يعنى اگر قرار باشد انسان
روش محبوب اولياى دين را برگزيند، بايد به اين سفارش ها عمل كند. در
غير اين صورت از زمره انسان هاى وارسته خارج مى شود.
در روايات ، آثار وضعى ديگرى هم براى احترام گذاشتن ذكر شده است كه به
طريق ديگرى افراد را، به رعايت احترام بزرگسالان تشويق و ترغيب مى كند.
از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده است كه فرمودند:
ما
اءَكرمَ شابّ شَيخا الا قَضى الله لهُ عندَ شَيبِهِ مَن يُكرِمُهُ(713).
((جوانى كه به حرمت پيرى ، بزرگسالى را احترام
كند، قضاى الهى چنين است كه او نيز به هنگام پيرى مورد اكرام و تجليل
قرار گيرد)).
از مجموع روايات استفاده مى شود كه شيخوخيت و بزرگى سن و سال يك معيار
ارزشى است ؛ اگر كسانى مى خواهند خود را متخلق به اخلاق اسلامى و دينى
نمايند، بايد بزرگسالان را - اعم از زن و مرد - احترام كنند.
امام سجاد عليه السلام علت اين سفارش ها را درباره پيران و بزرگسالان ،
اجلال اسلام مى داند؛ چون در جامعه اى كه رسول اكرم صلى الله عليه و
آله و سلم زندگى مى كردند، افراد جديدالعهد به اسلام زياد بودند كه در
سنين مختلف به اسلام گرايش پيدا كرده بودند. چه بسا پيرمردى كه سابقه
اسلام او از يك جوان كمتر بوده است . سبقت در اسلام خود يك فضيلت است .
حتى قرآن كسانى را كه قبل از فتح مكه مسلمان شدند و آنهايى را كه بعد
از فتح مكه مسلمان شدند، مساوى نمى دانند:
لا
يَستوى منكُم مَن اءَنفقَ مِن قبلِ الفَتحِ و قاتَلَ(714).
((آنها كه قبل از فتح مكه مسلمان شدند و در راه
خدا انفاق و جهاد كردند، با كسانى كه بعد از آن اسلام آوردند، مساورى
نيستند)).
به هر حال ، اعتقاد صحيح فضيلت است و سبقت گيرنده در آن نيز داراى
فضيلت مضاعف است . طبعا كسى كه داراى سن بيشترى است و بر عقايد خود
پايبند است ، داراى رجحان است . اگر چه تعبير امام سجاد عليه السلام
اين است كه :
اجلالُ اسلامِه اذا كانَ مِن اءَهلِ الفَضلِ فى الاسلامِ بِتَقديمهِ
فيهِ.
((اگر سابقه مسلمانى سالمند بيشتر است ، اسلامش
را بزرگ دارى و او را ارج بنهى )).
سبقت در خير، براى انسان فضيلت مى آفريند؛ طبعا به واسطه اين فضيلت ،
احترام مضاعف نيز از آن او است . امروز نيز اين معيا نزد عقلا مورد
قبول است . دو نفر اگرچه در يك رشته علمى از درجه مساوى برخوردارند،
اما عقلا آن را مقدم مى دارند كه زودتر آموخته است .
امام عليه السلام در ادامه سخن مى فرمايند: ضرورت اكرام بزرگسالان ، هم
به خاطر اسلام است و هم به خاطر سن و سال آنها. بعد مى فرمايند:
فانَّما حقُّ السِّنِّ بِقدرِ الاسلامِ.
((حق بزرگسالى به اندازه اسلام است
)).
معلوم مى شود اينها دو معيار است كه اگر در يك نفر جمع شود، دو حق پيدا
مى كند: يكى حق بزرگسالى و ديگر حق تقدم در اعتقاد صحيح و اسلام .
جالب اين است كه در ادبيات فارسى ما هم ، كه نوعا متاثر و برگرفته از
معارف اسلامى و دينى است ، به ارزش پيران و بزرگسالان توجه شده است .
يعنى دليل احترام به بزرگسالان ، اين است كه او را صاحب فضيلت در علوم
و تحصيل تجربيات مى دانند:
موى سفيد را فلكم رايگان نداد |
|
اين رشته را به نقد جوانى خريده ام |
وقتى انسان متاع ارزشمندى مثل عمر را براى خريد متاعى ديگر (علم و
تجربه ) از دست داده است ، صاحب سرمايه كلان و ارزشمندى است ، كه بايد
از سرمايه او بهره جست .
سپيد گشتن موى تو نشان اين سخن است |
|
كه سر برآر ز خواب گران سپيده موى |
در حقيقت شب هاى ظلمانى دوران جهالت و نادانى را پشت سر گذاشته و با
كوله بارى از تجربيات ، طلوع سپيده دم و روشنايى را درك كرده است .
در شعر و ادبيات فارسى هم تعبيرات زيادى در اين باره آمده كه گاه به
زبان طنز است و گاهى در قالب نصيحت و تربيت . همه اينها برگرفته از
معارف ناب اسلامى است كه به صورت يك سنت از قرن ها پيش در جامعه ما
رواج يافته و مورد توجه و عمل قرار گرفته است .
به هر حال ، مهمترين علت تقدم رتبى و فضيلتى موى سپيدان ، يكى مساءله
سبقت در اعتقادات است و ديگرى سبقت در خداشناسى كه مجموعه اين دو ويژگى
از او، انسانى مجرب و داراى آگاهى و علم براى راه گشايى و راهنمايى
ديگران ساخته است .
در روايت ، تعبيراتى وارد شده كه سپيدى مو، نورانيت است . نورانيت به
اين معنا كه بعد از گذراندن شب ظلمانى جوانى و جهالت ، دورنماى زندگى
را به روشنى مى بينيد. از اين رو در حدود شرعى ، اگر پيرى مرتكب گناه و
خطايى شود، جزاى او سنگين تر از ديگران است ؛ مثلا در حدود شرعى زنا،
اگر زانى ، محصه و جوان باشد، حد او رجم است ، ولى اگر شيخ و پيرمرد
باشد؛ گرچه محصن نيز نباشد، باز محكوم به رجم است . به اين دليل كه بعد
از يك عمر تجربه ، از او انتظار لغزش و خطا نمى رود.
مصاديق احترام به بزرگان
به هر حال ، در حد اقتضاى اين مختصر، مصاديق احترامى را كه
خداوند متعال ، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه معصومين عليهم
السلام براى بزرگسالان مقرر فرموده اند از زبان امام سجاد عليه السلام
بيان مى كنيم .
امام سجاد عليه السلام مى فرمايند:
تَركُ مُقَابَلَتِهِ عندَ الخِصامِ.
((هنگام دشمنى از رويارويى با او بپرهيزى
)).
يكى از مصاديق احترام اين است كه هرگز با او دشمنى نورزى ؛ چرا كه به
طور طبيعى انسانى كه عمرى از او گذشته ، انتظارات و توقعات بيشترى از
ديگران پيدا مى كند و ممكن است به دليل داشتن اين روحيه طبيعى ، هميشه
خود را از ديگران طلبكار ببيند؛ كه گاهى منتها به عداوت و دشمنى و
مخاصمه و درگيرى مى شود. امام سجاد عليه السلام مى فرمايند: چون احتمال
دارد اين روحيه ، او را به سمت و سوى درگيرى با ديگران بكشاند، طبعا
احترام او اقتضا مى كند كه ديگران با او درگير نشوند و با او از در
مخاصمه و دشمنى درنيايند.
در هيچ كارى بر بزرگسال سبقت نگيريد؛ مثلا اگر سفره اى گسترده است ،
مادام كه بزرگان خانه ، اعم از مرد يا زن ، پيرمرد يا پيرزن ، شروع به
خوردن نكرده اند ديگران و كوچكتران شروع نكنند.
مصداق ديگر احترام اين است كه انسان بايد بزرگسال را به منزله پدر
بداند و با او نابخردانه سخن نگويد؛ درست است كه بايد او را چون پدر
خود بداند اما نبايد توقعات زياد و بى جايى از او داشته باشد، يا به او
سخنانى بگويد كه از يك انسان خردمند صادر نمى شود؛ بلكه بايد در همه
امور او را احترام كند و از برخورد جاهلانه با او بپرهيزد؛ و اگر
احيانا به دليل سن و سال بالا و ضعف قواى جسمى و روحى ، سخن نامربوطى
به زبانش جارى شد كه از او انتظار ندارد، نبايد با او برخورد كند؛ بايد
گفتار و رفتار او را تحمل كرده و پذيرا باشد و از واكنش سوء بپرهيزد.
لازم است بدانيم معارف ما نسبت به حرمت پيران ، حتى در مسائل بسيار
كوچك و دور از ذهن اهميت داده ، حساسيت نشان مى دهد. طبيعى است كه در
مسائل مهم ، اين حساسيت ها بيشتر است .
نكته ديگر اين كه سخن در مطلق بزرگسالان است ؛ اعم از قوم و خويش يا
غير آن . اگر قرابت و خويشاوندى وجود داشته باشد، طبعا اين حقوق هم
بيشتر مى شود؛ و چون درباره حقوق پدر و مادر و ارحام به تفصيل سخن گفته
ايم ، بيش از اين به آن نمى پردازيم . اما در مورد بزرگسالى كه از
خويشان و نزديكان نيست ، نكته اى قابل دقت است كه به امور معيشتى و
زندگى آنها مرتبط است . در روايتى درباره اميرالمؤ منين عليه السلام و
حكومت حضرت چنين آمده است :
مَرَّ شَيخ مَكفوف كَبير يَساءَلُ فقالَ اميرالمؤ منين عليه السلام ما
هذا قالوا يا اميرالمؤ منين عليه السلام نَصرَانىّ فقال اميرالمؤ منين
عليه السلام استَعمَلتُموهُ حتَّى اذا كَبِرَ و عَجَزَ مَنَعتُموهُ
اءَنفِقوا عليهِ مِن بيتِ المالِ(715).
((اميرالمؤ منين در بازار كوفه پيرمردى را ديدند
كه از بينايى عاجز است و دست طلب به سوى مردم دراز كرده است . حضرت
فرمودند: اين چيست ؟ عرض كردند كه او يك نصرانى است كه در بازار مسلمين
گدايى مى كند. حضرت فرمودند: تا مادامى كه او قدرت و توانايى داشت او
را به كار كشيديد و از او استفاده كرديد و حالا كه پيرمرد و ناتوان شده
، او را احترام نمى كنيد و حقوقى را كه دارد ادا نمى كنيد. بعد
فرمودند: نفقه او را از بيت المال بپردازيد
)).
اين روايت يادآور خانه هاى سالمندان در عصر ما است . اگر واقعا
سالمندان مستقر در اين مراكز، نزديكان و فرزندانى ندارند، بسيار كار
ارزشمند و خيرى است .
همان توجه و سفارشى است كه اميرالمؤ منين عليه السلام نيز به آن امر
فرمودند كه حكومت و دستگاه دولت از اين افراد حمايت كند و نيازهاى آنها
را تامين كند. اما اگر داراى خويشان و فرزندانى هستند، اين گونه برخورد
با آنان جز بى اعتنايى و كشتن روح عطوفت و مهربانى حاصلى نخواهد داشت .
45 - حق خردسال
و
امَّا حقُّ الصَّغيرِ فَرَحمَتُهُ و تَثقِيفُهُ و تَعليمُهُ و العفوُ
عنهُ والسَّترُ عليهِ والرِّفقُ به والمعُونَةُ له والسَّترُ على
جَرَائِرِ حَداثَتِهِ فانَّهُ سَبَب للتَّوبَةِ والمُدارَاةُ له و
تَركُ مُمَاحَكَتهِ فانَّ ذلكَ اءَدنى لِرُشدِهِ.
((و اما حق كودك ، مهر ورزيدن به او، پرورش و
آموزش وى و گذشت و پرده پوشى از خطاهى كودكانه وى و نرمش و كمك كردن به
او است ؛ زيرا سبب توبه ، مدارا و تحريك نكردن او و نيز كوتاه ترين راه
براى رشد او است
)).
كوچك ترين نهاد جامعه تا وسيع ترين و بزرگ ترين آن ، مجموعه اى از
انسان هاى كوچك و بزرگ هستند كه در كنار يكديگر زندگى مى كنند و شيرينى
و حلاوت اين زندگى اجتماعى ، در هر وسعت و اندازه اى كه باشد، جز با يك
همزيستى سازگار و رعايت حقوق يكديگر، تامين نخواهد شد.
اديان الهى و حتى مقررات مدون بشرى ، فراهم كردن چنين دنيايى را براى
ابناى بشر نويد مى دهند. منتها هر مكتبى اصول ثابت و غيرقابل تغييرى
دارد كه از زاويه آن به همه آفرينش مى نگرد و راه و رسم زيستن را با
توجه به آن تنظيم مى كند. يكى اصالت را به شهوت و قدرت مى دهد؛ ديگرى
به مال و ثروت و سومى به معنويت و روحانيت . خلاصه ، هر يك از اين مكتب
ها، از ديدگاه و زاويه اى خاص به دنيا و زندگى نگاه مى كنند. بر همين
اساس نيز قواعدى را تعيين و تبيين مى كنند. در كمتر مكتبى مانند مكتب
ارزشمند اسلام ، مى توان جامع نگرى و وسعت بينش يافت كه در آن چيزى از
اركان زندگى حتى كوچكترين جزئيات ، فراموش نشده است .
وظايف بزرگان نسبت به
كودكان
اگر به حق سالمندان و خردسالان توجه شود، درمى يابيم كه چنانچه
از منظر شهوت و قدرت به آفرينش بنگريم پيران و كودكان ، تا زمانى كه در
خدمت تامين اين نيازها باشند، محترمند؛ وگرنه شرايط متفاوت مى شود؛
خانواده ها پيران را در بين خود نگه نمى دارند و فرزندان را در كوچه و
خيابان رها مى كنند و در قبال اين دو طبقه فاقد قدرت و ثروت چون تامين
كننده غرائز شهوانى نيستند؛ احسان هيچ تعهد، مسووليت و تكليفى نمى
كنند. ولى اگر از منظر جامع نگر اسلام ، به تماشاى آفرينش بنشينيم ،
پير، جوان و كودك هر يك داراى جايگاه ويژه خود هستند كه در رساله امام
سجاد عليه السلام به برخى از اين حقوق اشاره شده كه به قدر حوصله به آن
اشاره مى كنيم :
1
- عطوفت و مهرورزى
امام باقر عليه السلام مى فرمايند:
اُصيكَ اءن نتَّخذَ صغيرَ المسلمينَ وَلَدا و اءَوسَطهم اءخا و
اءكبَرَهم اءبا فارحَم وَلَدَكَ وَصِل اءخاكَ وَ بَرِّ والِدكَ(716).
((سفارش مى كنم كه با كودكان امت همانند فرزند،
با ميان سالان ايشان همانند برادر و با بزرگسالان آنها همانند پدر
رفتار كنيد؛ پس به فرزند ترحم كنيد و با برادر سعى در پيوند و ارتباط
داشته باشيد و به پدر نيكى و احترام كنيد
)).
امام عليه السلام در اين جا از طبقات مختلف به عنوان فرزند، برادر و
پدر ياد مى كند و براى هر يك حقى ذكر مى كند. حق كودك ، حق فرزندى است
؛ حق هم سن و سال حق برادرى و حق بزرگسال ، حق پدرى است . حق سغيير را
اين گونه بيان مى كند كه به او مهر بورزد و به حكم تكليفى كه بر عهده
او است پرورش و آموزش او را به خوبى انجام دهد، و در قبال آينده جامعه
بشرى احساس مسووليت و تعهد كند.
بنابراين اگر ما سراغ رواياتى برويم كه درباره كودكان وارد شده به اين
طبقه كه در حقيقت اركان آينده اجتماع هستند، با وسعت نظر و جامعيت نگاه
شده و درباره آنها به مهم ترين شيوه و روش هاى تربيتى سفارش شده است .
آنچه گفته شد براى آينده است . براى حال نيز رابطه دوستانه و صميمانه
اى ترسيم كرده تا انسان ها به خاطر وجود كودكان از شيرينى و حلاوت
زندگى نيز محروم نشوند. وجود كودكان به زندگى و بنياد خانواده حلاوت مى
بخشد، اما به صورت طبيعى نگهدارى و حضانت و تامين نيازهاى آنان ، براى
انسان مشكلاتى به وجود مى آورد. روشى كه اسلام براى آسان شدن مشكلات
بيان مى كند، مهربانى با كودكان و دوست داشتن آنها است . رسول اكرم صلى
الله عليه و آله و سلم مى فرمايند:
اءُحبُّوا الصِبيانَ وارحَموهم
(717).
((اطفال را دوست بداريد و به آنها مهر بورزيد
)).
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
لِيَتَاءَسَّ صغيرُكم وَليَراءَف كبيرُكم بصَغيرِكم و لا تكونوا
كَجُفاةِ الجاهليَّةِ(718).
((كودكان به بزرگسالان تاسى كنند و رفتار همراه
با تجربه آنان را فراگيرند. بزرگسالان هم نسبت به كودكان ، راه و رسم
رافت و مهربانى پيشه كنند و با افراد همانند جفاكاران و سنگ دلان
جاهليت رفتار نكنند
)).
از آن جا كه در فرهنگ جاهليت ، مردم فقط به خاطر منافع فرورى و عاجل به
دنيا مى نگريستند، منافعى را مى ديدند كه در مقطع كوتاه زمانى متوجه
آنان بود و بر همين اساس ، درباره كودكان و بزرگسالان حكم مى كردند؛
مثلا دختران را زنده به گور مى كردند و پسران را چون براى شركت در جنگ
ها و منازعات و خونريزى ها مفيد مى ديدند، نگه مى داشتند. حضرت
اميرالمؤ منين على عليه السلام مى فرمايند: مانند سنگدلان بى رحم
جاهليت نباشيد كه فرزندان خود را از ترس گرسنگى زنده به گور مى كردند.
قرآن مى فرمايد:
و لا
تَقتُلوا اءَولادَكم مِّن املَاق نحنُ نَرزُقُكم و ايَّاهُم
(719).
((فرزندانتان را از ترس فقر، نكشيد؛ ما، شما و
آنها را روزى مى دهيم
)).
اين آيه خطاب به جماعتى است كه فاقد فرهنگ هستند و بينشى غلط بر جامعه
آنها حاكم شده و به صورت يك سنت درآمده است ؛ مثلا زنده به گور كردن
دختران ، براى فرار از هزينه هاى زندگى و مفيد نبودن براى مقاصد
جاهلانه آنها بوده و بر اساس تصورات و موهومات غلطى شكل گرفته بود كه
آنها را در بقاى نسل و توسعه قبيله مفيد نمى دانستند كه اين تصورات در
جامعه جاهلى به صورت يك سنت ، نهادينه شده بود؛ به صورتى كه فرزندان
دختر را فرزند و از نسل خود به حساب نمى آوردند. روح عاطفى و مهرورزى
به اين جنس ، در وجود آنها از بين رفته بود. چگونه مى شود كه انسان ،
فرزند و پاره جگر خود را زنده به خاك بسپارد.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در سخنى به فرزندشان امام حسن مجتبى
عليه السلام مى فرمايند:
وَجَدتُكَ بَعضى بَل وَجَدتُكَ كُلِّى
(720).
((تو را نه تنها جزئى از خود بلكه همه وجود خود
يافتم
)).
چگونه مى شود انسان اين جزء يا همه وجود خود را برخلاف غريزه حب به نفس
زير خاك كند؟ در برابر اين انديشه و تفكرات غلط، دستور دين مهرورزيدن ،
محبت كردن ، ملاطفت و رافت به كودكان است . اين سخن نه تنها براى رفتار
با فرزندان و بستگان به خود است ، بلكه يك حق كلى است كه امام سجاد
عليه السلام براى كودكان بيان مى فرمايند. يعنى هر كودك خردسالى اعم از
فرزند، وابسته يا غير آن .
مرحوم مجلسى از سنت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم نقل كرده است
كه :
كان
النبىُّ صلى الله عليه و آله و سلم اذا اءَصبَح مَسَحَ على رؤُوس
وَلَدهِ و وَلدِ وَلَدهِ(721).
((هرگاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شب را
صبح مى كردند، بر سر فرزند و فرزند فرزندانشان دست مى كشيدند
)).
سيره رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم چنان بود كه اگر از كوچه و
بازار عبور مى كردند، كودكان با ديدن حضرت به وجد مى آمدند و گاهى حضرت
را براى شركت در بازى خود دعوت مى كردند. اين مهر ورزيدن و اظهار علاقه
در حقيقت نشات گرفته از فطرت و سرشت انسانى است ، كه پيامبر صلى الله
عليه و آله و سلم و ائمه اطهار عليهم السلام در حد اعلا، از آن
برخوردار بودند. نبودن اين علقه ها نيز ناشى از يك نوع نقصان و خلا در
روح انسان است .
در روايتى كه از مكارم الاخلاق در بحث حقوق فرزند نقل كرديم ، گفتيم
پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم فرزندشان امام حسن و امام حسين عليهم
السلام را مى بوسيدند؛ شخصى به نام اقرع بن حابس در آن مجلس حضور
داشت كه عرض كرد:
انَّ
لى عشرة مِن الاولادِ ما قَبَّلتُ واحدا منهم ، فقال : ما علىَّ ان
نزَعَ الله الرحمةَ منك ، اءو كلمة نحوَها(722).
((من ده فرزند دارم ، ولى تاكنون هيچ يك را
نبوسيده ام . حضرت فرمودند: من چه كنم كه خداوند مهر و محبت را از دل
تو برداشته است ؟
)).
مهر ورزيدن به همنوع و به خصوص به كودكان ، امرى فطرى و طبيعى و نبود
آن ، نقصان در غريزه است .
2
- مساوات در تكريم
در معارف ما، به بيان هاى مختلفى ، سخنان و دستورات زيادى درباره
رسيدگى به ايتام و مهر ورزيدن ، محبت كردن و كفالت آنها توصيه شده است
.
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام مى فرمايند:
بَرُّوا اءيتامَكم و واسُوا فُقَراءَكم وَارفُقوا بِضُعفائِكم
(723).
((به ايتام و به فقرا مواسات پيشه كنيد و با
افراد ضعيف و كم قدرت رفق و مدارا كنيد
)).
در تعبير ديگرى ، حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
كافِلُ اليتيمِ والمسكينِ عندَالله منَ المُكَرَّمين
(724).
((كسى كه امور يتيمان و تهى دستان را كفالت كند،
نزد خدا گرامى داشته مى شود
)).
كافِلُ اليتيمِ اءَثيرُ عندَالله
(725).
((كسى كه متكفل امور يتيمان است ، برگزيده خدا و
منتخب خدا است
)).
مَن
رَعى الاءَيتامَ رُعىَ فى بَنيهِ(726).
((اگر كسى مراعات حال ايتام را نمايد و از آنها
حمايت كند - اثر وضعى عمل او اين است كه اگر از دنيا برود - رعايت
فرزندان يتيم او خواهد شد
)).
در مقابل مى فرمايند:
مَن
ظَلَمَ يتيما عَقَّ اءَولادَهُ(727).
((كسى كه به يتيمى ستم كند - اثر وضعى اش اين
است كه - فرزندان او مورد ستم واقع خواهند شد
)).
مهربانى و مهرورزى با كودكان يك حق است و فرد بزرگتر به عنوان تكليف
بايد با آنها، مهر و محبت پيشه كند.
3
- تعليم و علم آموزى
نكته ديگرى كه در ادامه كلام امام عليه السلام آمده است
((تَثقيفُه و تعليمُه
)) است . ثقافت به
معناى پرورش و تاديب است ؛ يعنى صرف نظر از آموختن علم به فرزندان ،
بايد در آموختن ادب و رسم صحيح زندگى به آنها اهتمام كند، تا بتواند از
لذايذ دنيا به درستى بهره مند شود و به دليل عدم آشنايى با آداب صحيح
زندگى به سختى هاى راه گرفتار نشود و از شيرينى زندگى و حلاوت آن محروم
نماند. در حق فرزند گفتيم كه در مكتب اسلام تاءكيد مى شود كه كودكان را
فرزندان خود بدانيد؛ اين سفارش بدان جهت است كه وقتى كودكان ، فرزند به
حساب آمدند حقوقى پيدا مى كنند و انسان نسبت به آنها تكليف پيدا مى
كند.
مُن
حَقِّ الوَلَدِ على والِدِهِ ثلاثَة يُحَسِّنُ اسمَهُ و يُعَلِّمُهُ
الكتابَةَ و يُزَوِّجُهُ اذا بَلَغَ(728).
((حق فرزند بر پدر اين است كه او را نام نيكو
نهد؛ علم و دانش بياموزد و بعد از بلوغ ، امكان ازدواج او را فراهم كند
)).
پدر نبايد در تاديب فرزند كوتاهى كند و همان طور كه او را به آداب خوب
مودب مى كند، او را به علوم مختلف نيز آشنا كند و راه و رسم تعليم علم
را به او بياموزد و مقدمات آن را فراهم سازد.
طبيعى است يك انسان نمى تواند اين حق را نسبت به همه كودكان ، رعايت
كرده ، از عهده آنها برآيد. بايد گفت كه مراد امام عليه السلام نيز اين
نيست كه يك نفر نسبت به همه كودكان چنين باشد. كلام امام عليه السلام
ناظر به اين است كه انسان ها در جوامع كوچك و بزرگ مسووليت مشترك
دارند؛ يعنى وظيفه دارند محيطى را فراهم كنند كه آكنده از رافت و عطوفت
نسبت به كودكان باشد. جامعه بايد، چنان باشد كه كودكان در آن فرصت
بيابند تا ادب بياموزند و محيط زندگى طورى باشد كه آموزش و پرورش آنها
سهل و آسان باشد.
با استمداد از روايات ديگر مى توانيم كلمه تعليم را بيشتر به جنبه هاى
دينى و مذهبى و راه و رسم صحيح خداجويى تفسير نماييم . امام عليه
السلام بزرگسالان را سفارش مى كنند كه به تعليم معارف دينى و مذهبى
كودكان اهتمام داشته باشند.
4
- عفو و بخشش
حضرت مى فرمايند:
و
العفوُ عنهُ والسَّترُ عليهِ.
اگر كودك به اقتضاى سن خود خطايى كند و اشتباهى را مرتكب شود، بزرگ تر
بايد از او بگذرد و بدون تامل تنبيه و مقابله به مثل دست نزند. مساءله
عفو از خطاكار، بحثى است كه ان شاء الله در يكى دو حق ديگر به تفصيل به
آن خواهيم پرداخت ؛ ولى به طور خاص درباره كودكان و كسانى كه سن كمترى
دارند بايد گفت : هيچ انسانى از خطا و اشتباه مصون نيست و در كودكان
احتمال خطا و اشتباه بيشتر است . به اين دليل كه ادراكات آنها ضعيف
بوده و علاوه بر آن غرائز دوران كودكى آنها را به كارهايى وادار مى كند
كه ممكن است در اثر آن ، خسارات و زيانى متوجه ديگران بشود. بنابراين ،
بهترين راه براى تربيت او اعماض و گذشت از خطاهاى او است ؛ امام عليه
السلام در تعبير خود مى فرمايند:
والسَّترُ على جَرَائِرِ حَداثَتِهِ فانَّهُ سَبَب للتَّوبَةِ.
اقتضاى خردسالى اشتباه و خطا است . انسان موظف است خطاهاى او را
بپوشاند و مانع اشاعه آنها شود؛ چون اگر كودكى به خطاكارى معروف شود،
آينده او تحت تاثير قرار مى گيرد و امام عليه السلام چه زيبا به اين
نكته وقوف پيدا كرد، يا احيانا از خطاى او زياد ديد و متضرر شد؛ اولا،
از خطاهاى او اغماض كند و ثانيا، خطاهاى او را بپوشاند و مانع اشاعه
گناه شود؛ چرا كه وقتى اين كودك قوت فكرى پيدا كرد و خطاهاى او هم مورد
اغماض بزرگ ترها قرار گرفت ، به توبه و پشيمانى از گناه رغبت پيدا مى
كند؛ اما اگر او در جامعه فردى خاطى و گناهكار شناخته شد، او متجرى شده
و رغبت او به گناه تقويت مى شود و هرگز پشيمانى نشده و توبه نمى كند.
در نتيجه كسانى كه باعث هتك حيثيت و تحقير او در اجتماع شده اند، در
گناهان آينده او شريك خواهند بود.
بنابراين ، يكى ديگر از حقوقى كه بزرگسالان نسبت به كودكان دارند اين
است كه نه تنها خود از خطاهاى آنها چشم پوشى كنند، بلكه از اشاعه
گناهان آنها نيز جلوگيرى كنند.
5
- كمك و يارى نمودن
از حقوق ديگر اين است كه اگر كارى را به او مى سپارند، با او مدارا و
به او كمك كنند. كودك به دليل ناتوانايى جسمى و عدم قدرت لازم و كافى ،
ممكن است انجام كارى برايش مشكل و سخت باشد؛ بايد با او مدارا كرد و او
را يارى رساند.
در نتيجه اين نكته تربيتى از همان دوران كودكى در روح او رسوخ پيدا
خواهد كرد كه هر كس قدرتمند است ، موظف است به ضعيف تر از خود كمك كند.
رعايت اين حق نشات گرفته از روح عاطفه انسانى و مهرورزى با ديگران است
و نوعى تعليم و تربيت عملى است . و اصولا منظور امام عليه السلام از
آموختن ادب ، آموزش عملى ادب است نه صرف خطابه و گفتار.
بسيارى از آداب و سنت هاى اجتماعى است كه تنها در مقام عمل مى توان
آنها را به ديگران آموزش داد. رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم
فرمودند:
كونوا دُعادة للنَّاس بغَير اءَلسِنَتِكم
(729).
((مردم را با غير زبان و گفتار (يعنى با عمل )
آموزش دهيد
)).
نكته ديگرى كه در كلام امام سجاد عليه السلام به عنوان يك حق ذكر شده ،
مدارا كردن با كودك است . مدارا، يعنى در حد توان ، از او انتظار داشتن
؛ مثلا اگر با كودكى گفتگو مى كند، از او انتظار نداشته باشد مانند يك
بزرگسال سخن بگويد؛ و اگر خطا و لغزشى در زبان دارد، بر او ببخشايد و
با او مدارا كند. خلاصه انتظارات خود را در حد توانايى هاى كودك تعريف
كند.
6
- سرزنش نكردن او
در ادامه حقوق كودك ، امام سجاد عليه السلام مى فرمايند:
((تَركُ مُمَاحَكَتهِ
))
تحريك نكردن و او را به لجاجت و اصرار در خطا وادار نكردن .
خطا براى همه ما به ويژه اطفال جايز است ؛ اما انسان بايد به كم كردن
خطاهاى ديگران مخصوصا كودكان همت نمايد تا خطا و اشتباه در جامعه كمتر
جلوه كند.
امام عليه السلام در اين عبارت ، به دو روش مهم تربيتى تاءكيد مى
فرمايند: اول مدارا با كودك و ديگر وادار نكردن او به لجبازى .
در پايان به چند نكته از كلمات اميرالمؤ منين عليه السلام اشاره مى
كنيم : از سخنان آن حضرت است كه مى فرمايند:
الافراطُ فى المَلامَةِ يَشُبُّ نارَ اللَّجاجَةِ(730).
((زياده روى در سرزنش كردن ، باعث برافروخته شدن
آتش لجاجت مى شود
)).
از جمله عواملى كه افراد به خصوص كودكان را تحريك كرده و به لجبازى
وادار مى كند، سرزنش كردن زياد است . اگر خطايى در حد متعارف كرد؛
سرزنش هم بايد به همان مقدار باشد؛ يعنى در حدى كه توجه پيدا كند كه
خطا كرده است .
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در سخن ديگرى مى فرمايند:
اذا
ذَمَمتَ فاقتَصر(731).
((اگر خواستى كار زشتى را مذمت كنى ، كوتاه سخن
بگو
)).
7
- پرهيز از تنبيه
نكته ديگر اين كه براى تاديب كودك ، سرزنش كافى است و انسان نمى تواند
و نبايد به ضرب و جرح روى آورد و اين ممنوعيت ، صرف نظر از جهات فقهى
آن است كه اساسا حرام بوده و گاهى موجب قصاص است .
التَّقريعُ اءَحدُ العُقوبَتَينِ(732).
((سرزنش يكى از راه هاى كيفر است
)).
اگر كودكى خطايى كرد و لازم بود كيفر ببيند، همان سرزنش كافى است ؛ نه
اين كه به زدن و كتك روى آورد. امام موسى بن جعفر عليه السلام به پدرى
كه قصد داشت فرزندش را تاديب كند، فرمودند:
لا
تَضرِبه وَاهجُرهُ و لا تُطِل
(733).
((حق ندارى او را كتك بزنى ؛ فقط مى توانى از او
دورى كنى ، اما اين دورى هم نبايد طولانى شود
)).
ملامت و سرزنش نبايد باعث شود كه كودك تلخ كام شود تا او را به لجبازى
وادارد.
التَّقريعُ اءشَدُّ مِن مَضَضِ الضَّربِ(734).
((سرزنش ، ناراحت كننده تر از كتك زدن است
)).
مربيان و معلمان و آنها كه با كودكان سر و كار دارند، بايد در كلاس هاى
آموزشى به اين روش هاى بسيار ارزشمند توجه داشته باشند. گاهى ملامت ها
باعث مى شود كه كودكان از استاد، معلم ، علم و از محيط آموزشى گريزان
شوند. حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
كَثَرَةُ التَّقريعِ توغِرُ القلوبِ و توحِشُ الاءَصحابَ(735).
((ملامت زياد - به خصوص در ملا عام - باعث مى
شود تا دلها به كينه مبتلا شود و دوستان از انسان فرار كنند
)).
كودك در آغاز كه به مدرسه مى رود، اولين بار است كه در محيطى بزرگ تر
از خانواده حضور پيدا مى كند. اگر با ملامت ، سرزنش و كم اعتنايى مواجه
شود، دل لطيف و روح نازك او آزرده شده ، كم كم دل او - كه سرشار از
محبت به ديگران است - به كينه آلوده و بعد هم دچار وحشت و فرار مى شود.
46 و 47 - حق سائل و مسوول
و
امَّا حقُّ السَّائلِ فاءِعطاؤُهُ اذا تَهَيَّاءَت صَدَقَة و قَدَرتَ
على سَدِّ حاجَتهِ و الدُّعاءُ لهُ فيما نزلَ به والمُعاوَنةُ على
طَلِبَتهِ و ان شَكَكتَ فى صِدقِه و سَبَقتَ اليه التُّهمَةُ له و لم
تَعزِم على ذلكَ و لم تَاءمَن اءَن يكونَ مِن كَيدِ الشَّيطانِ اءَرادَ
اءَن يَصُدَّكَ عن حَظِّكَ و يَحولَ بينَكَ و بينَ التَّقرُّبِ الى
ربِّكَ تَرَكتَهُ بِسَترهِ و رَدَدتَهُ رَدَّا جميلا و ان غَلَبتَ
نفسَكَ فى اءَمرهِ و اءَعطَيتَه على ما عرَضَ فى نفسكَ فانَّ ذلكَ مِن
عزمِ الامورِ.
و
امَّا حقُّ السمؤ ولِ فحقُّهُ ان اءَعطى قُبِلَ منه ما اءَعطى
بالشُّكرِ له و المَعرفَةِ لفَضلهِ و طَلَبِ وجهِ العُذرِ فى منعِهِ و
اءَحسِن به الظَّنَّ واعلَم اءَنَّه ان منَع مالَه و اءَن ليسَ
التَّثريبُ فى مالِهِ و ان كان ظالما فانَّ الانسانَ لَظَلوم كفَّار.
((و اما حق سائل و خواهنده اين است كه اگر صدقه
اى فراهم شد و مى توانى نيازش را برطرف كنى ، به او صدقه داده و براى
رفع مشكلش دعا نموده ، كمكش كنى و اگر در راستگويى او شك دارى و او را
متهم مى دانى ولى مطمئن نيستى ، بدان كه اين ترديد دام شيطان است كه مى
خواهد تو را از بهره تقرب به خدا بى نصيب گرداند. در هر حال او را
آبرومندانه و با خوش زبانى جواب ده و اگر با اين حال چيزى به او دادى ،
كار درستى كرده اى
)).
((و اما حق مسوول - كسى كه چيزى از او مى خواهند
- اين است كه اگر چيزى داد، با تشكر و قدردانى پذيرفته شود و اگر نداد،
عذر او را قبول كند و به او خوش بين باشد. بدان كه اگر از دادن چيزى
خوددارى كرد، مال خود را نداده است و سرزنشى متوجه او نيست و اگر ستم
كرد، اين طبع انسان است كه ستمگر و ناسپاس است
)).
حقوق سائل و مسوول را با هم مطرح كرده و شرح مى دهيم .
وقتى انسان به توصيه هاى اخلاقى درباره رسيدگى به نيازمندان و همچنين
به قوانين فقهى در قالب وجوب و استحباب اين مهم در مكتب اسلام مى نگرد،
بر اين باور راسخ تر مى شود كه اگر به اين قوانين و توصيه ها ترتيب
اثر داده مى شد و همگان در هر جايگاهى كه هستند، به وظايف اخلاقى و يا
حداقل قانونى و شرعى خود عمل مى كردند، يقينا نيازمند و فقيرى در جوامع
اسلامى يافت نمى شد.
امام صادق عليه السلام مى فرمايند:
لو
اءَنَّ النَّاسَ اءَدَّوا زَكاةَ اءَموالِهم ما بَقىَ مسلم فقيرا
مُحتاجا(736).
((اگر مردم زكات مال خود را ادا مى كردند، هرگز
در جامعه اسلامى فقيرى يافت نمى شد
)).
اگر به اين وظايف قانونى ، شرعى و اخلاقى عمل شود، نه تنها هيچ فقير و
نيازمندى خود را محتاج مطالبه و سؤ ال نمى بيند، مى توان گفت اصلا فقير
و نيازمندى وجود نخواهد داشت . اين يك ادعا نيست . اگر به كلام امام
سجاد عليه السلام در حق سائل توجه كنيم ، مى بينيم كه امام عليه السلام
مى فرمايند: اگر در راستگويى او شك دارى و او را متهم مى بينى ، توجه
داشته باش كه ممكن است اين وسوسه ، دام شيطان باشد و مى خواهد تو را از
بهره
((تقرب الى الله
))
محروم كند.
پاداش صدقه
اين تعبير يكى از توصيه هاى معروف ما در رسيدگى به حال
نيازمندان جامعه است كه بيانگر بهره مندى بيشتر مسوول قبل از سائل است
. يعنى فايده رسيدگى به حال نيازمندان ، بيشتر و پيش تر از آن كه به
نيازمند وسايل الشيعه ، محتاج برسد، به معطى و بخشنده خواهد رسيد، زيرا
كسى كه به سؤ ال سائل پاسخ مثبت مى دهد، با اين عمل خود به خدايش
نزديك تر مى شود و عملى عبادى انجام مى دهد.
پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند:
انَّ
الصَّدقةَ تَقَعُ فى يدِ الله قبلَ اءن تَصِلَ الى يدِ السائلِ(737).
((صدقه قبل از آن كه به دست نيازمند برسد، به
دست خدا مى رسد
)).
قرآن كريم مى فرمايد:
اءَلَم يَعلَموا اءَنَّ الله هوَ يَقبَلُ التَّوبَةَ عن عبادِهِ و
يَاءخُذُ الصَّدقاتِ و اءَنَّ الله هو التَّوَّاب الرَّحيمُ(738).
((آيا نمى دانستند كه فقط خداوند توبه را از
بندگانش مى پذيرد و صدقات را مى گيرد؟ و خداوند توبه پذير و مهربان است
)).
نكته بسيار مهم اين است كه انسان در كمك به محتاجان و نيازمندان از چه
زاويه اى مى نگرد؛ اگر ايشان را واسطه تقرب خود به خدا و موجب عبادت و
صعود و تعالى خود بداند، نگاه سائل و صداى او را آهنگ و نغمه
هشداردهنده و دلنشينى تلقى خواهد كرد كه موجب تعالى او است ، نه
آزاردهنده و مزاحم ؛ پس به استقبال آن خواهد شتافت و از اين فرصت ،
بهره خواهد جست و به وسوسه هاى شيطانى ترتيب اثر نخواهد داد.
بهره مسوول - شخصى كه مورد سؤ ال قرار گرفته و اعطا كننده - بيش از حظ
و نصيب سؤ ال كننده و گيرنده است . ديگر اين كه بى توجهى به نيازمندان
از روى عمد يا غفلت ، آثار و تبعات منفى دنيوى و اخروى در پى دارد كه
سؤ ال سائل و پاسخ معطى ، از ترتب آن آثار پيش گيرى مى نمايد.
از امام محمد باقر عليه السلام نقل شده است كه مى فرمايند: در كتاب جدم
اميرالمؤ منين يافتم كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرموده
اند:
اذا
مُنِعتِ الزَّكاةُ مَنَعَتِ الارضُ برِكاتِها(739).
((اگر در پرداخت حقوق نيازمندان دريغ شود، زمين
هم بركاتش را از اهل خود دريغ خواهد كرد
)).
سؤ ال سائل به انسان هشدار مى دهد كه از خواب غفلت و بى توجهى به نياز
نيازمندان برخيزد و احتياجات آنها را برآورده كند.
معمولا حق از آن كسى است كه فايده اى به انسان مى رساند. در اينجا چون
سائل براى اعطاكننده ، فايده تقرب و عبادت فراهم نموده و با سؤ ال ش
آثار وضعى بخشش را براى او به ارمغان آورده است ، بر انسان حق پيدا
كرده و حقش اين است كه اگر توانايى دارد، از تامين نياز او دريغ نكند و
نسبت به تامين احتياج او بخل نورزد. تعبير امام عليه السلام اين است كه
:
اذا
تَهيَّاءَت صَدَقَة و قَدَرتَ على سَدِّ حاجَتِهِ.
((وقتى صدقه اى فراهم آورده اى و مى توانى نياز
او را برطرف كنى به او اعطا كن
)).
نه تنها رسيدگى به وضع او حق او است ، بلكه دعا و كمك كردن به او براى
حل مشكل نيز حق ديگرى است .
نگاه عميق مكتب انسان ساز اسلام به اين مساءله مهم است كه موجب تكامل و
تقرب انسان به خدا مى شود. رسيدگى به نيازمندان ، بذل مال و كمك به
آنها يك عمل قربى است . بر اين اساس ، در باب زكات واجب يا مستحب ، قصد
قربت را شرط دانسته اند و اگر كسى اين عمل را به قصد ريا انجام دهد،
باطل خواهد بود و حبط خواهد شد. حتى اگر بر گيرنده منت بگذارد، باز هم
موجب حبط عمل مى شود و آن را از بين مى برد.
مكتب اسلام به حل مشكلات ديگران ، به خصوص مشكلات مالى و مادى به عنوان
عملى عبادى و قربى مى نگرد و انسان را ابتدا به انجام عمل عبادى ترغيب
و تشويق مى كند و مسلمانان را به آثار نيك دنيوى و اخروى آن وعده مى
دهد؛ تا آن جا كه فرمودند وقتى انسان صدقه مى دهد، ابتدا خدا صدقه را
مى پذيرد. در واقع قبل از آن كه در دست گيرنده قرار گيرد، در دست خدا
قرار مى گيرد. اين بالاترين تصوير ممكن براى يك پيوند و تقرب معنوى
ميان مخلوق و خالق است .
موارد سوءاستفاده از صدقه
نكته مهمى كه بايد متذكر شويم آن است كه راه سوءاستفاده از همه
حقايق عالم باز است . در بحث سائل نيز ممكن است افرادى با وجود مكنت و
عدم نياز، به درخواست و تكدى بپردازند و بدين وسيله در جامعه سوءظن
ايجاد كنند. كمترين اثر اين سوءاستفاده اين است كه افراد جامعه در قبال
محتاجان دچار ترديد شوند و اگر اين سوءظن غلبه پيدا كند، از كمك و يارى
نيازمندان امتناع خواهند كرد.
در جامعه هميشه افراد به تعاليم قوانين و مقررات دينى احترام نمى
گذارند،
بلكه گاهى از آن سرپيچى يا سوءاستفاده مى كنند. درمان اين پديده آن است
كه قوانين و مقررات طورى مصونيت پيدا كند كه از سوءاستفاده ديگران
محفوظ بماند.