30 - حقّ امام جماعت
و
امّا حقّ امَامكَ فِى صَلاتكَ، فَاءَن تَعلَمَ اَنَّهُ قَد تَقَلَّدَ
السّفارَة فيما بينك و بينَ الله ، و الوفَادَةِ الى ربِّكَ، و
تَكَلَّم عَنك و لَم تَتَكَلَّم عنه ، و دَعا لك و لم تَدع له ، و طَلب
فيك و لَم تَطلب فيه ، و كَفَاكَ هَمَّ المَقَام بَينَ يَدَىِ الله ،
والمُساءَلَة لَه فيك و لَم تَكفِه ذلك ، فان كانَ فى شَى ء مِن ذلِكَ
تَقصِير كانَ بِهِ دونَك ، و ان كانَ آثِما لم تكن شَريكه فيه ، و لم
يكن لكَ عَلَيهِ فَضل ، فَوَقَى نَفسكَ بِنَفسِهِ، و وَقَى صَلاتَكَ
بِصَلاتِهِ، فَتَشكُرَ لَهُ على ذلكَ، و لا حَولَ و لا قُوَّةَ الا
باللهِ.
((و اما حق امام جماعت اين است كه بدانى او
سفارت و وساطت ميان تو و خداى تو را به عهده گرفته و نماينده تو در
درگاه پروردگار است . او از جانب تو سخن مى گويد و تو از طرف او سخنى
نمى گويى . او براى تو دعا مى كند و تو براى او دعا نمى كنى . او براى
تو طلب مى كند و مى خواهد و تو چنين نمى كنى . او از جانب تو اهميت
ايستادن در پيشگاه پروردگار و تقاضا و حاجت خواستن از درگاه ربوبى را
كفايت مى كند و اگر در انجام اين كار نقصانى باشد، به عهده او است و نه
تو. اگر گناه و عصيانى صورت بگيرد، تو در اين كار شريك نيستى و او هم
خود و هم نمازش را وسيله صيانت از تو و نمازت قرار داده است . پس ضرورى
است كه تو او را بر اين كار سپاس گويى و شكرگزار باشى
)).
اين حق نيز شبيه به حق قبلى - حق مؤ ذّن - است ؛ يعنى حق كسانى كه به
نوعى انسان را به سمت يك عمل مستحب هدايت و كمك مى كنند كه يادآور ذكر
و ياد خدا است . همان گونه كه مؤ ذّن ، انسان را در يادآورى و ذكر خدا
يادآورى مى كند، امام جماعت هم انسان را در انجام واجبى مانند نماز، كه
جماعت بودن آن مستحب مؤ كّد است ، يارى مى كند؛ بنابراين ، نسبت به
انسان ، حقوقى پيدا مى كند.
امام عليه السلام از باب اين شكرگزارى و حق شناسى كسى كه براى انسان
خدمتى انجام مى دهد، يك وظيفه و فريضه عقلى است ، مؤ منان را به اداى
اين حقوق تنبه و توجه مى دهند.
پاداش و فضيلت نماز جماعت
در تبيين فرمايش امام سجاد عليه السلام نكات قابل بحث متعددى مى
توان يافت ، اما در اين جا، به روايت هايى كه در فضيلت نماز جماعت وارد
شده ، اشاره مى كنيم .
در روايتى از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده است كه
فرمودند: جبرئيل بعد از نماز ظهر بر من نازل شد و هفتادهزار ملك او را
همراهى مى كردند و فرمود:
يا
محمَّد! انَّ ربّكَ يُقرِؤُكَ السَّلام ، و اءَهدى اِلَيكَ هَديَّتَين
، لَم يَهدِهِما الى نبىّ قَبلك ، قلت : ما الهديَّتان ؟ قال : الوَترُ
ثَلاثُ رَكَعَات ، و الصَّلاة الخمس فى جَمَاعَة ، قُلتُ: يَا جبرَئِيل
و مَا لاُمَّتى فى الجماعة ؟ قال : يا محمّد! اذا كانا اثنَين ، كَتَبَ
الله لكُلّ واحد بِكُلِّ رَكعَة مِائَةَ و خَمسِينَ صَلاة
(1).
((اى محمد! خداى سبحان به تو سلام رسانده و براى
تو دو هديه فرستاده است كه به هيچ پيغمبرى قبل از تو نداده است . حضرت
فرمودند: كه من از جبرئيل سؤ ال كردم آن دو هديه چيست ؟ او گفت : يكى ،
سه ركعت نماز شب است - كه در پايان هشت ركعت نماز خوانده مى شود و در
مجموع يازده ركعت است . توصيه ها و سفارشهايى كه براى به جا آوردن نماز
شب به مؤ منان شده به خاطر آن است كه هديه الهى است - و ديگرى جماعت
نمازهاى پنج گانه است . حضرت مى فرمايند من گفتم : چه حاصلى دارد كه
امت من نماز را به جماعت بخوانند؟ جبرئيل فرمودند: اگر اين جماعت دو
نفر باشند، خدا براى هر يك از اين امام و ماموم و براى هر ركعتى ، اجر
يكصد و پنجاه نماز قرار مى دهد)).
و
اذا كانوا ثلاثة ، كَتَبَ الله لكُلّ مِنهم بكلِّ رَكعة سِتَّمِائَة
صلاة ، و اذا كانوا اَربعة ، كَتَبَ الله لكُلِّ واحد بكلِّ رَكعة
اَلفا و مِائَتى صَلاة ، و اذا كانوا خَمسَة ، كَتبَ الله لكلِّ واحد
بكُلِّ ركعة اَلفين و اَربَعَمائة صَلاة ، و اذا كانوا سِتَّة ، كَتَبَ
الله لكلِّ واحِد مِنهُم بكلِّ رَكعة اَربعة آلاف و ثَمَانَمائة صَلاة
، و اذا كانوا سَبعة ، كَتبَ الله لكلِّ واحد منهم بكلِّ ركعة تِسعَة
آلاف و ستَّمائة صلاة ، و اذا كانوا ثَمانية كَتَبَ الله لكلِّ واحد
مِنهم تِسعَة عَشَر اَلفا و مِائَتى صَلاة ، و اذا كانوا تسعة ، كتبَ
الله تعالى لكلِّ واحد منهم بكلِّ رَكعة ستة و ثلاثين الفا و اربعمائة
صلاة ، و اذا كانوا عشرة ، كتبَ الله تعالى لكلِّ واحد بكلِّ ركعة
سبعين الفا و الفين و ثمانمائة صلاة ، فان زادوا على العشرة ، فلو
صارَت بحار السَّموات و الارض كلّها مِدادا و الاَشجار اَقلاما و
الثقلان مع الملائكة كُتّابا، لم يقدروا ان يكتبوا ثَواب ركعة واحدة
(2).
((و اگر سه نفر باشند، به ازاى هر ركعتى ثواب
ششصد نماز براى آنها مى نويسد. اگر چهار نفر شدند، خدا به ازاى هر
ركعتى ثواب يك هزار و دويست نماز براى آنها قرار ميدهد و اگر پنج نفر
شدند، در قبال هر ركعت ثواب دو هزار و چهارصد نماز به آنها مى دهد و
اگر شش نفر بودند، در ازاى هر ركعت ثواب چهار هزار و هشتصد نماز به
آنها پاداش مى دهد و اگر هفت نفر باشند، هر ركعت را براى هر يك از آنها
نه هزار و ششصد نماز به حساب مى آورد و براى جماعتى كه با هشت نفر
برگزار شود براى هر يك ، يك ركعت را نوزده هزار و دويست نماز حساب
خواهد كرد و اگر اين جماعت به نه نفر برسد، ثواب هر ركعت نماز آنها
ثواب سى و شش هزار و چهارصد نماز خواهد بود و اگر اين عده ده نفر
باشند، ثواب هر ركعت نماز آنها، هفتاد و دو هزار و هشتصد نماز خواهد
بود. و چنانچه اين عده از ده نفر تجاوز كند، اگر همه درياهاى زمين و
آسمان مركب شوند و همه درختان قلم شوند و جن و انس و ملائكه نويسنده
شوند، قدرت نخواهند داشت كه پاداش و اجر يك ركعت از اين نماز را
بنويسند)).
((يا محمد! تكبيرة يدركها المومن مع الامام ،
خير له من ستين الف حجّة و عُمرة ، و خير من الدنيا و ما فيها سبعين
الف مرّة ، و ركعة يصليها المومن مع الامام ، خير من مائة الف دينار
يتصدّقُ بِهَا على المساكين ، و سجدة يسجدها المؤ من مع الامام فى
جماعة ، خير من عتق مائة رقبة
(3).
((اى محمد! هر تكبيرى كه مومن همراه با امام
باشد، براى او بهتر از شصت هزار حج و عمره است و هفتادهزار بار از دنيا
و آنچه در آن است براى او بهتر است و هر ركعتى كه مومن همراه با امام
به جا آورد، براى او از صدهزار دينار كه به فقرا صدقه بدهد بهتر است و
هر سجده اى كه مومن همراه با امام به جا آورد، از آزاد كردن صد بنده
ارزشمندتر است )).
در منابع روايى ما، درباره اهميت نماز جماعت روايت بسيارى يافت مى شود.
حتى عبدالله بن مسعود مى گويد كه روزى دير به نماز جماعت رسول الله صلى
الله عليه وآله و سلم رسيدم ؛ يعنى حضرت تكبيرة الاحرام را فرموده
بودند كه من وارد مسجد شدم و چون اين فضيلت را درك نكردم يك بنده آزاد
كردم ، بعد خدمت رسول الله صلى الله عليه وآله و سلم آمدم و عرض كردم :
يا
رسول الله ! فاتتنى تكبيرة الافتتاح يوما، فاءعتقت رقبة ، هل كنت مدركا
فضلها؟ فقال : لا، فقال ابن مسعود: ثم اءعتق اءخرى ، هل كنت مدركا
فضلها؟ فقال : لا يا بن مسعود، و لو اءنفقت ما فى الارض جميعا لم تكن
مدركا فضلها(4).
((من تكبيرة الاحرام را درك نكردم و به همين
دليل يك برده آزاد كردم . آيا با اين عمل اجر تكبيرة الاحرام را درك
كرده ام ؟ حضرت فرمودند: نه . ابن مسعود مى گويد: آيا اجر تكبيرة
الاحرام را درك مى كنم يا نه ؟ حضرت فرمودند: نه . بعد فرمودند: اگر هر
چه روى زمين هست متعلق به تو باشد و همه را در راه خدا انفاق كنى ، باز
هم فضيلت يك تكبيرة الاحرام را به دست نخواهى آورد)).
پيامدهاى سوء ترك نماز
جماعت
از مجموع روايت هايى كه درباره نماز جماعت آمده است استفاده مى
شود كه نماز جماعت فوق العاده مورد اهتمام و توصيه شرع مقدس است ؛ به
صورتى كه در بعضى از روايت ها درباره كسانى كه نماز جماعت را ترك مى
كنند، به خصوص اگر به مسجد نزديك باشند، چنين آمده است :
لا
صلاة لجار المسجد الّا فى مسجده
(5).
((نماز همسايه مسجد كامل نيست ، مگر كه آن را در
مسجد به جاى آورد)).
در روايتى كه مرحوم حرّ عاملى در ((وسايل الشيعه
)) آورده است ، امام صادق عليه السلام مى
فرمايند:
اشتَرَطَ رسول الله صلى الله عليه وآله و سلم على جِيرانَ المسجد شهود
الصّلاة
(6).
((حضرت شرط كردند بر همسايه مسجد كه براى نماز
بايد در مسجد حاضر شوند)).
در روايتى ديگر آمده است :
لَتَحضُرُنَّ المسجد اءو لاءُحرقَنَّ عليكم منازلكم
(7).
((اگركسى از حضور نماز جماعت كوتاهى كند، خانه
اش را بايد آتش زد)).
اين دستور رسول الله صلى الله عليه وآله و سلم حكايت از شدت اهتمام به
نماز جماعت دارد.
حتى روايتى را نقل مى كنند كه نابينايى خدمت رسول الله صلى الله عليه
وآله و سلم آمد و عرض كرد:
يا
رسول الله ! انّى ضرير البصر و رُبَّما اءسمع النِّداء و لا اءجد مَن
يَقُودُنى الى الجماعة و الصّلاة معك ، فقال له النبى صلى الله عليه
وآله و سلم : شُدَّ من منزلك الى المسجد حبلا واحضُر الجماعة
(8).
((يا رسول الله ! من نابينا هستم و چه بسا صداى
اذان را مى شنوم ، اما كسى نيست كه مرا كمك كند و براى نماز به مسجد
بياورد حضرت فرمودند: ريسمانى يا طنابى را از منزلت به مسجد مى كشى و
موقع نماز دستت را به اين ريسمان مى گيرى كه تو را هدايت كند و به مسجد
برساند)).
سرّ اهتمام به نماز جماعت همان طور كه قبلا نيز بدان اشاره كرديم اين
است كه :
مَن
خلع جماعة المسلمين قدر شبر، خلع ربق الايمان من عنقه
(9).
((هر كسى به اندازه يك وجب از نماز جماعت
مسلمانان دور شود پيوند خود را با ايمان بريده است )).
يعنى شرط ايمان ، حضور در جماعت مسلمانان و همراهى با جمع آنان است .
حتى در روايت ديگرى آمده است كه :
من
سمع النداء من جيران المسجد فلم يجب فلا صلاة له
(10).
((از همسايگان مسجد، كسى كه صداى مؤ ذّن را
بشنود و در مسجد شركت نكند، نمازش كمال ندارد و مقبول نيست
)).
آيات قرآن و حضور در نماز
جماعت
علاوه بر روايت ها، از بعضى آيه هاى قرآن نيز، تاءكيد بر حضور
در جماعت استفاده مى شود: مثل اين آيه شريفه در سوره مباركه بقره كه مى
فرمايد:
واركعوا مع الرَّاكعين
(11).
((همراه با ركوع كنندگان ركوع كنيد)).
توصيه خاصى است كه در سوره آل عمران به حضرت مريم عليه السلام شده است
:
واركعى مع الرَّاكعين
(12).
((با ركوع كنندگان ركوع كن )).
يا در سوره مباركه اعراف مى فرمايند:
و
اءَقيموا وجوهكم عندَ كلّ مسجد(13).
((توجه خويش را در هر مسجد - و به هنگام عبادت -
به سوى او كنيد)).
از اين آيه ها هم توصيه به اقامه نماز با جماعت استفاده شده است . اما
سر اهتمام به نماز جماعت چيست و چرا اين همه مساءله جماعت در نمازهاى
واجب ، مورد تاءكيد و توصيه واقع شده است ؟ كاملترين و جامع ترين دليل
را مرحوم صدوق به نقل از امام هشتم حضرت اباالحسن الرضا عليه السلام در
عيون اخبارالرضا بيان كرده كه حضرت فرموده اند:
فلم
جُعل الجماعة ؟ قيل لئلّا يكون الاخلاص و التوحيد و الاسلام و العبادة
لله الا ظاهرا مكشوفا مشهورا، لاءنَّ فى اظهاره حجة على اءهل الشرق و
الغرب لله وحده عزّوجلّ و ليكون المنافق و المستحفُّ مؤ دّيا لما
اءقَرَّ به بظاهر الاسلام و المراقبة و ليكون شهادات الناس بالاسلام
بعضهم لبض جائزة ممكنة مع ما فيه من المساعدة على البرِّ و التقوى و
الزبد عن كثير من معاصى الله عزّوجلّ(14).
خداوند نماز جماعت را قرار داد تا اسلام ، توحيد و عبادت خداوند متعال
و اخلاص در تدين به دين و عبادت هاى دين ، پنهان نماند و مطلوب شارع
مقدس ، كشف و ظهور دين و عبادت هاست .
ثمره و دستاوردهاى برپايى
نماز جماعت
همان طور كه در بحث اذان هم اشاره كرديم بعضى از عبادت ها در
شرع مقدس براى دين شعارند و تحقق شعار، مستلزم تظاهر و آشكار نمودن آن
است . از آن جا كه اراده الهى در تعميم ، گسترش و توسعه دين و عبادات
است ، اختفا در ديندارى و انجام بعضى از فرايض به صورت پنهانى را مرجوح
ندانسته و به آشكار انجام دادن اين عبادت ها توصيه مى فرمايند. در اين
تظاهر و آشكار شدن ، فوايد و ثمراتى است :
ثمره اول ، تعميم و گسترش معنويت است ؛ يعنى نوعى دعوت و تشويق ديگران
به دين و احكام آن ، البته اين هيچ منافاتى با مساءله قربى بودن عبادت
ها ندارد؛ چرا كه قربى بودن عمل و تقرب الى الله ، امرى است كه مربوط
به نيت افراد است كه با تصحيح نيت ، محقق مى شود؛ گرچه تظاهر به عمل
كند. ولى اگر اين كار را بدون قصد قربت براى خداوند متعال انجام دهد و
براى ريا و استطاله
(15) بر مردم انجام دهد با اين كار، نماز و جماعتش را
از بين برده است . آنچه كه با قصد تقرب و اخلاص منافات دارد، همان ريا
در نيت است ؛ يعنى اين كه بخواهد ديگران را با اين كار فريب دهد.
ثمره دوم ، تظاهر به نماز جماعت نوعى دعوت از كسانى است كه از وجود دين
و مقررات و آثار مثبت آن و دعوت هاى دينى بى اطلاع هستند؛ يعنى نوعى
اخبار و اعلام عمومى است .
ثمره سوم ، با برگزارى نماز جماعت انسان هايى كه از پذيرش دين و مقررات
آن استنكاف مى كنند. در قيامت نمى توانند بگويند كه خدايا ما مطلع
نبوديم و خبر نداشتيم . خداوند به وسيله تظاهر بندگان به عبادت ، آنها
را مطلع كرده است . چون اراده خدا به هدايت بشر تعلق گرفته ، بايد از
هر ابزارى براى تحقق اين اراده الهى استفاده شود. از جمله آن ابزار،
تظاهر به عبادت هايى است كه در شرع مقدس به صورت جماعت توصيه شده است .
ثمره چهارم كه در جماعت نهفته است و امام رضا عليه السلام در ادامه سخن
مى فرمايند اين است كه اين تظاهر براى دو دسته مفيد است : اول افرادى
كه در واقع دين را نپذيرفته اند، ولى تظاهر به آن مى كنند؛ دوم كسانى
كه نظر اعتقادى دين را پذيرفته اند، اما در انجام اعمال و فرايض عبادى
، سستى مى كنند.
فايده اش اين است كه به صرف پذيرش اسلام اكتفا نمى كنند بلكه حضور در
جماعت ، آنها را به انجام دادن دستورات اسلام وادار مى كند و اين نوعى
مراقبه است . اگر ما مراقبه در مراحل سلوك را منحصر در افعال قلبيه
ندانيم ، حضور در جماعت نيز نوعى مراقبه است . ممارست و مراقبه در
اعمال و افعال بيرونى ، به تدريج براى انسان انس ايجاد مى كند و به
تدريج به صورت يك عادت موظف و غيرقابل ترك در مى آيد كه به طور طبيعى
منافع مترتب بر آن عقيده و عمل ، براى انسان حاصل مى شود.
ثمره پنجم كه در كلام امام هشتم عليه السلام بيان شده اين است كه حضور
در جماعت ، يعنى اعلام همراهى و همرنگى با عموم مسلمانان . مثلا اگر
افرادى به اعتقاد او ترديد كنند، ساير مؤ منان كه معمولا حضور او را در
جماعت شاهد بوده اند، اين ترديد و شبهه را برطرف مى كنند. اين فايده به
طور قطع ، در جامعه اسلامى بسيار ارزنده است و در همه ابواب عملى فقه
كه انسان در زندگى روزمره با آن سر و كار دارد - از طهارت تا ميراث ،
حدود، ديات و قصاص - مثمر ثمر است .
مثلا اگر ما قائل شويم كه غيرمسلمان طاهر نيست و در عين حال در مسلمان
بودن كسى ترديد شود و عده اى به حضور او در جماعت شهادت بدهند، حكم
طهارت بر او بار مى شود. يا مثلا اگر رحمى داشته كه از دنيا رفته ،
شهادت به مسلمان بودن او باعث مى شود ميراث او با ساير وارثان كه غير
مسلمانند، تفاوت كند. در اجراى حدود و همين طور در بسيارى از مسائل و
امور جارى زندگى نيز تاثير مستقيم دارد.
روايتى را ابن ابى يعفور از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه حضرت
فرمودند:
انّما جُعِلَتِ الجماعة و الاجتماع الى الصّلاة ، لكى يُعرَفَ مَن
يصلّى ممَّن لا يصلى و مَن يحفَظ مواقيت الصلاة ممَّن يُضيِّع ، ولَو
لا ذلك لم يكن اءَحدا اءَن يشهد على اءَحد بالصلاح ، لاءَنَّ من لم
يُصلِّ فى جماعة فلا صلاة له بين المسلين ، لاءنَّ رسول الله صلى الله
عليه وآله و سلم قال : فلا صلاة لمَن لم يصل فى المسجد مع المسلمين الا
من علَّة
(16).
((خداوند جماعت و اجتماع را در نماز قرار داد تا
كسى كه نماز مى خواند، از آن كه نماز نمى خواند شناخته شود. كسانى كه
به اوقات خاصه نماز توجه دارند، از كسانى كه به آن اهتمام نمى ورزند،
شناخته شوند. اگر توصيه به جماعت در نمازهاى فريضه نبود، هيچ كس نمى
توانست به صلاح و فساد حال ديگرى شهادت بدهد؛ چون كسى كه در جماعت حاضر
نشود، نمازش كامل نيست ؛ زيرا پيامبر صلى الله عليه وآله و سلم
فرمودند: كسى كه بدون علت در مسجد با مسلمان ها نماز نمى خواند، نمازش
ناتمام است و كمال ندارد)).
ثمره ششم كه در فرمايش امام هشتم عليه السلام به آن اشاره شده ، اين
است كه نماز جماعت روح اخوت را در انسان ها و مؤ منان احيا مى كند؛ چرا
كه مؤ منان هر شبانه روز چند مرتبه در مكان معينى يكديگر را ملاقات مى
كنند، از حال يكديگر مطلع مى شوند و در مواقع بروز مشكل به دستگيرى و
مساعدت يكديگر اهتمام مى ورزند.
اين فرمايش امام هشتم عليه السلام در واقع نوعى توصيه به مؤ منان و
حاضران در صفوف جماعت است كه نماز جماعت صرف حضور در مسجد، بدون
شناسايى و معرفت يكديگر نيست . مؤ منان بايد از حال و احوال يكديگر
مطلع و از مشكلات هم ، باخبر شوند و براى رسيدگى به اين مشكلات اقدام
كنند.
ثمره هفتمى كه در بيان امام هشتم عليه السلام ذكر شده ، اين است كه اگر
انسان در برهه اى از عمر خود به گناه رغبت داشته باشد، با حضور در جمع
اهل ايمان از لحاظ باطنى و ظاهرى تربيت مى شود؛ از لحاظ درونى كه روشن
است ، اما در ظاهر نيز حداقل به خاطر حرمت اجتماعى خود؛ از ارتكاب
بسيارى از معاصى خوددارى مى كند و به تدريج باعث ايجاد ملكه تورع و
پرهيزگارى در او مى شود؛ اگر چه اين تورع به خاطر ترس از هتك حيثيت و
حرمت اجتماعى يا طرد از سوى مؤ منان حاصل شود، اما نوعى مراقبه به شمار
مى آيد؛ چرا كه در روايات آمده است :
مَن
اءَحبَّ المكارم اجتنب المحارم
(17).
((كسى كه كرامت (جايگاه اجتماعى ) را دوست دارد،
از گناه دورى مى كند)).
دورى و تورع از گناه ، به تدريج انسان را مى سازد و تربيت مى كند.
فوايد نماز جماعت از
ديدگاه روايات
علاوه بر آنچه ذكر شد، در روايات ديگر نيز، فوايد بسيارى براى
نماز جماعت بيان شده است كه به چند مورد از آنها اشاره مى كنيم :
1 - حضور در جماعت
حضور در جماعت به انسان درس مدارا با طبقه هاى مختلف اجتماعى را مى
آموزد. در روايت وارد شده است كه پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه
وآله و سلم فرمودند:
مَن
اءَمَّ الناس فليُخَفِّف ، فانَّ فيهم الكبير و الصغير و المريض
(18).
((كسى كه به امامت جماعت مى ايستد، نمازش را
كوتاه به جاى آورد؛ چرا كه در بين مردم ، بزرگ ، كوچك و مريض هست - و
همه توان نماز طولانى را ندارند -)).
بنابراين ، انسان بايد طورى يك كار جمعى را انجام دهد و به سامان
برساند كه همگان از عهده انجام آن برآيند.
2 - رعايت حال ديگران
ابن فهد در ((عدة الداعى ))
اين روايت را نقل مى كند كه :
صلّى
بالناس يوما فخفف فى الركعتين الاخيرتين فلمّا انصرف قال له الناس : يا
رسول الله ! راءَيناك خفَّفت ، حل حدث فى الصلاة اءمر؟ فقال : و ما ذاك
؟ قالوا: خفَّفت فى الركعتين الاخيرتين ، فقال : او ما سمعتم صراخ
الصبىِّ؟ و فى حديث آخر خشيت ان يشتغل به خاطر ابيه
(19).
((يكى از روزها كه پيغمبر صلى الله عليه وآله
وسلم نماز مى خواندند، برخلاف معمول دو ركعت آخر نماز را خيلى كوتاه به
جاى آوردند. وقتى نماز تمام شد عده اى گفتند: يا رسول الله ! امروز
ديديم نماز را خيلى كوتاه به جاى آورديد! - گاهى در حين نماز پيك وحى
نازل مى شد و رسول الله صلى الله عليه وآله و سلم نماز را به سرعت تمام
مى كردند، مردم خيال مى كردند كه باز جبرئيل نازل شده يا اتفاق جديد
افتاده است - حضرت فرمودند: آيا صداى فرياد و گريه آن كودك را در حال
نماز نشنيديد؟ من به خاطر آن كه اين كودك در نماز گريه مى كرد، نماز را
كوتاه كردم )).
حضرت در حديث ديگرى در همين باره فرمودند: من ترسيدم كه ذهن پدر اين
كودك ، با شنيدن صداى گريه فرزندش كه در صف جماعت است ، از نماز و
عبادت منحرف شود و با توجه كامل نمازش را به جاى نياورد. بنابراين نماز
را سريع تر به جاى آوردم )).
اين رفتار پيامبر صلى الله عليه وآله و سلم خود درس مدارا و سلوك صحيح
با ديگران است .
انسان بايد توجه كند كه چگونه با ديگران معاشرت كند و چگونه كار جمعى
انجام دهد تا موجب تحميل فشار بر ديگران نباشد.
3 - نظم و ترتيب
از آثار ديگرى كه با حضور در جماعت مترتب است ، درس نظم و ترتيب در
امور است . در روايات داريم :
سوُّوا بين صفوفكم و حاذوا بين مناكبكم
(20).
((به صف جماعت كه مى ايستيد، صف را تسويه (مساوى
) كنيد و شانه هايتان را محاذى يكديگر قرار دهيد)).
حتى در روايت ديگرى آمده است كه رسول اكرم صلى الله عليه وآله و سلم در
آغاز براى اين كه مسلمان ها را تعليم بدهند هنگام نماز جماعت ، ريسمانى
را به دست مى گرفتند و سمت ديگر آن را سلمان به دست مى گرفت تا صف ها
مرتب و داراى نظم باشند(21).
4 - وقت شناسى
از ديگر فايده هاى نماز جماعت ، وقت شناسى است ؛ زيرا نمازهاى جماعت در
اول وقت نماز برپا مى شوند.
انسانى كه به نماز جماعت مقيد باشد، طبعا وقت شناس است و براى هر كار و
برنامه اى ، ساعت مقررى دارد كه هر كارى را در زمان خاص خود انجام مى
دهد.
نماز جماعت به انسان كمك مى كند تا وقت شناس باشد و به او مى آموزد تا
از لحظه ها و فرصت هاى عمر به خوبى بهره برد.
5 - ترويج روح برابرى و مساوات
نماز جماعت باعث مى شود بين مؤ منان روح مساوات و برابرى برقرار شود.
در مساجد و محافل عبادى كه متعلق به مسلمانان است ، هيچ ممنوعيتى براى
حضور طبقه اى از طبقات اجتماعى وجود ندارد، ممكن است در صف نماز جماعت
ثروتمندترين و قدرتمندترين ماموم حضور داشته و فقيرترين و ناتوان ترين
ماموم نيز در كنار او ايستاده باشد. در روايت معروفى از امام صادق عليه
السلام كه در مباحث قبل هم به آن اشاره شد آمده است كه :
جاء
رجل موسر الى رسول الله صلى الله عليه وآله و سلم نقى الثوب ، فجلس الى
رسول الله صلى الله عليه وآله و سلم ، فجاء رجل معسر درن الثوب فجلس
الى جنب الموسر، فقبض الموسر ثيابه من تحت فخذيه ، فقال له رسول الله
صلى الله عليه وآله و سلم : اءخفت اءن يمسك من فقره شى ء، قال :لا، قال
: فخفت اءَن يصيبه من غناك شى ء؟ قال : لا، قال : فخفت اءَن يوسخ ثيابك
؟ قال : لا، قال : فما حملك على ما صنعت ؟ فقال : يا رسول الله ! ان لى
قرينا يزيّن لى كلّ قبيح و يقبح لى كلّ حسن . و قد جعلت له نصف مالى ،
فقال رسول الله صلى الله عليه وآله و سلم للمعسر: اءَتقبل ؟ قال : لا
فقال له الرجل : و لِمَ؟ قال : اءَخاف اءَن يدخلنى ما دخلك
(22).
((شخصى ثروتمند كه لباس پاكيزه اى بر تن داشت ،
نزد پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم آمد و كنار ايشان نشست . سپس مرد
فقيرى كه لباس مندرسى بر تن داشت وارد شد و كنار مرد ثروتمند نشست .
ثروتمند - با حركتى كه حاكى از نارضايتى از نشستن فقير بود - لباس خود
را جمع كرد. پيامبر صلى الله عليه وآله و سلم به او فرمودند: ترسيدى از
فقر او چيزى به تو سرايت كند؟ گفت : نه ، پيامبر صلى الله عليه وآله و
سلم فرمودند: ترسيدى از دارايى ات چيزى به او برسد؟ گفت : خير، حضرت
فرمودند: ترسيدى لباس تو را كثيف كند؟ گفت : نه ، حضرت فرمودند: پس چه
چيزى باعث اين كار تو شد؟ عرض كرد: اى پيامبر خدا! درونم كسى است كه
زشتى ها را برايم زيبا خوبى ها را زشت جلوه مى دهد. من حاضرم نيمى از
ثروتم را به اين مرد بدهم . پيامبر صلى الله عليه وآله و سلم به فقير
فرمودند: قبول مى كنى ؟ گفت : نه ، ثروتمند پرسيد: چرا؟ گفت : مى ترسم
اين خصلت زشت در من نيز به وجود آيد)).
6 - درك ضرورت وجود رهبر
از ديگر آثار نماز جماعت اين است كه مسلمانان درك مى كنند كه هيچ جامعه
اى بدون حضور امام ، پيشوا و رهبر قابل دوام نبوده و يك زندگى اجتماعى
بدون حضور امام و پيشوا معنى ندارد.
ممكن است كسى بگويد كه زندگى اجتماعى چه ضرورتى دارد؟ ضرورت زندگى
اجتماعى روشن تر از آن است كه نياز به توضيح و استدلال داشته باشد؛ چون
هر عقل سليمى درك مى كند كه هيچ انسانى به تنهايى نمى تواند زندگى كند
و دوران غارنشينى و زندگى فردى به سر آمده است و همه انسان ها براى
ادامه حيات و بقاى خود نيازمند يكديگرند. در ((غررالحكم
)) كلام لطيفى از اميرالمؤ منين عليه السلام نقل
شده است كه حضرت مى فرمايند:
ايّاكم والفُرقة ، فان الشّاذَّ عن اهل الحق للشيطان كما ان الشاذ من
الغنم للذِّئب
(23).
((از تفرقه بپرهيزيد؛ چرا كه دورشونده از اهل حق
به دامن شيطان مى افتد همان طور كه اگر يك گوسفند از گله جدا شود نصيب
گرگ مى شود)).
حضور در جمع ، به فكر و انديشه انسان شادابى و طراوت مى بخشد. امروزه
هيچ انسان عاقلى نمى پذيرد كه زندگى فردى يك زندگى مرفه و كاملى است .
ضرورت اجتناب ناپذير است كه زندگى از حالت فردى به صورت اجتماعى درآيد
و زندگى اجتماعى هم بدون پيشوا و امام معنا ندارد. به تعبير حضرت
اميرالمؤ منين عليه السلام :
لابدّ للناس مِن امير بَرّ او فاجر(24).
((مردم به حاكم و زمامدار نيازمندند؛ خواه
نيكوكار باشد خواه نابكار)).
بايد ديد كسى كه مى خواهد ما را به سوى خدا و دين راهنمايى كند، آيا
قابليت و لياقت آن را دارد يا نه ؟ در سخنى از رسول اكرم صلى الله عليه
وآله و سلم درباره نماز جماعت ذكر شده است كه فرموده اند:
اءن
اءَئمَّتكم قادتكم الى الله ، فانظروا بمن تقتدون فى دينكم و صلاتكم
(25).
((پيشوايان و ائمه شما در نماز كسانى اند كه شما
را به سوى خداوند متعال رهنمون مى شوند، پس توجه داشته باشيد كه در دين
و نمازتان به چه كسى اقتدا مى كنيد)).
ويژگى هاى رهبر و پيشوا
در اين كه زندگى اجتماعى بدون محور ممكن نيست ترديد وجود ندارد
گرچه اين محور در مكاتب مختلف ، تعريفى خاص يافته است : سلطان ، رهبر،
امير، رئيس جمهور، امپراطور و يا...
در اين جا قصد داريم با توجه به شرايط امام جماعت ، به شرايطى كه
پيشوا، امام و رهبر يك جامعه داشته باشد، بپردازيم .
طبيعى است كه بحث در اين وادى ، مى تواند بسيار طولانى باشد، اما چون
درباره حاكم و رهبر در مباحث گذشته مفصل بحث كرده ايم ، اين جا به
مقدار ضرورت و شايد به نكاتى كه در آن مباحث فراموش شده ، اشاره مى
كنيم .
رسول اكرم صلى الله عليه وآله و سلم درباره اهميت وجود فردى افضل به
عنوان امام و پيشوا مى فرمايند:
اءِمام القَومِ وافدُهم فقدِّموا اءَفضلكم
(26).
((امام و پيشواى جماعت كسى است كه مى خواهد بين
مخلوق و خالق وساطت كند، پس افضل مردم را مقدم بداريد)).
طبيعى است كه انسان وقتى به نزد بزرگى مى رود، واسطه اى را انتخاب مى
كند كه داراى فضايل و مكارمى باشد؛ بنابراين رسول الله صلى الله عليه
وآله و سلم مى فرمايند: آن را كه افضل است مقدم بداريد. از طرف ديگر،
كسى كه به عنوان افضل انتخاب مى شود، بايد توجه داشته باشد اگر در ميان
جمع كسى افضل از او حضور دارد نبايد اين مقام را بپذيرد. در روايتى از
رسول اكرم صلى الله عليه وآله و سلم نقل شده است كه مى فرمايند:
مَن
اءَمَّ قوما و فيهم هو اءَعلم منهُ، لم يزَل اءَمرهم الى السَّفال الى
يوم القيامة
(27).
((اگر كسى پيشوايى قومى را بپذيرد، در حالى كه
مى داند در ميان ايشان افرادى هستند كه بر او فضيلت و رجحان داردند
امور آن قوم رو به پستى و انحطاط مى گذارد)).
صرف نظر از آثار عقلانى ، اثر وضعى آن اين است كه سرنوشت آن قوم به
انحطاط مى انجامد. البته آثار قابل توجه ديگرى هم بر نماز جماعت مترتب
است كه ما از آنها صرف نظر مى كنيم .
آنچه در تبيين كلام امام سجاد عليه السلام مشهود است ، اين كه امام
عليه السلام در ذكر حق امام جماعت به نكاتى اشاره مى فرمايند كه صرف
نظر از جهات اجتماعى كه از آن استفاده كرديم ، نكات دقيق فقهى نيز در
آن وجود دارد.
بار ديگر اين حق را از زبان امام عليه السلام مرور مى كنيم :
و
امّا حقّ اءِمامك فى صلاتك ، فاءن تعلم انه قد تقلد السفارة فيما بينك
و بين الله ، و الوفادة الى ربك .
((امام جماعت ، در حقيقت كسى است كه وساطت ميان
ماموم و خدا را به عهده گرفته است و از جانب انسان سخن مى گويد)).
در نماز جماعت حمد و سوره صرفا به عهده امام است و ديگران نبايد حمد و
سوره را قرائت كنند، بنابراين او از جانب مامومين با خدا حرف مى زند و
نه مامومين از جانب او.
امام جماعت در كلماتى براى نمازگزاران دعا مى كند؛ مثلا مى گويد
اهدنا الصّراط المستقيم ولى آنها براى او دعايى نمى كنند. او در
قرائت سوره حمد از خدا براى ايشان مطالباتى دارد و خير و سعادت را براى
آنها درخواست مى كند، در حالى كه آنها چنين نمى كنند. مردم ، به
پشتوانه حضور او به درگاه ربوبى حاضر مى شوند و بنابراين چنين تعبير مى
فرمايند:
و
كفاك همَّ المُقام بين يدى الله .
((او ايستادن و سؤ ال كردن از خدا را به عهده مى
گيرد)).
نكته فقهى ديگرى كه در كلام امام عليه السلام آمده ، اين است كه :
فان
كان فى شى ء من ذلك تقصير كان به دونَكَ.
((هر اشكالى در نماز واقع شود به عهده امام
جماعت است ، نه ماموم )).
بنابراين ، اگر نماز امام جماعت اشكالى داشته باشد؛ مثلا بدون طهارت
باشد و يا در نماز اشتباهى كند، نماز مامومين صحيح خواهد بود و گناه آن
به عهده امام جماعت است .
امام جماعت خود و نمازش را حافظ ماموم و نماز او قرار مى دهد. بنابراين
امام سجاد عليه السلام مى فرمايند: در قبال اين فداكارى
فتشكر له على ذلك عقلا و شرعا لازم است از او سپاس گزارى شود؛
چرا كه او احسان كرده و ثواب زيادى را براى مامومين به ارمغان آورده
است .
31 - حق همنشين
و
امّا حقّ الجليسِ فاءَن تُلِينَ له كَنفَكَ و تُطِيبَ له جانِبَكَ و
تُنصِفَهُ فى مُجَارَاةِ اللَّفظِ و لا تُغرِقَ فى نَزعِ اللَّحظِ
اءِذَا لَحَظتَ و تَقصِدَ فى اللَّفظِ الى اءِفهَامِهِ اءِذَا لَفَظتَ
و اءِن كُنتَ الجليسَ اءِليه كُنتَ فى القِيَامِ عنه بالخِيَارِ و اءِن
كانَ الجَالسَ اءِلَيكَ كانَ بالخِيَارِ و لا تِقُومَ الّا بِاءِذنِهِ
و لا قُوَّةَ الا باللَّه .
((اما حق همنشين تو اين است كه او را به خوبى
بپذيرى و به او خوش آمد بگويى ؛ و در گفتگو با وى انصاف پيشه كنى و به
ناگاه ديده از او برنگردانى و در حد فهم او سخن بگويى ؛ و هرگاه همنشين
او شدى مى توانى هر وقت خواستى برخيزى و اگر او آمد و با تو نشست
اختيار برخواستن با اوست و تو بدون اجازه او برنخيز)).
از اين حق تا پايان رساله حقوق به استثناى يكى دو مورد، امام سجاد عليه
السلام به آموزش نكته هاى دقيقى از آداب معاشرت با طبقات و اصناف
مختلفى مى پردازد كه انسان در طول زندگى با آنها برخورد دارد. به عنوان
مثال يكى همين حق همنشين در يك مكان و به طور موقت . بعد حق همسايه ،
دوست ، مصاحب ، شريك ، طلبكار، بستانكار، طرف دعوا، مشير و مشار، ناصح
و مستنصح و...
علت ارسال رسل و انبيا
قبل از تبيين حق همنشين ، بايد در مقدمه مطلبى را بيان كنيم تا
در همه حقوق بيست گانه باقيمانده به عنوان محور مطالب مورد توجه باشد.
در خلال مباحث گذشته ، همواره بر اين نكته تاءكيد داشتيم كه رسالت
اديان الهى و وظيفه انبيا و پيشوايان دينى ، تنبه و تذكار به مكنونات
ضمير انسانى و مركوزات فراموش شده و مورد غفلت قرار گرفته بشرى است ؛
كه اگر جز اين مى بود و تعاليم و آموزش هاى معارف دين با فطريات انسانى
همخوانى نداشت ، هرگز براى انبيا در جذب انسان ها توفيقى حاصل نمى شد؛
زيرا به هنگام بازگشت و مراجعت به فطرت ، آثار حركت برخلاف فطرت از بين
مى رود؛ چرا كه حركت در مسير فطرت ، حركتى قهرى و جبرى است . همين مطلب
را اميرالمؤ منين عليه السلام در خطبه اول
نهج
البلاغه به خوبى بيان فرموده اند:
فبعث
فيهم رسله ، و واتر اليهم اءَنبيائه ، لستاءدُوهم ميثاق فطرته ، و
يذكروهم منسىَّ نعمته ، و يحتجوا عليهم بالتبليغ ، و يثيروا لهم دفائن
العقول
(28).
((خدا انبيا را براى اين فرستاده است كه از آنها
همان پيمانى را مطالبه كند كه با فطرت انسانى بسته است و نعمت هاى
فراموش شده را به آنها يادآورى كند و آن زمينه ها و گنجينه هاى عقلايى
را برانگيزد و با تبليغ و وسيله انبيا به آنها احتجاج كند)).
هشام بن حكم از امام موسى بن جعفر عليه السلام نقل مى كند به من
فرمودند:
ان
لله على الناس حجتين : حجَّة ظاهرة و حُجَّة باطنة
(29).
((خداوند دو حجت و برهان بر انسان ها دارد: يكى
حجت ظاهرى كه همان انبيا و سفراى الهى هستند و ديگرى حجت و برهان باطنى
كه نيروى عقل و فطرت بشر است )).
اعتبار و حجيت پيام فطرت انسانى و پيام وحى در كنار يكديگر قرار داده
شده است و اين حكايت از وحدت و يگانگى در محتوا مى كند؛ يعنى آنچه را
كه انبيا مى گويند، همان چيزى است كه فطرت بشرى مى گويد؛ و آنچه را كه
فطرت به آن فرمان مى دهد، چيزى است كه فطرت سليم و غيرآلوده درك مى كند
و اگر بين اين دو تعارض و تناقض باشد، حجيت و اعتبار هر دو معنى
نخواهند داشت ؛ يعنى هر دو نمى توانند حجت باشند. منتها پيام وحى ،
تبيين همان مجملات فطرت است ، يعنى يادآورى منسيات و فراموش شده ها و
توضيح مبهمات است ؛ و يا به عبارت ديگر چراغ افروزى و نورافشانى در
ذخاير و معادن تاريك نهفته مستتر در ضمير بشر است كه به دليل جدال و
درگيرى با وسوسه هاى نفسانى در زاويه گمنامى و نسيان گرفتار آمده است .
در اندرون من خسته دل ندانم كيست |
|
كه من خموشم و او در فغان و در غوغاست |
در اين شعر نيز شاعر به همان فطريات و ادراكات معقول بشرى اشاره دارد.
بر اين اساس بايد گفت كه آنچه را در كلمات وحى و سخنان پيشوايان دينى
به عنوان مسائل اخلاقى ملاحظه مى كنيم ، تذكار، يادآورى و تنبه به
قواعد و قوانينى است كه انسانست انسان و آدميت او را در گرو تقيد به
آنها است وگرنه چنانچه اين قيدهاى اخلاقى از انسان ها به عنوان اخلاق
فردى و از جوامع انسانى به عنوان اخلاق جمعى گرفته شود، هيچ امتياز و
برترى ميان انسان و ساير مخلوقات نخواهد بود، پس سعادت براى فرد و
جامعه نمى تواند جز در سايه رعايت اين قواعد اخلاقى و تقيد و التزام به
آنها باشد.