سيرى در رساله حقوق امام سجاد عليه السلام
(جلد دوم)

سلسله گفتارهاي حضرت آيت الله ميرسيد محمد يثربى

- ۱۸ -


سفارشات اميرالمؤ منين عليه السلام به امام مجتبى عليه السلام
در نهج البلاغه ، نامه بسيار طولانى و مبسوطى است كه در صدر اين نامه نوشته شده است كه امام عليه السلام اين نامه را هنگام بازگشت از جنگ صفين مرقوم فرموده اند. بهانه و مخاطب نامه ، فرزند بزرگوارشان امام مجتبى عليه السلام است ، ولى گويى اين مطالب را به عنوان يك پدر براى همه فرزندان بيان فرموده است و اساسا، بايد گفت امام مجتبى عليه السلام در اين ميان موضوعيت ندارد. او اشرف و اجل از اين است كه مخاطب اين گونه سخنان قرار گيرد؛ چون او نيز خود داراى مقام عصمت است و معلم به تعليمات الهى . ولى فرمايش هاى اميرالمؤ منين عليه السلام در اين نامه ، تذكارها، نصايح و مواعظ يك پدر پير دنيا ديده و سرد و گرم چشيده روزگار است ، هنگامى كه احساس مى كند عمرش ‍ به پايان رسيده و فرزندانش نزديك او نشسته اند. مى خواهد همه تجربيات پرحادثه خود را براى فرزندانش بيان كند. در تعبيرى از رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم در وصف اميرالمؤ منين عليه السلام آمده است :
اءنا و على اءبوا هذه الامّة (611).
((من و على (عليه السلام ) در حكم پدران اين امت هستيم )).
يقينا همه پدران و مادران و همه فرزندان مسلمان و معتقد به ولايت اهل بيت عليهم السلام و شيعيان اين معنا را قبول دارند كه هيچ پدرى دلسوزتر از وجود مقدس اميرالمؤ منين عليه السلام براى فرزندش نخواهد بود. بنابراين گزيده هايى از سخنان حضرت و نصايح امام عليه السلام را به فرزندش امام مجتبى عليه السلام به صورت كوتاه ذكر مى كنيم .
1 - سفارش به تقوا و توجه به آخرت
حضرت مى فرمايند:
مِنَ والِدِ الفَانِ المُقِرِّ لِلزَّمَانِ المُدَبِرِ العُمُرِ المُستَسلِمِ للدُّنيا السَّاكنِ مَسَاكنَ المَوتَى و الظَّاعنِ عنها غَدا الى المَولُودِ المُؤَمِّلِ مَا لا يُدرِكُ السَّالِكِ سَبيلَ مَن قَد هَلَكَ غَرَضِ الاَسقَام و رَهينَةِ الاَيَّامِ و رَمِيَّةِ المَصَائِبِ و عِبدِ الدُّنيا و تاجِرِ الغُرورِ،...، اءَحىِ قَلبَكَ بِالمَوعِظَةِ و اءَمِتهُ بالزَّهَادَةِ و قوه بِاليَقينِ و نَوِّرهُ بالحِكمَةِ و ذَلِّلهُ بِذِكرِ المَوتِ(612).
((از پدرى كه در آستانه فنا است و چيرگى زمان را پذيرا است ، زندگى را پشت سر نهاده ، تسليم گردش روزگاران شده ، نكوهش اين جهاد كرده ، و آرمنده در سراى مردگان ، و فردا كوچنده از آن . به فرزندى كه آرزومند چيزى است كه به دست نيايد، رونده راهى است كه به جهان نيستى درآيد.
فرزندى كه بيمارى ها را نشانه است و در گرو گذشت زمانه . تير مصيبت ها بدو پران است و خود دنيا را بنده گوش به فرمان و سوداگر فريب است ... دلت را به اندرز زنده دار و به پارسايى بميران ، و به يقين نيرو بخش و به حكمت روشن گردان و با ياد مرگ خوارش ساز)).
حضرت اين نامه را به عنوان پدرى كه عمرى را سپرى كرده ، سرد و گرم روزگار را چشيده است و روزهاى آخر حيات دنيا را مى گذراند و به زودى در سكناى مردگان و گذشتگان ماءوا مى گيرد، به فرزندى كه آرزوهاى دست نايافته اى دارد و بايد راه گذشتگان را طى كند، مى نويسد.
در واقع همه ما مشمول اين خطاب اميرالمؤ منين عليه السلام هستيم ؛ به خصوص فرزندان ، نوجوانان و جوانان ما بايد به اين مطالب اميرالمؤ منين عليه السلام خوب عنايت كنند. بعد از اين كه مقدماتى را بيان مى فرمايند، اول فرزندان مسلمان را به موضوع تقوا و اعتصام به حبل اللَّه توصيه مى فرمايند و بعد مى فرمايند: هيچ واسطه و سببى بين انسان و خالقش استوارتر، محكم تر و ارزشمندتر از تقوا و پرهيز از گناه نيست .
قلب انسان مانند همه موجودات ديگر، اقبال و ادبار دارد و حيات و ممات . اگر انسان دچار دل مردگى و ضعف قلب شود، حياتى را كه اين قلب به آن نياز دارد، بايد به وسيله موعظه تامين كند. قلب را با شنيدن موعظه و مطالعه مواعظ ديگران ، زنده كند. اما گاهى قلب نياز به مهار كردن دارد و مهار دل با زهد و دورى گزيدن از محرمات و منهيات الهى است .
پس وسيله رشد قلب و حيات و شادابى و طراوت دل ، استماع مواعظ است و ابزار مهار آن ، زهد و پرهيز از محرمات است و آنچه موجب تقويت دل و قلب است ، يقين است .
2 - مطالعه در تاريخ گذشتگان
حضرت در ادامه مى فرمايند:
و اءَعرِض عليه اءَخبَارِ المَاضِينَ و ذَكِّرهُ بمَا اءَصَابَ مَن كانَ قَبلَكَ مِنَ الاوَّلينَ و سِر فِى دِيَارِهِم و آثارِهِم فَانظُر فيمَا فَعَلُوا و عمَّا انتَقَلُوا و اءَينَ حَلُّو و نَزَلُوا فانَّكَ تَجِدهُم قدانتَقَلُوا عنِ الاَحِبَّةِ و حَلُّوا دِيَار الغُربَةِ و كاءَنَّكَ عن قليل قد صِرتَ كَاءَحَدِهِم فَاءَصلِح مَثوَاكَ و لا تَبِع آخِرَتَكَ بدُنيَاكَ(613).
((فرزندم ! اگر مى خواهى دل تو هميشه زنده باشد سعى كن آن را به تاريخ گذشتگان و آنچه از آنان باقى مانده آگاه بدارى . در آثار و سرزمين هاى آنان سير و سياحت كن و بر تاريخ زندگى گذشتگان احاطه پيدا كن و ببين كه اين گذشتگان چه كرده اند، به كجا منتقل شده اند و جايگاه نهايى آنها كجا بوده است ؟ اگر خوب به حال آنان بنگرى مى بينى كه دنيا برايشان دوام و بقا نداشته است ؛ آنها از اين عالم رخت بربسته و از ميان دوستانشان مفارقت كرده اند و در جايگاه غربت ماءوا گرفته اند. فرزندم ! بايد بدانى كه در آينده نزديك تو هم بسان آنها، همان راه را طى خواهى كرد. فرزندم ! مراقب باش كه در مسير زندگى ات ، هرگز آخرت را با دنيا معامله نكنى )).
اميرالمؤ منين عليه السلام در جاى ديگر همين نكته را دقيق تر بيان مى كنند كه انسانهاى عاقل كسانى اند كه متاع بى ارزشى را با متاع ارزشمند معامله نمى كنند.
پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم در وصيت خود به اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
يا على شرُّ النَّاس مَن باعَ آخِرتَهُ بدنيَاهُ و شرّ مِنهُ مَن بَاعَ آخِرته بدُنيا غَيرِهِ(614).
((يا على ! بدترين مردم كسى است كه آخرت خود را با دنيا معامله مى كند و بدتر از او كسى است كه آخرتش را به دنياى ديگران مى فروشد)).
پدران ، مادران و فرزندان عزيز را بايد به اين نكته بسيار مهم در كلام معصوم عليه السلام توجه داد كه اولا، دنيا و عمرهاى كوتاه متعارف در مقايسه با آخرت كه حيات ابدى و خلود است ، هرگز قابل معامله نيست . كسى كه مسيرى را طى مى كند تا به منزل مقصود خود برسد، هيچ گاه توقف گاه موقت را با منزل ابدى عوض نمى كند. نكته ديگر اين كه ، در اين ايام و روزگارى كه مسائل حاد اجتماعى و سياسى دامن همگان را گرفته ، مبادا به خاطر دنياى ديگران و رسيدن ديگران به منصب و اقتدار، آخرت خود را تباه كنيم .
3 - آثار آگاهى از تاريخ گذشتگان
حضرت بعد از اين كه فرزند خود را به مطالعه در تاريخ گذشتگان و سير در آثار و سرزمين آنها توصيه مى فرمايند، نتيجه اين سير را اين گونه بيان مى كنند:
اءى بُنَىَّ اءِنِّى و ان لَم اءَكُن عُمِّرتُ عُمُرَ مَن كانَ قَبلِى فَقَد نَظَرتُ فى اءَعمالِهم ... بل كاءَنِّى بمَا انتَهَى الىَّ مِن اءُمورِهم قد عُمِّرتَ معَ اءَوَّلهم الى آخِرهم فَعَرَفتُ صَفوَ ذلك مِن كَدَرِهِ و نَفعِهِ مِن ضَرَرِ فَاستَخلَصتَ لكَ مِن كُلّ اءَمر نَخِيلَهُ و تَوَخَّيتُ لك جَميلَهُ و صَرَفتُ عنكَ مَجهولَهِ و راءَيتُ حيث عَنَانِى مِن اءِمركَ مَا يَعنِى الوَالِدَ الشَّفيقَ و اءَجمَعتَ عليهِ مِن اءَدَبِكِ اءَن يكون ذلك و اءنت مُقبِلُ العُمُر و مُقتُبِلُ الدَّهر،... ثمَّ اءَشفَقتَ اءَن يَلتبِسَ عليك مَا اختَلَفَ النَّاسُ فيه مِن اءَهوَائِهِم و آرائِهِم مثلَ الَّذِى التَبَسَ عليهم فكان اءَحكَامُ ذلك على ما كَرِهتُ من تَنبِيهِكَ له اءَحبَّ الىَّ مِن اِسلامِكَ الى اءَمرِ لا آمَنُ عليك به الهَلَكَةَ(615).
((فرزندم ! هر چند من به اندازه همه آنان كه پيش از من بوده اند نزيسته ام ، اما در كارهاشان نگريسته ام ؛ گويى چنان است كه با نخستين تا آخرينشان به سر برده ام . پس از آنچه ديدم روشن را از تار و سودمند را از زيانبار بازشناختم و براى تو از هر چيز، زبده آن را جدا ساختم و نيكويى آن را برايت جستجو كردم و آن را كه شناخته نبود از دسترس تو به دور انداختم و چون به كار تو چونان پدر مهربان عنايت داشتم و بر ادب آموختنت همت گماشتم ؛ چنان ديدم كه اين عنايت در عنفوان جوانى ات به كار رود... سپس از آن ترسيدم كه راءى و هوايى كه مردم را دچار اختلاف گردانيد تا كار بر آنان مشتبه گرديد، بتازد و بر تو نيز كار را مشتبه سازد. پس هرچند آگاه ساختنت را از آن خوش نداشتم ، استوار داشتنش را پسنديده تر داشتم تا آن كه تو را به حال خود واگذارم ، و به دست چيزى كه هلاكت در آن است بسپارم )).
نكته موردنظر ما سخن اخير امام عليه السلام است كه مى فرمايند: با اين كه بيان بسيارى از شرور و يادآورى زشتى هاى گذشتگان مطلوب نيست به نظر برخى ، ذكر بدى ها و زشتى هاى تاريخ كار خوبى نيست اما من اين كار را انجام مى دهم ؛ براى اين كه زشتى ها و بدى ها بر تو روشن شود و گرفتار آنها نشوى و در وادى مصائبى كه آنها سقوط كردند، سقوط نكنى .
نكته مهم ديگرى كه مى توان بدان اشاره كرد اين است كه طبق اين فرمايش اميرالمؤ منين عليه السلام ، والدين موظفند شرح حال گذشتگان ، آبا و اجداد و مشكلاتى را كه موجب سقوط و ناكامى آنها بوده ، براى فرزندانشان بازگو كنند و از بيان همين داستان ها و قصه هاى تاريخى امت ها و ملت ها در هدايت فرزندان و مصونيت آنها براى زندگى آينده استفاده كنند.
4 - معيار دوستى و دوست داشتن
نكته ديگرى كه امام عليه السلام به فرزند خود فرموده اند و به عنوان آخرين نكاتى كه لازم است پدران و مادران به فرزندان بياموزند، بيان مى شود، اين است كه :
يا بُنَىَّ! اجعَل نَفسَك ميزانا فيما بينك و بين غيرك فاءحبِب لغيرك ما تحبُّ لنفسك واكرَه له ما تطكرَه لها و لا تَظلم كما لا تحبُّ اءَن تظلم و اءحسن كما تحبُّ اءَن يُحسِنَ اليك واستقبِح مِن نفسك ما تَستَقبِحُهُ مِن غيرك (616).
((فرزندم ! نفس خود را بين خود و ديگران ميزان قرار بده و براى ديگران دوست داشته باش . آنچه را كه درباره خود دوست دارى و آنچه را كه خود از آن گريزانى براى ديگران هم مپسند. به ديگران ظلم نكن چنان كه دوست ندارى به تو ظلم شو و به ديگران نيكى كن ، همان گونه كه دوست دارى ، ديگران به تو نيكى كنند. و آنچه كه از ديگران قبيح مى بينى ، بدان كه ارتكابش براى تو هم قبيح است )).
اين هم قاعده اى است كه پدران و مادران بايد به فرزندان خود بياموزند تا آنان ، انسانهايى خودپسند و خودخواه تربيت نشوند و كسانى باشند كه به سرنوشت ديگران هم حساس هستند و معيار حساسيت نسبت به سرنوشت ديگران هم خودشان باشند، هرگز قدم به وادى ظلم نگذارند. همان گونه كه دوست ندارند، كسى به آنها ظلم كند.
5 - پرهيز از عجب و هتك حرمت
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
و لا تَقُل ما لا تَعلمُ و اَن قَلَّ ما تَعلَمُ و لا تقُل ما لا تُحبُّ اَن يُقال لك و اَعلم اءَنَّ الاءِعجَابَ ضدُّ الصَّوابِ و آفةُ الاَلبابِ فَاسعَ فى كَدحِكَ و لا تكِن خازنا لَغيركَ و اذا اءَنت هُدِيتَ لِقَصدِكَ فكُن اءَخشَعَ ما تكون لربِّكَ(617).
((آنچه كه نمى دانى مگوى ؛ گرچه دانسته هاى تو كم باشد منظور حضرت اين است كه وقتى انسان به چيزى علم ندارد، نبايد لب به سخن باز كند كه اين كار موجب هتك حيثيت و حرمت انسانى مى شود آنچه را كه دوست ندارى درباره تو گفته شود، درباره ديگران هم مگوى . هيچ گاه عجب تو را نگيرد، كه اگر دچار عجب شدى ، از مسير صواب منحرف خواهى شد.
عُجب بسان مرضى ، عقل تو را از پاى در خواهد آورد عجب ، مثل خوره كه جسم را مى خورد، عقل انسانى را نابود مى كند. گشاده دست باش و انباردار ديگران نباش ؛ و چون به مقصد رسيدى ، نسبت به پروردگارت خاضع تر باش )).
منظور حضرت از اين جملات اين است كه فرزندم ! بدان كه در دنيا براى تحصيل مال و ثروت تلاش خواهى كرد، اما از اين ثروت و مال بهره مند نخواهى شد و فقط امانتدار از ديگران خواهى بود؛ يعنى اموالى را جمع مى كنى و از خود به جاى مى گذارى و از اين عالم مى روى . اگر از راه حلال جمع آورى كرده اى ، خودت بهره اى نبرده اى ، بلكه ديگران بهره مند شده اند و اگر از راه حرام جمع آورى كرده اى ، وزر و وبالش براى تو و لذايذ و عيشش براى وراث تو مى ماند.
25 - حقّ برادر
وَ اَمَّا حقّ اءَخيكَ فَتَعلَمُ اءَنَّهُ يَدُكَ الَّتى تَبسُطُها، و ظَهرُكَ الَّذى تلجَاءُ اليه ، و عزُّكَ الَّذى تَعتَمِدُ عليه ، و قوَّتِكَ الَّتى تَصولُ بها، و لا تَتَّخِذهُ سِلاحا على مَعصيةِ اللَّه ، و لا عُدَّة للظُّلم بحقّ اللَّه ، و لا تَدَع نُصرَتَهُ على نفسه ، و معونَتَهُ على عدوِّهِ، والحَولَ بَينَه و بينَ شَياطِينِهِ، و تَاءدِيَةَ النَّصيحَةِ اليه و الاءِقبَال عليه فى اللَّه ، فانِ انقَادَ لربِّهِ و اءَحسَنَ الاءِجابَةَ له و الا، فليَكُن اللَّه آثَرَ عندَكَ، و اءَكرَمَ عليك منهُ.
((وَ اَمَّا حقّ برادرت اين است كه بدانى او دست تو است ، كه آن را مى گشايى و پشت و پناه تو است ، كه بدان پناه مى برى و عزت تو است ، كه بدان اعتماد دارى ؛ و قدرت و نيروى توست كه با آن يورش مى برى . مبادا كه او را ابزار نافرمانى خدا قرار دهى و به وسيله او راه ستم پيشه كنى ! همواره او را ياور باش و در قبال دشمن ، كمك كار. ميان او و شياطين حائل شو و در نصيحت او كوشش كن و براى خدا به او اقبال داشته باش . اينها همه تا زمانى است كه او مطيع و منقاد و فرمانبردار خدايش باشد؛ وگرنه خدا نزد تو مقدم و گرامى تر مى شود)).
حقّ برادر، آخرين مورد از حقوق چندگانه اى است كه در مساله مباركه حقوق ، تحت عنوان حقّالرحم مطرح شده است . حقّ مادر، پدر، فرزند و آخرين آنها، حقّ برادر است .
معنى رحم از نظر روايات
اصل كلمه رحم در لغت معناى رقت ، نازك دلى و مهربانى و محبتى است كه به احسان و نيكوكارى منتهى مى شود. راغب اصفهانى ، در كتاب ((مفردات )) اين روايت را نقل مى كند:
انَّ الرَّحمَةَ من اللَّه اءِنعام و اءِفضال ، و مِنَ الآدميّين رِقَّة و تعطُّف (618).
((رحمت خداوند، يعنى انعام و تفضل و رحمت انسانى ؛ يعنى رقت و عطوفت و مهربانى )).
در اين روايت ، رحمت اين گونه معنا شده است كه اگر رحمت به خدا نسبت داده شود و بگوييم رحمت الهى ؛ يعنى خدا به انسان ، نعمت مى دهد و تفضل مى كند؛ و اگر رحمت را به انسان ها نسبت داديم ، به معناى همان رقت قلب ، نازك دلى ، عطوفت و مهربانى است . در روايتى كه راغب اصفهانى در همين ماده رحم در كتاب خود نقل مى كند، رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم مى فرمايند:
لمّا خلَق اللَّه الرحِمَ قال له : اءَنَا الرَّحمن و اءَنت الرَّحم شققتُ اسمَك من اسمى فمَن وصَلك وصَلتُه و مَن قطَعك قطعتُه (619).
((وقتى خداوند رحم را خلق فرمود، او را مخاطب قرار داد و فرمود كه من رحمانم و تو رحم . اسم تو را از اسم خود مشتق كردم ؛ آن كس كه با تو اتصال و ارتباط برقرار كند، من نيز لطف خود را از او دريغ نمى كنم و آن كس كه ارتباط و پيوند رحميت را ببرد، من هم با او قطع پيوند خواهم كرد)).
اين قطع الهى شايد ناظر به اين معنى است كه خداوند رحمت خود را از او دريغ مى كند و وقتى خداوند رحمتش را از انسانى دريغ كند، ديگر نمى تواند به حياتش ادامه دهد. شايد سر اين كه در روايات آمده است كه قاطع رحم طول عمرش كوتاه است ، در همين نكته نهفته است .
كلمه رحم در لغت مشتقى دارد ((رحوم )) گفته مى شود و رحوم ، به زنى اطلاق مى شود كه از درد رحم رنج مى برد. به همين تناسب اين ماده براى اقربا و كسانى كه در رحم واحد اشتراك دارند، به عاريت گرفته شده است . بنابراين نزديكان را ارحام مى گويند.
در سوره مباركه كهف ، وقتى داستان ملاقات موسى و خضر عليهماالسلام را بيان مى كند، حضرت خضر عليه السلام در يكى از موارد براى امتحان حضرت موسى عليه السلام ، آن طفل را مى كشد و موسى اعتراض مى كند؛ در پاسخ به اعتراض ، قرآن از قول خضر عليه السلام علت كشتن طفل را چنين بيان مى كند كه او فرزند پدر و مادرى بود كه قرار بود شرارت كند، من او را كشتم . خداوند به آنها فرزندى خواهد داد كه او به رحميت نسبت به پدر و مادر نزديك تر و پايبندتر خواهد بود(620).
بنابراين ، برادر مثل پدر، مادر و فرزند در سلسله ارحام و نزديكان انسان است و در رساله مباركه امام سجاد عليه السلام نيز حقوق آنها به ترتيب در يك جا قرار دارد.
برادر، نمونه اى از مصاديق رحم
در اين مجموعه ، بعد از اين كه امام عليه السلام از پدر، به اصل و ريشه انسان و از مادر به سرزمين رشد و نمو او، و از فرزند، به فرع و ميوه آدمى تعبير مى فرمايند، نسبت به برادر نيز الفاظ و عناوين خاصى را به كار گرفته اند كه هر يك گوياى ارزشهاى بسيار والا ى انسانى است كه آدمى وابسته به آن ارزشها است . يك جا از برادر، به دستى كارگشا و توانا تعبير مى كنند، و در جاى ديگر، به پشتيبان و محل اتكاى استوارى كه انسان به هنگام نياز به آن تكيه مى زند. در اين دو مورد، امام عليه السلام برادر را به محسوسات تشبيه مى فرمايند. بار سوم به عز و سرافرازى و آبرو از برادر ياد مى كنند؛ و در مرحله آخر به نيرو و قدرتى كه انسان با استعانت از او و پشت گرمى او، بر دشمن حمله مى برد و اگر او را نداشته باشد، هرگز در خود توان يورش به دشمن را نمى يابد. همه ، ضرورت اين نعمت هاى چهارگانه را در زندگى خود احساس مى كنند؛ به عبارت ديگر كسى كه فاقد اين نعمت الهى است يعنى برادر ندارد گويى انسان بدون دست و بدون تكيه گاهى است كه عز و شراءفت و قدرت و توان مضاعف نخواهد داشت . جالب اين است كه قرآن وقتى در سوره مباركه طه در داستان موسى بن عمران عليه السلام سخن مى گويد، نقل مى كند: هنگامى كه خدا به موسى فرمان مقابله با فرعون را مى دهد، اين دستور به موسى مى رسد كه :
اذهب الى فرعون انَّه طغى (621).
((به سوى فرعون برو، كه او طغيان كرده است )).
موسى عليه السلام در قبال اين ماءموريت از خدا خواهش ها و تقاضاهايى دارد:
قال رب اشرَح لى صَدرى # و يسِّر لى امرى # واحلُل عقدة من لسانى# يَفقَهوا قولى # واجعل لى وزيرا من اهلى# هارون اخى #اُشدُد به اءَزرى # و اءشركه فى اءمرى #كَى نُسَبِّحُكَ كثيرا# و نذكرك كثيرا #انَّك كنت بنا بصيرا(622).
((گفت : پروردگارا! سينه ام را گشاده كن ؛ و كارم را برايم آسان گردان ؛ و گره از زبانم بگشاى ؛ تا سخنان مرا بفهمند؛ و وزيرى از خاندانم براى من قرار ده ؛ برادرم هارون را؛ با او پشتم را محكم كن ؛ و او را در كارم شريك ساز؛ تا تو را بسيارى تسبيح گوييم ؛ و تو را بسيار ياد كنيم ؛ چرا كه تو هميشه از حال ما آگاه بوده اى )).
اين عباراتى كه خداوند متعال ، از قول موسى عليه السلام در قالب خواسته ها و حوايج او و براى انجام آن ماءموريت بيان مى كند، هر يك در جاى خود نياز به شرح حال طولانى دارد، اما شاهد بحث ما اين است كه وقتى موسى عليه السلام براى مقابله با فرعون مامويت مى گيرد، از خداوند مى خواهد به او انشراح صدر؛ يعنى قدرت ، توان و حوصله بدهد؛ و امورش را براى او تسهيل و آسان كند. به او توانايى و قوت بيان بدهد تا ديگران حرف او را بفهمند. و در نهايت مى گوديد: خدايا! برادرم را به كمك من بفرست . دليل خواهش من اين است كه وقتى هارون را به كمك من مى فرستادى ، من پشتوانه پيدا خواهم كرد، نيرومند خواهم شد و او در كار من شريك خواهد شد.
اصلا خود كلمه اخوت به معناى مشاركت در امور است .
در سوره طه جواب آمد كه :
قال قد اءُوتيت سُؤ لَكَ يا موسى (623).
((اى موسى ! نيازت برآورده شد)).
اما خداوند در سوره قصص چنين وعده مى دهد:
قال سَنَشُدُّ عَضُدَكَ باءخيك (624).
((ما دست و بازوى تو را به وسيله برادرت تقويت مى كنيم )).
مانند تعبيرى كه در كلام امام سجاد عليه السلام آمده است . برادر، نيرو، قوت و موجب توانمندى دست و بازوى انسان است ؛ پس موظف است به واسطه عز و شرافتى كه به وسيله برادر فراهم مى شود، در مسير صلاح و تقويت صفات پسنديده قدم بردارد استفاده كند؛ نه آن كه اين ابزار گرانبها را وسيله معصيت و نافرمانى خدا قرار دهد.
امام عليه السلام ابتدا بيان كردند كه برادر براى انسان پشتوانه و موجب پشتگرمى و قدرت است . وقتى انسان در خود احساس قدرت كرد، نبايد به وسيله آن ، به ديگران ظلم كند. قدردانى از اين نعمت ، آن است كه نيرويش را در مسير صلاح به كار گيرد. اگر اين نعمت ، ابزار معصيت قرار گيرد، طبيعى است كه كفران نعمت شده و نتيجه آن زوال نعمت است .
لئن شكرتم لاءزيدنكم و لئن كفرتم انَّ عذابى لشديد(625).
((اگر شكرگزارى كنيد، نعمت خود را بر شما خواهم افزود؛ و اگر ناسپاسى كنيد، مجازاتم شديد است )).
چون برادر، اين منافع و فوايد را براى انسان دارد، به طور طبيعى انسان نيز در قبال بهره مندى از اين نعمت ، وظايفى دارد. وظايفى كه انسان در قبال برادر دارد همان حقوقى است كه برادر بر انسان دارد؛ كه در تعبير امام عليه السلام مى فرمايند:
و لا تَدَع نُصرَتَهُ على نَفسه ، و مَعونَتَهُ على عدوِّه ، والحول بينه و بين شياطينه ، و تاءديَةَ النَّصيحة اليه و الاقبال عليه فى اللَّه .
در كلمات امام سجاد عليه السلام قدردانى و شكر نعمت وجود برادر، با اداى پنج حقّ انجام مى شود:
اول اين كه برادر را در هر حال يار و ياور باشد و هنگام نياز و عدم نياز او را يارى كند؛
دوم اين كه در مقابل دشمن ، او را كمك كند؛
سوم اين كه به هنگام وسوسه هاى شيطانى ، ميان او و آن وساوس حائل شود و او را به اشتباهاتش تنبه بدهد؛
چهارم اين كه همواره ناصح او باشد؛
پنجم اين كه اقبال و روى آوردن او به برادر، براى خدا باشد.
اين پنج نكته اى است كه در كلام امام عليه السلام به عنوان حقوق برادر ذكر شده است كه پيش از شرح آن ، بايد اين نكته را يادآور شويم كه چون علقه و عواطف برادرى و خواهرى مساله اخوت بين دو برادر يا يك خواهر و يك برادر با تفاوت هايى كه در آفرينش ايشان دارد. به صورت طبيعى بين دو برادر و يا بردر و خواهر وجود دارد روايت خداوند چون به خوبى از مخلوقاتش آگاه است ، نه تنها اين روابط ارزشمند عاطفى را مدح و ثنا مى گويد و به عنوان يك ارزش ‍ بسيار گرانبها ارج مى نهد و برادران را به مراعات حقوق برادرى و تحكيم اخوت دعوت مى كند، بلكه ميل و اراده الهى اين است كه همه انسان ها در روابط خود با يكديگر چنين احساسى داشته باشند و يكديگر را برادر و شريك شادى و غم خود بدانند و اين شعار اساسى در اصول اخلاقى قرآن است كه :
انَّمَا المؤ منون اخوَة فاءَصلحوا بين اءخويكم (626).
((مؤ منان برادر يكديگرند؛ پس دو برادر خود را صلح و آشتى دهيد)).
شايد ذات ذوالجلال ربوبى در بيان اين اصل به اين راز آفرينش كه در قرآن نيز آمده نظر داشته است كه :
انَّا خلقناكم من ذكر و اءُنثى و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اءكرمكم عند اللَّه اتقاكم (627).
((ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد؛ (اينها ملاك امتياز نيست ) گرامى ترين شما نزد خداوند باتقواترين شما است )).
اين كه شما برادريد يك تذكار و يادآورى است ؛ يعنى ريشه و سر اين كه خدا مى گويد: انما المؤ منون اخوة تنبه به اين است كه شما از يك پدر و مادريد؛ ريشه و اصلتان به صلب يك انسان و رحم انسان ديگر بازمى گردد. بنابراين احساسى مشترك در شما نهفته است و آنچه باعث تفرقه و انشعاب به قبايل مختلف شده ، اختلاف و تضاد در منافع بوده است . حال كه با آمدن اسلام و با حاكميت دين الهى همه شما زير لواى يك عقيده و تحت حمايت يك انسان به نام پيامبر الهى قرار گرفته ايد، برادريد و منافع شما، مشترك شده است و شما با يكديگر اختلافى نداريد. اين استظهارى است از آيات شريفه قرآن ، كه برادرى مؤ منان يك امر قراردادى و مجعول نيست ؛ بلكه امرى اصيل و ريشه دار است . همه انسان ها با يكديگر احساس اخوت و برادرى و خواهرى دارند؛ منتها آنچه باعث مى شود اين احساس ‍ از بين برود و به اختلافات و دشمنى ها منتهى شود، تضاد در منافع است ؛ ولى وقتى همه زير پرچم واحدى قرار گرفتند و در منافع اشتراك پيدا كردند،به فطرت اصلى خود بازمى گردند. بر همين اساس در طول اقامت پيامبر اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم در مدينه ، حركت زيباى پيوند اخوت بين مسلمان ها توسط حضرت دوبار رخ مى دهد.
عقد اخوت و برادرى
كارى كه رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم در مدينه انجام دادند، به اصطلاح امروز، حركتى نمادى و سمبليك بود. مساله مواخات و برادرى ميان مسلمان ها در واقع تنبه و توجه دادن آنها به همان عواطف انسانى بود؛ چيزى كه وجه تمايز انسان از ساير مخلوقات است .
مساله غرائز انسان و حيوان در همه شوون با يكديگر مشترك است : عواطف انسانى نسبت به فرزند، پدر، مادر و وابستگان به آنها همه مشترك است ؛ غريزه خشم و شهوت نيز ميان انسان و حيوان مشترك است ، اما چيزى كه انسان را از ساير حيوانات ممتاز مى كند، دگردوستى و احساس علاقه ، عاطفه و مسووليت انسان ها نسبت به يكديگر است .
بنابراين ، رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم با اين حركت در مدينه مى خواستند اين عواطف خفته را بيدار كنند. همان طور كه ممكن است گاهى برادران و خواهران صلبى كه از يك اصل و ريشه هستند، با همديگر تضاد پيدا كنند و اين تضاد چنان تبديل به عداوت و دشمنى شود كه همه عواطف فراموش شود كه گويى اينها يكديگر را هرگز به عنوان برادر، يا خواهر نمى شناخته اند، ميان انسان ها نيز ممكن است چنين اتفاقى بيفتد كه تا اين اندازه از يكديگر دور افتاده شوند. اما به صورت طبيعى خواهر و برادر صلبى ، منافع و مضار مشتركى را احساس مى كنند و با هم احساس نزديكى و عطوفت مى كنند، پس خواهر و برادران دينى نيز مى توانند و بايد چنين باشند و اين كارى بود كه رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم با آمدن به مدينه انجام دادند و ميان مسلمانان ، عقد اخوت بستند. در همان يكى دو سال ورود حضرت به مدينه بود كه ميان هر يك از مهاجر و انصار پيوند برادرى برقرار كرده ، خود نيز با اميرالمؤ منين على بن ابى طالب عليه السلام پيوند برادرى بستند. بعد آن چنان اين روابط عميق و مستحكم شد، كه يكديگر را در اموال خود شريك مى دانستند و حتى گاهى ديگرى را بر خود ترجيح مى دادند؛ كه قرآن در مورد خدمات انصار به مهاجرين چنين تعبير مى كنند:
و يؤ ثرون على اءنفسهم و لو كان بهم خصاصَة (628).
((ديگران را به خود ترجيح مى دادند، در حالى كه خود نيازمند بودند)).
نمونه بسيار زيباى ان كه از شاهكارهاى احياى عواطف انسانى به وسيله رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم است . ماجرايى است كه در يكى از غزوات ، رخ داد و مجروحى در اثر جراحات شديد، به زمين افتاده بود و آب طلب مى كرد. يكى از مسلمانان ، آبى را براى سيراب كردن او آورد. وقتى به او رسيد، ديد با دست ، اشاره به ديگرى مى كند؛ به سوى او رفت . دومى هم اشاره به ديگرى كرد. وقتى به سومى مى رسد، كه او از دنيا رفته ؛ دوباره به سراغ دومى مى رود؛ اما او هم از دنيا رفته است . به سراغ اولى مى رود و مى بيند كه او هم به شهادت رسيده است (629).
مقدم كردن ديگران بر خود، نكته اى است كه در تاريخ قبل از اسلام كمتر ديده مى شود. اين همان معنى و مصداق آيه شريفه و يؤ ثرون على اءَنفسهم (630) است . دليل آن هم اين بود كه رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم عواطف ارزشمند انسانى را كه در همه انسانها وجود دارد برانگيخت . اين عواطف ارزشمند در سرشت همه انسانها نهفته است ، منتها گاهى پرده هاى عناد، لجاجت ، كفر و عداوت اين عواطف را پوشانده و سركوب مى كند. پيغمبر اسلام صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم دقيقا براى احياى اين ملكات انسانى مبعوث شده است .
انَّمَا بُعِثت لاُتَمِّمَ مكارم الاَخلاق (631).
((به درستى كه من براى كامل كردن مكارم اخلاقى مبعوث شدم )).
يگانه برادر پيامبر اسلام صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم
جالب اين است كه حضرت پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم در مدينه اميرالمؤ منين عليه السلام را به برادرى برگزيدند و رمز اين اخوت نيز در اين انكته نهفته است كه ياور و پشتيبان باشد و در روايتى كه ابوذر رحمه اللَّه نقل كرده نيز به اين نكته اشاره شده است . ابوذر مى گويد: در مسجد نشسته بودم ، فقيرى آمد و از مردم كمك خواست ، مردم چيزى به او ندادند، حضرت على بن ابى طالب عليه السلام در ركوع نماز بود، انگشت دست راست خود را به طرف او دراز كرد و فقير انگشتر حضرت را برگرفت و بيرون رفت . در روايت آمده است كه اين اتفاق در حضور پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم رخ داد. وقتى رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم اين منظره را ديدند، دست به دعا برداشته ، فرمودند: خدايا! وقتى برادرم موسى عليه السلام را ماءموريت دادى ، از تو خواهش هايى كرد كه يكى از اين خواهش ها موسى عليه السلام را ماءموريت دادى ، از تو خواهش هايى كرد كه يكى از اين خواهش ها اين بود كه برادرش هارون ، را يار و ياور او قرار دهى ؛ و من ، پيامبر خاتم و بنده تو نيز از تو مى خواهم كه همانند موسى عليه السلام برادرم على بن ابى طالب عليه السلام را يار و ياور من قرار دهى (632).
اين است سرّ اخوت پيامبر اسلام صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم و اميرالمؤ منين عليه السلام و سرّ ديگرى كه رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم على بن ابى طالب عليه السلام را به عنوان برادر خود برمى گزيند، نزديكى اميرالمؤ منين عليه السلام در خلق و خو و ملكات اخلاقى با رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم و راءفت ، رحمت و لطافت روحى اميرالمؤ منين عليه السلام است كه او را شايسته اخوت با رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم قرار مى دهد.
قال ابوذرّ: فواللَّه ماستَتَمَّ رسول اللَّه الكلمةَ حتى نَزَل جبرائيل من عنداللَّه فقال : يا محمَّد اقراء. قال : و ما اءقراء؟:(( انَّما وليُّكم اللَّه و رسوله والذين آمنوا و الَّذين يقيمون الصَّلاة و يؤ تون الزَّكاة و هم راكعون (633)))(634).
((ابوذر مى گويد: قسم به خدا هنوز پيامبر كلامش را به پايان نرسانده بود كه جبرئيل نازل شد و عرض كرد: اى پيامبر بخوان . حضرت فرمودند: چه بخوانم ؟ عرض كرد: بگو بعد از ذات ذوالجلال الهى و پيامبرش ولى شما مؤ منينى هستند كه نماز را اقامه مى كنند و در ركوع نماز زكات دهند)).
آيه بيان مى كند كه كسى لياقت و شايستگى ولايت دارد كه داراى روحى آنچنان لطيف است كه حتى در ركوع تحمل شنيدن استغاثه مؤ منى را ندارد كه صبر كند، نماز را به پايان ببرد و به يارى او برخيرد. چنين شخصى با اين ملكات اخلاقى ، شايستگى پيدا مى كند كه به مقام اخوت رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم و ولايت بر مؤ منان دست يابد.
از مجموعه آنچه كه مطرح شد، چنين نتيجه مى گيريم كه موضوع عقد اخوت و برادرى در اسلام ، براى احياى همان عواطف و ملكات طبيعى انسانى است كه با آمدن انسان ، به وسيله رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم و در سايه نور ايمان احيا شده است .
شاهد اين مدعا مى تواند آيه شريفه سوره آل عمران باشد كه فرمايد:
واعتَصِموا بحَبلِ اللَّه جميعا و لا تَفرَّقوا واذكُروا نعمةَ اللَّه عليكم اذ كنتم اءَعداء فاَلَّفَ بين قلوبكم فاءَصبَحتُم بنعمتة اِخوانا و كنتم على شفا حفرة من النَّار فاءنقذكم منها كذلك يبيِّن اللَّه لكم آياته لعلكم تهتدون (635).
((همگى به ريسمان خدا چنگ بزنيد و پراكنده نشويد و نعمت بزرگ خدا را به ياد آوريد كه چگونه دشمن يكديگر بوديد و او ميان دلهاى شما، الفت ايجاد كرد و به بركت نعمت او، برادر شديد؛ و شما بر لب حفره اى از آتش بوديد، خدا شما را از آن نجات داد. خداوند اين چنين آيات خود را براى شما آشكار مى سازد؛ شايد پذيراى هدايت شويد)).
در اين آيه ، علاوه بر اين كه فرمان داده است به حبل الهى چنگ بزنند و از تفرقه و عداوت بپرهيزند، دشمنى هاى گذشته و تعدى و ظلم و ستم هايى را كه مردم مدينه به يكديگر روا مى داشتند، يادآور مى شود و اخوت و صميميت فعلى حاكم بر مسلمان ها را در سايه ايمان بيان كرده ، از آن به نعمت تعبير مى كند و مى فرمايد كه اخوت ، يك نعمت الهى است و بعد در انتهاى آيه مى فرمايد: كذلك يبين اللَّه لكم آياته كه شايد بتوانيم مساله اخوت حاكم را آيه اى از آيات الهى بيان كنيم . در جاى ديگرى هم كه خداوند متعال ، از موسى و هارون سخن مى گويد فرستادن هارون را براى موسى و اعطاى اين برادر را به او، رحمت و نعمت الهى مى داند.
از مجموعه آيات مى توان فهميد كه مساله اخوت و حتى سيره و سنت عقد اخوت ميان مسلمانان ، كه در قرون بعد از صدر اسلام هم متداول بوده ، به وسيله ايمان و اشتراك در يك موضع واحد، پديد آمده است و اين به دليل آن است كه عداوت ها، دشمنى ها و كينه توزى هايى كه در سايه اختلاف منافع پديد آمده ، از بين برود و آن روابط عاطفى فطرى زنده شود. از اين رو در آيه شريفه سوره مباركه حجر كه سخن از اهل بهشت است مى فرمايد:
انَّ المتَّقينَ فى جنَّات و عُيون # ادخلوها بسلام آمنين # و نَزَعنا ما فى صدورهم مِّن غِلّ اخوانا على سُرُر مُّتقابلين (636).
((به يقين ، پرهيزگاران در باغ هاى سرسبز بهشت و در كنار چشمه ها هستند (فرشتگان به آنها مى گويند:) با سلامت و امنيت وارد باغ ها شويد؛ و ما هرگونه غل و كينه و دشمنى را از سينه آنها برمى كنيم و روحشان را پاك مى سازيم ؛ در حالى كه همه برادرند، و بر تخت ها روبه روى يكديگر قرار دارند)).
وقتى كينه ها و عداوت هايى كه برادرى و عواطف انسانى را تحت الشعاع قرار مى دهد، از بين رفت و انسان در شرايطى واقع شد كه هيچ كينه و عداوتى نبود، همه با هم احساس برادرى مى كنند اگرچه بعضى از مفسران معاصر رحمهم اللَّه فرموده اند كه مساله اخوت ، يك امر تشريعى و اعتبارى است ، ولى با اين بيانى كه ذكر شد، روشن مى شود كه هيچ اعتبار و تعبدى نمى تواند چنين اثر عميق و ژرفى در خلق وخوى انسان ايجاد كند؛ چرا كه برخاسته از فطرت و عواطف انسانى است و با خلقت و آفرينش او دم ساز و هماهنگ است .
نور ايمان ، حجاب ها و موانع ظلمانى عناد، لجاجت و دشمنى را مى درد و همان عواطف اصيل انسانى را كه از آغاز آفرينش خداوند در سرشت انسان ها قرار داده شده است ، احيا مى كند. شاهد اين مطلب ، هم روايتى است كه در محاسن برقى نقل شده كه امام باقر عليه السلام فرمودند:
المؤ من اءخو المؤ من لابيه و اءُمُّهُ، و ذلك انَّ اللَّه تبارك و تعالى خلق المؤ من من طِينَة جنان السموات ، و اجرى فيهم من روحِ رحمته ، فلذلك هو اخوه لابيه و اءُمِّه (637).
((هر مؤ منى نسبت به مؤ من ديگر، برادر پدر و مادرى او است ؛ يعنى برادر صلبى و تكوينى او است . خداوند مؤ من را از آن سرشت بهشتى آسمان ها آفريد و در او از روحانيت و معنويت روحى الهى دميد؛ و طبعا انسان هايى كه از چنين طينت و سرشتى آفريده شده اند با هم اشتراك دارند. بنابراين ، برادر پدر و مادرى حساب مى شوند)).
در نتيجه اگرچه مساله عقد اخوت و برادرى به داستان اخوت ميان مسلمان ها در صدر اسلام اشعار دارد و به عنوان يك حركت بسيار ارزشمند از ناحيه رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم در آغاز ورود به مدينه تلقى مى شود، اما در واقع حركتى عملى است براى يادآورى عواطف انسانى كه ميان همه انسان ها حاكم است ؛ و در اصل آنها را با هم برادر كرده است . آيه شريفه قرآن هم مى فرمايد:
انَّا خلقناكم من ذكر و انثى و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا(638).
((ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد)).
بنابراين ، مساله اخوت و برادرى ميان انسان ها يك امر تكوينى است . آن چه باعث مى شود كه اين اخوت و عواطف برادرى و خواهرى از ميان برود، اختلافات ، كينه ها و حسادت ها است كه مطلوب شرع مقدس از بين رفتن اين عوامل است تا سايه ايمان ، روح اخوت تكوينى ميان انسان ها حاكم شود.
امام سجاد عليه السلام در ادامه اين حقّ مى فرمايند:
و لا تدع نُصرته على نفسه ، و معونته على عدوِّه (639).