((آيا
من شما را به خانواده اى راهنمايى كنم كه كفالت او را بپذيرند و همه
كارهايش را انجام دهند و او را دوست داشته باشند؟)).
نصح در اين آيه نيز مى تواند به معناى دوستى و مودت باشد.
ويژگى هاى نصيحت كننده
از مجموع اين معانى مختلف برمى آيد كه اگر چه نصيحت در اين حق ،
به معناى طلب هدايت ، راهنمايى و ارشاد است ، اما ارشاد و راهنمايى
برخاسته از خيرانديشى ؛ و خيرخواهى نشات گرفته از محبت و دوستى خالصانه
موردنظر است . بنابراين مى گوييم كه مستنصح - كسى كه طلب ارشاد و هدايت
مى كند - بايد قواعدى را رعايت كند و توجه داشته باشد كه چه كسى را به
عنوان ناصح برمى گزيند. حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
قد
جَهِلَ مَنِ استَنصَحَ اءعداءَهُ(675).
((كسى كه دشمن خود را به عنوان ناصح انتخاب مى
كند و از او نصيحت و راهنمايى مى خواهد، آدم جاهلى است
)).
به دليل آن كه نصيحت بايد از سر خيرخواهى باشد، طبعا از دشمن انتظار
دوستى نمى رود. اين نكته قابل توجه است كه براى نصيحت خواهى ، بايد كسى
را انتخاب كند كه در دوستى و محبت خالصانه او ترديد نداشته باشد. نكته
ديگر اين است كه انسان بايد كسى را به عنوان ناصح برگزيند كه شايستگى
كامل عقلى داشته باشد. اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
لا
تنتَصِح بِمَن فاتَهُ العَقلُ، و لا تَثِق بِمَن خانَهُ الاصلُ، فانَّ
مَن فاتَهُ العَقلُ يَغُشُّ مِن حيثُ يَنصَحُ، و مَن خانَهُ الاصلُ
يُفسدُ مِن حيثُ يُصلحُ(676).
((از كسى كه فاقد گوهر گرانمايه عقل است ، نصيحت
مخواه ؛ زيرا به علت نداشتن توازن و اعتدال اگرچه مى خواهد نصيحت و
راهنمايى كند، اما خيانت مى كند. از كسى كه ريشه و اصالت خانوادگى و
ايمانى ندارد، نصيحت مخواه ؛ چون اگر اصل و ريشه انسان صالح نباشد، نمى
تواند ميوه صالح داشته باشد. بنابراين اگر چه مى خواهد به اصلاح امور
بپردازد، اما به فساد آن مى انجامد)).
علاوه بر اين شرايط سه گانه ، شروط ديگرى هم بايد رعايت شود. حضرت
اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
لا
يَنصَحُ اللَّئيمُ اءَحَدا الا عَن رَغبَة اءو رَهبَة ، فاذا زَالَتِ
الرَّغبَةُ والرَّهبَةُ عادَ الى جوهَرهِ(677).
((انسان فرومايه هرگز در مقام نصيحت - چه هدايت
و ارشاد و چه خيرخواهى - برنمى آيد؛ مگر به خاطر رغبت و طمع در خواسته
خود و يا خوف و هراس . بنابراين ، وقتى شعله طمع او فروكش كرد و يا خوف
و هراسش از بين رفت ، به همان جوهره اصلى خود بازمى گردد)).
چون طبع انسان فرومايه چنين است كه نمى تواند به كسى محبت و علاقه
داشته باشد و به يقين نمى توانند، خيرخواه ديگران باشند و مستنصح - كسى
كه جوياى نصيحت است - نبايد اين افراد را براى نصيحت انتخاب كند.
در روايت ديگرى وارد شده است كه حضرت فرمودند:
النَّصيحةُ مِن اءخلاقِ الكرامِ(678).
((نصيحت ، روش و منش انسان هاى بزرگوار است
)).
انسان نبايد افراد پست را به عنوان مستنصح برگزيند، بلكه بايد افرادى
را انتخاب كند كه داراى كرامت و بزرگوارى و واجد ملكات ارزشمند شخصيتى
و نفسانى اند؛ يعنى فقط بزرگوارانند كه نمى توانند نسبت به نيازهاى
ديگران بى تفاوت باشند و در قبال درخواست ديگران سكوت كنند. انسان كريم
، حتى قبل از اين كه كسى نيازمندى خود را اظهار كند، به كمك او مى
شتابد. چنين افرادى براى نصيحت خواهى لياقت دارند، نه افراد پست فطرت ؛
چرا كه اگر نصيحت و خيرخواهى هم بكنند، بايد بررسى كرد كه چطور شده است
كه خيرخواه شده اند؟
چگونه شده است كه در لباس مرشد و هادى درآمده اند؟ گاهى منشا آن ،
منفعت مشتركى است كه با انسان پيدا مى كنند. گاهى ضرر مشتركى وجود دارد
كه براى دفع آن درصدد نصيحت برمى آيند. بنابراين ، در نصيحت و خيرخواهى
ايشان ، بايد به ديده ترديد نگريست .
نكته ديگر اين كه نه تنها به عنوان ناصح بايد شايستگى هاى لازم را
داشته باشد، بلكه بايد خود نيز به آنچه مى گويد عمل كند. اگر انسانى
است كه به خلاف آنچه كه مى گويد عمل مى كند، چگونه مى تواند براى
ديگران راهنماى خوبى باشد؟ حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
كيفَ
يَنصحُ غيرَهُ مَن يَغُشُّ نفسهُ؟(679).
((كسى كه به خود خيانت مى كند، چگونه مى تواند
براى ديگران راهنما باشد؟)).
مهم اين است كه انسان ، در انتخاب ناصح و خيرخواه توجه داشته باشد كه
او داراى شايستگى هاى لازم اخلاقى باشد.
همان طور كه در شرايط مشير به تفصيل گفتيم ، مستنصح نيز بايد به نصيحت
ها ترتيب اثر دهد. اگر انسان به تدبير، انديشه و خيرخواهى كسى اطمينان
دادر و از او نصيحت و راهنمايى مى خواهد، نبايد نصحيت و هدايت او را
ناديده انگارد و به آن عمل نكند؛ زيرا در اين صورت خود را فريب داده
است .
ناصح ، چشم مستنصح را به سوى حقايق بازمى كند، اما اگ راو با اين كه
چشمش باز است و نسبت به حقايق بينا شده ، مسيرى خلاف را طى كند، خطاى
او غيرقابل بخشش است ، چون انسانى كه آگاهى ندارد اگر مسيرى را به
انحراف برود و گمراهى پيشه كند، شايسته ملامت نيست ؛ اما كسى كه
راهنمايى شده و چشم او باز شده است ، اگر مسير خلافى را طى كند و در
چاه افتد، هيچ عذرى از او پذيرفته نخواهد بود و حتما شايسته ملامت است
.
چندين چراغ دارد و بيراهه مى رود |
|
بگذار تا بيفتد و بيند سزاى خويش |
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
قد
نُصِحتُم فانتَصحوا و بُصِّرتُم فاءبصِروا، و اُرشدتُم فاستَرشدوا(680).
((وقتى نصحيت مى شويد، نصيحت پذير باشيد. وقتى
چشم شما به روى حقايق گشوده شد، خوب بنگريد و راه را ببينيد و وقتى
ارشاد مى شويد، به آن ترتيب اثر دهيد
)).
ناصح كسى است كه ما به محبت ، خيرخواهى ، صلاحيت و شايستگى علمى و
ايمانى او كاملا معتقديم و از او نصيحت ، راهنمايى و ارشاد خواسته ايم
؛ بنابراين ، خلاف گفته او عمل كردن ، يعنى پيمودن مسيرى خلاف حق و
واقع . اما در مشاوره احتمال خطا و لغزش وجود دارد.
حقوق مستنصح
از حقوق مستنصح اين است كه بايد از نصيحت او دريغ نشود. مستنصح
نيز بايد به نصيحت ناصح عمل كند. اگر ناصح از نصيحت و خيرخواهى خوددارى
كند، حق نصيحت خواه و نصيحت جو را رعايت نكرده است .
1
- قابليت درك گفته ها را داشته باشد
حضرت سجاد عليه السلام در حق مستنصح مى فرمايند: آن گونه با او سخن
بگويد كه توان درك گفته هايش را داشته باشد. برخلاف مشورت ، سخنان ناصح
بايد با طبع و مزاج مستنصح سازگار باشد در مشورت بايد حق را گفت : گرچه
با طبع و نظر فرد مخالف باشد. در نصيحت هم بايد حق را بگويد، اما به
زبانى كه براى او خوشايند و آرامش بخش است . از كلماتى استفاده كند كه
توان فهم آنها را داشته باشد. نوع گفتار و رفتار، در نصيحت تاثيرى به
سزا و مستقيم دارد عمق تاثير نصيحت دايرمدار استفاده از روش هاى نصيحت
و كلماتى است كه ناصح به كار مى برد. دقت در سنت ائمه هدى عليهم السلام
اين نكته را روشن مى كند كه همواره افراد خطاكار را با تعبيرات و روش
هاى ظريف و دقيقى هدايت و ارشاد كرده اند. ائمه اطهار عليهم السلام به
صورت غيرمستقيم ، سخنان و كلماتى سنجيده و شيوه هاى دقيقى را به كار مى
گرفتند كه تاثيرى بسيار عميق و شايسته در طرف مقابل مى گذاشت .
قبلا نمونه اى از اين روشها را در سيره امام حسن و امام حسين
عليهماالسلام ذكر كرديم ، اما اشاره اى به يكى از آن موارد، خالى از
فايده نيست :
در زمان حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم پيرمردى كه سنى از او
گذشته بود، در وضو گرفتن دچار خطا و اشتباه بود. امام حسن و امام حسين
عليهماالسلام براى اين كه او را راهنمايى كرده و وضوى صحيح را به او
ياد بدهند، نزد پيرمرد آمدند و گفتند كه پدر جان تو قضاوت كن ، ببين
كدام يك از ما دو نفر بهتر وضو مى گيريم . هر دو وضو ساخته و غيرمستقيم
وضوى صحيح را به پيرمرد آموختند. او گفت كه شما هر دو صحيح وضو مى
گيريد، اين من بودم كه اشتباه مى كردم
(681).
يقينا اگر يك كودك يا نوجوان حتى با آگاهى ، علم و شايستگى لازم ، به
پيرمردى بگويد كه شما در نماز خواندن خطا مى كنى ، تاثير منفى خواهد
گذاشت .
سخن امام سجاد عليه السلام در اين باره ، بسيار گويا و روشن است ؛ امام
عليه السلام مى فرمايند:
تَرى
له اءَنَّه يَحمِلُ و يخرُجُ المَخرَجَ الَّذى يَلينُ على مَسَامعِهِ و
تُكَلِّمَه مِن الكلامِ بما يُطيقُهُ عقلُهُ.
در اين گفتار، حضرت عليه السلام نكاتى را با عبارات مختلف تبيين مى
كنند: اول اين كه به طورى با او گفتگو كند و زبان به نصيحت و ارشاد باز
كند كه سخن در گوش جان او شيرين آيد و از شنيدن نصيحت احساس لذت كند تا
در جان او تاثير بگذارد.
قرآن خيلى زيبا چگونگى گفتگو، نصيحت و موعظه را به نقل از لقمان به مؤ
منان مى آموزد:
و اذ
قالَ لُقمانُ لابنِهِ و هوَ يَعِظُهُ يا بُنَىَّ لا تُشرِك باللهِ انَّ
الشِّركَ لَظُلم عظيم
(682).
((به خاطر بياور هنگامى كه لقمان به فرزندش - در
حالى كه او را موعظه مى كرد - گفت : پسرم ! چيزى را همتاى خدا قرار مده
كه شرك ، ظلم بزرگى است
)).
قرآن ، زبان لقمان را نرم و لطيف ، همراه با محبت و مودت معرفى مى كند
و ناصح نيز بايد اين نكته دقيق را همواره در نظر داشته باشد.
تركيب جملات ، كلمات و عبارات بايد طورى باشد كه شنونده از آن احساس
محبت ، مودت و دوستى كند؛ نه اين كه براى او ناخوشايند باشد. امام عليه
السلام درباره شخصى كه دچار غفلت و لغزش كوچكى شده و يا خطايى انجام
داده است كه نياز به نصيحت دارد مى فرمايند:
تَلويحُ زِلَّةِ العاقلِ له مِن اءَمَضِّ عِتابهِ.(683).
((اگر با اشاره و كنايه ، لغزش عاقل را به او
بگويى ، اثرش بيشتر از اين است كه او را سرزنش و ملامت كنى
)).
سرزنش كردن يكى از انواع نصيحت است و بازداشتن از خطا با كنايه نيز نوع
ديگرى كه به تعبير اميرالمؤ منين عليه السلام تاثيرش بيشتر است .
در اين باره نكات دقيقى هست كه لازم است به آنها اشاره كنيم . افراد در
پذيرش نصيحت متفاوتند: گاهى افراد در ملاءِ عام ، خلاف و گناه مى كنند
و از فضاحت اجتماعى و لكه دار شدن حيثيت خويش پروا ندارند. به يقين اين
گونه افراد را با نصيحت و تحذير از فضاحت اجتماعى ، نمى توان از گناه و
خطا بازداشت . اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
كيفَ
يَنتَفعُ بالنَّصيحَةِ مَن يَلتَذُّ بالفَضيحَةِ؟(684).
((كسى كه از افتضاح و رسوايى لذت مى برد، چگونه
مى تواند از نصيحت و ارشاد بهره مند شوداء
)).
معناى روايت اين نيست كه هيچ راه ديگرى براى نصيحت و هدايت او باقى
نمانده است ، بلكه بايد زبان و شيوه ديگرى را براى هدايت او به كار
گرفت و به نكاتى كه عواطف ، عقل و تشخيص او حساسيت دارد، توجه كرد و او
را به آن سمت هدايت كرد.
بعضى از انسان ها از فضاحت و لكه دار شدن حيثيت اجتماعى خود، بسيار رنج
مى برند؛ هدايت و نصيحت كردن اين افراد در ملا عام اثر معكوس و منفى
دارد؛ يعنى چون حيثيت و شخصيت خود را زير سؤ ال و لكه دار مى بينند، نه
تنها به ارشاد و نصيحت توجهى نمى كنند، بلكه عكس العمل منفى نيز نشان
مى دهند.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
النُصحُ بينَ الملاءَ تَقرِيع
(685).
((نصيحت و هدايت كردن در ملاعام يك نوع آزار است
)).
شيوه رفتار و گفتار و چگونگى استخدام كلمات و عبارات در اثرگذارى
مستنصح بسيار موثر است . به عبارت دقيق تر، ناصح بايد روحيات مستنصح و
نحوه تاثير در آن را به خوبى شناخته و سپس اقدام كند. اگر او به حيثيت
اجتماعى خود حساس است ، بايد به آن نكته توجه كند. اگر كسى از لكه دار
شدن حيثيت اجتماعى پروا ندارد، بايد به مسائل ديگر، مثل عواطف و علايق
او توجه كند.
2
- قابليت نصيحت و موعظه را داشته باشد
همان طور كه در شيوه و روش اهل بيت عصمت عليهم السلام مى بينيم كه در
نصيحت ، ارشاد و هدايت ديگران از همه ابزارهاى ممكن استفاده مى كردند،
ناصح نيز بايد در حالات فرد مطالعه و دقت كند و بهترين روش را براى
نصيحت او برگزيند. در زمان ائمه عليهم السلام كسانى روى امور دنيوى
حساس بودند. ائمه عليهم السلام عوارض دنيوى را به آنها تذكر مى دادند.
كسانى هم به مسائل اخروى ، بهشت و جهنم ، ثواب و عقاب حساسيت داشتند؛
ائمه عليهم السلام آنها را به آن مسائل توجه مى دادند. كسانى نيز بودند
كه به آثار سوء جهانى گناه حساس بودند. ائمه عليهم السلام آن نكات را
براى آنها تبيين مى كردند. مهم اين است كه ناصح بايد روحيات و توان
متسنصح را بشناسد و بر آن اساس عمل كند. رسول اكرم صلى الله عليه و آله
و سلم مى فرمايند:
انَّا معاشِرَ الانبياءِ اءُمرنا اءَن نُكَلِّمَ النَّاسَ على قدرِ
عقولِهم
(686).
((ما انبيا ماموريم به اندازه فهم و توان مردم
با آنها سخن بگوييم
)).
سخن ديگرى از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده است كه مى
فرمايند:
اءُمرنا معاشرَ الانبياءِ اءن نُكَلِّمَ النَّاسَ على قدرِ عقولِهم
(687).
((ما انبيا از ناحيه خدا مامور شده ايم كه به
اندازه فهم مردم با آنها سخن بگوييم
)).
اساسا خداوند متعال ملاك محاسبه دقيق اعمال را در قيامت ، بر مبناى
ادارك ، عقل و شعور افراد قرار داده است . امام باقر عليه السلام مى
فرمايند:
انَّما يُداقُّ اللهُ العبادَ فى الحسابِ يومَ القيامَةِ على قدرِ
آتاهُم مِن العقولِ فى الدُّنيا(688).
((خدا در قيامت در حساب افراد، به همان مقدار
ملاحظه مى فرمايد كه در دنيا به آنها عقل و درايت داده است
)).
كسى كه عقل و ادراكش توان درك استدلال عميق را ندارد، نبايد سخنان
استدلالى مطرح كند. همچنين از نصيحت آمرانه نيز بايد پرهيز كند؛ چرا كه
بشر معمولا از اوامر و نواهى - كه از موضع اشراف و علوّ است - متنفر
است .
3
- همراه با محبت و ملاطفت باشد
بايد نصيحت و ارشاد همراه با محبت و ملاطفت باشد. ملاحظه مى شود براهين
انبيا در امور اعتقادى ، بسيار بسيط و ساده است . دليل آن ، رعايت
مخاطبان پيام است . تفاوت در موعظه و نصحيت را مى توان درباره كسانى كه
به حضور رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و يا بعضى ائمه عليهم
السلام شرفياب مى شدند و تقاضاى نصيحت و سفارش مى كردند، مشاهده كرد.
كسانى كه با منابع روايى سر و كار دارند، اين تفاوت ها را در كلمات اهل
بيت عليهم السلام زياد ملاحظه مى كنند. فردى به حضور رسول اكرم صلى
الله عليه و آله و سلم شرفياب مى شود و عرض مى كند:
اءَوصِنى ، فقال صلى الله عليه و آله و سلم : اءُوصيكَ اءن لا تَغضَبَ(689).
((مرا وصيت كن . حضرت مى فرمايند: تو را توصيه
مى كنم كه خشم نگيرى و عصبانى نشوى
)).
فرد ديگرى به حضور حضرت شرفياب مى شود و همين تقاضا را مى كند:
يا
رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ! اءَوصنى و اءَقلِل لعلّى اءن
اءَحفَظ، قال : اءُوصيكَ بِخَمس : بالياءسِ عمّا فى اءيدى النّاس
فانَّه الغِنى ، و ايَّاكَ و الطَّمَعَ فانَّه الفقرُ الحاضرُ، و صَلِّ
صلاةَ مُودِّع ، و ايَّاكَ و ما يَعتَذِرُ منهُ، و اءَحِبَّ لاءَخيكَ
ما تُحبُّ لِنَفسكَ(690).
((يا رسول الله ! مرا نصيحتى كنيد. پيامبر صلى
الله عليه و آله و سلم فرمودند تو را به پنج چيز توصيه مى كنم : يكى
اين كه چشم به دست ديگران نداشته باشى ؛ زيرا احساس بى نيازى از ديگران
ثروتمندى است ؛ دوم اين كه از طمع و ولع پرهيز كنى ؛ كه طمع ، فقر و
نادارى است ؛ سوم اين كه عبادت و نمازت را طورى به جا آورى كه گويى
آخرين نماز تو است ؛ چهارم اين كه از كارهايى كه نهايتا بايد از آنها
عذرخواهى كنى بپرهيزى ؛ پنجم اين كه آنچه را براى خودت دوست دارى ،
براى برادرت هم دوست داشته باشى
)).
اين تفاوت هاى فاحش در پاسخ به يك سؤ ال ، گوياى اين است كه حالات سؤ
ال كنندگان متفاوت بوده و توان تحمل آنها نيز با يكديگر فرق داشته است
.
نكته ديگر اين كه نيازهاى آنها هم متفاوت است . يعنى رسول الله صلى
الله عليه و آله و سلم به عنوان ناصح ، معلم و مربى كه به همه نيازهاى
افراد و اصحاب خود احاطه دارند، به آن نيازها توجه كرده و بر آن اساس
پاسخ مى داده اند.
4
- قدرت پذيرش نصيحت را داشته باشد
ناصح بايد در جواب كسى كه طلب نصيحت مى كند، قدرت و توان پذيرش او را
در كلمات بسنجد و به تناسب آن سخن بگويد. ديگر اين كه درباره خواسته او
بررسى كند و به او پاسخ بگويد؛ اشتباه است اگر او درباره مشكلى مالى
مشاوره بخواهد، ناصح به مسائل معنوى بپردازد؛ يا برعكس درباره مسائل
معنوى و اخروى راهنمايى بخواهد، او به مسائل دنيوى و مادى بپردازد.
بايد در نصيحت خود نيازها و احتياجات شخص را دقيق درنظر بگيرد.
نكته ديگر اين كه به توان و قدرت تحمل و عقل و انديشه او هم توجه كند.
مثلا شخصى كه به حضور رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم رسيد و
موعظه و نصيحت خواست و حضرت به او فرمودند:
اءُوصيكَ اءن لا تَغضَبَ(691).
كسى كه نصيحت خواسته بود، از قبايل بيابان نشين بود. در آن زمان عصبيت
هاى قبيله اى آن چنان بر جوامع بدوى حاكم بود، كه اگر يكى از افراد
قبيله مورد تعرض قبيله ديگر قرار مى گرفت ، چنان روح عصبيت قومى بر
آنها غلبه مى كرد؛ كه بدون بررسى و تحقيق ، به خونريزى و جنگ مبادرت مى
كردند. اين شخص مى گويد: من سه بار از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و
سلم تقاضاى نصيحت كردم و هر سه بار فرمودند به تو سفارش مى كنم كه خشم
نگيرى .
وقتى به قبيله خود برگشتم به حكمت كلام پيامبر صلى الله عليه و آله و
سلم پى بردم ؛ چرا كه مطلع شدم فردى از افراد قبيله به دست قبيله ديگر
كشته شده است و همه اهل قبيله براى انتقام جويى آماده تهاجم مى شوند.
من گفته رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم را به خاطر آوردم و همين
يادآورى باعث شد كه آنها را آرام كنم و به ريشه يابى قضيه بپردازم .
بعد از تحقيق معلوم شد كه خطا از ناحيه افراد قبيله ما بوده است . اين
جا بود كه از يك جنگ و خونريزى بزرگ جلوگيرى شد.
5
- در نظر گرفتن موقعيت مكانى و زمانى
نكته مهم اين است كه ناصح بايد هم به توان شنونده توجه داشته باشد و هم
نياز او را بررسى كند و با او سخن بگويد. از امام موسى بن جعفر عليه
السلام مطالبى به عنوان نصيحت نقل شده است ؛ صرف نظر از اصل مطلب ، از
نظر سنجش موقعيت ، مكان و زمان و كسانى كه حضور دارند، قابل مطالعه و
دقت است . امام عليه السلام در حالى كه جنازه اى را در درون قبر مى
گذاشتند، فرمودند:
انَّ
شيئا هذا آخَرهُ لَحَقيق اءن يُزهَدَ فى اءَوَّلهِ و انَّ شيئا اءوَّله
لَحَقيق اءن يُخافُ آخَرُهُ(692).
((در دنيايى كه آخر آن گور تنگ و تاريك است ،
بهتر است انسان از آغاز با احتياط و زهد عمل كند و آخرتى كه منزل
ابتدايى اش چنين پرخطر و دلهره آفرين است ، بهتر است از پايان اين منزل
بترسد و وحشت داشته باشد
)).
ممكن است انسان اين كلمات را در مجلس جشن و سرورى كه افراد در حال گناه
هستند، مطرح كند. در اين جا طبيعى است كه با يك عكس العمل منفى مواجه
خواهد شد كه اين چه سخنى است كه عيش ما را از بين مى برد. اين سخنان در
جايى مطرح مى شود كه مردم ، عزيزى را از دست داده اند، قبر تاريكى حفر
شده و آنها گرد آن جمع شده اند در چنين حالى كه جنازه را به داخل قبر
مى گذارند و فضاى حزن و اندوه و تعمق و تفكر بر جمع حاكم است ، حضرت
اين كلمات را به زبان مى آورند و به يكى از برترين شيوه هاى بلاغت كه
از شرايط تاثير كلام بوده و علمى در علوم معانى و بيان است روى مى
آورند.
بنابراين ، توجه به شرايط زمانى و مكانى مخاطب ، از نكات دقيقى است كه
بايد در نصيحت و موعظه مورد توجه قرار بگيرد. فردى به نام جابر بن يزيد
جعفى مى گويد:
خَدَمتُ سيِّدَ الاءَنامِ اءباجعفر محمَّدَ بنَ علىّ عليهماالسلام
ثمانيةَ عشرةَ سنة فلمّا اءرَدتُ الخروجَ ودَّعته فقلت له : اءَفِدنى ،
فقال : بعد ثمانيةَ عشرَ سنة يا جابرُ؟ قلتُ: نعم ، انَّكم بحر لا
يُنزَفُ و لا يُبلَغُ قَعرُهُ، قال : يا جابرُ بَلِّغ شيعتى عنّى
السلامَ و اءعلِمهم اءَنَّه لا قرابةَ بيننا و بينَ اللهِ عزّوجلّ، و
لا يُتَقَرَّبُ اليه الا بالطّاعة له ، يا جابرُ مَن اءطاعَ الله و
اءحَبَّنا فهو وليُّنا، و مَن عصَى الله لَم يَنفَعهُ حُبُّنا(693).
((من هجده سال در مدينه و محضر امام باقر عليه
السلام بودم . بعد از اين مدت كه خدمت امام عليه السلام بودم ، حضور
ايشان شرفياب شدم تا خداحافظى كنم و براى ديدار بستگان و ارحام به كوفه
بروم . در لحظه آخر از امام عليه السلام خواستم كه مرا موعظه كنيد،
امام فرمودند: بعد از هجده سال كه اين جا بودى و از محضر ما توشه
برگرفتى و اندوختى ، حالا باز هم موعظه و نصيحت مى خواهى ؟ جابر مى
گويد: عرض كردم شما اقيانوسى هستيد كه هرگز نمى توان به عمق آن دسترسى
پيدا كرد. حضرت فرمودند: اى جابر! وقتى به كوفه رفتى ، به شيعيان ما
سلام برسان و به آنها بگو كه بين ما و خدا رابطه رحميت و خويشاوندى
نيست . آن كس كه خدا را اطاعت كند و ما را دوست داشته باشد، از اولياى
خدا و دوستان ما است و آن كس كه خدا را عصيان كند، دوستى ما به او
فايده اى نمى رساند
)).
سخنى كه امام باقر عليه السلام به جابر بن يزيد جعفى مى گويد، با سخنى
كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و يا موسى بن جعفر عليه السلام
يا امام صادق عليه السلام و يا ساير ائمه هدى عليهم السلام به ديگران
مى گويند، تفاوت آشكارى دارد. جابر بن يزيد جعفى ، مردى وارسته و از
خواص اصحاب است . هجده سال در محضر امام بوده است . بنابراين ، با او
بايد با يك زبان سخن گفت ؛ و با كسى كه تازه آمده و انس و آشنايى پيدا
كرده ، با زبانى ديگر.
بنابراين ، شناخت مستنصح ، حالات و روحيات او، علايق و دلبستگى هاى او
كمك مى كند تا ناصح بهترين و موثرترين راه را براى نصيحت او برگزيند.
43 - حق نصيحت كننده
و
اءَمَّا حقُّ النَّاصحِ فاءَن تُلينَ لهُ جناحَكَ ثمَّ تَشرَئِبَّ لهُ
قلبَكَ و تَفتَحَ له سمعَكَ حتّى تَفهَمَ عنهُ نصيحَتَهُ ثمَّ تنظُرَ
فيها فان كانَ وُفِّقَ فيها للصَّوابِ حَمِدَ الله على ذلكَ و قَبِلتَ
منه و عَرَفتَ له نصيحَتَهُ و ان لم يكُن وُفِّقَ لها فيها رحِمتَهُ و
لم تَتَّهِمهُ و عَلِمتَ اءَنَّه لم يَاءلُكَ نُصحا الا اءَنَّه
اءَخطَاءَ اءَن يكونَ عندَكَ مُستَحِقّا للتُّهَمَةِ فلا تَعبَاء بِشَى
ء مِن اءَمرِهِ على كلِّ حال و لا قوَّةَ الا باللهِ.
((اما حق نصيحت كننده اين است كه در برابر او
نرم خو، متواضع و شنوا باشى . با گوش جان گفته هايش را بشنوى ؛ اگر
نصايح او به صواب و درستى مقرون است ، بپذيرى و خدايت را سپاس گويى و
اگر درست نبود، بر او رحمت آورى و متهمش مسازى ؛ زيرا او در خيرخواهى
كوتاهى نكرده ، بلكه خطا نموده است . ولى اگر در مظانّ اتهام است ، به
سخنانش اعتماد نكنى
)).
اين حق ، ادامه مساءله نصيحت ، نصيحت خواهى و نصيحت گويى است كه قدرى
به توضيح آن مى پردازيم :
وظايف نصيحت شنونده
همانگونه كه نصيحت جو حقوقى بر نصيحت كننده دارد، نصيحت كننده
نيز بر نصيحت شنونده و نصيحت جو، حقوقى دارد كه عبارتند از:
1
- نرم خويى با ناصح
از فرمايش امام عليه السلام استفاده مى شود كه اولين حق ناصح ، حفظ
حرمت او از جانب مستنصح است ؛ زيرا ناصح به منزله معلمى مهربان و دلسوز
است كه نه تنهابه انسان علم مى آموزد، بلكه راه و رسم زندگى را نيز به
او تعليم مى دهد. تفاوت ناصح با معلم و استاد اين است كه معلم و استاد،
علومى را به انسان ياد مى دهد كه در سرنوشت اخلاقى و اخروى و هدايت و
اعتقادات انسان تاثيرى ندارد؛ اما ناصح كسى است كه آموخته هاى او در
اخلاق ، رفتار، عقايد و آخرت انسان تاثير دارد. اين افراد، كريم هستند
و انسان بايد در برابر كرام الناس ، متواضع باشد.
النّصيحةُ مِن اخلاقِ الكرامِ(694).
((نصيحت ، روش و منش انسان هاى بزرگوار است
)).
همان گونه كه در مباحث گذشته نيز گفتيم ، نصيحت ، ارشاد و هدايت شيوه
بزرگواران است . بنابراين ، به دو دليل ناصح را بايد گرامى داشت :
يكى اين كه او معلم و مربى است ؛ ديگر اين كه براى انسان بهره مادى و
معنوى فراهم مى كند. حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
مَن
تاجَرَكَ بالنُّصحِ فقَد اءَجزَلَ لكَ الرِّبحَ(695).
((كسى كه تو را هدايت و نصيحت مى كند، براى تو
بهره فراوان فراهم مى كند
)).
باز حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
مَن
تاجَرَكَ فى النُّصحِ كانَ شَرِيكَكَ فى الرِّبحِ(696).
((كسى كه تو را نصيحت مى كند، در سود بهره اى كه
به دست مى آورى شريك تو است
)).
به صورت طبيعى وقتى انسن احساس كند كسى به او احسان مى كند، او را
گرامى مى دارد.
بنابراين ، حق اول ناصح اين است كه بايد نسبت به او نرم خو بوده و به
او احترام بگذارد كه البته نتيجه آن به مستنصح بازمى گردد؛ چرا كه وقتى
به او احترام كرد و متواضع و نرم خو شد، ناصح هم از نصيحت كردن دريغ
نخواهد كرد.
2
- پذيرفتن سخن ناصح
حق دوم كه حضرت به آن اشاره مى كنند اين است كه مستنصح ، با گوش جان
سخنان ناصحان را بپذيرد. اين كه ناصح نصيحت كند و نصيحت شنونده به
نصايح او ترتيب اثر ندهد، خسارات زيادى را در پى خواهد داشت .
مَن
عصى نَصيحَة نَصَرَ ضِدَّه
(697).
((كسى كه از عمل به نصيحت سر باز زند دشمن خود
را يارى كرده است
)).
ناصح همان دوست است . اگر انسان سخن كسى را كه از روى دوستى و مودت او
را هدايت مى كند نپذيرد، در واقع دشمن خود را يارى كرده است .
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام مى فرمايند:
مَن
اءعرَض عن نَصيحَةِ الناصحِ اءُحرِقَ بِمَكيدةِ الكاشِحِ(698).
((اگر انسان به نصايح ناصحان توجه نكند، خود را
به آتش سوزنده دشمنانى كه دشمنى پنهان مى كنند، مى سوزاند
)).
و باز آن حضرت مى فرمايند:
مَن
خالَفَ النُّصحَ هَلَكَ(699).
((كسى كه با نصيحت مخالفت كند، خود را هلاك كرده
است
)).
3
- دور ماندن از رسوايى
اما نقطه مقابل آن فوايدى است كه بر نصيحت پذيرى مترتب است ؛ حضرت
اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
مَن
قَبِلَ النَّصيحةَ اءَمِنَ مِنَ الفَضيحَةِ(700).
((كسى كه نصيحت پذير باشد، از فضاحت و آبروريزى
مصون مى ماند
)).
حال اين آبروريزى ممكن است هتك حيثيت دنيوى باشد، يا اخروى .
بنابراين ، بايد به اين نكته توجه داشت كه ممكن است غرائز و تمايلات
نفسانى ، انسان را به سمت و سويى دعوت كند و نصيحت ناصحان او را به سمت
و سويى ديگر. دعوت غرائز به حسب ظاهر به سمت خواسته ها و اميال او است
و طبعا شيرين است و كلام ناصحان تلخ و ناملايم ، اما بايد دقت كرد كه :
مَرارَةُ النُّصحِ اءَنفَعُ مِن حَلاوَةِ الغِشِّ(701).
((تلخى نصيحت ، نافع تر از شيرينى خيانت است
)).
دوست خائن ، گاه بيرونى است و گاه همان غرائز درونى كه انسان را به سمت
و سويى راهنمايى مى كنند كه به حسب ظاهر براى انسان حلاوت و شيرينى و
لذت آور است ، اما ناصح ، انسان را به چيزى دعوت مى كند كه در نظر
ابتدايى تلخ و ناگورا است . فرزندان ما بايد توجه داشته باشند كه منفعت
تحمل آن تلخى ، بسان منفعتى است كه در تحمل تلخى دارو نهفته است .
مستنصح ، انسانى است كه در معرض يك بيمارى خطرناك است و بايد به نصيحت
به منزله دارو بنگرد كه براى او هديه و عطيه اى شفابخش است . حضرت
اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
نِعمَ الهَديَّةُ المَوعظَةُ(702).
((موعظه و نصيحت ، نيكو هديه اى است
)).
4
- حلاوت كلام ناصح
چنان كه در حق مستنصح تذكر داديم ، كلمات ، جملات و محتواى سخن ناصح
بايد براى مستنصح شيرين بوده و لذت آور باشد، اما مستنصح هم بايد توجه
داشته باشد كه اگر احيانا مواعظ براى او تلخى مى آفريند و يا مرارت و
سختى ايجاد مى كند، بايد اين مرارت ، تلخى و سختى براى او شيرين تر از
حلاوت كاذب اميال و خواهش هاى درونى باشد؛ يعنى بداند كه :
مُناصِحُكَ مُشفِق عليكَ مُحسنُ اليكَ ناظر فى عَواقِبِكَ مُستدرك
فَوَارِطَكَ فَفى طاعَتهِ رَشادُكَ و فى مُخالِفَتهِ فَسادُكَ(703).
((ناصح ، دلسوز است و نسبت به تو نيكوكار؛ به
عواقب امر توجه مى كند؛ آنچه را كه تو از دست داده اى ، به تو بازمى
گرداند. پس اگر از او اطاعت كنى ، در راه رستگارى قدم گذاشته اى و اگر
مخالفت كنى ، راه فساد پيموده اى
)).
جوانان و نوجوانان عزيز بايد به سخن ناصحان به خصوص پدران و مادران كه
يقينا نسبت به فرزندان ، مشفق و دلسوز هستند، ترتيب اثر دهند و به
زندگى انسان هاى موفق توجه كنند و آن را سرلوحه زندگى خود قرار دهند و
از زندگى و سيره آنها پند و نصيحت بجويند كه يقينا آنها كه مراحل مادى
و معنوى را طى كرده اند، هرگز ايام عمر را به تباهى و سياهى نگذرانده
اند. آنها نصيحت ناصحان را به گوش جان شنيده اند و راه توفيق را از
كلمات آنها جسته اند.
44 - حق بزرگسالان
و
امَّا حقُّ الكبيرِ فانَّ حقَّهُ تَوقيرُ سِنِّهِ و اجلالُ اسلامِه اذا
كانَ مِن اءَهلِ الفَضلِ فى الاسلامِ بِتَقديمهِ فيهِ و تَركُ
مُقَابَلَتِهِ عندَ الخِصامِ و لا تَسبِقهُ الى طريق و لا تَاءُمَّهُ
فى طَريق و لا تَستَجهِلهُ و ان جَهِلَ عليكَ تَحَمَّلتَ و اءَكرَمتَهُ
بحقِّ اسلامِهِ معَ سِنَّهِ فانَّما حقُّ السِّنِّ بِقدرِ الاسلامِ و
لا قوَّةَ الا باللهِ.
((و اما حق سالمند اين است كه او را احترام كنى
و اگر سابقه مسلمانى اش بيشتر است ، اسلامش را بزرگ دارى و ارج نهى و
از دشمنى و رويارويى با او بپرهيزى و در هيچ كار بر او سبقت نگيرى و به
هنگام راه رفتن از او پيشى نگيرى و نابخردانه با او برخورد نكنى .
چنانچه او جهالت ورزيد، تحمل كنى . پس او را به دليل اسلام و بزرگسال
بودنش ، گرامى بدارى ، كه حق بزرگسالى به اندازه اسلام او است
)).
درباره اين حق ، سخن را با نقل روايتى از امام باقر عليه السلام آغاز
مى كنيم كه مى فرمايند:
اُوصيكَ اءن تَتَّخُذَ صغيرَ المسلمين ولدا و اءوسَطَهم اءخا و
اءكبَرَهم اءبا فارحَم وَلدَكَ وَصِل اءخاكَ و بَرِّ والِدكَ(704).
((سفارش مى كنم كه با كودكان امت همانند فرزند،
و با ميان سالان ايشان همانند برادر و با بزرگسالان آنها همانند پدر
رفتار كنيد. پس به فرزند ترحم كنيد و با برادر سعى در پيوند و ارتباط
داشته باشيد و به پدر نيكى و احترام كنيد
)).
اين سخنان و هدايت ها، آموزه هاى مكتبى است كه سلامت و سعادت افراد و
جوامع را در ارتباط موزون و پيوند استوار با ديگران مى داند و خلاف آن
را موجب تلخكامى و عامل دشمنى . با كودك بسان فرزند، با هم سن و سال
مانند برادر و با بزرگتر همانند پدر رفتار كردن ، همان ملايمت و
سازگارى با ديگران است كه سعادت و سلامت جامعه را تضمين مى كند. اگر
غير از اين ديدگاه حاكم باشد و كودكان را فرزند خود، همسالان را برادر
و بزرگان را پدر خود ندانند، جامعه از مسير هماهنگى و سازگارى خارج شده
و موجب تلخ كامى مى گردد كه گاهى به مخاصمه ، عناد و دشمنى ها مى
انجامد.
ملاك احترام به ديگران
در حق پدر و برادر به تفصيل در اين باره سخن گفته ايم ؛ ولى
تصريح امام سجاد عليه السلام در اين حق تامل مضاعفى را مى طلبد. از نظر
معارف ما، ملاك احترام به ديگران ، قدرت و توان جسمى و مالى نيست ؛
چنانچه هر يك از اين دو ملاك و معيار باشد، بسيارى از خردسالان و
بزرگسالان فاقد اين ويژگى هستند. اگر به آيات كريمه قرآن توجه كنيم ،
هم خردسال و هم بزرگسال را، با عنوان ضعيف معرفى مى كند:
اللهُ الَّذى خَلَقَكم مِن ضَعف ثمَّ جَعَلَ مِن بعدِ ضَعف قوَّة ثمَّ
جَعَلَ مِن بعدِ قوَّة ضَعفا و شَيبَةُ يَخلُقُ ما يَشاء و هو العليمُ
القديرُ(705).
((خدا همان كسى است كه شما را آفريده ؛ در حالى
كه ضعيف بوديد بعد از ناتوانى ، قوت بخشيد و بعد از قوت ، ضعف و پيرى
بر وجود شما قرار داد؛ و هرچه بخواهد مى آفريند، و او دانا و توانا است
)).
هم كودك ضعيف است و هم بزرگسال . در اين ميان توانمندى از آن ميان
سالان و جوانان است . حال اگر ملاك احترام به ديگران قدرت و توانايى
است ، طبعا نه كودك داراى اين دو ملاك است ؛ نه بزرگسال . رسول اكرم
صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايند:
لا
تُحَقِّرَنَّ اءحدا من السملينَ فانَّ صغيرهم عندَ الله كبير(706).
((هيچ يك از مسلمانان را كوچك نشماريد؛ چون صغير
و خردسال ايشان هم نزد خدا بزرگ است
)).
و همچنين رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايند:
مِن
اجلالِ الله اِجلالُ ذِى الشَّيبَةِ المُسلمِ(707).
((اگر كسى مسلمان سپيدمويى را احترام كند و بزرگ
بدارد، خدا را بزرگ داشته است
)).
بزرگداشت مسلمان سپيدموى ، بزرگداشت و تجليل ذات اقدس پروردگار است ؛
در حالى كه مسلمان سپيدموى فاقد قدرت و توانايى جسمى است . پس ملاك
احترام ، توانايى جسمى و مالى نيست . از منظر مكتب اخلاقى اسلام ، ارزش
ها و معيارهاى ديگرى هم براى تجليل و احترام وجود دارد كه يكى از آنها
بزرگسالى و كبَر سن است . اين تعبير رسول اكرم صلى الله عليه و آله و
سلم است كه عامه و خاصه نقل كرده اند:
الشَّيخُ فى اءَهلِه كالنَّبىِّ فى اءُمِّتِهِ(708).
((پيرمرد در ميان ارحام و بستگانش مثل پيامبر
است در بين امتش
)).
در تعبير ديگرى از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم آمده است :
((انسانى كه عمرى از خدا گرفته و اصطلاحا به
مرحله شيخوخيت رسيده است ، احترامش در خانواده مانند پيامبر در بين امت
واجب است
(709))).
گفت پيغمبر كه شيخ رفته پيش |
|
چون نبى باشد ميان قوم خويش |
اگر در اين روايت تامل كنيم و حقوق يك پيامبر را در ميان امت خود
برشماريم ، مى بينيم كه او، هم حق تعليم و ارشاد و هدايت دارد و هم
واسطه ارتباط با مبدا اعلا و ذات ذوالجلال الهى است ؛ كه به دليل وجود
همين ملكات و معيارها است كه امت به پيامبرش به ديده احترام مى نگرد و
حتى به او تبرك مى جويد.
فوايد احترام به بزرگان
در كلمات رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم تعبيرى است كه مى
فرمايند:
الَبَرَكَةُ معَ اءَكابِرِكُم
(710).
((بركات خداوندى ، همراه با پيران شما است
)).
اگر از ميان قوم و فاميلى ، پيرى رخت بربندد، طبعا بركتى كه با او بوده
از بين خواهد رفت . باز نقل شده است كه انس بن مالك مى گويد:
اءَوصانِى رسولُ الله صلى الله عليه و آله و سلم بخَمسِ خِصال فقالَ
فيهِ و وَقِّرَ الكبيرَ تَكن مِن رُفَقائى يَومَ القيامَةِ(711).
((رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم مرا به
پنج چيز توصيه فرمودند: يكى از آنها اين بود كه به پيرمردان يا پيرزنان
امت احترام بگذاريد تا در قيامت از دوستان من باشيد
)).
براى اهميت اين وظيفه ، روايت ديگرى را از رسول اكرم صلى الله عليه و
آله و سلم در همين مورد مى آوريم ، حضرت فرموده اند:
مَن
عرَفَ فَضلَ كبير لِسِنِّهِ فَوَقِّرهُ آمَنَهُ الله مِن فَزَعِ يومِ
القيامَةِ(712).
((از ما نيست كسى كه به خردسالان امت رافت و
رحمت نداشته باشد و بزرگسالانش را توقير و اكرام نكند
)).