سيرى در رساله حقوق امام سجاد عليه السلام
(جلد دوم)

سلسله گفتارهاي حضرت آيت الله ميرسيد محمد يثربى

- ۱۵ -


معناى عبادت و انس دادن كودك با آن ، تحميل عبادت و مجبور كردن او براى نماز نيست . برخى مى خواهند از همان آغاز نوجوانى آنها را به مستحبات عادت دهند. گرچه بسيار خوب است كه كودك از دوران نوجوانى به مستحبات تقيد پيدا كند، اما اگر به اقتضاى سن ، به بازى و سرگرمى پرداخت ، نبايد او را ملامت كرد؛ زيرا باعث گريز وى از عبادت خواهد شد.
در روايتى كه قبلا نيز ذكر شد، رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم به اميرالمؤ منين عليه السلام فرمودند:
انَّ هَذَا الدِّين مَتِين فَاءَوغِل فيه بِرِفق و لا تُبَغِّض الى نَفسِك عبَادَةِ ربِّ(499).
((اين دين ، داراى متانت و رفق و مدارا است . مبادا مسائل دين را طورى به خود و ديگران القا كنى كه از مسائل مربوط به خدا و دين گريزان شويد و نسبت به آنها بغض پيدا كنيد)).
در روايتى از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمودند:
اجتَهَدتُ فى العِبَادةِ و اءَنَا شَابّ فقال لى اءَبِى يا بُنَىَّ دُون ما اءَراك تَصنَعُ(500).
((من در دوران جوانى ، خيلى عبادت مى كردم . روزى پدرم امام باقر عليه السلام به من فرمودند: اگر خدا بنده اى را دوست داشته باشد، به كمتر از اين كه من از تو مى بينم راضى مى شود)).
اين روش تربيتى صحيحى است كه امام عليه السلام نسبت به فرزندش اتخاذ مى كند؛ گرچه آن فرزند هم ، امام است ؛ اما اين نكات براى آموزش ديگران است .
گاهى انسان در كهولت و پيرى ، چاره اى غير از عبادت واجب و به جاى آوردن اعمال مستحب ندارد و بايد فرصت هاى از دست رفته را جبران كند؛ ولى دوران جوانى دوران شادابى ، تلاش ، فعاليت ، كار و معاشرت هاى لازم زندگى فرد است و اين دوران اقتضا نمى كند كه او را مجبور به زياده روى و افراط در عبادت هاى واجب و مستحبى كرد. انسان نبايد از فرزند انتظار داشته باشد مانند او همين روش را به كار بگيرد؛ چرا كه موجب گريز او از عبادت مى شود. در سخن ديگرى اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
انَّ لِلقُلوب اءِقبَالا و اءدبَارا فاءِذَا اءَقبَلَت فَاءَحمِلوها على النَّوافِل و اءِذا اءَدبَرَت فَاقتَصِرُوا بها على الفَرائِضِ(501).
((دل و قلب انسان هم گاهى اقبال و آمادگى دارد و در شرايط مساعد و خوبى است . در اين حال ، انجام اعمال مستحبى خيلى خوب است ، اما گاهى دل گرفته و غمگين است . در اين حالت فرد استعداد عبادت ندارد اگر اين انسان بخواهد خود را وادار به اعمال مستحب كند، گريز و نفرت از مستحبات را به دنبال مى آورد. بنابراين مى فرمايند: در موقع ادبار و گرفتگى دلها فقط به فرايض اكتفا كنيد - چون عبادت ، شادابى و استعداد و آمادگى مى خواهد. عبادت تحميلى و عبادتى كه با ترس پدر و مادر انجام گيرد، باعث تكامل فرد نخودهد بود -)).
روايتى را امام صادق عليه السلام از رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم نقل فرمودند كه :
رَحِمَ اللَّه مَن اءَعَان وَلَدَهُ على بِرِّه قال قلت كيف يُعِينُهُ على بِرِّهِ قال يقبل مَيسوره و يَتَجَاوَز عن مَعسُورِهِ و لا يُرهِقُهُ و لا يَخرَقُ به (502).
((خداوند رحمت كند پدر و مادرى را كه فرزندش را بر انجام نيكى كمك مى كند. راوى سوال كرد: چگونه كمك مى كند، حضرت فرمودند: آنچه كه كودك قدر به انجام آن است را بپذيرد و ناتوانى هاى كودك را بر او ببخشايد)).
حضرت در ادامه روايت مى فرمايند: و لا يرهقه در لغت ارهاق به ظلم ، فعل قبيح و وادار كردن بر چيزهايى معنى شده است كه از محدوده طاقت و توان بشرى خارج است ؛ يعنى او را به گناه وادار نكند.
در روايتى از امام باقر عليه السلام وارد شده است كه مى فرمايند:
لا تُلَقِّنوا الكذبَ فَتَكذبوا، فانَّ بَنى يعقوب لم يَعلَموا اءنَّ الذئبَ ياءكُلُ الانسان حتَّى لَقَّنَهم اءبوهم (503).
((دروغگويى را به فرزند تلقين نكنيد. - اثر منفى تلقين زشتى اين است كه - فرزندان يعقوب تا زمانى كه يعقوب نگفته بود: مى ترسم گرگ او را بدرد، نمى دانستند كه گرگ ، انسان را مى درد - بعد از اين آموختند كه به دروغ به پدر خود بگويند ما بازى مى كرديم ، گرگى آمد و يوسف را دريد -)).
نقش تلقين در تربيت فرزند
يكى از روشهاى آموزشى ، القا و تلقين است . در مقابل نهى از تلقين زشتى و دروغ ، به تلقين خوبى ها و خيرات توصيه شده است . امام باقر عليه السلام مى فرمايند:
اتَّقُوا الكَذِبَ الصَّغير منه و الكبير فى كُلّ جِد و هزل (504).
((بپرهيزيد از دروغ كوچك و بزرگ ، شوخى يا جدى - چرا كه انس به دروغ كوچك جرات به دروغ هاى بزرگ را همراه دارد -)).
والدين ، معلم هاى نخست فرزند هستند و محيط خانه و منزل اولين مدرسه و آموزشگاه او است . طفل هم در آماده ترين دوران يادگيرى و تعليم است ، اما گاهى پدر و مادر در محيط خانه از تاثير رفتار خود بر فرزندان غفلت مى كنند.
سيره عملى والدين در زندگى خانوادگى ، اگر صحيح و سنجيده و بر اساس معيارها و موازين درست تربيتى باشد، در فرزند هم تاثير تربيتى صحيح دارد.
برعكس اگر در سلوك با يكديگر يا با ديگر اعضاى خانواده ، يا در رفتار با كودك خود، روش نامطلوبى را پيش گيرند، اثرات منفى آن در روح و روان كودك ماندگار خواهد بود؛ مثلا اگر كسى در بزند و پدر براى آسايش خود، مهمان را نپذيرد و به دروغ به فرزند بگويد بگو كه پدرم خانه نيست ؛ اين رفتار از همان آغاز بر روح مستعد كودك اثر منفى مى گذارد.
امام عليه السلام مى فرمايند: اگر مى خواهيم فرزندانمان را درست كنيم ، ابتدا بايد خود را اصلاح كنيم و اين قاعده استثنا ندارد.
مَن نَصَبَ نفسه للنَّاس اءِمَاما فَليَبدَاء بِتَعليم نفسِهِ قبل تعليم غيره وَليَكُن تَاءديبُهُ بِسيرَتِهِ قَبلَ تَاءديبِهِ بِلسانِهِ و مُعَلِّمُ نَفسِهِ و مُؤَدِّبُهَا اءَحَقُّ بِالاِجلال من مُعَلِّمِ النَّاس و مؤ دِّبِهم (505).
((كسى كه خود را در مقام پيشوايى و امام مردم قرار مى دهد بايد پيش از آن كه به تعليم ديگران بپردازد به تعليم خويش ‍ پردازد؛ و بايد از تاديب كردن او به عملش پيش از تاديب كردن به زبانش باشد. كسى كه معلم و ادب كننده خويشتن است ؛ به احترام سزاوارتر از كسى است كه معلم و مربى مردم است )).
قابل قبول نيست كه پدرى در خانه دروغگويى ، بى ادبى ، عهدشكنى ، و ظلم و تعدى را سيره خود قرار دهد، اما از فرزندش توقع داشته باشد به او دروغ نگويد.
اگر پدر و مادر، داخل خانه به يكديگر دروغ بگويند يا به ديگران دروغ بگويند، به فرزند قول بدهند و به آن وفا نكنند، خلف وعده كنند، كودك هم دروغگو تربيت خواهد شد و به وعده هايش بى توجه بود.
اگر پدر و مادر به يكديگر يا به كودك خود ستم كنند، كودك هم با ستم خو خواهد گرفت و ظلم مدار تربيت خواهد شد. بنابراين ، عبارت بعدى رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم در روايت قبل ، اين است كه مى فرمايند: و لا يخرق به ؛ خرق ، در لغت معانى مختلفى دارد، آن معنايى كه با فرمايش امام عليه السلام تناسب دارد، عملى است كه حالت وحشت و دهشتى براى فرزند به وجود آورد كه هميشه در محيط خانه ، مرعوب و وحشت زده باشد. اين رفتار باعث مى شود كودك ، خجول و شرمسار تربيت شود. چنين كودكى هميشه در حال حيا، خجلت و ترس خواهد بود.
خلاصه كلام امام عليه السلام اين است كه اگر كودكى ترسو، خجالتى و منزوى تربيت شود، گناهش به گردن پدر است . پدر و مادر بايد براى فرزند محيطى به وجود آورند كه او از نظر روحى ، در ترس ، خوف يا خجلت و شرمسارى قرار نگيرد. بايد محيط رشد و پرورش كودك را، فارغ از هرگونه هراس ، وحشت و انفعال روحى فراهم كنند.
بعضى از والدين ، به خصوص پدران ، چون خود را متولى و مدير خانواده مى دانند، تصور مى كنند كه بايد با به وجود آوردن يك محيط ارعاب و ترس و توسل به ابزار خوف و وحشت ، سلامت زندگى را تامين كنند و هرگز براى وصل به هدف بسيار ارزشمند تعليم و تربيت زحمت آموختن و يادگيرى مديريت در خانه و تربيت فرزند را به خود نداده اند.
عجيب تر اين است كه بدون اين كه به كودك خود بياموزند كه كار خوب و بد كدام است ، از او توق دارند كه خلاف نكند. آنچه مسلم است كودك بايد ابتدا زشتى و نيكى را بشناسد، تا مرتكب بدى ها نشود و به خوبى ها عمل كند. اين پدران بدون توجه به كوتاهى خود، به محض اين كه فرزندشان مرتكب خلافى شد، بدون تفكر در انتخاب بهترين روش ‍ تاديب ، به تاديب جسمى و ضرب و جرح مى پردازند؛ در حالى كه در معارف ما اين روش مطلقا ممنوع است . در روايتى آمده است :
قال : شَكَوتُ الَى اءَبى الحسن موسى عليه السلام اءِبنا لى ، فقال : لا تَضرِبهُ و اهجُرهُ و لا تَطُل (506).
((خدمت امام كاظم عليه السلام شرفياب شدم و از فرزند خود نزد آن حضرت شكايت كردم . حضرت فرمودند: مبادا فرزندت را كتك بزنى . براى ادب كردن او مى توانى با او قهر كنى ؛ اما مراقب باش دوران قهر تو به طول نينجامد)).
در بعضى از روايات وارد شده است كه فقط سه روز مى توانى قهر كنى (507).
البته اين بستگى به سن كودك هم دارد؛ گاهى كودكى در سنين پايين و نوباوه است و شايد تحمل يك ساعت قهر كردن پدر را ندارد، اما همين مقدار قهر كردن او را متنبه مى كند و متوجه مى شود كه عمل او، ناپسند بوده كه موجب رنجش ‍ پدر شده است . در روايت ديگرى از اميرالمؤ منين عليه السلام وارد شده است كه فرمودند:
فانَّ العاقلَ يَتَّعِظُ بِالآداب و البَهائِمَ لا تَتَّعِظُ الا بالضَّرب (508).
((حيوان است كه موعظه در او اثر ندارد و فقط با كتك مى شود به كارى وادارش ساخت . اما انسان عاقل كه خداوند به او نيروى عقل عنايت كرده ، هرگز نياز به تنبيه ، زور و خشونت ندارد)).
نيروى عقل ، ملكه اى در انسان كه بايد آن را با آداب صحيح شكوفا كرد. حال اگر پدرى به جاى توسه به روش هاى صحيح ، به زدن فرزند اقدام كند، در اصل به تحقير و خوار كردن او همت گماشته است . اين كار، ايذا و حرام است و اگر به حد ديه برسد بايد ديه را به كودك بپردازد. رعب و وحشت براى كودك دو عارضه در پى دارد:
الف ) موجب طغيان و تجرى كودك مى شود و به محض اين كه رشد كرد و پا از محيط خانه بيرون گذاشت ، در اجتماع و در برابر خطاهاى ديگران ، همان روش پدر را به كار خواهد گرفت . يعنى او در مقابل خلاف همبازى اش ، دست به كتك دراز خواهد كرد، اما اگر پدر او در محيط خانه و به هنگام خطا با لبخند، نصيحت و ارشاد و يا در نهايت با قهر كردن با او مواجه شد، وى هم در مواجهه با خطاهاى ديگران همين كار را خواهد كرد و اين طبيعى است كه جامعه پذيراى خشونت نيست و اگر فردى به چنين روش هايى روى آورد، او را عنصر نامطلوبى شناخته كه به مرور زمان اجتماع او را تربيت خواهد كرد.
ب ) يا اين كه اساسا كودكى كه پدر و مادر با او اين گونه برخورد كرده اند و در مقابل هر خطايى او را تحقير كرده ، كتك زده و يا با او قهر مى كرده اند و او را مورد بى مهرى و بى اعتنايى قرار داده اند، عنصرى جبون و ترسو تربيت خواهد شد كه با هر خطايى ، ترس و جبن سراسر وجودش را فرا خواهد گرفت . حتى اگر كار خوب هم انجام دهد، جرات اظهار كردن آن را نخواهد داشت كه اين دو عارضه مذموم است و همين عوامل است كه موجب عقوق والدين مى شود.
امام صادق عليه السلام مى فرمايند:
انَّ اللَّه لَيُفلِحُ بفَلاح الرَّجل المؤ من ولَدَهُ و ولدَهُ ولدِهِ(509).
((خداوند با رستگارى و سعادت يك مؤ من ، رستگارى و سعادت فرزند او و فرزندان فرزند او را هم تاءمين مى كند)).
فقط راز رستگارى و سعادت در اين جا رستگارى و سعادت تكوينى نيست . اين طور نيست كه اگر پدرى خوب بود، بچه هايش هم به طور تكوينى همه خوب مى شوند. معنى فرمايش امام عليه السلام اين است كه روش و شيوه تربيتى يك پدر خوب ، سعادتمند و صالح باعث رستگارى فرزندان بلاواسطه يا باواسطه او خواهد شد.
در اين باره امام باقر عليه السلام فرموده اند:
يُحفَظُ الاطفال بصلاح آبائهم (510).
((مصونيت فرزندان از لغزش ، خطا و اشتباه ، با صالح بودن پدران تاءمين مى شود)).
مصونيت فرزندان از خطرات و محفوظ ماندن آنها از آفات ، در گرو اصلاح پدران است . اگر پدران داراى صلاحيت اخلاقى و رستگارى باشند، تاثير مستقيمى در تربيت فرزند داشته ، آنها را از سقوط در ورطه مهالك اخلاقى حفظ مى كند.
پدران با به كارگيرى روش ها و شيوه هاى صحيح و كارساز تربيتى ، فرزندان را با آداب و تعليمات اخلاقى مانوس كرده ، مصونيت مى بخشند. از جمله اين روش ها، فراهم كردن محيطى سالم و خالى از رعب و وحشت است تا بتواند در اين محيط، به فرزند بقبولاند كه او هم انسانى است داراى قدرت و استعداد كه با شكوفايى و فعليت يافتن اين استعدادها، مى تواند از همان دوران كودكى استقلال خود را به دست آورد و بدون وابستگى ، طفيلى بودن و تملق ، در سايه تلاش و كوشش شخصى خود، نيازها و احتياجاتش را تامين كند.
تجربه نشان داده است فرزندانى كه پدرانى سختگير و خشن دارند و محيط خانواده همراه با خشونت است و به جاى طنين صداى مهربانى و وقار پدر، ترس و وحشت حاكم است ، در بزرگسالى افرادى ترسو، جبون ، خجالتى و گريزان از مواجهه و رويارويى با مشكلات خواهند بود.
اميرالمؤ منين عليه السلام در نامه معروف خود به مالك اشتر، او را از مشورت با سه گروه نهى مى كنند: يكى افراد بخيل ؛ ديگرى افراد حريص و سوم ، افراد جبون و ترسو كه براى هر يك از آنها نيز علتى ذكر كرده اند كه در حقّ رعيت مفصل از آن سخن گفتيم . براى عدم مشورت با جبون ، امام عليه السلام چنين دليل آورده اند:
و لا جُبَانا يُضعِفُكَ عنِ الاُمور... فانَّ البُخل و الجُبن و الحِرص غرائز شتَّى يَجمَعُهَا سوءُ الظَّنِّ باللَّه (511).
((با انسان ترسو مشاورت نكن كه باعث مى شود به قدرت و توانمندى هاى خود، شك و ترديد كنى و تو را ناتوان و در انجام وظايفت تضعيف مى كند - بعد اميرالمؤ منين عليه السلام منشا همه اين سيئات اخلاقى را در يك كلام خلاصه مى كنند و مى فرمايند: - جبن و بخل و حرص غرائز مختلفى اند كه علتى مشترك دارند. علت همه اين سيئات اخلاقى ، سوءظن به خداست )).
افرادى كه داراى سوءظن و بدگمانى هستند، از سايه خود گريزانند. با احتمالات و گمانه زنى هاى دور از ذهن از ورود در امور مهم زندگى بازمى مانند و به همه عالم بدبين مى شوند. از اجتماع و مردم مى گريزند و در سايه همين خصوصيات اخلاقى سوءظن تلخ كامى و شكست را براى خود به ارمغان مى آورند. در بعضى از تعبيرات اميرالمؤ منين عليه السلام ، اين مسائل روانى ، بسيار زيبا بيان شده است . حضرت مى فرمايند:
المُرِيبُ اءَبدا عليل (512).
((انسان شكاك ، هميشه ناتوان است )).
انسانى كه هميشه دچار شك و ترديد و سوءظن است ، آدمى مريض ، عليل و ناتوان است كه قادر بر تصميم گيرى نيست . وقتى انسان عليل بود و قدرت تصميم گيرى نداشت ، در خود احساس ناتوانى و ضعف مى كند و در امور مهم زندگى وارد نمى شود. يا تعبيرى ديگر از اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده است كه مى فرمايند:
الخائف لا عيش له (513).
((انسان ترسو و جبون هيچ گاه از زندگى لذت نمى برد)).
اين انسان ها، در نتيجه به مرض انزوا، گوشه گيرى ، شرم و حياى منفى كه همه ناشى از همان بدگمانى و ترس از ديگران است و ارتباط تنگاتنگ با آن دارد مبتلا مى شوند.
حيا، شرط وجود ايمان
مساله شرم و حيا در بعضى از موارد ممدوح است و حتى امام صادق عليه السلام در توحيد مفضل خطاب به او، مساله حيا، شرم و آزرم را از مختصات بشر شمرده و مى فرمايند:
اءُنظُر يا مفضّلُ الى ما خُصَّ به الانسان دون جميع الحيوان مِن هذا الخلق ، الجليل قَدرهُ، العَظيم غِناؤُه ، اءعنى الحياءَ، فلولاه لم يُقرَضَيف ، و لم يُوفَ بالعَدَاتِ، و لم تُقضَ الحوائج ، و لم يُتَحَرَّ الجميل ، و لم يُتَنَكَّبِ القبيح فى شى ء من الاشياء، حتَّى اءنَّ كثيرا منَ الاُمور المُفتَرِضَةِ ايضا انَّمَا يُفعَل للحياء، فانَّ منَ النَّاس مَن لولا الحياء لَم يَرعَ حقَّ والديه ، و لم يَصِل ذارحم ، و لم يُؤَدِّ اءمانة ، و لم يَعِفَّ عن فاحشة (514).
تعبير امام عليه السلام اين است كه فقط انسان از اين سرمايه الهى و خداداى بهره مند شده است و ديگر مخلوقات از اين سرمايه محرومند. به اين خلق و خويى كه قدر و منزلتش بسيار بالا و سرشار از غنا و توانايى است حيا توجه كند. خلاصه امام صادق عليه السلام در اين بيانشان حيا را از مختصات انسان و يكى از سرمايه هاى ارزشمند خدادادى تلقى مى كنند. بعد به فوايدى كه بر اين نعمت الهى مترتب است اشاره كرده و مى فرمايند:
اگر حيا نبود، انسان هيچ مهمانى را اكرام نمى كرد. اين حياست كه وقتى مهمانى وارد منزل مى شود، انسان را وادار مى كند كه او را اكرام كند. اگر حيا نبود، انسان ها به وعده هاى خود وفا نمى كردند؛ چون پيمان شكنى با طبيعت و رفاه طلبى انسان سازگارتر است . اگر حيا نبود، انسان نسبت به خواهش ها و خواسته هاى ديگران بى اعتنا شده ، به دنبال خوبى ها حركت نمى كرد و از بدى ها پروا نمى داشت .
علاوه بر فوايدى كه امام عليه السلام براى حيا ذكر مى كنند، مى فرمايند كه اگر حيا نبود، انسان بسيارى از واجبات را انجام نمى داد؛ گرچه ريشه و انگيزه انجام دادن آنها حيا نيست . اگر حيا نبود بسيارى از انسان ها نسبت به رعايت حقّ والدين بى تفاوت مى شدند و به ديدن ارحام نمى رفتند. صله رحم نمى كردند. بسيارى از افراد در شادى ها و غم هاى ديگران به اين دليل شركت مى كنند كه ممكن است فردا خود دچار شادى يا غمى شوند و ديگرى نيز دعوت او را اجابت نكند و خجالت بكشد.
حضرت در ادامه مى فرمايند: اگر حيا نبود انسان ها امانت ها و اموال ديگران را پس نمى دادند و از بدى ها و فواحش ‍ پرهيز نمى كردند.
روايت ديگرى از اميرالمؤ منين عليه السلام وارد شده است كه فرمودند:
مَن قَلَّ حياء، قَلَّ ورعه (515).
((كسى كه حياى او كمتر باشد، تورعش از گناه كمتر خواهد بود)).
همچنين مى فرمايند:
الحياء يَصُدُّ عن فعل القبيح (516).
((نتيجه حيا، خوددارى از ارتكاب افعال زشت است )).
در جامع ترين جمله ممكن ، از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرموده اند:
لا ايمان لِمَن لا حياء له (517).
((آن كه حيا ندارد، ايمان ندارد)).
حضرت در روايت ديگرى ، مى فرمايند:
الحياء و الايمان مقرونان فى قرن فاذا ذَهَبَ اءحدهما تَبِعَهُ صاحبه (518).
((حيا و ايمان ، همواره با يكديگر در يك خانه ساكنند. اگر يكى باشد و به تبع آن ، ديگرى هم خواهد بود. - يعنى وقتى انسانى فاقد خصيصه حيا و شرم شد به تبع آن ، نسبت به تعبديات و معتقدات دينى نيز تقيد نخواهد داشت -)).
حيا به اين معنى است كه انسان به جاى اين كه از مجازات و قانون وحشت داشته باشد، از نگاه هاى ملامت بار ديگران بترسد و از بدنامى پرهيز داشته باشد.
ترس از بدنامى و اشتهار، باعث مى شود بسيارى از اعمال زشت را انجام ندهد. در اينجا حيا به معناى خصيصه و صفتى نيست كه به عنوان يك ملكه حاكم در انسان رسوخ پيدا كرده و انسان را از ورود به اجتماع بازدارد و از معاشرت با ديگران ممانعت كند. خجالت و ترس باعث مى شود كه انسان در انجام وظايف انسانى خود تعلل كند. حيا به اين معنا يكى از رذايل اخلاقى است . حيا تا جايى ارزش دارد كه انسان را از ارتكاب زشتى ها بازدارد. اما اگر از حد گذشت و باعث شد كه حالت خجالت ، شرم و آزرم در انسان شكل گرفته شود و او را به انزوا و گوشه گيرى سوق دهد. براى جامعه و فرد مضر خواهد بود. هم در آيات كريمه قرآن و هم در روايات اهل بيت عليهم السلام حدودى براى آن ذكر شده است . از جمله در سوره مباركه احزاب آمده است :
واللَّه لا يستحيى مِنَ الحقِّ(519).
((خداوند از بيان حقايق حيا نمى كند)).
بر اين اساس تخلق مؤ من به اخلاق الهى اقتضا مى كند كه انسان از رويارويى با حقايق پرهيز نكند، خجالت نكشد و آن را پذيرا شود و به تعبيرى ديگر حقايق را انجام بدهد، بيان كند و از حقيقت گريزان نباشد.
و در آيه شريفه بنابر نظر مفسران ، و تلويحا به مصداق كامل آن وجود مقدس اميرالمؤ منين عليه السلام اشاره فرموده است :
يجاهدون فى سبيل اللَّه و لا يَخافُون لومَةَ لائِم (520).
((آنها در راه خدا جهاد مى كنند و از سرزنش هيچ ملامتگرى هراسى ندارند)).
بر اساس اين آيه شريفه ، مؤ منان كسانى اند كه به خاطر حيا، وحشت و هراس از سرزنش ملامت كنندگان ، در انجام وظايف خود كوتاهى نمى كنند و مجاهده فى سبيل اللَّه و انجام فرايض را به خاطر ملامت ديگران رها نمى كنند.
بنابراين ، اگر حيا به مرحله برسد كه انجام واجبات را تحت الشعاع قرار دهدب امر مذمومى خواهد بود. همچنين اگر بخواهد مانع انجام وظايف زندگى شود يا باعث انزوا، گوشه گيرى و گريز از اجتماع و معاشرت با ديگران شود، مذموم ناپسند است كه در اجتماع هم اين افراد را مى توان مشاهده كرد.
گاهى بچه ها به خاطر خجالت و شرمسارى ، حتى از سلام كردن به ديگران وحشت دارند، از اين كه به مدرسه بروند و از معلمشان سوالى بپرسند مى ترسند و حيا مى كنند. اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
و لا يَستَحِيَنَّ اءَحدا منكم اِذا سُئِلَ عمَّا لا يَعلَم اءَن يقولَ لا اءَعلَمُ و لا يَستَحِيَنَّ اءَحد اذا لم يَعلَمِ الشَّى ءَ اءَن يَتَعَلَّمَهُ(521).
((اگر از انسان ها سوالى شد كه بلد نيستند، حيا نكنند و بگويند بلد نيستيم . جواب دادن به ((لا اعلم )) و ((لا ادرى )) حيا نمى خواهد. به دنبال همين سخن ، حضرت مى فرمايند كه : نبايد از اين كه چيزى نمى دانند، خجالت بشكند، بلكه بايد به دنبال يادگيرى آن بروند)).
ممكن است كسى داراى سن و سال بالايى باشد و بگويد يا تصور كند كه آموختن براى او خجالت دارد، اما ياد گرفتن و علم آموزى در هيچ مرحله اى از مراحل و مقاطع عمر نبايد تعطيل شود؛ به ويژه بهانه شرم .
پدران و مادران بايد روحيه شهامت و شجاعت را در فرزندان خود تقويت كنند و آنان را در خانه به شهامت تشويق كنند. اگر كارى انجام مى دهد كه در آن نشانه هايى از جرات و جسارت ديده مى شود او را تشويق كنند تا او در دوران كودكى از حيا و شرم منفى دورى كند و كم كم ملكه شهامت در او رشد كند.
در سخن ديگرى از اميرالمؤ منين عليه السلام آمده است كه مى فرمايند:
لا تَستَحِ مِن اءِعطاء القيل فَانَّ الحِرمان اءَقَلُّ منه (522).
((از كمك ناچيز، حيا مكن كه محروم كردن ناچيزتر از آن است )).
گاهى انسان ها مايلند به ديگران كمك كنند، اما چون كمك آنها ناچيز است ، خجالت كشيده ، از آن صرف نظر مى كنند.
بنابراين ، خصيصه حيا ضمن اين كه از ملكات و زيبايى هاى اخلاقى است ، اگر در آن افراط شود خصوصا، براى كودكان موجب خسارت مى شود و آنها را جبون ، ترسو، منزوى و گريزان از اجتماع تربيت مى كند.
بازگرديم به مطلب اول و روايتى كه مرحوم كُلينى از امام صادق عليه السلام و ايشان از رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم نقل فرمودند كه :
رَحِمَ اللَّه مَن اءَعان ولده على بِرِّه قال قلت كيف يُعينه على بِرِّه قال يقبل ميسوره و يتجاوز عن معسوره و لا يُرهِقُهُ و لا يَُخرَقُ به (523).
((خداوند رحمت كند پدر و مادرى را كه كودكش را بر نيكى يارى و كمك كند. شخص سوال كرد كه چگونه طفل را بر نيكى كمك كند؟ حضرت فرمودند: آنچه را كه كودك قادر به انجام آن است را بپذيرد و ناتوانى هاى كودك را بر او ببخشايد و او را به زشتى ها، قبايح و كارهاى فوق طاقت امر نكند؛ محيط وحشت ، اضطراب و نگرانى براى او به وجود نياورد؛ چون چنين محيطى در روح كودك و خلق و خوى او تاثير مستقيم و منفى مى گذارد)).
عدم افراط در مهرورزى و محبت به فرزند
يكى ديگر از روشهايى كه رعايت آن در تربيت فرزند توصيه شده است ، افراط در مهرورزى و اظهار محبت است كه بايد پدران و مادران محترم ، توجه داشته باشند ضمن اين كه موظفند به كودك خود اظهار محبت كنند. مواظب باشند راه افراط نپيمايند.
اساسا اظهار علاقه به فرزندان توصيه شده است ؛ به طورى كه در تاريخ آمده رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم فرزندانشان را مى بوسيدند. كسى كه در آنجا نشسته بود، عرض كرد: يا رسول اللَّه ! من ده تا فرزند دارم و تا حالا هيچ كدامشان را نبوسيده ام . اين سخن موجب تعجب حضرت شد كه چگونه انسانى مى تواند اين مقدار سنگ دل باشد كه هيچ محبتى به اطفال خود ابراز نكند(524).
با اين كه اظهار محبت و علاقه به فرزند توصيه شده است و فرزند در همه دوران عمر، حتى در بزرگسالى ، خود را بى نياز از محبت و عواطف پدر و مادر نمى بيند، در عين حال بايد تعديل شده باشد؛ در حدى كه به افراط و تندروى نرسد. در سخنى از امام باقر عليه السلام وارد شده است كه فرمودند:
شرُّ الآباء مَن دعاه البِرُّ الى الافراط(525).
((بدترين پدران كسانى اند كه در مهرورزى و اظهار محبت افراط كنند)).
نتيجه افراط در ابراز محبت به فرزند اين است كه پدر و مادر از تاديب و آموختن آداب لازم به فرزند غفلت مى كنند و غفلت آنها از آموزش آداب و علوم ، عواقب شوم و خطرناكى براى فرزند به وجود مى آورد؛ چرا كه كودك بالفطره قادر به درك همه خوبى ها و بدى ها نيست و در اين سنين نيازمند آموزش است . اگر ميل و اراده اش به چيزى تعلق گيرد، پدر و مادر به خاطر همان راءفت و مهربانى و اهتمامى كه به تهيه همه نيازهاى او دارند، بدون اين كه تامل كنند، نياز او برآورده مى كنند؛ اين رويه ، يك روش غلط تربيتى است ، زيرا گاهى تامين اين خواسته ها باعث مى شود كه كودك ، موجودى از خودراضى تربيت شود. چنين فردى در بزرگسالى و در آستانه ورود به اجتماع با مشكلات و موانع زيادى روبه رو شده ، شكست هاى غيرقابل باورى را تجربه مى كند كه آثار بسيار نامطلوبى در روح و روان او به جاى مى گذارند.
در روايتى از امام هادى عليه السلام وارد شده است كه فرمودند:
مَن رَضِىَ عن نفسه كثُر الساخطونَ عليه (526).
((هر كه از خود راضى شد، خشم گيران بر او زياد خواهند بود)).
افرادى كه در اجتماع از خودراضى اند هميشه خواهش هاى نامعقولى دارند. ميل دارند خواهش هاى آنها برآورده شود و بديهى است به واسطه اين خصيصه زشت با هركه مواجه شوند، مورد خشم قرار مى گيرند. در سخن ديگرى ، حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
شرُّ الاُمور الرِّضَا عن النَّفس (527).
((بدترين امور اين است كه فرد از نفس خود راضى باشد)).
بر اساس اين روايت ، بدترين امور حالتى است كه شخص ، بيش از حد خود را باور كرده و پذيرفته باشد. عاقلانه و ممكن نيست كه انسان در زندگى هرچه مى خواهد بدون مانع ، تحصيل كند.
در روايتى ديگر از اميرالمؤ منين عليه السلام وارد شده است كه مى فرمايند:
بالرضا عن النفس تَظهَرُ السَّوءَاتُ و العيوب (528).
((رضايت از خود باعث مى شود كه عيب ها و بدى هاى انسان آشكار شود)).
وقتى انسان از خودش راضى باشد مى خواهد همه چيز را به دست آورد. گاه در اين بين نه حقوق ديگران را رعايت مى كند، نه به نواميس مردم توجه دارد و نه حرمتى براى ديگران قائل است . نه احترام بزرگان را دارد و نه حقّ كوچك تران را رعايت مى كند. بنابراين عيوب و بدى هاى اخلاقى او آشكار مى شود.
اگر در شرايط حساسى از سنين كودك ، كه وى بدون دليل طغيان مى كند، يا در مواجهه با كودك ديگرى پرخاشگرى پيشه مى كند، والدين به تربيت صحيح روى آورند، كودك باور مى كند كه نبايد به حقوق ديگران چشم بدوزد. باور مى كند كه همه چيز در عالم ، براى انسان قابل دسترسى نيست و همه مشكلات ، با گريه و پا كوبيدن به زمين حل نمى شود. در فرمايشى از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام آمده است كه مى فرمايند:
مَن كُلِّفَ بالاَدب قَلَّت مَساويه (529).
((اگر انسانى در موقعى كه بايد تربيت شود مجبور به آموختن ادب شد، بديهاى او در بزرگسالى كم مى شود)).
در كلام ديگرى از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام وارد شده است كه مى فرمايند:
مَن قَلَّ اءدبه كثُرت مساوية (530).
((انسان هر قدر كه بى ادب تر باشد، بدى هاى او زيادتر مى شود)).
پس پدر و مادر در شرايط حساس بايد درس بردبارى ، صبر، متانت و چگونگى مواجه شدن با مشكلات را به كودك بياموزند و او را براى ورود به اجتماع آماده كنند؛ وگرنه همان خلق و خوى ناپسند كودكانه بر او حاكم مى ماند و در بزرگسالى هم ميل خواهد داشت همه چيز را بدون زحمت به دست بياورد. وقتى با مشكلات مواجه شد، به زشتى ها و سيئات اخلاقى روى مى آورد؛ زيرا تربيت او بر اين اساس بوده كه خواسته هايش آسان فراهم شده است و چون در اجتماع آسان به خواسته هايش نمى رسد، به زشتى هاى اخلاقى روى مى آورد و به كارهاى پستى همچون تملق ، چاپلوسى ، دزدى ، تهمت ، غيبت و... انس مى گيرد.
اين گونه افراد چون چگونگى برخورد با مشكلات را نياموخته اند وقتى خود را با مشكلات مواجه مى بينند و شكست هاى متوالى را تجربه مى كنند و براى حل مشكل خود تدبير لازم را ندارند، دچار ضعف نفس شده ، دست به خودكشى مى زنند. علت اصلى همه اين موارد، تربيت ناصحيح والدين در دوران كودكى است . بنابراين ، والدين محترم ضمن اين كه نسبت به كودكانشان ، راءفت ، محبت و دلسوزى دارند و اين علاقه امرى فطرى و طبيعى است بايد به اين جوانب هم توجه داشته باشد.
درباره سيره پيامبر گرامى اسلام صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم آمده است :
اذا اءصبح مسح على رؤ وس ولده (531).
((وقتى پيغمبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم شب را به صبح مى آوردند، - يعنى وارد اجتماع خانواده مى شدند - دست نوازش به سر همه فرزندان خود مى كشيدند)).
مهرورزى ، امر لازمى است ، حضرت رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم مى فرمايند:
اءَحبُّوا الصِّبيان وارحَمُوهم (532).
((كودكانتان را دوست داشته باشيد، و با آنها با مهربانى رفتار كنيد)).
در روايات بسيارى امر به بوسيدن و نوازش كودك شده است . امام صادق عليه السلام مى فرمايند:
اءكثروا من قُبلةِ اءولادكم فانَّ لكم بكُلّ قُبلةِ درجَة فى الجَنَّةِ(533).
((بچه هايتان را زياد ببوسيد كه به ازاى هر بوسه اى كه بر گونه كودك خود مى زنيد، خدا يك درجه و مقام در بهشت به انسان مى دهد)).
مهرورزى و اظهار ملاطفت با اطفال توصيه شرع مقدس است و با عواطف بشرى هم كاملا سازگار، اما افراط در آن باعث مى شود كه كودك ، از خودراضى و به دور از ادب و آداب تربيت شود، كه اين نكته در بزرگسالى خسارت هاى زيادى را متوجه او خواهد كرد.
مساوات در اظهار محبت بين فرزندان
نكته ديگرى كه بايد بدان توجه شود، مساله مساوات در مهرورزى است . اگر پدر و مادرى داراى چند فرزند هستند، در اظهار محبت و علاقه به فرزندان خود، بايد مساوات را رعايت كنند. قبل از توضيح اين مطلب ، در روايتى از امام صادق عليه السلام كه آن حضرت از پدرش و او از امام سجاد عليه السلام و ايشان از سيدالشهدا عليه السلام و او از اميرالمؤ منين عليه السلام نقل مى كنند آمده است كه :
نَظَرَ رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم الى رجل له ابنان اءحدهما و تَرَكَ الآخَرَ فقال له النَّبِىُّ صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم فَهَلاّ وَاسَيتَ بَينَهُما(534).
((روزى پيغمبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم ديدند پدرى كه داراى دو فرزند است ، يكى از آنها را مى بوسد و به ديگرى توجه نمى كند. پيغمبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم به او فرمودند: چرا بين اين دو كودك مساوات را رعايت نمى كنى )).
از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمودند پدرم عليه السلام فرمودند:
واللَّه انِّى لاُصانِعُ بعض وُلدى و اءجلِسهُ على فَخِذى ، و اءكثِرُ له المحبَّةَ و اءكثِرُ له الشُّكر، و انَّ الحقّ لغيرِهِ مِن وُلدى ، و لكن محافظَة عليه منه و من غيره ، لئلا يَصنَعُوا به ما فُعِلَ بيوسفَ و اخوته ، و ما اءنزل اللَّه سورةَ يوسف الا اءَمثالا لكى لا يَحسُدَ بعضنا بعضا كما حسد بيوسف اخوتُه ، و بَغَوا عليه ...(535).
((من با بعضى از فرزندانم ، با مصانعه (536) رفتار مى كنم . او را روى زانويم مى نشانم با اين كه حقّ با ديگرى است كه به او محبت كنم ، اما به اين يكى محبت مى كنم ، تا ديگرى را از شر او حفظ كنم ، مبادا ماجراى يوسف و برادرانش تكرار شود. خداوند، سوره يوسف را براى تذكر و و تنبه ما نازل فرموده است ، تا ما از روى حسادت ، ماجراى يوسف و برادرانش را تكرار نكنيم )).
از اين دو روايت كه يك روش صحيح تربيتى را دربر دارد، دو نكته مهم استفاده مى شود:
اولا در اظهار علاقه و محبت به فرزندان مساوات رعايت شود.
ثانيا عدم رعايت مساوات در اظهار محبت ، باعث مى شود كه در فرزندان ديگر، عقده حقارت ايجاد شود كه اولين ثمره اش - مثل داستان يوسف - حسادت نسبت به فرزندى است كه بيشتر مورد مهر و محبت واقع مى شود.
آثار منفى عدم مساوات بين فرزندان
پدر و مادر، با اتخاذ روش ناپسند و غيرصحيح تربيتى ، ناخواسته ، فرزند خود را دچار عقده روانى كرده اند و او را به دست خود به مرض روحى حسادت مبتلا ساخته اند. و با اين رنجورى و نگرانى ، از او يك انسان غمگين و افسرده مى سازند و دورانى كه روزگار شادابى ، نشاط و شكوفايى استعدادها و ملكات روحى او است ، با كسالت و ناراحتى هاى عصبى و روحى مى گذرد كه به تبع آن در سلامت جسمى كودك هم اثر مى گذارد. پدر و مادر بى خبرند كه اين مصيبت را خود به بار آورده اند.
در روايتى به نقل از اميرالمؤ منين عليه السلام آمده است كه مى فرمايند:
الهَمُّ يُذِيبُ الجسد(537).
((نگرانى هاى روحى و درونى باعث ضعف جسمانى مى شود)).
اين نگرانى روحى كه در سايه تبعيض پدر و مادر براى كودك به وجود آمده است ، موجب نحيف شدن جسم او مى شود. كودك شاداب ، سالم و سرحال را به يك انسان رنجور، ضعيف و نگران تبديل مى كند؛ زيرا بين نگرانى و اضطراب هاى روحى ، با ناراحتى هاى جسمانى ، ارتباط مستقيم دارد.
در روايت ديگرى از اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده است كه فرموده اند:
اَلهَمُّ نصف الهَرَم (538).
((هم و غم ، نصف پيرى است )).
در سايه فشارهاى روحى ، پيرى زودرس دامن گير كودك يا نوجوان مى شود. در روايت ديگرى از آن حضرت نقل شده است كه مى فرمايند:
الحزن يهدم الجسد(539).
((محزون بودن ، موجب نابودى جسم است )).
علت آن هم بسيار روشن است ؛ حزن و اندوه ، اعتدال روحى كودك را به هم مى ريزد. يافته هاى جديد علمى نيز نشان مى دهد كه به هم ريختن تعادل روحى اثر مستقيم در جسم ايجاد مى كند كه اگر اين تعادل روحى ، با تنبه و توجه والدين بازگردد، ملامت جسمانى كودك هم برطرف مى گردد.
نكته مهم اين است كه چون دوران كودكى ، دوران لطافت روح انسان است و كودك در آن دوران ، فوق العاده اثرپذير است ، هر ناملايمتى او را مى رنجاند.
والدين نبايد با اتخاذ روش هاى نامناسب تربيتى چنين زمينه هايى را فراهم كنند. كودك در اين سنين لطافت روحى دارد و اثرپذيرتر و همچنين قدرت تدبير، تنظيم امور و تفكرش هم ضعيف است . در مواجهه با برخى مسائل ، به مشكلات روحى گرفتار مى شود و در دام ناراحتى ها و گرفتارى هاى روانى مى افتد.
وقتى در كودك حسادت ريشه دوانيد، در بزرگسالى به ديگران حسادت خواهد كرد. اين حسادت باعث خواهد شد كه به وادى گناهان ديگر نيز كشيده شود.