روان از قافله عشاق جانمانيم . اين اثر جرعه ايست از درياى بى كران عشق .
التماس دعا يحيى نورى

داستان ابراهيم و موانع دعا

روزى ابـراهـيـم از بـازارهـاى بـصـره عـبور مى كرد. مردم اطرافش را گرفته و گفتند: ابراهيم ! خداوند در قرآن مجيد فرموده :
ادعونى استجب لكم (مرا بخوانيد جواب شما را مى دهم ).
مـا او را مـى خـوانـيم ولى دعاى ما مستجاب نمى شود. ابراهيم گفت : علتش ‍ آنست كه دلهاى شـمـا به واسطه ده چيز مرده است .( دعايتان صفايى ندارد و دلها پاك و بى آلايش نيست ) پـرسـيـدند آن ده امر چيست ؟ گفت : اول آن كه خدا را شناختيد ولى حقش را ادا ننموديد. دوم - قرآن را تلاوت كرديد ولى به آن عمل نكرديد. سوم - ادعاى محبت با پيامبر (ص ) نموديد ولى بـا اولادش دشـمـنـى كـرديـد. چـهـارم - ادعـا كـرديـد بـا شيطان عداوت داريم ولى در عمل با او موافقت نموديد.
پـنـجـم - مـى گـويـيـد به بهشت علاقمنديم اما براى وارد شدن در بهشت كارى انجام نمى دهـيد. ششم - گفتم از آتش جهنم مى ترسيم ولى بدنهاى خود را در آن افكنديد. هفتم - به عـيـب گـويـى مـردم مـشـغـول شـديـد و از عـيـوب خـود غافل مانديد. هشتم - گفتيد دنيا را دوست نداريم و ادعاى بغض آن را نموديد ولى با حرص جـمـعـش مـى كنيد. نهم - اقرار به مرگ داريد ولى خويشتن را براى آن مهيا نمى كنيد. دهم - مردگان را دفن نموديد. اما از آنها عبرت و پند نگرفتيد.
اين علل ده گانه كه باعث مستجاب نشدن دعاى شما مى شود(1) .

1 - ستايش نمودن خداى عزوجل

و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون (2) .
و ما خلق نكرديم جن و انسان را مگر براى عبادت (شناخت ).
1 -الحمدلله الاول بلا اول كان قبله ، و الاخر بلا اخر يكون بعده (3)
سـپـاس خـداى را كه اول است و پيش از او اولى نبوده (مبدا هر موجود است ) و آخر است و پس از او آخرى نباشد (مرجع همه اشياء است ).
2- فالهاك منا من هلك عليه ، والسعيد منا من رغب اليه (4) .
پس بد بخت (زيانكار و شايسته عذاب ) از ما كسى است كه او را نافرمانى كند، و نيكبخت از ما كسى است كه به او رو مى آورد و از دستورات او پيروى كند.

2 - درود بر محمد و آل محمد

ان الله و مـلائكـتـه يـصلون على النبى يا ايها الذين امنوا صلوا عليه و سلموا تسليما(5) .
همانا خدا و ملائكه (فرشتگان ) به روان پاك پيغمبر درود مى فرستند. شما هم اى ايمان بر او صلوات و درود فرستيد و كاملا تسليم (فرمان او) باشيد.
و الحـمـدلله الذى مـن عـليـنا بمحمد نبيه ، صلى الله عليه و اله ، دون الامم الماضيه و القرون السالفه ، بقدرته التى لا تعجز عن شى ء و ان عظم ، و لا يفوتها شى ء و ان لطف (6) .
و سـپـاس خـداى را كـه به محمد، پيغمبرش ( صلى الله عليه و اله ) بر ما منت نهاد (او را بـه ما ارزانى داشت ) منتى كه امتهاى گذشته و مردم پيش از ما از آن بى بهره بودند به قـدرت و تـوانـايى كه از چيزى هر چند بزرگ باشد ناتوان نيست و چيزى از آن نمى دهد اگر چه خرد باشد.
اللهم فصل على محمد امينك على و حيك ، و نجيبك من خلقك ، و صفيك من عبادك ، امام الرحمه ، و قائد الخير، و مفتاح البركه (7) .
بـار خـدايـا درود فـرسـت بـر مـحـمـد (صـلى الله عـليـه و اله ) كه بر وحى و پيغام تو درستكار بود و برگزيده تو از آفريدگانت . و دوست تو از بندگانت ، و پيشواى رحمت و مهربانى و پشاهنگ خير و نيكى و كليد بركت (افزونى نيك بختى ) است .

دعاى خير

شـيـخ جـليـل محمد بن يعقوب كلينى از نوفلى نقل كرده كه على بن الحسين ، امام سجاد (عليه السلام ) فـرمود: حضرت رسول (صلى الله عليه و اله ) در بيابان به شتربانى گذشتند و مـقدارى شير از او تقاضا كردند. در پاسخ گفت آن چه در سينه شتران است اختصاص به صبحانه اهل قبيله دارد و آنچه در ظرف دوشيده ام شامگاه از آن استفاده مى كنند. پيامبر اكرم (ص ) دعـا كـردنـد خـداونـدا! مـال و فرزندان اين مرد را زياد كن . از او گذشته در راه به سـاربـان ديـگرى برخوردند. از او هم خواست مقدارى شير بدهد. ساربان سينه شتران را دوشيده ، محتوى ظرفهاى خود را در ميان ظرفهاى پيغمبر (صلى الله عليه و اله ) ريخت و يك گوسفند نيز اضافه بر شير تقديم نموده ، عرض كرد فعلا همين مقدار شير پيش من بـود چـنـانـچه اجازه دهيد بيش از اين تهيه و تقديم كنم . پيغمبر (صلى الله عليه و اله ) دسـت خـويـش را بـلند كرده و گفتند: خداوندا! به اندازه كفايت به اين ساربان عنايت كن . همراهان عرض كردند: يا رسول خدا، آنكه درخواست شما را رد مى كند برايش دعايى كردى كـه ما همه آن دعا را دوست داريم ولى براى كسى كه حاجت شما را برآورد از خداوند چيزى خواستيد كه ما دوست نداريم .
فـرمودند: ما قل و كفى خير مما كثر و الهى . مقدار كمى كه كافى باشد در زندگى بهتر از ثـروت زيـادى اسـت كـه انسان را به خود مشغول كند. و فرمود: اللهم ارزق محمدا و آل مـحـمـد الكـفاف . خدايا! به محمد و ال او به مقدار كفايت لطف فرما(8) .

3- درود برجمله (نگاهدارندگان ) عرش

و تـرى المـلائكـه حـافـيـن من حول العرش يسبحون بحمد ربهم و قضى بينهم بالحق و قيل الحمدلله رب العالمين .
(در آن روز) فـرشـتـگـان را مـى بـيـنـى كه بر گرد عرش خدا حلقه زده اند و با ستايش پروردگارشان تسبيح مى گويند و در ميان بندگان به حق داورى مى شود و (سرانجام ) خواهد شد: حمد مخصوص پروردگار جهانيان است (9) .
و مـشـيـعـى الثـلج و البـرد، و الهـابـطـيـن مـع قـطـر المـطـر اذا نـزل ، و القـوم عـلى خـزائن الريـاح ، و المـوكـليـن بالجبال فلا تزول (10) .
و بر فرشتگانى كه همراه برف و تگرگند و فرشتگانى كه با دانه هاى باران فرود مى آيند، و فرشتگانى كه بر خزانه هاى بادها زمامدارانند، و فرشتگانى كه بر كوهها گماشته اند تا از هم نپاشند (درود فرست ).
و سكان الهواء و الارض و الماء و من منهم على الخلق (11) .
و بـر فـرشـتگانى كه در هوا و زمين و آب ساكنند، و بر آنانى كه بر خلق (همه آفريده شدگان در آسمان و زمين ) گماشته شده اند (نيز درود فرست ). (روايت شده ، خدا چيزى را نيافريده جز آنكه فرشته اى براى آن گماشته شده ).
سه برخورد پيامبر (صلى الله عليه و اله ) در شب معراج
پـيامبر كه در شب معراج به همراه جبرئيل به سوى آسمانها سير مى كردند، در راه پيرى را ديـدنـد، از جـبـرئيـل پـرسـيـدنـد: ايـن كـيـسـت ؟ جبرئيل عرض ‍ كرد: اى محمد به سير خود ادامه بده .
در ادامـه سـيـر، پـيـامـبـر ديـد در كـنار راه شخصى او را به سوى خود دعوت مى كند و مى گويد: بيا به سوى من اى محمد.
پيامبر به راه ادامه داد، تا اينكه ديد جماعتى به پيش آمدند و گفتند: سلام بر تو اى نخستين و اى آخرين (انسان بزرگ ).
جـبـرئيـل بـه پـيـامـبـر عـرض كـرد: جـواب سـلام آنـهـا را بـده . سـپـس جـبـرئيـل گـفـت :آن پـير دنيا است ، و دليل آنست كه جز وقت اندكى از دنيا نمانده است ، اگـر بـه او تـوجـه مـى كـردى ، امـت تـو دنـيـا را مـى گـزيـدند (و آخرت را فراموش مى نـمـودنـد.) و آن دعـوت كننده ابليس بود، كه تو را به سوى خود مى خواند.. آن جماعت كه سلام كردند، ابراهيم و موسى و عيسى (عليه السلام ) بودند(12)

4 - درود بر كسانى كه به پيامبران ايمان آورند

قل اطيعوا الله و اطيعوا الرسول (13) .
اى رسول ما بگو كه فرمان خدا و رسول را اطاعت كنيد.
اللهـم و اتـبـاع الرسـل و مـصـدقـوهـم مـن اهـل الارض بالغيب عند معارضه المعاندين لهم بـالتـكـذيـب و الاشـتياق الى المرسلين بحقايق الايمان ....فاذكرهم منك بعغفره و رضوان (14) .
بـار خـدايـا و پـيـروان پـيـغـمـبـران و ايـمـان آورنـدگـان بـه ايـشـان از اهـل زمـيـن كـه از روى غيب و پنهانى در دل ايمان آوردند. نه فقط به زبان در آن هنگام كه دشـمنان به جهت معارضه در مقام تكذيب آنان بر آمدند، ولى مومنان به سبب حقايق ايمانيه ، مشتاقانه به انبياء روى آوردند...
خداوندا! تمام آنان را از جانب خود به آمرزش و رضايت مخصوص ‍ گردان .
اللهم و صل على التابعين من يومنا هذا الى يوم الدين و على ازواجهم و على ذرياتهم و على من اطاعك منهم (15) .
بـار خـدايـا از امـروز تـا روز قـيـامـت بر تابعين و زنان و فرزندانشان و بر هر كدام از ايشان كه تو را اطاعت نموده ، درود فرست .

ايمان به پيغمبر

پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و اله ) فرمود: اى جابر! آنان جانشين و اوصياء من و امـام مـسـلمـيـن مى باشند كه اول آنها اميرالمومنين على بن ابى طالب (ع ) است و سپس نام ائمـه را يكايك فرمود تا به پنجمين امام ، حضرت باقر (عليه السلام ) رسيد و فرمود: در تورات هم معروف به باقر است و او را درك خواهى كرد.
وقـتـى مـلاقـات نمودى سلام مرا به وى برسان ، آنگاه يكايك ائمه را نام بردند تا به امـام دوازدهم رسيد. سپس فرمود: هم نام و هم كنيه من است و حجت خدا در زمين و جانشين حق است بر بندگان و...
ليـكـن در پـايـان حديث جابر گويد بر امام چهارم حضرت زين العابدين (عليه السلام ) شـرفـيـاب شـدم و سـرگرم صحبت بوديم ناگهان طفلى وارد شد. نظرم را به خود جلب فـرمـود و بـدنـم لرزيـد. گـفـتـم بـه خـداى كـعـبـه قـسـم كـه ايـن طـفـل داراى شـمـائل پيغمبر (عليه السلام ) است . جلو رفتم و پرسيدم نامت چيست ؟ فرمود: مـحـمد. عرض كردم فرزند چه كسى ؟ فرمود: على بن الحسين . گفتم جانم فدايت باد پس شمائيد باقرالعلوم ؟ فرمود: آرى . پيام پيغمبر (ص ) را برسان ! سپس سلام حضرت را رساندم .
امام باقر (عليه السلام ) فرمود: مادام كه آسمان و زمين بر جا مى باشد بر پيامبر (ص ) و بر تو اى جابر سلام باد(16) .

5 - دعاى آن حضرت درباره خود و نزديكانش

و المـومـنـون و المـومـنـات بعضهم اولياء بعض يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يقيمون الصلوة و يوتون الزكوة و يطيعون الله و رسوله ...
مـردان و زنـان بـا ايـمـان ، يار و ياور يكديگرند. امر به معروف و نهى از منكر مى كنند، نماز را بپا مى دارند، و زكات را مى پرازند. و خدا و رسولش را اطاعت مى كنند(17) .
و يـا مـن لا تـفـنـى خـزائن رحـمـه ، صـل عـلى مـحـمـد عـلى مـحـمـد و اله و اجعل لنا نصيبا فى رحمتك (18) .
واى آن كـه گـنـجـيـنـه هـاى رحـمـت (احـسـان و بـخـشـش ) او نـابـود نمى گردد، بر محمد و آل محمد درود فرست ، و براى ما از رحمت خود بهره اى قرار ده .
و يا من تظهر عنده بواطن الاخبار، صل على محمد و اله ، و لا تفضيحنا لديك (19) .
واى آن كـه خـبرهاى نهانى در نزد او آشكار است . بر محمد و آلش درود فرست و ما را نزد خود رسوا مكن .
امام سجاد (عليه السلام ) و راهنمايى
امام سجاد(ع ) به فرزندش فرمود: ملاحظه نما و مراقب باش كه با پنج نفر همنشين و هم صحبت و همسفر نباشيد. آن حضرت سوال نمود آنها كيستند؟ امام (عليه السلام ) فرمود:
1 - پرهيز كن از هم صحبتى با دروغگو! زيرا كه او به منزله شوره زار است . از دور خود را مـانـنـد آب جلوه مى دهد، ليكن شوره است . دور را در نظرها نزديك و نزديك را دور نشان مى دهد،
2 - پـرهـيـز از مصاحبت و رفاقت با نافرمان به خدا! زيرا كه او تو را به يك لقمه يا كـمـتـر مـى فـروشـد. كـسـى كـه به خدا كه آفريننده او مى باشد دروغ بگويد حتما به مثل خودش كج روش و نافرمان است . بيدار شويد براى زندگى صحيح .
3 - پرهيز كن از همنشينى با بخيل ! زيرا كه تو را خوار و بى ارزش مى نمايد در هنگامى كه محتاج و نيازمندى . نه به مال و نه به زبان به تو كمك نخواهد كرد.امام (ع ) براى بيدارى شما جديت و دلسوزى مى نمايد.
4 - پرهيز كن از رفاقت با ابله و بى خرد! زيرا كه او مى خواهد به تو سود رساند اما زيان مى رساند. زيرا كه در تشخيص ، عاجز است و نمى تواند تميز دهد.
5 - پـرهـيز كن از هم صحبتى قاطع رحم ! آن كس كه به خويشاوندان و بستگان نسبى خـود صـله و خـوبـى نـمى كند و با آنها قطع رابطه نموده باشدزيرا كه من يافتم قـاطـع رحـم را كـه خدا در آن قرآن لعنتش فرموده است و بايد از ملعون دورى نمود تا به آتش او مبتلا نشوى (20) .

6 - دعاى آن حضرت هنگام بامداد و شام

و اذكر اسم ربك و تبتل اليه تبتيلا(21)
و دائم در شب و روز نام خدا را ذكر كن و به كلى از غير او علاقه ببر و به او بپرداز.
الحمدلله الذى خلق الليل و النهار بقوته . و ميز بينهما بقدرته (22) .
سـپـاس خداى را كه به قدرت خود شب و روز را آفريد. و به توانايى خويش ‍ بين شان فرق گذاشت . (هر يك را از ديگرى جدا ساخت . شب را تاريك و روز را روشن گردانيد.)
اللهـم صـلى عـلى مـحـمد و آله و وفقنا فى يومنا هذا و ليلتنا هذه و فى جميع ايامنا الا ستعمال الخير(23)
خـداونـدا! بـر مـحـمـد و آلش درود فرست و ما را در اين شبمان و در تمام روزهايمان براى انجام كار خير موفق بدار.
دعا براى مومن
ثـويـر بـن ابـى فـاخـته گويد: شنيدم حضرت امام زين العابدين (عليه السلام ) مى فـرمود: چون فرشتگان بشنوند كه مومنى پشت سر برادر مومنش دعا مى كند يا به نيكى او را يـاد مـى كـند، گويند: تو چه نيكو برادرى هستى براى برادرت كه درباره اش دعا خـيـر مـى كـنـى . بـا ايـن كـه پـنـهـان است او را به نيكى ياد مى كنى . هر آينه خداوند دو بـرابر آنچه برايش خواستى به تو و آنچه تو او را به نيكى ياد كردى دو برابرش به تو ثنا گويد و تو بر او برترى دارى ، ليكن چون بشنوند كه شخصى برادرش بـه بـدى يـاد كـرده و بـرايش نفرين كرده ، مى گويند: تو چه بد برادرى هستى براى برادرت . خود را از اين سخنان نگه دار و حفظ نما! اى كسى كه بر گناهانت پرده پوشى شـده ، نـگـاهـى به خودت نما چه اندازه عيب و گناه دارى ، و سپاس و شكر بنما از خداوند كـه روى عـيـوب و گـنـاهـانـت پـرده پـوشـيده و بدان كه خداوند نسبت به بنده اش از تو داناتر است (24) .

7 - دعاى آن حضرت در مهمات و سختيها

لتبلون فى اموالكم و انفسكم (25) .
البته شما را به مال و جان آزمايش خواهند كرد...
فـقـد ضـقـت لمـا نـزل بـى يـارب ذرعـا، و امـتـلات بـحـمـل مـا حـدث عـلى هـمـا، و انـت القـادر عـلى كـشـف مـا مـنـيـت بـه و دفـع مـا وقـعـت فـيه ، فافعل لى ذلك و ان لم استوجبه منك ، يا ذالعرش العظيم .
پـس اى پـرودگـار! به آنچه به من رسيده طاقت ندارم ، و به آنچه رو آورده پر از غم و اندوه گشته اند، و تو بر دفع غم و اندوهى كه به من گرفتار و دفع آنچه در آن افتاده ام توانايى . پس آن گرفتارى را از من دور كن اگر چه از جانب تو شايسته آن نباشم اى صاحب عرش و تخت بزرگ .
امور حزن آور
مـردى به حضور پيامبر (ص ) شرفياب شد و عرض كرد: من ثروتمند بودم ، فقير شدم و سـالم بـودم ، بـيـمـار شـدم . نـزد مـردم مـحـبـوب بـودم اكنون مورد خشم آنان هستم ، بر دل آنـهـا سـبـك بودم اكنون سنگينم ، خوشحال بودم و اكنون اندوه و غم ، زندگى مرا فرا گـرفـتـه اسـت ، زمـيـن بـا آن هـمـه وسـعـت بـر مـن تـنـگ شـده ، در تـمـام روز دنـبـال رزق و روزى تـلاش مـى كـنـم ، چـيزى كه با آن رفع گرسنگى خود نمى يابم ، گويى نام من در دفتر ارزاق ، محو شده است ؟!
پـيـامـبـر (ص ) فـرمـود: اى شخص ، تو گويا (ميراث غمها)(26) را انجام مى دهى ؟ او پرسيد: ميراث غمها چيست ؟
پـيـامـبـر (ص ) فـرمـود: گـويـى تـو نشسته عمامه خود را مى بندى يا ايستاده شلوار مى پوشى ، يا با دندانت ناخن خود را مى گيرى ، يا صورت خود را با لباست پاك مى كنى ، يا در آب راكد (غير جارى ) ادرار مى كنى ، يادمرو بر صورت مى خوابى ؟!(27)

8 - پناه بردن به خدا

و اما ينزغنك من الشيطان نزغ فاستعذ بالله انه سميع عليم (28) .
و هرگاه وسوسه اى از شيطان به تو رسد، به خدا پناه بر، كه او شنونده و داناست .
اللهـم انـى اعـوذبـك مـن هـيـجـان الحـرص ، و سـورة الغـضـب و غـلبـة الحـسـد، و ضـعـف الصبر(29) .
بـار خـدايا به تو پناه مى برم از حرص و آز و تندى غضب و خشم و تسلط حسد و رشك و سستى صبر و شكيبائى .
و مـباهات المكثرين ، و الازراء بالمقلين ، و سوء الولاية لمن تحت ايدينا و ترك الشكر لمن اصطنع العارفة عندنا(30) .
و پناه مى برم به تو از به خود نازيدن ثروتمندان ، و خوار شمردن فقرا و نيازمندان ، و بـدرفـتـارى بـا زيـردسـتان (زن ، فرزند، شاگرد، خدمتگزار، و پيران ) و شكر بجا نياوردن از كسى كه به ما نيكويى كرده .
پناه به خدا از خصلتهاى بد
مـردى از امـام سـجـاد (عـليـه السـلام ) سـوال كـرد كـه كـدام عـمل نزد خداوند بهتر است ؟ آن حضرت فرمودند: هيچ عملى بعد از معرفت و شناختن خدا و رسـولش ، بـهـتـر از بـغـض و دشـمنى دنيا نيست و براى شعبه هاى بسيار از گناهان و نافرمانيهاى خداست :
اول : تكبر، و نافرمان شيطان بود زمانى كه مخالفت و گردن فرازى نمود و از كافران گرديد.
دوم : حـرص است ، كه نافرمان آدم و حوا بود زمانى كه خداوند آنها را در بهشت آزاد قرار داد ليـكـن فـرمـود بـه ايـن درخـت نزديك نشويد كه از ستمكاران مى گرديد. پس آدم و حوا چـيـزى را گرفتند كه بدان محتاج نبودند. سپس اين خصلت تا روز قيامت در اولاد آدم رخنه كرد.
سـوم : حـسـد اسـت ، كـه نـافـرمـان پـسـر آدم ، قـابـيـل ، بـود زمـانـى كـه بـه برادرش ‍ هابيل حسد برد و او را كشت و سپس از اين نافرمانى و گناه ، دوستى زنان و دوستى دنيا و دوسـتـى ريـاسـت و دوسـتـى سـخـن چـيـنى و دوستى مقام و ثروت (از راه حرام ) منشعب و جدا گرديد. و اين هفت خصلت در دوستى دنيا جمعند.

از ايـن رو پـيـغـمـبـران و معصومين (عليه السلام ) و جانشينان آنان ، علما و دانشمندان دينى فـرمـودند دوستى دنيا سر منشا هر خطا و گناه است و سپس دنيا بر دو گونه است : دنياى رساننده و دنياى ملعون يعنى دنيايى كه آدمى را به طاعت و بندگى خدا مى رساند به قـدر كـفـاف ، كـه آن مـمـدوح و پسنديده است و دنيايى كه بيش از مقدار كفاف و زيادتر از احتياج است و آن مايه لعنت و دورى از رحمت خداوند است (31) .

9 - آرزو داشتن به آمرزش

و استغفروا ربكم ثم توبوا اليه ان ربى رحيم و دود(32) .
و از خدا آمرزش طلبيد و به درگاهش توبه و بازگشت كنيد، كه او بسيار مشفق و مهربان است .
اللهـم صـل عـلى مـحـمـد و اله ، و صـيرنا الى محبوبك من التوبه و ازلنا عن مكروهك من الاصرار(33) .
بـار خـدايا بر محمد و آل او درود فرست ، و ما را به توبه و بازگشت كه پسنديده تو است باز گردان ، و از اصرار (بر گناه ) كه آن را نمى پسندى دور گردان .
فـايـدنـا بـتـوفـيـقك ، و سددنا بتشديدك ، و اعم ابصار قلوبنا عما خالف محبتك ، و لا تجعل لشى ء من جوار حنا نفوذا فى معصيتك (34) .
پس ما را به توفيق خود كمك كن و با هدايتت به راه راست استوارمان دار. و ديده دلهامان را از آنچه خلاف دوستى توانست كور گردان و هيچكدام از اعضاى ما را در معصيت و نافرمانيت فرو مبر.
عالم بى عمل
مردى از امام سجاد (عليه السلام ) سوال كرد كه منافق كيست ؟ امام فرمود: آن كسى است كه از كـارى نـهى و جلوگيرى نمايد، ليكن خودش آن كار زشت را انجام دهد و سپس فرمان دهد بـه آنـچـه خـود نـمى كند. و چون به نماز ايستد اعتراض كند. ابو حمزه كه اين داستان را نقل مى كند سوال كرد كه اعتراض چيست ؟
امـام فـرمـود: صـورت بـه راست و چپ گردانيدن است و چون ركوع نمايد خود را مانند زمين خـوردگـان بـه زمـيـن انـدازد (يـعـنـى پـس از ركـوع بـدون تـوقـف بـه هـمـان حال به سجده رود) روزش را شب كند و اندوهى جز خوردن شام و غذا ندارد با اينكه روز هم روزه نـبوده ، و چون بامداد نمايد اندوهى جز خوابيدن ندارد با اينكه شب را بيدار نبوده ، و اگـر حديثى يا چيزى گويد دروغگو است ، و اگر نزدش چيزى به امانت گذارند خيانت نـمـايـد، و اگـر از نـظـرش پـنـهـان بـاشـى غيبت و بدگويى نمايد و اگر وعده دهد وفا ننمايد(35) .

10 - دعاى آن حضرت در پناه بردن به خداى تعالى

فاذا قرات القرآن فاستعذ بالله من الشيطان الرجيم (36) .
هنگامى كه قرآن مى خوانى از شر شيطان مطرود به خدا پناه بر.
اللهم ان تشا تعف عنا فبفضلك و ان تشا تعذبنا فبعدلك (37) .
بار خدايا اگر بخواهى از ما بگذرى از فضل و احسان تو است (نه شايستگى ما) و اگر بخواهى ما را به كيفر رسانى از عدل و دادگرى تو است (نه ستم بر ما).
فـسـهـل لنـا عفوك بمنك و اجرنا من عذابك بتجاوزك فانه لا طاقه لنا بعدلك و لا نجاة لاحد منا دون عفوك (38) .
پس به نعمت (بى پايان ) خود بخششت را بر ما آسان فرما، و به گذشت ، ما را از كيفر رهـايـى ده ، زيـرا مـا را تـوانـايـى دادگـرى تـو نـيست و بى عفو و بخششت هيچيك از ما را رهايى از عذاب نيست .
لطف خداست
امام سجاد (عليه السلام ) خدمتكار خود را دو مرتبه صدا زد و او جواب نداد در مرتبه سوم حـضرت فرمودند: فرزندم آيا صداى مرا نشنيدى ؟! گفت : شنيدم . فرمود: پس چرا جواب ندادى ؟ گفت : چون ترسى نداشتم و احساس امنيت كردم . امام سجاد (عليه السلام ) فرمود: سـپـاس خـدايـى را كـه مـمـلوك و خدمتكار مرا اين گونه قرار داده كه از من در امان است و در دل خود نسبت به من هراسى ندارد(39) .

11 - دعاى آن حضرت در طلب عاقبت به خيرى

تـلك الدار الاخـرة نـجـعـلهـا للذيـن لا يـريـدون عـلوا فـى الارض و لا فـسادا و العاقبة للمتقين (40) .
آرى ، اين سراى آخر تو را (تنها) براى كسانى قرار مى دهيم كه اراده برترى جويى در زمين و فساد را ندارند، و عاقبت نيك براى پرهيزگاران است .
يـا مـن ذكـره شـرف للذاكـريـن ، و يـا مـن شـكـره فـوز للشـاكـرين و يا من طاعته نجاة للمـطـيـعـيـن ، صـل عـلى مـحـمـد و اله ، و اشـغـل قـلوبـنـا بـذكـرك عـن كـل ذكـر، و السـنـتـنـا بـشـكـرك عـن كـل شـكـر، و جـوار حـنـا بـطـاعـتـك عـن كل طاعة (41) .
اى آن كه ياد او براى ياد كنندگان شرافت و بزرگى است . و اى آن كه سپاسگزارى او سپاسگزاران را پيروزى است . و اى آن كه فرمانبردارى او فرمانبرداران را رهايى است . بـر مـحـمـد و آل او درود فـرسـت و دلهاى ما را به ياد خود از هر يارى و زبانهامان را به سپاس خود از هر سپاسى و انداممان را به طاعت خود از هر طاعتى به كارآر.
انك رحيم بمن دعاك ، و مستجيب لمن ناداك (42) .
تويى كه به هر كه تو را بخواند مهربانى و تقاضاى هر كه تو را صدا بزند اجابت كننده اى .
(امام صادق (عليه السلام ) فرمود: هر كه ده بار بگويد: يا الله ! به او گفته مى شود لبيك ما حاجتك يعنى البته به خواسته ات مى رسى . حاجتت چيست ؟)
عاقبت به خيران
ابو حمزه ثمالى گويد: از امام سجاد (عليه السلام ) شنيدم فرمودند: وقتى كه روز قيامت مـى شـود، خـداوند تمام انسانها را از آغاز تا انجام در يك سرزمين جمع مى كند، سپس منادى حـق نـدا مـى كند: كجايند صاحبان فضليت ، از شما جمعيتى از مردم بر مى خيزند، فـرشـتـگان با آنان ملاقات مى نمايند و به آنها مى گويند فضيلت شما چيست ؟ آنان در پاسخ گويند: كنا نصل من قطنا، و نعطى من حرمنا و نعفو عمن ظلمنا.
1 - مـا در دنـيا با آنان كه قطع رابطه با ما مى كردند، رابطه بر قرار مى نموديم (يا صله رحم مى كرديم ).
2 - و به آنان كه ما را از نعمتها محروم مى ساختند، عطا مى نموديم .
3 - كـسـانـى را كـه به ما ستم مى نمودند مى بخشيديم (منظور ستمهاى جزيى بين افراد مومن است ).
در ايـن هـنـگـام منادى حق به آنها مى گويد: راست گفتيد. پس وارد بهشت شويد(43)

12 - دعاى آن حضرت در اقرار به گناه

قال رب انى اعوذ لك ان اسئلك ما ليس لى به علم و الا تغفرلى و ترحمنى اكن من الخاسرين (44) .
(نوح عرض كرد) بار الها پناه مى برم به تو كه ديگر چيزى كه نمى دانم هيچ تقاضا نكنم و اكنون اگر گناه مرا نبخشى و ترحم نفرمايى من از زيانكارانم .
اللهم انه يحجبنى عن مسئلتك خلال ثلاث ، و تحدونى عليها خلة واحدة (45) .
بار خدايا سه خصلت ، مرا از درخواست از تو مى دارد و يك خصلت مرا بر آن مى دارد.
يـحـجـبـنـى امر امرت به فابطات عنه و نهى نهيتنى عنه فاسرعت اليه ، و نعمة انعمت بـهـا عـلى فـقـصـرت فـى شـكـرهـا و يـحـدونـى عـلى مـسـئلتـك تـفـضـلك عـلى مـن اقـبـل بـوجـهـه اليـك و وفـد بـحـسـن ظـنـه اليـك ، اذ جـمـيـع احـسـانـك تفضل و اذ كل نعمك ابتداء(46) .
(آن سـه عـبـارت اسـت از) امرى كه به آن فرمان دادى و من در بجا آوردن آن درنگ كردم ، و كـارى كـه مـرا از آن نهى نمودى و من بسوى آن شتافتم ، و نعمتى كه به من بخشيدى و من در سـپـاسـگـزاريش كوتاهى نمودم . اما آنچه مرا بر درخواست از تو ترغيب مى كند احسان تـوست به آنكه با نيت پاك به تو روى آورده ، و از طريق خوش گمانى به درگاه تو آمـده زيـرا كـه تـمـام احـسـانهايت از روى تفضل است و نعمت هايت همه بى سبب و بدون سر آغاز.
ترس از خدا، اقرار به گناه
ابـو حـمـزه ثـمـالى از حـضـرت امـام سـجـاد (عـليـه السـلام ) نـقـل كرد كه آن جناب فرمودند: مردى با زن خود به كشتى نشست . كشتى در اثر امواج در هـم شـكسته شد. از مسافرين غير همان زنى كسى نجات نيافت . خود را به تخته پاره اى چسباند تا به جزيره اى رسيد.
در آن جـزيـره مـرد راهـزنـى بود كه از هيچ معصيتى خوددارى نداشت . اتفاقا با او مصادف گـرديـد. چـشـم راهـزن بـه زنـى تـنـهـا و بـى مـانـع افـتـاد، هـيـچ احـتـمـال نـمـى داد كـه در جزيره زنى ببيند. با تعجب پرسيد تو از آدميانى يا از جنيان ؟ جـواب داد از بـنى آدمم . راهزن به خيال خود وقت را غنيمت شمرده بدون اينكه كلمه اى از او پـرسـش كـنـد، قـصد دست درازى به او كرد. در اين هنگام چشمش به آن زن افتاد. ديد چنان لرزه اندامش را فرا گرفته كه مانند درختان تكان مى خورد.
پرسيد از چه مى ترسى ؟ با سر اشاره به طرف آسمان نموده گفت : از خدا مى ترسم . سوال كرد آيا تا كنون چنين پيشامدى برايت رخ داده كه به عملى نامشروع تن دهى ؟ گفت : به عزت پروردگارم سوگند هنوز چنين كارى نكرده ام .
صـحـبـتهاى زن و رنگ پريده اش ، اثرى شايسته در آن راهزن نمود و گفت : تو تا كنون چـنـيـن كارى را نكرده اى و اين بار هم به اجبار من با نارضايتى تن در مى دهى ، به همين دليل اينطور مى ترسى . به خدا سوگند من از تو سزاوارترم به اين گونه ترسيدن . از جـا حـركـت كـرده مـنـصـرف شـد، بـه سـوى خـانه و خانواده خود برگشت و از گناهان گذشته توبه نمود.
در راه مصادف با راهبى شد. مقدارى با هم راه پيمودند. حرارت آفتاب بر آنها تابيد. راهب گـفـت : جـوان ! خـوبـسـت دعـا كـنـى خداوند ما را بوسيله ابرى سايه اندازد كه از حرارت خورشيد آسوده شويم .
جـوان بـا شـرمندگى اظهار داشت : مرا در نزد خدا كار نيكى نيست كه جرات تقاضا داشته بـاشـم . راهـب گـفـت : پـس مـن دعـا مـى كـنـم ، تـو آمـيـن بـگـو! جـوان قبول كرد. راهب دست نياز دراز كرده و از خداوند خواست سايه اى از ابر بر آنها بياندازد، جوان آمين مى گفت ، چيزى نگذشت كه مقدارى از آسمان را ابر فرا گرفت . آن دو در سايه ابر به راه خود ادامه دادند. بيش از ساعتى راه نپيمودند، تا بر سر دو راهى رسيدند و از هم جدا شدند.
جوان از يك طرف و راهب از جاده ديگر، يك مرتبه راهب توجه كرده ديد ابر به همراه جوان مـى رود. بـه او گـفـت اكـنون معلوم شد تو از من بهترى . آمين تو مستجاب شد نه دعاى من . بـايـد داسـتـان خـود را بـرايـم شـرح دهـى . جـوان داسـتـان زن را بـرايـش مفصل بيان كرد.
فـقـال غـفـرلك مـامـضـى حـيـث دخـلك اخـوف ، فـانـظـر كـيـف تـكـون فـيـمـا تستقبل (47) .
خدا بواسطه همان ترسى كه ترا فرا گرفت گناهان گذشته ات را آمرزيد اينك متوجه باش در آينده خود را از خطا نگهدارى .

13 - دعاى آن حضرت در درخواست حاجتها

الحـمـدلله الذى وهـب لى عـلى الكـبـر اسمعيل و اسحق ان ربى لسميع الدعاء(48) .
سـتـايـش خـداى را كـه بـه مـن در زمـان پـيـرى دو فـرزنـدم اسـمـاعـيـل و اسـحاق را عطا فرمود: ( و در خواست مرا اجابت كرد) كه پروردگار من البته دعاى بندگان را خواهد شنيد.
و يا من لا تنقطع عنه حوائج المحتاجين (49) .
و اى آن كه حاجتهاى نيازمندان از او قطع نمى شود.
و من حاجتى يا رب ...
فـضـلك انـسـنـى و احـسـانك دلنى ، فاسالك بك و بمحمد و اله صلواتك عليهم ، ان لا تردنى خائبا(50) .
و از جـمـله حـاجـت و خـواسـتـه من اى پروردگار...(و حاجت خود را به ياد مى آورى سپس به سجده مى روى و در سجده مى گويى ):
فضل و بخشش تو مرا (از گرفتاريها) آرام نموده ، و احسان تو مرا (بدرگاهت ) راهنمايى كـرده ، پـس از تـو در خـواسـت مـى نـمـايـم بـه حـق خـودت و بـه حـق مـحـمـد و آل او كـه درودهـاى تو بر ايشان باد، مرا نوميد بر نگردانى (امام صادق (عليه السلام ) چيزى كه بنده را به پروردگارش نزديكتر مى كند. آن است كه در سجده باشد).
قبول حاجت
عـبـدالله بـن زيـاد اسـتـانـدار عـراق ، و عـامـل يـزيـد در كـشـتـار خـونـيـن عـاشـورا، در سـال شـهـادت امـام حـسـيـن (عـليـه السـلام ) 33 سـال داشـت و در سن 39 سالگى در روز عاشوراى سال 67 هجرى قمرى بدست ابراهيم فرزند رشيد مالك اشتر، در جنگ مختار با دشمنان به جهنم واصل شد.
مـخـتـار سر نحس او را به مدينه براى امام سجاد (عليه السلام ) فرستاد. وقتى سر ابن زيـاد را بـه حـضـور امـام سـجـاد (عـليـه السـلام ) آوردنـد، آن حـضـرت مـشـغـول غـذا خـوردن بود، سجده شكر به جا آورد فرمود: روزى كه ما را به صورت بر ابـن زيـاد وارد كردند او غذا مى خورد. من از خداوند درخواست كردم كه از دنيا نروم تا سر او را در مـجـلس غـذاى خـود مـشـاهـده كـنـم ، هـمـانـگـونـه كـه سـر پـدر بـزرگـوارم مـقـابـل او بـود و غـذا مى خورد. خداوند به مختار پاداش خير دهد كه از ما خونخواهى نمود. سپس به اصحاب فرمود: شكر خدا كنيد.
و بـعـضـى نـقـل كـرده انـد: شـخصى پرسيد امروز در غذاى ما حلوا نيست ، امام سجاد (عليه السـلام ) فـرمـود: امـروز زبان ما شاد بودند و چه حلوايى شيرين تر از نظر كردن به سر دشمنان ما(51)

14 - دعاى آن حضرت براى دادخواهى ازستمگران

و تقسطوا اليهم . ان الله يحب المقسطين (52) .
بـلكـه بـا آنـهـا بـه عـدالت و انـصـاف رفـتـار كـنـيـد كـه خـدا مـردم دادگـر (بـا عدل و داد) را بسيار دوست دارد.
و يا من قربت نصرته من المظلومين (53) .
و اى آن كه يارى او به ستم رسيدگان نزديك است . (به زودى آنها را يارى خواهد نمود.)
اللهـم فـصـل عـلى مـحـمـد و اله ، وخـذ ظـالمـى و عـدوى عـن ظـلمـى بـقـوتـك و افلل حده عنى بقدرتك و اجعل له شغلا فى يليه ، و عجزا عما يناويه (54) .
بـار خـدايـا بر محمد و آل او درود فرست ، و ستم كننده و دشمن مرا به قدرت خود از ستم بـر مـن بـازدار. و بـا توانايى خود دشمنى او را از من بشكن و براى او كارى كه در خور اوسـت قرار ده (تا به آن مشغول شده و از من چشم بپوشد). و او را در برابر كسى كه با او دشمنى مى كند ناتوان گردان
دادرسى مظلومان
سـعـد بـن قيس همدانى گويد: در زمان خلافت اميرالمومنين (ع ) روزى او را در كنار ديوارى ديـدم . عـرض كـردم : اى امـيـرالمـومـنين چرا در اين هنگام كه هوا گرم و زمان استراحت است . بيرون آمدى ؟
حـضـرت فـرمـود: بـيـرون نـيـامـدم مگر اينكه مظلومى را يارى دهم يا به فرياد دادخواهى رسـيـدگـى كـنـم در ايـن هـنـگام بود كه زنى به سوى او آمد كه ترس و وحشت او را فرا گرفته بود نمى دانست به كجا مراجعه كند. نزد امام ايستاد و گفت : اى اميرالمومنين همسرم به من ستم و تعدى كرده و قسم ياد كرده است كه مرا كتك زند. شما با من بيا و ما را صلح بده .
حـضـرت سـرش را پايين انداخت و پس از لحظه اى سر بلند كرد و فرمود: والله مى روم تا اينكه مظلوم حقش را راحت و با قطعيت بگيرد. منزلت كجاست ؟ آن زن گفت : فلان جاست . امام (عليه السلام ) با او حركت كرد تا به منزلش رسيدند. زن گفت : اينجا خانه ماست .
حضرت كنار درب منزل ايـسـتـاد و بر اهل خانه سلام كرد در اين هنگام جوانى كه پيراهن بلند و رنگارنگ پوشيده بود از خانه بيرون آمد.
امـام (عـليه السلام ) به او فرمود: از خدا بترس و تقوى پيشه كن ، تو همسرت خودت را ترسانده اى ؟ جوان گفت : مسائل خانوادگى ما چه ربطى به شما دارد؟ به خدا قسم او را به خاطر سخن تو به آتش مى كشم .
امـام (عـليه السلام ) همواره شمشير خود را به همراه داشت . در اين هنگام كه جوان گستاخى كرد ضربه شمشير حضرت را احساس كرد. آنگاه به او فرمود: من به تو امر بعمروف و نهى از منكر مى كنم و تو رد مى كنى ؟ همين الان توبه كن و گر نه تو را خواهم كشت .
مردم به خدمت حضرت رسيدند و اطراف او جمع شدند.
جوان جسور كه طرف خود را شناخته بود و وحشت زده شده بود. عرض ‍ كرد: يا اميرالمومنين مـرا بـبـخش خداوند تو را مورد بخشش خود قرار دهد. به خدا قسم فرش زمين خواهم شد تا همسرم پا بر روى من گذارد در اينجا بود كه امام (عليه السلام ) به همسرش فرمود: به منزل وارد شود و شوهردارى كند و با خود اين آيه را تلاوت مى فرمود:
لا خير فى كثير من نجويهم الا من امر بصدفه او معروف او اصلاح بين الناس .
خـيـرى در سـخـنـان آنـان نيست مگر كسى كه امر به صدقه يا كار خير كند يا بين مردم را اصلاح نمايد(55) .
حمد خدايى را كه بوسيله من بين زن و مردى را اصلاح كرد(56) .

15 - دعاى آن حضرت هنگام بيمارى

امن يجيب المضطرى اذا دعاه و يكشف السوء(57) .
يا كسى كه دعاى مضطرى را اجابت مى كند و گرفتارى را برطرف مى سازد...
اللهم لك الحمد على مالم ازل اتصرف فيه من سلامه بدنى ، و لك الحمد على ما احدثت بى من عله فى جسدى (58) .
بار خدايا ترا سپاس بر تندرستى تن من كه هميشه از آن برخودار بوده ام و ترا سپاس بر بيمارى كه (نيك ) در بدنم پديد آورده اى .
فـمـا ادرى ، يـا الهـى ، اى الحـاليـن احـق بالشكرلك ، و اى الوقتين اولى بالحمد لك (59) .
اى خـدا مـن ! نـمى دانم كه كداميك از اين دو حال براى شكر به درگاهت سزاورتر است ، و كداميك از اين دو وقت براى حمدت شايسته تر؟
امام سجاد و جذاميها
در مـديـنـه چـنـد نـفـر بيمار جذامى بود. مردم با تنفر و وحشت از آنها دورى مى كردند. اين بـيـچـارگـان بـيـش از آن انـدازه كه جسما از بيمارى خود رنج مى بردند، روحا از تنفر و انـزجـار مـردم رنج مى كشيدند. و چون مى ديدند ديگران از آنها تنفر دارند خودشان با هم نشست و برخاست مى كردند.
يـك روز هـنـگـامـى كه دور هم نشسته بودند غذا مى خوردند، على بن الحسين زين العابدين (عـليـه السلام ) از آنجا عبور كرد. آنها امام را به سر سفره خود دعوت كردند. امام معذرت خـواسـت و فـرمـود: من روزه دارم ، اگر روزه نمى داشتم پايين مى آمدم ، از شما تقاضا مى كنم فلان روز مهمان من باشيد.
اين را گفت و رفت . امام در خانه دستور داد، غذاى بسيار عالى و مطبوع پختند. مهمانان طبق وعـده قـبـلى حـاضـر شـدنـد. سـفـره اى مـحترمانه برايشان گسترده شد. آنها غذاى خود را خوردند و امام هم در كنار همان سفره غذاى خود را صرف كرد(60) .

16 - دعاى آن حضرت براى درخواست بخشش گناهان

و هـو الذى يـقـبـل التـوبـه عـن عـبـاده و يـعـفـوا عـن السـيئات و يعلم ما تفعلون (61) .
و اوست خدايى كه توبه بندگانش را مى پذيرد و گناهانشان را مى بخشد و هر چه كنيد مى داند.
انـا الذى او قـرت اخـطـايا ظهره و انا افنت الذنوب عمره و انا الذى بجبهله عصاك و لم تكن اهلا منه لذاك (62) .
منم آنكه خطاها پشتش را سنگين كرده ، و منم آنكه گناهان عمرش را بسر رسانده عمر را در گناهان گذرانده و منم آنكه با نادانى انديشه نكردن در پايان كار ترا نافرمانى كرده و حال آنكه تو شايسته نافرمانى او نبودى .
كـل ذلك حـيـاء مـنـك لسـوء عـمـلى و لذك خـمـد صـوتـى عـن الجـار اليـك و كل لسانى عن مناجاتك (63) .
هـمـه ايـنـهـا شـرمندگى از تو است براى بدرفتاريم و از اينرو صداى تضرع و زاريم بدرگاهت گرفته و زبان راز و نياز با تو كند گرديده است .
گذشت امام سجاد (عليه السلام )
شخصى پيش امام زين العابدين (عليه السلام ) آمد و هر چه به دهنش آمد به آن بزرگوار ناسزا گفت ولى آن حضرت در جوابش چيزى نفرمود موقعى كه آن شخص رفت ، امام سجاد (عليه السلام ) متوجه اهل مجلس شد و فرمود: شنيديد كه اين مرد به من چه گفت : اكنون من دوست دارم كه همه با هم نزد او رويم و من جواب ناسزاهاى او را بگويم .
حـضار مجلس جواب دادند، مانعى ندارد، ما هم مايل بوديم كه شما جواب او را مى داديد، امام سـجـاد (عـليـه السـلام ) نـعـليـن هـاى خـود را پـوشـيـد و حـركـت كـرده و در حال حركت اين آيه شريفه را تلاوت مى فرمود:
و الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس و الله يحب المحسنين (64) .
مـرمـان بـا تـقوا آن افرادى هستند كه غيظ و غضب خود را فرو مى برند (و نسبت به خطاى مردم ) عفو و بخشش مى كنند و خدا نيكوكاران را دوست مى دارد.
وقتى آن حضرت اين آيه را تلاوت فرمود، همراهان حضرت مى گويند: ما فهميديم كه آن بـزرگـوار بـه آن شـخـص بـدگـويـى نـخـواهـد كـرد. هـمـيـن كـه نـزديـك منزل آن مرد رسيديم ، امام وى را صدا زد و فرمود: بگوييد على بن الحسين آمده ، وقتى آن شخص دريافت كه حضرت زين العابدين (عليه السلام ) آمده گمان كرد آن بزرگوار در صدد انتقام است لذا خود را براى دفاع آماده نمود!
موقعى كه چشم امام (عليه السلام ) به وى افتاد فرمود: اى برادر تو نزد من آمدى و چنين گـفـتـى ، اگـر آنـچـه به من گفتى درباره من صدق مى كند، از خدا مى خواهم مرا بيامرزد! اگـر آنـچـه بـه مـن نسبت دادى در وجود من نباشد،خدا تو را بيامرزد! همين كه آن شخص اين سخنان را از امام (عليه السلام ) شنيد، ديدگان آن بزرگوار را بوسيد و گفت ، آنچه كه مـن دربـاره شـمـا گـفـتـم در وجـود تـو نـيـسـت ، بـلكه من خودم به گفته هايم سزاوارترم (65) .

17 - دعاى آن حضرت در درو كردن شيطان

و ازهما الشيطان عنها فاخرجهما مما كانا فيه (66) .
پـس شيطان آدم و حوا را به لغزش افكند تا از آن درخت خوردند و بدين عصيان آنان را از آن مقام بيرون آورد.
الهـم انـا نـعـوذبـك مـن نـزغات الشيطان الرجيم و كيده و مكائده و من الثقه به امانيه و مواعيده و غروره و مصاعده (67)
بار خدايا! به تو پناه ميبريم از فتنه انگيزيهاى شيطان رانده شده ، و از حيله و مكرهاى گوناگونش ، و از تكيه كردن به آرزوها و وعده ها و فريب او و در افتادن به دامهايش .
اللهـم احـلل مـا عـقـد و افـتـق ما رتق ، و افسخ ما دبر و ثبطه اذا عزم ، و انقض ‍ ما ابرم (68) .
بـار خـدايا آنچه شيطان گره زند باز كن ، و آنچه ببندد بگشا و آنچه بيانديشد بر هم زن و چون تصميم گيرد بازدار و آنچه استوار نمايد بشكن .
توجه در نماز
امام سجاد (عليه السلام ) در حال نماز بود كه فرزندش در چاه افتاد. در دم متوجه شدند و سـرو صـدا بـلنـد كـردنـد و بـا سـعـى و تـلاش بچه را از چاه بيرون آوردند امام (عليه السلام ) همچنان در حال نماز بود.
وقـتـى نماز حضرت به پايان رسيد به او گفته شد چرا با افتادن بچه در چاه نماز را تـمـام نـكرديد و به نجات فرزندتان نشتافتيد. حضرت فرمود: من متوجه نشدم زيرا با پروردگار بزرگم مشغول مناجات بودم .

18 - دفع بلا و سختيها

و اذا مرضت فهو يشفين (69) .
همان خدائى كه چون بيمار شوم مرا شفا مى دهد.
و ان يـكـن مـا ضـللت فـيـه او بت فيه من هذه العافيه بين يدى بلاء لا ينقطع و وزر لا يرتفع فقدم لى ما اخرت ، و اخر عنى ما قدمت (70) .
و اگـر ايـن تـنـدرسـتى كه روز را در آن به شب رسانده يا شب را به روز برده ام مقدمه بـلا و گـرفـتـارى هـمـيشگى باشد كه بر طرف نشود پس آنچه (گرفتارى آخرت ) كه برايم به تاخير انداخته اى ، پيش انداز، و آنچه (عافيت در دنيا) كه پيش انداخته اى به تاخير افكن .
فـغـيـر كـثـيـر مـا عـاقـبـتـه الفـنـاء و غـيـر قـليـل مـا عـاقـبـتـه البـقـاء و صل على محمد و اله (71) .
زيـرا چـيـزى (خـوشـى ) كـه پـايـانش نيستى است اندك است (هر چند در نظر بسيار آيد) و چـيـزى (سـودى ) كه پايانش همشگى است بسيار است (هر چند آنرا كم ببينند) و بر محمد و آل او درود فرست .
سخن امام سجاد (عليه السلام ) بعد از مصيبت
بعد از واقعه كربلا و به شهادت رسيدن امام حسين (عليه السلام ) و يارانش ‍ آنهايى كه زنده ماندند به عنوان اسير به كوفه آورده شدند كه بعد از سخنان حضرت زينب (عليه السـلام ) و سـخـنـان فـاطـمـه صـغرى دختر بزرگ امام حسين (عليه السلام )(72) و ام كـلثـوم خـواهر امام حسين (عليه السلام )، امام سجاد (عليه السلام ) لب به سخن گشود و چنين فرمود:
اى مردم ! هر كس كه مرا شناخته پس شناخته است ، و هر كس نشناخته اكنون بشناسد كه مـن فـرزنـد حـسين (عليه السلام ) هستم ، حسينى كه او را در كنار شط فرات سر بريدند بـدون ايـنـكـه كسى از او خون طلب داشته باشد. آرى من پسر كسى هستم كه حرمتش را هتك كـرديـد و اهـل بـيـتـش را بـه اسـيـرى گـرفـتـيـد. آرى مـن پـسـر كـسـى هـسـتـم كـه در حال صبر و سكوت به قتل رسيد و همين فخر مرا كافى است . هان اى مردم ! من شما را به خـدا قـسـم مـى دهـم آيـا مـى دانـيـد كـه چـه نـامـه هايى به پدرم نوشتيد؟ و چگونه به او قـول و اطـمـيـنـان داديـد و عـهـد و مـيـثـاق بـسـتـيـد و بـيـعـت نـمـوديـد و بـعـد او را بـه قـتـل رسـانـيـديـد پـس مـرگ بـاد بـر شـمـا و بـر آنچه كه نفوستان براى شما از پيش ‍ فرستاده و زشت باد بر آراء و انديشه هاى شما.
آه شـمـا ديـگـر بـا چـه رويى به صورت رسول خدا(صلى الله عليه و اله ) نظر خواهيد كـرد وقـتـى كـه بـه شـمـا بـگـويـد اولاد مـرا كشتيد و حرمت مرا هتك كرديد پس ديگر امت من نيستيد.
در لحـظـاتـى كه اين خطبه ها القاء مى گرديد و طنين آن در فضا مى پيچيد نگاهها ثابت مـانـده و حـيـرت مـرگ بـار چـهره ها را افسرده بود. زنان و پيرمردان چون باران اشك مى ريـخـتند و جوانان دستخوش ندامت گرديده و در اندوهى دردناك فرو رفته بودند و مات و مبهوت به صورت يكديگر نگاه مى كردند و مخصوصا خطبه حضرت زينب (عليه السلام ) و جـمـلاتـى انـقـلابـى و تـكـان دهـنـده آن ، كه با فصاحتى بسيار اداء گرديد، آن چنان تاثيرى در حاضرين نمود، كه همه را به سختى منقلب كرد.
پـيـرمـردى در حـالى كـه اشـك در ديده مى گردانيد از ميان جمع فرياد كشيد: پدر و مادرم فداى شما باد- پيرانشان بهترين پيران و جوانانشان بهترين جوانان و زنانشان بهترين زنان و نژادشان كريم و فضيلتشان فضيلتى عظيم مى باشد.
جماعتى خطاب به حضرت سجاد (عليه السلام ) فرياد بر آوردند: ما همگان در اطاعت تو هستيم و فرمانت را از دل و جان مى پذيريم و هرگز از تو روى بر نتابيم و هر امرى دهى فرمان بريم .
خـداى تـو را رحـمـت آورد اى فـرزنـد رسـول خـدا(ص )، ايـنك ما دشمن دشمنان تو، و دوست دوسـتـان تو هستيم . پس به ما فرمان بده تا انتقام خود را از كسانى كه بر تو و بر ما سـتـم روا داشـتـه انـد بـاز ستانيم . ولى حضرت سجاد(ع ) فرمود: هيهات ، هيهات اى حيله گـران نـيـرنـگ باز! ميان شما و خواسته هايتان بسيار است آيا مى خواهيد به من روا داريد آنـچه را كه به پدران من روا داشتيد؟ به خداى زمين و آسمان سوگند، هنوز جراحاتى كه از قـتـل پدرم در درون سينه ام بوجود آمده التيام نپذيرفته ، و همين ديروز بود كه پدرم بـا هـمه كسانش كشته شدند و هنوز مصائب جدم و پدرم و اولاد پدرم از ياد نرفته و بلكه همچنان سينه ام را مى فشرد و در راه گلويم تنگى مى كند پس تنها خواسته من از شما اين است كه نه با ما باشيد و نه بر ما.(73)

19 - دعاى آن حضرت براى درخواست باران

و انزلنا من السماء ماء بقدر فاسكناه فى الارض و انا على ذهاب به لقادرون (74) .
و از آسمان آبى به اندازه معين نازل كرديم ، و آنرا در زمين (در جايگاه مخصوصى ) ساكن نموديم . و ما بر از بين بردن آن كاملا قادريم .
اللهم اسقنا الغيث ، و انشر علينا رحمتك بغيثك المغدق من السحاب المنساق لنبات ارضك المونق فى جميع الافاق (75) .
بار خدايا ما را به باران سيراب گردان ، و رحمتت را بباران فراوان از ابرى كه براى رويانيدن گياه زيبا در اطراف زمينت روان است بر ما بگستران .
اللهـم اسـقنا غيثا مغيثا مريعا ممرعا غريضا واسعا غزيرا، ترد به النهيض و تجبر به المهيض (76) .
بـار خـدايـا مـا را سـيـراب كـن از بارانى كه بر طرف كننده خشكسالى ، روياننده گياه ، وسيع و پرمايه و بسيار باشد كه بوسيله آن ، گياه روئيده پژمرده را خرم كنى و گياه شكسته (پژمرده ) را درست (سربلند) نمايى .
نماز باران
در سـال 1362 قـمـرى كـشـور ايـران در اشـغـال قواى متفقين بود و گروهى از سربازان انگليسى و آمريكايى در محله خاك فرج قم اقامت داشتند. مدتى باران نيامده بود و مردم در سـخـتـى و مـضيقه بى آبى قرار گرفته و آينده وخيمى را پيش بينى مى كردند. بنابر درخـواسـت مـردم قـرار شـد آيت الله سيد محمد تقى خوانسارى نماز استسقاء (طلب باران ) بـخـوانـنـد تـا خـداونـد بـاران رحـمـت خـود را بـر آنـهـا نازل كند.
آن مرحوم با قريب بيست هزار نفر جمعيت شهر قم از روحانى و ساير طبقات مختلف در يكى از روزهـاى مـاه مـبـارك رمـضـان بـا زبان روزه به طرف مصلى واقع در خاك فرج (نزديك اسـتـقـرار سـربـازان مـتـفـقـيـن ) حركت مى كنند در اين هنگام چند نفر از كارمندان ايرانى كه بـهايى بوده و در پادگان متفقين نفوذ داشتند از فرصت استفاده نموده و به افسران متفقين گوشزد مى كنند كه اينك اهل شهر براى غارت و بيرون راندن شما حركت نموده اند.
افسران هم به سربازان آماده باش مى دهند و در حالى كه لوله توپها را به طرف جمعيت و مـسـلسـل ها را به دست گرفته بودند مقابل جمعيت مى ايستند، ولى بر خلاف انتظار مى بينند مردم با كمال نظم در مصلى به نماز ايستادند.
آيـت الله خـوانـسـارى دو روز پـى در پـى بـه نـمـاز استسقاء مى روند. روز دوم با اينكه هـيـچـگـونـه عـلائمـى از نـزول بـاران نبود و حتى عده اى از متفقين و بهائى هاى ايران به تـمـسخر پرداخته بودند، ناگهان بعد از نماز توده هاى ابر در آسمان پيدا و متراكم مى شـود و هـنـوز جـمـعـيـت بـه مـنـازل خـود نـرسـيـده بـودنـد كـه بـاران شـديـدى مى بارد و سـيـل خـروشـان در رودخـانـه جـارى مـى گـردد، و بـلافـاصله خبر آن از سوى خبرنگاران خـارجـى و سـربـازان مـتـفـقـين به خارج مخابره و در راديو و جرايد آنها منتشر مى شود، و بهائى هاى منافق شبانه پا به فرار مى گذارند!(77)