خدا در ناموس خلقت دنيا چنين
مقدر فرموده است كه انسان ها گاهى با خوف و هراس مواجه شوند؛ گاهى با
مصيبت گرسنگى مواجه شوند؛ گاهى در آنچه كه جمع آورى كرده اند، نقص پديد
آيد؛ و گاهى عزيزانى كه به آنها وابسته هستند؛ مانند پدر، مادر، فرزند،
ارحام و اقارب نزديك و يا دوستان خود را از دست بدهند و گاه ثمره يك
عمر تلاش و زحمت آنها در اثر يك حادثه كوچك از بين برود.
ولنبلونكم بشى ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و
الثّمرات و بشر الصابرين # الذين اذا اصابتهم مُصيبة قالوا انا لله و
انا اليه راجعون # اءولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئك هم
المهتدون
(582).
((قطعا همه شما را با چيزى از ترس و گرسنگى و
كاهش در مال ها و جان ها و ميوه ها آزمايش مى كنيم . و به استقامت
كنندگان بشارت ده . آنها كه هرگاه مصيبتى به ايشان مى رسد، مى گويند:
ما از آن خداييم و به سوى او بازمى گرديم . اينها، كسانى هستند كه
الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنها هدايت يافتگان هستند)).
همان طور كه قرآن وعده داده اين آزمون ها و مصائب قطعى است . علاوه بر
آن ، تجربه زندگى دنيوى نيز آن را ثابت مى كند كه چنين بوده ، هست و در
آينده همچنان خواهد بود. حال اگر انسان با اين حوادث مواجه شد، چه بايد
بكند؟ آيا بايد به كلى صحنه زندگى را ترك كند و گوشه انزوا اختيار كند؟
يا بايد بر مصيبت ها صبر كند و اين حوادث را مردانه و با كمال شهامت ،
اقتدار و اتكال به نفس تحمل كند و از سر بگذراند.
قرآن براى مقاومت و ايستادگى در مقابل مشكلات ، احساس ضعف نكردن و خود
را نباختن وعده عجيبى مى دهد: به صابران بشارت بده ! صابران كسانى اند
كه در مقابل مشكلات خم به ابرو نمى آورند و مى گويند آنچه ما داشته ايم
داده هاى الهى است . آنچه كه از دست رفته است ، اقتضاى مصلحت الهى است
. آنها هرگز به خاطر اين حوادث از انجام وظايف انسانى و ايمانى خود
دريغ نمى ورزند. اگر آنها چنين كردند، در سايه اتخاذ اين شيوه ، خدا
درود و رحمتش را بر آنها نازل خواهد كرد. اينها رستگاران حقيقى و واقعى
اند.
بنابراين ، خداوند متعال فضيلت و منقبت عظيمى براى صابران در مقابل
مشكلات و مصائب طبيعى زندگى مقرر فرموده است كه اين مقام و منزلت همان
مقام و منزلتى است كه خداوند متعال براى پيام آور و رسول خود در قرآن
ذكر مى كند:
انّ
اللَّه و ملائكتَهُ يُصَلُّون على النَّبِى يا اءيها الَّذين آمنوا
صَلُّوا عليه و سلِّموا تسليما(583).
((خدا و ملائكه او بر پيامبر درود مى فرستند. اى
كسانى كه ايمان آورده ايد، بر او درود و سلام فرستيد و كاملا تسليم
فرمان او باشيد)).
در آيه مورد بحث هم مى فرمايد افراد صابر و مقاوم در مقابل مشكلات و
مصائب زندگى ، مشمول درود الهى اند:
اءولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمَة
(584).
((اينان كسانى اند كه مشمول صلوات و رحمت
پروردگارشان قرار مى گيرند)).
از مجموعه اين مطالب ، به اين نتيجه مى رسيم كه چون خلقت و طبيعت حيات
دنيوى انسان ، با مصيبت ها و مشكلات گره خورده است . پدر و مادر بايد
فرزند را به اين مساله انس بدهند، كه مبادا به خاطر عدم اطلاع و آگاهى
از حوادث زندگى ، احساس حقارت و ترس و ضعف كند.
وقتى كودك با خانواده است و از حمايت والدين برخوردار است ، معمولا
درگير مسائل زندگى نيست ، اما زمانى كه پا را از محيط خانواده بيرون
گذاشت و به محيط اجتماع ، كه از مدرسه و كلاس آغاز مى شود تا دوران
جوانى و بزرگسالى ، وارد شد، گاه با مصائب و مشكلاتى برخورد مى كند كه
احساس حقارت ، ضعف و خودباختگى مى كند. به همين دليل ميدان را خالى مى
كند. بايد به او توجه داد كه انسان بايد مقاوم و صبور باشد. در روايتى
از رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم نقل شده است كه مى
فرمايند:
المؤ
من الّذى يُخَالط النَّاس و يَصبِر على اءذاهم اءعظم اءجرا مِنَ الَّذى
لا يُخالِطهم و لا يَصبر على اءذاهم
(585).
((انسان مؤ منى كه با مردم معاشرت مى كند و بر
مشكلات معاشرت اجتماعى صبر كرده و پذيراى آنها است ، به مراتب اجر و
پاداشش نزد پروردگار بالاتر از مؤ منى است كه گوشه انزوا اختيار كرده و
از صحنه اجتماع گريخته است يا در اجتماع است ، اما صبر بر مشكلات ندارد)).
اين نكاتى است كه والدين بايد به فرزند بياموزند و به آگاهى دهند كه
آينده زندگى او با مشكلات ، گره خورده است و راه غلبه بر مشكلات ، گريز
از اجتماع نيست ؛ بلكه صبر است .
معناى ديگر صبر، حفظ حريم هاى شرعى و قانونى در رويارويى با مشكلات است
.
ممكن است كودك در هنگام روبرو شدن با مشكلات به خاطر عدم آشنايى از خود
عكس العمل هاى نامناسبى نشان بدهد؛ مثلا دست به خلاف شرع يا قانون بزند
و به طور طبيعى در اين موارد، يك انسان متخلف ، متمرد، بدچهره شناخته
شده و از لذايذ زندگى دنيوى و سعادت اخروى محروم مى شود. جالب اين است
كه خداوند در پايان همان آيه قبل فرمايد:
واصبر على ما اءصابك انَّ ذلك مِن عَزم الامور(586).
((در برابر مصيبت هايى كه به تو مى رسد شكيبا
باش كه اين از كارهاى مهم است )).
7 - معاشرت با مردم
بعد از بيان اين اصل ، قرآن اصول چهارگانه ديگرى را بيان مى كند كه همه
آنها متفرع بر اصل صبر و مقاومت در مقابل مشكلات است . چون اگر انسان
اين اصل را سرلوحه زندگى خود قرار ندهد، در زندگى ، انسانى مردم گريز
خواهد بود.
يعنى فردى خواهد بود كه از اجتماع و معاشرت و اختلاطهاى طبيعى زندگى
فرار خواهد كرد. يا در مقابل حوادث و مشكلات تسليم شده ، با اتخاذ روش
هاى مذموم و ناپسند با مشكلات كنار خواهد آمد.
قرآن براى توجه انسان ها به اين نكته هاى دقيق اخلاقى و حفظ كرامت و
حرمت انسانى اين مطالب را ذكر مى فرمايد.
و لا
تُصَعِّر خَدَّكَ للنَّاس
(587).
((با بى اعتنايى از مردم روى مگردان
)).
8 - پرهيز از غرور و تكبر
اگر صبور نباشى و در مصيبت ها و مشكلات دچار خودباختگى شوى ، يا تن به
ذلت دهى و با غرور و كبر به عكس العمل هاى نامناسب روى آورى ، هر دو
مذموم است . بنابراين قرآن اين دو نكته را در كنار هم يادآورى كند.
و لا
تصعر خدك للناس و لا تمش فى الارض مَرَحا(588).
((با بى اعتنايى از مردم روى مگردان ، و
مغرورانه بر زمين راه مرو)).
بعضى انسان ها از يك روحيه زبون و ضعيفى برخوردارند كه تن به ذلت مى
دهند و حقارت را مى پذيرند و با ذليل كردن نفس خود و تحقير خود براى حل
مشكلات اقدام مى كنند. حال آن كه به فرمايش اميرالمؤ منين عليه السلام
تحمل ذلت در بخش كوچكى از زمان ، هرگز توان برابرى با عزت عمر همه دنيا
را ندارد. يعنى نمى ارزد كه انسان ، آرامش ، عزت و رفاه عمر دنيوى خود
را با تحمل حتى لحظه اى ذلت معامله كند.
انسان به طور طبيعى داراى تمايلات و غرائزى است و رسيدن به همه آن
اميال و اهداف سهل و آسان نيست . طبيعتا انسان ها نيز به طرق مختلفى بر
مشكلات خود فائق مى آيند.
ضعيف ترين انسان ، كسى است كه براى رفع مشكلات ، نفس خود را ذليل و
كرامت انسانى خود را لگدمال اميال و آرزوهاى دور و دراز مى كند. براى
رسيدن به هوس ها، ذلت و حقارت را مى پذيرد و توجه نمى كند كه مشكل همان
هوس هاى زودگذر او و اميال و آرزوهاى بزرگ و بى ارزش مادى است .
در روايتى از امام عسكرى عليه السلام نقل شده است كه مى فرمايند:
ما
اءقبح بالمؤ من اءن تكون له رغبة تُذِلُّهُ(589).
((چقدر براى يك انسان مؤ من قبيح است كه ميل و
رغبت او را ذليل و حقير كند)).
اگر در جهان بايدت برترى |
|
نبايد به خود پست و دون بنگرى |
اگر خويشتن ، پست بينى و خوار |
|
دگر از كس اميد عزت مدار
|
انسان فهيم و فكورى كه به كرامت انسانى و بزرگوارى نفس خود اهتمام
دارد، هرگز براى وصول به اهدافش هرچند هم بزرگ باشد حاضر نخواهد بود
كرامت و شخصيت انسانى خود را پايكوب و لگدمال كند.
والدين بايد به اين نكته توجه داشته باشند كه از آغاز، درس عزت نفس ،
بزرگوارى و كرامت انسانى را به كودك بياموزند تا او براى حل مشكلات
زندگى ، با مقاومت ، بردبارى ، تدبير و انديشه ، تن به حقارت و ذلت
ندهد و مشكل را نپذيرد. تن به ذلت دادن به معناى پذيرش مشكل و تسليم
شدن در مقابل موانع است .
انسان بايد با سرانگشت انديشه ، عقل و تدبير، گره مشكلات و موانع را
باز كند. طبيعى است اگر انسانى براى وصول به اميال خود، تربيت هاى لازم
را فرانگرفته است و تسليم حقارت و ذلت شود، فاقد صلاحيت هاى يك انسان
شايسته و وارسته خواهد بود كه از نظر عمومى شايستگى لازم را براى احراز
مناصب وزين اجتماعى از دست خواهد داد.
انسانى كه هواى نفس ، سيادت و رياست موقت دنيارا در چشمش زيبا جلوه
داده و او را اسير مقام و منصب كرده ، يا او را فريفته پول و ماديات
نموده ، طبيعى است كه اگر به مقام و منصب يا به ماديات و پول هم دست
يابد، مشكلات و موانع را با تحقير نفسس و با پذيرش ذلت و بدون اين كه
تدبيرى به خرج دهد، حل كرده است .
انسانى كه براى رسيدن به جاه و مقام ، نفس خود را حقير كرده و خوارى و
حقارت را پذيرفته ، از منظر ديگران ، انسانى شريف نخواهد بود. تسلط
چنين فردى بر سكان كشتى يك جامعه ، غرق كردن همه افراد آن اجتماع است .
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
زَوالُ الدُّوَلِ بِاصطناعِ السُّفَلِ(590).
((اعتبار اجتماعى يك امت ، با گزينش و رياست
انسان هاى سفله و پست از بين مى رود)).
در روايت ديگرى از رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم نقل شده
است كه فرمودند:
اذا
ساد القوم فَاسِقُهُم و كان زعيم القوم اءَذَلَّهم ، و اكرم الرجل
الفاسق فلينتظر البلاء(591).
((هرگاه در بين امتى گناهكار به بزرگى رسيد و
فرومايه به رهبرى دست يافت و گناه پيشه بزرگ داشته شد، بايد منتظر فرود
آمدن بلا بود)).
بنابراين ، والدين بايد به اين نكته توجه داشته باشند كه عزت و توفيق
فرزندشان ، در تنبه دادن او به اين نكته است كه هرگز براى رسيدن به
اميال و اهدافش ، نبايد كرامت انسانى خود را زير پاى بگذارد.
گفته شد كه انسان در مواجهه با مشكلات ، يا با حقارت و ذلت آنها را مى
پذيرد و يا به عكس العمل هاى ناهنجار و ناصواب متوسل مى شود. به جاى
انتخاب شيوه صحيح ، گرفتار غرور نابجا مى شود و به اصطلاح علم اخلاق ،
به كبر و خودبزرگ بينى گرفتار مى شود كه از بزرگترين سيئات و زشتى هاى
اخلاقى است .
اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
كَفَى بِالمَرء غرورا اءَن يَثِقَ بكُلّ ما تُسَوِّلُ له نفسه
(592).
((يكى از علايم و مصاديق غرور اين است كه انسان
، بافته ها و خيالات خود را باور كند)).
انسان از آن جا كه حب ذات دارد، كمتر اتفاق مى افتد كه به زشتى ها و
بدى هاى اخلاقى خود توجه كند، در نتيجه ، خود را انسانى وارسته و
شايسته مى بيند. اين وارستگى و شايستگى كه ارمغان نفس است او را در
مقابل مشكلات و حوادث زندگى به انزوا مى كشاند. يا به درگيرى با ديگران
و تقاضاهاى غيرمعقول ، سوق مى دهد كه در هر حال نتيجه اين روش ،
محروميت است . اميرالمؤ منين عليه السلام در سخن ديگرى فرمايند:
مَن
سَاءَلَ فَوقَ قدرِه استَحقَّ الحِرمَانَ(593).
((انسانى كه بيش از استحقاق و شايستگى و نياز
خود، از ديگران متوقع باشد و بخواهد مشكلات زندگى او را ديگران حل و
فصل كنند استحقاق محروميت دارد)).
چنين كسى نمى تواند مشكل را حل كند و به مطلوب خود برسد. به جاى انديشه
، تدبير و به كارگيرى نيروى عقلى كه خداوند متعال به انسان ها داده است
، به كبر، غرور و خودپسندى روى مى آورد. در نتيجه ، اين غرور و كبر
جلوى فكر و انديشه انسان را مى گيرد. در سخن ديگرى از اميرالمؤ منين
عليه السلام روايت شده است كه مى فرمايند:
شر
آفات العقل الكبر(594).
((يكى از بزرگ ترين و بدترين امراضى كه دامن گير
عقل مى شود، كبر است )).
خودباورى و خودپسندى انسان متكبر، مانع و ساتر عقل در مسير يافتن راه
حل هاى سنجيده است . وقتى چنين شد، نمى تواند به مطلوب و مراد خود دست
يابد؛ چون از يك طرف راه سنجيده اى نيافته ، از طرف ديگر كبر و غرور او
را به درگيرى و رويارويى با ديگران وا مى دارد؛ چرا كه تصور مى كند
ديگران مشكلات را براى او به وجود آورده اند.
انسانى كه چنين روحيه اى دارد، از رسيدن به آرزوها، آمال و اهدافش
محروم مى شود. اگر به طور تصادف و اتفاق ، به جايگاه و منصب مهمى دست
يابد، به دليل نكته اى كه قبلا هم به آن اشاره شد، به خيال بافى روى مى
آورد. اين خيال بافى و كبر، پرده اى روى عقل او مى كشند و مانع فعاليت
و توان عقلانى او مى شوند. بنابراين ، هرگز قادر بر اداره صحيح امورى
كه به او واگذار شده است ، نخواهد بود. فرق نمى كند آن امور چه باشد؛
پست و رياست بالا يا مسووليت كوچكى در بخشى از اجتماع . به دليل مشكلى
كه در انديشه او به وجود آمده و نفس ، او را دچار خيال پردازى كرده ،
بدون كمك گرفتن از عقل ، تسليم آن خيال هاى نفسانى شده است ؛ بنابراين
هرگز نمى تواند موفق باشد. اين است كه در اثر فشارهاى درونى به ديگران
ظلم و تعدى مى كند.
متاءسفانه اگر به اطرافمان نگاه كنيم ، نمونه هاى روشنى از اين افراد
خطاكار و گرفتار به چنين ذهنياتى را مى يابيم . همچنين اگر به تاريخ
مراجعه كنيم ، مصاديق و موارد روشن بسيارى را مى توانيم بيابيم كه
افرادى داراى اين روحيه بوده و گرفتار نفس خود شده اند و از مردم
انتظارات فوق العاده و بى جا داشته اند.
مثلا مهلب ابن ابى صفره يكى از استاندارانى است كه از طرف بنى مروان در
قسمتى از شامات حكومت مى كرد. مى گويند: روزى از محلى عبور مى كرد كه
مدتى يكى از تربيت شدگان مكتب امام عليه السلام به آن منطقه تبعيد شده
بود و انسان هاى صالح و شايسته اى را تربيت كرده و يادگاران ارزشمندى
از خود در خطه شامات به جاى گذاشته بود. يكى از شاگردان او در مسير
حركت جناب استاندار قرار گرفت .
برحسب تعليمات انسانى و اسلامى خود به استاندار توجهى نكرد. انسانى كه
گرفتار نفسانيات است از سلام نكردن فردى كه در دايره حكومتى او زندگى
مى كند، خيلى آزرده مى شود. بنابراين او را مخاطب قرار داد كه آيا مرا
شناختى و اعتنا نكردى ؟ او هم براى اين كه وى را تحقير كند، در جواب
سوال او گفت :
بلى
اءعرفك اءوّلُك نطفة قَذِرَة و آخرك جيفَة مَذِرَة و اءنتَ بين ذلك
تَحمِلُ عَذَرَة
(595).
((تو انسانى هستى كه در آغاز چند قطره آب نجس
بودى و در پايان نيز مردارى نجس خواهى بود و در ميان اين دو هم حمال و
نگه دارنده نجاستى !)).
با اين سخن كوتاه ، او را تنبه داد. در حالات ملهب ابن ابى صفره نوشته
اند كه با اين سخن متنبه شد و دست از كبر و غرور بى جا برداشت و اين
شكست او را بيدار كرد.
بنابراين مى توان گفت : چه بسا شكست هاى زندگى ، انسان را بيدار كند.
ولى براى اين كه در اجتماع شكست دامن گير انسان نشود، والدين بايد
فرزند را تربيت كنند؛ قبل از آن كه اجتماع او را تربيت كند.
دسته اى ديگر، انسان هاى شراءفت مندى اند كه هيچ حادثه اى ، جايگاه ،
پست ، مقام و منصبى ، آنها را از مسير صحيح منحرف نمى كند. اميرالمؤ
منين عليه السلام مى فرمايند:
ذوالشرفِ لا تَبطَرَهُ منزلة نالَها و ان عَظُمَت كالجبل الَّذى لا
تُزَعزِعُه الرياح
(596).
انسان هاى شريف هرگز در مقابل نعمت هاى گذراى دنيوى لغزش پيدا نمى
كنند؛ اگرچه آن نعمت ها خيلى هم بزرگ باشند. اگر عالى ترين مقام
اجتماعى را پيدا كنند، هرگز اين مقام باعث كبر و خودبزرگ بينى آنها نمى
شود. و اگر كلان ترين و عظيم ترين سرمايه هاى دنيا را به دست آورند،
هرگز در مقابل اين نعمت هاى مادى خود را نمى بازند. مثل كوهى كه در
مقابل تندبادها مى ايستند، هرگز در او تغيير و تحول ايجاد نمى شود.
در روايت ديگرى از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده است كه مى
فرمايند:
المؤ
من كالجبل لا تُحَرِّكُهُ العواصف
(597).
روح انسان مؤ من ، مانند كوه استوار است و حوادث روزمره دنيوى نمى
تواند او را حركت داده و تغيير و تحولى در او ايجاد كنند.
عواصف به معناى بادهاى تندى است كه به طور طبيعى در عالم آفرينش وجود
دارد. اين بادهاى تند درخت وجود را مى شكنند و به انسان ها لطمه مى
زنند، گاه ساختمان ها را ويران مى كنند، اما هرگز، نمى توانند كوه را
جابه جا كنند.
9 - ميانه روى در امور
واقصد فى مشيتك واغضض من صوتك
(598).
((پسرم ! در راه رفتن ، اعتدال را رعايت كن ؛ و
از صداى خود بكاه و هرگز فرياد مزن )).
به نظر مى رسد كه ، تنها معنا و مفهوم لغوى آيه موردنظر نيست ؛ يعنى در
اين كه لقمان به فرزندش مى گويد: در حركتت ميانه رو باش ، در راه رفتن
نه سرعت به خرج بده و نه كند حركت كن ، سخن كه مى گويى صدايت را به
فرياد بلند نكن ، يقينا كنايه از اين است كه در مسير زندگى و حركت به
سوى مطلوب و صدا كردن و طلبيدن محبوب ، هرگز دچار افراط نشو؛ از تندروى
و سرعت و از فرياد بپرهيز.
انسان در تلاش براى دستيابى به اهداف در نقطه آغازى ايستاده است ؛ گاه
براى رسيدن به مقصود بايد راهى را بپيمايد، گاه نيز مى تواند از همان
نقطه ، مطلوب و محبوب را به سوى خود فراخواند.
كسى مى تواند به وسيله هر يك از اين دو شيوه حركت كند و يا صدا زدن به
مراد خود نائل شود كه طريق اعتدال پيشه كند؛ وگرنه با تندروى ، خسته ،
وامانده و ناتوان مى شود. يا به جاى فراخوانى ، با فرياد و نعره گوش
خراش ، مطلوب و محبوب را فرارى مى دهد.
والدين ، از آغاز بايد به عنوان يك اصل مهم ، اعتدال در رفتار و منش را
به فرزند بياموزند. راه آموزش هم استفاده از علاقه مندى هاى كودك است .
اعتدال و ميانه روى يك توصيه هميشگى و همگانى در همه امور زندگى است .
از امور شخصى گرفته تا امور عبادى و اقتصادى . نه آنقدر تند برود كه در
راه بماند و نه آن چنان سستى و قصور كند كه زمان بگذرد و مطلوب بگريزد.
اصولى كه در آيات كريمه قرآن از زبان لقمان حكيم در سوره مباركه لقمان
آمده ، به پايان رسيد. با دقت در اين اصول كه با كلمه
يا
بُنَى شروع مى شود و همراه با نوعى ملاطفت و نرمش است درمى
يابيم در اين اصول ، به آنچه كه يك انسان بايد براى وصول به موفقيت ها
و لذايذ دنيوى و سعادت اخروى بداند، اشاره شده است .
در پايان اين نكات آموزشى كه از آيات شريفه قرآن و از زبان لقمان حكيم
ذكر شد، لازم مى دانم توصيه مهمى را به والدين محترم بنمايم كه امروز
به خصوص در شرايط اجتماعى ما، مساله تربيت فرزند با شرايط گذشته بسيار
متفاوت است .
والدين محترم و به خصوص جوانان عزيز ما اعم از دختر و پسر، وظيفه دارند
قبل از فرزنددار شدن ، اصول و شيوه هاى تربيت فرزند را فرابگيرند. تصور
نكنند كه خود بدون حساب و كتاب رشد كرده اند و والدين در مورد آنها
زحمتى نكشيده اند. اگر امروز در جامعه ، شاهد دوام و بقاى سلسله اى از
سنت هاى اعتقادى و اصول اخلاقى هستيم ، حاصل زحمات ، اجداد، پدران و
مادران ما است .
بنابراين ، ضمن قدردانى و قدرشناسى از آنها، قصور و مسامحه در فراگيرى
روش هاى آموزشى و نگهدارى و صيانت از فرزند، قابل توجيه نخواهد بود.
در بعضى از روايات و آيات كريمه قرآن ، حقوق ديگران هم براى فرزند ذكر
شده كه با تاءمل در آنها، در مى يابيم كه مصاديقى از اصولى است كه ذكر
شد هر چند بعضى از آنها مربوط به جنبه هاى جسمانى تربيت فرزند است كه
سعى مى كنيم به آنها اشاره كنيم ؛ رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و
سلم مى فرمايند:
من
حَقُّ الوَالِدِ على والِدِهِ ثَلاثَة يُحَسِّنَ اسمه و يُعَلِّمُهُ
الكتابةَ و يُزَوِّجُهُ اذا بلغ
(599).
((حقّ فرزند بر پدر آن است كه نام نيكويى براى
او انتخاب كند و در تعليم آداب و سنن اخلاقى صحيح و اجتماعى او بكوشد و
به او قرآن بياموزد)).
حضرت اميرالمومنين عليه السلام مى فرمايند:
حَقُّ الوَلَدِ على والِدِهِ اءَن يُحَسِّنَ اسمَهُ و يُحَسِّنَ
اءَدبهُ و يُعَلِّمُهُ القرآن
(600).
((حق فرزند بر پدر آن است كه نام نيكويى براى او
انتخاب كند و در تعليم آداب و سنن اخلاقى صحيح و اجتماعى او بكوشد و به
او قرآن بياموزد)).
روايت ديگرى از رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم نقل شده است
كه فرمودند:
حقّ
الولد على الوالد اءن يُعَلِّمُهُ الكتابَةَ و السِّباحةَ والرَّمىَ(601).
((از جمله حقوق فرزند بر پدر اين است كه به او
خواندن و نوشتن ، شنا كردن و تيراندازى بياموزد)).
از رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم نقل شده است كه فرمودند:
مِن
حَقّ الولد على الوالد اءن يُحَسِّنَ اءَدَبه و يُحَسِّنَ اسمه
(602).
((حقّ فرزند بر پدر آن است كه او را نيكو تربيت
كند و نام نيكو بر او نهد)).
از مجموع اين روايات چند حقّ براى فرزند استفاده مى شود:
امر اول ، نام گذارى مطلوب و صحيح كه در حقّ مادر از آن سخن گفتيم .
نكته مهم و قابل توجهى كه در آن مباحث به آن اشاره كرديم ، اين بود كه
نام فرزند بايد جنبه تربيتى داشته و در او احساس عزت بيافريند.
امر دوم ، توجه به تربيت صحيح در آداب و رسوم اخلاقى و اجتماعى است كه
در اين موضوع هم بحث بسيار مفصَّلى مطرح شد.
امر سوم ، مساله اهتمام والدين به تعليم و آموزش علوم و دانش هاى روز
به فرزند است .
امر چهارم ، اهتمام به جنبه هاى جسمانى فرزند است .
امر پنجم ، كمك والدين در تشكيل خانواده و تزويج فرزندان دختر و پسر.
نكات قابل توجه در تربيت
فرزند
در پايان مباحث اين حق ، تذكر نكاتى چند، خالى از فايده نيست :
1 - توجه روايات به ورزش
در كلمات معصومين عليهم السلام تربيت جنبه هاى جسمانى فرزندان هم مورد
عنايت واقع شده است . در روايتى از رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله
و سلم نقل كرديم كه فرمودند: حقّ فرزند اين است كه علاوه بر آموزش علم
، به او شناگرى و تيراندازى بياموزيد.
اما نكته قابل توجه اين است كه ورزش هاى متعارف و متداول در هر زمان
مختلف است . ولى تاءكيد به مساله آموزش شنا و تيراندازى ، دقت مضاعفى
را مى طلبد. به ويژه توجه حضرت به موضوع تيراندازى .
والدين از ابتدا بايد توجه داشته باشند كه فرزند، تنها براى يك زندگى
بسيط، عادى و معمولى تربيت نشود. او را انسانى مسووليت پذير تربيت
كنند. او را نسبت به سرنوشت جامعه ، دين و اعتقاداتش حساس باربياورند و
آموزش هاى لازم را براى رويارويى با دشمنانى كه يقينا هميشه در كمين
جوامع اسلامى هستند، به وى بياموزند. به همين منظور در آيه شريفه اى كه
همگان به آن آشنا هستند، آمده است :
و
اءَعَدُّوا لهم مَااستَطَعتُم مِن قُوَّة و مِن رِباطِ الخَيل
تُرهِبُونَ به عدوَّ اللَّه و عدوَّكم
(603).
((هر نيرويى در توان داريد، براى مقابله با
دشمنان ، آماده سازيد؛ و همچنين اسب هاى ورزيده (براى ميدان نبرد)، تا
به وسيله آن ، دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيد)).
در اين آيه ، نكته اى است كه به تعبير فقها، براى عقل قابل درك است .
عقل ، حكم مى كند كه انسان ها براى رويارويى با دشمن ، هميشه استعداد و
آمادگى كافى داشته باشند، طبيعى است كه اين آمادگى بايد از همان دوران
كودكى ايجاد شود، تا هيچ گاه جامعه اسلامى در هجوم دشمنان ، دچار ضعف
نشود. چنين نباشد كه افراد آمادگى و استعداد دفاع از ناموس ، حريم
زندگى ، مملكت و اعتقاداتشان را نداشته باشند. همچنين مساله اهميت دادن
به آموزش شنا كه صرف نظر از كارايى آن در دفاع ، حفاظت و نگهبانى از
حريم كشور، ورزشى است كه موجب تقويت نيروى جسمانى و قواى بشرى است . در
تعبيرى كه به پيامبر گرامى اسلام صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم نسبت
داده اند آمده است كه :
العقل السَّليم فى الجسم السَّليم
(604).
((عقل سالم در بدن سالم است )).
تذكر يك نكته را لازم مى دانم كه توجه به برخى از رشته هاى ورزشى ،
نبايد فرزندان ما را از توجه به مسائل اساسى و مورد نياز ديگرى كه براى
ادامه حيات ضرورى است ، غافل كند.
مسائلى همچون ورزش به اصطلاح حوزوى ، جنبه طريقت براى رشد انسان ها
دارد؛ نه اين كه خود آنها موضوع و هدف باشند و جنبه استقلالى داشته
باشند.
2 - رشد علمى فرزندان
آنچه كه از كلام حضرت رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم و
اميرالمؤ منين عليه السلام استفاده مى شود اين است كه والدين موظفند
نهايت تلاش خود را براى آموزش و يادگيرى فرزند به كار برند. اهتمام به
اين امر در زمينه سازى ورود فرزندان به همين مدارس ابتدايى و راهنمايى
و متوسطه منحصر نمى شود. مراد از اين تعليم كتابت و آموزش علوم و دانش
هاى عميق و مورد نياز جوامع انسانى است .
روايتى از رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم وارد شده است كه
فرمودند:
لو
كان العلم منوطا بالثُّريَّا لَتَنَاوَلَهُ رجال مِن فارس
(605).
((اگر علم در ثريا هم باشد، در آينده انسان هايى
از فارس قدرت رسيدن به آن را پيدا خواهند كرد)).
به يقين مراد رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم صرف خواندن و
نوشتن نبوده است ، بلكه مراد علوم و دانش هاى پيچيده و مورد نياز بشر
است . اين تنبه و تشويقى است از ناحيه رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و
آله و سلم براى مسلمانان كه براى دستيابى به رشته هاى مختلف علوم جديت
به خرج دهند.
اگر پدر و مادر استعداد تحصيل آن را در فرزند احساس مى كنند، نبايد به
مساله آموزش هاى رايج اكتفا كنند. اگر مى توانند به عنوان يك مشاور
دلسوز و امين او را به انتخاب رشته هاى ارزنده اى از علوم هدايت كنند.
اگر خود هم قدرت ارائه طريق و راهنمايى ندارند، افراد مطمئن را براى
راهنمايى فرزند انتخاب كنند و فرزند را در آموزش علوم مورد نياز جامعه
هدايت كنند.
برخى از علوم ، در بعضى از زمان ها و جوامع جلوه هاى فريبنده اى پيدا
مى كنند. ضمن اين كه ما براى همه رشته هاى علمى احترام قائل هستيم ،
اجتماع نسبت به آن علوم چندان نياز محسوسى ندارد.
والدين بايد فرزند را در جهت فراگيرى علومى هدايت كنند كه براى ديگران
و براى جوامع اسلامى و انسانى مفيد است . تعليم كتابت هم كه در روايات
آمده است يك تعبير كنايى است . كنايه از اين كه پدر و مادر موظفند
فرزند را به فراگيرى علوم به معناى وسيع كلمه كمك و يارى كنند. همين
طور درباره تعبيرى كه در روايات براى تعليم قرآن وارد شده است . مى
توان گفت كه يادگيرى متن قرآن به تنهايى منظور نيست ؛ يادگيرى متن به
عنوان مقدمه ، براى رسيدن به معانى دقيق و عميق يك ضرورت است ، اما
تعليم قرآن در اين جا به معناى فهم و درك معانى بلند كلام وحى ، و به
معناى وسيع تر آن فهم دين است .
والدين موظفند فرزند را در فهم كلام وحى و معارف دين يارى كنند. پدر و
مادر الزاما بايد به سير تعليم فرزند نظارت كافى داشته باشند. نه اين
كه تصور كنند به صرف تاءمين هزينه هاى تحصيل وى ، وظيفه خود را ادا
كرده اند. صيانت از اعتقادات فرزند هم يك وظيفه است كه يقينا از همه
وظايف گذشته مهم تر است .
3 - نظارت بر تعليم و تعلم فرزندان
جوامع اسلامى به ويژه فرزندان مسلمانان هميشه در معرض خطر وسوسه ها و
القائات گمراهان بوده اند؛ به خصوص كه در پيش گويى هاى اولياى دين
عليهم السلام اين مطلب محسوس است كه هرچه فاصله زمانى اسلام از دوران
حضور آشكار معصومين عليهم السلام بيشتر شود، خطر جدى تر مى شود. در
روايتى از رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم آمده است كه
فرمودند:
ويل
لاولاد آخرالزّمان مِن آبائهم فقيل يا رسول اللَّه من آبائهم المشركين
فقال لا، من آبائهم المؤ منين ، لا يُعَلِّمونَهُم شيئا مِنَ الفَرائض
و اذا تَعَلَّموا اولادهم مَنَعُوهم و رَضُوا عنهم بِعَرَض يسير من
الدُّنيا(606).
((واى بر فرزندان آخرالزمان از ناحيه پدرشان !
سوال شد: يا رسول اللَّه ! اين نگرانى شما از پدرانى است كه در آينده
مشرك خواهند شد؟ حضرت فرمودند: نه ! از پدران مؤ منى است كه به ظاهر،
انسانهاى معتقدى هستند، اما به سرنوشت و آتيه اعتقادى فرزندانشان بى
توجهند و گمان مى كنند همين كه دنياى فرزندانشان را آباد كنند، وظيفه
خود را انجام داده اند)).
امام صادق عليه السلام فرمودند:
بادِرُوا اءولادكم بالحديث قبل اءن يسبقكم اليهم المرجئَةُ(607).
((فرزندانتان را با بيان احاديث و سخنان ما
دريابيد، قبل از اين كه مرجئه - نااهلان و گمراهان - آنها را فريب دهند)).
در توضيح اين روايت بايد بگوييم ؛ مرجئه كه ساخته دستگاه بنى اميه و از
توطئه ها و تمهيدات معاويه و عمروعاص بود، گروهى بودند كه مبناى
فكريشان از اين مساله نشاءت مى گرفت كه پايبندى هاى عملى و فعلى به دين
را بايد الغا كرد.
مى گفتند لازم نيست كه مسلمان خود را به انجام اعمال و فرايض مقيد كند.
همين كه در دل ، انسان مؤ من و معتقد باشد، كافى است . در اين باره از
امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمودند:
ملعون ملعون مَن قالَ الاِيمَان قول بلاعمل
(608).
((كسى كه مى گويد ايمان همان گفتار زبانى يا
اعتقاد قلبى است و نياز به اعمال جوارحى ندارد، ملعون است
)).
وقتى كه حضرت از وجود اين تفكر در جوامع اسلامى احساس خطر مى كند،
پدران و مادران مسلمان را تنبه مى دهد كه فرزندانتان را با احاديث ما
دريابيد. شباهت هاى مقاطع مختلف تاريخى براى ما كه امروز به گذشته
تاريخ نگاه مى كنيم ، خيلى قابل توجه است .
هميشه براى دور ساختن جوامع اسلامى از وظايف فعلى و عملى خود تلاش كرده
اند؛ چرا كه انسان به آزادى ، بى قيدى و رهايى از تقيدات عملى علاقه
مند است . دوست دارد كه واقعا مؤ من و مسلمان باشد، اما اين اسلام و
ايمان براى او هيچ قيدى ايجاد نكند. هيچ زحمتى براى او در اعمال و
رفتار به وجود نياورد. اين خواسته در هميشه تاريخ ، با تفاوت هاى
مختلفى ديده مى شود.
گرچه اين مطلب احتياج به يك بحث مفصل و دقيق ترى دارد، اما ضرورت آن در
شرايط فعلى جوامع اسلامى ايجاب مى كند تا مقدارى به آن بپردازيم . به
ويژه كه امروز مى بينيم حتى در مدارس و فرهنگ كشور ما اين تفكر رسوخ
پيدا كرده است و افرادى در قالب دفاع از قرآن و حمايت از اين كه قرآن
غريب مانده است و روايات بيشتر از قرآن موردتوجه است ، مى خواهند كم كم
پيوند فرزندان و جوانان ما را از روايات اسلامى كه مبين سلسله اى از
اعمال و رفتار در همه شئون زندگى است ، قطع كنند و رابطه فرزندان
پاكيزه و منزه و خوش قلب ما را از مقام فقاهت و مرجعيت ببرند. اين خطر
بسيار بزرگى است كه والدين محترم بايد نسبت به آن توجه لازم را داشته
باشند و صرف اين كه در نظام اسلامى ، فرزندانشان را به مدرسه مى
فرستند، نبايد آنها را مطمئن كند.
در هر نظام و شرايطى ، خطر حضور افراد گمراه و گمراه كننده وجود دارد.
نسبت به استادان خود از نظر فكرى اهميت بدهند. به مجالسى كه در آنها
شركت مى كنند و همچنين به دوستان آنها توجه داشته باشند تا انشاء
اللَّه اعتقادات خالصى كه در منزل به فرزند مى آموزند، بتواند سلامت
آنها را با نظارت دقيق تضمين كند.
قبل از اين كه منحرفان ، فرزندان شما را به وادى ضلالت و انحراف بكشند،
شما به آموزش فرزندان مبادرت كرده و آنها را از گزند انحرافات مصونيت
بخشيد.
اگر والدين از آغاز به آموزش فرزندان و ياد دادن علوم دينى با محتواى
غنى اهتمام داشته باشند، در مقابل منحرفان و اهل باطلى تزلزلى نخواهند
داشت و تسليم نخواهند شد؛ چرا كه قدرت مقاومت در مقبل انديشه ها و
افكار انحرافى آنان را از قبل پيدا كرده اند.
خطر و حساسيت مساله ، زمانى بيشتر مى شود كه شكل و صورت عقايد باطل
منحرفان شكل و صورت دين و تظاهر به معنويت و بيان حق مى گيرد.
توصيه مولا اميرالمؤ منين
عليه السلام در شناخت مسير حق
در يكى از خطبه هاى ارزشمند نهج البلاغه مولا اميرالمؤ منين
عليه السلام با يك بيان شيوا و زيبا مى فرمايند:
انَّما بَدءُ وُقوعِ الفِتَنِ اءَهوَاء تُتَّبِعُ و اءَحكَام تُبتَدِعُ
يُخَالَفُ فيها كتابُ اللَّه و يَتَولَّى عليها رِجَال رِجَالا عَلَى
غيرِ دِينِ اللَّه فَلَو اءَنَّ الباطِلَ خَلَصَ مِن مِزَاجِ الحَقِّ
لم يَخفِ على المُرتَادِينَ و لو اءَنَّ الحقَّ خَلَصَ مِن لَبسِ
البَاطل انَقَطَعَت عنهُ اءَلسُنُ المُعانِدِينَ و لكِن يُؤ خَذُ مِن
هذَا ضِغثُ و مِن هذا ضِغث فيُمزَجانِ فهُنالِكَ يَستَولِى الشَّيطانُ
علَى اءَولِيَائِهِ و يَنجوُ (( الَّذين سَبَقَت
لهم مِن اللَّه الحُسنى
(609)))(610).
((همانا آغاز پديد آمدن فتنه ها، پيروى از خواهش
هاى نفسانى و نوآورى و بدعت در حكم هاى آسمانى است كه كتاب خدا آن را
نمى پذيرد، و گروهى از گروه ديگر يارى خواهد تا برخلاف دين خدا، اجراى
آن را به عهده گيرد. پس اگر باطل با حقّ درنياميزد، حقيقت جو آن را مى
شناسد، و اگر حقّ به باطل پوشيده نگردد، دشمنان را مجال طعنه زدن
نماند. ليكن اندكى از اين و آن گيرند، تا به هم درآميزد و شيطان فرصت
يابد و حيلت برانگيزد تا بر دوستان خود چيره شود. اما آن را كه لطف حقّ
دريافته باشد، نجات يابد و راه حقّ را به سر برد)).
ريشه انحرافات و فتنه ها در جوامع اسلامى ، تمايلات و هواهاى نفسانى
عده اى است كه براى تامين آمال و آرزوهاى شخصى خود، دست به بدعت در دين
مى زنند و مطالبى را كه مربوط به دين نيست ، به نام دين جلوه مى دهند.
احكامى كه آنها مى سازند، مستقيما مخالف احكام الهى و كتاب خدااست .
متولى عده اى از مردم مى شوند تا آنها را به نام دين خدا، از مسير
واقعى دين منحرف كنند. اين خطر بسيار بزرگى است و اين پديده ، دو عارضه
بسيار سنگين براى جوامع اسلامى دارد:
عارضه اول اين است كه اگر حق به صورت واقعى نمايان شود، افرادى كه طالب
آنند به وادى گمراهى كشيده نمى شوند، اما افراد وسوسه گر، كه در حقيقت
دشمن مسير صحيح بشريتند، از قالب و شكل و صورت ظاهرى دين استفاده مى
كنند و كسانى را كه به دنبال دين و حقيقت مى گردند با همان قالب هاى به
ظاهر دينى ، به سمت خود جذب مى كنند و محتواى باطل و انحرافى را در ذهن
آنها القا مى كنند و همين باعث انحراف مى شود. بنابراين ، اميرالمؤ
منين عليه السلام مى فرمايند:
اگر مى شد باطل را به گونه اى نشان داد كه حق و باطل از يكديگر منفك و
قابل تميز بودند، افرادى كه دنبال حقيقت مى گردند، دچار انحراف نمى
شدند.
عارضه دوم در تعبير اميرالمؤ منين اين گونه بيان شده است كه اگر ما مى
توانستيم حقّ را آن گونه كه هست عارى از لباسهاى باطل ، به مردم نشان
بدهيم ديگر دست دشمنان از انحراف كوتاه مى شد؛ منتها اهل باطل ، اين
زيركى را دارند كه بخشى از باطل را انتخاب مى كنند و بخشى از حقّ را و
آنها را با هم مى آميزند و بعد از امتزاج ، حقيقت مغلوب را به جوامع
مختلف عرضه مى كنند. آن وقت كسانى كه آگاهى كافى ندارند، در مقابل اين
مولود جديد، كه ممزوج و مخلوقى از حقّ باطل است ، توان تشخيص و مقابله
را از دست داده ، دچار انحراف مى شوند.
در كلمه مزج هم نكته اى نهفته است . در اصطلاح علم فيزيك ، به تركيب دو
چيز كه قابل جدا كردن است اختلاط گويند، اما امتزاج به حسب ظاهر
جداكردنش كار بسيار مشكلى است . بنابراين امام عليه السلام در تعبير
خود از كلمه مزج استفاده فرموده اند؛ نه از تعبير خلط.
به هر حال ، اگر پدر و مادر مى خواهند وظيفه خود را در حقّ فرزند خوب
انجام دهند، بايد همان گونه كه از آغاز تولد واكسن هاى مختلف را براى
جلوگيرى از امراض سارى و خطرناك ، به فرزند تزريق مى كنند كه در جسم او
ايجاد مصونيت كند، بايد براى ويروس ها و ميكروب هاى مختلف اعتقادى نيز
اهتمام كنند.
اگر اين گونه شد هنگامى كه در مقابل مسائل التقاطى قرار مى گيرد، با
قدرت مقاومت مى كند و از اعتقادات خود دفاع مى كند.