سيرى در رساله حقوق امام سجاد عليه السلام
(جلد دوم)

سلسله گفتارهاي حضرت آيت الله ميرسيد محمد يثربى

- ۲۵ -


يعنى خداوند به كسانى كه درباره آنها كار معروف و خيرى انجام شده است مقام شفاعت مى دهد تا شفاعت انسان هايى را بكنند كه حوايجشان را برآورده كرده اند.
نكات قابل توجه در عمل به معروف
براى انجام كار خير بايد به چند نكته توجه داشت :
1 - عدم تبعيض در اهل معروف
اين كه انسان براى همگان خيرخواهى و اقدام به فعلا معروف كند و تبعيض قائل نشود. از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمودند:
اصنَعِ المعروفَ الى مَن هُو اءَهله و الى مَن ليس اءَهلِهِ، فاءِن لم يكُن هوَ مِن اءهله فكُن اءَنت مِن اءَهلِهِ(864).
((در انجام دادن معروف براى كسى كه صلاحيت و اهليت آن را دارد و كسى كه اهليت آن را ندارد كوتاهى نكن ؛ هر چند او اهليت پذيرش معروف را ندارد، تو اهل انجام و اقدام به معروف باش )).
در روايتى از موسى بن جعفر عليه السلام تعبير زيبايى است كه مى فرمايند:
اءَخَذَ اءَبى بيدى ثمَّ قال يا بُنىَّ! انَّ اءبى محمَّد بن على عليهماالسلام اءَخذ بِيَدى كَمَا اءَخذت بيدك و قال انَّ اءَبى علىِّ بن الحسين عليهماالسلام اءَخذ بيدى و قال يا بُنَىَّ! اِفعَلِ الخير الى كُلّ مِن طلبه منك فان كان مِن اءَهله فقد اءَصبت موضعه و ان لم يَكُن مِن اءَهله كُنتُ اءَنت مِن اءَهله و ان شَتَمَكَ رجُل عن يمينك ثمَّ تحوَّل الى يسارك فاعتَذِر اليك فاقبَل عُذرَهُ(865).
((پدرم دست مرا گرفت و سپس گفت فرزندم ! همان طور كه من دست تو را گرفته ام ، پدرم امام باقر عليه السلام دست مرا گرفت و گفت پدرم على بن الحسين عليهماالسلام دست مرا گرفت و گفت فرزندم ! در انجام خير و معروف نسبت به هر كسى كه از تو مطالبه خير مى كند، كوتاهى نكن ؛ اگر او اهليت آن را دارد، خير به جايگاه خود رسيده است و اگر اهليت آن را ندارد، تو شايستگى خود را نشان داده اى و اگر كسى از طرفى به تو ناسزا گفت و از ديگر سو از تو معذرت خواست ، عذر او را بپذير)).
روايات فراوانى با اين مضمون داريم ؛ از آن جمله صدوق با اِسناد از رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه وآله و سلم نقل مى كند كه حضرت فرمودند:
راءس العقل بَعدَ الاِيمان ، التَّودُّد الى النَّاس واصطناع الخير الى كُلّ بَرّ و فاجر(866).
((اساس خرد و عقل آدمى - آنچه انسان را به ايمان هدايت مى كند - اظهار دوستى و مودت با مردم و انجام خير و معروف نسبت به هر انسان نيك و فاجرى است )).
خدمت به همگان ، نشانه عقل است . دوست داشتن بايد در افعال انسان بروز و ظهور يابد. اين كه انسان مدعى باشد ديگران را دوست دارد، كافى نيست ، بلكه بايد بذر دوستى همه انسان ها را در دل خود غرس كرده باشد و ميوه آن درخت ، در دست ، پا، جوارح و انديشه او جلوه كند و در انجام فعل خير براى ديگران ، مسامحه نكند؛ همگان را دوست داشته باشد و به همگان خدمت كند.
در اين صورت ، به نتيجه اى مى رسد كه امام صادق عليه السلام مى فرمايند:
انَّ الجنَّة بابا يُقال له المعروف ، لا يدخله الا اءَهل المعروف (867).
((بهشت درى دارد به نام ((باب المعروف )) و از آن در هيچ كس جز اهل معروف و خير وارد نمى شود)).
در اين كه انسان موظف است اهل معروف باشد، جاى هيچ بحثى نيست ؛ منتها در برخى از روايات به نكات دقيقى برمى خوريم كه قابل تاءمّل است .
مثلا در انجام فعل خير، بى حساب اقدام نكند؛ حدود فعل خير را كاملا بشناسد و رعايت كند؛ شايستگى فرد و جامعه اى كه مى خواهد به آن خدمت كند بسنجد تا مبادا عمل خير ضايع و نابود شود و از فعل معروف ، قدردانى و سپاسگزارى نشود.
2 - بررسى محدوده معروف
عمل معروف ، گاه نسبت به يك فرد از افراد جامعه است و گاه نسبت به همه جامعه ؛ در هر دو صورت ، وجود فاعل خير، بايد ابتدا زمينه آن را بررسى كند كه آيا شايستگى احسان و خير دارد يا ندارد؛ چرا كه گاهى انجام كار خير و معروف در غير جايگاه و موضع مناسبش ، مفاسد و آثار سويى درپى دارد و حتى ممكن است اختلالات اجتماعى ايجاد كند.
سخنى از امام عسكرى عليه السلام نقل مى كنند كه حضرت فرمودند:
انَّ للسَّخاء مقدارا فان زاد عليه فهو سَرَف ، و للحَزم مقدارا، فان زادَ عليه فهو جُبن ، و للاقتصاد مِقدارا، فان زاد عليه فهو بُخل ، و للشَّجاعة مقدارا، فان زاد عليه فهو تَهَوُّر(868).
((براى سخاوت ، اندازه اى است كه بيش از آن اسراف است . براى احتياط مقدارى است كه بيش از آن ترس و خوف است . اقتصاد و ميانه روى در امور مالى ، اندازه اى دارد كه بيش از آن به بخل مى انجامد. شجاعت هم حد و حدودى دارد كه اگر از حد خود بگذرد، تهور و بى باكى است )).
همه موازين اخلاقى ، داراى حدودى اند كه بايد رعايت شوند و اقدام به خير هم از اين قاعده مستثنى نيست . حداقل و حداكثرى دارد كه كمتر يا افزون تر از آن موجب تباهى است . اين حد و مرز در توصيه هاى رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم به اميرالمؤ منين عليه السلام چنين ذكر شده است :
يا علىُّ! اءَربعة يذهبن ضياعا، الاكلُ على الشِّبَعِ، و السِّراج فى القمر، و الزَّرع فى السَّبخة ، و الصَّنيعةُ عند غير اءَهلها(869).
((يا على ! چهار چيز است كه ضايع مى شود و از بين مى رود اول ، خوردن هنگام سيرى ؛ دوم ، روشن كردن چراغ هنگامى كه خورشيد يا ماه طالع است و انسان نيازى به نور ندارد؛ سوم ، كشت و زرع در زمين شوره زار و سخت ؛ چهارم ، انجام كار خير براى كسانى كه اهليت آن را ندارند)).
در مورد اخير، نكته هاى اخلاقى و اجتماعى مهمى نهفته است كه بايد به آن توجه كرد؛ اگر انسان ، خدمتى را براى كسى كه صلاحيت ندارد، انجام دهد، آن كار خير را ضايع كرده است . عدم صلاحيت ، صورت هاى مختلفى دارد، مثلا ثروتمندى در لباس فقير، دست تكدى پيش ديگران دراز كند و كمك بخواهد؛ اگر كسى با علم به وضع او، كمك كند، مال خود را ضايع كرده است . با اين كه نفس كمك كردن به ديگران ، كارى ارزشمند و مورد توصيه دين است ، اما اينجا هر انسانى درك مى كند كه پول به انسان غير مستحقّ دادن ، تباه كردن مال است . در سخنى از اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده است كه فرمودند:
مَن كانَ له منكم مال فايِّاه و الفساد، فانَّ اعطاءَه فى غير حقِّه تبذير و اسراف (870).
((اگر ثروتمند هستيد، مراقب باشيد مال خود را با دادن به كسى كه صلاحيت گرفتن آن را ندارد فاسد نكنيد؛ زيرا اين كار، تبذير و اسراف است )).
معروف ، منحصر به كمك مالى نيست ، بلكه يك سلسله اخلاقيات نيز از جمله افعال معروف است ؛ مثلا كمك به افراد ناتوان و عفو و گذشت از ستم ستمگر، كه اين سيره افراد كريم است .
در اين باره بايد گفت كه اغماض از ظلم ظالم ، معروف است ، اما اگر اغماض از ظلم اين فرد، باعث تجرّى وى شود، ديگر معروف نخواهد بود. در حقوق پايانى رساله يكى از حقوقى كه ذكر شده اين است كه :
وَ اَمَّا حقّ مَن سائك اءن تعفُو عنه .
((حقّ كسى كه به تو ستم و ظلمى كرده است ، اين است كه او را عفو كنى )).
اما چنانچه اين عفو و اغماض ضرر بزند و باعث شود كه او متجرى شود، نبايد از ستم او اغماض كرد؛ در اين موارد، به اجراى حد تاءكيد شده است . و در روايتى داريم كه گاه ثمره خير وارده بر اجراى حد، بيشتر از چهل روز بارش باران است (871).
خداوند خود اهل عفو و رحمت است ، در عين حال ، قانون الهى اين است كه اگر از عفو و اغماض سوءاستفاده شد يا موجب ضرر به ديگران شد، جاى عمل به معروف نيست و چنانچه كسى به آن مبادرت كند، فعل معروف را ضايع كرده است . در سخنى كوتاه ، اما بسيار شيرين و پرمحتوا اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
((ظلم المعروف مَن وَضَعَه فى غَير اءَهله (872).
((كسى كه نسبت به فرد غيرشايسته اى معروفى را انجام دهد، به معروف ستم كرده است )).
3 - كرامت و تفضل بودن معروف
نكته ديگر اين كه معروف ، تفضل و كرامت اخلاقى است ؛ نه قانون ، اما بعضى تفضل ديگران را حقّ دانسته و هميشه خود را طلبكار انسان هاى كريم مى دانند كه البته اين مقدار اشكال ندارد؛ چنان كه در روايتى به نقل از اميرالمؤ منين عليه السلام آمده است :
الكريم يَرى مكارمَ اءفعالِهِ دينا عليه يَقضيه (873).
((انسان كريم ، مكارم افعالش را دَينى برعهده خود مى داند كه بايد آن را ادا كند)).
اما افرادى هستند كه نه تنها هميشه خود را طلبكار مى دانند، بلكه روح شكر و زبان شكرگزارى در وجود آنها نيست ؛ يعنى هرگز حاضر نيستند از احسانى كه به آنها شده است شكرگزارى كنند. در حالى كه هه بحث ما در اين بود كه امام سجاد عليه السلام فرمودند:
وَ اَمَّا حقّ ذى المعروف عليك ، فاءَن تشكره .
((حقّ صاحب معروف بر تو آن است كه او را شكر كنى و سپاس گويى )).
سپاس در اين است كه همواره او را ياد كنى و نزد ديگران عمل خير او را اشاعه دهى . عده اى ، نه تنها سپاسگزارى نمى كنند و خوبى هاى فرد را اشاعه نمى دهند، بلكه به ذكر سيئات و تهمت و افترا زدن به كسانى مى پردازند كه در حقّ آنها احسان كرده اند؛ در نتيجه باعث از بين رفتن روح خدمت گزارى و نيكوكارى در جامعه مى شوند. امام صادق عليه السلام در روايتى مى فرمايند:
لعن اللَّه قاطعى سبيل المعروف ، و هو الرَّجل يُصنع اليه المعروف فيكفره ، فيمنع صاحبه اءَن يصنع ذلك الى غيره (874).
((خداوند قاطع سبيل معروف را لعنت كند؛ او كسى است كه نسبت به او خدمتى مى شود و او نه تنها شكر نعمت نمى كند، بلكه كفران هم مى كند و كفران نعمت باعث مى شود كه صاحب معروف ، عمل و كار خير براى ديگران انجام ندهد)).
قطع طريق معروف ، از بزرگترين سيئات اخلاقى است و كسانى كه داراى چنين روحيه اخلاقى اند، به طور طبيعى نبايد از فعل معروف بهره مند شوند؛ وگرنه نتيجه اين مى شود كه گفته شد. اين تعبير در روايتى از اميرالمؤ منين عليه السلام نيز آمده است كه مى فرمايند:
الكرامةُ تُفسد من الَّئيم بقدر ما تُصلح من الكريم (875).
((كرامت و بزرگوارى ، همان مقدار كه انسان كريم را بزرگى مى بخشد، انسان پست را خوار و فاسد مى كند)).
بزرگوراى فرد كريم به همان اندازه كه ملكات اخلاقى وى را به ارج مى رساند، در انسان هاى پست و لئيم ، اثر منفى مى گذارد و آنهارا فاسد مى كند. يعنى همان طور كه به صلاح افراد كريم مى انجامد به فساد اخلاقى لئيم منتهى مى شود.
به عنوان نمونه ، در جامعه افرادى هستند كه با نثار عمر، مال ، اعتبار و آبروى خود، منشا خيرات و آثار فراوانى براى افراد هستند، اما در مقابل ، افراد پستى پيدا مى شوند كه آنها را تخطئه مى كنند و به جاى شكرگزارى يا حداقل سكوت با تخريب كردن باعث مى شوند كه در ايشان رغبت به انجام خير از بين برود. اين يك ضربه جدى اجتماعى است و يقينا اثر منفى در روح و روان افرادى مى گذارد كه مى خواهند به كار خير مبادرت كنند.
4 - قصد تقرّب به پروردگار
نكته ديگر اين است كه بايد نيت انسانى كه مى خواهد به عمل خير و معروف اقدام كند، خيرخواهى ديگران به قصد تقرب باشد؛ يعنى از اين كه ديگران مشكلشان حل مى شود، شادمان شود؛ نه اين كه آن را وسيله رياكارى و تظاهر قرار دهد و صرفا براى خودنمايى انجام دهد؛ كه اگر چنين شود، فعل معروف خود را ضايع كرده است . امام صادق عليه السلام در روايتى مى فرمايند:
اذا اءَردت اءَن تَعرِفَ الى خير يَصِيرُ الرَّجلُ اءَم الى شَرّ، فانظُر اءَين يَصنَعُ معروفه (876).
((اگر مى خواهى بدانى كه فردى به سوى خير مى رود يا شر، ببين كار خيرش را كجا انجام مى دهد)).
يعنى خوب بنگر اين كار معروف را براى چه كسى انجام مى دهد، اگر او شايستگى و لياقت اين معروف را دارد، اين فرد اهل خير است ، اگر اهليت خير را ندارد، معلوم مى شود كه نيت فاعل خير، خالص نبوده است . بنابراين ، در معروف تصحيح نيت امرى اساسى است .
29 - حقّ مؤ ذّن
وَ اَمَّا حقُّ المؤ ذّن ، فاءَن تَعلَمَ اءَنَّه مُذكِّرك بربِّكَ، و دَاعيَكَ الى حظِّك ، و اءَفضَلُ اءَعوانِكَ على قَضاءِ الفَريضَةِ الَّتى افتَرَضَهَا اللَّه عليكَ، فتَشكُرُهُ على ذلك شُكرَكَ للمُحسِنِ اِلَيك ، و ان كُنتَ فى بَيتِكِ مُتَّهِما لذلك لَم تَكُن للَّهِ فى اءَمره متَّهِما و عَلِمتَ اءَنَّه نَعمَة مِن اللَّه عليك لا شكَّ فيها، فاءَحسِن صُحبة نِعمَةِ اللَّه بِحَمدِ اللَّه عليها على كُلّ حال ، و لا قوَّةَ الا بِاللَّه .
((وَ اما حقّ اءَذان گو اين است كه بدانى او خدايت را به ياد تو مى آورد و تو را به حظ و نصيبى كه دراى ، دعوت مى كند و او بهترين ياور و كمك كار تو در انجام واجبى است كه خداوند به عهده تو نهاده است ، پس او را بر اين كار، سپاس گوى ؛ همچنان كه نيكوكارى را نسبت به خود سپاس مى گويى و اگر در خانه ات نسبت به مؤ ذّن بدبينى دارى (و او را به دلايلى متهم مى دانى ) در امر اءَذان نبايد او را متهم كنى و بايد بدانى كه او نعمتى خدادادى است و بايد با نعمت خدا خوشرفتارى كنى و در هر حال شكرگزار نعمت هاى الهى باشى )).
حقّ بيست و نهم از حقوقى كه امام سجاد عليه السلام در رساله مباركه حقوق بيان فرموده اند، حقّ مؤ ذّن است . معناى كلمه اءَذان ، از نظر اصطلاح خاص مسلمانان ، همان اذكار و جملات مخصوصى است كه شهادت به يگانگى خداوند متعال ، و رسالت رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم و تشويق و تحريض بر نماز در اوقات معين است و در لغت به معناى اعلام چيزى با ندا و فرياد است (877).
در سوره مباركه يوسف در ادامه داستان برادران يوسف عليه السلام كه بعد از قدرت و حكومت او، براى خريد گندم نزد عزيز مصر رفتند و او برادران را شناسايى كرد و براى نگه داشتن برادر، تمهيدى انديشيد و كَيل و پيمانه گندم را در ظرف بنيامين قرار داد، مى فرمايد:
ثمَّ اءَذّن مؤ ذّن اءَيَّتها العير انَّكم لسارقون (878).
((مؤ ذّن ى فرياد زد كه اهل قافله ! شما دزد هستيد)).
و در جاى ديگرى از آيات كريمه قرآن در سوره مباركه توبه مى فرمايد:
و اءَذان مِّن اللَّه و رسوله الى النَّاس يوم الحجّ الاكبر اءَنَّ اللَّه برى ء مِّن المشركين و رسوله (879).
((اين اعلام از جانب خدا و رسول او است به مردم در روز عيد قربان كه خدا و رسولش از مشركان بيزارند)).
تاريخچه اءَذان در اسلام
آن طور كه از روايات استفاده مى شود پيدايش اءَذان به آغاز ورود رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم به مدينه منوره بازمى گردد، اما رواياتى هست كه با توجه به آنها پيدايش اءَذان به پيش از آن ؛ يعنى ليلة الاسرى يا شب معراج برمى گردد. اين روايت صحيح را زراره از امام محمَّد باقر عليه السلام نقل مى كند كه حضرت فرمودند:
لمَّا اءُسرِىَ برسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم الى السَّماء فبَلَغَ البيتَ المَعمُورَ و حَضَرَتِ اَلصَّلاة ، فاءَذَّنَ جَبرَئِيلُ و اءَقَامَ، فَتَقَدَّمَ رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم و صَفَّ الملائِكَةُ و النَّبيُّونَ خَلفَ محمَّد صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم (880).
((شبى كه رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم به معراج رفتند، وقتى به بيت المعمور رسيدند، موقع نماز، جبرئيل عليه السلام اءَذان و اقامه گفت و پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله وسلم جلو ايستادند و ملائكه و انبيا به حضرت اقتدا كردند)).
بنابر اين روايت ، اءَذان در شب معراج به پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم آموخته شد. روايت ديگرى از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه حضرت فرمودند:
لمَّا هَبَطَ جبرئيل عليه السلام بالاَذَانِ عَلَى رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلَّم ، كانَ رَاءسُهُ فى حِجرِ عَلِىّ عليه السلام ، فاءَذَّنَ جبرئيل عليه السلام ، و اءَقَامَ، فَلَمَّا انتَبَهَ رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم قال : يا علىُّ! سَمِعتَ؟ قال عليه السلام : نَعَم ، قال صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم : حَفِظتَ؟ قال عليه السلام : ادعُ بلالا فعلِّمه ، فدَعا علىّ عليه السلام بَلالا فَعَلِّمَهُ(881).
((زمانى كه جبرئيل عليه السلام ماءمور ابلاغ اءَذان بر پيامبر اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم شدند سر مبارك حضرت بر دامن اميرالمؤ منين عليه السلام بود. جبرئيل عليه السلام اءَذان و اقامه را بر پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم وحى كرد. پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم كه به مطلب آگاه شدند خطاب به اميرالمؤ منين عليه السلام فرمودند: يا على ! شنيدى ؟ گفت : آرى ، فرمودند: حفظ كردى ؟ گفت : آرى ، گفتند: بلال را صدا كن و به او بياموز. اميرالمؤ منين عليه السلام بلال را صدا كردند و اءَذان را به او آموختند)).
از اين روايت معلوم مى شود كه اساسا همه قرآن و دستورات الهى ، در ليلة القدر يك جا به پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم نازل شد؛ منتها پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم ماءمور به ابلاغ نبودند؛ مگر جايى كه جبرئيل عليه السلام نازل شده ، آن آيات خاص و يا مطالب مخصوص را ابلاغ مى كردند. احتمالا درباره اءَذان همچنين بوده است ؛ چون معراج معروف رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم در مكه و قبل از مهاجرت به مدينه بود.
در قرآن كريم مى خوانيم :
سبحان الَّذى اءَسرى بعبدِهِ لَيلا مِنَ المسجد الحرام الى المسجد الاَقصَى الَّذى بارَكنَا حَولَهُ لِنُرِيَهُ مِن آياتِنا انَّه هو السَّميع البصير(882).
((پاك و منزه است خدايى كه شبى بنده خود را از مسجد الحرام به مسجدالاَقصايى كه پيرامونش را مبارك ساخت ، سير داد تا آيات خود را به او بنمايد؛ كه خدا به حقيقت شنوا و بينا است )).
بنابراين ، دستور اءَذان هم مثل بقيه احكام از همان آغاز بعثت و در مكه صادر شده است ؛ منتها حضرت ماءمور اجرا و ابلاغ آن به مردم نبودند؛ تا وقتى كه به مدينه مهاجرت كردند؛ كه ان شاء اللَّه در ادامه بحث به آن اشاره خواهيم كرد.
در بعضى از آيات كريمه قرآن هم به اين عمل خاص اشاره شده است ؛ در سوره مباركه مائده مى فرمايند:
واذا نَادَيتُم اِلَى اَلصَّلاة اتَّخَذُوا هُزُوا و لَعِبا ذلك بانَّهُم قوم لا يَعقِلون (883).
((وقتى مردم را به نماز دعوت مى كنيد، عده اى مسلمانان را مسخره مى كنند كه اين عمل آنها، از روى بى تدبيرى است )).
يا در سوره مباركه جمعه مى فرمايد:
يا اءَيُّها الذين آمنوا اذا نودى للصلاة من يوم الجمعة فاسعوا الى ذكر اللَّه و ذرو البيع ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون (884).
((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هرگاه شما را براى نماز روز جمعه بخوانند، به ذكر خدا بشتابيد و كسب و تجارت را رها كنيد، كه اگر بدانيد اين نماز بهتر خواهد بود)).
فاضل مقداد، صاحب كتاب ((كنز العرفان فى تفسير آيات الاحكام )) مى گويد: همه مفسران اتفاق نظر دارند كه منظور از دعوت و ندا در آيات قرآن ، همان اءَذان است (885).
از مجموع رواياتى كه نقل كرديم استفاده مى شود كه آيات كريمه قرآن و روايات متعدد به اءَذان اصطلاحى اشاره كرده اند؛ منتها شهيد اول در كتاب ((ذكرى الشيعة )) روايتى را نقل مى كنند كه حاكى از زمان تاريخى اين عمل و تاثير بسيار مثبت آن در ايجاد تحول در جوامعى است كه مستمع اين كلمات زيبا بوده اند.
اين روايت ، انسان را به ياد بسيارى از اتفاقاتى مى اندازد كه در صدر اسلام روى داده است ؛ مثلا جايى كه مشركان بر عليه وحى الهى ، دعوت پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم و محتواى دعوت آن حضرت ، شايعه سازى كرده و به آن حضرت افترا مى زدند. ابن ابى عقيل روايتى از امام صادق عليه السلام بيان كرده است كه :
اءَنَّه لَعَنَ قَوما زَعَمُوا اءَنَّ النَّبىَّ صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم اءَخذ الاَذان من عَبد اللَّه بن زيد، فقال يَنزِلُ الوَحىُ عَلَى نَبيِّكُم فَتَزعُمُوَن اءَنَّه اءَخذ الاَذان من عبدِاللَّه بن يزيد(886).
((حضرت ، كسانى را كه گمان مى كنند پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم اءَذان را از عبداللَّه بن يزيد آموخته اند، لعن كردند و فرمودند بر پيامبر شما وحى نازل مى شود، ولى شما گمان مى بريد كه اءَذان را از عبداللَّه بن يزيد ياد گرفته است !)).
علت اين مطلب آن است كه بعضى از علماى عامه از قداست احكام شرعيه ، غفلت نموده و تصور كرده اند كه بعضى از اين احكام قابل اءخذ از ديگران است .
در سيره حلبى نقل شده است :
در روزهاى ابتداى ورود رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم به مدينه مسلمانان جمع شده بودند و درباره چگونگى اطلاع از اوقات نماز چاره انديشى مى كردند كه پيغمبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم براى اقامه نماز جماعت ، به مسجد تشريف مى برند. هر كسى نظرى داد بعضى گفتند كه با ناقوس خبر مى دهيم ؛ بعضى گفتند كه از شيپور استفاده مى كنيم ؛ بعضى ديگر گفتند كه پرچمى را بر بالاى بامى مى افرازيم و حتى بعضى پيشنهاد كردند كه آتش بيفروزيم كه با همه اين راه ها؛ مخالفت شد؛ چون هر كدام ، به صورتى تقليد از مذاهب ديگر بود؛ ناقوس و شيپور از نصارا و يهود بود و افروختن آتش از مجوس . تا اين كه پيغمبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم العياذباللَّه متحير شد كه چه كند تا اين مشكل حل شود. عبداللَّه بن زيد تلاش مى كرد كه اين مشكل را حل كند، فردى را ديد كه ، ناقوسى در كوچه به دوش گرفته و حمل مى كند، مى خواست آن را براى پيامبر بخرد. تا اين كه عبداللَّه در خواب ديد مسلمانان بايد اين كلمات جملات اءَذان را بلند بگويند تا مساله اعلام نماز حل شود(887).
بعضى از عامه اين قصّه را به صورت ديگرى نيز نقل كرده و گفته اند كه قبل از عبداللَّه ، يكى از خلفا چنين خوابى ديده است (888).
به هر حال ، هيچ كدام از اين دو نقل نه مستند قوى تاريخى دارد و نه با قداست تشريع احكام الهى سازگار است . اين كه مستند تاريخى ندارد روشن است ؛ چرا كه صرفا نقل يك رويا و خوابى است كه به يك فرد معمولى نسبت داده شده است .
اما همان طور كه اشاره شد خداوند متعال ، احكام و دستورات خود را در شب معراج به صورت يك مجموعه و در قالب آيات كريمه قرآن ، به پيامبرش الهام فرمود و بعد از آن جبرئيل عليه السلام ماءمور بود كه در مواقع خاصى كه مصلحت الهى اقتضا مى كرد، زمان ابلاغ آنها را به رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم اعلام كند؛ كه اين مرحله ، نزول تدريجى قرآن نام گرفته است ؛ از جمله اين مسائل ، مساله اءَذان است كه پيغمبر در شب معراج آن را از جبرئيل آموختند. او در محضرت حضرت ، اءَذان و اقامه گفت .
پيغمبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم در مكه بسيار محدود و محذور بودند و هيچ امكانى براى اعلام اءَذان به صورت كنونى نبود؛ حتى آن روزهاى اول ، نماز را هم پنهانى و همراه با خوف انجام ميدادند. زمانى كه جبرئيل عليه السلام ماءمور ابلاغ اءَذان بر پيامبر اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم شدند سر مبارك حضرت بر دامن اميرالمؤ منين عليه السلام بود. جبرئيل اءَذان و اقامه را بر پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم وحى كرد. پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم كه به مطالب آگاه شدند خطاب به اميرالمؤ منين عليه السلام فرمودند: يا على ! شنيدى ؟ گفت : آرى ، فرمودند: حفظ كردى ؟ گفت : آرى ، گفتند: بلال را صدا كن و به او بياموز. اميرالمؤ منين عليه السلام بلال را صدا كردند و اءَذان را به او آموختند.
از همان روز بلال به صورت رسمى مؤ ذّن شد و مواقع نماز را براى مردم اعلام مى كرد. اين كه كسى خواب ديده و يا يكى از خلفا، زودتر خواب ديده يا بلال ديرتر متوجه شده و غيره ، مثل بسيارى از مجعولاتى است كه حتى اهل دقت از عامه هم آن را ضعيف دانسته اند و آن را نمى پذيرند.
بنابراين ، همان طور كه در روايات گذشته به آن اشاره كرديم مساله اءَذان ريشه در وحى دارد و منشا تاريخى آن هم شب معراج است . اءَذان جنبه اعلامى دارد و اصلا كلمه اءذن به معناى اجازه و رخصت است ؛ يعنى اعلام اين كه شما مجازيد اين كار را انجام دهيد. معناى لغوى اءذن و اجازه هم ، اعلام است ، بنابراين يك امر اعلامى است .
جايگاه مؤ ذّن در اسلام
حال بعد از اين مقدمه بايد بپرسيم حقّ مؤ ذّن چيست ؟ امام سجاد عليه السلام فرمودند:
وَ اَمَّا حقّ المؤ ذّن ، فاءَن تعلم اءَنَّه مذكِّرك بربك ، و داعيك الى حظِّك ، و اءَفضل اءَعوانك على قضاء الفريضة التى افترضها اللَّه عليك .
امام عليه السلام ابتدا جايگاه مؤ ذّن را بيان مى فرمايند كه يكى از منزلت هاى او اين است كه ذكر و ياد خداوند متعال را در قلب ها زنده مى كند؛ او انسان را به استفاده از آن ثمره و بهره اى كه خداوند متعال ، براى مؤ منان در نماز قرار داده است دعوت مى كند.
مؤ ذّن بهترين ياور انسان است تا او بر فرايض خود تنبه پيدا كند؛ چون هميشه براى همه انسان ها ابتلائات معمول وجود داشته و دارد و گاهى اين اشتغالا ت زندگى و ابتلائات مادى چنان انسان را سرگرم مى كند كه حتى از قضاى واجباتش نيز غفلت مى كند. در چنين شرايطى كسى كه انسان را متنبه و متوجه غفلت خود مى كند، بر انسان حقوقى پيدا مى كند.
قبل از اين كه به حقوق مؤ ذّن بپردازيم و عبارات امام عليه السلام را تبيين كنيم ، رواياتى را درباره مقام مؤ ذّن و ارزش او از منابع و مآخذ روايى ذكر مى كنيم . مرحوم صدوق در((ثواب الاعمال )) نقل مى كند:
اءطولُ النَّاسِ اءعناقا يومَ القيامةِ المؤ ذّن ونَ(889).
((سرافرازترين مردمان روز قيامت ، مؤ ذّن ان هستند)).
يا در روايت ديگر امام رضا عليه السلام از پيغمبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم نقل مى كنند كه فرمودند:
المؤ ذّن ون اءطولُ النَّاس اءعناقا يوم القيامة (890).
((در قيامت ، مؤ ذّن ان از همه مردم سرافرازترند)).
يقينا مراد معنوى ظاهرى لفظ نيست كه در قيامت ، مؤ ذّن ان انسان هاى بلند قامتى باشند؛ ناموزون با گردن هاى بسيار دراز، بلكه اين گردن فرازى به اين معنا است كه از يك شاخصه و برجستگى خاصى برخوردارند، كه در ميان جماعت قيامت گم نمى شوند، بلكه مورد عنايت و توجه جمع واقع مى شوند.
درباره مؤ ذّن بايد گفت اين ثمره و اثر وضعى و علمى كار او است ؛ يعنى همين كه او در دنيا خدا را به ياد بندگان مى آورده است ، خداوند هم در قيامت ، همه توجهات را به سمت او جلب مى كند و او را مورد توجه خلق اولين و آخرين قرار مى دهد.
پاداش مؤ ذّن و اءَذان گفتن
مرحوم مفيد از امام باقر وَ امام صادق عليهماالسلام نقل مى كند كه فرمودند:
قال رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم يغفر للمؤ ذّن مَدَّ صوته و بصره و يُصَدِّقُه كُلّ رَطب و يابس ، و له بكُلّ مَن يُصلّى باءَذانه حسنة (891).
((خداوند براى مؤ ذّن تا زمانى كه صدايش بلند است و تا جايى كه چشمش كار مى كند، غفران و آمرزشى قرار داده و هر تر و خشكى كه صداى او را مى شنود، وى را تصديق ميكند به همين دليل ما هم ماءموريم كه همراه با مؤ ذّن اءَذان را تكرار كنيم كه اين عمل به معناى تصديق گفتار او است و همراه با كسى كه با اءَذان او تنبه پيدا كرده و نماز خوانده است ، حسنه اى نيز براى مؤ ذّن قرار داده است )).
اين ارزش معنوى و پاداش و اجرى است كه خداوند براى مؤ ذّن قرار داده است . در روايت ديگرى از امام صادق عليه السلام كه تقريبا شبيه به روايت قبل است نقل شده كه مى فرمايند:
المؤ ذّن يغفر اللَّه له مدَّ بصره و مدَّ صوته فى السّماء، و يصدّقه كُلّ رطب و يابس يسمعه ، و له من كُلّ مَن يصلّى معه فى مسجده سهم ، و له من كُلّ من يصلّى بصوته حسنة (892).
((خداوند براى مؤ ذّن تا آن جا كه چشم كار او مى بيند و تا وقتيكه صدايش بلند است ، غفران و آمرزشى قرار داده و هر تر و خشكى كه صداى او را مى شنود، او را تصديق ميكند هر كس در مسجدى كه مؤ ذّن در آن اءَذان گفته ، نماز بخواند، مؤ ذّن در نماز او سهم دارد و هر كسى كه با اءَذان او تنبه پيدا كرده ، نماز بخواند، او نيز در قبالش حسنه مى گيرد)).
در اين باب روايات بسيارى ذكر شده ، چرا كه اءَذان از سنن ارزشمندى است كه متاسفانه مسلمانان از آن غفلت كرده اند. روايت ديگرى از امام صادق عليه السلام از رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم نقل مى كنند كه حضرت فرمودند:
مَن اءَذَّنَ فى مِصر مِن اءَمصَارِ المسلِمِينَ سَنَة ، وجبت له الجنَّة (893).
((اگر كسى يك سال ، در يكى از بلاد مسلمين اءَذان بگويد، خداوند بهشت را بر او واجب مى كند)).
در كلمات اهل بيت عليهم السلام و نقل آنها، بايد به اين نكته توجه داشته باشيم كه سخنان ايشان ، ماخوذ از وحى است و اغراق نيست ؛ حقايقى است كه از زبان معصومين عليهم السلام براى ما بيان شده است .
اين عملِ به حسب ظاهر كوچك و كم مؤ ونه و بى زحمت مى تواند اين انسان بار معنوى زيادى فراهم كند. روايت ديگرى را صاحب وسائل نقل مى كند كه راوى مى گويد از امام باقر عليه السلام شنيدم كه فرمودند:
مَن اءَذّن سبع سنين احتسابا، جاء يوم القيامة و لا ذنب له (894).
((اگر كسى هفت سال از روى محاسبه وقت اءَذان بگويد، روز قيامت در حالى وارد محشر مى شود كه هيچ گناهى در نامه عمل او نيست )).
در روايت ديگرى كه مرحوم صاحب وسائل نقل كرده ، آمده است :
دخل رجل من اءهل الشَّام على اءَبى عبداللَّه عليه السلام ، فقال له ان اءَوَّلَ مَن سَبَقَ الى الجَنَّةِ بِلال ، قال و لِمَ؟ قال لَاءَنَّهُ اءَوَّلُ مَن اءَذَّنَ(895).
((مردى از شام خدمت امام صادق عليه السلام رسيد. حضرت به او فرمودند اولين كسى كه وارد بهشت مى شود، بلال است . مرد شامى سوال كرد: چرا بلال قبل از همه وارد مى شود؟ حضرت فرمودند: چرا كه او اولين كسى بود كه اءَذان گفت )).
در روايت بعدى كه ذكر مى شود، ارزشهايى براى اين عمل بسيار ساده عبادى ذكر شده است كه نشان مى دهد ما از عمق تاثير آن غفلت كرده ايم ، ولى خداوند به كسى كه اءَذان مى گويد اجر و پاداش فوق العاده مقرر كرده است . در روايتى از رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم نقل شده است كه فرموده اند:
المؤ ذّن المحتسب كالشَّاهِرِ سَيفَهُ فى سبيل اللَّه القَاتِلِ بَينَ الصَّفَّين (896).
((كسى كه از روى محاسبه و دقت ، اءَذان بگويد، مانند كسى است كه شمشير كشيده است و بين دو صف اسلام و كفر به نفع اسلام و عليه كفر شمشير مى زند)).
در سخن ديگرى از رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم نقل شده است كه مى فرمايند:
مَن اءَذّن اربعين عاما محتسبا، بَعَثَهُ اللَّه عزَّ و جَلَّ يوم القيامَةِ و له عمل اءَربَعِينَ صِدِّيقا، عَمَلا مَبرُورا مُتَقَبَّلا(897).
((كسى كه چهل سال اءَذان بگويد، روز قيامت خداوند او را برمى انگيزد، در حالى كه عمل چهل صديق را آن هم مقبول و مبرورى كه مورد قبول درگاه الهى قرار گرفته است براى او مقرر فرموده است )).
آنچه گفته شد، آثار معنوى است كه خدا قرار داده است ؛ ولى برخى آثار ظاهرى نيز بر آن مترتب است ؛ مثلا در روايت هاى قبلى خوانديم كه مؤ ذّن در صحنه محشر، يك مرتبه بلندتر از همه جماعت محشر و موردتوجه همگان است . در روايت ديگرى از رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم آمده است :
مَن اءَذَّنَ عشرين عاما بَعَثَهُ اللَّه يومَ القِيَامَةِ و له من النور مثل زينة السَّماء(898).
((اگر كسى بيست سال اءَذان بگويد، خداوند روز قيامت او را درحالى برمى انگيزد كه نورى به اندازه نور آسمان همراه اوست )).
در روايت ديگرى از وجود مقدس رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم نقل شده است كه مى فرمايند:
مَن اءَذّن عَشرَ سِنِينَ اءَسكَنَهُ اللَّه عزَّ و جل مَعَ اءِبراهيمَ الخليلِ فى قُبَّتِهِ اءَو فى دَرَجَتِهِ(899).
((كسى كه ده سال اءَذان بگويد، خداوند او را در بهشت هم رتبه ابراهيم خليل عليه السلام قرار مى دهد)).
اين وعده الهى است ؛ آن هم با پيامبر صاحب كتاب كه از جايگاه فوق العاده اى برخوردار است . در سخن ديگرى از رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم آمده است كه فرمودند:
مَن اءَذّن سَنَة واحدة بَعَثَهُ اللَّه عز وجل يوم القيامة و قد غُفرت ذنوبه كُلّها بَالِغَة ما بَلَغَت و لو كانت مثلَ زِنَةِ جَبَلِ اءُحُد(900).
((كسى كه يك سال بر اءَذان گفتن مداومت كند، خداوند او را در قيامت مبعوث مى فرمايد در حالى كه همه گناهان او بخشيده شده است ؛ اگرچه گناهان او به اندازه كوه احد باشد)).
يكى از آثار و بركات دنيوى مداومت بر اءَذان اين است كه اگر كسى به واسطه اءَذان و ياد خدا بودن ، مشهور شود، در مسيرى قرار مى گيرد كه گناه نمى كند يا حداقل براى حفظ حيثيت اجتماعى خود هم كه شده است ، سعى مى كند گناه آشكار و علنى انجام ندهد. روايت ديگرى از رسول گرامى اسلام صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم نقل شده است كه حضرت فرمودند:
مَن اءَذّن محتسبا يريد بذلك وجه اللَّه ، اءَعطاه اللَّه ثواب اءَربعين اءَلف شهيد، و اءَربعين اءَلف صديق ، و يدخل فى شفاعته اءَربعون اءَلف مُسى ء من اءُمَّتى الى الجَنَّة ، الا و اءِنَّ المؤ ذّن اذا قال : اءشهد اءن لا اله الا اللَّه ، صلَّى عليه سبعون اءَلف ملك واستغفروا له ، و كان يوم القيامة فى ظلِّ العرش حتِّى يفرغ اللَّه من حساب الخلائق ، و يَكتُبُ ثَوَابَ قِولِهِ اءَشهدُ اءَنَّ محمَّدا رسول اللَّه ، اءَربعون اءَلف مَلَك (901).
((خداوند ثواب چهل هزار شهيد و چهل هزار صديق را به كسى عطا مى كند كه اءَذان بگويد، او در قيامت مى تواند چهل هزار گناهكار از گناهكاران امت را شفاعت كند. آگاه باشيد وقتى مؤ ذّن مى گويد لا اله الا اللَّه هفتادهزار ملك بر او صلوات و درود مى فرستد و براى او استغفار مى كنند. در قيامت او در سايه عرش الهى است تا خدا از حساب بندگان فارغ شود و ثواب اين عبارت و جمله او را كه گفته است اءشهد اءن محمَّدا رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم چهل هزار ملك براى او ثبت مى كنند)).
عبارت آخر، حكايت مى كند كه يا چهل هزار شاهد خواهد بود يا آنقدر اين كار در پيشگاه الهى ارزشمند است كه چهل هزار ملك ماءمورند تا پاداش عمل را به نام او ثبت و ضبط كنند.
اءَذان از شعائر اسلام
به تعبير مرحوم مجلسى اذان از شعائر اسلام است و وهن شعائر اسلامى حرام است . بنابراين لازم است دو نكته ضرورى در اين بحث توضيح داده شود:
يكى اين كه اعمال عبادى و عباداتى كه شرع مقدس آنها را واجب يا مستحب قرار داده است توفيقى هستند؛ يعنى بايد به همان صورت كه از ناحيه شرع مقدس وضع شده اند و بدون كم وكاست ، به آنها عمل شود. نقصان در اين عمل ، موجب سلب عنوان عبوديت مى شود، اذان نيز اين گونه است و در عبادى بودن اذان ، نزد علماى عامه و خاصه هيچ مناقشه اى نيست .